Please make sure that, your allow_url_fopen or cURL is enabled. Also, make sure your API key and location is correct. Verify your location from here https://openweathermap.org/find

آیت الله بروجردی اسوه فقاهت و سیاست

محمد تقی فاضل میبدی
زمانی که مشغول تدوین یادنامه آیت الله خاتمی اردکانی بودم، دراین اندیشه بودم، که چون کتاب حاوی مقالات علمی است، پرونده علمی وموقعیت اجتماعی وسیاسی آیت الله برو جردی را دراین کتاب بگشایم. درمورد جایگاه فقهی، یا به تعبیر دیگر مکتب فقاهتی این فقیه فرهیخته، موضوع را با دوتن از شاگردان نامدار ایشان در میان نهادم؛ یکی مرحوم آیت الله منتظری بود؛ که اگر کسی می‌خواست آیت الله بروجردی را در بعد فقاهت بشناسد ومبانی فقهی واجتهادی اورا باز یابد، بدون شک مرحوم منتظری در این کار سرامد بود. واو به نیکی میراث علمی بروجردی را وارث بود. کتابهای «بدرالزاهر، نهایة الاصول کتاب الغضب و چند رساله دیگر که ازدرسهای آیت الله بروجردی است، با تقریرات آیت الله منتظری انتشار یافت. وفرد دوم آیت الله ابوطالب تجلیل بود که تخصص در علم رجال داشت ومبانی رجالی آیت الله بروجردی را خوب می‌شناخت.
موضوعی که با فقیه نامدار حوزه آیت الله منتظری درمیان نهاده شد مبانی وامتیازات بروجردی در اجتهاد بود. همگان برآنند که بروجردی فقه شیعه را بدون شناخت فقه اهل سنت قابل اجتهاد نمی دانست. بااین بیان که فقه شیعه حاشیه ای است بر فقه اهل سنت. وحاشیه را بدون فهم متن قابل دانستن نیست. آیت‌الله منتظری می‌گوید:
«ازمرحوم آیت الله بروجردی دوحرف شنیدم که به نظر من یکی از آن دوحرف خلاف واقع است:
الف:ایشان می‌فرمودند که اهل سنت قلیل الروایه هستند ودر مسائل فقهی بیش از چهارصد یا پانصد روایت ازپیامبر اکرم(ص) ندارند. زیرا بیشتر روایات اهل سنت راجع به فضائل ویا تفسیر است. . . . به نظر بنده این سخن ایشان خالی از تحقیق است. زیرا اگر به کتب عامه نگاه کنیم، خواهیم دید نوع مسائلی که در فقه ما مطرح است آنها هم مطرح کردند. وروایاتی که از پیامبر اکرم نقل کرده اند، خیلی زیاد است.
ب:سخن دیگری که از ایشان شنیدم وسحن درستی هم هست، این است که ایشان می‌فرمودند فتاوای اهل سنت درذهن اصحاب ائمه بوده است واصحاب ائمه باهمان سبق ذهنی سئوال می‌کردند ودر سئوال وجواب، تکاتی است که آن سبق ذهنی را نشان می‌دهد وباتوجه به آن کلمات ونکات، مقصود روایت روشن می‌شود. پس فقه ما حاشیه ای برفقه آنان است. زیراجامعه درآن عصر جامعه اسلامی بودوحتی حکومتها ودولتهامدعی بودند که مجری احکام اسلامی هستند واسلامی که در آن روز مطرح بود، همان اسلام با فتاوای امثال ابوحنیفه، مالک، اوزاعی وابن ابی لیلی و. . . بوده است واصحاب ائمه در همان محیط بزرگ شدند وحتی درمحیطهای آنان رفت وآمد داشتند. بنابراین ما اگر بخواهیم ازروایات خودمان خوب استفاده کنیم، باید بافقه وروایات آنها کاملا آشنا باشیم. چون گاهی در روایات ما نکاتی است که باتوجه به فتاوای عامه، معنای آن نکات روشن نمی شودوکسی که با فتاوای آنها آشنایی نداشته باشد، نمی تواند حق مطلب رادرک کند.
مرحوم آیت الله بروجردی دراین زمینه اصرا ر داشتند وبنده هم چون شاگرد ایشان بودم، ازقدیم عادت کرده ام که همیشه به فتواها وروایات آنها زیاد مراجعه کنم. برای من مانند آفتاب روشن است که گاهی دراصحاب ائمه، فقه عامه بیشتر از فقه خاصه جای گرفته بود. . . »(یاد نامه آیت الله خاتمی به اهتمام فاضل میبدی ص136، 137)
چنین شیوه تحقیقاتی درحوزه ها کمتر سابق داشته است، البته کسی مانند شیخ طوسی درکتاب خلاف چنین روشی در پیش گرفت ولی مرحوم بروجردی این شیوه استدلالی را در حوزه قم به شکل یک مکتب فقهی رونق داد. آیت الله صافی دراین مورد می‌گوید:سبک ایشان –بروجردی –درفقه واستنباط وورود وخروج درمسائل بیشتر مورد اعتماد است. احاطه بر اسناد ورجال وطبقات، احاطه بر اقوال عامه، احاطه براقوال خاصه، مخصوصا قدما دقت در مضامین روایات وحتی تعدادآنها، که گاهی بابی را که مثلا دروسائل بیست حدیث دارد به چند حدیث ارجاع می‌دادند، سبک ایشان را ممتاز قرار داده بود. (نقد ونظر ش 1، ص217)
بروجردی با ویژگیهای خاصی که در مکتب فقاهتی خود داشت توانست در میان دیگر عالمان عصر خود سرآمد شود وهمگان در مقام اذعان به علمیت ویا اعلمیت ایشان برآیندوبا این وصف مرجع عام وخاص تلقی گشت. طبیعی است که بروجردی با نفوذ علمی ومعنوی ای که به آن دست یافته بود، دستگاه سیاسی کشور وکشورهای بزرگ چون آمریکا وانگلستان نمی توانستند این مقام علمی ومعنوی را نادیده بگیرند. واو نیز نسبت به آنچه که در کشور می‌گذشت بی تفاوت نمی ماند.
موضعگیری سیاسی واجتماعی آیت الله بروجردی
دستگاه سیاسی کشور به نفوذ معنوی وسیاسی آیت الله بروجردی اذعان داست. این مرجع دردوران زعامتش با مسائل حاد دینی وسیاسی مواجه بود. جریان فدائیا ن اسلام، که خواهان حکومت اسلامی بودند از یک سو، وجریان مصدق وکاشانی از سوی دیگر آیت الله رابا مشکلات زیادی مواجه ساخته بود. واز زاویه سوم بروجردی براین باور بود که توده ایها ویا، به تعبیر آن روز بلشویکها، در کمین نشته اند تا شاه را ساقط نموده وبه جای آن نظام کمونیستی بر کشور حاکم کنند. فدائیان اسلام وکاشانی فشارهای زیادی را بر قم وارد می‌ساختند وانتظار داشتند برو جردی در تمام جهات با آنان همراهی کند. آیت الله منتظری در این مواجهه می‌گوید:زمانی که فداییان اسلام وطرفداران مرحوم نواب صفوی به قم آمدند، تعدادشان هم زیاد بودوتقریبا قم را داشتند قبضه می‌کردند. من یادم هست که مرحوم واحدی وقتی می‌خواست حمام برودتعدادزیادی طلبه به دنبالش راه می‌افتادند که ایشان را بدرقه کنند. تقریبا حوزه قم محل سخنرانی فداییان اسلام شده بود. خود نواب صفوی به قم آمد ویک سخنرانی کرد. وسوره {الهیکم التکاثر}رابایک شوری می‌خواندوآقای سید هاشم وواحدی سخنرانیهای تندی کردند. این افراد بالاخره آیت الله بروجردی را مورد حمله قراردادند. در حقیقت می‌گفتند که پیر مرد مرجعیت شیعه را قبضه کرده وساکت است. وهیچ چیز نمی گوید. واسلام در خطر است. ونسبت به خود مرحوم آیت الله بروجردی هتاکی داشتند. دولتی ها هم چون اینها روحانی بودند نمی خواسنتد به دون نظر آیت الله دخالت کنند.
من یادم هست که مانزدآیت الله خمینی که تعدادمان پنج شش نفربود درس زکات می‌خواندیم که صحبت از فداییان اسلام به میان آمد. آقای خمینی گفتنداین که نشد وضع. این افراد، حوزه هارا به هم ریخته اند. اینها حوزه هارا ازحوزویت خارج کرده اند. . اصلا به عقیده من باید دولت اینهارا تعقیب کند. یعنی چه ؟این چه معنی دارد؟اگر با آقای بروجردی حرف دارندباید محترمانه حرفشان را به آقای بروجردی بگویند. نه این مرجع شیعه را مورد هجوم قراردهند. بالاخره آقای خمینی از اینها تاراضی بود.
مرحوم مطهری گفتندکه من با دیدن چنین اوضاعی رفتم با نواب صفوی بیش از یک ساعت دنبال رودخانه راه رفتیم وصحبت کردم. که بالاخره کیان تشیع همیشه مر جعیت بوده وشما هم اگر حرف وصحبتی داری دوستانه مطرح کنید وبنویسید واین طور حمله کردن به مرجع شیعه درست نیست مرحوم آقای مطهری هم از آقای بروجردی دفاع کرده بودند. (مصاحبه/5/12/1386).
وحشتی که بروجردی ازنفوذ توده ای ها داشت بیش از نگرانی او از دستگاه حکومت پهلوی بود. او از اصل رژیم سلطنت ناراضی نبود. اما از حکومت دینی از نوع فداییان اسلام دلخوش نمی بود. صادق خاخالی می‌گوید:اطرافیان آقای برو جردی با مرحوم نواب وواحدی سرسختانه مخالف بودند. آنها باآیت الله کاشانی نیز مخالف بودند(خلخالی، خاطرات، ص41)
فداییان اسلام کاشانی را به مقاصد خود نزدیک می‌دانستند وتلا ش داشتند تا اورا به عنوان مرجع اعلم نزد مردم مطرح نمایند. «فداییان اسلام مرحوم کاشانی را دربرابر بروجردی اعلم می‌دانستند. تعبیر آنان درباره آیت الله کاشانی :مرجع بی رقیب سیاسی ودینی مردم ایران بود(علی رهنما، نیروهای مذهبی دربستر حرکت نهضت ملی، ص56)نمی توان گفت چون آیت الله بروجردی با کاشانی وفداییان اسلام میانه گرمی نداشته پس با دستگاه پهلوی تقرب وازهرجهت سرسازش داشته است. این نتیجه گیری از سوی کسانی که در این باره تحقیق کرده اند تایید نمی شود. آقای بدلا که ازنزدیکان آیت الله بوده است می‌گوید:
نظر آقای بروجردی این نبود که شاه نباشد، بلکه ایشان می‌گفتند : شاه باشد، ولی اسلامی باشد. ایشان، مبارزه علنی با شاه نداشتند (البته شاهِ زمانِ آقای بروجردی) ولی اینچنین نبود که در برابر اعمال خلاف شاه و دستگاه حاکمه، بی تفاوت باشند. من چند نمونه را برای شما ذکر می‌کنم :
به یاد دارم روزی نامه ای خدمت ایشان دادند. آقا نامه را مطالعه کردند و به شدت عصبانی شدند. نامه را از آذربایجان برای آقا فرستاده بودند. در آن نامه نوشته شده بود که : "لشکر آذربایجان می‌خواهد امسال، برای مراسم چهارشنبه سوری، روی دو تا کوه آتشکده درست کند و بعد از بر افروختن آتش، نظامیان بیایند و به آتش احترام کنند. "
آیت الله بروجردی، نامه ای محرمانه با دستخط خودشان، برای شخص شاه می‌نویسند و عده ای را وانه تهران می‌کنند که دسته جمعی این نامه را بدهند. ضمناً، قبلاً با نزدیکان شاه تماس گرفته بودند که از شاه وقت بگیرند و خود آن عده نیز، با این جمع در حضور شاه باشند تا شاه این نامه را در حضور جمع بخواند و اگر توضیح خواست، برایش توضیح بدهند.
محتوای نامه محرمانه، که بعداً یکی از همان افراد برایم نقل کرد، چنین بوده است :
"ما به شما می‌نویسیم: "خلد الله ملکه"، اما "خلد الله ملک" پادشاه اسلامی؛ پادشاه اسلام پناه. اگر بنا باشد پادشاه ما به آتش پرستی بگراید، همان مبارزه ای که در صدر اول اسلام، با آتش پرستان بود، اکنون نیز شروع خواهد شد. " شاه، پس از خواندن نامه، فورا گفته بود : آن مراسم را متوقف کنید.
آیت الله بروجردی، در قضیه ای از شاه سخت ناراحت شده بودند، از این روی، به عنوان اعتراض، موقعی که قرار بود شاه به قم بیاید، از شهر خارج شدند و به حاجی آباد رفتند.
شاه برنامه ای داشت و می‌خواست اجرا کند به نام اصلاحات ارضی، که مورد اعتراض شدید مرحوم آیت الله بروجردی قرار گرفت. شاه در پاسخ اعتراض آیت الله بروجردی، نامه ای نوشت به این مضمون : "اصلاحات ارضی، در ممالک اسلامی هم انجام گرفته است. مانند ترکیه، پاکستان و. . . مصالح کشور را باید رعایت نمود، نه خواسته های عده مال پرست را. "
جمله مهم این بود که نوشته بود :
"ما دستور دادیم : قانون اصلاحات ارضی، مثل سایر ممالک اسلامی اجرا شود. "
آیت الله بروجردی روششان این بود که : در مسائل مهم، آقایان درجه اول را دعوت می‌کردند. علاوه بر گروه استفتا، با آنان نیز مشورت می‌کردند.
از این روی، برخی از بزرگان حوزه را دعوت کردند که در جلسه مشورت برای پاسخ این نامه شرکت کنند. عده ای از جمله : حضرت امام رحمت الله علیه، و شیخ عبدالنبی اراکی در این جلسه شرکت داشتند. نامه شاه را نشان یکایک آقایان دادند.
ضمناً شاه در عنوان نامه اش، از آیت الله بروجردی تعبیر به حجت الاسلام کرده بود.
افراد ناراحت شدند که یک نفر از آقایان شرکت کننده گفت : رسم شاه همین است که برای همه آیات تعبیر به حجت الاسلام کند. یادم هست:حضرت امام، نسبت به این جمله شاه، "ما دستور دادیم. . . " حساس بودند. به آیت الله بروجردی پیشنهاد کردند که شما بنویسید :
"این خلاف قانون اساسی است و شاه چه حقی دارد بگوید : ما دستور دادیم. کشور مشروطه است مجلس دارد. "
ضمناً همان طوری که عرض کردم : در این جلسه علمای درجه اول بودند. از جمله حضرت امام و آقا شیخ عبدالنبی اراکی. جناب آقا شیخ عبدالنبی اراکی، در همان جلسه فرمودند : من ایمن نیستم که نظر خودم را بگویم؛ زیرا در این جلسه اجنبی وجود دارد. بعد از جلسه، آیت الله بروجردی ایشان را خواستند تا نظرش را بیان کند.
آیت الله بروجردی، یک روز دیگر، همه افراد جلسه را احضار کردند، تا متن جوابیه را برای آنان بخوانند. مضمون جوابیه این بود : "شما که می‌گویید : در ممالک دیگر اسلامی، قانون اصلاحات اجرا شده است، آن ممالک، اول جمهوری شدند بعد اصلاحات ارضی اجرا شد. "
نکته بسیار لطیفی بود که همه حضار به ایشان آفرین گفتند.
این موضع گیری آیت الله بروجردی موجب شد که : شاه، تا زمان حیات ایشان، مسأله اصلاحات ارضی را متوقف کند. این نبود جز ترس از آقای بروجردی. پس از فوت ایشان، مجددا مسأله اصلاحات ارضی مطرح شد. حضرت امام رحمت الله علیه، مخالفت کردند و آن مسائل پیش آمد
آقای بروجردی با نفوذی که داشت نمی گذاشت که شاه قوانینی را درتقابل با اسلام وفقه موجود ضع نماید.
اولین ملاقات شاه با آیت الله بروجردی زمانی بود که ایشان در بیمارستان "فیروزآبادی" بستری بودند. ایشان در این ملاقات با شاه متذکر می شوند که با توجه به غفلت های گذشته پیشرفت معنویات و تحکیم امور دینی در همه طبقات به خصوص نسل جوان باید از اهم امور نزد اعلی حضرت باشد. شاه به آیت الله می گوید که به مطبوعات تذکر داده¬ام و تا جایی که برایم مقدور باشد در جلوگیری از نوشتجات مسموم کوشش می¬کنم.
البته تصور بر این است که آیت الله بروجردی معتقد به مبارزه و درگیری با دستگاه نبودند؛ ولی این گونه نبود، ایشان معتقد بودند که برای برقراری نظم و امنیت نباید قدرت مرکزی را تضعیف کرد. [خاطرا ت آیت الله طاهری، ص130}
نهضت ملی نفت
با وجود این که آیت الله بروجردی عملا از نهضت ملی نفت حمایت نکردند؛ اما جمله ای از ایشان نقل شده که موضعشان را نشان می دهد. او با کیاست و تیزهوشی روش دولت دکتر مصدق را حمایت می کردند. آیت الله در جریان ماجرای سید علی اکبر برقعی نگذاشتند، جو علیه مصدق متشنج شود. ماجرا از این قرار بود دو نفر از روحانیون که یکی از آنها "سیدعلی اکبر برقعی" بود، در کنفرانسی شرکت کرده بودند. در موقع بازگشت وی عده ای از توده ای ها به استقبال ایشان شتافتند و انبوه طلاب و مقدسین تظاهرات مخالفی به راه انداختند و چیزی نمانده بود که بین آنها درگیری شود. نیروی نظامی دخالت کردند، در نتیجه چند تن از طلاب کشته شدند. این جریان اوج گرفت، عده ای از آخوندهای درباری به قم آمدند و به آیت الله بروجردی تاکید کردند که شما دولت مصدق را به خاطر بی احترامی به خودتان و حوزه علمیه محکوم کنید. آیت الله با کیاستی که داشتند، متوجه شدند، در این قضیه دست دربار برای تضعیف دولت مصدق در کار است. از این رو در جواب پیشنهاد آخوندهای دربار گفتند: «من کاری ندارم و درباریان از این قضیه سو استفاده می کنند» و همچنین ضمن درس دادن سخنانی به این مضمون گفتند: «رییس دولت با این که گرفتاری داشتند شخصا به من تلفنی تماس گرفت، ایشان تقاضای مرا انجام داده است و من از ایشان هیچ شکایتی ندارم، رییس دولت به مملکت خدمت می کند، طلاب پی درسشان باشند و قضیه را دنبال نکنند. »(محمد علی آبادی، الگوی زعامت، ص207)
نتیجه ای که در این مقاله موجز می توان گرفت این است که مرحوم بروجردی علاوه براین که در فقاهت واجتهاد صاحب سبک بوده است ،(که من آن را سبک عقلانیت می دانم)در سیاست نیز سبکی را دنبال می کرده تا به نفوذ ومعنویت روحانیت خللی وارد نیاید واو حفظ اساس سلطنت را ،با مواظبت حفظ قوانین اسلامی ،بر تمام جریانات سیاسی دیگر تر جیح می داده است. درروزگار زعامت بروجردی به بیشتر جریانات روشنفکری اعتمادی وجود نمی داشت.غالب آنان یا به شرق پیوند داشتند ویا به غرب . مصدق نیز از این دولبه قیچی آسیب دید. واین فراز ونشیبها در نهضت نفت خود را نشان داد.برخی درراستای اهداف انگلیس وبرخی در راستای منفعت همسایه شمالی حکومت ملی را از پای در آوردند.به نظر می رسد دراین میان این بروجردی بود که دراین کش وقوسهای سیاسی وروشنفکری وحرکت تندروانه فداییان اسلام ، جلوی هر گونه نفوذی برای ملکوک ساختن حوزه وروحانیت می گیرد وقداست مرجعیت را پاسداری می کند.

Image

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ

 

پس بشارت ده به آن بندگان من كه به سخن گوش فرا مى‏ دهند و بهترين آن را پيروى مى كنند

مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم