هادی سروش
اینکه حاکمیتها برای مشروعیت دادن به اقدامات خود، از "فقه" بهره می کشند چیز تازه ای نیست، گرچه شریح قاضی؛ نام آشنای این عرصه را داریم! اما نباید از نقطه مقابل هم غافل شد. در میان فقیهان شیعه، مانند شهید اول و شهید ثانی، و در فقیهان سنی مانند ابوحنیفه هم هستند که به خاطر عدم انجام خواسته حاکمیت وقت به خون کشیده شدند. در مراحل پایین تر؛ مانند سیدبن طاوس داریم که از ارائه فقهیات به حاکمیت امتناع ورزید تا سکه قبولی بر رفتارشان نخورد و نیز میرزای قمی که برای دوری اش از حاکمیت و عدم وصلت سَبَبی با حاکمان وقت ؛ از خدا مرگ دخترش را طلب نمود.
تردیدی نیست؛ سیاسیون به فقه احتیاج دارند؛ هم در انجام فرائض واحکام فردی، هم برای پشتوانه های دینی-سیاسی برای مسائل کلان حقوق الناس در عرصه اقتصاد، مدیریت، قضاء، روابط بین الملل و امور تقنینی و ... اهمیت موضوع از اینجا به وضوح می رسد که تجربه کردیم؛ "اخلاق" با همه فضیلت و نورانیتش نمی تواند "گردن کشان" عرصه قدرت را رام کند ولی «فقه» حداقل کاری می تواند انجام دهد این است که؛ پرده دروغین "شرعیت" را از رفتار اقتدارگرایانه قدرت طلبان بردارد و این کار کوچکی نیست.
فقه می تواند جنایتی را که به اسم امربه معروف و نهی از منکر انجام شده، را به کلی از خاستگاه دین بیرون معرفی کند. فقه می تواند هر نوع از دینداری را که زیرپا گذاشتن حق الناس باشد را "بی دینی" معرفی کند. و...
پتانسیل نهان شده «فقه» فقط آن نیست که اقتدارگرایان برای شرعیت بخشی به اقدامات خود، از آن بهرمند شده اند و البته؛ نمی خواهیم خاکستری کردن ساحت فقه در زمان حاضر را توجیه کنیم، اما دینداری و انصاف و عقلانیت و حتی هوش سیاسی هم اقتضاء خود را دارد. اینجاست که به حُکم ضرورت دینی و نیز حراست از حقوق شهروندی؛ باید در برابر تله گذاری نسبت به فقه، شش دانگ حواس اصلاح طلبان جمع باشد.
سخن روشن تر؛ نباید بر خروج برخی "نواصولگرایان افراطی" بر فقه و نهاد مرجعیت، شاد بود و یا بی تفاوت بود. پرونده رفتاری این حضرات؛ دارای سابقه و لاحقه ای مشخص است که یادآوریش خالی از لطف نیست: دیروز؛ رئیس جمهور محبوبشان و بعد منفورشان، (البته علی الظاهر) با حرف از هاله نور! بزرگترین حکیم و مفسر قرآن را به سُخره گرفت؟! و وقتی از سفر قم و دیدار مراجع بازگشت، درباره آنان تعبیر "دکان" را به کار برد؟ و یا مداح معروف شان در تریبون مذهبی به مرجعیت اهانت کرد تا جائیکه مجبورش کردند که قم برود و پوزش ظاهری بطلبد. و یا در مقابل منزل آیت الله العظمی وحید خراسانی "شعاربصیرت" سر دهند و یا بعد از نماز جمعه آیت الله العظمی جوادی آملی را با شعار "مرگ بر .. " بدرقه کنند!
امروز همان برنامه به شکل دیگری دنبال می شود؛ اول به حریم مرجعیت نزدیک می شوند و مرجعیت را به خودی و غیر خودی، و جدیدا به انقلابی و غیر انقلابی تقسیم می کنند. در قدم بعدی برای ایشان شرح وظائف ارسال می کنند. و در مرحله بعد؛ اگر اجابت نشدند به "خشنونت بیانی" گسیل می شوند و در مرحله آخر "مرجعیت غیرخودی" را به کام "خشنونت رسانه ای" برده و ...
اما نقطه عطف سخن، در این است؛ نباید به چنین تله فقه گریزی که برخی "نواصولگرایان افراطی جوان" پهن کرده اند، دیگران به راحتی گرفتارش شوند. بر ماست؛ که به "فقه اخلاق مدار" ، و احترام نسبت به "فقیهان با تقوا ، آزاده و مستقل" ، توجه وافر داشته و احترام خود نسبت چنین فقه ای را پوشیده و مکتوم نگه نداریم. دراین صورت است که هم کسب فضیلت شده و هم ادعای شرعی بودن رفتار غیرشرعی و غیر اخلاقیِ اقتدارگریان از سکه قبولی می افتد و هم از آن تله گذاری ها با امنیت عبور می شود.