رضا احمدی
مقدمه:
در آستانه دوازدهم اردیبهشت و سالروز شهادت استاد مرتضی مطهری قرار داریم. کارنامه بی بدیل متفکر واندیشمند، اصلاگر معاصر که با رفتنش هیچگاه جای خالیش پر نشد. بیش از ربع قرن از تشکیل حکومت اسلامی می گذرد با وجود فراهم بودن بعضی از زمینه ها، امثال استاد مطهری دیگر تربیت نشد، حال جای این سوال باقی است، چرا شخصیت هایی برجستهای چون مطهری، شریعتی تربیت نشدند؟
با تشکیل جمهوری اسلامی، طرح اصلاح اندیشه دینی برای بعضی غیرقابل پذیرش می باشد و بدین خاطر فضای مناسبی برای طرح اینگونه موضوعات از میان رفته است و بلکه موجب هزینه های زیاد است. استاد مطهری محصول دوره است که اندیشمندان دینی بی هیج فشار رسمی و غیره رسمی بدنبال دغدعه هایشان در اعتلای دینی بودند. حال با کوچکترین انتقاد از یک مسئله، متهم به دگراندیشی و خروج از دین و....خواهند شد که پیامد بسیار گران به همراه دارد.
استاد مطهری، دکترشریعتی و مهندس بازرگان سه تن از اندیشمندان معاصر بودند که هر یک از بعدی به اصلاح اندیشه دینی پرداختند. بازرگان می کوشید تا ننگ « ضد علم » از اسلام بزداید و شریعتی در تلاش بود تا غبار تحجر را از چهره نورانی آن بستاند.
اصلاح دینی:
اصلاح دینی به فرایندی گفته میشود که صاحب نظران دینی با دریافت کاستی ها، نواقص دین، اقدام به اصلاح آن می پردازند تا دین را با مقتضیات عصر همراه ساخته و پاسخ گوی نیازهای دینداران باشد. با زدودن پیرایه ها موجب زنده نمودن دین می شود. از ویژگی عمده آن میتوان به پیراستن عقیده مسلمانان از خرافات و بدعتها و بازگشت به اسلام اصیل و اصول اولیه و هماهنگ کردن تعالیم و رهنمودهای دینی با عقل و مقتضیات زمان است.
پیشینه اصلاح دینی به دوره خاص منحصر نمی باشد. ولی در دوران معاصر این اصطلاح به نهضت اصلاح دینی و جنبشی مذهبی گفته میشود که در قرن شانزدهم میلادی در اروپا به قصد اصلاح سنتهای کلیسای کاتولیک آغاز شده و به بزرگترین انشعاب در تاریخ مسیحیت انجامید. مارتین لوتر (۱۴۸۳-۱۵۴۶)، از رهبران مهم این جنبش بود.
مبانی احیای دین:
احیاگری در دین، یعنی زدودن غبار خرافات و بدعت و تحریف از چهره دین و عنایت به جنبههای مغفول و پیراستن زواید؛ بنابراین، صاحب نظران احیاگر، با شناخت نواقص و کاستی های دین در عصر خود آشنا می باشند با تشخیص آسیب، دومین گام در پی درمان و اصلاح است. پس اصلاح گران با درد شناسی و درمانگری اقدامات خود را پیش می برند.
بدین ترتیب، اساس کار احیاگری را میتوان در «درد شناسی» و «درمانگری» خلاصه کرد. اقبال لاهوری عقیده داشت تفکر اسلامی پانصد سال است که دچار رکود شده و برای احیای آن، اجتهاد را تجویز میکرد. (اقبال لاهوری محمد، احیای فکر دینی در اسلام)
نگاههای نو در ایران
پس از تلاطمها، درگیريها، ناامنیها، نابسامانیها و استبداد بعد از مشروطه، جامعه ایران با تفرقه، رکود و سکون مواجه شد. پس از سقوط استبداد رضاخانی و ثبات نسبی، دوره جدیدی در ایران آغاز شد. در فضای پس از شهریور ۲۰، نسیم آزادی که آرمانهای مشروطه بود، نیمبند وزیدن گرفت. حوزههای علوم دینی و روحانیت در دوره استبداد و اصلاحات دستوری رضاخان قلع و قمع شده بود. روحانیت در این دوره جدید خود را بازیابی نکرده بود که متوجه رقیب تازهنفس، پرانرژی، همراه با حامی خارجی دولت شوروی به نام کمونیسم شود. جریان کمونیسم بینالمللی مدعی نجات بشریت از سلطه نظام سرمایهداری جهانی و امپریالسم بود. جریان چپ در ایران از دهه ۲۰ رقیب اندیشه دینی شد. جریان چپ مارکسیسم از حمایتهای دولت شوروی، استفاده از ابزارهای نو، روشهای علمی برخوردار بود. این جریان با جلب نظر نسل جوان و تحصیلکرده ایران رقبا را از میدان به در و منزوی کرده بود.
با سقوط رضاخان و فضای آزاد پس از شهریور ۲۰، روحانیت از آزادی تحصیل، تدریس و لباسی پوشی و تبلیغ خشنود بود، بخشی از روحانیت که شرایط دوره جدید را درک کرده بود و رقیب تازه نفس و دشواریهای پیش رو را میشناختند به شرایط پیش آمده قانع نبودند. آنها دریافته بودند، رویارويی با نیازهای جدید و دشواری های پیشرو، در گرو تحول در حوزههای علوم دینی، سازمان روحانیت و بازنگری در مباحث دینی می دانستند.
عقبماندگی علمی و رکود چند قرن جهان اسلام از غرب در همه زمینه ها قابل مشاهده بود. این وضع در حوزههای علوم دینی نیز به چشم میخورد. حوزههای علوم دینی در زمینههای آموزشی و تحقیقاتی دچار رکود شده بود. بازیابی جایگاه واقعی مستلزم به تحول و نوسازی بود تا کارآمدی و پاسخگویی به نیازهای علمی دینی در دستور کار حوزه ها قرار گیرد.
ایده تحول و نو سازی در طیفی محدود از عالمان دینی پس از دهه ۲۰ آشکار شد. آنها برای ایجاد تحول و نوسازی گامهایی هرچند اندک برداشتند. اقداماتی چون اصلاح سازمانی ـ فرهنگی، امتحانات، شهریه، تدوین کتب و تبلیغ اندیشه تقریب بین شیعه و اهل سنت از سوی آیتالله بروجردی در حوزه علمیه قم صورت گرفت.
آیتالله مطهری در این رابطه میآورد: «در حدود ۱۳ سال پيش شبی در قم، در يك محفل دوستانه مركب از گروهی از اساتيد و فضلا، كه اينجانب نيز افتخار حضور در آن جلسه را داشتم، سخن از مشكلات و نواقص سازمان روحانيت گفته شد. (بحث درباره مرجعیت و روحانیت، ص ۱۶۷.)
مطهری و اصلاح دینی:
مطهری جز در یک سال آخر حیاتش که در سازمان دهی روحانیت مبارز فعال بود هرگز در یک ماجرای پر خروش سیاسی وارد نشد- اگر چه عزم و تصمیم او بر عدم اشتغال سیاسی ، خود یک امر و عزم سیاسی محض بود. اساسا اهل بحث و تدبیر بود، تیز هوش و مسئله یاب بود و از همان ابتدا که به کار ارشاد و تبلیغ پرداخت به فکر احیاء دین بود. (سروش، عبدالکریم، تفرج، صنع، ص 382.)
مرتضی مطهری وجود خرافات و بدعتها و تحریف مفاهیم دینی را از جمله آفات جامعه اسلامی میدانست، از این رو پیشنهاد میکرد که فکر دینی ما باید اصلاح شود و اصول و مبانی مذهبی به صورت صحیح و واقعی خود به افراد تعلیم و القا شود. مطهری اصلاحات مورد نظر خود را از دو بعد آغاز کرد.
الف: بازتعریف و اصلاح مفاهیم دینی
مطهری خرافه زدایی می کرد، چهره دین را از زنگارها می پیراست. بیماری شناسی می کرد. از مهجوریت قرآن می گفت، از رکود فقه شکوه می کرد. مفاهیم اصیل اسلامی را بازشناسی و تبیین می کرد. اجتها به معنای صحیح آن و تقوی به معنی اصیل اسلامی را بازشناسی و تبیین می کرد، نهج البلاغه را می شناساند. کلام جدید را می شناخت و در پی آن بود تا کلام نوینی پی افکند. در مورد خدا شناسی صریحا آموزش می داد که خدا را نباید در تاریکی ها جست.
مطهری براستی یک عقل گرای متصلب و قوی بود و شکست معتزله را فاجعه ای و شکستی برای اندیشه در عالم اسلام می دانست. او با عرفان آشنا و مانوس بود زیرا شاگرد امام خمینی و علامه بود. با مولوی و حافظ آشنا. او بدنبال پاسخ می گشت اما پاسخی منبعث از روح مکتب و مبتنی بر تدبیری نوین در ریشه ها و مبانی آن و این امری است که آخرین و والاترین مرحله احیاء است. (همان، ص389..)
ب- اصلاح سازمان حوزه ها:
برای اصلاح دینی ، توجه به حوزه های و روحانیت که ضلع دیگر پروژه اصلاح می باشد، مورد توجه شهید مطهری بود. شهید مطهری در بررسی وضعیت حوزهها علمیه در دهه ۳۰، نارساییهای علمی و آموزشی آنها را اینگونه تبیین میکند:
۱ـ نارساییهای آموزشی:
رشتههای تحصيلی علوم ديني اخيراً بسيار به محدوديت گراييده و همه رشتهها در فقاهت هضم شده و خود رشته فقه هم در مجرايی افتاده كه از ۱۰۰ سال پيش به اين طرف از تكامل باز ايستاده است. ( مرجعیت و روحانیت، ص 183.)
۲ـ نارساییهای اجتماعی ـ عوامزدگی
اگر اتكاي روحانی به مردم باشد، قدرت بهدست میآورد اما حريت را از دست میدهد و اگر متكی به دولتها باشد قدرت را از كف میدهد اما حريتش محفوظ است، زيرا معمولاً توده مردم معتقد و با ايمانند اما جاهل و منحط و بیخبر و در نتيجه با اصلاحات مخالفند. و اما دولتها معمولاً روشنفكرند ولی ظالم و متجاوز. روحانيت متكی به مردم، قادر است .
۳ـ مقاومت در مقابل اصلاح
با اینکه حوزهها در سیطره حکومتها نبودند اما از مشکلات رنج میبردند. با هرگونه تفکر اصلاحی به مخالفت میپردازند و سعی در حفظ وضعیت موجود داشتند. (همان ،ص 184.)
دین برای پاسخگویی به نیازهای عصر خود همیشه نیارمند به اجتهادی نو است. هر زمان دارای مقتضیات خاص به خود است، برای این که دین پاسگوی مقتضیات عصر خود باشد باید دوباره از نو در آن اجتهاد شود. مطهری و دیگر نواندیشان دینی در این مسیر گام برمی داشتند تا گرد و غبار زمانه از گوهره، رخسار دین بزدایند.