توشه ی بیستم
کجاست بخشش دیرینت؟
این سترگ الجمیل؟ این عفوک الجلیل؟ این فرجک القریب؟ این غیاثک السریع؟ این رحمتک الواسعه؟...
کجاست پوشش زیبایت؟ کجاست گشایش نزدیکت؟ کجاست گذشت بزرگوارانهات؟ کجاست فریادرسی شتابانت؟ کجاست رحمت گستردهات؟
انسان همواره جستجوگر است و به دنبال کشف حقیقت و در پی دستیابی به رحمت و آرزومند ابدیت و این اشتیاق بالهای او را به پرواز درمیآورد و برای دستیابی به دوردستها بال میگشاید داستان تعالی طلبی انسان داستان حضرت ابراهیم است که تا ستاره را میبیند میگوید این پروردگار من است! و چون غروب میکند میگوید من غروب کنندگان را دوست نمیدارم! به ماه و خورشید هم قانع نمیشود، چون آنها را نیز افول یابنده میبیند. انسان چیزی را میخواهد که غروب نکند، پایان نداشته باشد، پایدار و بیکرانه باشد تا با پیوستن بدو ابدیت یابد و جاودانه شود، و این عطش و تشنگی او هیچگاه سیرایی ندارد.
خواجه عبدالله درباره عطش گوید:
عطش، کنایه از غلبه خواستاری است برای آنچه آرزو می
شود و آن را سه درجه است:
درجه نخست: عطش مرید است به گواهیای که سیرابش
کند؛ یا اشارهای که شفایش بخشد؛ یا مهربانیای که برخوردارش سازد.
درجهی دوم: عطش سالک است به سرآمدنی که طومارش را درهم پیچد بهروزی که نیازمندیهایش را به وی بنمایاند؛ و به منزلی که در آن به آرامش رسد.
درجه سوم: عطش محبّ است به جلوهای که آن را ابر علت نپوشاند؛ بر آن حجاب تفرقهای پرده نیفکند، و برای
دستیابی بدان دیگر انتظاری نباشد.[1]
توشه ی بیست ویکم
نعمتبخشی خداوند
«یامحسن و یا مجمل، یا منعم و یا مفضل لستُ اتّکل فیالنجاۀ من عقابک علی اعمالنا بل بفضلک علینا لانّک اهل التقوی و اهل المغفره»
ای نکورفتار! ای درستکردار:
ای نعمتبخش: ای بخشنده! ما برای رهای از کیفرت به اعمالمان متکی نمیباشیم بلکه به فضلت امیدواریم، چراکه تو اهل پارسایی و اهل آمرزشی،
خداوند فیّاض علی الاطلاق است، بیهیچ چشمداشت میبخشد و با بزرگواری از گناهان و لغزشها چشم میپوشد، اعمال ما در برابر عنایات خدا هیچ است و طاعات ما در برابر نعمتهای او ناچیز. به گفتهی شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی:
هر نفسی که فرو میرود ممّد حیات است و چون باز میگردد مفرّح ذات پس در هر نفسی دو نعمت موجود است بر هر نعمتی شکری واجب. از دست و زیآنکه برآید کز نعمت شکرش به درآید.[2]
و اینگونه است که انسان همیشه خود را نیازمند احساس میکند. و چشم از رحمت و عنایت پروردگار برنمیدارد.
پیر هرات گوید:
کسی که بر دوجهان نظری ندارد و خدا را همواره در نظر دارد او را فقیر گویند. فقیر همواره به خدا توانگراست،
که توانگری در سینه میباید نه در خزینه
فقیر کسی است که در دوجهان جز خدا برای خود دستاویزی نبیند.
و نظر به خود ندارد،
و بر ذات خویش چهارتکبیر زند.[3]
توشه ی بیست ودوم
بهراستی برای چه سپاست گوییم؟
«فماندری ما نشکر اجمیل ما تنشر، ام قبیح ماتستر ام عظیم ما ابلیت واولیت ام کثیر مامنه نجّیت و عافیت»
و ما نمیدانیم که چه چیز را سپاس گوییم؟ آن نیکی را که گسترانی؟ یا آن زشتی را که پوشانی؟ یا آن نعمتهای بزرگی را که در نظر گرفته و اختصاص دادهای؟ یا آن بلاهایی که از آن رهایی داده و عافیت بخشیدهای؟
سپاسگزاری از نعمت در برابر کسی که به انسان نعمتی بخشیده یک امر فطری است که وجدان هر انسانی بر ضرورت آن گواهی میدهد. اما نعمتهایی که خداوند متعال به انسان بخشیده آنقدر گسترده است که انسان نمیداند کدام یک از این نعمتها را سپاس بگزارد، نعمت سلامتی، امنیت، انواع خوراکیهایی که میخورد، هوایی که تنفس میکند. آفتابی که بر او میتابد و یا نسیمی که بر وی میوزد و بدن او را مینوازد و...
همه اینها نعمتهایی است که خداوند به انسان بخشیده و تمام محیط اطراف ما را فرا گرفته است. اما واکنش ما در برابر این نعمتها بر دو گونه است. یک: سپاسگزاری، دو: کفران؛ اما انسانهای سپاسگزار سرگردان میشوند که کدام یک از این نعمتها را سپاس بگزارند و چون از شمار بیرون است. بهناچار میگویند الحمدلله علی کلّ نعمه ـ سپاس خدای را به خاطر همه نعمتهایی که به ما ارزانی داشته است.
اما انسانهای ناسپاس گاه بیخبراناند بهغفلت فرورفته که همهچیز را و حتی خود را فراموش کرده اند. و گاه آگاهانه ناسپاسی کرده و این همه نعمت را نادیده میانگارند. که البته خداوند متعال در نظام آفرینش برای هریک از واکنش ها مکانیسم و راهکاری مشخص کرده است.
خداوند متعال در قرآن مجید فرمود: اگر سپاسگزارید بر نعمت شما میافزایم و اگر ناسپاسی کنید کیفر من سخت خواهد بود.[4] که این اثر طبیعی استفاده درست از نعمتها و ضایع کردن و استفاده نادرست و یا بدون استفاده گذاشتن آنهاست.
امیرمؤمنان(ع) نیز میفرماید:
هیچچیز بمانند سپاسگزاری، نعمتها را نگه نمیدارد.[5]
و در جای دیگر میفرماید:
کفران کننده نعمت نزد آفریدگار و آفریده نکوهیده است.[6]
در کتاب علل المقامات در باب شکر آمده است:
شکر دیدن نعمت خدای سبحان است
و ثنای بخشاینده آن
و بهپای خاستن برای ادای حق آن
و اقرار به وجود آن،
و آن عامه را باشد، زیرا گستردگی حق را با تنگنای شکر معارضه باشد.
اما در طریق خواص:
شکر آن است که به خدمت بخشنده کمر بندگی بندی
و از بند منت، خود را وارهانی
و در میدان مقاومت نمایان شوی
و به قوت نفس خود بیفزایی. که این همان رمز ماندگاری است.[7]
یادداشت ها:
.[1] شرح منازل السائرین/161.
.[2] سعدی، بوستان، مقدمه.
[3]. شرح منازل السایرین / 383.
[4]. لئن شکرتم لازیدنّکم و لئن کفرتم انّ عذابی لشدید. ابراهیم/ 7.
[5]. ما حصنّت التعم بمثل الشکر. غررالحکم: 79/48.
[6]. کافر النعمه مذموم عندالخالق والخلق. غررالحکم: 69/43.
.[7] شرح منارل السائرین / 352، به نقل از علل المقامات.