سید محمدعلی ایازی
چکیده
مکتب اجتهادی آیت الله العظمی منتظری(ره) که بر گرفته از مکتب اجتهادی استاد بزرگ خود آیت الله بروجردی در قم است، یکی از مکاتب برجسته در دوره متأخر در مجامع فقهی؛ بلکه علمی دینی حوزهها است. جوانههای شکل گیری این مدرسه فقهی، پس از دهه سی و پس از مهاجرت و تثبیت موقعیت آیت الله العظمی بروجردی(م1380 ق)، در قم بوده و نقطه عطفی تاریخی در جریان سازی اجتهاد و شاخص شدن مکتبی با ویژگیهای خاص است.
این مکتب اجتهادی هر چند به دلایلی نتوانست گسترش یابد، اما مایهها و اصول مهمی را بر جای گذاشت، که در آینده اثرات بزرگی در حوزه فقه اجتماعی بر جای خواهد گذاشت. در باره این جریان از چند جهت میتوان سخن گفت، یکی در باره معرفت شناسی و مبانی و اصول اجتهادی این مکتب است و دیگری در باره روش استنباط و شیوه بیان و پیش فرضهای این مکتب است. از نکات قابل ذکر در این تحلیل، توجه به مسائل هرمنوتیکی تفسیر و فهم نصوص و نقش آن در اجتهاد فقاهتی این مکتب، مانند بررسی شخصیت راویان، فقهای گذشته، بستر شکل گیری فتاوا، سیر تحول و موقعیت صدور روایت و ناظر بودن فقه شیعه بر فقه عامه و توجه به تأثیر قدرت در شناخت مسائل استنباط احکام است. در این مقاله سعی شده با تأکید به هر سه جهت، سخن گفته شود و نمونههایی آورده و به گفتههای استاد و دوست دیرینه ایشان، یعنی استاد مطهری نیز استناد شود. و در نهایت در یک جمع بندی امتیازات این مکتب را از جهت تحلیل تاریخی، به جای تطبیق نص و یا تطبیق اقوال فقها، تأکید این مکتب به فضا شناسی نزول، شناخت شناسی صدور حدیث، یا شرایط صدور فتوا، یا شناخت اهداف و انگیزههای پایه گذاران فقه و تکیه بر سیر تاریخی اقوال فقها و لزوم آگاهی از منابع حدیثی و اقوال فقهای عامه و تکیه بر روش استنادی به جای تطبیق که از روشهای کشف مناط، الغای خصوصیت، تعمیم احکام و تحلیل عقلی، میباشد، معرفی کند و البته نتایج این جریان فقهی را پویایی و تحول پذیری، بالندگی و پاسخگویی به نیازهای مسائل جدید به ویژه در مسائل پیچیده اجتماعی از طریق شناخت فضای صدور حدیث و سیر تکوین یک فتوا و تأثیر این جریان به فقه تقریبی و نزدیک کردن دو فقه فریقین بدون تعصب و پیش ذهنیتهای مذهبی میداند.
کلید واژه: مکاتب اجتهادی، مکتب فقهی قم، روش تحلیلی در فقه، آیت الله منتظری، آیت الله بروجردی، تقریب بین مذاهب.
مقدمه
در تاريخ فقاهت، مجتهدانى صاحب سبك و مكتب ظهور كردهاند، که کمتر شناخته شده و یا مکتب آنان به خوبی بحث و بررسی نشده است. یکی از این مکاتب، مکتب اجتهادی آیت الله منتظری به عنوان جریانی است که دارای هویت و مشخصههای خاص خود دارد و در مبانی و روشها و گرایشها متفاوت از جریانی دیگر مثل مکتب نجف، سامرا، و اصفهان، است. طرح معرفی این مکتب به گونهای باید باشد که مرزبندی خود را در شکل کلی با مکاتب نزدیک به مشخص کند و نشان دهد، که چگونه دارای هویت و هندسه خاص و برخوردار از ابعاد و زوایای نظری و مباحث کاربردی شده است. از سوی دیگر این مکتب هرچند از مدرسههای فقهی دیگر تغذیه کرده و به ویژه از حوزه هزار ساله نجف استفاده برده، اما عمدتاً برگرفته از مجموعهای از اندیشهها، مبانی و روشها و شخصیت بنیان گذار مکتب، یعنی آیت الله العظمی بروجردی(م1380ق)است. بنابراین، پرسش نخستین در بررسی آن، علائم هویت این مکتب و چارچوبهای نظری آن است و در مرحله بعد پاسخ به این مهم است که از چه مبانی تغذیه میکند و متکی به چه روشهایی بوده است؟
نکته دیگر، آنکه چون سخن در باره این مکتب اجتهادی و شخص تأثیر گذار آن است، به این معنا نیست که این اصول و علائم فقهی در جریانهای دیگر یافت نمیشود، یا پیشینهای ندارد، بلکه منظور این است که این مکتب، در مجموع با برگزیدن اصول، مبانی و سبک استنباطی و تعلیمی، هویت مستقلی پیدا کرده و تأثیر گذار در حرکتهای بعدی اجتهادی بوده و نقطه عطفی تاریخی در جریان سازی اجتهاد و شاخص شدن مکتبی با ویژگیهای خاص شده است. اهمیت این بررسی بدان جهت است که با شناسايى مبانی و اصول موضوعه و یا پیش فرضها، زمینه مقایسه و نقد و گزینش بهترینها فراهم میگردد و راهنماى خوبى براى پاسخ گويى به مسائل مستحدثه و بالنده كردن فقه در روزگار ما مىشود.
در باره این مکتب در دو بخش میتوان سخن گفت:
یکی، در باره معرفت شناسی و مبانی و اصول اجتهادی این مکتب است، و دیگری در باره روش استنباط و شیوه بیان و پیش فرضهای آن است. زیرا سخن گفتن در باره روش اجتهادی یک مکتب، بدون توجه به مبانی آن در کلام، فقه، تاریخ، رجال و حدیث ناتمام خواهد بود. همواره روشها برگرفته از مبانی هستند، هر چند که در این میان شناخت پیش فرضها، جای بررسی مستقلی را میطلبد
نکته دیگر، در شناخت این جریان، توجه به مسائل هرمنوتیکی، یعنی بررسی شخصیت بنیان گذار مکتب است. امروز در تفسیر پژوهی، افزون بر متن، مسائل پیرامونی اندیشه و روش تحلیل صاحب جریان، وارسی میشود. مانند بررسی عصر این مکتب، جریانهای تأثیر گذار و بررسی ابعاد روانیِ شخصیت صاحب مکتب، آن گونه که در تفسیر بررسی میشود و شرایط تاریخی و عصر مؤلف، استادان، شاگردان و معاصران و یا فضای آموزشی و عوامل روان شناسی و جامعه شناسی و حتی حکومت دوره فقیه و چالشهای حیات سیاسی و دغدغههای مؤلف کنکاش میشود.
از سوی دیگر اگر مكاتب فقهى مجتهدانِ بزرگ بررسى و مقايسه شود، از این جهت به خوبی آشکار میشود که تنها بررسی مبانی، مكانيزم استدلال، و شيوه برداشت آنان از قرآن و سنت، کافی نیست و باید به سراغ پیش فرضها، و خلفیات فکری آنان رفت، تئوریهایی که راه آنان را از دیگران تا حدی جدا میکند، که ای بسا جنبه کلامی دارد، و یا مبتنی بر تفسیری از مشى اجتهادى گذشتگان بوده و یا نقدی از وضع موجود باشد. یا برخواسته از محیط تربیتی و زیست و خصوصیات روحی و روانی آن دارد. گاه بدون آن که در این باره سخن بگویند و یا پیش فرضهای خود را منقح کنند، تأثیر گذار در اجتهاد آنان بوده است. جالب این که بسیاری از این روشها، که منتهی به ایجاد مکتب مستقل و با هویتِ مشخص شده، برگرفته از اصول عقلایی و روش تجربی و تحلیل نظری است و «نقلى» در این باره نرسيده است، هر چند این نکته را نمیتوان کتمان کرد که بعضاً برخی از اصول و قواعدى كه براى اجتهاد ابداع كردند، متأثر از تحولات علمی و سازگار با علوم و مسائل جديدى بوده كه بر فقه و یا علم اصول افزودهاند.
البته نمیتوان فراموش کرد، این مکتب به دلیل شرایط تاریخی در آستانه انقلاب اسلامی و حوادث پس از آن و چالشهای سیاسی ناظر به این شخصیت، هم بحث و بررسی جدی نشده و هم به دلیل محذورات سیاسی و عطف به قدرت در محاق تبیین قرار گرفته و سالهای درازی طول میکشد، تا بهتر در باره آن سخن گفته شود. از سوی دیگر در سنت مَدرسی حوزههای علمیه به ویژه در بحثهای خارج کمتر به تحلیل مکتب و مشکلات اجتهادی خود میپردازند و یا اصول خود را به صورت مجزا نقد و بررسی میکنند و اصول منقح شدهای را نشان میدهند، این مشکل در باره روش دیگران هم صادق است، تا از اين زاويه به سراغ بررسی و نقد روش فقيهان برویم. این نگاههای معرفت شناسانه است که به فهم یک مکتب کمک میکند تا زمینه شناخت و مقایسه را به وجود آورد.
روش بررسی
در بررسی و شناخت یک مکتب، دو شیوه متداول است، یکی درون متنی و دیگری مباحث بیرون متنی، که باید همواره مد نظر محقق باشد، این منابع یا متون و آثار فقهی، در بررسی مکتب اجتهادی آیت الله منتظری، یا تقریرات درس استاد خود آیت الله بروجردی است که به مناسبت بیان روش استاد سخن گفته و آنها را پذیرفته و یا نکاتی است که خود ایشان به عنوان اصول و روش بیان کرده و بخشی از این مباحث، نکاتی است که مستقیم از استاد، شنیدهام، و یا استفاده از انظار استاد مطهری است که شاگرد آیت الله بروجردی بوده و هم بحث استاد بوده و سالها با بحث و بررسی این اصول و پیش فرضها را در نظر میگرفتهاند.(1) اینجانب تلاش میکند برای شناخت و معرفی آن همه این منابع را رعایت کند.
از سوی دیگر در این بررسی، به مبادى روانى و موقعیت جغرافیایی صاحب مکتب، نیز توجه شده، زیرا موضوع شخصیت و ساختار اجتماعى تربیت، وضعيت سياسى و خواست اجتماعى عصر فقیه در گرایش خاص آن مکتب تأثیر گذار است، و این بحث از آن جهت دارای اهمیت میباشد که به چند و چون شکل گیری مواضع فقیه و آثار به وجود آمده آن در مقطع خاص، و عصر تاریخی و چالشهای پیش روی وی میپردازد. به عنوان نمونه شیوههای استدلال در رهبری انتخابی و نقد آرای مخالفان، آزادی عقیده، و یا احکامی همچون جواز دست دادن به زنان غیر مسلمان از مسائلی است که ناظر به چالشهای عصری و تأثیر گذار در استنباط بوده است. این مسئله اتفاقاً از سوی خود استاد مورد توجه قرار گرفته و بارها در سر درس یاد آور میشدند که فقه یک فقیه بازتاب عصر و زمانه وی است. چنانکه در سخنان هم مباحثهای او هم نیز با تعبیر دیگری آمده است. به عنوان نمونه استاد مطهري(م1358) در باب فقه گفته است. «اگر كسي فتواي فقها را با يكديگر مقايسه كند و ضمناً به احوال شخصيت و طرز تفكر آنها در مسائل زندگي توجه كند، ميبيند كه چگونه سوابق ذهني يك فقيه و اطلاعات او از دنياي خارج در فتواهايش تأثير داشته؛ به طوري كه فتواي عرب، بوي عرب ميدهد و فتواي عجم، بوي عجم. فتواي دهاتي، بوي دهاتي و فتواي شهري، بوي شهري»(2) . ایشان در جایی دیگر مینویسند: «پس چگونه ممكن است فقيهى از نظامها و جريان طبيعى بىخبر باشد، به تكامل و پيشرفت زندگى ايمان نداشته باشد و آنگاه بتواند دستورهاى عالى و مترقى اين دين حنيف را كه براى همين نظامها آمده و ضامن هدايت اين جریانها و تحولات و پیشرفتهاست کاملاً و بهطور صحيح استنباط كند؟(3)!
جالب این که شهید صدر(م1401ق) در منطقهای دیگر یعنی نجف به ابعاد سلبی توجه کرده و از خطر دخالت شخصیت مجتهد در استنباط به عنوان خطر ذاتی در کشف و استخراج نظام احکام شرعی یاد میکند. یعنی این گونه بیان میکند که هر مجتهد در شرایط و محیطی که قرار گرفته، خود به خود افکاری در آن به وجود آمده که هنگام اجتهاد ناخود آگاه با آن احکام شرعی را درک میکند و در نتیجه امانت موضوعیت دلیل شرعی به مخاطره میافتد.(4) از سوی دیگر در متن روایات و آموزههای دینی کلمات و نکاتی آمده که حاکی از تفطن و توجه به ویژگیهای شخصیت فقیه است. گاه از این حقیقت در قالب مثال به حیوانات یاد شده، مانند تشبیه فهمهای مختلف به درک مورچه که چون خود شاخک دارد، فکر میکند که باید خدا هم شاخک داشته باشد. اين روايت از حضرت باقر ـ عليه السلام ـ رسيده و عبارت چنين است: «و لَعّل النَمل الصَغار تَتَوَهَمُ اَنّ لِلِه زَبانتين، فانّهما كمالها، و تَتَصَوَرُ اَنّ عَدَمَها نُقصانٌ لِمَن لايَكونُ لَهُ». و چنين گمان كند مورچه كوچك كه براى خدا دو شاخك است و اين دو كمال اوست و تصور میکند هر كس آن دو را نداشته باشد، براى او نقص است(5). از این جهت در بررسی این مکتب، به شرایط بالندگی آن از بُعد هرمنوتیکی آن نیز باید اشاره شود.
حیات و عصر زندگی
این اصل مسلم است که هر انسان از محيط خود تأثير مىپذيرد. تربیت خانوادگی، آموزههاى مدرسه، عوامل محيطى و اقليمى، شرايط اجتماعى، دوستیها و دشمنیها، افكار و روح او را مىسازد. چنانكه زندگى اجتماعى نيز مرهون فرآوردههاى دانش و علمى است كه در آن جامعه ارزش شده و همان علوم و دانشها، زندگى اجتماعى و موضع گیری فرهنگی او را شكل و جهت مىدهد و افزون بر تأثير در انديشههاى فقيه، روابط اجتماعى كه موضوع فقه است، تحول مىپذيرد.
بر اين اساس، نمىتوان علم فقه را بر كنار از تأثير دانشهای ديگر و بى نياز از ديگر علوم و شرایط سیاسی و تاریخی فقیه پنداشت. چنانكه علوم انسانى، اعتقاد و اخلاق فقيه در انديشههاى فقهى او مؤثر است. علوم تجربى و دستاوردهاى آن در قالب صنعت و تكنيك نيز در موضوع سازى فقه و تأثير بر استنباط مجتهد از راه موضوع، تأثير مىگذارد.
بنابراین، اگر سخن در باره دوران تحصیل و حیات علمی، مبارزات سیاسی، زندانها و شکنجه و حصر ایشان مىشود، به این خاطر است که روشن شود، که این برهه از زمان تأثیری در حیات فقهی او داشته و از جهت شرایط تاریخی از دوره رضاخانی و استبداد گرفته تا دورههای بعدی و مبارزه علمای بزرگی چون مدرس و آیات ثلاث، تا امام خمینی و همچنین فشار بر علما و سختی زندگی طلاب و فشارهای مضاعف و اتفاقات پس از مشروطیت و اشغال ایران، و جریانات غیر مذهبی و مرارتهای معیشتی، موثر در حیات علمی یک مجتهد بوده و یکی از دورانهای سخت و شکننده تاریخ روحانیت برای شکل گیری شخصیتی بوده که در متن اتفاقات آن قرار داشته است. ایشان در چنین عصری به حوزه علمیه نجف آباد و سپس به اصفهان و قم آمد. از این رو، حیات علمی ایشان را باید به دوران تحصیل، دانش فقهی، فلسفی، اندیشه و رویکرد علمی و اجتماعی و تألیف کتابهای علمی و تدریس و مبارزات سیاسی و مرجعیت دینی و اجتماعی و سیاسی تقسيم كرد: در بخش نخست، تحصيلات ایشان از حوزه علميه نجف آباد شهری با ویژگیهای خاص تاریخی و فرهنگی با مردمی به شدت مذهبی و عالم دیده و عالم پرور در خانوادهای روحانی و مشغول به زراعت و کشاورزی آغاز کرد. ایشان مشکلات و مسائل منطقه خود را به خوبی میشناخت و همین شناخت باعث عکسالعملهای فراوان وی در حوادث گوناگون میشد. پس از مدتی که به شهر بزرگ اصفهان میآید و پس از تحصيلات مقدماتى در پیش اساتید مبرز و مشهور و وارسته آن دیار و طى مدارج علمى به قم مهاجرت میکند، باز ارتباط خود را با مردم و طبقات مختلف حفظ کرد و خود بارها شاهد بودم که طبقات مختلف که به دیدن او میآمدند، با اسم و رسم و نام پدرانشان میشناخت. در درس و تحقیق و استفاده علمی بسیار کوشا و از محضر استادان بزرگ به ویژه آيتاللّه العظمى بروجردى بهره فراوان میبرد، به گونهای كه در حيات آيتاللّه بروجردى به عنوان مجتهدی مسلم دارای صلاحيت فتوا شناخته میشود. آنچه ایشان را از دیگران متمایز میسازد و بیانگر جامعیت علمی اوست، این که در عین برجستگی در فقاهت، در عرصه حکمت و فلسفه، کلام و اخلاق، حدیث، تاریخ و ادبیات عرب مقامی ممتاز داشت. مجموعۀ بزرگ و بی نظیر قریب به 90 جلد کتاب در عناوین مختلف،(6) نتیجۀ جهاد علمی بیش از نیم قرن آیت الله منتظری میباشد که با توجه به فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی و اجتماعی و زندانها و تبعیدها و تضییقاتی که داشته، بیانگر نبوغ، تلاش خستگی ناپذیر و جهاد علمی وی است و نشان میدهد که جهاد و تحقیقات علمی، نه تنها با بودن در صف اول مبارزه با استبداد سازگاری کامل دارد که میتواند به فهم عینیات و واقعیات جامعه کمک کند. بخش عمده ديدگاهها و موضع فقهی و شناخت شناسانه ایشان در مقدمه و در لا بلای کتابهای تقریر با حاشيهها و بیان نظرات بازتاب یافته، كه از جمله مىتوان به کتاب «نهاية الاصول»، «البدرالزاهر»، «الغصب والاجارة والوصية» اشاره کرد، همچنین ایشان تقریراتی از استاد دیگر خود، یعنی امام خمینی ارائه داده که اخیراً با عنوان «محاضرات فی الاصول»، توسط موسسه تنظیم و نشر آثار استاد نشر یافته است و شامل مباحث استصحاب، تعادل و تراجیح ، اجتهاد و تقلید میباشد.
شخصیت فقیه و تأثیر آن
مکتب اجتهادی آیت الله منتظری در بستر مکتب اجتهادی قم و تحولات بس گسترده آن شکل گرفته است. این مکتب از سالهای اواخر ده بیست و در بطن تحولات فرهنگی و سیاسی و دینی شکل گرفت. پس از اتمام اشغال ایران توسط متفقین شرایط ایران دگرگون شده بود. احزاب گوناگونی از آن جمله حزب توده و جریانهای غیر مذهبی نضج گرفته بودند. در ایران، کمونیسم و سوسیالیسم با تعرض به آموزههای اسلامی و نقد شرایط مسلمین، زمینه جذب جوانان را به اردوگاهی غیر دینی سوق داده بود. سوسیالیسم که ادعای مساوات و دعوت به جمع گرایی، یا تعدیل بین منافع جمع و فرد و کنترل دولت و توزیع عادلانه ثروت را مطرح کرده بود، و هل مِن مبارز میطلبید، زمینه کافی در بی اعتبار کردن اندیشه اسلامی را در نسل جدید و دانش آموخته دانشگاههای رژیم استبدادی فراهم ساخته بود. از سویی سنت گرایان بودند که هر گونه اندیشه اصلاحی را بر نمیتابیدند و حتی با خرافات و صورت سازیهای دینی به گونهای امر مقدس و تردید ناپذیر برخورد میکردند و عطشی دینی که پس از استبداد رضاخانی به ویژه در بخش عزاداری و نشان دادن شعائر به وجود آمده بود را در جهت صحیحی سوق دهند. در حوزه علمیه قم کاهش فشارها بر مردم مذهبی و روحانیت موجب شده بود که روحانیت در صحنه اجتماعی حضور پیدا کند، حتی تعداد روحانیون گسترش کمی و کیفی پیدا کند. این عوامل را نمیتوان در کنار شخصیت ویژه آیت الله بروجردی شاگرد مکتب آخوند خراسانی از بنیان گذاران مشروطه و دانش آموخته شهر اصفهان با همه مسائل آن، نادیده گرفت. به همین دلیل درس آیت الله بروجردی رونق فزاینده پیدا میکند و طلاب از اطراف و اکناف ایران و حتی کسانی که در گذشته به نجف میرفتند به قم آمدند و یا کسانی که برایشان در نجف ممکن نبود به سمت قم آمدند و حوزه بزرگ درسی با استعداد را فراهم ساختند. از سوی دیگر در جهان عرب به ویژه کشور مصر تحول مییابد و تعامل ایران با مصر زمینه ارتباط فرهنگی و رفت و آمد عالمان مصری به ایران و از ایران به مصر زمینههای گفتگو فراهم میشود تا جایی که وقتی قرار میشود بحث فتنِ کتاب بحار الانوار چاپ شود، آیت الله بروجردی مانع آن میشوند و یا از کتابهایی که در جهت تحریک فرقه گرایی شود، ممانعت میکند. این حرکات بیرون از فقه نیست و در فقه و شیوه استنباط جای خود را پیدا میکند. از سوی دیگر صنعت چاپ گسترش یافته و یکایک منابع و آثار حدیثی و فقهی شیعه در اختیار عالمان قرار میگیرد و در همین دوره آثار بسیاری با اشراف و حمایت ایشان به چاپ میرسد.
از سوی دیگر ویژگیهای شخصیت آیت الله بروجردی که با آگاهى گسترده نسبت به رجال حديث، طبقات روات، و آگاهى به حوادث و وقايع تاريخ اسلام. ذهن جوّال و عميق در بررسى و درك جوانب مختلف مسأله مورد بحث. ذوق سليم و حسن سليقه در انتخاب بهترين معنى و مفهوم از متون نقلى و قواعد عقلى است. این ویژگی به او کمک میکرد تا بتواند پایههای یک روش اجتهادی را بریزد. نکته جالبتر این که آیت الله بروجردی با آگاهی از مشی و روش خود در کنار تدریس فقه، خود را ملزم به بیان اصول و روش میدانست، چنانکه آیت الله منتظری در مقدمه البدرالزاهر نوشته و این شیوه را از خصوصیات درس ایشان بیان کرده است(7) .
ویژگیهای شخصیتی استاد
آیت الله منتظرى فقيهى جامع در همه ابواب فقه و نوآور و آگاه به زمان و نیازهای روز بود. همه تلاش خود را به كار میبست تا فقه را كاربردى و عینی و مطابق با نیازهای زمان نماید. او افزون بر گزینش روش تحلیلی تلاش میکرد که دیدگاههای فقهی را با زبان و تقریری جدید بیان کند. از ویژگیهای روش تدریسی او سهل و ممتنع بودن آن بود. درس به ظاهر آسان مینمود، اما مالامال از نکات فقهی، اصولی و مبانی حدیثی و رجالی بود. ایشان توجه به سیر تاریخی و تطور آن داشت، هر گاه به موضوعی از مسائل فقه میپرداخت، سخن از صاحبانِ اندیشه و آغازگران نخستِ آن میکرد و نشان میداد که چگونه این بحث و در چه بستری شکل گرفته و ناظر به چه نیازی و مسئلهای در میان مذاهب دیگر بوده است. همچنین ایشان در احاطه بر احاديث و نقد و بررسی روايات پيامبر و اهلالبیت (ع) عمرى را سر كرده بود، لذا هم در «علم الحديث» و هم در «درايت الحديث»، يعنى هم در بحث شناخت سند روايات، و هم در بحث فهم معناى روايات، عالمى متبحّر بود، به هنگام تدریس، برای نقد آرا به نقد حدیث و رجال و شناسایی طبقات میپرداخت. اهتمام به حدیث تنها در فقه نبود. او علاوه بر بهرهگيرى در استنباط احكام شريعت، كوشيد تا حديث را وارد زندگى مردم كند، و افزون بر شرح و تفسير نهجالبلاغه، به شرح و تفسير احاديث اصول كافى همت گماشت. این شیوه او چنان قوی و گسترده بود که در سخنرانیهای مردمی خود کوشش داشت که برای مردم حدیث بخواند و نکات آموزنده آن را برای مخاطبان بیان کند. از سوی دیگر ايشان تأثير بسزايى در توسعه فقه سياسى و گشودن بابهاى جديد در حكومت اسلامى و احکام مدنی و توسعه سیاسی و جمهوریت نظام داشت و با نوشتن كتب مهمى در حوزه فقه حكومتى، سبب رشد فقه سياسى و اجتماعی شود، زيرا فقه شيعه در دورههاى طولانى وصف فردی داشت و فتاوای فقهاى شيعه بیشتر شکل تکلیف مدارانه بود و نه حق محور. نوشتن فقه سیاسی كه به امر حكومت و حقوق جامعه و نقش مردم در حکومت و حقوق متقابل مردم با حکومت مربوط میپرداخت، چیزی بود که در گذشته مورد توجه فقها نبود، و با شكلگيرى نظام جمهورى اسلامى که بر اساس جمهوریت و شعار بازگشت به آرای مردم تشکیل یافته بود و امید میرفت که چنین نظامی برپا شود، تفاوت آن اندیشه را با فقه اجتماعی و تأکید بر حقوق به جای تکلیف، نشان میداد.
آيتاللّه منتظرى از يك سو با فتاوا و نوآورىهاىِ فقهى كه در حوزه احکام اقتصادی، حقوقی، سیاسی، مانند ضرورت آزادی بیان و اندیشه، حقوق مخالفان، حقوق بشر و روابط میان ملل مىداد، موجب گشايش در پژوهشهای جدید در اجراى احكام اسلامى مىشد و از سويى ديگر در حوزه علميه اين بحثها را در ميان شاگردان و نواندیشان دینی و فقها باز كرد و در معرض تلاشهاى علمى آنان قرار میداد.
نکته دیگر این که ایشان يك فيلسوف و متكلم عصر خود بود که پس از سالها تحصیل و تدریس کتابهای گوناگون شفای بوعلی سینا و اسفار ملاصدرا، فلسفه مشاء و حکمت متعالیه را به خوبی تحلیل و تقریر میکرد و بر این اساس، به تبیین نکات اعتقادی و تثبیت مسائل بحث انگیز آن در الهیات، همچون توحید، وحی، و مبدء و معاد و یا تفسیر آیات و روایات و به ویژه خطبههای امام علی میپرداخت و دانش فلسفی خود را در نوشتههایش نشان میداد. درس فلسفه او شگفت انگیز بود، هم سهل و آسان بود و هم ممتنع که در لابلای آن به بیان دشوارترین مباحث فلسفی و قواعد و اصول مهم آن میپرداخت و نکات مهم عقلی را با زبان ساده تحلیل و تبیین میکرد. درسهای شرح منظومه ایشان همچنان شاهدی است بر احاطه، توانایی در بیان و آسان کردن مطالب و تقریری جدید از مهمترین مباحث الهیات فلسفی. گزینش این شیوه از طرح مسائل فلسفی به زبان ساده که نمونه روشن آن را میتوان در شرح خطبه اول نهج البلاغه مشاهده کرد که چگونه ایشان آن مطالب بلند و ژرف را در سطح عموم، پایین میآورد و نمیخواهد با بیان اصطلاحات گیج کننده خواننده را سر در گم کند. در حوزه اعتقادات فلسفی و کلامی، همانند: بیان حقیقت وحی و پاسخ به شبهات آن، اثبات توحید، یا بیان دلایل ضرورت ارسال پیامبران و دفاع از مهدویت چندين مقاله و رساله تأليف كرد تا بهره فلسفه و كلامش را به مردم رسانده باشد. او در دفاع استدلالى از معتقدات شيعه و به دور از اهانت، به رد شبهات علماى اهل سنت، و برخى وهابيون، اقدام كرد و دامن شيعه و پيروان اهل بيت (ع) را از اتهامات بىپايه و اساس آنها پاك كرد.
اندیشه تقریب و شیوه برخورد با آن
وحدت اسلامى: ایشان يكى از بنیان گذار این مکتب بود كه به مسئله وحدت اسلامى و حسن تفاهم و تقريب بين مذاهب اسلامی علاقه فراوان داشت.(8) او در ادامه روش استاد خود چنین میاندیشید که با نزاع و بر افروختن اختلافات مذهبی نمیتوان مکتب اهل بیت را معرفی کرد. او پیشنهاد دهنده هفته وحدت و کوشا در تثبیت این اندیشه بود که میتوان با تفاهم و احترام متقابل با اهل سنت بر بخشی از اختلافات و نزاعهای تاریخی و بی حاصل فائق آمد، او معتقد بود که با طرح مسائل تحریک کننده و توهین به مقدسات مذاهب اسلامی و به ویژه اهل سنت جز ایجاد جنگهای مذهبی کاری نمیتوان انجام داد. چنانکه استاد ایشان آیت الله بروجردی به گفته مطهری چنین بود: «معظم له را نبايد گفت نسبت به اين مسئله علاقهمند بود، بلكه بايد گفت عاشق و دلباخته اين موضوع بود و مرغ دلش براى اين موضوع پر مىزد».(9) براى اولين بار بعد از چندين صد سال بين زعيم روحانى شيعه و زعيم روحانى سنّى شيخ عبد المجيد سليم و بعد از فوت او به فاصله دو سه سال شيخ محمود شلتوت مفتى حاضر مصر و رئيس جامع ازهر روابط دوستانهاى برقرار شد و نامهها مبادله گرديد.(10) چنانکه مرحوم مطهری نقل میکند که آيت اللَّه بروجردى و مرحوم شيخ عبد المجید سليم مفتى اعظم مصر توافق كرده بودند بر اين اساس كه اهل تشيع احاديث معتبر اهل تسنن را بپذيرند.(11) این نگرش استاد و شاگرد، در تحلیل منابع اهل سنت و استفاده از کتابها و احادیث غیر معارض آنان و توجه ویژه به فقه اهل سنت در فقه او هویت کلامی و نگرش مهمی را در استنباط فقه نشان میدهد.
تحلیل در موضع گیری با اهل سنت
از ویژگیهای مبنایی استاد که بیانگر نگرش این مکتب است، شیوه تحلیل نسبت به مسائل نزاعی و کلامی میان شیعه و اهل سنت است. تحلیل وی و استادش تاریخی دانستن موضوع خلافت و مانور نرفتن روی آن است. استاد مطهری در این باره مینویسد: مرحوم آيت اللَّه بروجردى هميشه اين مطلب را گوشزد مىكرد كه: باید دو مطلب را از يكديگر تفكيك بكنيد، آن وقت اختلافات ما با سنیها حل مىشود و به نفع ما هم حل مىشود: يكى مسئله خلافت و زعامت، و ديگر مسئله امامت. در مورد خلافت و زعامت، پس از پيغمبر مىبايست زمامدار، حضرت امير عليه السلام مىشد. آنها مىگويند نه، ابابكر است. اختلاف دیگر مسئله امامت است؛ يعنى ما تنها روى شأن زمامدارى و حكومت پيغمبر بحث نمىكنيم، پيغمبر شأن ديگرى هم داشت و آن مبيّن احكام بودن پیامبر است. يعنى قول چه كسى براى ما حجت است؟ بعد ايشان مىگفتند كه ما به سنیها مىگوييم كه ما يك بحثى راجع به زمامدارى بعد از پيغمبر با شما داريم، ولى اين موضوع گذشته است. نه حضرت على وجود دارد كه زمامدار باشد و نه ابوبكر. پرونده اين موضوع را مىبنديم و راكد مىگذاريم. ولى يك مسئله ديگر هست و آن اينكه قول چه كسى بعد از پيغمبر حجت است؟ حديث «انّى تارِكٌ فيكُمُ الثَّقَلَيْنِ: كِتابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتى» مقام مرجعيت علمى عترت را بيان مىكند و آن امروز هم به درد ما مىخورد، بله، گفت. ما روى خلافت و زمامدارى با شما بحث نمىكنيم اما اين مسئله روز را بايد عمل كنيم. ما چرا خودمان را سر موضوع زمامدارى خسته كنيم؟(12)
این شیوه از بحث در میان مذاهب که مسائل تاریخی را با مسائل اعتقادی یکدست نگیریم، کمک میکند که اختلافات فرو کاهش داده و در طرح مسائل کلامی و فقهی به اهداف و کارکردها توجه شود و از پیشداوری و تعصب تا حد زیادی پیشگیری کند و در آن صورت تأثیر گذار در فقه است.
نظریه پردازی در فقه و قواعد آن
این مکتب بیشتر دغدغه نظریه پردازی و تفکر در مبانی احکام را دارد. لذا استاد در لا بلای مباحث فقهی به بیان اصول و قواعد اشاره میکرد و اگر به نکتهای فقهی خاص اشاره میکرد، میگفت، این بحث ریشه در این اصل و قاعده دارد.در کتاب مکاسب محرمه و کتاب الزکاة بارها سخن از قاعده میکند و از روایات اصطیاد اصل و قاعده میکند، یا قلمرو قواعد مشهور را معین میکند، به عنوان نمونه ایشان در بحث «اقرار العقلاء على انفسهم جائز» میگوید هرچند این قاعده به ظاهر اطلاق دارد، اما چون قاعدة اصطیادیه، اصطياد از اخبار و فتاوا است، هرچند نسبت به پیامبر داده، اما صدورش از ایشان به اثبات نرسیده، لذا نمیتوان حکم ادله لفظی کرد و به مثابه دلیل لبی است که باید به قدر متیقن اکتفا کرد.(13) گاه به صورت سئوالی از موضوعی سخن میگفت و زمینه طرح و تفکر و تحقیق در جوانب را به وجود میآورد. به این دلیل در هر روز جزوه درسی را تکثیر میکرد که شاگردان بر مبنای آن به اطراف موضوع بیاندیشند و نظم منطقی بحث را دنبال کنند. تأمل و بررسی در آرا فقها را ضروری میدانست و از مقلد بودن از گذشتگان مذمت میکرد که در این صورت به تحول در فقه و پاسخگویی به نیازهای دینی می انجامد.
آشنايى با روشهای مختلف فقهى شيعه و سنّى
از سوی دیگر در هرمنوتیک یکی از دغدغهها تأثیر نظریات پیشین در فکر محقق است، تا جایی که زمینه تقلید را افزایش میدهد که از آن تعبیر به تأثیر قدرت فرهنگی و آرای گذشته بر فکر محقق سخن گفته میشود. لذا باید هم دورهها و جریانهای تاریخی را شناخت و هم از تأثیرگذاریهای غیر مستقیم و ناخودآگاه آن پرهیز کرد. در تقسیم میان مجتهدان میتوان به قول مطهری دو گونه مجتهد داشت، مجتهدانی صاحب نظر، مستقل و مجتهدانی که مقلّد هستند، مقلّدهايى در سطح بالاتر. شما مىبينيد. مطهری مینویسد: «در هر چند قرن يك نفر پيدا مىشود كه اصولى را تغيير مىدهد، اصول ديگرى بجاى آن مىآورد و قواعد تازهاى [ابداع مىكند]، بعد همه مجتهدها از او پيروى مىكنند. مجتهد اصلى همان يكى است، بقيه مقلّدهايى به صورت مجتهد هستند كه از اين مقلّدهاى معمولى كمى بالاترند(14)» .
خود استاد به تاريخ فقه آشنا بود و اسلوبهای مختلف فقهى را مىشناخت و يكى از مزايا و امتيازاتشان همين آشنايى با روشهای مختلف فقهى شيعه و سنّى بود. فقه را تقريباً به تبعیت از استاد خود آیت الله بروجردی به چهار دوره تقسيم مىكردند: 1). دوره ماقبل شيخ طوسى.2). از زمان شيخ طوسى تا قرن دهم كه تقريباً مقارن با زمان شهيد ثانى است.3) از زمان شهيد ثانى تا يك قرن اخير.(15) به این روی، بعد از شيخ انصارى، اگر بخواهيم از مقطعى اسم بياوريم و بگوييم تحولى در فقاهت در ایران انجام شده که جنبه مکتب ساز بوده، مکتب قم با روش اجتهادی آیت الله بروجردی و شاگرد مبرز ایشان در فقه تحلیلی تاریخی با نگاه اجتماعی است، آن مقطع، که همه زمینههای یک تحول به لحاظ روش شناسی، فرهنگی فراهم گردید و در آن مقطع حیات ایشان پایههای آن برای گسترش توسط شاگردانش به وجود آمد، چنانکه این تحول در ابعاد دیگر در قم مانند تفسیر و کلام و حدیث شناسی پایههای آن پی ریزی شده است كه يك مقطع و باب جديدى است كه آن بزرگوار در كار فقاهت باز كرد. بنابراین وقتی از آيت اللّه بروجردى، سخن گفته میشود، هرچند محوریت از آن ایشان است، اما نمیتوان شخصیتهای دیگر این مکتب، مانند امام خمينى، آیت الله منتظری، و مرتضی مطهری را نادیده گرفت و در توسعه و فهم درست اندیشه و تبیین نظرات بنياد گذاران دیگر این شيوه فقاهتى را فراموش کرد، که در آن هنرشان در پى ريزى دهها مبانى نو در اصول، فقه، يا آفريدن اصول و قواعد جديد يا عرضه روشى نو در اجتهاد بوده است.
ادب علمی و پرهیز از قضاوتهای عجولانه
یکی از ویژگیهای شخصیتی آیت الله منتظری آزادگی و شجاعت بیان نظر هرچند بر خلاف نظر خود بود. ایشان در مباحث مختلف وقتی متوجه میشد که حق چیزی دیگری است، به صراحت بیان میکند. به عنوان نمونه خود ایشان در نقش رأی مردم در انتخاب رهبر در ولایت فقیه نوشتهاند، اين جانب زمانهای گذشته در حاشيۀ كتاب، البدرالزاهر نگاشتم که حق انتخاب مردم از باب وکالت است. اما با تعمق در ادلۀ مرا ملزم نمود كه در صورت نبودن نص، صحت انتخابات را بپذيريم، چون بر نصب فرد به خصوصى نص وجود ندارد، پس انتخاب رهبر انتخاب و پيمانى است كه بين مردم و رهبر بسته مىشود و پيمان شرعى است(16).
یا در بحث حدود اختیارات ولی فقیه با صراحتی متفاوت گذشته مینویسد: انتخاب فقيه از سوى مردم كه در صحبتها و نوشتهها بر آن تأكيد مىكنم، الزاماً به معناى حكومت فقيه و دخالت او در حوزۀ اجرائيات نيست؛ بلكه اصل مقصود از آن، نظارت او بر اسلامى بودن قوانين مصوّب كشور مىباشد كه آن نيز در صورتى است كه مردم خواهان برپايى حكومت دينى و تصويب و اجراى قوانين اسلامى در كشور باشند. در غیر این صورت فقيه غیر منتخب وظيفهاى بيش از ارشاد و بيان و ابلاغ نظريات خود به مردم ندارد و نمىتواند ديدگاه خود را- هرچند با كمك اقليت- بر اكثريت تحميل كند(17) .
نکته دیگر ادب علمی در برابر مخالفان و نقد علمی آنان بود. او به گونهای سخن میگفت که مدافع آن اندیشه است و رأی مخالف را چنان دفاع میکرد، که گویی خود به آن معتقد است. در بیان نظریه مخالف جای تفسیر و حمل به صحت باز میکرد. به شیخ طوسی که میرسید، به گونهای سخن میگفت تا توجیه کند که با این حجم انبوه از تألیف اشتباه او قابل اغماض است. ایشان به نقل از استاد گاهی در باره شیخ نقدی داشت، هنگامى كه به چنين استدلالهایی از جانب شيخ بر مىخورد چنين براى او عذر مىآورد كه عمرى كوتاه داشته به گونهاى كه اگر بنا بود عمرش بر آثار خجستهاى كه در زمينههاى گوناگون از قلم او پديد آمده و در كنار آن بر تدريس و تدبيرهاى سياسى كه براى دفاع از حريم تشيّع داشته، قسمت شود، هرگز به آناتی بسنده نمىكرد(18) .
معرفت شناسی مکتب
1- فقه تحلیلی
تردیدی نیست که یکی از شاخصههای این مکتب، فقه تحلیلی تاریخی است، به این معنا که شکل استنباط و استناد بر اساس تحلیل روایات، اقوال فقها و شناسایی و نقد تاریخی آن است. کسانی که از روش تحلیلی این مکتب سخن میگویند، ممکن است که برخی از مکاتب اجتهادی دیگر هم فقه آنان تحلیلی باشد، اما تحلیل تا تحلیل داریم، تحلیل بر اساس مبانی، و پیش فرضهایی که بعداً به آن اشاره خواهد شد و یا تحلیل موقعیت کلام معصوم و اقوال فقها. یا تحلیل بستر تاریخی پیدایش یک فتوا و یا جریانهای فقهی برای استنباط. گاهی این تحلیل وسیله کمک به فهم آیه یا حدیث بود، یا کشف مناط. شکی نیست که این جریان فقهی، با کسانی که روش تطبیقی را برگزیدهاند و یا از روش استنادی صرف پیروی کردهاند، متمایز است.
نمونههای فقه تحلیلی
روش تحلیل در فقه در ابعاد مختلفی وجود دارد، یکی تحلیل حکمی، تحلیل موضوعات حکمی، تحلیل تاریخی، تحلیل در شخصیت فقیه و علل صدور یک فتوا، تحلیل در منابع گذشته و تحلیل در سیر تحول فتوا. و تحلیل در مقاصد و اهداف تشریعِ حکم برای یافتن مناط. از میان این همه تحلیل تاریخی در صدور روایات و بستر شکل گیری یک حکم در جای جای کتابهای فقهی ایشان از اهمیت خاصی برخوردار است. از نظر آیت الله منتظری این نکات به منزله قرینه داخلی برای فهم آیه و حدیث و یا جایگاه حکم است.(19) در سطح کلیتر هدف تحلیل در این مکتب، شناخت درست موضوع، قلمرو احکام و دلایل گوناگونی روایات و یافتن وجه جمع میان آنها و یا حتی علل یک فتوا در تاریخ فقه است که به سه نمونه زیر اشاره میگردد.
الف: خرید و فروش مجسمههای تاریخی
نمونه این شیوه از تحلیل در صدور احادیث حرمت بیع و نگهداری مجسمه اشخاص(مثل مجسمه بودا) یا حتی بتهایی که جنبه باستان شناسانه و ارزش تاریخی دارد. ایشان در چند جا این بحث را به مناسبتهای مختلف مطرح میکند،(20) بدین گونه این موارد را از احکام نابودن کردن بتها جدا میکند و چنین تحلیل میکند که مسئله نابود کردن بتها در آن عصر برای جلوگیری از بت پرستی بوده و امروز استخراج و نگهداری جنبه تاریخی و برای غرض عقلایی دارد: «ففي عصر عبادة الأصنام و الاحترام لها وجب إتلافها حسماً لمادّة الفساد، كما صنع رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و امیرالمؤمنین عليه السّلام بأصنام مكّة بعد فتحها، و كما صنع خليل الرحمن عليه السّلام بأصنام النماردة و موسى عليه السّلام بعجل السّامريّ، و مع فرض كونها مادّة للفساد بالكليّة سقطت ماليتها عند الشرع. و أمّا إذا فرض في أعصارنا العثور على أصنام الأمم البائدة في الحفريّات مع انقراض عبدتها بالكليّة فليست مادّة للفساد و لا يترتب على إتلافها فائدة عقلائيّة أو شرعيّة إذ لا يرغب أحد في عبادتها و تكريمها. فإذا رغب العقلاء في حفظها في المتاحف لانتفاعات علميّة و تاريخيّة فوجوب إتلافها حينئذ غير واضح، بل ربما يعدّ تضييعا للأموال، و ليست أحكام الشرع جزافية. و أدلّة منع بيعها من الأخبار و كلمات الأصحاب و معاقد الإجماعات تنصرف جدّا عن هذه الصورة(21).
ب: تحلیل تاریخی از شرایط نماز جمعه
در باره تحلیل موضوعات احکام، در بحث تعیین خطیب نماز جمعه از شواهد تاریخی استفاده میکند: اعلم أنّ ها هنا نكتة تاريخية تكون بمنزلة القرينة المتصلة للأخبار الصادرة عنهم عليهم السلام فيجب التوجه إليها في فهم مفاد الأخبار.(22) . این شیوه هرچند از استاد خود گرفته شده، اما در دیگر تقریراتی که آیت الله بروجردی نگارش یافته مانند آنچه آقای اشتهاردی نوشتهاند، دیده نمیشود. با آنکه استاد مطهری این شیوه تحلیلی را به آیت الله بروجردی نسبت میدهد و به عنوان نمونه میگوید: آقاى بروجردى در باب نيّت، كافى نمىدانستند كه داعى در نفس انسان وجود داشته باشد، و اوايل ما تعجب مىكرديم كه در باب نيّت چنين بحثى آقاى بروجردى داشته باشند. چون در باب نيّت، اغلب علما داعى را كافى مىدانند؛ يعنى همين قدر كه انسان يك انگيزه روحى يعنى قصد قربت داشته باشد كافى است، به طورى كه اگر از او بپرسيم چه مىكنى، بگويد براى خدا نماز مىخوانم. و اگر غفلت از اين مقدار بيشتر شود، هيچ عالمى آن را كافى نمىداند. مثلاً انسان نماز مىخواند؛ اگر وقتى از او مىپرسند چه مىكنى، فكر كند و جواب دهد، نماز باطل است؛ يعنى اگر حد غفلت و ماشی كار به اينجا برسد كه اگر از او بپرسيم چه مىكنى، كمى فكر كند و بعد جواب دهد، به اجماع علما نماز باطل است. ولى مرحوم آقاى بروجردى يك حرف ديگرى هم مىگفتند و آن اينكه اساساً در ابتداى عمل، اين مقدار توجه كه داعى شخص به عملْ قصد قربت باشد به طورى كه غفلت نداشته باشد، كافى نيست بلكه بايد در قلب خود خطور دهد كه گويى خودش دارد با خودش حرف مىزند: چهار ركعت نماز ظهر ادائى (به قصد ادا) بجا مىآورم قربةً الى اللَّه، آن وقت بگويد: اللَّه اكبر. البته از لحاظ انگيزه تأثيرى ندارد؛ انگيزه بجاى خود، ولى وقتى كه به اين صورت در بيايد، كارْ بيشتر از سطح ناآگاهى به سطح آگاهى مىآيد، يعنى انسان كارش را آگاهانهتر انجام مىدهد(23) .
ج: عکاسی و نقاشی در اسلام
یکی از بحثهای مکاسب محرمه عکاسی و نقاشی و تصویر سازی است. در گذشته علمای بسیاری این عمل را حرام و خرید و فروش و نگهداری و نصب آن را در خانه ممنوع میدانسته اند. دلیل آن، روایاتی بوده که به ظاهر دلالت بر حرمت میکند.(24) اما ایشان در یک تحلیل تاریخی فرهنگی، این روایات را منصرف از موضوع فعلی آن میداند و افزون بر این که صدور فتاوای فقهای شیعه را برخاسته از فتاوای عامه و روایات آنان میداند و آنچه مستفاد از بیشتر اخبار وارده در ابواب مختلف در منابع شیعه را، اولاً، عدم وجوب إفنای صور و تماثيل میداند. وثانیا، اگر هم دلالت بر نهی از گذاشتن عکس در برابر در هنگام نماز یا در خانه شده، ناظر به صورتی میداند که جنبه تعظیم بتها داشته باشد، نه مسائل تاریخی و هنری: «و على هذا فليس وزان التماثيل بما هي تماثيل وزان الأصنام التي لا يجوز إبقاؤها بل يجب إفناؤها». نکته دیگری که ایشان در این بحث تحلیلی تاریخی برای شناخت موضوع حکم میکند، میگوید تصوير و نقاشی و مجسّمه یک پدیده جدید در دوره متاخر نیست، بلکه سابقة تاريخيّ به عمر انسان دارد. شاهد آن آيات و روايات ناظر به انواع اصنام و عبادت آنها است، و کاوش های باستان شناسی نیز مؤید این نکته است. آنگاه ایشان به نمونه ای از این آیات در داستان نوح و سامری موسی و برخی از روایات اشاره میکند و نتیجه میگیرد که این عمل در آن اعصار برای پرستش بوده و هیچ تناسبی با این همه شدت و غلظت در منع آن ندارد: «و الأخبار الشديدة المضامين الواردة في التصوير و التمثيل صدرت ناظرة إلى أمثال هؤلاء بداعي تطهير نفوسهم عن بقايا العقائد الفاسدة التي أشربت بها قلوبهم... فإن تلك التوعيدات و التشديدات لا تناسب مطلق عمل المجسّمة أو تنقيش الصور، ضرورة أنّ عملها لا يكون أعظم مِن قتل النفس المحترمة، أو الزنا أو اللواطة أو شرب الخمر أو غيرها من الكبائر(25)».
2- اهتمام به تتبع در حدیث و اقوال
مکتب قم از دو جهت اجتهاد را بر دو پایه تتبع و تحقیق پی ریزی می کند. جستجو در منابع و اقوال فقیهان را شرط ضروری برای اجتهاد می داند. آیت الله منتظری به این اصل بسیار تأکید میکرد و میگفت ما فقه زیر لحافی را قبول نداریم. ایشان از استاد خود نقل میکند که به فرمایش آية الله بروجردى (ره) فقه زير لحافى كه انسان سرش را زير لحاف كند و به منابع و مدارك مراجعه نكند، فقه نيست.(26) این که شخص در خانه و دور از منابع و واقعیات و شناخت موضوع به سراغ استنباط احکام برود، مجتهد را محدود و ناآگاه از جوانب حکم می کند. در این میان اولین نکته اهتمام به دیدن منابع نخستین، اقوال اهل سنت، سیر تاریخی اقوال و روایات مرتبط با موضوع حکم در ابواب مختلف است. از سوی دیگر تتبع تنها هم کافی نیست، باید این انبوه اطلاعات را تحلیل کرد. از این رو، ایشان افزون بر این که اقوال را بررسی میکند، میخواهد همه جوانب کلام آنها ملاحظه شود.
از سوی دیگر در بين فقهاى ما كم هستند كسانى كه هم محقق باشند و هم متتبع؛ بتوانند بين اين دو جمع كنند. معروف بود كه آيت اللّه بروجردى هم محقق بود و هم متتبع، و جایگزین نداشت.(27) فقه جامع آن فقهی است که به موضوعاتی که احکام بر آن بار شده، به خوبی رسیدگی کند، اگر میبیند که خرید و فروش خون حرام شده، ببیند کدام خون حرام شده، حتی آن خونی که منفعت حلال دارد، یا محدود در جایی است که منفعت حرام باشد. کدام شطرنج منع شده است، کدام سفری قصر و کوتاه شده، و این نیازمند تفحص، دقت، مراجعه به شرایط تاریخی آن عصر و خصوصیات ادله است(28).
3- اهتمام به تحقیق در قرائن در نسبت اقوال
یکی دیگر از نکات این مکتب، وارسی اقوال و تحلیل جایگاه و دلایل یک نظریه و بررسی روایت ناظر به آن است. استاد بزرگوار ما از مرحوم آية اللّه العظمى بروجردى- قدس اللّه روحه- در اين زمينه نقل فرمودند: چون در جوامع اوّليۀ شيعه روايات بسيارى بوده كه همۀ اين روايات به دست ما نرسيده است، لذا از اتفاق و اجماع فقها در یک فتوا درمى يابيم كه آنان روايت كامل و صحيحى از نظر سند و دلالت در دست داشتهاند كه در مسير زمان به ما نرسيده است. از سوی دیگر ایشان گاهی این کاوش را در جمع میان تتبع و تحلیل ارائه میدادند، مثلاً در فلسفۀ ماههای حرام و شبهۀ تغليظ ديه مینویسد، همانگونه كه ارباب سير و تواريخ گفتهاند در زمان جاهليت پيش از اسلام اعراب همواره در جنگ و ستيز قبيلهاى بودند و چه بسا بر سر يك مسألۀ جزئى خون ریزیهایی مىشد، يا براى تأمين معاش خود به قتل و غارت دست زده و امنيت مناطق عربى را بدین گونه مختل مىنمودند، تا اينكه در پى خونریزی مكرر و ناامنى دائمى راههای تجارى و زيارت خانۀ خدا و مشكلات ديگر و به ستوه آمدن اعراب، سران قبائل به اين نتيجه رسيدند كه حداقل در چهار ماه از ماههای سال- كه همان رجب، ذیالقعده، ذیالحجه و محرّم است و از زمان حضرت ابراهيم عليه السلام و اسماعيل عليه السلام حرمت ويژه داشته است- از قتل و خونریزی پرهيز نمايند و اسلام نيز به پاس آن ماهها و تأكيدى كه بر حفظ دما دارد، ابتداى به جنگ را در آن چهار ماه، هرچند براى اعلاى كلمۀ حق و توحيد، ممنوع شمرده و از اين جهت نيز ديۀ قتل در آن ماهها را تغليظ نموده است. تغليظ ديه در آن ماهها مورد اجماع فقهاى شيعه و ظاهر كلام شيخ قدس سره در خلاف مخالفت مالك و ابوحنيفه از علماى اهل سنت با تغليظ است. آنچه مستند فقهاى اماميه در مسأله مىباشد روايات، اجماع و احتياط است. اما اجماع، مدركى و منشأ آن روايات است و در نتيجه خود به خود اعتبارى ندارد، و احتياط نيز اگر مراد از آن اصل عملى باشد، با توجه به وجود روايات نوبت به چنين اصلى نمىرسد(29).
اهمیت تتبع از چند جهت است. 1) آگاهی به نظریات گوناگون و شیوه استدلال آن. 2) گسترده شدن ذهن فقیه و ایجاد آمادگی برای جرئت کردن در صدور فتوا در صورتی که ببیند در میان فقهای گذشته در این باره نظری همرأی او دارند و یا مخالفت او موافق با مخالفت یکی از گذشتگان است. 3) جامع نگری و اشراف کامل به موضوع و فروعهای یک حکم.
4- توجه به شرايط صدور روايات:
در مقام بررسى آیات و روايات، معمولاً كوشش مىكنند زمان دقيق و شرايط اجتماعى- سياسى حاكم بر زمان صدور آیه را بیان کنند، مثلاً ایشان در تفسیر آیة مربوط به نماز جمعه که «فترکوک قائما» را که بسیاری از مفسران وجوب قیام خطیب در هنگام خطبه دانسته ایشان احتمال میدهد یک قضیه کلی نباشد بلکه یک مورد خاص برای شخص باشد.(30) و همچنین به زمان صدور به این شرایط توجه میکند تا موقعیت حکم را در روايت نيز به دست آورند، و از اين طريق، مسائل بسيارى را مانند، اينكه آيا روايت در شرايط تقيه بيان شده يا در شرايط عادى؟ ناظر به فتاواى مخالف و يا دربارى آن زمان بوده يا نه؟ نيز مورد بررسى و نتيجهگيرى قرار دهند. به عنوان مثال ايشان در درس خارج فقهشان،(31) دربارۀ اينكه آيا «فئ» نيز مانند غنيمت و غيره «خمس» دارد يا نه، روايتى را از وسائل الشيعة به نقل از تفسير عياشى نقل كردند، كه ظاهر روايت عياشى اين بود كه در فئ نيز مانند غنيمت، خمس وجود دارد. اما اين حديث عياشى تعارض داشت با احاديث ديگرى كه مىگويند در فيء خمس نيست. آيه شريفه خمس، از مثل زمینهایی كه براى عموم مسلمين فيء است، منصرف است، چنانچه از تقريرات بحث حضرت استاد آيه الله العظمى بروجردى (ره) در رابطه با خمس مىتوان چنين استفاده نمود، چون خطاب در آيه شريفه متوجه به خصوص كسانى است كه خود غنيمت گرفتهاند يا در جنگ حضور داشته و مجاهدت نموده و غنيمتى بدست آوردهاند، و زمینها، غنيمتى نيست كه به آنها برگردد، بلكه غنيمت براى اسلام و عنوان مسلمين است، و ظاهر خطاب در «غنمتم» اشخاص غنيمت گيرندهاند نه جهات و عناوين(32) .
ايشان در مقام حل تعارض اين روايات و كشف منشأ آن، هم از مطالعۀ تطبيقى و مقارن فقه مذاهب اسلامى استمداد گرفتند، و هم از شيوۀ «لزوم توجه به شرايط صدور روايت» و با تحقيقات و بحثهای مفصلى كه انجام دادند نتيجه گرفتند كه روايت مرسله تفسير عياشى، گذشته از ضعف سند در مقام محاجه بوده و نمىتوان به آن استناد كرد.(33) چنانکه ایشان در راستای استنباط درست احکام شناخت حکم در میان فقهای آن عصر را لازم میدانستند. و میگفتند یکی از ابعاد پیرامونی حدیث و فقه آگاهی بر فقه ساير فرق مسلمين است که شخص آیت الله بروجردی بر آن تأکید داشتند و معتقد بودند که آگاهی به روش و مسلك آنها در استنباط فقه مؤثر است. «معرفت رجال حديث شيعه و سنّى از يك طرف و اطلاع بر فتاوا و فقه ساير فرق اسلامى از طرف ديگر موجب مىشد كه گاه اتفاق مىافتاد حديثى طرح مىشد و ابتدا يك معنا و مفهوم از آن به نظر مىرسيد، ولى بعد معنای دیگری پیدا میکرد(34).
تحلیل در موقعیت صدور حدیث
بی گمان فضا شناسی صدور حکم در آیه و روایت در فهم آن اهمیت بسیار دارد. این فضا شناسی گاه موجب توسعه و گاه موجب تضیق حکم میگردد، خصوصاً در صورتی که از ارتکازات مخاطبان استفاده و گفته شود وقتی این حکم بیان شده مردم این گونه میفهمیده اند. نمونه این روش در تحلیلهای فراوان صدور حدیث در کتابهای ایشان دیده میشود. مثلاً در جایی نوشتهاند، با توجه به تحولات و تغييرات ساختارى جامعه كه چهبسا موجب تغيير موضوع احكام شرع مىگردد، سزاوار است فقيه واقعبين در مقام استنباط حكم و تنقيح موضوع كلى آن ضمن بررسى آراى فقها و صاحبنظران و حقوقدانان متدين، به محيط تشريع و شرايط صدور روايات و نقش احتمالى آنها در تشريع حكم و نيز به قرائن حالى يا مقالى موجود در متون دينى توجه نمايد. بديهى است استفاده از منابع فقه و روايات با چنين ملاحظاتى منشأ استنباطهای مفيد و كارسازى خواهد بود.(35) چنانکه در ضرورت نصب امام جمعه مینویسد: شیوه و روش از عصر پیامبر تا زمان خلفا چنین بوده و در اذهان تمام مسلمین حتی اصحاب ائمه همین معنا ارتکاز یافته و اگر غیر این بود، باید پیامبر و ائمه این ارتکاز را اصلاح کنند: «فكان جميع الأخبار الصادرة عنهم عليهم السلام ملقاة إلى الذين ارتكز في أذهانهم كون إقامة الجمعة من خصائص الخلفاء و الأمراء و لم يكن يخاطر ببالهم جواز إقامة سائر الناس لها. فلو كان حكم الله و رأي الأئمة عليهم السلام على خلاف ذلك لكان يجب عليهم بيان ذلك و تكراره و الإصرار عليه و إعلام أصحابهم بأنّه يجب على جميع المسلمين السعي في إقامتها و أنها لا تختص ببعض دون بعض، كما استقر على ذلك سيرتهم عليهم السلام في جميع المسائل التي خالف فيها أهل الخلاف لأهل الحق كمسألتي العول و التعصيب و نحوهما(36)» .
گاهی این فقه الحدیث به کاوش در موقعیت حدیث و شرایط خاص تاریخی و یا بیان ملاک و تعلیلهای موضوع بود. ایشان معتقد بود عللی كه در احكام جزائى و غیر جزائی فراوان آمده است و نيز ارتکازهایی که در كنار اين احكام وجود دارد، در مقام استنباط احكام، به عنوان قرينهاى متصل نقش مهمى در توسعه و يا تضييق مدلول آيات و روايات دارد، بلكه در مواردى اساساً حكم شرعى حدوثاً و بقائاً دائرمدار آنها مىباشد. البته روش نيل به اهداف و اغراض شارع از اين احكام با توجه به تغيير و تحول روزافزون جوامع در ابعاد مختلف ممكن است متفاوت باشد(37).
یا روش فقهى ایشان در اجرا پذیری احکام و تعیین جغرافیای حدیث جالب توجه است. لذا ایشان مینویسد: ممكن است بعضى از مجازاتها به خاطر عدم تبيين درست از اهداف آن يا عدم اجراى صحيح آن، موجب بدبينى به اصل شريعت و وهن آن گردد؛ در چنين فرضى از اجراى آن، هرچند به طور موقت و تا زمان تبيين فلسفۀ حكم و آماده شدن محيط، بايد خوددارى شود. در برخى از روايات از حضرت على عليه السلام نقل شده است كه فرمودند: «نبايد حدود الهى در سرزمين دشمن بر كسى اجرا شود، زيرا ممكن است شخص مجرم در اثر اجرای حدّ گرفتار حالت عصبى و روحى شده و به دشمن ملحق شود».(38) از اين قبيل روايات استفاده مىشود كه اگر اجراى حدّ در زمان يا مكان خاصى عوارض منفى براى فرد يا جامعۀ اسلامى در پى داشته باشد، موقتاً بايد ترك شود(39).
موضع گیری در برابر اخباریان
آیت الله بروجردی تعلق ویژه به مکتب اصفهان و جریان تاریخی آن از زمان مجلسی دوم به بعد داشت. اگر کسی مطالعهای در تاریخ علوم دینی اصفهان و تألیف آثار حدیثی در اصفهان و تأثیر آن را در علمای اصفهان داشته باشد، در مییابد که جریان حدیث گرایی حتی تا امروز در شهر اصفهان چقدر قوی و تأثیر گذار بوده است، با این همه میتوان موضع علنی و شفاف آیت الله بروجردی و شاگردانش را در برابر جریان اخباری گری و تحلیلهای مختلف از موضع فکری و نقد حدیث گرایی آنان، تحلیل و نقد روایات و بسنده نکردن به ظاهر حدیث و مسائل مختلف آن را مشاهده کند، اطمینان پیدا میکند که رویکرد حدیثی این مکتب از سنخ مکتب اصفهان اخباری نیست، که به دو نمونه آن اشاره میگردد. این موضع گیری در شاگرد ایشان نیز دیده میشود، هر چند که توجه به اخبار و گذر نکردن از آن در ایشان فراوان دیده میشود.
تحلیل تاریخی در پيدايش اخباری گری در شيعه
1- تحلیل تاریخی بستر پیدایش و نقد اخباریون در وجوه مختلف آن. در این زمینه ایشان اخباریون را بسیار شبیه به حسیون در مکتب فلاسفه غرب میداند. در این زمینه استاد مطهری مینویسد: «آيت اللَّه بروجردى اعلى اللَّه مقامه در بروجرد بودند و به قم نيامده بودند، يك روز سخن از همين فكر اخباریون شد. ايشان در ضمن انتقاد از اين فكر، فرمودند كه پيدايش اين فكر در ميان اخباریون اثر موج فلسفه حسى بود كه در اروپا پيدا شد. اين را من آن وقت از ايشان شنيدم، بعد كه به قم آمدند و درس اصول ايشان به بحث حجيت قطع رسيد من انتظار داشتم دوباره اين مطلب را از ايشان بشنوم، ولى متأسفانه چيزى نگفتند(40).
از نکات جالب توجه دیگر، بازگویی خطر این جریان که چگونه میتواند در عالم تشیع خطر آفرین شود و خردگرایی و نقادی دینی و رشد علمی را به افول ببرد. مطهری در این باره بارها نوشته است که زيان اخباری گری، اين تعصب افراطى احمقانهاى كه راجع به اخبار پيدا كردند كه صحيح و ضعيف را با هم يكى دانستند، يكى از آن جریانهای فكرى خطرناكى است كه در دنياى اسلام پيدا شد و اثرش هم جمود فكرى است، همان چيزى كه الآن ما به آن مبتلا هستيم. اینها به عالم تشيع سرايت مىكند(41) .
موضع گیری در برابر تحریف
2- موضع گیری در برابر اندیشه تحریف قرآن: این برخورد از دو جهت قابل توجه است، یکی موضع گیری و نقد ادله تحریف و نقد روشی کسانی که به صيانت اين کتاب ترديد وارد ساخته، و به قرآن تمسک نکرده و به روایات متواتر و قطعی ارجاع، توجه نکرده و به دو کتاب از کتابهای وضاعیین و غلات همچون احمد بن محمد سیاری استناد کرده که ضعف و سستی آن آشکار است،(42) و نکته دیگر سوء استفادهای که از این کار میشده، و موجب خدشه دار شدن قداست قرآن میگردد. در این باره استاد مطهری در باره عمل آیت الله بروجردی نوشتهاند: «چند سال پيش، اینها مشغول به چاپ كردن قرآن خودشان، بودند، آيت اللَّه بروجردى متوجه شدند و فوراً جلو چاپش را گرفتند. وای به حال اينكه قرآنها چاپ مىشد، مىگفتند مسلمانها كه مىگويند قرآن ما تحريف نشده است، حالا خودشان يك قرآن ديگر در آوردهاند كه با قرآنى كه دارند خيلى اختلاف دارد(43) .
مبانی مهم فقهی و رجالی مکتب
1- سیره عقلا
از ویژگیهای این مکتب توجه به عقل و سیره عقلا است. ایشان در بحث کشف و استنباط مناطات احکام معتقد است، بنا بر نظر عدليه كه قائل به حسن و قبح ذاتى افعال و امكان درك آنها توسط عقل هستند، احكام شريعت به حسب واقع تابع مصالح و مفاسدى است كه ملاكات احكام و از سلسله علل آن بوده و احكام حدوثاً و بقائاً دائرمدار آنهاست. اين ملاکها گرچه نسبت به جزئیات احکام عبادى و بخشى از امور غير عبادى قابل كشف قطعى نيست و از اين رو طبق اصل اوّلى چنين احكامى ثابت و غيرمتغيرند، ولى مصالح و فلسفۀ بعضى ديگر از احكام به ویژه احكام اجتماعى و جزائى اسلام براى عقلِ صائبِ جمعى انسانها كه به دور از نفسانيات و جمود بوده و آگاه به فضا و محيط تشريع و شرايط گوناگون آن باشند، قابل كشف و دسترسى مىباشند، و با اطمينان مىتوان گفت: اينگونه احكام داراى اسرار مرموز و غيبى و غير قابل فهم براى انسانها نمىباشند؛ بلكه بخش عمدهاى از آنها امضايى است كه قبل از شرع، عقل خدادادى انسان كه حجت كبراست به آنها راه يافته و مورد تأييد شرع و شارعِ خالقِ عقل نيز قرار گرفته و به لحاظ توانايى عقل بر درك اجمالى ملاكات و علل اينگونه احكام است كه در بسيارى از ادلّۀ نقلى به علل ارتكازى و قابل فهم آنها اشاره شده است.(44) از سوی دیگر، موضع گیری نسبت به موضع آیت الله بروجردی در باب سیره عقلا قابل توجه است. در این باره میگوید: ایشان سیرة عقلا را در یک نوع نگاه آلی میداند و آنرا حجت مستقل نمیداند. برای عقل نیز زمینهای جهت مصدریت مستقل نمیبیند و معتقد است که آنقدر ما منبع داریم که در فقه کاربرد نیازی به آن نداریم. شرایط اعتبار منابع هم در دیدگاه ایشان با بقیه فرق میکند.(45) البته ایشان تأکید به جایی داشتند، که اگر بنای عقلا وثوق و اطمینان بیاورد، افزون بر این که امضای خاص شارع را لازم ندارد و عدم ردع کلی هم کافی است، به جز امور عبادی، از اسرار غیبی نیست تا نتوانیم وجه قبول عقلا از این معاملات را بفهمیم، بلکه معاملات برای رفع نیازهای جامعه است. از این رو عمل آنان وجه روشن دارد و میتواند قابل وثوق و قبول شارع باشد(46).
2- حجیت اخبار حدیث
یکی از موارد تفاوت ایشان با مکاتب دیگر فقهی در چگونگی حجیت حدیث است. حدیث یا متواتر است. ایشان خبر متواتر را خبری میدانستند که در هر طبقه آن قدر روایت نقل کرده باشند که تواطی آنها عادتاً بر کذب محال باشد، نه این که تواتر در هر قرن کافی باشد. و خلاصه میفرمودند: آن تواتری حجت و یقین آور است که بر اساس همین طبقه بندی استاد و شاگرد باشد.(47) در این صورت تواتر به سادگی یافت نمیشود. لذا ایشان تأکید میکردند تواتر به معنای کثرت روات در هر طبقه به اندازهای که «یمتنع تواطؤهم علی الکذب» خیلی کم است. در اعتبار این حدیث، باز نکته دیگری داشتند و آن این که منقول در اصول متلقات و کتبی باشد، که دست به دست رسیده باشد.(48) در ثانی مثلاً درباره حجیت خبر واحد غالباً حجیت آن را فیالجمله میدانند. ولی خیلی به موضوع دقت نمیکنند. لذا به تعبیری در باره احادیث آیت الله بروجردی این اعتبار را فیالجمله را میداند. وی میگوید سیره عقلا آن است که بر اساس وثوق عقلایی آنرا حجت بدانند.
همچنین در باب منابع حدیث نوشتهاند : آية اللّه بروجردى اگر روايتى در كتب اربعه نيامده بود، به آن اعتنا نمىكرد، مىفرمود: كتب اربعه از جوامع حديثى نقل شده كه در همه اعصار خوانده مىشده است؛ ولى اينكه مثلاً يك كتاب آوردهاند خدمت مرحوم مجلسى به عنوان صحيفة الرضا تأليف مرحوم صدوق، آيا واقعاً آن كتاب صحيفة الرضا بوده است؟!(49) حضرت آية اللّه بروجردى رضوان اللّه عليه، در ضمن «مبحث لباس مصلّى» و «ما لا تتمّ فيه الصّلاة» كه بحث مىكردند، فرمودند: ما نمىتوانيم مثلاً با يك روايت كه در يك كتاب هست، در مسأله نظر قطعى ابراز كرده و فتوا بدهيم، اگر در يك مسأله پنج و شش روايت باشد، تازه مىفهميم كه از معصومين (ع) و مثلاً امام صادق (ع) در آن زمينه مطلبى صادر شده است(50) .
از سوی دیگر ایشان معتقد به حجیت روایات از باب وثاقت در حدیث است و نه وثاقت راوی(51) و در این جهت فرقی میان اخبار در منابع شیعه و اخبار رسیده از منابع اهل سنت نیست و لذا ایشان میگوید در صورتی که معارضی با روایات اهل بیت نداشته باشد، معتبر است. و يظهر من شيخ الطائفة «ره» جواز العمل بالأخبار المرويّة من طرق العامّة عن أمير المؤمنين عليه السّلام و الأئمّة المعصومين من ولده عليهم السّلام، إذا لم يكن هنا من طرقنا أخبار تخالفها أو إجماع على خلافها. و يمكن أن يقال به وجود هذا الملاك فيما رووه عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم أيضا(52).
از اینجا مرز ایشان با مکتب فقهی اصفهان و نجف روشن میشود، نه حدیث را بر مبنای وثاقت راوی حجت میداند و نه نقل آن را در هرکدام حدیثی اعتنا میکنند. و نه حجیت حدیث را محدود به منابع شیعی میداند. کسانی که ایشان و استادش را متأثر از جریان حدیثی دانستهاند، اشتباه گرفتهاند. موضع ایشان اولاً کتابهای اربعه است و آن هم با نقد و وارسی، ثانیاً تکیه به الفاظ نیست، و ملاک بر وثوق است که با چند خبر حاصل شود.
3- علم فقه علمی تاریخمند
منظور از تاریخ مندی علم فقه، تأثر این علم از حوادث و جریانات اجتماعی و نیازها و پرسشهای راویان و شیوه استنباط فقها و ناظر به نزاعهای عامه و اتفاقات تاریخی و تشریع احکام مناسب با مصالح و نیازهای عصری به ویژه در احکام غیر عبادی است.(53) از روش تحلیل تاریخی ایشان این نکته را به خوبی میتوان استنباط کرد.(54) چنانکه خود ایشان به لحاظ سابقه یک علم و نامگذاری ها این عنایت را دارد که نشان دهد چگونه در بستر تاریخی علمی پدید میآید و با چه مشکلاتی مواجه میشود، نمونه این بحث را در باره علم کلام مطرح میکند(55).
و از جهتی دیگر آیت الله منتظری معتقد است صدور حدیث که پشتوانه و مستند این احکام است، گاه در شرایط خاص صادر شده و اگر فقیه به آن توجه نکند، قلمرو دلالت حدیث را در نمییابد. فقیه باید سیر شکل گیری فتوا را که بر اساس کنشها و واکنشها پدید آمده، بداند و حساسیتهای آن در بستر حوادث را بشناسد. مثل کلمه اجتهاد و قیاس قبول و رد آن در تاریخ فقه یکسان نبوده و در بستری از واکنشها و اتفاقات شکل گرفته است. از عصر ائمه تا زمان شیخ کلمه اجتهاد مطرود بوده و کسی میگفته اجتهاد میکند، مذمت میشده است.(56) ایشان در باره قیاس میگفته است که تنقیح مناط و الغای خصوصیت و یا دلیل اولویت خودش یک قیاس است که اسمش را برداشته و نام دیگری گذاشتهاند(57) .
از سوی دیگر به اجماع و شهرت و جایگاه آن را میتوان این گونه منزلت بخشید. لذا برخلاف بعضی که اصولاً تاریخ را در بر داشت فقهی دارای محلی از اعراب نمیدانند. بر این اساس ایشان اجماع و شهرت را به عنوان منابع قبول دارند و همچنین در باره شهرت نیز آنرا به اصول متلقات، بر میگرداند و شهرتهای این چنینی را در بستر پذیرش اصحاب از روایت میپذیرد و حتی میگوید فتوای برخی از علمای اقدم حتی مثل فقه الرضا و یا مقنعه از متن حدیث گرفته شده است. گرچه شهرتهایی که منصوص نیستند و صورت مسئله بعد از عصر حضور مطرح شده و به صورت اجتهادی فتوا دادهاند را حجت نمیداند. اما دو بخش منصوص یا نزدیک به منصوص را میپذیرد و بر اساس تفسیر ایشان اجماع و شهرت بسیار نزدیک میشوند. آيت الله العظمى منتظری دربارۀ اجماع مورد قبول شيعه بارها مىفرمودند: مسائلى كه در فقه شيعۀ اماميه عنوان گرديده به دو گونه است:
1- مسائل بنيادين و اصلى كه از ائمه معصومين (ع) به دست ما رسيده است.
2- مسائل فرعى كه فقهاى ما از مسائل اصلى استنباط و استخراج نمودهاند.
فقهاى پيشين ما به ویژه شیخ طوسی، در تأليفات فقهى خويش فقط مسائل قسم اول را مىنوشته و نقل مىكردهاند و در نقل حتى به آوردن عين الفاظ روايات دقت و محافظت داشتند تا تغييرى در مفهوم آن ايجاد نگردد، به گونهاى كه اگر كسى کتابهای آنها را از نظر مىگذرانيد مىپنداشت كه به طور كلى اینها اهل اجتهاد و نظر نبوده و متأخرين از متقدمين تقليد مىكردهاند(58).
4- اهتمام به علم طبقات حدیث از ویژگیهای حدیث شناسی
توجه به علم طبقات، یکی دیگر از ویژگیهای این مکتب و تأثیر گذار در جریانهای دیگر رجال شناسی بوده است. کتاب معجم رجال آیت الله خویی پس از کتاب آیت الله بروجردی و تأکیدهای فراوان ایشان نوشته شده و اهمیت آن برای اهل نظر در شناخت صحت حدیث روشن است. آقای خویی در قسمت آخر رجال خود تمام روایات یک راوی را ذکر میکردند تا معلوم شود؛ از این راوی چه روایاتی نقل شد، اما آیت الله بروجردی در طبقات خود رجال را به صورت استاد و شاگردی دوره به دوره و در متوسط سن30 سال نقل میکردند، و در هر طبقه آنان را به کبار و صغار تقسیم مینمودند(59) و نتیجه این روش اولاً تشخیص سقط در اسناد روایت بود، در ثانی، با این روش، شناختی از متشابهات در رجال، پیدا میشد، مثلاً این فرد حسن است، یا حسین که در برخی از نسخهها اختلاف است و یا این فرد مروی عنه، نام پدرش کیست، در ترتیب طبقات مشخص میشد.(60) ثالثاً، امکان تحمل حدیث روشن میشود، مثلاً میشود تشخیص داد که این راوی اگر بخواهد از فلان مرد حدیثی را نقل کند، باید در سنی باشد و حافظه و قدرت ذهنی داشته باشد که تحمل حدیث کند(61) .
این شیوه را شاگرد ایشان آیت الله منتظری بکار میگرفت، مثلاً گاهی چنین میگفت: «ابى عبد اللّه برقى» همان «محمد بن خالد برقى» است كه از طبقۀ شش يا هفت راويان بوده است؛ هر چند كه آيه اللّه بروجردى او و پسرش احمد، هر دو را در طبقۀ هفتم مىدانست، يعنى معاصر امام جواد (ع)، و معتقد بود اينان تفاوتى در طبقه روايتى با همديگر ندارند.(62) یعنی روش ایشان و شاگردانش در بررسی سند ذکر طبقه و تعیین جایگاه نقل حدیث برای کشف وثوق به خبر و ایمنی از جعل واضعان حدیث بود.
توجه به مقاصد شریعت در استنباط احکام
توجه به مقاصد شریعت در استنباط احکام حائز اهمیت است، که گاه فقیه از روح روایات استفاده میکند و در میان دو احتمال یکی را ترجیح میدهد. آیت الله منتظری در احکام اجتماعی به این موضوع اهمیت بسیار میدهد و بارها از آن در استناد حدیثی خود استفاده میبرد، به عنوان نمونه ایشان در تعیین مقدار دیه مینویسد، يكى از هدفهاى تشريع ديه رفع خصومت در زمينۀ انتقام گرفتن و ارضای مجنىعليه يا وارثان او است و چنين هدفى هرگز در مخيّر گذاشتن جانى بين امورى كه تفاوت آنها از نظر مالى فاحش است محقق نخواهد شد، به خصوص كه مىدانيم اكثر افراد در امور مالى کمترین را انتخاب مىكنند(63).
این مسئله گاه وابسته به شناخت موضوع است. گرچه موضوع شناسى در رديف علوم مورد لزوم مجتهد شمرده نشده، و میگویند شأن فقیه دخالت در موضوع نیست، ولى آگاهی از موضوعِ مقومِ استنباط صحيح و درست است؛ زيرا دهها عوارض، قيودات، ملاكات و مصالحى كه شرع بر حفظ و توجه به آنها نظر دارد و ممكن است در وقتى با موضوع باشد تأثیر گذار در حکم باشد و در جایی دیگر آن قیود همراه موضوع نباشند، این آگاهی موجب میشود که به هنگام استنباط فقيه را ملزم كند كه دريافت و شناخت صحيحى از موضوع داشته باشد.
نمونهای از تحلیل شناخت موضوع
روش آیت الله منتظری این چنین است که گاه برای تشخیص حکم به ابعاد موضوع و منابع آن توجه میکنند. ایشان کتابی در باره مسائل وقت و تشخیص هلال دارد. در این بخش مباحثی در حوزه مسائل هیئت است. به عنوان نمونه تحلیلی در باره معنای افق، مینویسد: در اصطلاح أهل هیئت دارای دو معني است: اوّل: افق حقيقيّ، که محيط در دائره و نصف كرة زمین است و به دو نصف متساوي تقسیم میشود به گونهای که با کشیدن خطّ قائم بر رئوس أهل هر ناحيه بر مركز این دائره است. و دیگری: افق محلي است، که منظور از افق در اینجا همین معنا است. و هو اکبر دائرة صغيرة على سطح الأرض يراها أهل كلّ ناحية موازية للدائرة العظيمة، آنگاه خصوصیات و دیدگاههای دیگران را مطرح میکند و از آن نتیجه گیری فقهی میکند(64).
لوازم اطلاع و احاطه به موضوعات
نکته دیگر در زمینه مقدمات شناخت موضوع است. درست است که فقيه و مجتهد كارش استنباط و استخراج احكام است، اما اطلاع و احاطه او به موضوعات، نیازمند شناخت مسائل دیگر و از آن جمله تنقیح مبانی و جهان بينى و پیش فرضهای خود است. زیرا استنباط در فتوا منوط به شناخت اطراف و جریانات مرتبط با موضوع است. فقيه بايد احاطه كامل به موضوعاتى كه براى آن موضوعات فتوا صادر مىكند داشته باشد. اگر فقيهى را فرض كنيم كه هميشه در گوشه خانه و يا مدرسه بوده و او را با فقيهى مقايسه كنيم كه وارد جريانات زندگى است، اين هر دو نفر به ادلّه شرعيه و مدارك احكام مراجعه مىكنند، اما هركدام يك جور و يك نحو به خصوص استنباط مىكنند(65) .
بنابراين، سد ثغور موضوع نيز وظيفه فقيه است. او، بايد حدود موضوع را كه در لسان دليل آمده مشخص و تعيين موضوع كند. به گفته شهيد صدر: «رابطه موضوع و حكم، به سان علاقه بين سبب و مسبب است، مثل آتش و حرارت. همان گونه كه مسبب بنيادش بر سبب است، حكم نيز، بر موضوعش مبتنى است؛ چه علیت حکم و استمرار و انقضاى آن منوط به موضوع است» بر اين اساس، رتبه موضوع پیشتر از حكم است. فقيه تا موضوع را با تمام شرايط و خصوصيات نشناسد، مقومات موضوع و آنچه را در ساختار آن مؤثر است در نيابد، چه بسا حكمى صادر كند كه همخوان با آن موضوع نباشد(66) .
تحلیل در منابع و اقوال اهل سنت
تحلیل این کتب این است که خلاف شیخ طوسی و غنیه ابن زهره و انتصار سید مرتضی در مقابل اهل سنت باشد. و این بزرگان در این گونه کتابها در نظر نداشتند که آرای شیعه را به عنوان اصول متلقات مطرح کنند، بلکه بنایشان در این کتابها نوعی مقابله با اهل سنت بود و هدفشان جنگ و مجادله و مقهور کردن طرف مقابل، در نتیجه آگاهی از کتب اهل سنت برای تشخیص اجماعهای شیخ در این کتابها است.(67) از سوی دیگر تحلیل آيت اللّه العظمى بروجردى که از وی نقل كردند كه كليه روايات اهل سنت در احكام فقهى، بيش از پانصد روايت نيست كه مسلّماً نظر ايشان به رواياتى است كه منتهى به شخص رسول اكرم (ص) مىشود. و در نتيجه، مجبور شوند به اصول موهونى چون قياس و استحسان روى آورند(68) .
اهمیت آگاهی و تتبع در این منابع، اقتضا میکند که گاه روایتی متفرد در منابع حدیثی یافت میشود که با آشنایی با فتواها و روایات عامه و تاریخ تطورات مسأله در تحصیل وثوق و اطمینان نقش دارد. اگر با تتبع در روایات و فتواهای عامه و خاصه و... در مسئلهای وثوق حاصل نشد، از باب این که شریعت سمحه جلوی احتیاط مطلق را گرفته، باید ظن مطلقی بشویم.(69) بر اين اساس، فقاهت تتبعی و نقادانه منابع گوناگون تكامل پذير و پویا در برابر یافتههای جدید با نگاههای درونی و پیرامونی متن است. امروز دیگر مانند گذشته نیست که بر فقیه کتاب و نظری پوشیده بماند، پويايى فقه، عرضى نيست، طولى با نگاه به اطراف است. خلع و لبس نيست، لباسی پس از لباس دیگر است(70). .
تأکید بر کاوشهای شهر شناسی راویان در استنباط و فهم روایات
از آنجا که این مکتب به آگاهی بر روایات و جهت آن اهمیت بسیار میدهد، به این که این روایت از چه کسی نقل شده و او چه کسی بوده و در چه شهری زندگی میکرده و در آن شهر چه مسائلی مطرح بوده و فضای دینی و اعتقادی آن چه بوده، توجه داشتند، بررسی میکردند که این راوی از اهل بصره است و یا کوفه و در کوفه آن زمان چه میگذشته و یا این فرد اگر شامی باشد، چنین و چنان است. این راوی خراسانی است و در خراسان آن مسائل میگذشته است. استاد مطهری مینویسد: معظم له تشريح مىكرد كه اين شخصى كه اين سؤال را از امام كرده، اهل فلان شهر يا فلان منطقه بوده و در آنجا مردم تابع فتواى فلان فقيه از فقهاى عامه بودهاند و فتواى آن فقيه اين بوده است، و چون آن شخص در آن محيط بوده و آن فتوا در آن محيط شايع بوده پس ذهن وى مسبوق به چنان سابقهاى بوده، پس مقصود وى از سؤال اين بوده كه سؤال كرده و جواب شنيده. وقتى كه معظم له اين جهات را تشريح مىكرد و به اصطلاح روحيه راوى را تحليل مىكرد، مىديديم كه معنى و مفهوم سؤال و جواب عوض مىشود و شكل ديگرى به خود مى گيرد(71) .
تحلیل و تثبیت منابع
یکی از کارهای تحلیلی مکتب قم، و به تبعیت آن آیت الله منتظری، تحلیل در منابع و تعیین جایگاه هر کتاب برای برخورد مناسب با آن در استنباط است. یکی از این موارد، توجه به فقه قدما و تحلیل آن بود. در اين باره مىتوان شیوه تحلیل در کتابهایی همانند مقنع و هدايه و الفقيه شيخ صدوق و مقنعۀ شيخ مفيد و رسائل علم الهدى و نهايۀ شيخ طوسى و مراسم سلار و كافى ابى الصلاح و مهذب ابن براج و ساير کتابهایی از اين قبيل را از نظر گذرانيد(72) .
به همین دلیل آیت الله بروجردی تلاش داشت که این منابع را احیا کنند،(73) یا ایشان کتابهای آنان را تحلیل و جایگاه و اهداف هرکدام را نشان میداد، مثلاً در مورد کتابهای شيخ مانند: نهایه، تهذیب، و استبصار مىفرمود: در واقع شيخ، در زمينه فقه سه كتاب نوشته كه براى هر يك از آنها هدفى جز هدف دو كتاب ديگر داشته است. یا در باره کارهای قدما بحث مبسوطی داشتند و برای این که جایگاه این کتب را نشان دهند، به تحلیل این کتب روی میآوردند که این سبک از بیان از ویژگیهای این مکتب است. مثلاً میگفتند، شيخ در كتاب مبسوط خويش گامهایی را در جهت گسترش و بيان مسائل تفريعى فقه برداشت، شيخ در مقدمۀ همين كتاب مبسوط مطالبى مىفرمايند كه خلاصۀ آن اینگونه است: «استمرار اين سيره در بين اصحاب ما به گونهاى شده بود كه سبب طعنۀ مخالفين ما گرديده و بدين سبب پيوسته فقه اصحاب ما را مورد تحقير قرار مىدادهاند با اينكه تمام آنچه آنان در کتابهای خويش متذكر شدهاند در اخبار و روايات ما موجود مىباشد و تمام آن فروعى كه با آن کتابهای خويش را انباشتهاند اصول آن در کتابهای ما موجود است و فروعها را نيز از آنها مىتوان استخراج و استنباط نمود.(74) یا ایشان برای کتب اربعه جایگاه ویژهای قائل بود و استدلال میکرد که این کتابها در میان اصحاب دست به دست میشده و در معرض علما قرار گرفته است. مثلاً آیت الله منتظری میفرمودند: آيه اللّه بروجردى فرمودهاند، آن اعتمادى كه به كتب اربعه هست، به غير كتب اربعه نيست، و اضافه مىكردند: «مثلاً يك كتابى است كه در فلان گوشۀ هندوستان کتابی (مثل جعفریات)(75) بوده و پشتش هم نوشته شده است از امام صادق (ع) است، ما چطور مىتوانيم به طور قطعى حكم كنيم كه از امام صادق (ع) است، خيلى نمىشود اعتماد كرد».(76) اگر کتابی پیش استادی با اسناد پی در پی بر صحت و سلامت آن نباشد و خوانده نشود، در این صورت چگونه میتوان اعتماد کرد که مال این نویسنده است.
از سوی دیگر در تحلیل اقوال وقتی به توصیف کتابهای قدما میپرداخت، در باره کتابهای شیخ در جاهای مختلف سخن گفته شده، از آن جمله میگفتند: به اين ترتيب كه نهايه را تنها براى ارائه دیدگاههای امامان، عليهم السلام، و خلاف را براى بيان فتاواى مسلمانان، و مبسوط را براى يادآورى فروع و نتايج [فتواهاى معصومان (ع)] نوشته است و روشن است كه پرداختن به اين فروع و پيامدها، عکسالعملی بوده در برابر اهل سنّت كه بر شيعه خُرده مىگرفتند و مىگفتند کتابهای فقهى شيعه، از ذكر فروع خالى و عارى بوده و تنها در بر دارنده مضمون صريح رواياتند؛ از اين روى شيخ، كه خداوند اجر بسيارش دهد و نیکیهایش افزون سازد، به منظور زدودن اين لكّه از پيشانى فروزان شيعه به نگارش كتاب مبسوط پرداخت و به همين خاطر، سزاوار است كه در مورد اين فروع به نوشتههاى اهل سنت نيز مراجعه شود، تا هم چگونگى ورود اين مباحث به حوزه شيعى روشن شود و هم با كاوش در روايات نقل شده دليلى هر چند اشارت وار بر آنها يافت گردد(77) .
اهتمام به قرآن
یکی دیگر از ویژگیهای این مکتب توجه مجدد به قرآن است. برخلاف مکتب نجف که در آغاز بحث که به دنبال مقتضای اصل است، این مکتب به دنبال این است که آیا آیهای به صراحت و یا عمومات و اطلاقات دلالت بر حکم دارد و اگر دارد، حد آن چیست. این جریان تا علامه حلی و محقق اردبیلی بسیار بارز و طبیعی پیشرفته است. کتاب تذکره را مشاهده کنید که شیوه بحث از قرآن شروع میشود، اما این شیوه و عنایت به قرآن آرام آرام به ویژه پس از دولت صفوی و ظهور گری کاهش مییابد، تا جایی که به تعبیر علامه طباطبایی پایههای علوم اسلامى; به ويژه فقه و اصول فقه را به گونهای تنظيم كرده كه نيازى به قرآن نباشد تا آن جا كه فردى بتواند در تمام مدت عمر خود تحصيل كند و بدون نياز به قرآن و يا کمترین مراجعه به قرآن به پايه اجتهاد برسد. لذا ایشان مینویسد: مینویسد: «اگر كسى با چشم بصيرت در اين علوم نگاه كند درمى يابد كه آنها چنان تنظيم شدهاند كه اصلاً نیازی به قرآن ديگر ندارند، حتى ممكن است كسى تمام اين علوم را بخواند، مانند، صرف، نحو، بيان، لغت، حديث، رجال، علم درايت، فقه و اصول و نهايت اين رشتهها را طى كند و صاحب نظرى ماهر شود با همه اینها نيازى به قرآن نداشته باشد و قرآن را نخواند و حتى مصحف را لمس نكند».(78) این سبک توسط مکتب قم مجدداً شروع شد، و با بازگشت به قرآن، نقطه عطفی تاریخی در سبک اجتهاد شد. در سبك استنباط، در هر بحثى، ابتدا آيات مربوط را مطرح مىشود، سپس روايات را جدا جدا مورد بررسى قرار مىدهند. از فتاواى فقها شيعه، رضوان الله تعالی علیهم، پس از بحث قرآنی بهره مىگيرد و گاه به فتاواى فقها عامه نيز، اشاره میکند مرحوم آيت اللّه بروجردى نيز، چنين روشى داشت(79).
روش آیت الله منتظری در بحث و درس و نگارش روش استاد خود بود و در آغاز بحث از قرآن شروع میکردند و پس از بحث در جوانب آیه و دلالت آن به سراغ منابع دیگر میرفتند و همچنین با تمسک به عمومات کمتر جایی برای اصول عملیه باز میکردند.
موضع این مکتب نسبت به اخبار آحاد
در بسيارى از مسائل اين بحث، شمارۀ اخبار و روايات به اندازهاى زياد است كه در مجموع علم اجمالى پيدا مىكنيم به اينكه برخى از آنها از معصوم صادر شده و ما از اين موضوع به عنوان «تواتر اجمالى» ياد مىكنيم، اين مقدار در اثبات اصل موضوع مورد بحث و مورد استدلال كفايت مىكند، هر چند نتوان به مضمون جداگانه تك تك اين روايات استناد نمود(80).
از كلام شيخ الطائفه (شيخ طوسى ره) چنين بر مىآيد، به رواياتى كه از طريق سنت از امیرالمؤمنین و ساير ائمه معصومين (ع) نقل شده، عمل كردن روا مىباشد، مشروط بر اينكه از طريق شيعه، روايات و اجماعى كه مخالف آن باشد وجود نداشته باشد. ظاهر اين است كه در رواياتى كه راويان سنت، از پيامبر اكرم (ص) نقل كردهاند نيز اين ملاك وجود دارد(81).
یکی از نکات جالب در نقد روایات، تحلیل در باره شخصیت راویان حدیث در این مکتب است. مثلاً از قول استاد خود نقل مىفرمود: روايات عمار ساباطى، بيشتر، اضطراب در متن دارند، زيرا عمار ساباطى عجم بوده است [اهل ساباط مدائن و نمىتوانستهاند حديث را با تمام آن ویژگیهایی كه از امام صادق (ع) مىشنود، ثبت و ضبط كند، از اين روايات وى مقدارى اضطراب دارند(82) .
توجه به سير تاريخى فتاواى فقهى:
بيشتر فتاواى فقهى مورد اختلاف، داراى تاريخچهاى به خصوص بوده و سير تاريخى ويژهاى را در طول زمان پشت سر گذاشته است. گاهی این موضوع نیازمند آگاهی به سیر جریان در یکی از مکاتب کلامی است، چنانکه ایشان در علم اصول به مناسبت بحث طلب و اراده، سخن از اشاعره و معتزله میکند و مینویسد: و لا بد لنا قبل الخوض في المقصود من بيان ما هو مطرح أنظار الأشاعرة و المعتزلة في النزاع في هذه المسألة و الإشارة الإجمالية إلى مبدأ نشأ مذهبي الاعتزال و الأشعرية(83)».
توجه به اين سير تاريخى و پيگيرى علمى دقيق و تطبيقى آن در طول زمان، روشنگر بسيارى از حقايق و مىتواند در استنباط صحيح احكام، بسيار مؤثر واقع شود. از سوى ديگر چه بسا رواياتى از ائمه ما «عليهم السلام» در مسائل گوناگون نقل شده كه ناظر بر روايات و فتاواى مشهور فقهاى سنّت در زمان آنان است و در روايات و فتاواى آنان قرينههايى وجود دارد كه معنى و مقصود روايات ائمه ما را روشن مىگرداند(84) .
بستر شناسی در فقه
بى گمان بررسى تاريخ مباحث علمى نقش بسزايى در دست يازى به حقيقت آنها دارد، به ویژه در علوم نقلى و تتبعى، همچون دانش فقه. یکی دیگر از ویژگیهای این مکتب و شخص استاد توجه به سیر تاریخی و بستر پیدایش یک فتوا است. این حرکت از سویی به سیر روند تاریخی آن توجه میکند و از سویی کاوش در زادگاه آن و عوامل شکل گیری آن میکند. به عنوان نمونه آیت الله بروجردی در درس خود میگفتند، از آنجا كه فقه شيعه به گونه حاشيه بر فقه عامه محسوب مىشود و بدون اطلاع از فقه عامه محسوب مىشود و بدون اطلاع از فقه عامه استنباط درست ميسور نيست و بسيارى از احاديث ائمه (عليهم السلام) ناظر به مذاهب و كلمات آنان است(85).
آيه اللّه بروجردى با كلمات و نظرات فقيهانى كه روزگار آنها نزديك به عصر حضور ائمه عليهم السلام بوده معامله حديث مىكنند، زيرا آنها را برگرفته از احاديث امامان معصوم-/ عليهم السلام-/ مىدانند. از اين رو نقش آفرينى تحقيق تاريخى در مسئله مورد بحث دو چندان مىشود(86).
آيه الله بروجردى به شهرت قدما خيلى اهميت مىدادند و از آن كشف وجود نصّ مىكردند. امروزه در سطح جهان در میان عقلا و متفكران نيز چنين است كه به نظريات زبدگان و خبرگان فن كه به صورت نظريۀ مشهور درآمده اهميت مىدهند. هنر مجتهد اين است كه سخن مشهور را خوب بفهمد؛ دلايل نظريۀ آنان را درست بررسى كند و چراى پذيرش اين نظريه را بفهمد و تحقيق كند كه چرا آنان نظريه مقابل را نپذیرفتهاند(87) .
پیش فرضهای این مکتب
منظور از پیش فرض، اموری است که در پیش ذهنیت فقیه جای گرفته و بسا منقح نشده، یا شده و اتفاقاً تأثیر گذار در استنباط میشود. مانند مسائلی که گاه فقیهی در باره یک شخص، جریان فکری و سیاسی یا در باره یک دانش دارد و تبدیل به حساسیت شده، کسانی هستند که نسبت به مذهب مخالف حساسیت دارند، این حساسیت موجب موضع گیریهای غیر پیش بینی شده، تا جایی که به مجرد آنکه کتابی و یا سخنی از این مخالف میشنوند، بدون تأمل موضع میگیرند. این پیش فرضها بر دو قسم هستند، پیش فرضهای شخصیتی و روانی و ناظر به خلق و خوی و تربیت و آموزش و فضای خانوادگی است و برخی پیش فرضها علمی و با سابقه ای فرهنگی و تاریخی و آموزشی است. منظور از علمی بودن به این معنا نیست که مستدلانه و در فرایند بحث و بررسی به دست آمده باشد، بلکه اندیشهای در میان کتابها بوده و تدریجاً به صورت اصل مسلم در آمده و کسی در باره آن تردید نکرده است. بسیاری از عقاید از ظنون متراکم و یا از قبیل صرفیون چنین گفتند، ما چنین میگوییم، میباشد. پس از پيروزى انقلاب اسلامى و با شكلگيرى نظام جمهورى اسلامى که بر اساس جمهوریت و شعار بازگشت به آرای مردم تشکیل یافته بود و امید میرفت که چنین نظامی برپا و نهادینه شود، تعارض آن اندیشه با فقه سنتی آشکار گردید و ایشان تنها راه را تدریس فقه اجتماعی و تداوم روش تدریش مکتب استادش و تأکید بر حقوق به جای تکلیف، در بسیاری از حوزه ها از آن جمله فقه السیاسة، الزکات، مکاسب محرمه، تحلیل روایات کافی دانست و این خود سر آغاز چالشهای جدید در حوزه فقه بود، مبانی فقهی که می توانست باب جديدى در فقه حكومتى و اجتماعی بنا کند و با طرح آن براى فقه اجتماعی و سیاسى شيعه نقطه عطفی ایجاد کند. نمونه آشکار آن در مسائل زیر است.
1- طرح مسائل نظامند جامعه اسلامي و تبديل ولايت فقيه از نصب به انتخاب و ذکر 28 دليل براي اثبات اين اصل که ولی فقیه کسی است که باید توسط مردم هرچند به صورت غیر مستقیم انتخاب شود و اگر انتخاب نشود، مشروعيت نخواهد داشت، این نظریه در تاريخ فقه شيعه بي سابقه بوده است.
2- تعيين محدوديت قدرت و قلمرو حكومت و لزوم نظارت بر صاحبان قدرت، نمونه ديگري از گردش فقه از تكليف مداري بر حق مداري است.
3- ضرورت وجود احزاب از دیدگاهها و عقايد و جریانهای مختلف براي نظارت بر قدرت و گردشي شدن حكومت، نمونه ديگري كه در فقه سابقه نداشته است.
4- توجه به اصل آزادي سیاسی و آزادی عقیده و نقد فقهی بر نظریه ارتداد اعتقادی و برگشت دادن آن به ارتداد در مفهوم محاربه مسلحانه.
5- نگارش رساله حقوق با سبك جديد، كه در آن نه تنها به آداب و اخلاق اجتماعي میپردازد، بلكه به حقوق انسانها به عنوان انسان.
6- تأكيد بر اهميت كرامت انسان و ممنوعيت توهين به انسان در مكاسب محرمه و تغيير عنوان حرمت سب مؤمن به سب انسان .
7- دفاع از اقلیتهای ديني به ویژه كساني كه در قانون اساسي از آنها ياد نشده، ولي انسان و شهروند اين كشور هستند، مانند جامعه بهائيان و یا اعتراض به تخریب حسینیه صوفیه با این استدلال که اینها شهروند این کشور هستد و باید حقوق آنان را به رسمیت شناخت و از تمام مزایای مردم برخوردار هستند.
8- تغییر در رویکرد بسیاری از فقه فردی به فقه اجتماعي(هرچند که در برخی از موارد جای عدم تطبیق میان تئوری و استنباط وجود دارد) و طرح مباحثي از اين دست: اسلام دين فطرت، رساله مسائل پزشکی، زكات، و رساله هاي كوچك در پاسخ به استفتائات، حکومت مدنی و حقوق بشر و يا طرح شيوه بحث فقهي، یا پاسخ به شبهات دینی و روز آمد بودن و مرتب پاسخ های فقه اجتماعی به نامه های اینترنیتی و حساسیت روی پاسخ دادن و بدون جواب نگذاشتن، نمونه ای از این نگرش و شاهد بر نگرش جديد در فقه شيعي است.
1- تجدید نظر در علم اصول
یکی از مسائل نواندیشان حوزه ای در دوره معاصر تورم علم اصول است. ایشان همانند استاد خود به گسترش علم اصول منتقد بود. به ياد دارم، با چند تن از دوستان در روزهاى پس از حصر پنج و نيم ساله، به حضورشان رسيده و درخواست شروع درس اصول را کرديم، فرمودند: «من اصول رايج حوزه را قبول ندارم، اين اصول وقت طلبه را خيلى ضايع مىكند، اين كه بعضى مىگويند براى ممارست طلبه خوب است! اين هم درست نيست، چون طلبه مىتواند در مطالب درست درسى ممارست پيدا كند»! استاد ایشان آیت الله بروجردی که از شاگردان محقق خراسانی بود، نیز معتقد به جمع و کوتاه کردن علم اصل بود. آخوند پس از آنکه شاگردان و فرزندش تقریرات اصول را نوشت، به آن قانع نشد و خود مبادرت به تلخیص و فشرده کردن آن در کتاب کفایه شد. با چنین پیشینهای از استاد آیت الله بروجردی به قم آمد. شیخ عبدالکریم حائری نیز در قم از مدافعان تلخیص علم اصول و تدوین کتابی با عنوان دُرر الاصول بود. وقتی ایشان به قم آمد، و حائری کتاب دُرر را نوشته بود، زمینه دیگری برای جمع کردن علم اصول فراهم شده بود. استدلال ایشان به عدم کاربردی بودن این علم در بخشهایی بود. و به نظر ایشان علم اصول نوعی تمرین و ورزش فکری بود، بدون آنکه به صورت عملی تأثیری داشته باشد. در این باره استاد مطهری نوشته است: با همه تبحرى كه در اصول فقه داشت، كمتر مسائل فقهى را بر مسائل شكى اصولى مبتنى مىكرد و هرگز گرد مسائل فرضى نمىرفت. گاه به طعنه مىگفت كه آقايان طلاب منتظرند كه يك «اصل» را گير بياورند و دستاويز قرار دهند و به بحث و جدل بپردازند(88) .
استاد آیت الله منتظری(ره) گاهی میگفتند بهتر است که برخی از مباحث اصول در فقه مطرح شود، تا کاربردی شود و نقد و بررسی آن عینی باشد. البته مفهوم این سخن این نبود که علم اصول بی فایده است، بلکه علم اصول فعلی در بخش هایی متورم شده است. به عنوان نمونه ایشان در مباحث مکاسب محرمه مسئله فرق بين تخصيص و حكومة و ورود را متعرض میشود، با این که این بحث کاملا اصولی است(89).
باز استاد مطهری در این باره مینویسد: «علم اصول فقه ... پيشرفت و ترقى شايانى كرده و تقريباً آن را به صورت يك علم نيمه معقول در آورده، مباحثى جذاب و سرگرم كننده پيدا كرده است، ميدان مسابقه و زور آزمايى و تمرين هوش و استعداد شده، هر چند از زمان شيخ به اين طرف اين علم جلو نرفته، ولى شاخ و برگ زيادترى پيدا كرده... و فضلا و طلاب را به خود مشغول ساخته و به همين جهت موجب شده كه فضلاى طلاب از ساير شعب علوم اسلامى باز بمانند(90).
به نظر اینجانب از تورم اصول براى نخستين بار آية اللّه بروجردى در قم سخن گفت. و نقد او ذهن برخى از انديشه گران حوزه را به خود منعطف ساخت. البته روشن است که موضوع طرح تورم اصول، نه به معناى نفى فایده، كه راهى براى صيانت از اين كار کرد است. تورم را آفتى بايد گرفت كه بر اصول عارض گشته و از كاربرد مهم و كاركردِ بى بديل آن در استنباط كاسته است. به لحاظ بستر شناسی این اندیشه را افزون بر بخش هایی از حوزه نجف و کربلا، باید در مکتب اصفهان و توجه ویژه به حدیث و کارکردگرایی آن در علم اصول دانست. البته كاوش های پردامنه وحيد بهبهانى و شاگردان او همچون محقق كاظمى در واکنش به جریان اخباریان بی اثر نبوده ولی در امتداد انديشۀ انتقادى نسبت به اصول مواضع آية اللّه بروجردى و آیت الله خمينى و آیت الله منتظری، دليلى روشن به این واقعيت است كه ميزان و نحوۀ پرداختن جای تجدید نظر جدی دارد.
یکی دیگر از نکات سخن ایشان در کنار طرح تورم این علم، بیان کاستیهای علم اصول است. این مکتب همینطور که از بی فایده بودن مباحث استصحاب، برائت و اشتغال، را یاد آور میشود، از کاستی بخشیهای دیگر سخن میگوید. مانند بحث دلالت، و مباحث الفاظ برخلاف بحث حقیقت شرعیه. اين مرحله به تازگى آغاز شده و جرقههای آن هرچند از سوی عالمانى همچون آیة الله بروجردى، زده شده، اما در مرحله دیگر توسط امام خمينى، علامه طباطبايى و شهيد صدر و مرتضی مطهری و آیت الله منتظری دنبال شده است. یکی از موارد آن توجه به مباحث قیاس که در میان قدما تا محقق حلی مرسوم بوده و تأثیر گذار در کشف دلالت آن است و ایشان در مباحث فقهی خود مانند تنقیح مناط، الغای خصوصیت استفاده میبرد. نمونه این روش در بحث مسافر عاصی است که حکم آن اتمام است، اما اگر از معصیت پس از زوال ظهر منصرف شد، در صورتی که پیش از ظهر باشد، تردیدی در شکسته شدن آن نیست، اما بعد از ظهر تردید است(91)..
2- تفاوت روش استنباط در مکتب استاد
از مبانی و پیش فرضهای این مکتب که بگذریم، آن مبانی تأثیر ویژهای در روش استنباط برجای گذاشت و به آن هویت مستقلی داد و این گونه نبود که در برخی از امور و جزئیات تفاوت داشته باشد، بلکه از روش استنباط گرفته، تا شیوه بیان و ورود و خروج در بحث و ترتیب و چینش مباحث تفاوتهایی با مکتب نجف داشت. این مکتب مانند شخصیت راویان، بستر شکل گیری فتاوا و سیر تحول و موقعیت صدور روایت را مد نظر قرار میداد و معتقد بود که فقه شیعه حاشیه بر فقه اهل سنت و به تعبیری ناظر بر فقه عامه است. مسائل قدرت سیاسی و حاکمیت فقهای اهل سنت و احکامی را فقیه حکومت بیان میکرده را نباید از نظر دور داشته و توجه به تأثیر قدرت در شناخت مسائل استنباط احکام بسیار کارساز است. با این توضیح مهمترین جلوه این جریان روش تحلیلی مصادر استنباط و تعیین جایگاه فقیه در انتخاب این فتاوا است. این روش تحلیلی خود نیازمند توضیح در اسلوب کار است، که به نمونهای از این موارد اشاره میگردد.
3- روش مقایسه و تطبیق
در طرح هر مبحث و مسأله در ابتدا آيات شريفهاى كه بر موضوع دلالت دارد، نقل نموده، آنگاه به ذكر روایتهایی كه از پيامبر اكرم (ص) چه از طريق شيعه و يا سنت نقل شده مىپردازد. آنگاه روایتهای منقول از امیرالمؤمنین و ساير ائمه عليهم السلام را به ترتيب درج مىكند.(92) میداند که بسیاری از روایات ناظر به قرآن بوده، پس اگر بخواهد حدیث را بشناسد، باید تفسیر آیه را به خوبی بداند و تفسیر آیه نیازمند آگاهی از فضای نزول و شرایط تاریخی است.
از سوی دیگر آیت الله منتظری به مسائل اجتماعی توجه نشان میداد و بستر موضوع را بررسی میکرد، به این گونه بود که آرا و انظار آنان را نادیده نیانگارد، و موضع همدلانه داشته باشد. آیت الله منتظری در این باره مینویسد: روش استاد بزرگوار ما مرحوم آيت اللّه العظمى بروجردى طاب ثراه همواره در بحثهای فقهىشان بر اين مبنى استوار بود كه مباحث را در تطبيق با نقطه نظرهاى ساير مذاهب اسلامى طرح مىكردند و ما نيز با اقتدا به ايشان در اين كتاب همين راه را پيمودهايم و در مباحث مختلف، فتاواى علماى سنت و رواياتشان را متذكر شدهايم(93).
4- اسلوب بیان و طرح استنباط
از مسائل دیگر روش شناسی در یک جریان فقهی، شناخت اسلوب بیان و شیوه طرح و ترتیب مباحث است. این مکتب برای خود اسلوب متمایز از مکاتب دیگر داشت. به ظاهر به نظر میرسید که مقدمات بحث را از بسیار دور برداشته و آرام آرام به سوی موضوع پیش میرود، اما در حقیقت سیر بحث و بیان مقدمات ذهنی برای فهم و بیان از ویژگیهای این مکتب در بیان استنباطها فقهی است. آیت الله بروجردی گاهى براى رسيدن به يك مسأله، چند مقدمۀ اساسى را به صورت مفصل به بحث مىگذارند تا نهایتاً به گونهاى طبيعى و منطقى، نتيجۀ مطلوب به دست آيد. قبل از هر پیشداوری، مسأله را مطرح مىكنند، سپس آيات و روايات مربوط به آن را به صورت كامل مىآورند و به بحث و بررسى و جرح و تعديل آن از جهت سند، لغت، مفهوم و منطوق مىپردازند، آنگاه اگر آيه و روايت و يا اصل و قاعدهاى معارض آن باشد، مطرح مىكنند و به ردّ و ايراد آن مىپردازند(94) .
این مسئله را شاگرد دیگر ایشان تأیید میکند که آيت اللّه العظمى بروجردى در تمام مباحث فقهى خود در هر بحث معمولاً نقطه نظرها و فتاواى رؤساى مذاهب و علماى برجستۀ اهل سنت را به صورت تطبيقى نقل نموده و به بحث و مذاكره در اطراف مبانى و طرق استدلال آن مىپردازند. با مهارت فوقالعادهای در طبقات رجال حديث، به ويژه رجال حديث شيعه داشت. در مقام استنباط احكام از اخبار و روايات، به طبقات رجال توجه دقيق و ويژهاى مبذول داشته و از اين طريق به صحت و يا ضعف متن حديث مأثور مىرسند.(95) مرحوم مطهری نقل میکند: مرحوم آيت اللَّه بروجردى و مرحوم شيخ عبد المجید سليم مفتى اعظم مصر توافق كرده بودند بر اين اساس كه اهل تشيع احاديث معتبر اهل تسنن را بپذيرند(96) .
دور شدن از مسئله سازیهای فرضی و دور از عینیت
روش فقهى در ميان فضلا و اهل نظر برخی از مکاتب فقهی، به ویژه مکتب نجف عادی شده كه مىتوان نام آن را عادت به «مسئله سازى» گذاشت، به اين معنا كه مسائلى را فرض و تخيّل مىكنند و در اطراف آن مسائل فرضى به بحث و مناظرههای طولانی مىپردازند، نمونه آن مسائل در اشتغال و برائت و یا علم اجمالی در استصحاب است. این روش اشکال فراوانی ایجاد کرده، یکی آنکه فقه را ذهنی کرده و دیگری به دلیل موشکافیها از واقعیت احکام و بیان حدیث و از سهل و سمحه بودن دین دور شده و احتیاط در فتوا را فراوان کرده است. مطهری در این باره و سیر تاریخی و پیشینه آن مینویسد: «يك بار ديگر هم در تاريخ اسلامى روحيه «مسئله سازى» و دنبال مسائل فرضى رفتن پديد آمده و آن در قرن دوم هجرى يعنى هنگامى است كه در عراق مكتب رأى و قياس به وسيله ابوحنيفه پيشواى معروف يكى از فرقههاى اهل تسنن پايه گذارى شد و براى قبول و سنديّت حديث شرايط زيادى قائل شدند و ميدان فعاليت به دست رأى و قياس افتاد(97).
جمع بندی و نتیجه گیری
اکنون وقت آن رسیده که به صورت خلاصه، امتیازات این مکتب و تجسم عینی آن در مباحث فقهی آیت الله منتظری بازگو شود، و در مرتبه بعدی آثار و نتایج این روش که میتواند از امتیازات این جریان فقهی است، شمارش شود.
در یک جمع بندی، در چند جهت عمده میتوان خلاصه کرد.
1- تحلیل تاریخی و توجه به اهداف و مقاصد تشریع به جای تطبیق نص و یا تطبیق با اقوال فقها، یا معین کردن و فراتر نرفتن از اقوال آنان، که این روش با ابعاد هرمنوتیکی و شناخت مسائل پیرامونی آن تناسب بسیار دارد و در باره شخصیت و شرایط راوی، موقعیت شهر وی و سیر تحول تاریخی آن را بررسی میکند.
2- تأکید فراوان به فضا شناسی نزول، شناخت شناسی صدور حدیث، یا شرایط صدور فتوا، و یا شناخت اهداف و انگیزههای مؤلفان فقهی پایه گذاران فقه مانند شیخ طوسی، علامه حلی، محقق حلی، شهید اول و دوم، و داشتن تعریف و تحلیل از این آثار.
3- تکیه بر سیر تاریخی اقوال فقها و لزوم آگاهی از آن برای فقیه و کسی که میخواهد استنباط کند.
4- لزوم آگاهی از منابع حدیثی و اقوال فقهای عامه به این معنا که فقه شیعه ناظر به آن فقه استنباط و تدوین یافته است.
5- تکیه بر روش استنادی به جای تطبیق و تنزیه که از روشهای کشف مناط، الغای خصوصیت، تعمیم احکام و تحلیل عقلی استفاده میکند. از سوی دیگر خود را درگیر اصول عملیه و مباحث اصول نمیکند و مقلدین خود را تشویق به احتیاطها نمینماید. از سوی دیگر خود را فراتر از نص نمیبرد و هر استنباط حکمی را با عبور از نص و استناد به آن میداند.
آثار و نتایج این شیوه فقهی
در پایان این پرسش مطرح است که نتایج این جریان فقهی چیست و چه آثار و نتایج بر این فقه مترتب میشود.
1- پویایی و تحول پذیری در سیر علمی خود که همواره به دنبال روش شناسی های جدید میگردد و روش خود را تحلیل و نقد میکند. اینجانب تاکنون مکتبی را ندیدهام که نگاهی جامع و موضع دار به روش فقهی خود داشته باشد و اصول و مفاهیم خود را تعریف و تحلیل کند و با مقایسه روشهای دیگر را نقد کند. این شیوه خواه و نا خواه منجر به تحول خواهد شد و تحولاتی که پس از فوت آیت الله بروجردی به وجود آمده معلول همین ویژگی است.
2- پاسخگویی به نیازهای مسائل جدید به ویژه در مسائل پیچیده اجتماعی از طریق شناخت فضای صدور حدیث و سیر تکوین یک فتوا.
3- تأثیر این جریان به فقه تقریبی و نزدیک کردن دو فقه فریقین بدون تعصب و پیش ذهنیتهای مذهبی.
یادداشت ها:
1. استاد مطهری خود در میان آثار مباحث فقهی بسیاری را مطرح کرده که در جلد 19، 20، 21، با عنوان فقه و حقوق (مجموعه آثار) به چاپ رسیده، که به شرح زیر است: حقوق زن در اسلام - حجاب - اجتهاد در اسلام - امر به معروف و نهى از منكر - جهاد - ربا و بانك - بيمه - اقتصاد اسلامى - سرمايه دارى و سوسياليسم از ديدگاه اسلام - انفال - ارث و ...که از مجموع آنها میتوان روش مشترک را شناسایی کرد.
2. مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج20، ص182. این نحلیل نمونههای بسیار دارد، که به عنوان نمونه میتوان از صاحب جواهر یاد کرد، که با ادبیاتی جغرافیا گرایانه و نزادی، در مواردی نام گذاری و تحلیل او وصف ملیت خواهی پیدا میکند، مثلاً در جایی از شیخ طوسی، به عنوان رئیس الاعاجم یاد. میکند. (الجواهر، ج13، ص78) یا در جایی با این تعبیر: بعض المتفقهین الاعاجم(ج30، ص188)در حکم طلاق، یا در دو جا در نقد یکی از عالمان میگوید: هذا اوفق بفقه الاعاجم(ج33، ص56و 58). همچنین در نقد فیض کاشانی در وجوب صلات جمعه مینویسد، این سخن مربوط به بلاد عجم است: حتى حكي عن بعضهم أنه لا يحتاط في فعل الظهر معها ناشئا من حُب الرئاسة و السلطنة و الوظائف التي تجعل له في بلاد العجم». جواهر الكلام؛ ج11، ص: 178، در باره ابوجمیله به نقل از نجاشی(رجال/135) مینویسد: من ابناء الاعاجم.(ج43، ص74) که نشان میدهد که مسئله موضگیری و نژادی و یا تأثیر شرایط فرهنگی و جغرافیایی در میان فقها و مفسرین غیر قابل انکار است.
3. مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج20، ص 182.
4. اقتصادنا، ص 402، به نقل از مقاله مجموعه آثار گنگره زمان و مکان، ج6، ص 169 .
5. مجلسى، بحار الانوار، ج 66، ص 293. فيض كاشانى المحجة البيضاء، ج 1، ص 219ـ 220. ر. ک: ایازی، تفسیر قرآن مجید، ج3، ص
6. بخش عظیمی از این مجموعه هنوز به چاپ نرسیده است. امید است با همت و تلاش بیت معظم فقیه عالیقدر و رفع موانع به زودی چاپ و منتشر شود و در اختیار علاقه مندان قرار گیرد.
7. البدرالزاهر في صلاة الجمعة و المسافر؛ ص: 8: كان في أثناء تدريسه لأبواب الفقه يميز المسائل الأصلية الأساسية المتلقاة عن الأئمة عليهم السّلام من التفريعات المستنبطة التي أعمل فيها الرأي و الاجتهاد، و يشير في كل مسألة إلى تأريخها و التطورات اللاحقة لها في أدوار فقه الفريقين، ثم يأتي خلال الاستدلال عليها بما هو الركن و الأساس و عليه اعتماد الفحول، و يحذف ما لا يفيد من الزوائد و الفضول،
8. مجموعهآثار استاد شهيد مطهرى، ج20 ص 154.
9. مجموعه آثاراستاد شهيد مطهرى، ج20، ص155
10. مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج20، ص 155.
11. مطهری، يادداشتها، ج6، ص528.
12. مجموعه آثاراستاد شهيد مطهرى ، ج21، ص 125
13. كتاب الحدود (منتظري)؛ ص: 190.
14. مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى ، ج22 ص 529 .
15. مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج20، ص 149
16. مبانى فقهى حكومت اسلامى؛ ج2، ص: 366
17. حكومت دينى و حقوق انسان؛ ص: 22..
18. مبانى فقهى حكومت اسلامى؛ ج2، ص: 105.
19. البدرالزاهر في صلاة الجمعة و المسافر؛ ص: 16
20. به عنوان نمونه ر. ک: دراسات في المكاسب المحرمة؛ ج2، ص: 163، 173، 181، 542.
21. دراسات في المكاسب المحرمة؛ ج2، ص: 163- 164.
22. البدرالزاهر في صلاة الجمعة و المسافر؛ ص: 16.
23. مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج22، ص: 643.
24. وسائل الشیعه ، ج 3/ 317، 461، 493 و 560، باب 45 از أبواب لباس المصلّي، 32 از أبواب مكان المصلّي، 15؛ من أبواب أحكام المساجد، و 3 از أبواب أحكام المساكن، 12/ 219، الباب 94 از أبواب ما يكتسب به؛ و نیز المبسوط 4/ 3.
25. دراسات في المكاسب المحرمة؛ ج2، ص: 542- 543.
26. مبانى فقهى حكومت اسلامى؛ ج5، ص: 55
27. مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)؛ ج6-5، ص: 132.
28. در این باره ر. ک: ملاکات احکام و روش استکشاف آن، ص
29. مجازاتهاى اسلامى و حقوق بشر؛ ص: 54
30.منتظری، البدرالزاهر فی صلاة الجمعة و المسافر، تقریرات درس آیت الله بروجردی، ص 14.
31.1درس خارج فقه، مورخ 3/ 12/ 1366. مبانى فقهى حكومت اسلامى؛ ج1، ص: 75
مبانى فقهى حكومت اسلامى؛ ج6، ص: 32.114
مبانى فقهى حكومت اسلامى؛ ج1، ص: 33.75
34. همان.
مجازاتهاى اسلامى و حقوق بشر؛ ص: 35.36
36. البدرالزاهر في صلاة الجمعة و المسافر؛ ص: 38. البته میتوان از این روایات و برخی شواهد دیگر استفاده کرد که نصب امام متوقف به اذن امام و یا منصوب خاص و یا عام امام عادل است، اما لزومی ندارد که در یک شهر بزرگ هر نماز جمعه ای به اذن امام باشد و فقط نمازهای جمعه محلات هم نصبی باشد..
37. مجازاتهاى اسلامى و حقوق بشر؛ ص: 34
38. حرعاملی، وسائل الشیعه، ج28، کتاب الحدود، باب 10، از ابواب الحدود.
39. مجازاتهاى اسلامى و حقوق بشر؛ ص: 35
40. مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج 20 ص 169.
41. همان، ج21، ص109
42این نکته در نهایة الاصول آمده:. لکنه یظهر للمتتبع ان اکثرها بحیث یقرب ثلثیها مرویة عن کتاب احمد بن محمد السیاری من کتاب آل طاهر و ضعف مذهبه و فساد عقیدته معلوم عند من کان مطلعاً علی احوال الرجال. و کثیر منها یقرب الربع مروی عن تفسیر الفرات و هو ایضاً مثل السیاری فی فساد العقیده، هذا مع ان اکثرها محذوف الواسطه او مبهمها. ر.ک: نهایة الاصول، ص38.483.
43. مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج21، ص 108
44. مجازاتهاى اسلامى و حقوق بشر؛ ص: 32
45. یادنامه خاتمی، مصاحبه با آیت الله منتظری، ص169.
46. همان، ص172.
47. یادنامه خاتمی، مصاحبه با آیت الله منتظری، ص162.
48. همان، ص152.
49. مبانى فقهى حكومت اسلامى؛ ج3، ص: 168
مبانى فقهى حكومت اسلامى؛ ج4، ص: 157 و ج4، ص: 50.349.
51. از باب نمونه ر. ک: دراسات في المكاسب المحرمة؛ ج1، ص: 90
52. دراسات في المكاسب المحرمة؛ ج3، ص: 216.
53. یادنامه خاتمی، مصاحبه با آیت الله منتظری، ص172.
54.نمونه ای از این نقد در بحث احتیاط در شبهات تحریمیه و مواضع اخباریین و تحلیل بستر این فتوا است که ایشان پس از بحث و بررسی مفصل در باره عدم دلالت این روایات بر عدم تحریم میگوید «و الّذي يسهل الخطب، هو عدم وجود أثر من وجوب الاحتياط في الشبهات التحريمية في عصر الأئمة عليهم السلام و كذا من بعدهم من الأصوليين و المحدثين مثل الكليني و الصدوق و غيرهما، مع انه لو كان واجبا لصار من الضروريات في جميع الأعصار لكثرة الابتلاء بها» بعد ایشان ریشه تاریخی آن را مبارزه اخبارییین با تنباکو و دخانیات میداند که چون می دیدند در این باره حدیثی ندارند و از آن طرف باید حرام باشد، متوسل به این اصل شدند:«و عمدة ما ألجأ الأخباريين المتأخرين إلى القول بلزوم الاحتياط في الشبهات التحريمية، ما رواه من شيوع الدخانيات بين الناس و كونها بنظرهم امرا عجيبا فشاعت بينهم زمزمة حرمتها ثم تفحصوا فوجدوا روايات يمكن بنظرهم استفادة وجوب الاحتياط فيها. ر. ک: نهايةالأصول، صفحه 578.
55. اعلم أن أول مسألة اختلف فيها بين الأشاعرة و المعتزلة مسألة تكلم الباري تعالى. و كان غرضهم من هذا النزاع إثبات أن القرآن حادث أو قديم، و قد سفكت الدماء الكثيرة على هذه المسألة، و كان بعض الخلفاء العباسيين كالمأمون مثلاً مائلا إلى مذهب الاعتزال، فكانوا يحبسون من يعتقد قدم القرآن من الأشاعرة و يؤذونهم على ذلك. و لما كانت مسألة تكلم الباري أول مسألة وقع فيها البحث من المسائل الكلامية سمّي العلم الباحث في الأصول الدينية بعلم الكلام». نهايةالأصول، ص 89
56. در این باره ر. ک: ملاکات احکام و روش استکشاف آن، از نویسنده در فصل قیاس که نشان داده ام اولا چگونه در برخی از روایات از اجتهاد مذمت شده و اخباریان این کلمه را گرفته و به مجتهدان تاخته اند و ندانسته اند که موضوع اجتهاد تغییر پیدا کرده و همچنین چگونه شیخ طوسی این کلمه را بکار گرفته و در تفسیر تبیان از این که می خواهد تفسیر اجتهادی بنویسد افتخار میکند.
57. این مطلب را خود بارها از زبان ایشان در درس آن استاد بزرگ و محفل علمی می شنیدم.
58. و كان الأستاذ آية اللّه البروجردي- طاب ثراه- يقسم مسائل الفقه إلى قسمين: مسائل أصلية تلقّاها الأصحاب يدا بيد عن الأئمة «ع» و كانوا يهتمّون فيها بحفظ التعبيرات الواصلة أيضا. و مسائل تفريعية استنبطها فقهاؤنا- رضوان اللّه عليهم- من كلّيات تلك المسائل بإعمال النظر و الاجتهاد، .فالقسم الأوّل بمنزلة متون الروايات المأثورة، و لعلّها كانت مذكورة في كتب الحديث أيضا و لكن لم يصل إلينا بعضها، فتكون الشهرة في هذه المسائل أيضا حجة فضلا عن الإجماع، إذ على فرض ضعف أسانيدها تكون الشهرة جابرة لها. و القسم الثانى منها لا يفيد فيها الإجماع فضلا عن الشهرة لحصولها بإعمال نظر الأشخاص و اجتهادهم، فوزانها وزان المسائل العقلية التي لا مجال لادّعاء الإجماع فيها. دراسات في المكاسب المحرمة؛ ج1، ص84
59. یادنامه خاتمی، مصاحبه با آیت الله منتظری، ص168.
60. ر. ک: یادنامه خاتمی، مصاحبه با آیت الله منتظری، ص1 16-162.
61. یادنامه خاتمی، مصاحبه با آیت الله منتظری، ص164.
62. منتظری، مبانى فقهى حكومت اسلامى؛ ج5، ص: 55.
مجازاتهاى اسلامى و حقوق بشر؛ ص: 63.44
64. الأفق أو الآفاق؛ ص: 9
65. مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج20، ص352.
66. مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج1، ص: 12.
67 . یادنامه خاتمی، مصاحبه با آیت الله منتظری، ص 174.
68. همان. البته آیت الله منتظری به این نظر ایشان انتقاد دارند و می گویند در این بخش ایشان به خوبی استقصا نکردند. ر. ک: یادنامه خاتمی، مصاحبه با آیت الله منتظری، ص 140.
69. یادنامه خاتمی، مصاحبه با آیت الله منتظری، ص 164.
70. يادداشتها ،ج6 ، ص528.
71. مجموعهآثاراستاد شهيد مطهرى، ج20 ، ص153.
مبانى فقهى حكومت اسلامى؛ ج2، ص: 72.104.
73. یادنامه خاتمی، مصاحبه با آیت الله منتظری، ص 165.
مبانى فقهى حكومت اسلامى؛ ج2، ص: 74.105.
75. یادنامه خاتمی، مصاحبه با آیت الله منتظری، ص0 16.
76. مبانى فقهى حكومت اسلامى؛ ج4، ص: 137.
77. مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)؛ ج6-5، ص: 131
78. محمد حسين طباطبائى، الميزان، ج 5، ص 276.
79. مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)؛ ج6-5، ص: 146
مبانى فقهى حكومت اسلامى؛ ج1، ص: 80.102
81. مبانى فقهى حكومت اسلامى؛ ج1، ص: 103
82. همان
83. نهايةالأصول، صفحه 88
84. مبانى فقهى حكومت اسلامى؛ ج1، ص: 102
85. مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)؛ ج9، ص: 205
86. مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)؛ ج20-19، ص: 136
87. مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)؛ ج10، ص: 112
88. مجموعهآثاراستاد شهيد مطهرى، ج20، ص153.
89. دراسات في المكاسب المحرمة؛ ج2، ص: 62
90. مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج20، ص151.
91. ایشان مینویسد: إذا كان عاصيا بسفره فنوى الصوم، ثم تبدّل قصده إلى الطاعة، فإن كان قبل الزوال فلا ريب في وجوب الإفطار عليه، و أمّا إذا كان بعد الزوال فهل يصحّ صومه أو لا؟ الظاهر هو الصحة، فإنّ ما دلّ على صحة صوم المكلف إذا خرج من بيته بعد الزوال يدل بالفحوى و تنقيح المناط على الصحة في المقام أيضا، بداهة أنه ليس للخروج من المنزل بما هو هو دخل في الحكم، بل الملاك فيه تحقق موجب القصر بعد الزوال. ر.ک: البدرالزاهر في صلاة الجمعة و المسافر؛ ص: 286
92. مبانى فقهى حكومت اسلامى؛ ج1، ص: 105.
93. مبانى فقهى حكومت اسلامى، ج1، ص: 106
94. مبانى فقهى حكومت اسلامى؛ ج1، ص: 74
95. مبانى فقهى حكومت اسلامى؛ ج1، ص: 75
96. يادداشتها ، ج6 ، ص528.
97. مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج20 ، ص151-152.
فهرست منابع
منتظرى حسين على، مبانى فقهى حكومت اسلامى، 8 جلد، مترجم: صلواتى محمود و شكورى ابوالفضل، مؤسسه كيهان، قم، ايران، اول، 1409 هـ ق
منتظری، حسين على، البدرالزاهر فی صلاة الجمعة و المسافر، تقریرات درس آیت الله بروجردی، قم، انتشارات تفکر، 1373.
مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج20، ص 148 مزايا و خدمات مرحوم آيت الله بروجردى (شش مقاله) و دیگر مجلدات. قم، صدرا.
فاضل میبدی، محمد تقی، یادنامه خاتمی، مجموعه مقالات علمی و تحقیقی در بزرگداشت آیت الله حاج آقا روح الله خاتمی، قم مؤسسه معارف اسلامی امام رضا، بهار 1376ش.
نجفى، صاحب الجواهر، محمد حسن، جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، 43 جلد، دار إحياء التراث العربي، بيروت - لبنان، هفتم، هـ ق.
بروجردى، آقا حسين طباطبايى، البدرالزاهر في صلاة الجمعة و المسافر، در يك جلد، دفتر حضرت آية الله، قم - ايران، سوم، 1416 هـ ق.