محمدتقی فاضل میبدی
نمیدانم آیا اسطورهای کردن رهبران دینی و اسوههای بشری که میتوانند با الگو بودنشان بشریت را در این جهان به سمت هدایت سوق دهند تا چه میزان کار درستی است؟ شاید یکی از خسارتهایی که بر جامعه مسلمین وارد شده از این ناحیه باشد که رهبران، این آیین الهی و انسانی را از کوچه و بازار و میان مردم بودن برکنده و به سوی آسمانها بردهاند و از دست بشر خارج کردهاند. بیجهت نیست هنگامی که کفار قریش از پیامبر اکرم معجزات غیربشری میخواستند و درخواستهای فرازمینی داشتند، قرآن در پاسخ به آنان میگفت «ماهذا الی بشرا رسولا» یعنی سعی کنید با پیامبر رابطه انسانی برقرار کنید بهگونهای که او برای شما در این جهان برای زندگی بهتر، الگو قرار گیرد. ما بر این باوریم که حضرت علی(ع) پس از پیامبر اسلام بهترین و مهمترین الگو و اسوه نه تنها برای مسلمانان بلکه برای تمامی آزادیخواهان و عدالتطلبان جهان است. اگر کسی غیردینی هم بیندیشد و تنها برای تحقق ارزشهای انسان در شکل غیردینی آن تلاش کند، علی(ع) نیز میتواند برای او الگو قرار گیرد؛ زیرا دو ارزش عدالت و آزادی که علی(ع) بر آن پای میفشرد در هر مکتبی قابل دفاع است و هرکسی در این جهان در پی این دو فضلیت است. بزرگترین شاخصه امام علی(ع) عدالت در عرصه حکومتداری و سیاستمداری است. مهم اینکه این عدالت را نه تنها برای پیروان خود که برای همه آدمیان میخواهد و تا آنجا در تحقق عدالت اصرار میورزد که نمیگذارد مخالفان او از این حق محروم شوند و در ساعت آخر عمر از فرزندانش میخواهد تا در حق قاتل او به عدالت عمل شود و حاکمان تاریخ را به این جمله کوتاه آموزش میدهد که «ملاک السیاسه العدل».
در سالروز تولد این امام همام، که امید است برکت آن همه جامعه مسلمین را مبارک کند، باید دید چرا این عدالتی که بنیان و اساس مکتب حضرت علی(ع) را تشکیل میداد در تاریخ حکومتداری مسلمین فراموش شده و غالبا در حد شعار باقی ماند و در عمل جامعه مسلمین با ستمهای حاکمان مواجه شد و اگر کسی حکومتگران را به دلیل ترک عدالت انتقاد کرد، با او از درگیری و برخورد بر آمدند. از لحاظ علمی باید گفت از نگاه برخی حاکمان عدالت به مثابه یک روش تلقی میشد، یعنی عدالت تا آنجا قابل دفاع تلقی میشد که بنیان حکومت را نلرزاند. اگر اجرای عدالت با بقای حکومت منافات داشت باید عدالت را به پای سیاست قربانی میکردند. روشی که معاویه در اسلام دنبال میکرد و در غرب، روح فلسفه ماکیاولیسم را تشکیل میداد. روشن است که اگر عدالت به عنوان یک روش تلقی شود، در میان مردم و در عمل فراموش میشود. در حکومت و سیره امام علی(ع) عدالت به عنوان یک ارزش تلقی میشد لهذا خود قربانی عدالت خویش شد.ویژگی دیگری که از سیره امام علی باید آموخت مبارزه آن حضرت با بدعتها و خرافات و غالیان بوده است. بودند کسانی که میخواستند شخصیت امام را فرابشری نشان دهند. شاید حضرت (ع) شدیدترین برخورد را با آنها داشت. در کنار ترویج غلو، سودجویان دیگری بودند که بنای بدعتگذاری در دین را گذاشتند و اسلام را تا آنجا ترویج میکردند که مانع منافع آنان نباشد. بیشترین شکوه و شکایت آن حضرت تا پیش از رسیدن به خلافت وجود بدعتهایی بود که در جامعه مسلمین به نام دین پیدا شده بود و در مقابل، سنتهای پیامبر رو به کمسویی و نابودی میرفت. منظور از بدعتها تغییر در رکعات نماز و کم و زیاد کردن ایام روزه و تحریف در حج نبود، بلکه منظور از بدعت، ستمهایی بود که تحت عنوان دین صورت میگرفت و بیشتر آن در عرصه بیتالمال و نابرابریهای اقتصادی بود. لهذا امام علی(ع) پس از رسیدن به خلافت مهمترین خطبه خویش را در این زمینه ایراد کرد. طبیعتا کسی که بخواهد در عرصه اجتماعی و اقتصادی، جفا روا دارد و جامعه را به تبعیض و تفاوتهای فاحش بکشاند نخست اسباب خودرایی را فراهم میکند. در روزگار پیش از خلافت حضرت علی(ع) چنین روشی صورت گرفت و اموال مسلمین به دست کسانی افتاد که به تعبیر حضرت: «همچون شتران گرسنه که در فصل بهار علفهای بهاری را میچرانند، میخوردند.» دردمندانه باید گفت که در این روزگار از امام علی(ع) بهگونهای برخی سخن میگویند که هیچ دغدغهای برای کاهش درد بشریت نداشته و تنها برای عبادت و جنگیدن زندگی میکرده است. خوب است از عدالت امام و از حقوق مردم در نگاه علی بیشتر گفته شود.