Please make sure that, your allow_url_fopen or cURL is enabled. Also, make sure your API key and location is correct. Verify your location from here https://openweathermap.org/find

توشه‌گیری از دعای شریف ابوحمزه ثمالی

محمود صلواتی
پیش‌گفتار
بی‌تردید دعا بیان درخواست‌های درونی انسان و جلوة آرزوها و ایده آل هایی است که انسان به دنبال آن است. درخواست چیزهایی که می‌خواهد و الگوهایی که می‌پسندد.
دعا آغاز حرکت است از آنچه هست، به آنچه باید باشد. دعا یک توع هدف‌گذاری، نقطه‌زنی و جهت‌گیری است، که انسان را وا می‌دارد بداند در زندگی چه بخواهد، به دنبال چه چیز باشد و به کدام سو حرکت کند.
دعا درخت تناوری است که در ابعاد مختلف زندگی و در ساختار وجودی هر انسان ریشه دوانیده اما شاخه‌های بلند آن بر بال تخیل نشسته و تا دوردست‌ها گسترده است؛ در چارچوب «دعا» و به تعبیر فارسی آن «درخواست» هم جهان‌بینی مطرح است و هم جهان‌شناسی، هم اعتقادات است و هم اخلاق، هم نیازهای فردی است و هم اجتماعی، هم دنیایی است و هم آخرتی و از این‌رو درخواست کننده باید به درخواست‌های خود توجه داشته باشد، و بداند چه می‌خواهد و چه می‌خواند و چگونه باید برنامه‌ریزی کند تا به درخواست‌های خود برسد.
در دعاهای ائمه معصومین و پیشوایان دین علیم‌السلام به ویژه امام سجاد (ع) به همه این نکات پرداخته شده و نیازهای مختلف انسان بازگفته شده است، که باید نه تنها آنها را خواند بلکه باید درآن اندیشید و به توشه‌گیری آن پرداخت. دعای ابوحمزه ثمالی یکی از آن دعاهای شریف است که از جامعیت ویژه‌ای برخوردار است و در شب‌های ماه مبارک رمضان خوانده می‌شود .
ابو حمزه ثمالی کیست؟
ثابت‌‌بن‌دینار، که کنیه اش ابوحمزه است، از بزرگان کوفه و از زاهدان و محدثان و فقیهان زمان خود بود که زمان چهار امام (امام سجاد، امام باقر، امام صادق و مدتی از زندگی امام کاظم علیهم‌السلام) را درک کرده است.
از فضل‌ابن شاذان روایت است که می‌گفت: ابوحمزه در زمان خود همانند سلمان فارسی در زمانش بود.
در رجال کشی نیز آمده است که: ابوحمزه در زمان خود همانند لقمان در زمانش بود.
شیخ طوسی در الفهرست خود می‌نویسد:
ثابت‌بن دینار مکّنی به ابو حمزه فردی است ثقه و کتاب النوادر و کتاب الزهد از اوست
نجاشی درباره وی می‌نویسد:
ابوحمزه، کوفی و ثقه است که سه فرزندش نوح،‌ منصور و حمزه به همراه زیدبن علی به شهادت رسیدند و چهار امام را درک کرده و از آنها حدیث روایت کرده است، وی از ثقات و معتمدین روات شیعه است که در سال 150 هجری قمری از دار دنیا رفت. دارای تفسیر قرآن و کتاب النوادر است. رسالة‌‌الحقوق امام سجاد نیز از طریق ایشان روایت شده است.
مرحوم صدوق در من‌لایحضره‌الفقیه می‌نویسد:
ابوحمزه از طایفة طیّ و از بنی ثقل است که به ثُماله نسبت داده شده چون خانه‌اش در آنجا بود و مورد وثوق است.
سید محسن امین در اعیان‌الشیعه می‌گوید:
ابوحمزه ثُمالی، ثابت‌بن‌ابی صفیّه بن دینارِ کوفی، از اصحاب علی‌بن‌حسین و امام باقر و صادق و کاظم علیم‌السلام است که دعای بزرگ سحرهای ماه مبارک رمضان – که به دعای ابوحمزه شناخته شده و بلاغت و مضامین آن به درستی آن گواهی می‌دهد- را ازامام سجاد (ع) روایت کرده است.
جایگاه ابوحمزه در فقه
ابوحمزه علاوه بر نقل روایت، خود از فقیهان و اسلام‌شناسان برجسته زمان خود بود و از کرسی تدریس فقه برخودار بوده است.
مرحوم حاج شیخ عباس قمی از برخی بزرگان شیعه گزارش می‌کند:
ابوحمزه به زیارت قبر امیرالمؤمنین (ع) مشرف گشته و نزدیک تربت مقدس می‌نشست و فقهای شیعه خدمتش جمع می‌شدند و از جنابش اخذ حدیث و علم می‌کردند.
و نیز هم ایشان می‌نوسید:
جمعی از خراسانیها نزد شخصی به نام ابوجعفر از اهل خراسان جمع شدند و از وی خواستند اموال و متاعهایی را همراه با مسائلی که بعضی برای استفتاء بود و برخی برای مشورت نزد حضرت صادق (ع) در کوفه ببرد. ابوجعفر آن اموال و سئوالات را با خود به کوفه برد و چون به زیارت امیرمؤمنان مشرف شد، شیخی را دید در ناحیه مقدسه نشسته و جماعتی دور او حلقه زده‌اند، از حال آنان جویا شد گفتند ایشان جماعتی از فقهای شیعه هستند که از این شیخ استماع فقه می‌کنند، از آن جماعت پرسید که این شیخ کیست؟ گفتند: ابوحمزه ثمالی است
جایگاه ابوحمزه در تفسیر
ابن ندیم نیز به هنگام برشمردن تفاسیر قرآن کریم از تفسیر ابوحمزه یاد کرده و می‌نویسد:
او همان ابوحمزه ثمالی – ثابت بن‌دینار- است که رساله حقوق علی‌بن حسین (ع) را نیز روایت کرده است.
اهمیت دعای ابوحمزه
از جمله روایات منقول از امام علی‌بن حسین (ع) دعای مشهور و معروف آن حضرت در سحرهای ماه مبارک رمضان است که به نام راوی آن یعنی ابوحمزه ثمالی شهرت یافته است.
این دعا را شیخ ابومحمد هارون‌بن‌موسی تَلّّعکبری به سند خود از حسن‌بن‌محبوب زرّاد و او از ابوحمزه روایت کرده است.
مرحوم حاج‌شیخ‌عباس قمی در کتابت مفاتیح‌الجنان در اعمال سحرهای ماه مبارک رمضان به درج این دعا پرداخته و در مقدمه آن می‌نویسد حضرت امام زین‌العابدین (ع) ر ماه مبارک رمضان بیشتر شب را نماز می‌خواند و چون سحر می‌شد این دعا را می‌خواند.
بی‌تردید شیوایی واژگان – نظم آهنگ فرازها، استواری مفاهیم و ژرفایی مضامین این دعای شریف بر صحت و درستی آن گواه است. این دعای شریف در این ماه ضیافت الهی خوانندگان نیایشگر را بر سفره احسان خداوندی فرا می‌خواند و تشنگان رحمتش را از دریای محبتش سیراب می‌سازد، که در اینجا ما به توشه‌گیری از این سفره گسترده می‌پردازیم.


توشه نخست: گوناگونی تربیت خداوندی

الهی لا تؤدبنی بعقوبتک.
« بار خدایا، با کیفرت ادبم مکن!»
ادب چیست؟
ادب زیرمجموعه تربیت است و خداوند متعال «رب‌العالمین» پروردگار جهانیان همه موجودات را به گونه‌ای در زیر چتر پرورش خود دارد و در این میان انسان بخاطر اختیاری که خداوند متعال به او عطا فرموده به صورت ویژه نیازمند پرورش و عنایت خداوندی است. تربیت‌خواهی و ادب‌جویی از خدا بدین معنی است که خداوند دست آدمی را بگیرد و او را به راهی که در جهت رشد و فلاح و رستگاری اوست راهنمایی کند.
ادب انداره نگهداشتن و رعایت حالت اعتدال است، ادب در گفتار، ادب در رفتار، ‌ادب در زندگی فردی و روابط اجتماعی همه از مصادیق ادب است. انسان مؤدب کسی است که در هرکار اندازه نگه می‌دارد، به حریم دیگران احترام می‌‌گذارد و کردار نیک به صورت ملکات نفسانی او درآمده است. امیرمومنان(ع) در نهج‌البلاغه می‌فرماید: الاداب حُلل مجدده[9] روشهای پسندیده زیورهایی است که انسان را همواره تازه و به روز نگهمیدارد.
مولانا در مثنوی گوید:
از خدا جوییم توفیق ادب بی‌ادب تنها نه خود را داشت بد
مائده از آسمان در می‌رسید درمیان قوم موسی چندکس
منقطع شد خوان و نان از آسمان بی‌ادب محروم ماند از فیض رب
بلکه آتش بر همه آفاق زد بی‌شراب و بیع و بی‌گفت و شنید
بی ادب، گفتند کو سیر و عدس ماند رنج زرع و بیل و داسمان[10]
دانشمندان در تعریف ادب گویند:
الادب اجتماع خصال الخیر متخلق شدن به هدف‌های پسندیده و خصلت‌های نیک ادب است.
خواجه عبدالله انصاری در کتاب صد میدان گوید:
میدان پنجاه و پنجم ادب است از میدان احسان میدان ادب زاید قوله تعالی: الحافضون لحدودالله.
ادب: به حد زیستن است و قدم به اندازه نهادن، و آن در سه چیز است: در خدمت، در معرفت و در معاملت.
ادب در خدمت: اجتهاد و تکلف نه، احتیاط و وسواس نه، و سماحت و تهاون نه.
ادب در معرفت در سه چیز است: بیم و نومیدی نه. امید و ایمنی نه. و گستاخی و شوخی نه.
ادب در معاملت سه چیز است: رفق و مداهنت نه، صلابت و منافشت نه، یاد نعمت و لاف نه.[11]
ادب به مرحمت و ادب با عقوبت
ادب خداوند متعال نسبت به بندگان بر دو گونه است. گاه بر پایه مهر و محبت و لطف و احسانی است که نسبت به بندگان فرمانبردار خود دارد و گاه به وسیله عقوبت و عذاب است نسبت به کسانی که به نافرمانی و معصیت و گناه روی می‌آورند.
تأدیب و تربیت از نوع نخست، فرمان و هشدار‌هایی است که در کلام خویش بدانان می‌دهد، مانند این آیه شریفه که به پیامبرش فرمود: خذالعفو و امر بالعُرف و اعرض عن‌الجاهلین[12] راه گذشت در پیش گیر به نیکی فرمان ده و از نادانان روی گردان در کلامی از امام صادق7 روایت شده است که فرمود:
خداوند متعال پیامبرش را به نیکی ادب کرد، و چون ادبش به کمال رسید فرمود: «تو دارای اخلاق آراسته‌ای هستی» آنگاه امر تربیت و تأدیب مردم را بدو سپرد.[13]
امیرالمؤمنین(ع)در خطبه قاصعه به گونه‌ای دیگر از تربیت پیامبر توسط خداوند اشاره می‌کند و می‌فرماید.
چون پیامبر خدا(ص) از شیر گرفته شد خداوند یکی از بزرگوارترین فرشتگانش را بر تربیت وی گماشت تا وی را در شب و روز به راه بزرگواری و اخلاق نیکو به پیش برد.[14]
این نوع تربیت ویژه، برای دیگر پیامبران و پیشوایان نیز روایت شده است اما آنچه در تأدیب و تربیت قابل توجه است تأدیب و تربیت عام و گسترده خداوندی است که در بسم‌الله‌الرحمن الرحیم، خدای مهرگسترِ مهربان متجلی است . و این مهر گستری خداوند بر خشم و عقوبت او پیشی گرفته است و این به عنوان یک قانون عام همه بندگانش را فرا گرفته و رحمت گسترده او بر همه بندگانش روان و گسترده است.
از سوی دیگر گاه خداوند متعال به خاطر گناه و نافرمانی و اجحاف و تجاوز به حقوق مردم و بی‌توجهی به زیردستان و بی‌نوایان، انسان را با مجازات و عقوبت ادب می‌کند. و این درحقیقت بازتابی از کردار نا شایست خود آنان است تا بلکه بدین وسیله متنبّه شده و به مسیر درست برگردند.
امیرمؤمنان(ع) در خطبه‌ای که برای طلب باران (استسقاء) ایراد می‌کند می‌فرماید:
خداوند بندگانش را که مرتکب کارهای ناپسند می‌گردند، به کاهش میوه‌ها، باز داشتن برکت‌ها و بسته شدن گنجینه خوبی‌ها می‌آزماید، تا توبه‌کنندگان توبه کنند، گنهکاران دل از گناه برکنند و پندگیرندگان به خود آیند و پلیدی‌گریزان از پلیدی بپرهیزند.[15]
درحقیقت در این دعا امام سجاد(ع) می‌خواهد بفرماید بار خدایا بمن توفیق ده که پیرو دستوراتت باشم و خیره‌سری نکنم تا شرایطی پیش آید که لازم باشد با عقوبتت مجازاتم کنی.
خشم خداوند بر بنده، بی‌تردید اندوهبار و کشنده است، اما گاه خداوند متعال به کسی گرفتاریهایی می‌دهد تا دل او را متوجه خود سازد و این خود برای کسی که از این فرصت استفاده کند نعمتی ارزشمند است.
خواجه عبدالله در تفسیر سورة هود گوید:
الهی!
نصیب این بیچاره از این کار همه درد است، مبارک باد که این درد، مرا سخت درد است!
بیچاره آن کس که از این درد فرد است حقأ که هرکه بدین درد ننازد ، ناجوانمرد است! [16]
 

توشه دوم: مکر خدا بالاترین مکرها

ولا تمکر بی فی حیلتک
« و در چاره اندیشیت با من مکر مکن»
در قرآن کریم واژه «مکر» «خدعه» و «کید» آمده و هریک از آنها به خدا نیز نسبت داده شده است، به عنوان نمونه:
1. در سوره نمل می‌خوانیم: و مکروامکرأ و مکرنا مکرأ و هم لایشعرون[17] –آنان – قوم ثمود – نیرنگی زدند و ما نیرنگی زدیم و آنان نفهمیدند. جریان نیرنگ آنان اینگونه بود که قوم ثمود هم‌سوگند شدند که شبانه بر پیامبر زمانشان «حضرت صالح» شبیخون زنند و او را بکشند، آنگاه خود را از این ماجری بی‌اطلاع نشان دهند! که خداوند مکر آنان را به خودشان بازگردانید و آنان را با خانه‌هایشان درهم کوبید و فرمود: بنگر ببین که فرجام کارشان چگونه شد ما آنان و قومشان را درهم کوبیدیم[18]. و آنان را مایه عبرتی برای دیگران گرداندیم.
2. در سوره نساء می‌فرماید: انّ‌المنافقین یخادعون‌الله و هو خادعهم[19] - منافقان به خدا نیرنگ می‌زنند و اوست که به نیرنگشان می‌گیرد. منافقان کسانی بودند که کفر خود را می‌پوشاندند و به ظاهر خود را همرنگ مسلمانان نشان می‌دادند، و گمان می‌کردند که خدا را نیز اینگونه می‌توانند بفریبند، خدا نیز به همین شیوه بدانان نیرنگ می‌زند و آنان را گرفتار و عذاب می‌کند از راهی که نمی‌دانند و فکرش را هم نمی‌کردند.
3. در سوره طارق می‌فرماید: انهم یکیدون کیدأ و اکید کیدأ[20] - آنان نیرنگی می‌زنند و من نیرنگی می‌اندیشم. خداوند با برنامه‌ریزی و چاره‌اندیشی‌های حساب‌شده خود نیرنگِ نیرنگ‌زنندگان را بی‌اثر ساخته و کید و نیرنگشان را به خودشان باز می‌گرداند – همانگونه که در داستان حضرت یوسف7 که برادرانش برایش نقشه کشیدند و برای دور کردن وی از چشم پدر به درون چاهش انداختند، خداوند نیرنگ آنان را آشکار ساخت و بهترین سرنوشت را برای یوسف مقدر فرمود.[21]
خداوند متعال در ابتدا با کسی مکر نمی‌کند و به کسی نیرنگ نمی‌زند. اما اگر کسی بخواهد به خیال خود زرنگی کند و سر خدا کلاه بگذارد خداوند با همان شیوة وی پاسخ عمل ناپسندش را به او باز می‌گرداند. برخی امکانات و فرصت‌ها و قدرت‌ها در حقیقت نوعی استمهال و استدراج است که خداوند می‌خواهد کافران و مکاران و ستمگران را بدان سرگرم کند تا به موقع کارشان را یکسره کرده و آنان را به سزای کردار ناپسندشان برساند.[22]
یادداشت ها:
[1] الکنی والالقاب 2/1189
[2] رجال کشی 3/273.
[3] الفهرست /41.
[4] رجال نجاشی /296.
[5] من‌لایحضره‌الفقیه 4/ شرح مشیخته‌الفقیه /36
[6] منتهی‌الامال، باب هشتم فصل ششم.
[7] منتهی‌الامال، باب هشتم، فصل ششم.
[8] این دعا در مصباح‌المتهجّد /401؛ اقبال‌الااعمال /67؛ بهارالانوار 98/83 حدیث 2؛ مصباح کفعمی /588؛ البلد‌الامین /205؛ صحیفه 2/73؛ وسائل الشیعه 5/174؛ صحیفه جامعه دعای 116و نهج‌العباده /396 دعای 91 آمده است.
[9] نهج‌البلاغه، حکمت 5
[10]. مثنوی دفتر اول
[11] شرح منازل‌السایرین، به نقل از صد میدان/377.
[12] اعراف/199.
[13] ان‌الله عزوجل ادّب نبیه فاحسن ادبه، فلّما‌اکمل له‌الادب قال: و انک لعلی خلق عظیم، ثم فوّض الیه امرالناس.. بحارالانوار 17/4.
[14] و لقد قرن‌الله به ص من لدن ان کان فطیمأ اعظم ملک من ملائکته یسلک به طریق المکارم و محاسن اخلاق العالم لیله و شهاده. نهج‌البلاغه خطبه قاصعه.
[15] ان‌الله یبتلی عباده عندالاعمال السیئه بنقص الثمرات و حبس البرکات و اغلاق خزائن الخیرات، لیتوب تائب و یقلع المقلع و یتذکر المتذکر و یزدجو مزدجر. نهج‌البلاغه خطبه /143.
[16] کشف‌الاسرار، تفسیر سوره هود 4/425؛ شرح منازل‌السایرین /363
[17] نمل /50
[18] نمل /51
[19] نساء /142
[20] طارق /15-16
[21] یوسف /5 – قال یا بنیّ لا تقصص رؤیاک علی اخوتک فیکدوالک کیدأ انّ‌الشیطان للانسان عدوّ مبین.
[22] و لایحسبنّ الذین کفروا انّما نملی لهم خیرٌ لانفسهم انما نملی لهم لیزدادوا اثما و لهم عذاب مهین. آل عمران /78


توشة سوم: خوبی و رستگاری تنها از سوی خداست

من این لی‌الخیر یارب، و لایوجد الّا من عندک و من این لی‌النجاة و لا تستطاع الّا بک
« از کجا برایم خیری باشد – پروردگار من که جز از سویت یافت نمی‌شود و از کجا برایم رستگاری باشد که جز به یاریت میسّر نمی‌گردد.»
خیر و خوبی تنها از سوی خدا و به دست خداست و رهایی و رستگاری تنها با یاری و کمک خداوند متعال فراهم می‌گردد؛ و این از آن ‌روست که ذات باری‌تعالی خیر محض است و از نور جز روشنی و از خیر جز خوبی بر نمی‌آید. رضا بر رضای الهی و صبر به قضای خداوندی عالیترین مراتب سیر و سلوک دوستان خداست؛ که جز رضای دوست چیزی را خوب ندانند و جز خواستة او به دنبال چیزی نباشند. و از آنجا که خیر و خوبی همواره دوست‌داشتنی است، هر فطرت پاک و نیالوده‌ای همواره به دنبال خیر و خوبی‌های حقیقی و واقعی است. برخی از اهل لغت در معنی خیر گویند: الخیر حصول‌الشیئ علی کمالاته[1] خیر، دست‌یافتن هر چیز بر کمالات خود است.
و در جایی دیگر در معنی خیر آمده است
الخیر وجدان الشئ علی کمالاته الائقه[2] خوبی، دست‌یافتن هرچیز بر کمالات شایستة خود است.
بر این پایه است که تمام موجودات به گونه‌ای در تلاشند که به کمالات شایستة خود برسند. و این قانونی است عام و گسترده که در تمام هستی ساری و جاری است و در این میان انسان هم از آن مستثنی نیست.
خورشید، نورافشانی می‌کند و ماه می‌درخشد – و گیاهان از زمین می‌رویند و به همه جا طراوت می‌بخشند و درختان می‌کوشند تا میوه‌های خود را بپرورند و در بازارها، چشم خورندگان را بربایند. و انسانها نیز می‌کوشند به وسیلة علم و اخلاق و عمل، خود را بیارایند و جلوه‌ای از انسان کامل از خود ارائه دهند و همه اینها از خوبی خداوند و نظام زیبا و نیکویی است که به زندگی نشاط و زیبایی بخشیده است.
در تکبیرات مستحبّة‌ی آغاز نماز می‌خوانیم: الخیر فی یدیک و الشرّ لیس الیک [3] - نیکی‌ها از تو و به دست توست و بدی‌ها هرگز به تو باز نمی‌گردد.
پیر هرات خواجه عبدالله انصاری در تفسیر عرفانی کریمة شریفة الا لِللّه الدین الخالص گوید:
سزاوار پرستش خداوند پاکی‌ها و خوبی‌هاست، بی‌نفاق و بی‌ریا؛ و گوهر اخلاص را در صدف دل یابند، در دریای سینه‌ها؛
از پیامبر9روایت است که فرمود: از جبرئیل پرسیدم از اخلاص؛ او از خداوند پرسید، ندا رسید: اخلاص رازی است که من آن را در دل هریک از بندگان که دوستش داشتم نهادم. فریضة تن، نماز و روزه است ؛
فریضة دل، دوستی حق است؛
یادداشت ها:
و نشان دوستی‌ حق آن است که هرچه از دوست آید بر دیده نهی[4].
[1] المنجد، واژه خیر
[2] اقرب الموارد، واژه خیر.
[3] وسایل‌الشیعه ابواب تکبیرة الاحرام، باب 7.
[4] شرح منازل‌السایرین /321.


توشة چهارم: هیچ کسی از دایرة قدرت خدا بیرون نیست

لاالذی احسن استغنی عن عونک و رحمتک ولا الذی اساء واجترء و لم یرضک خرج عن قدرتک ، یاربّ یاربّ یاربّ.
« نه آن‌که کاری نیک انجام داد،‌ از یاری و رحمتت بی‌نیاز شد، و نه آن‌که کار بدی کرد و جرئت گناه یافت و خشنودیت را نخواست از دایره رحمتت بیرون رفت؛ ای پروردگار من، ای پروردگار من،‌ ای پروردگار من!»
ذات مقدس خداوند بی‌نیاز مطلق است، نه از اطاعت و عبادت فرمانبرداران سودی عایدش می‌شود، نه معصیت و نافرمانی نافرمانان و گنهکاران بدو زیانی می‌رساند.
گرجمله کاینات کافر گردند
بر دامن کبریاش ننشیند گرد
خداوند متعال می‌فرماید «ولا تحسبنّ الذین کفروا معجزین فی‌الارض»[1] بی‌تردید گمان مبر که کافران خدا را در روی زمین به ناتوانی می‌کشانند. نظام اتم و احسن جمال بی‌اعتنا به این و آن راه خود را ادامه می‌دهد و اسب سیاه و سفید شب و روز بی‌توجه به اینکه بر روی این کره خاکی چه می‌گذرد، جهان و جهانیان را به سر منزل مقصود به پیش می‌راند.
حضرت علی7 به فرزندش امام حسن7 می‌فرماید:
فرزندم! آن‌که بر مرکب شب‌وروز نشسته است می‌برندش گرچه به ظاهر ایستاده است؛ پس در طلب، لختی بیاسای و روزی پاکیزه طلب نمای[2].
آنچه وظیفه ماست روزی پاکیزه و حلال به دست‌ آوردن است، خداوند روزی را می‌رساند اما گاهی ما بندگان با کارهای ناشایست خود آن را به حرام می‌آلاییم و می‌خوریم و خداوند طبیعت عالم را به زیبایی می‌آراید اما ما با استفادة نادرست خود به تخریب آن می‌پردازیم؛ و در نهایت دود آن به چشم خودمان می‌رود امّا کردار نادرست ما به خداوند آسیبی نمی‌رساند.
فیض کاشانی گوید:
به اندک التفاتی زنده دارد آفرینش را
اگر نازی کند روزی فرو ریزند قالبها[3]
و خواجه عبدا... گوید:
الهی!
دانی که من نه به خود بدین روزم،
و نه به کفایت خود شمع هدایت می‌افروزم،
از من چه می‌آید؟
و از کردِ من چه گشاید؟
طاعت من، به توفیق تو!
خدمت من، به هدایت تو!
توبه من، به رعایت تو!
شکر من، به انعام تو!
ذکر من، به الهام تو!
همه تویی!
من کیم؟!
اگر فضل تو نباشد، من بر چه‌ام؟![4]
یادداشت ها:
[1] نور /57.
[2] نهج‌البلاغه،‌ نامه امیرالمؤمنین7به امام حسن مجتبی7.
[3] دیوان فیض کاشانی
[4] کشف‌الاسرار 10/309 تفسیر سورة قیامت.

توشة پنجم: شناخت خدا به خدا

بک عرفتک، وانت دللتنی علیک و دعوتنی الیک، و لولا انت، لم ادر ما انت.
« تو را به تو شناختم، و تو خود بر خود راهنماییم کردی و به سوی خود فرایم خواندی، و اگر تو نبودی نمی‌دانستم تو چیستی؟»
در این فراز از دعا چند نکته قابل توجه است
1- شناخت خدا به خدا
2- راهنمایی خدا انسانها را بر شناخت خود
3- دعوت خدا از آفریدگان برای شناخت خویش
4- اگر خدا نبود، گفتگویی از خدا هم نبود.
شناخت خدا به وسیله خدا همان «برهان صدیقین» است که در حکمت متعالیه از آن یاد شده است، شناخت خدا از سوی خدا، نه ا‌ز سوی موجودات و آفریدگان؛ چون خدایی هست ما او را می‌شناسیم و توان شناختنش را داریم.
به وسیله خود او ما به صفات جمال و جلالش پی می‌بریم و آثار فعل او را در جهان مشاهده می‌کنیم.
برخی از راه نظم به اثبات خدا پرداخته‌اند. که چون جهان منظم است پس ناظمی وجود دارد.
برخی از راه حدوث عالم به اعتقاد خود خدا را ثابت کرده‌اند، که عالمی وجود نداشته و به وجود آمده و حادث شده است، پس آفریدگاری باید باشد.
و برخی از طریق ممکن‌الوجود بودن موجودات، واجب‌الوجود را اثبات کرده‌اند.
و برخی دیگر از راه کشف و شهود و گواهی دل، خدا را ثابت دانسته و هرگونه پای استدلال را در این رابطه چوبین اعلام کرده‌اند.
در برهان صدیقین، معرفت حق تنها از طریق خود حق امکان پذیر است و نه تنها حق بلکه خلق را هم به وسیله حق باید شناخت و به خلق نیز از این زاویه باید نگریست. عارفان بالله از این زاویه به جهان نگریسته‌اند و می‌گویند خداوند متعال نیاز به اثبات ندارد، خداوندخود ثابت است و ما وجود دیگر اشیاء را باید به وسیله خدا به اثبات برسانیم، چون خدایی هست ما هستیم و می‌توانیم بیندیشیم و به استدلال بپردازیم.
سرسلسله عارفان، امام حسین(ع) در دعای عرفه می‌فرماید:
بارخدایا! گشت و گذار من در آثار، دوری دیدارت را برایم رقم می‌زند؛ چگونه بر تو استدلال شود به چیزی که خود در هستی نیازمند توست، آیا در دیگری ظهوری هست که در تو نیست تا آن باعث آشکاریت گردد؟ از من کی نهانی تا به دلیلی که به تو راه نماید نیاز افتد؟ و کی دوری تا آثارت مرا به تو برساند؟! کور باد آن چشم که تو را ناظر برخود نمی‌بیند...[1] .
نه از من تو دوری که برخوانمت
همه جا عیانی همیشه عیان
نه از من نهانی که دریابمت
عیانی، عیانی، عیانی، عیان[2]
از سوی دیگر امام حسین7 در ادامه همین دعای عرفه می‌فرماید:
بار خدایا! به اختلاف آثار و دگرگونی احوال دانستم که خواست تو از من این است که خود را در هرچیز به من بشناسانی تا در هیچ چیز نسبت به تو نادان نباشم.[3]
همه موجودات چون فیض الهی و نور رحمانی و تجلّی ذات و صفت او هستند، دل انسانها را به آن منبع فیض فرا می‌خوانند.
در آن خلوت که هستی بی‌نشان بود
وجودی بود از قید دویی دور
دل‌آرا شاهدی در حجلة غیب
برون زد خیمه زاقلیم تقدس
به هر آیینه‌ای بنمود روئی
به کنج نیستی، عالم نهان بود
زگفتگوی مائی و تو مهجور
منزه دامنش از تهمت و عیب
تجلّی کرد در آفاق و انفس
به هرجا پرشد از وی گفتگویی
و چون آغاز حقیقت عشق از سوی خداوند است جزیه او همه چیز را به سوی او می‌کشاند. لطف حق بود که به ما اندیشه و خرد داد و عنایت او بود که پیامبران و کتابهای آسمانی را فرستاد و در عالم اختیار ما را به سوی خود فرا خواند.
تاکه از جانب معشوق نباشد کششی
کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد
خواجه عبدالله گوید:
الهی!
تو را نداند کس،
تو را تو دانی و بس!
ای سزاوار ثنای خویش،
و ای شکرگزار عطای خویش،‌
رهی به ذات خود،‌ از خدمت تو عاجز،
و به عقل خود ،‌از شناخت منت تو عاجز،
و به کلِ خود، از شادی به تو عاجز،
و به توان خود،‌ از سزای عقل تو عاجز[4]
و در جای دیگر گوید:
بیچاره، کسی که او را به صنایع شناسد،
مسکین، کسی که او را برای نعمت دوست دارد؛
بیهوده‌‌کار،‌ کسی که او را به جهد خود جوید؛
تنی که او را بخاطر نعمت دوست دارد، ‌روز محنت برگردد!
کسی که او را به صنایع شناسد، به بیم و طمع پرستد!
کسی که وی را به خویشتن جوید، ‌نایافته یافته پندارد!
اما عارف، او را به نور او شناسد،
از شعاع وجود،‌ گذر نتواند؛
یادداشت ها:
در آتش مهر می‌سوزد، ‌و از ناز باز نمی‌پردازد.[5]
[1] الهی ترودی فی‌الاثار یوجب بعدالمزار، کیف یستدلّ علیک بما هوا فی وجوده مفتقرالیل. ایکون لغیرک من‌الظهور مالیس ال...
[2] شعر از نگارنده.
[3] الهی علمت باختلاف الاثار و تتفلات الاطوار انّّ مرادک منّی ان تتعرّف الی ف کل شیئ حتی لااجهلک فی شیئ. /دعای عرفه.
[4] کشف‌الاسرار 1/30 تفسیر سورة فاتحه.
[5] همان 3/639، تفسیر سورة اعراف. (با اندکی اصلاح برای به روز شدن واژگان)

 

توشه ششم: بخشش از خداست و کندی و سستی از ما

الحمدلله‌الذی ادعوه فیجیبنی و ان کنت بطیئاً حین یدعونی والحمدلله الذی اسئله فیعطینی و ان کنت بخیلاً حین یستقرضنی
« سپاس خدا را که می‌خوانمش و او پاسخم را می‌گوید، هرچند هنگامی که می‌‌خواندم کندی می‌کنم. و سپاس خدا را که از او درخواست می‌کنم و او عطایم می کند، هرچند هنگامی که از من قرض می‌خواهد بخل می‌ورزم»
خداوند متعال خود اجازه دعا و درخواست به ما داده و خود اجابت را تضمین فرموده است – البته اگر به صلاح ما باشد – «ای دعا از تو، اجابت هم ز تو». اما این ما هستیم که کندی می‌کنیم و بخل می‌ورزیم.
خداوند از اموالی که متعلق به خود اوست از ما قرض می‌خواهد و ما نسبت به اموالی که مال ما نیست بخالت می‌ورزیم و اموال خدا را در راه خدا به مصرف نمی‌رسانیم!
نفس انسان همانگونه که امّارة بالسوء هست و به بدی فرمان می‌دهد به تنگ چشمی و بخالت نیز فرمان می‌دهد و این اقتضای جسمانیت و زمینی بودن انسان است، چنانچه حضرت یوسف فرمود: و ما ابرّء نفسی انّ‌النفس لاَمارة بالسوء الاّ ما رحم ربّی[1]. من خودم را از عیب تبرئه نمی‌کنم، چراکه نفس همواره به بدی فرمان می‌دهد. مگر اینکه پروردگارم بر من رحمت آورد.
علاوه بر امارة بالسوء بودن نفس و بخالت و تنگ چشمی، در قرآن کریم با صفت‌هایی همانند «هَلوع – حریص»[2] «قتور – بخیل»[3]. و «ظلوم و جهول – ستمگر و نادان»[4]. از انسان یاد شده است.
و همة اینها مقدمه کمال آدمی است که با کنده شدن از این جهان خاکی و رهایی از صفت‌های ناپسند به جایگاههای بلند ملکوتی دست یابد و اینها در سایة تشبّه و همانندی با صفات باریتعالی به دست می‌آید.
پیر هرات در کتاب صد میدان در ذیل میدان تبتّل – از دیگران بریدن – در ذیل آیة شریفه «و تبتل الیه تبتیلا[5]» نویسد:
از میدان اخلاص میدان تبتّل زاید. تبتّل بازگشتن است از سه چیز به سه چیز: از دوزخ به بهشت،‌ از دنیا به آخرت و از خود به حق.
از دوزخ به بهشت رسیدن سه چیز است: از حرام به حلال پیوستن،‌ از کینه و عداوت به نصیحت بازگشتن و از دلیری به ترسناکی رسیدن.
از دنیا به آخرت آمدن سه چیز است: از حرص به قناعت آمدن، از علایق به فراغت آمدن و از اشتغال به انابت آمدن.
از خود به حق گشتن سه چیز است: از دعوی به نیاز آمدن،‌ از لجاج به تسلیم آمدن و از اختیار به تفویض آمدن[6]
یادداشت ها:
[1] یوسف /53.
[2] ان‌الانسان خلق هلوعا. معارج /20.
[3] و کان‌الانسان قتورا. اسراء /102.
[4] انه کان ظلومأ جهولا. احزاب /72.
[5] المزمّل/8.
[6] کتاب صد میدان، میدان بیست‌و ششم.

توشه هفتم: ارتباط با خدا بدون هیچ واسطه و دربان

الحمد لله الذی انادیه کلّما شئت لحاجتی و اخلوا به حیث شئت لسرّّی بغیر شفیع فیقضی لی حاجتی.
« سپاس خدا را که هر زمان بخواهم برای نیازهایم می‌توانم او را صدا کنم و برای اسرارم با او خلوت کنم بدون آنکه به واسطه‌ای نیاز باشد که حاجتم را بر‌آورد.»
رشتة ارتباط با خدا فقط یک التفات و توجه است، بی‌هیچ واسطه‌ای و بی‌هیچ دربان و دژبان و رئیس دفتر و مزاحمی! نه زمان مناسب می‌خواهد و نه مکان ویژه و به خصوصی! سیاه پوستی یا سفید پوست، پیری یا جوان، زنی یا مرد و حتی مسلمانی یا غیر مسلمان. بنده خدا هستی و آفریده او و او از رگ گردن به تو نزدیکتر است و به راحتی می‌توانی با او نجوا کنی و اسرار سینه‌ات را که به هیچ‌کس نمی‌گویی و نخواهی گفت به او بگویی. و اگر گوش جان بسپاری صدای او را خواهی شنید.
یار نزدیکتر از من به من است وین عجت‌تر که من از وی دورم
دل نبستن به دیگران
و باز در ادامة دعا می‌فرماید:
سپاس خدا را که دیگری جز او را نمی‌خوانم و اگر جز او را بخوانم درخواستم را اجابت نخواهد کرد. و سپاس خدا را که امیدی به غیر او ندارم و اگر به جز او امیدی داشته باشم امیدم را ناامید خواهد کرد. « الحمدلله‌الذی لا ادعوا غیره و لو دعوت غیره لم یستجب ‌لی دعایی و الحمدلله الذی لا ارجو غیره و لو رجوت غیره لَاَخلف رجایی».
دل‌بستن به دیگران و امید داشتن از آنان توکل را ضعیف و باور به خدا را سست می‌کند و معمولاً حاجت انسان برآورده نمی‌گردد و تکیه‌کلامی است معروف: «آنچه ما خواستیم نه آن شد و آنچه خدا خواست همان شد»
امیرمؤمنان7 نیز می‌فرماید: «عرفت الله به فسخ‌العزایم و نقض الهمم – خدا را به گسسته شدن تصمیم‌ها و درهم شکسته شدن همت‌ها شناختم» دیگران که هستند و چه دارند که بتوانند برای انسان کاری را انجام دهند. البته گاهی دیگران واسطه خیر و وسیله خواست الهی قرار می‌‌گیرند که آن حسابش جداست و در حقیقت آن هم کارسازی خداست ، که به دل آنها انداخته و آنان واسطه فیض خداوندی شده‌اند.
توسل وتمسک به ارواح طیبه انبیاء و اولیاء و صالحان نیز درحقیقت توسل و استمداد از خداوند است که انسان با عنایت و شفاعت آنان مورد عنایت خداوندی قرار گیرد. که این توسلات در طول درخواست از خداوند است نه در عرض آن؛ که در جای خود باید بدان پرداخت.


توشه هشتم: توکل به خداوند زمینه‌ساز عزت و سرافرازی

«والحمدلله الذی و کلنی الیه فاکرمنی و لم یکلنی الی الناس فیهینونی. والحمدلله الذی تحبّب الیّ و هو غنّی عنّی والحمدلله الذی یحلم عنیّ حتی کانیّ لاذنب لی فربّی احمد شیئ عندی و احق بحمدی»
« سپاس خدا را که کارم را خود برعهده گرفت و از این رهگذر گرامیم داشت و کارم را به مردم وا نگذاشت که خوارم سازند. سپاس خدا را که مهرش در دلم انداخت با آنکه نیازی به من نداشت. سپاس خدا را که چنان با من مدارا می‌کند که گویی هرگز گناهی نکرده‌ام؛ پس به راستی پروردگارم از همه چیز نزد من ستوده‌تر و به ستایش من شایسته‌تر است.»
خداوند متعال مدیریت کار انسانها را خود بر عهده گرفته است و دوست دارد که بندگانش نیز مدیریت او را به رسمیت بشناسند و کارهایشان را بدو واگذار کنند. به موسی کلیم‌الله فرمود: موسی! نمک غذایت را نیز از من بخواه!
خداوند عزت و سربلندی انسانها را می‌خواهد و دوست ندارد ذلت درخواست از یکدیگر را نیز تحمل کنند. امیرمؤمنان7فرمود: «خلقک الله حرأ فلاتکن عبدغیرک. خداوند تو را آزاد آفریده است بندة دیگران مباش»
توکل بر خدا و واگذاردن امور به او «تفویض» عالی‌ترین صفت پسندیده انسانهاست که سالکان در مراتب والای سیر و سلوک بدان دست می‌یابند.
خواجه عبدا... در کتاب صد میدان گوید:
قوله تعالی «وعلی‌الله فتوکلوا ان کنتم مؤمنین» توکّل، قنطره یقین، عماد ایمان و محل اخلاص است و توکل بر سه وجه است:
یکی به تجربه، دیگری به ضرورت، سیم به حقیقت.
به تجربه آن است که [انسانها] می‌کوشند و [خدا] می‌سازد، و آن حال مکتبان است.
ضرورت آن است که بداند به دست کسی چیزی نیست و حیلت کردن سود نیست. و این حال منتظران است.
حقیقت آن است که عطا و منع به حکمت است، و مهرورزی بی‌غفلت است و این حال راضیان است[1].
و هم او در کتاب کشف‌الاسرار در تفسیر همین آیه شریفه و علی‌الله فتوکلوا... نویسد:
عارف بزرگوار، ابوعلی دقاق گوید: توکّل را سه رتبت است.
اول: توکل مطلق. دوم : تسلیم. سوّم: تفویض.
توکل بدایت است، تسلیم وساطت و تفویض نهایت.
توکل، صفت همه پیامبران است. تسلیم، صفت خاص ابراهیم است و تفویض صفت خاص الخاص مصطفی است.
صاحب توکل گوش بر وعدة حق دارد، صاحب تسلیم با علم حق آرام می‌گیرد و صاحب تفویض به حکم خداوندی رضا می‌دهد.
آن‌که با توکل است طالب عطا، ‌آن‌که با تسلیم است، منتظر لقاء، و آن‌که با تفویض است آسودة رضاست[2].
یادداشت ها:
[1] صد میدان، میدان بیست و یکم.
[2] کشف‌الاسرار، در تفسیر آیه 23 سوره مائده. شرح منازل السایرین / 328.

توشه نهم: باز بودن راه برای پیشرفت

اللهم انّی اجد سبل ‌المطالب الیک مشرعة و مناهل ‌الرجاء الیک مترعه والاستغاثة بفضلک لمن امَّلک مباحه و ابواب ‌الدعاء الیک للصارخین مفتوحه.
« بار خدایا: من درهای درخواست را به رویت گشوده می‌بینم. آبشخورهای امید را نزدت سرشار می‌یابم، و کمک جستن از فضلت را برای امیدوارانت پسندیده می‌دانم و درهای دعا را به سویت برای فریادرس‌خواهان گشوده می‌بینم.»
نه تنها انسان، ‌بلکه همة آفریدگان، تعالی و تکامل و پیشرفت را خواهان‌اند،‌ چه با زبان فطرت و چه با زبان دعا، ‌و بی‌تردید این راه برای همه آفریدگان باز است ، به ویژه برای انسان که با تلاش و کوشش و دعا و درخواست می‌توانند یک یک پلّه‌های تکامل را بپیماید و به جایگاههای والا و بالا دسترسی یابد.
دعا آموزیِ خداوند از ناب‌ترین معارفی است که در آموزه‌های دینی ما مورد عنایت واقع شده است خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید:
« و اذا سئلک عبادی عنّی فانی قریب اجیب دعوة الداع اذا دعانِ فلیستجیبوا لی و لیؤمنوا بی لعلهم یَرشدون»[1]. و چون بندگانم درباره من از تو بپرسند، همانا من نزدیکم؛ خواندن خواننده را ، آن‌گاه که مرا بخواند پاسخ می‌دهم،‌ پس باید دعوت مرا بپذیرند، و به من ایمان بیاورند، باشد که ره یابند.
این آیه با زیباترین نظماهنگ زمینة ‌دعا و عنایت خدای سبحان بدان را بازگفته است به گونه‌ای که هفت‌بار بر «متکلّم وحده – تنها من» تاکید شده است، و اینکه فرموده «بندگانم» و نفرموده «بندگان» خود دلیلی دیگر بر اهتمام یاد شده است.
در این آیه همة واسطه‌ها حذف شده و فرموده: «همانا من نزدیکم» و با وصف «قریب – نزدیک» که صفت مشبّهه است و مفهوم استواری و دوام را دارد، بر دوام و جاودانگی این ارتباط تصریح شده است.
یار نزدیکتر از من به من است وین عجب‌ترکه من از وی دورم
چه کنم، با که توان گفت که او در کنار من و من مهجورم؟![2] مولوی نیز گوید:
چون دعامان امرکردی ای عجاب! این دعای خویش را کن مستجاب
هم تو بودی اوّل آرندة دعا هم تو باش آخر اجابت را رجا
تازنم من لاف کان شاه جهان بهره بنده عفو کرد از مجرمان
درد بودم سر به سر من خود پسند کرد شاهم داوری هر دردمند
دوزخی بودم پر از شور و شری کرد دست فضل اویم کوثری[3].
یادداشت
[1] بقره / 186.
[2] گلستان سعدی.
[3] مثنوی، دفتر پنجم.
توشه یازدهم: کردار ناپسند، حجاب بین انسان و خدا
و ان ‌الراحل الیک قریب ‌المسافه و انک لا تحتجب عن خلقک الاّ ان تحجبهم ‌الاعمال دونک
« و اینکه کوچ‌کننده به کویت بر نزدیکترین راه است. و اینکه تو از آفریدگانت خویش را نهان نمی‌سازی مگر آنکه کردارشان آنان را از تو بپوشاند.»
بی‌تردید خدا از همه‌چیز و همه‌کس به انسان نزدیکتر است» و نحن اقرب الیه من حبل‌الورید[1].- و ما به او از رگ گردن نزدیکتریم» اما این کردار به ظاهر پسندیده و بیشتر و دل بستگی و وابستگی به دنیاست که انسان را از خداوند دور می‌سازد و میان بنده و پرودرگار حجابی ضخیم یا نازک – بسته به غلظت ناپاکی و ناخالصی عمل ایجاد می‌کند.
میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز[2]
حجاب بودن کردار ناپسند و گناه آلود بین بنده و خدا به ظاهر آشکار است، اما گاه کردار به ظاهر پسندیده و عبادت‌هایی که بنده انجام داده است باعث عجب و غرور و استکبار انسان می‌گردد و خود حجابی ستبر و ضخیم را به وجود می‌آورد، همانگونه که در مورد ابلیس این اتفاق افتاد و او را از یک فرشته مقرب به یک شیطان رانده شده دگرگون کرد. عُجب برای مؤمنان و سالکان بزرگترین حجاب است. از امام باقر(ع)روایت است که فرمود:
دو مرد به مسجد درآمدند، یکی عابد و دیگری فاسق، و در حالی از مسجد بیرون رفتند که عابد فاسق شده بود و فاسق درست‌کردار! و این بدان جهت بود که عابد پیوسته در اندیشة عبادتش بود و بدان می‌نازید و می‌بالید، اما فاسق از کرده‌اش پشیمان بود و از کردار ناپسندش آمرزش می طلبید[3].
یادداشت:
[1] ق/16.
[2] دیوان حافظ/؟
[3] دخل رجلان المسجد احدهما عابد والاخر فاسق مخرجا و الفاسق صدیق والعابد فاسق و ذلک انّه یدخل العابد المسجد مدّلأ بعبادته یدلّ بها فتکون فکرته فی ذلک و تکون فکرة‌الفاسق فی‌التندّم علی فسقه و یستغفرالله عزوجلّ مما صنع من‌الذنوب. کافی، العجب، حدیث 6.

توشه دهم: امیدواری به خدا راز رهایی از چنگ بخیلان و خودخواهان

و اعلم انک للراجی بموضع اجابه و للملهوفین بمرصد اغاثه و انّ فی‌الّهف الی جودک والرضا بقضائک عوضأ من منع ‌الباخلین و مندوحة عمّا فی ایدی المستأثرین.
« و می‌دانم که تو برای امیدواران در جایگاه اجابت و برای دادرس‌خواهان بر گذرگاه فریاد‌رسی هستی؛ و بسنده کردن به بخشش تو و خشنودی به خواست تو، بهترین جایگزین از دریغ‌داشتن بخیلان و راه رهایی است از آنچه در دست خودخواهان است.»
نفس اماره انسان را همواره به بدی فرا می‌خواند و رهزنان آئین و ایمان و بخیلان و خودخواهان و مستبدان همواره بر کمینگاه نشسته‌اند تا آئین و ایمان و انسانیت انسانها را بربایند و پس از استفاده ابزاری از آنها و تهی کردن آنان از شخصیت و انسانیت، آنها را به یک سو بیفکنند و در این میان تنها پناه بردن به خدا و پایداری بر ارزشهای وجودی خود است که انسان را از چنگال اهریمنان رهایی می‌بخشد. امید امیدواران، ‌خدا و پناه بی‌پناهان، خداوند است و سیمرغ بلند پرواز، خود را به طمع آب و دانه گرفتار دنیا طلبان نمی‌سازد.
شیخ محمود شبستری گوید:
اگر خواهی که گردی مرغ پرواز جهان جیفه پیش کرکس انداز
برو اندر پی خواجه به اسرا تفرج کن همه آیات کبری
گذاری کن زکافِ کنج کونین نشین در قافِ قرب قاب قوسین[گلشن راز]
توشه یازدهم: کردار ناپسند، حجاب بین انسان و خدا
و ان ‌الراحل الیک قریب ‌المسافه و انک لا تحتجب عن خلقک الاّ ان تحجبهم ‌الاعمال دونک
« و اینکه کوچ‌کننده به کویت بر نزدیکترین راه است. و اینکه تو از آفریدگانت خویش را نهان نمی‌سازی مگر آنکه کردارشان آنان را از تو بپوشاند.»
بی‌تردید خدا از همه‌چیز و همه‌کس به انسان نزدیکتر است» و نحن اقرب الیه من حبل‌الورید[1].- و ما به او از رگ گردن نزدیکتریم» اما این کردار به ظاهر پسندیده و بیشتر و دل بستگی و وابستگی به دنیاست که انسان را از خداوند دور می‌سازد و میان بنده و پرودرگار حجابی ضخیم یا نازک – بسته به غلظت ناپاکی و ناخالصی عمل ایجاد می‌کند.
میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز[2]
حجاب بودن کردار ناپسند و گناه آلود بین بنده و خدا به ظاهر آشکار است، اما گاه کردار به ظاهر پسندیده و عبادت‌هایی که بنده انجام داده است باعث عجب و غرور و استکبار انسان می‌گردد و خود حجابی ستبر و ضخیم را به وجود می‌آورد، همانگونه که در مورد ابلیس این اتفاق افتاد و او را از یک فرشته مقرب به یک شیطان رانده شده دگرگون کرد. عُجب برای مؤمنان و سالکان بزرگترین حجاب است. از امام باقر(ع)روایت است که فرمود:
دو مرد به مسجد درآمدند، یکی عابد و دیگری فاسق، و در حالی از مسجد بیرون رفتند که عابد فاسق شده بود و فاسق درست‌کردار! و این بدان جهت بود که عابد پیوسته در اندیشة عبادتش بود و بدان می‌نازید و می‌بالید، اما فاسق از کرده‌اش پشیمان بود و از کردار ناپسندش آمرزش می طلبید[3].
یادداشت:
[1] ق/16.
[2] دیوان حافظ/؟
[3] دخل رجلان المسجد احدهما عابد والاخر فاسق مخرجا و الفاسق صدیق والعابد فاسق و ذلک انّه یدخل العابد المسجد مدّلأ بعبادته یدلّ بها فتکون فکرته فی ذلک و تکون فکرة‌الفاسق فی‌التندّم علی فسقه و یستغفرالله عزوجلّ مما صنع من‌الذنوب. کافی، العجب، حدیث 6.

 

توشه یازدهم: کردار ناپسند، حجاب بین انسان و خدا

و ان ‌الراحل الیک قریب ‌المسافه و انک لا تحتجب عن خلقک الاّ ان تحجبهم ‌الاعمال دونک
« و اینکه کوچ‌کننده به کویت بر نزدیکترین راه است. و اینکه تو از آفریدگانت خویش را نهان نمی‌سازی مگر آنکه کردارشان آنان را از تو بپوشاند.»
بی‌تردید خدا از همه‌چیز و همه‌کس به انسان نزدیکتر است» و نحن اقرب الیه من حبل‌الورید[1].- و ما به او از رگ گردن نزدیکتریم» اما این کردار به ظاهر پسندیده و بیشتر و دل بستگی و وابستگی به دنیاست که انسان را از خداوند دور می‌سازد و میان بنده و پرودرگار حجابی ضخیم یا نازک – بسته به غلظت ناپاکی و ناخالصی عمل ایجاد می‌کند.
میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز[2]
حجاب بودن کردار ناپسند و گناه آلود بین بنده و خدا به ظاهر آشکار است، اما گاه کردار به ظاهر پسندیده و عبادت‌هایی که بنده انجام داده است باعث عجب و غرور و استکبار انسان می‌گردد و خود حجابی ستبر و ضخیم را به وجود می‌آورد، همانگونه که در مورد ابلیس این اتفاق افتاد و او را از یک فرشته مقرب به یک شیطان رانده شده دگرگون کرد. عُجب برای مؤمنان و سالکان بزرگترین حجاب است. از امام باقر(ع)روایت است که فرمود:
دو مرد به مسجد درآمدند، یکی عابد و دیگری فاسق، و در حالی از مسجد بیرون رفتند که عابد فاسق شده بود و فاسق درست‌کردار! و این بدان جهت بود که عابد پیوسته در اندیشة عبادتش بود و بدان می‌نازید و می‌بالید، اما فاسق از کرده‌اش پشیمان بود و از کردار ناپسندش آمرزش می طلبید[3].
یادداشت:
[1] ق/16.
[2] دیوان حافظ/؟
[3] دخل رجلان المسجد احدهما عابد والاخر فاسق مخرجا و الفاسق صدیق والعابد فاسق و ذلک انّه یدخل العابد المسجد مدّلأ بعبادته یدلّ بها فتکون فکرته فی ذلک و تکون فکرة‌الفاسق فی‌التندّم علی فسقه و یستغفرالله عزوجلّ مما صنع من‌الذنوب. کافی، العجب، حدیث 6.
 

توشه دوازدهم: عنایت به کردار یا با کرم پروردگار؟

و قد قصدت الیک بطلبتی، و توجّهت الیک بحاجتی و جعلت بک استغاثتی و بدعائک توسّلی، من غیر استحقاق لعفوک عنّی، بل لتقی بکرمک، و سکونی الی صدق و عدک،‌ و لجأی الی‌الایمان بتوحیدک، و یقینی بمعرفتک منّی، ان لاربّ لی غیرک، و لا اله الّا انت وحدک لاشریک لک.
« بار خدایا! با خواسته‌ام به تو روکردم، و با نیازم رو به سوی تو آوردم، و دادخواهیم را به درگاهت آوردم، و توسلم را با فراخونیت آغاز کردم، بی‌آنکه سزاوار شنیدنت باشم، یا شایستة گذشتت گردم، بلکه از آن‌رو که به کرمت دلگرمم و به وعده راستینت باورمندم، و به اقرار به کتاییت پناه جسته‌ام و به شناختت نسبت به من باورمندم، که مرا جز تو پروردگاری نیست، و خدایی جز تو نمی‌باشد»
یگانه‌ای و انبازی برایت نیست. آمرزش گناهان و برآورده شدن درخواست و حاجت و جلب عنایت و حمایت پروردگار تنها با لطف و
ماکه باشیم ای تو ما را جان جان تا که ما باشیم با تو در میان؟
ما عدمهاییم و هستی‌های ما تو وجود مطلقی، فانی نُما
ما همه شیران ولی شیر عَلَم حمله‌شان از باد باشد دم به دم
حمله‌شان پیدا و ناپیداست باد آن‌که ناپیداست هرگز گم مباد
باد ما و بود ما از داد توست هستی ما جمله از ایجاد توست
لذت انعام خود را وا مگیر نقل و باده، جام خود را وا مگیر
ور بگیری، کیت جُست‌وجو کند نقش با نقاش، ‌چون نیرو کند؟
منگر اندر ما، مکن ما را نظر اندر اکرام و سخای خود نگر
ما نبودیم و تقاضامان نبود لطف تو ناگفتة ما می‌شنود[مثنوی، دفتر یکم]
کرم خداوند است وگرنه کردار محدود ما چه ارزشی دارد که بهای عنایت خداوندی ‌شود.
آفرینش ما به عنایت او بود و پرورش و هدایت ما به فضل و کرم او و این او بود که در دل ما به جلوه‌گری پرداخت و آفریدگانش را شیدا و عاشق خود ساخت،‌ و کردار و اعمال ما تنها بهانه‌ای است که راه ارتباط را با او بگشاییم و نیازمندی خود را به او نشان دهیم و باز این اوست که این کردار اندک را بهانه قرار می‌دهد و بنده خود را می‌نوازد و جایگاهی فراتر و والاتر به او می‌بخشد.
ای قائم به ذات خویش،
و از هر یادکننده به یادِ خود بیش،
یادِ توست که ترا به سزا رسد
ورنه از رهی چه آید که تو را سزد؟[ خواجه عبدا...، کشف‌الاسرار 8/ 58 تفسیر سورة احزاب]

Image

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ

 

پس بشارت ده به آن بندگان من كه به سخن گوش فرا مى‏ دهند و بهترين آن را پيروى مى كنند

مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم