رضا احمدی
ایران در قرن 19 در بدترین شرایط تاریخی قرار داشت. دولت نوپای قاجاریه همچون گذشته زیست ایلی در بیابان و شهرها خوگرفته بود و هیئت حاکمه آن با اقتصاد و فرهنگ بسته و با استبداد و حکومت مطلقه روزگار سپری میکردند. ایران با سه دولت استعماری روسیه، انگلیس و فرانسه روبرو بود. آنان با اتکاء بر دانش، تکنولوژی، قدرت اقصادی تمام دریاها و اقتصاد جهان را در سیطره خود داشتند. روسها چشم به اراضی مرغوب و حاصل خیز ایران در قفقاز و غرب دریای خزر داشتند. بدین خاطر جنگهای 25 ساله را به ایران تحمیل کردند. پس از ده سال نبرد، عهدنامه گلستان تحمیل و روسها، 17 شهر از آبادترین شهرهای ایران را جدا کردند. پس از این عهدنامه هر روز خبرهای ناگواری از تجاوزات ، تعدیات و زورگویی روسها بر ساکنین مسلمان به ایران میرسید. نامههایی از مردم مناطق جداد شده به علمای عتبات میرسید.
آیت الله سید محمد مجاهد از علمای طراز اول کربلا فتوای جهاد علیه روسها صادر کرد. او بههمراه تعدادی از علمای ساکن ایران به بسیج ایلات و عشایر جهت بازپس گیری مناطق جدا شده اقدام کردند. این اقدام شروع جنگ دوباره به همراه داشت. دولت ضعیف، عقب مانده و بی پول ایران، پس از جنگ ده ساله توان جنگ دیگری را با دولت قدرتمند روسیه نداشت. شاه و عباس میرزا با شروع دوباره جنگ مخالف بودند ولی فضای ضد روسیه بهگونهای بود که کسی جرأت بیان نظر خود را نداشت. چون متهم به طرفداری از دشمن کافر میگردید. در این فضای هیجانی کسی بهعواقب و پیامدهای مصیبت بار نقض عهد نامه تحمیلی گلستان و شروع دوباره جنگ فکر نمیکرد.
در نزدیکی تبریز جلسهای با حضور فتحعلیشاه و علما و فرماندهان نظامی جهت جنگ یا ادامه صلح تشکیل گردید. شاه بر تخت نشسته و هریک از فواید جنگ و جهاد سخن گفتند. شاه از بالای تخت روبه میرزا ابوالقاسم قائم مقام کرد و پرسید، نظر شما در این باره چیست؟ قائم مقام پاسخ داد من مرد قلم و کاغذ هستم سر رشتهای از جنگ ندارم. با اصرار فتحعلیشاه، پرسید، قبله عالم درآمد روسها از مالیات چقدر است؟ شاه پاسخ داد 300 کرور. دوباره پرسید درآمد ایران از مالیات چقدر است؟ شاه گفت: شش کرور. قائم مقام گفت عقل حکم میکند، کسی که 6 کرور در آمد دارد با کسی که300 کرور درآمد به جنگ بر نخیزد. با این سخن قائم مقام جلسه چون بمب منفجر شد، که در این جمعیت عظیم، یک نفر به عقل استدلال و جنگ را رد کرد. فدائیان فتحعلیشاه شروع بههتاکی و ناسزاگویی آغاز و به قائم مقام حمله ور شدند.
در همین زمان ایلچی روسها برای مذاکره و حل اختلاف به سلطانیه رسید، کسی به او اعتنا نکرد. در این فضای احساساتی جرئت سخن از مذاکره نبود. حکم تکفیر قائم مقام صادر و با تخفیف به مشهد تبعید شد. فردای آن روز امت مسلمان به خانه و زندگی قائم مقام کافر و طرفدار اجنبی حمله ورشدند و تخریب کردند.
در ذی الحجه 1241 قائم مقام، به تبعیدگاه روانه و علما و مجاهدین و فرماندهان به مناطق تصرف شده حمله کردند. در این زمان ارتش روسیه در اروپا درگیر جنگ با فرانسه و عثمانی بود، نیرویی در مقابل ایرانیان نبود، ظرف چند ماه همه مناطق اشغالی آزاد گردید، شور و خوشحالی موقت در بین ایرانیان آمد. ارتش مدرن و مجهز روسیه با توپخانه از اروپا به جبهه ایران آمد. ظرف مدت محدودی سپاهیان روس همه مناطق را باز پس گرفتند، وارد تبریز شدند و سپس به سوی تهران حرکت کردند و ایرانیان مجبور شدند دست به دامن سفیر انگلیس دراز کنند تا روسها، پیشروی را متوقف کنند.
روسها در نزدیکی زنجان توقف کردند و اعلام نمودند مرز جدید روسیه اینجاست. آذربایجان شرقی و غربی و ار دبیل و... را از ایران جدا کردند. در این فضا، شاهزاده، عالم، مجاهد همه پا به فرار گذاشتند و با التماس دربار ایران و پادرمیانی انگلیس روسها راضی به مذاکره شدند. در شعبان 1243جلسه مذاکره التماسی ترکمن چایی با حضور انگلیس، ایران و روسیه آغاز شد. نتیجه مذاکرات در این شرایط بسیار ناگوار، تحمیل و تحقیر و عهدنامه ننگین ترکمن چای بود. روسیه شرط تخیله ایران را پرداخت 15 کرورغرامت جنگی داد، با پرداخت هر قسط ، شهری تخلیه میشود. در ترکمنچای 30000 کیلومتر مربع بار دیگر از ایران جدا کردند. ایروان بزرگترین شهر ایران، نخجوان، اردوباد، و گوگچه، سرچشمه رود ارس و کوههای آرارات که در عهدنامه گلستان جان سالم به در برده و متعلق به ایران بود، هم از ایران جدا کردند.هریک از مفاد عهدنامه ننگین ترکمنچای تحمیل سنگین و خسارت بار بر ایران بود. سرنوشت برخوردهای شعاری و احساسی با مسائل بینالمللی این چنین است.
شاه مستأصل ، پیکی به مشهد فرستاد تا از قائم مقام دلجویی کند و تقاضا شد که خود را به تهران برساند تا تبریز را نجات دهد. او پیامدهای مذاکره گریزی را ورود به جنگ را میدانست و پیش بینی میکرد برای پرداخت غرامت به روسیه خزانه شاه خالی بود در این شرایط موجودی خزانه را به دست قائم مقام سپرد تا آذربایجان را نجات دهد. با فروش جواهرات زنان تبریز و دربار عباس میرزا این شهر آزاد شد و همچنین با التماس به روسها مابقی غرامت قسطبندی گردید.
نتیجه گیری
• تصمیم براساس واقعیتها:
مسائل بین المللی زمان مند هست. باید تا تنور داغ است نان را چسپاند و تصمیمها براساس واقعیت های موجود گرفته شود. ایده آل گرایی و آرمان گرایی در مواجهه با مسائل بین المللی جواب نمی دهد. در جنگ دوم ، ایران و روسیه درسال 1241، همه میدانیم که روسیه ظالمانه 17 شهر و 250000 کیلومتر از ایران را جدا کرده بود و در شهرهای تصرف شده هر روز بر مسلمانان تعدی می کردند.ایده آل این است که ما به عنوان مسلمان با حکم جهاد بداد آنها برسیم، در حالیکه واقعیت های موجود چیز دیگری است. در این حالت ما خود و کشور و مردم را قربانی احساسات و آرمانگرایی میکنیم که جواب نمی دهد و نداده است. بلکه اوضاع بدتر گردید.
• بهره گیری از عقلاء
در فضای احساسی عقلانیت تعطیل میشود. شاید عباس میرزا و خود شاه می دانستند که این حرکت جهادی به نتیجه نخواهد رسید؛ زیرا ایران در این دوره ارتش ملی و دولتی ندارد، سپاه ایران عشایر بودند، که فقط شمشیر و یا تفنگ فتیلهای داشتند در مقابل ما روسیه دولت قدرتمند و ثروتمند، دارای ارتش ملی، آموزش دیده و مجهز به سلاحهای جدید است، که از هرکس بپرسید نتیجه جنگ را میداند. تنها قائم مقام با جنگ و جهاد مخالفت خود را صادقانه و براساس احساس دینی و ملی نظر خود بیان کرد و دیدیدم که چه برخوردی با او شد. حکم تکفیر، تبعید و تخریب خانه اش را صادر کردند.
• پرهیز از آرمانگرایی در سیاست
آرمانها بسیار ارزشمند هستند، ولی در عالم سیاست خاصه در روابط بین المللی نمی شود با آرمانگرایی و شعاری برخورد کرد، زیرا نتیجه زیانبار ومعکوس میشود.
• مسئولیت ناپذیری
در تاریخ ما شاهد این هستیم، کسانیکه بسیاری از این اتفاقها را رقم میزدند، موجب خسارتهای عظیم جانی، مالی و حیثیتی و فاجعههای تاریخی برای کشور میشدند، حاضر نبودند مسئولیت آن را بپذیرند و حتی یک عذرخواهی خشک و خالی را دریغ کردند. در واقعه عهدنامه ترکمنچایی کسانی که بانی این خسارت عظیم شدند، با یورش روسها از میدان بدر شدند و ایران ماند و مشکلاتش، مسئولیت کار خود را نپذیرفتند.
خساراتی که ایران در جنگ های 25 ساله از روسیه متحمل شد باید درسی برای ما باشد که با مسایل جهانی نمیتوان احساسی برخورد کرد. بلاشک همه علما و مجاهدینی که وارد این صحنه شده بودند براساس وظیفه دینی و اخلاص بود. ولی آنها از واقعیات موجود بی اطلاع بودند والا راضی به این همه خسارت بر ایران و مسلمانان نمیشدند. بند بند عهدنامه ترکمن ، چای تحمیل و تحقر بود. اگر جنگ دوم آغاز نمیشد، حداقل تن به مذاکره با روسیه میدادیم، و احتمال داشت قسمت دیگری از سرزمین از دست رفته ایران را باز پس میگرفتیم،در عهد نامه ترکمن چای ، گذشته از آنکه چیزی بدست نیاوردیم ، سه منطقه استراتژیکی ایروان، نخجوان و گوگچه و سر چشمه رود ارس و کوههای آرارت و دریاچه وان را از دست دادیم.
امید است از این اتفاقات تاریخی در هر دوره درس گرفته شود و به کاری دست نزینم که ملک و ملت را با خسارات غیر قابل جبران روبرو سازیم.