محمود صلواتی
توشه پنجاه و نهم: تقرب به حضرت حق
«اللهم تقبّل منّی واعلِ ذکری و ارفع درجتی و حُطّ ورزی و لا تذکرنی بخطیئتی؛ بار خدایا، کردارم را بپذیر، یادم را فرابر، درجه ام را بالا بیار و گناهم را فرو گذار، و مرا با خطاهایم به یاد میار،»
علیرغم همه شکسته نفسی ها و تکیه نکردن به اعمال و کردار، آرزوی همۀ عارفان و عاشقان این است که پیوسته مقام و جایگاهشان در پیشگاه پروردگار بالا رود و اعمال و کردارشان مورد توجه آن یار دل آرام قرار گیرد. انسان به دنبال جاودانگی است و جاودانگی حقیقی پیوستن به آن جاودانه مطلق است و این هنگامی است که انسان از خود بی خود شود و همه او گردد و میان خود و دلدار جدایی نبیند و از اکسیر عشق بی بهره نماند.
به گفته سعدی:
از عشق بی نصیب نمان، که بنده را نخرد کس به قید بی هنری.
من که امروزم بهشت نقس حاصل می شود
با بهشت وعدۀ فردای زاهد چون کنم
حضرت ابراهیم و اسماعیل چون کعبه را تجدید بنا کردند دست به دعا بلند کردند که «ربّنا تقبّل منّا - خدایا از ما بپذیر» و این آرزوی هر عاشق دلداده ای است که رفتارش موردپسند او قرار گیرد و نامش به
نیکی بر سر زبانها افتد، قرآن کریم درخواست حضرت ابراهیم را اینگونه بازگو می کند که «واجعل لی لسان صدق فی الاخرین واجعلنی من ورثۀ جنۀ النعیم » بار خدایا برای من در میان دیگران آوازۀ نیکو گذار و مرا در میان وارثان بهشت برین در آر. و خداوند سبحان ابراهیم و اسحاق و یعقوب را مورد عنایت قرار می دهد و می فرماید «و وهبنا لهم من رحمتنا و جعلنا لهم لسان صدق علیّا - ما از رحمت خویش بدانان بخشیدیم و نامی نیک برایشان نهادیم.»
امام سجاد7 از خداوند می خواهد که درجۀ او را بالا ببرد. «وارفع درجتی – درجه ام را بالا بیار» و خداوند سبحان در قرآن کریم می-فرماید: «و من یأته مؤمنأ قد عمل الصالحات فاولئک لهم درجات العُلی جنات عدن تجری من تحتها الانهار خالدین فیها و ذالک جزاء من تزکّی - هر که با ایمان به نزد او رود و کارهای شایسته انجام داده باشد، برای آنان درجاتی بالاست بهشت هایی که زیر درختانش جویباران جاری است جاودانه در آن ماند و این پاداش کسی است که پاکی جوید.»
و در مذهب عارفان و عاشقان همه اینها جز به عنایت و تفضل الهی حاصل نمی آید و کردار و درخواست بهانه ای بیش نیست.
پیر هرات گوید:
دانی که نه به خود به این روزم
و نه به کفایت خود شمع هدایت می افروزم
از من چه آید؟ و از کردار من چه گشاید؟
طاعت من به توفیق تو!
خدمت من به هدایت تو!
توبه من، به رعایت تو!
شکر من، به انعام تو!
ذکر من، به الهام تو!
همه تویی!!
من کیم؟1
اگر فضل تو نباشد، من بر چه ام؟!
توشه شصتم: آمیختگی ایمان و جان و رضا به قضای خدای سبحان
اللهم انّی اسئلک ایمانأ تباشر به قلبی و یقینأ صادقأ حتّی اعلم انّه لن یصیبنی الّا ماکتبت لی ور ضنّی من العیش بما قسمت لی یا ارحم الراحمین؛ بار خدایا، از تو درخواست می کنم ایمانی را که در قلبم جایگزین گردد. و باورِ راستینی را که بدانم جز آنچه برایم نوشته ای به من نرسد و مرا از زندگی بدانچه برایم مقدر فرموده ای خرسند گردان، ای مهربانترین مهربانان.
جمعی از طایفه ی بنی اسد در سالهای قحطی و خشکسالی در مدینه بر پیامبر خدا(ص) وارد شدند و به امید گرفتن کمک و آذوقه، شهادتین بر زبان راندند و بدین وسیله می خواستند بر پیامبر منت گذارند؛ آیه شریفه نازل شد «قالت الاعراب آمنّا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا ولمّا یدخل الایمان فی قلوبکم» - عربهای بادیه نشین گفتند: ایمان آوردیم بگو شما ایمان نیاورده اید، ولی بگویید اسلام آورده ایم اما هنوز ایمان در دل هایتان وارد نشده است.
از این آیه شریفه استفاده می شود که ایمان مفهومی است فراتر از اسلام، با گفتن شهادتین هرکسی مسلمان می شود. اما مؤمن باید اسلام را با دلوجان پذیرفته باشد نه به امید به دست آوردن لقمه ی نان!
از امام صادق(ع) روایت است که فرمود «ایمان چیزی است که در دل استقرار پیدا کرده باشد » از سوی دیگر باید توجه داشت که ایمان دارای مراتب و درجاتی است و برخی از مؤمنان از درجات بالاتری از ایمان برخوردارند تا به مرتبه ی «عین الیقین» و بالاتر از آن «حقیقی» برسند و آنگاه است که مصیبت های دنیا بر آنان آسان می شود و به نفس مطمئنه می رسند و به مقام رضا دست می یابند و همهچیز و هر چه از دوست می رسد را نیکو می بینند. شاعر می گوید:
تأمل در آیینه ی دل کنی
بدرّد یقین پرده های خیال صفایی به تدریج حاصل کنی
نماند سراپرده الّا جمال
خواجه عبدالله در تفسیر عرفانی آیه شریفه ی «مارمیت اذرمیت و لکن الله رمی» این تو نبودی که تیر انداختی بلکه این خدا بود که تیر انداخت. گوید: این آیت اشارت به حقیقت افراد و طریقت اتحاد است، می گوید: مردان و دیگران را واگذار، گرفتار مهر ما را با غیر ما چه کار!
ای محمد!
به کردار خود بر ما منت منه، توفیق ما ببین!
به یاد خود مناز، تلقین ما ببین!
از نشان خود بگریز، مهر ما ببین!
طریق اتحاد، یگانگی است و با خود بیگانگی!
از من و ما نشان دادن، دوگانگی است.
و دوگانگی نشان بیگانگی است.
دوگانگی آنجاست که امروز و فرداست،
موحّد از امروز و فردا جداست.
تا موحّد سایه ی خورشید وجود نیافت، از خود وانرست
و تا از خود وانرست، حق را نیافت.
والسلام
پایان
توشه پنجاه و نهم: تقرب به حضرت حق
«اللهم تقبّل منّی واعلِ ذکری و ارفع درجتی و حُطّ ورزی و لا تذکرنی بخطیئتی؛ بار خدایا، کردارم را بپذیر، یادم را فرابر، درجه ام را بالا بیار و گناهم را فرو گذار، و مرا با خطاهایم به یاد میار،»
علیرغم همه شکسته نفسی ها و تکیه نکردن به اعمال و کردار، آرزوی همۀ عارفان و عاشقان این است که پیوسته مقام و جایگاهشان در پیشگاه پروردگار بالا رود و اعمال و کردارشان مورد توجه آن یار دل آرام قرار گیرد. انسان به دنبال جاودانگی است و جاودانگی حقیقی پیوستن به آن جاودانه مطلق است و این هنگامی است که انسان از خود بی خود شود و همه او گردد و میان خود و دلدار جدایی نبیند و از اکسیر عشق بی بهره نماند.
به گفته سعدی:
از عشق بی نصیب نمان، که بنده را نخرد کس به قید بی هنری.
من که امروزم بهشت نقس حاصل می شود
با بهشت وعدۀ فردای زاهد چون کنم
حضرت ابراهیم و اسماعیل چون کعبه را تجدید بنا کردند دست به دعا بلند کردند که «ربّنا تقبّل منّا - خدایا از ما بپذیر» و این آرزوی هر عاشق دلداده ای است که رفتارش موردپسند او قرار گیرد و نامش به
نیکی بر سر زبانها افتد، قرآن کریم درخواست حضرت ابراهیم را اینگونه بازگو می کند که «واجعل لی لسان صدق فی الاخرین واجعلنی من ورثۀ جنۀ النعیم » بار خدایا برای من در میان دیگران آوازۀ نیکو گذار و مرا در میان وارثان بهشت برین در آر. و خداوند سبحان ابراهیم و اسحاق و یعقوب را مورد عنایت قرار می دهد و می فرماید «و وهبنا لهم من رحمتنا و جعلنا لهم لسان صدق علیّا - ما از رحمت خویش بدانان بخشیدیم و نامی نیک برایشان نهادیم.»
امام سجاد7 از خداوند می خواهد که درجۀ او را بالا ببرد. «وارفع درجتی – درجه ام را بالا بیار» و خداوند سبحان در قرآن کریم می-فرماید: «و من یأته مؤمنأ قد عمل الصالحات فاولئک لهم درجات العُلی جنات عدن تجری من تحتها الانهار خالدین فیها و ذالک جزاء من تزکّی - هر که با ایمان به نزد او رود و کارهای شایسته انجام داده باشد، برای آنان درجاتی بالاست بهشت هایی که زیر درختانش جویباران جاری است جاودانه در آن ماند و این پاداش کسی است که پاکی جوید.»
و در مذهب عارفان و عاشقان همه اینها جز به عنایت و تفضل الهی حاصل نمی آید و کردار و درخواست بهانه ای بیش نیست.
پیر هرات گوید:
دانی که نه به خود به این روزم
و نه به کفایت خود شمع هدایت می افروزم
از من چه آید؟ و از کردار من چه گشاید؟
طاعت من به توفیق تو!
خدمت من به هدایت تو!
توبه من، به رعایت تو!
شکر من، به انعام تو!
ذکر من، به الهام تو!
همه تویی!!
من کیم؟1
اگر فضل تو نباشد، من بر چه ام؟!
توشه شصتم: آمیختگی ایمان و جان و رضا به قضای خدای سبحان
اللهم انّی اسئلک ایمانأ تباشر به قلبی و یقینأ صادقأ حتّی اعلم انّه لن یصیبنی الّا ماکتبت لی ور ضنّی من العیش بما قسمت لی یا ارحم الراحمین؛ بار خدایا، از تو درخواست می کنم ایمانی را که در قلبم جایگزین گردد. و باورِ راستینی را که بدانم جز آنچه برایم نوشته ای به من نرسد و مرا از زندگی بدانچه برایم مقدر فرموده ای خرسند گردان، ای مهربانترین مهربانان.
جمعی از طایفه ی بنی اسد در سالهای قحطی و خشکسالی در مدینه بر پیامبر خدا(ص) وارد شدند و به امید گرفتن کمک و آذوقه، شهادتین بر زبان راندند و بدین وسیله می خواستند بر پیامبر منت گذارند؛ آیه شریفه نازل شد «قالت الاعراب آمنّا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا ولمّا یدخل الایمان فی قلوبکم» - عربهای بادیه نشین گفتند: ایمان آوردیم بگو شما ایمان نیاورده اید، ولی بگویید اسلام آورده ایم اما هنوز ایمان در دل هایتان وارد نشده است.
از این آیه شریفه استفاده می شود که ایمان مفهومی است فراتر از اسلام، با گفتن شهادتین هرکسی مسلمان می شود. اما مؤمن باید اسلام را با دلوجان پذیرفته باشد نه به امید به دست آوردن لقمه ی نان!
از امام صادق(ع) روایت است که فرمود «ایمان چیزی است که در دل استقرار پیدا کرده باشد » از سوی دیگر باید توجه داشت که ایمان دارای مراتب و درجاتی است و برخی از مؤمنان از درجات بالاتری از ایمان برخوردارند تا به مرتبه ی «عین الیقین» و بالاتر از آن «حقیقی» برسند و آنگاه است که مصیبت های دنیا بر آنان آسان می شود و به نفس مطمئنه می رسند و به مقام رضا دست می یابند و همهچیز و هر چه از دوست می رسد را نیکو می بینند. شاعر می گوید:
تأمل در آیینه ی دل کنی
بدرّد یقین پرده های خیال صفایی به تدریج حاصل کنی
نماند سراپرده الّا جمال
خواجه عبدالله در تفسیر عرفانی آیه شریفه ی «مارمیت اذرمیت و لکن الله رمی» این تو نبودی که تیر انداختی بلکه این خدا بود که تیر انداخت. گوید: این آیت اشارت به حقیقت افراد و طریقت اتحاد است، می گوید: مردان و دیگران را واگذار، گرفتار مهر ما را با غیر ما چه کار!
ای محمد!
به کردار خود بر ما منت منه، توفیق ما ببین!
به یاد خود مناز، تلقین ما ببین!
از نشان خود بگریز، مهر ما ببین!
طریق اتحاد، یگانگی است و با خود بیگانگی!
از من و ما نشان دادن، دوگانگی است.
و دوگانگی نشان بیگانگی است.
دوگانگی آنجاست که امروز و فرداست،
موحّد از امروز و فردا جداست.
تا موحّد سایه ی خورشید وجود نیافت، از خود وانرست
و تا از خود وانرست، حق را نیافت.
والسلام
پایان