Please make sure that, your allow_url_fopen or cURL is enabled. Also, make sure your API key and location is correct. Verify your location from here https://openweathermap.org/find

حکومت پارسایان

عبدالرحیم سلیمانی
وظایف اصلی حکومت
امام علی(ع) در نامه 53 نهج البلاغه که به عهدنامه مالک اشتر معروف است، یک دوره فشرده از آیین شهریاری پارسایانه را بیان می فرماید. این نامه را می توان به بخش های متعددی تقسیم و از هر بخش درس های لازم را گرفت. این نامه اینگونه آغاز می شود:
«به نام خداوند بخشاینده مهربان؛ این دستوری است که بنده خدا علی، امیر مومنان به مالک ابن حارث اشتر در حکمی که برای او صادر کرده، داده است، یعنی هنگامی که او را والی و فرماندار مصر قرار داد تا مالیات های آن سرزمین را جمع آوری کند، با دشمنان آن سرزمین بجنگد، به اصلاح اهل آن همت گمارد و به عمران و آبادانی شهرها، قصبات، روستاها و قریه های آن بپردازد».
پس حکومت و ولایت پارسایانه تنها و تنها باری است بر دوش انسان که کم تر انسانی می تواند این بار را صحیح و سالم به منزل برساند. این بار چنان سنگین است که شخصیتی مانند علی(ع) نگران آن است که مبادا نتوانسته باشد وظایف خود را در رابطه با آن انجام دهد (نهج البلاغه/خ216). مسئولیت سنگینی که اگر ترس از خدا به خاطر شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت الهی نبود آن حضرت قطعا آن را رها می کرد (نهج البلاغه/خ3).
ولایت و فرماندهی در یک نظام پارسایانه و خدایی تنها و تنها اجرای مسئولیت و انجام وظیفه است و تنها با نگاه خدمتگزاری باید به آن نگریست. این شان و جایگاهی نیست که کسی بر آن تکیه زند و از مواهب آن بهره مند گردد و به آن افتخار کند. آن مسئولیتی سنگین است که اندک لغزش و کوتاهی چه بسا سقوط انسان را در پی دارد و دنیا و آخرت او را بر باد می دهد.
لحن امام علی(ع) در آغاز این نامه لحنی یادآور وظیفه و مسئولیت است و نه لحن حاکمی که بر کسی منت می گذارد که او را به پست و مقامی رسانده است. این امارت نه هدیه ای گرانبها و شیرین، بلکه بار مسئولیتی سنگین است که اگر مواظب نباشی به نابودی تو منتهی می شود.
امام(ع) در ابتدای این عهدنامه چهار وظیفه اصلی حکومت را بیان و مشخص می کند.
1-فرماندار مصر وظیفه دارد که مالیات های آن سرزمین را گردآوری کند. اگر حکومت از خود مردم باشد و تنها هدفش خدمتگزاری باشد روشن است که هزینه خدمتگزاری بر عهده مردم است. حاکم باید در نظامی عادلانه و منظم مالیات ها را گردآوری کرده به آن سر و سامان دهد.
2-فرماندار مصر وظیفه دارد که با دشمنان آن سرزمین بجنگد و خطر آنها را دفع نماید. مهم ترین وظیفه حکومت تامین امنیت و استقلال و حفظ تمامیت ارضی مملکت است و در این راه باید تلاش کند. وقتی حکومت با سیاست ها و روش های غلط و نادرست پشتوانه مردمی خود را از دست می دهد مجبور است برای بقای خود با قدرت های خارجی بسازد. در این صورت است که حتی کشورهای کوچک و ضعیف برای او دندان تیز می کنند و به بخش هایی از سرزمین او چشم می دوزند و از منابع مشترک استفاده شایان می کنند. حکومتی که از پشتوانه مردمی قوی و قدرتمند برخوردار نباشد مجبور است در معاهدات و قراردادها چه در مسائل ارضی مورد اختلاف و چه در امور دیگر دست پایین را داشته باشد و از حقوق ملت خود به آسانی بگذرد. اما حکومت پارسایان خود را خادم ملت می داند و هرگز حقوق آنان را تضییع نمی کند. چنین حکومتی که در دل ملت جای دارد از اقتدار ملی برخوردار است و هیچ قدرتی نمی تواند او را تهدیدی کند و چشم طمع به سرزمین او و منابع او داشته باشند. پس اگر حاکم وظیفه دارد که از سرزمین خود دفاع کند قبل از آن وظیفه دارد که اقتدار ملی را حفظ کرده به آن ارتقا بخشد و این مهم بدون تکیه بر مردم هرگز محقق نخواهد شد.
3-فرماندار مصر وظیفه دارد که به اصلاح اهالی آن سرزمین همت گمارد. اصلی ترین و مهم ترین دغدغه یک حاکم پارسا و پرهیزگار باید اصلاح تمام عیار جامعه باشد. همت اصلی او باید این باشد که وضعیت معیشت و فرهنگ و رفاه و شغل و امور دیگر یکایک شهروندان خود را متناسب با زمان تامین کند. سیاست اصلی او باید اصلاح امور مردم باشد و نه حفظ و بقای خود. رسیدگی به وضعیت مردم و مبارزه با فقر و بیکاری و فساد و فحشا و ... مهم ترین وظیفه حکومت است و حکومتی که نتواند این امور را انجام دهد هرگز نباید خود را خدایی و دینی به حساب آورد و هرگز حفظ آن واجب نیست. حکومت وظیفه دارد که فضایی ایجاد کند که مردم بتوانند عادلانه کنار هم زندگی کنند به گونه ای که حقوق هیچ انسانی تضییع نگردد. توجه به حقوق انسان ها و ایجاد نظامی عادلانه و عاری از تبعیض و رانت و فساد و رشوه و دست اندازی به بین المال مردم کار اصلی حکومتی است که خود را پارسا، پرهیزگار و دینی و خدایی می داند، و اگر در این امور موفق نباشد یا به آن اهمیت ندهد دفاع از آن نه تنها واجب نیست بلکه دفاع از حکومت جور است.
4-فرماندار مصر وظیفه دارد که به آبادانی شهرها، قصبات و روستاهای آن کشور بپردازد. سیاست حکومت پارسایان باید بر آبادانی باشد چرا که در سایه آبادانی است که شغل ایجاد می شود و فقر از بین می رود و در نتیجه اگر کشور درست مدیریت شود، فساد و رشوه و دزدی رو به نابودی می رود و هزینه آن بسیار سنگین می گردد. ممکن است حاکمی رفاه و ارزانی کوتاه مدت با واردات بی رویه ایجاد کند اما از آنجا که این رفاه و ارزانی و فراوانی برخاسته از آبادانی نیست به زودی زائل می شود و حتی زیرساخت ها را نابود می کند و فقر و مسکنت و بدبختی به وجود می آورد. حاکم عدل و صالح هدف اصلی اش تبلیغات کوتاه مدت و فریب مردم نیست، بلکه آبادانی کشور است هرچند این امر باعث شود که در کوتاه مدت نزد مردم موفق ننماید. حکومتی که برای تبلیغات کوتاه مدت خود و موفق جلوه دادن خود سیاست هایی را در پیش می گیرد که نه تنها به آبادانی مملکت منتهی نمی شود بلکه به ویرانی و نابودی کشاورزی و دامداری و صنعت و .. منجر می شود، هرگز پارسا و پرهیزگار نیست.
آری! اینها اهداف اصلی و وظایف مهم حکومت در مکتب علی(ع) است و نظامی که خود را علوی می خواند و شعار آن حضرت را می دهد باید سیاست هایش در راستای سخنان آن بزرگوار باشد. حکومتی که با سخنان و آرمان های آن حضرت نه تنها فاصله زیاد دارد، بلکه حتی در راستا و مسیر آرمان های او حرکت نمی کند و هیچ شباهتی با منویات او ندارد بهتر است، بلکه لازم و ضروری است، که از نام آن حضرت استفاده نکند.

سیاست نفس قبل از سیاست مردم
امام علی(ع) در عهدنامه مالک اشتر پس از اینکه وظایف اصلی حکومت و حاکم را بیان می کند، شاه کلید و گام اصلی برای موفقیت در این امر مهم را بیان می فرماید. کسی می تواند این بار گران را بر دوش بگیرد و به سر منزل مقصود برساند که ابتدا خویشتن خویش را سیاست کرده باشد و قبل از حکومت بر مردم، حاکم بر خود باشد. حاکم پارسا به عنوان یک شخص هیچ خواسته ای ندارد و تنها به خواست خدا، که همان خدمت به مردم و اجرای عدالت و ادای حقوق انسان هاست، می اندیشد. حضرت می فرماید:
«او [فرماندار مصر] را به پرهیزگاری و تقوای الهی و ایثار و فداکاری در راه اطاعت او و متابعت از آنچه در کتابش فرمان داده، چه امور واجب و چه مستحب و سنت، اموری که سعادت و شقاوت انسان تنها به تبعیت و انکار و ضایع ساختن آنها بستگی دارد، فرا می خواند. به او فرمان می دهد که خداوند سبحان را با دل و دست و زبان یاری دهد، چرا که خداوند یاری یاری دهنده خود و عزت عزیزدارنده خود را بر عهده گرفته است. و نیز از او می خواهد که خواسته های نابجای خود را در هم شکند و به هنگام وسوسه های نفس، خویشتن داری پیشه کند زیرا که نفس اماره همواره انسان را به بدی وا می دارد، مگر اینکه رحمت الهی شامل حال او شود».
حاکم و حکومتی که خود را خدایی می شمارد باید خود را نبیند و تنها خدا و خواسته های او را ببیند. او باید خود را محو سازد و تنها در پی اجرای قسط و عدل و رفع فساد و تبعیض و فقر باشد چرا که خدا این امور را می خواهد. اجرای این امور تنها و تنها در صورتی ممکن است که حاکم و حکومت خود را فدای دین و آرمان های بلند آن نماید، نه اینکه به دین و ارزش های دینی و انسانی و اخلاقی به عنوان ابزاری برای حفظ و ارتقای قدرت بنگرد. نظامی پارسایانه است که حفظ ارزش های انسانی و اخلاقی و دینی را بالاترین و مهم ترین تکلیف خود بداند نه اینکه این ارزش ها را برای بقای خود فدا سازد و قربانی کند.
به هر حال سخن امام(ع) این است که حکومت خدایی با پارسایی و پرهیزگاری حاکم ممکن می گردد چرا که چنین حاکمی نه تنها خواست خدا را بر خواست خود مقدم می سازد، بلکه خواستی برای خود قائل نیست و حاضر است خود را در راه خواست خدا فدا سازد. این امر می طلبد که حاکم قبل از پذیرش وظیفه مهم اداره جامعه، و پس از آن و تا پایان کار به مبارزه با نفس بپردازد و به فرموده امام(ع) خواسته های خود را در هم شکند و لگام نفس اماره خود را در اختیار گیرد.
آن حضرت در جای دیگر به شکلی متفاوت بر این نکته پای می فشرد: «بر فرمانروا لازم است که پیش از سیاست سپاهیان خود، خویشتن را سیاست کند» و می فرماید: «هر کس نفس خود را سیاست کند (و بر آن امیر و فرمانروا باشد) به سیاست کردن بر مردم دست یابد» و می فرماید: «نفس های خود را با پارسایی سیاست کنید» (غررالحکم، ح9333 و 8013 و 5588).
در حکومت علوی حاکم خودی و نفسی نمی بیند که آن را در نظر بگیرد. این حکومت اموی است که در آن شخص حاکم و خواسته های او مقدم بر هر چیز است. درست است که یک نظام حکومتی باید اقتدار داشته باشد تا بتواند در برابر دشمنان و متجاوزان بایستد و بر مشکلات فائق آید و ... اما خطای حاکمان اموی در این است که اقتدار نظام را همان اقتدار فرد حاکم می انگارند و برای نشان دادن این اقتدار به هر حربه و وسیله ای متوسل می شوند. اما در نظام حکومت علوی شخص حاکم خود صرفا ابزاری برای اجرای حق و عدل است و خود باید فدا گردد. اقتدار نظام در این حکومت هرگز اقتدار شخص نیست، بلکه اقتدار نظامی است که ملت رکن اصلی آن را تشکیل می دهد.
از آنجا که در نظام حکومت علوی خواست شخص حاکم مطرح نیست و خواست خدا و اصول مندرج در کتاب خدا حاکمیت دارد، پس هرگز روابط شخصی حاکم با افراد معیار گزینش و سنجش و اعطای پست و مقام نیست. اینگونه نیست که حاکم به خاطر سوابق شخصی نسبت به کسی کینه بورزد و با حقد و کینه نسبت به افراد تصمیم بگیرد و درباره آنها داوری نماید. ممکن است در گذشته ها فردی اختلافات یا انتقاد ها یا برخوردهایی با فردی که بعدا به حکومت می رسد داشته باشد، اما حاکمی که بر نفس خود غلبه دارد توانایی این را دارد که دل را از کینه ها بشوید و انتقام گیری نکند و مصلحت دین و کشور و ملت را در نظر بگیرد.
حاکم پارسایی که بر نفس خود غلبه دارد جان و حیثیت و آبرو و تمام هستی خود را در راه دین و کشور و مصلحت ملت فدا می کند. چنین حاکمی همیشه تصمیمات و سخنان گذشته خود را بازبینی می کند و در پی آن است که هرگاه خطایی در آنها مشاهده کرد آنها را اصلاح کند. فردی که همه جا بر روی سخنان و تصمیمات گذشته خود می ایستد و هرگز حاضر نیست خطاهای خود را بپذیرد و همیشه به توجیه آنها می پردازد و علت همه نابسامانی ها و مشکلاتی را که در جامعه به وجود آمده است، مخالفان سیاسی و منتقدان و دشمنان خارجی اعلام می کند و حاضر نیست که بپذیرد که برخی از سیاست های او خطا بوده است، هرگز متقی و پرهیزگار نیست. این انسان، خداپرست و حق پرست نیست، بلکه شیطان پرست و نفس پرست است و مصداق این فرمایش خداوند است که کسانی هوای نفس خود را اله و معبود خود گرفته اند (جاثیة/23).
حاکم الهی و پرهیزگار هرگز با لجبازی و پای فشردن بر مواضع خطا و ناصواب خود ملتی و کشوری را بر لب پرتگاه سقوط نمی برد و آنگاه که مصلحت ملت و دین را در چیز دیگری ببیند از سخن و تصمیم خود عقب نشینی می کند. ایستادن روی سخن خود و فقر و فلاکت و بدبختی ملت را نظاره کردن و شعارهای پوچ و تو خالی دادن و ماجراجویی هایی که هزینه سنگین آنها را ملت می پردازد شجاعت و اقتدار نیست، بلکه حماقت و تهور است. امام علی(ع) می فرماید: «شجاع ترین مردم کسی است که بر هوای نفس خود غلبه کند» و می فرماید «شجاع ترین مردم کسی است که با بردباری بر نادانی چیره آید» و می فرماید «شجاع تر از خردمند وجود ندارد» و می فرماید: «آفت شجاعت، فرو گذاشتن دور اندیشی است» (غررالحکم، ح 10591 و 2899 و 3357 و 3188).

حکومت صالح به مرام است نه به نام
امام علی(ع) در فرازی از عهدنامه مالک اشتر نکته بسیار مهمی را گوشزد می کند. در طول تاریخ بشر ادعا و نام و شعار بسیار زیاد بوده است. اما مردم، حاکم را تنها با یک معیار و ملاک سنجیده اند و در واقع همین معیار و ملاک، درست و صحیح است. حکومت ها را نباید با نام ها و عنوان ها و ادعاها و شعارها سنجید بلکه باید با اعمالشان سنجید. تنها عمل و مرام و منش یک نظام حکومتی است که آن را حکومت صالح و خدایی و دینی یا فاسد و شیطانی و نفسانی می گرداند. امام(ع) می فرماید:
«ای مالک! بدان که من تو را به سوی سرزمینی فرستادم که پیش از تو دولت های عادل و ستمگری بر آن حکومت داشتند و مردم به کارهای تو همان گونه نظر می کنند که تو در امور زمامداران پیش از خود می نگریستی و همان را درباره تو خواهند گفت که تو درباره آنان می گفتی. بدان که افراد شایسته را به آنچه خداوند بر زبان بندگانش جاری می سازد می توان شناخت؛ بنابراین باید محبوبترین ذخیره در پیش تو عمل صالح باشد. زمام هوا و هوس را در دست گیر و آنچه برایت حلال نیست برای خود روا مدار؛ زیرا سخت گیری نسبت به خود و مهار نفس آن است که راه انصاف را در آنچه محبوب و مکروه تو است، در پیش گیری» (نهج البلاغه/نامه 53، ش5-7(.
بشریت در تاریخ خود شاهد موارد بسیار زیادی بوده است که کسانی برای سلطه بر مردم از نام های زیبا استفاده کرده اند؛ از القاب انسانی و اخلاقی از قبیل عدالت و رسیدگی به مستمندان و رفع تبعیض و ... تا عنوان های دینی مانند خدا و دستورات او و کتاب او و ...و تا شخصیت های موجه و نیکو مانند انبیا و اولیا و مصلحان بزرگ اجتماعی و ... در واقع در طول تاریخ نه یک بار و نه در یک مکان، بلکه همه جا و همه وقت قرآن مجید بر سر نیزه رفته و می رود. ملاک دینی و قرانی بودن یک نظام هرگز این نیست که قرآن بر سر نیزه هایش باشد و درفش و پرچمش نماد و سنبل دین و خدا را داشته باشد. نظامی که هرگز قرآن بر سر نیزه نمی کند و شعار دین نمی دهد، اما به دستورات قرآن مجید عمل می کند و اصول اخلاقی و انسانی را رعایت می کند و به حقوق انسان ها توجه دارد، دینی تر و خدایی تر و اسلامی تر است.
اگر ملاک و معیار، شعارهای ظاهری باشد، حکومت معاویه بیش از حکومت علی(ع) اسلامی و دینی است، چرا که او مشاوری چیره دست و مکار به نام عمرو ابن العاص را در کنار خود دارد که شیطان را درس می دهد. او می تواند با انواع ظاهر سازی ها و شعارها و اشک ریختن ها و چسبیدن به محراب و منبر ها و ساختن مسجد و معبد ها و ... حکومت معاویه را برخاسته از متن اسلام و دلسوز و فداکار برای آن نشان دهد.
عباسیان از این هم بیشتر دستاویز داشتند. آنان خود را از خاندان پیامبر می شمردند و مدعی بودند که وارث به حق خلافت رسول خدا(ص) هستند. آنان مدعی بودند که عباس، عموی پیامبر(ص)، وارث واقعی خلافت رسول خدا بود و حق او غصب شده است. آنان ظواهر دینی را رعایت می کردند و به مسجد و محراب توجه می کردند و شعارهای دینی و مذهبی اشان گوش فلک را کر کرده بود. آنان به زیارت خانه خدا می رفتند و به عمارت ظاهر بنای آن همت می گماشتند. آنان به حرم رسول خدا توجه می کردند و هم به زیارت می رفتند و هم در بذل زر و سیم برای ساختن ظاهر آن کوتاهی نمی کردند. حتی خونخوارترین خلفای عباسی وقتی می خواست جنایت کند و خون بریزد و سفاکی کند با استفاده از مشاوران و سخنوران و خطیبان دین فروش دنیا پرست به آنها شکل و صورت مذهبی و دینی می داد. آنان چنین وانمود می کردند که برای حفظ کیان دین و وحدت مسلمانان و برای حفظ اقتدار و شوکت اسلامی حتما باید عده ای را زندانی یا محصور کنند یا به قتل برسانند.
نصیحت و وصیت امام(ع) به مالک این است که نام علی(ع) و داماد و پسر عموی پیامبر(ص) کارساز نیست. وقتی اندکی از زمان و مکان فاصله بگیریم و از سطحی بالاتر به قطعه ای از زمان که چند دهه را در بر گرفته نگاه کنیم، می بینیم که تنها از کتاب تاریخ یک صفحه و یا کم تر را در بر گرفته و انسان ها درباره این یک صفحه یا نیم صفحه قضاوت و داوری می کنند. در قضاوت تاریخی بشریت، که کمتر در آن خطا دیده می شود، بین فرعون و نمرود و معاویه و یزید و هارون و متوکل از یک سو، و موسی و داود و سلیمان و محمد و علی با یک معیار و ملاک، داوری می شود. هیچ داوری و قضاوتی تاریخی بر اساس نام و شعار و نسبت ها و غیره نیست. همه داوری ها به اعمال و کردار حکومت ها بستگی دارد. تاریخ حتی بین خلفای اموی به یک صورت قضاوت نمی کند و بین معاویه و یزید از یک سو و عمر ابن عبد العزیز از سوی دیگر فرق می گذارد. این ها به لحاظ شعار و انتساب و مانند اینها فرقی با هم ندارند. تنها عمل آنان است که یکی را از دیگران متمایز می کند.
شعارهای ظاهری و فریبنده و استفاده از نام ها و نشانه ها هر چند برای کوتاه مدت ممکن است مردمی را فریب دهد، اما چند روزی بیشتر دوام نخواهد آورد و کفی بر روی آب بیش نیست که اندکی زمان می خواهد تا بی هویتی و باطل بودنش آشکار گردد.
ملاک و معیار دینی و اسلامی بودن یک نظام و جامعه به شعارها و ظاهر سازی ها و بلند کردن صدای بلند گوهای مساجد و حسینیه ها با خطیبان و سخنورانی که همه هنرشان مدح حاکمان و توجیه اعمال ناشایست آنان است، و طلا گرفتن حرم بزرگان دین و گسیل داشتن مردم به سوی مسجدی که با خوابی بی سند به امام زمان منسوب شده و بلند کردن بیرق ائمه هدی و فرستادن صلوات بر رسول خدا و ائمه اطهار در ابتدای اخبار رادیو و تلویزیون و امثال اینها که بسیار زیاد است، نیست. اسلامی بودن و دینی و قرآنی بودن نظام به عدالت و اخلاق است که تعالیم اصلی دین و قرآن هستند. اسلامی بودن یک نظام به این است که حاکمان اخلاق را زیر پا نگذارند و از دروغ و فریب و حیله و خدعه و تهمت و افتراء و ... پرهیز کنند.
اسلامی بودن یک نظام به این است که اجرای عدالت دغدغه اصلی اش باشد. همان چیزی که به فرموده قرآن مجید، خداوند همه پیامبرانش را برای آن فرستاده است (حدید/25). و فرموده است که هیچ دشمنی ای نباید باعث شود که عدالت زیر پا گذاشته شود و حتی با دشمن خود در هیچ صورت نباید عدالت را زیر پا بگذارید (مائده/8). نظامی اسلامی نیست که شعارهای اسلامی دهد، نظامی اسلامی ست که عدالت در اعمال و کردارش آشکار باشد. انسان های بی گناه را زندانی و محصور نکند؛ متهمان را عادلانه و مطابق ضوابط محاکمه کند؛ افراد بی گناه را بدون محاکمه در حصر و حبس نگاه ندارد؛ مجازات هایش با اتهام ها همخوانی داشته باشد؛ مخالفان و منتقدانش را از کار بیکار نکند؛ از بازداشتگاههایش جنازه بیرون نیاید و ...
به هر حال ملاک و معیار اسلامی بودن یک نظام یا یک شخص اخلاق و عدالت است و نه شعارهای ظاهری و یا حتی اعمال عبادی. رسول خدا(ص) می فرماید برای سنجش مسلمانی به نماز و روزه و حج و دیگر اعمال ظاهری نگاه نکنید، بلکه به راستی و ادای امانت نگاه کنید (بحار الانوار، ج75، ص114(.
 

توجه به حقوق ملت
در حکومت و سیاست علوی نه تنها رعایت حقوق ملت اصلی اساسی است به گونه ای که بدون آن، حکومت هویت دینی و اسلامی خود را از دست می دهد، بلکه همه انسان ها از هر قوم و نژادی باشند و دارای هر مسلک و مرام و دین و مذهبی که باشند در این حقوق برابرند. آن حضرت خطاب به مالک اشتر نخعی می فرماید:
«ای مالک ... قلب خویش را نسبت به ملت خود مملو از رحمت و محبت و لطف کن، و همچون حیوان درنده ای نسبت به آنان مباش که خوردن آنان را غنیمت شماری! زیرا آنان دو گروه بیش نیستند: یا برادران دینی تو اند، و یا انسان هایی همچون تو» (نهج البلاغه، نامه 53، ش 8).
امام(ع) در این سخن کوتاه سه نکته اساسی را در رابطه با ادای حقوق ملت توسط حکومت بیان می فرماید:
1-رعایت حقوق ملت و توجه به آن وظیفه اصلی و اساسی حاکم دینی و اسلامی است. آن حضرت در جای دیگر اصل پذیرش خلافت و حکومت را به وظیفه رسیدگی به حقوق انسان ها پیوند می زند. امام در خطبه سوم نهج البلاغه پس از ذکر حقوقی از ملت که تضییع شده و فشارهایی که به ناحق بر آنان وارد شده، علت پذیرش حکومت و خلافت را اینگونه بیان می کند: «آگاه باشید! سوگند به خدایی که دانه را شکافت و انسان را آفرید، اگر نه این بود که جمعیت بسیاری گرداگردم را گرفته و به یاری ام قیام کرده اند، و از این جهت حجت تمام شده است، و اگر نبود عهد و مسئولیتی که خداوند از عالمان و دانشمندان گرفته که در برابر پرخوری ستمگران و گرسنگی ستمدیدگان سکوت نکنند، من مهار شتر خلافت را رها می کردم و از آن صرف نظر می نمودم» پس عالمان عهدی تکوینی با خدا دارند و آن این است که در مقابل تضییع حقوق ملت سکوت نکنند و بلکه برای رساندن حق به صاحبش قیام کنند و علت اصلی اینکه امام(ع) حکومت و خلافت را می پذیرد همین است.
آن حضرت در خطبه 216 نهج البلاغه پس از بیان اینکه ملت و حکومت حقوقی نسبت به هم دارند و حاکمی شرعی و قانونی که وظایف خود را نسبت به مردم انجام داده و حقوق آنان را رعایت کرده، خود دارای حقوقی می گردد، درباره جامعه ای که در آن حقوق رعایت نگردد، می فرماید: «نشانه های ستم و جور آشکار خواهد گردید، دستبرد در تعالیم دین بسیار می شود و بزرگ راههای سنت ها و آداب مذهبی متروک خواهد ماند، و مطابق امیال نفسانی عمل خواهد شد و احکام خدا تعطیل می گردد و بیماری های اخلاقی بسیار فراوان می شود، پس مردم دیگر از حق های بزرگی که تعطیل می شود و باطل های عظیمی که رواج می یابد وحشتی نمی کنند. در چنینی وضعیتی نیکان خوار و ذلیل می گردند و اشرار و بدان عزیز و قدرتمند می شوند ... در این هنگام بر شما لازم است که یکدیگر را بر اداء این حقوق نصیحت کنید و در ادای آنها تعاون و همکاری نمایید».
آن حضرت در همین خطبه به کسی که او را مدح می کند اعتراض می کند و او را از این کار نهی می نماید و می فرماید: «مرا با سخنان جالب خود نستایید [چرا که تلاش و کوشش من] برای این است که می خواهم خود را از مسئولیت حقوقی که بر گردن دارم خارج سازم؛ حقوقی که خداوند و شما بر گردنم دارید و هنوز به طور کامل از انجام آنها فراغت نیافته ام، و واجباتی که به جا نیاورده و باید به مرحله اجرا گذارم».
پس مطابق سخنان امام علی جامعه و نظامی که در آن حقوق رعایت نشود فساد تار و پودش را می گیرد. در این نظام نه از اخلاق خبری است و نه از دین خدا و احکام او. آدم های شایسته ذلیل و خوار می گردند و از جامعه طرد می شوند و انسان های شرور و ناشایست زمام امور را در دست می گیرند. به همین جهت است که آن حضرت مهم ترین دغدغه خود را که همه تلاشش را برای آن به کار می بندد، ادای حقوق مردم اعلام می کند.
2-نکته دیگری که امام در این سخن کوتاه بیان می فرماید این است که حکومتی که خود را دینی می داند نه تنها باید حقوق ملت را رعایت کند، بلکه این رعایت حقوق و تلاش برای ادای آن باید از عشق به ملت ناشی شود. حاکمی می تواند خدایی و دینی باشد که به بندگان خدا عشق بورزد و خود را خادم آنان بداند و برای خدمت به آنان تلاش کند. پیامبر خدا(ص) می فرماید: دوست داشتن مردم در قله عقل پس از ایمان قرار دارد (المحبة فی الکتاب و السنة، ص33) و می فرماید بدترین شما کسی است که مردم را دوست نداشته باشد و مردم نیز او را دوست نداشته باشند (بحار الانوار، ج77، ص128) امام علی(ع) در وصیتی به فرزندش، محمد می فرماید: خود را به دوست داشتن مردم وادار کن (همان، ج74، ص175).
در مجموعه ای از روایات علت وجوب دوستی با انسان ها و محبت و خدمت به آنان این امر مطرح شده که مخلوقات همه عیال و تحت تکفل خدا هستند. پیامبر خدا(ص) می فرماید: «مخلوقات همه اشان عیال خدا هستند، پس محبوب ترین آنان نزد خدا آنانی هستند که برای مخلوقات او سودمند تر باشند و عملشان برای عیال خدا بهتر باشد» (همان، ج96،ص160). امام صادق(ع) می فرماید: «خدای عزوجل فرمود: مخلوقات عیال من هستند، پس محبوب ترین آنان نزد من کسی است که نسبت به آنها مهربان تر باشد، و در راه بر طرف کردن نیاز های آنان بیشتر تلاش کند»(کافی، ج2، ص164).
پس حاکمی که خود را خدایی و دینی می داند رعایت حقوق مردم نباید برایش سنگین باشد بلکه باید شیفته و عاشق این عمل باشد. حکومتی که خود را اسلامی و دینی می خواند و سازمان های بین المللی به او برای رعایت حقوق ملت خود فشار می آورند و او را به جهت تضییع حقوق مواخذه می کنند چگونه می تواند اسلامی و دینی باشد؟!
3-حقوق اساسی انسان که باید رعایت شود به هیچ وجه به لحاظ قومی و نژادی و دینی و مذهبی محدودیتی ندارد و هر کس را که انسان خوانده شود در بر می گیرد. امام انسان ها را به دو بخش تقسیم می کند یک دسته مسلمانند و یک دسته مخلوق خدا و هر انسانی که مسلمان است یا مخلوق خداست حقوقش محترم است و باید رعایت شود. از این سخن بر می آید که کرامت و حرمت انسان ذاتی است و بنابراین تحت هیچ عنوانی و تحت هیچ شرایطی حقوق اولیه انسان را نمی توان از او گرفت.
حق شهروندی به هیچ معنا به دین ارتباطی ندارد و کسی که شهروند و ملت یک کشور و اهل آنجا به حساب می آید، چه مسلمان و چه پیرو ادیان دیگر و چه بی دین و ملحد، همه از حقوق شهروندی برخوردارند و کسی نمی تواند این حقوق را سلب کند. قرآن مجید می فرماید: «لا اکراه فی الدین» در دین هیچ اکراهی نیست (بقره/256)
اگر قرار باشد حقوق شهروندی با دین مرتبط باشد و شامل حال غیر مسلمان نشود، هیچ فشاری و هیچ اجبار و اکراهی سخت تر از آن وجود ندارد. بنابراین کسی که به نام دین و نظام دینی حق شهروندی غیر مسلمانان را نادیده بگیرد از قرآن مجید و سخن و سیره بزرگان دین منحرف گشته است. پیش تر در نوشتارهایی تحت عنوان «نگاهی به شیوه تعامل با غیر مسلمانان در قرآن مجید» و «حقوق اقلیت هایدینی در سیره نبوی» و «رعایت حقوق اقلیت های دینی در کلام و مرام علی(ع)» و «رعایتحقوق اقلیت های دینی در نخستین سده های اسلامی...» به تفصیل درباره حقوق غیر مسلمانان در جامعه اسلامی و دستورات دین و سیره بزرگان دین در این باره بحث شد.

عفو و رحمت، تکلیفی الهی
تاریخ نشان می دهد که حاکمان خودکامه و مستبد اصل را بر سختگیری و مجازات های سنگین برای مجرمان و متهمان می گذاشته اند و این را رمز موفقیت و پیروزی حکومت خود می دانسته اند. آنان با مجازات های سنگین هم مجرمان و متهمان را سرکوب کرده از سر راه خود بر می داشته اند و هم با ایجاد وحشت در میان سایر مردم، به آنان درس های لازم را می داده اند. اما روش و سیره امام علی(ع) متفاوت است و این نوع برخورد را نه درست و اخلاقی و خدایی می داند و نه موفق و کارا. این نوع برخورد نه پارسایانه و خداپسندانه است و نه سرانجام خوبی برای نظام و حکومت در پی دارد. آن حضرت در فرازی از عهد نامه مالک اشتر می فرماید:
«ای مالک... گاه از آنان [ملت] لغزش و خطا سر می زند. ناراحتی هایی به آنان عارض می گردد و به دست آنان عمدا یا سهوا کارهایی انجام می شود. در این موارد از عفو و گذشت خود آن مقدار به آنان عطا کن، که دوست داری خداوند از عفو و بخشایشش به تو عنایت کند. زیرا تو مافوق آنان، و پیشوایت مافوق تو و خداوند مافوق کسی است که تو را زمامدار قرار داده است؛ امور آنان را به تو واگذار کرده، و به وسیله آنها تو را آزمایش نموده است. هرگز خود را در مقام نبرد با خدا قرار مده! چرا که تو تاب و توان کیفر او را نداری و از عفو و رحمت او بی نیاز نیستی. هرگز از عفو و بخششی که نموده ای پشیمان مباش و هیچگاه از کیفری که نموده ای به خود مبال» (نهج البلاغه، نامه 53، ش 9-11).
عفو و بخشایش و نرمی و مدارا اصولی اخلاقی هستند که در متون دینی بسیار بر آنها تاکید شده است. خداوند تعالی کسانی را که از مردم در می گذرند از پارسایان و نیکوکاران شمرده است (آل عمران/134). پیامبر خدا(ص) می فرماید: «خداوند بسیار بخشاینده و با گذشت است و گذشت کنندگان را دوست دارد» (کنز العمال، ح7005) و می فرماید: «بر شما باد به گذشت؛ زیرا که گذشت جز بر عزت بنده نمی افزاید. پس از یکدیگر گذشت کنید، تا خداوند شما را عزت بخشد» (کافی، ج2، ص108). و می فرماید: «هر کس پر گذشت باشد، عمرش طولانی شود» (اعلام الدین، ص315) و می فرماید: «از لغزش های خطاکاران در گذرید، تا بدین سبب خداوند شما را از مقدرات ناگوار نگه دارد» (تنبیه الخواطر، ج2، ص120).
این دستوری اخلاقی است و انسان عفو کننده انسانی متخلق است. او در واقع از حق خود گذشته و بنابراین از عدالت فراتر رفته است. به لحاظ شرعی و فقهی او مکلف به عفو و گذشت نبوده اما اگر می خواهد از مقام عادلان فراتر رود و به مقام رفیع محسنان وارد شود باید عفو و گذشت پیشه کند. انسان محسن و نیکوکار هرگز در پی انتقام نیست و از عفو و گذشت لذت می برد. پیامبر خدا(ص) می فرماید: «هر کس در زمانی که قدرت دارد گذشت کند، خداوند در روز دشواری از او گذشت کند» (کنز العمال، ح7007) و امام علی(ع) می فرماید: «گذشت زکات پیروزی است» (نهج البلاغه، حکمت 211) و می فرماید: هرگاه بر دشمنت قدرت یافتی، گذشت از وی را شکرانه قدرت یافتنت بر او قرار بده» (همان، حکمت 11).
اما باز این توصیه ها اخلاقی است و فراتر از عدالت است و در واقع گذشت کننده از حق خود گذشته است. اما پرسش مهم این است که وقتی به حاکم توصیه شده است که از مردم گذشت کند و مجازات را اصل حتمی قرار ندهد و تا ممکن است از آنان در گذرد، آیا این یک توصیه اخلاقی به حاکم است؟ آیا وقتی حاکم عفو می کند از حق شخصی خود می گذرد؟ مگر حاکم نسبت به مردم، حتی خطاکاران، حقی دارد که از حق شخصی خود در گذرد؟
پاسخ از دستور امام(ع) به مالک اشتر در این باره روشن است. حاکم خادم ملت است و وقتی سخن از عفو و گذشت او می رود هرگز سخن از گذشت از حق شخصی نیست. در اینجا سخن از اخلاق نیست بلکه سخن از شریعت است. در نظام حکومت دینی شخص حاکم تنها به عنوان مجری و کسی که از طرف مردم وکالت دارد باید قانون را اجرا کند. اما قانون شریعت درباره اتهامات و جرائم این است که تا جایی که ممکن است و راهی دارد مجازاتی اعمال نشود و تا جایی که ممکن است مجازات اندک باشد و تا جایی که ممکن است مجازات تعیین شده یا بخشی از آن اعمال نشود و ... روح شریعت درباره مجازات مجرمان نه تنها این است که اصل، برائت و بی گناهی افراد است مگر اینکه با دلیل قطعی و روشن جرم کسی اثبات شود، بلکه مجازات یک هدف خاص قطعی نیست که حتما باید اعمال شود، بلکه اصل این است که مجازات در صورت امکان و تا جایی که مفسده ای به بار نیاورد اعمال نشود.
لحن سخن امام(ع) به مالک اشتر نشان می دهد که حضرت یک توصیه اخلاقی نمی کند. چرا که سخن از مجازات الهی و رو در رو قرار گرفتن با خدا به میان می آورد.
عفو حاکم یک عفو ملوکانه، آنگونه که دیکتاتورها و حاکمان خودکامه، که ملت را مملوک و برده خود می دانند، عفو می کنند، نیست. مردم در حکومت پارسایان ولی نعمت حاکم هستند و حاکم خدمتگزار مردم است. پس حقی ندارد که از آن درگذرد و اگر در برخی از حکومت ها و نظام ها که خود را دینی و اسلامی می خوانند سخن از عفو حاکم در رابطه با محکومین یا امثال آن می رود، اگر از رسوبات ذهنیت های حکومت های پادشاهی و دیکتاتوری نباشد، حداقل خطای در تعبیر است. در حکومت اسلامی عفو حاکم و رهبر در کار نیست، بلکه عفو نظامی است که مردم پایه اصلی آن هستند و حاکم به وکالت از مردم قانون عفو را اعمال می کند.
البته ممکن است در موردی برای حاکم اسلامی یک حق شخصی پیش بیاید مثل اینکه به او سوء قصد یا توهین شود یا مورد اتهام قرار گیرد و... و البته در این موارد این حق شخصی حاکم است و می تواند عدالت را اجرا کند و می تواند از حد عدالت فراتر رود و به سطح اخلاق وارد شود و عفو کند. و البته باز اگر حاکم اخلاقی عمل نکند و در حد عدالت بایستد این حق مردم است که او را حاکم خود نگه دارند یا او را نپذیرند، چرا که حکومت از آنِ مردم است.
به هر حال این درست است که در روایات آمده است که عفو و گذشت و نرمی بهترین نوع سیاست است، چنان که امام علی(ع) می فرماید: «نرمی به خرج دادن راس سیاست است» و می فرماید: «تحمل کردن، زیور سیاست است» (غررالحکم، ح5266 و 772). اما در سخن امام به مالک اشتر و نیز دیگر سخنان آن حضرت و دستورات دین، خود اجرای احکام و مجازات ها همراه با عفو و رحمت و محبت است و تکلیف الهی حکومت است که اینگونه رفتار نماید. بنابراین حکومتی که متهمی را مجازات می کند که جرمش ثابت نشده یا حتی دادگاه برای او تشکیل نشده، و حکومتی که به اندک بهانه ای مجازات سنگین برای مردم تعیین می کند و حکومتی که مخالفان و منتقدانش را به مجازات هایی محکوم می کند که هیچ سنخیتی حتی با جرم اتهامی اثبات نشده ندارد و ... نه تنها به اخلاق پایبند نیست، بلکه به شریعت نیز پایبند نیست و بنابراین اسلامی خواندن چنین نظامی خطایی بزرگ و نابخشودنی است.

استبداد، نابود کننده دین و حکومت
امام علی(ع) در فرازی از عهد نامه مالک اشتر نکته بسیار مهمی را گوشزد می کند که در امر حکومت و زمامداری کلیدی و اساسی است. زمامداران با خطر خود رایی و استبداد روبرو هستند، چرا که اگر فرد بر خود مسلط نباشد هر میزان که احساس قدرت کند به همان میزان مستبد و خودرأی می گردد. و البته همین آفت باعث اضمحلال قدرت ها و نظام ها می شود، چرا که استبداد مادر همه فسادهاست. امام(ع) خطاب به مالک اشتر نخعی می فرماید:
«ای مالک ... هرگز نسبت به کاریکه پیش می آید و راه چاره دارد سرعت به خرج مده. مگو امر در دست من است، امر می کنم و باید اطاعت شود که این موجب دخول فساد در قلب، و خرابی دین، و نزدیک شدن تغییر و تحول در قدرت است. آنگاه که در اثر موقعیت و قدرتی که در اختیار داری، کبر و عجب و خود پسندی در تو پدید آید، به عظمت قدرت و ملک خداوند که مافوق تو است، نظر افکن! که این تو را از آن سرکشی پایین می آورد و آن شدت و تندی را از تو باز می دارد و قدرت عقل و اندیشه ات، که به واسطه خودپسندی از دست رفته، به تو باز می گردد. از همتایی در علو و بزرگی با خداوند بر حذر باش! و از تشبه به او در جبروتش خود را برکنار دار! چرا که خداوند هر جباری را ذلیل، و هر فرد خود پسند متکبری را خوار خواهد ساخت» (نهج البلاغه، نامه 53، ش12-16).
امام(ع) در این سخن و فرمان چیستی استبداد و خود رایی و علت پیدایش آن، آثار و نتایج زیانبار آن و راه علاج آن را بیان می فرماید. حضرت درباره چیستی استبداد می فرماید استبداد این است که تصمیماتی که باید با تامل و مشاوره درباره آنها چاره جویی کرد فرد حاکم بگوید چون قدرت در دست من است من در این باره فرمان می دهم و دیگران باید اطاعت کنند. امور مهم حکومتی اموری نیست که تصمیم فردی درباره آنها مفید و کارساز باشد بلکه اگر چنین شود فساد و تباهی قطعی است. حتی شخصیتی مانند پیامبر اسلام(ص) از مشورت در امور حکومت بی نیاز نیست و خداوند به او دستور می دهد که در امر حکومت با مردم مشورت کند (آل عمران/159) و سیره و روش او این بوده که برای تصمیم سازی در امور حکومتی از رای و نظر کارشناسان استفاده می کرده و به مردم اجازه می داده که با نظر او مخالفت کنند. در تاریخ نقل شده است که بارها پس از آنکه پیامبر(ص) نظر خود را درباه مساله ای حکومتی بیان می کرده، مردم از او می پرسیده اند که آنچه بیان کردید وحی است یا نظر شخصی شما، و پیامبر می فرمود نظر شخصی است و وحی نیست. مردم عرض می کردند که اگر نظر شخصی است ما نظر دیگری داریم و پیامبر از نظر خود بر می گشت و نظر مردم و کارشناسان را مقدم می داشت (آیت الله منتظری«ره»، مبانی فقهی حکومت اسلامی، ج3، ص95-102).
امام علی(ع) خود در جای دیگر خطاب به یاران خود می فرماید: «آگاه باشید! حق شما بر من این است که جز اسرار جنگی، هیچ سری را از شما پنهان نسازم و در اموری که پیش می آید جز حکم الهی، کاری بدون مشورت شما انجام ندهم»(نهج البلاغه، نامه50). مطابق این سخن اگر حاکمی که خود را اسلامی می داند در امر حکومت بدون مشورت مردم تصمیم بگیرد ظلم کرده است چرا که حق مردم را تضییع نموده است. حتی شخصیتی مانند علی(ع)، هم موظف است که با مردم مشورت کند و هم همان طور که خود می فرماید، نیاز به مشورت دارد: «از گفتن سخن حق و یا مشورت عدالت آمیز خودداری مکنید، زیرا من خویشتن را فوق اینکه اشتباه کنم نمی دانم و از آن در کارهایم ایمن نیستم» (نهج البلاغه، خ216، ش24).
پس قدرت مطلق و ولایت مطلق به معنایی که از برخی از سخنان بر می آید، حتی برای پیامبر(ص) و علی(ع) وجود ندارد تا چه رسد به انسان های عادی. پیامبر(ص) و امام حق ندارند در امر حکومت تصمیم فردی بگیرند تا چه رسد به انسان های معمولی که اگر قدرتی مشروع در دست دارند از مردم گرفته اند.
امام(ع) درباره علت پیدایش استبداد می فرماید وقتی انسان قدرت و موقعیتی به دست می آورد، این امر باعث کبر و عجب و خودپسندی او می گردد و زمینه استبداد را فراهم می کند. به همین جهت است که در دنیای امروز از تمرکز قدرت به شدت پرهیز می کنند و با ایجاد دستگاههای نظارتی و قوانین سخت ازاین تمرکز و درنتیجه استبداد و خودرایی جلوگیری می کنند.
امام(ع) درباره نتیجه استبداد سه نتیجه مهم را ذکر می کند، یکی شخصی و فردی و دیگری برای نظام و سومی برای دین چرا که سخن در فرض حکومت دینی است. نکته اول این است که استبداد و خود رایی باعث فساد در قلب می شود و انسان را از درون تباه میسازد. امام در بخشی از همین سخنی که نقل شد به این نکته اشاره می کند که گویا انسان خود رای و مستبد عقل خود را از دست داده است. آن حضرت در جای دیگر می فرماید: «تنها جاهل است که شیفته رای خویش است» (غررالحکم، ح9471). پس استبداد و خودرایی یک بیماری روحی و قلبی است که باید معالجه گردد. همانطور که امام(ع) اشاره فرموده، استبداد و خودرایی از کبر و غرور بر می خیزد. انسانی که خود را بی نیاز از رای و نظر دیگران می داند، نه تنها خود را برتر و بالاتر از همه می داند، بلکه رای و سخن خود را مساوی حق می شمارد. این همان معنای تفرعن و خدایی کردن است. بزرگ ترین بیماری که ممکن است انسان بدان دچار گردد، بیماری ای که به نابودی قطعی او منتهی میشود، همین تفرعن است.
نتیجه دیگری که امام(ع) ذکر می کند، در رابطه با دین است. امام می فرماید وقتی حاکمی که خود را دینی می داند خودرایی کند و استبداد ورزد دین مردم خراب می شود. او با دخالت های نادرست خود در همه امور جامعه و از جمله امور دینی باعث میشود که چهره ای زشت و وارونه از دین ارائه شود. وقتی حاکم دینی خودرای باشد هم در برداشت احکام دینی و هم در شیوه اجرای آن در معرض خطا و اشتباه است و این چه بسا باعث زشتی و ناکارآمدی دین می گردد.
نتیجه سومی که امام(ع) برای استبداد و خود رایی حاکم بیان می کند زوال و نابودی حکومت و نظام است. حکومت و نظام در صورتی استوار می ماند که با سیاست درست و اندیشه و تدبیر اداره شود. امام علی(ع) می فرماید: «حسن سیاست، موجب پایندگی ریاست است» و می فرماید: «حسن سیاست، مایه استواری مردم است» و می فرماید: «سوء تدبیر، موجب ویرانی است» (غرر الحکم، ح4820 و 4818 و 5571). اما این سیاست و تدبیر درست هرگز با خودرایی سنخیت ندارد، چنان که آن حضرت می فرماید: «رایزنی کنید تا اندیشه درست متولد شود» (همان، ح2567) و می فرماید: «هر کس با آراء گوناگون روبرو شود، جایگاههای خطا را بازشناسد» (نهج البلاغ، حکمت 173) و می فرماید: «هر کس خودرایی کند نابود شود و هرکس با بزرگان مشورت کند، در خردهایشان شریک گردد»(همان، حکمت161) و امام صادق(ع) می فرماید: «آدم خودرای، بر لبه پرتگاه ایستاده است» (بحار الانوار، ج75، ص105).
امام راه علاج خود رایی و خودپسندی و استبداد را در این بیان می فرماید که انسان در قدرت و جبروت خداوند تامل و تفکر کند. به این توجه کند که در دست قدرت کسی قرار دارد که جباران را به زیر می کشد و خوار و خفیف می گرداند. انسانی که قدرت خدا را در نظر می گیرد و درباره آن تامل و تفکر می کند در می یابد که قدرت های دیگر ناچیز و زائل شدنی و از بین رفتنی است. تنها یک قدرت است که ماندگار و همیشگی است و تنها یک حکومت است که زائل شدنی نیست و آن هم حکومت خداست.

ستمگری سرنگونی حکومت را تسریع می کند
امام علی(ع) در فرازی از عهدنامه مالک اشتر نکته مهمی را گوشزد می کند و آن اینکه ظلم و ستم هیچ جایگاهی در حکومت حق و عدل ندارد بلکه مهم ترین آفت هر حکومتی ظلم و ستم است. از حکومت که بگذریم ظلم و ستم با اصل دینداری و پرهیزگاری هیچ گونه سازگاری ندارد. خداوند تعالی می فرماید:
«بی گمان ستمگران رستگار نمی شوند» (انعام/21 و یوسف/23). پس مانع اصلی تحقق هدف اصلی دینداری که رستگاری انسان است، همین ظلم و ستم است. ستمگری از درون، انسان را ویران می سازد. پیامبر خدا(ص) می فرماید: «از ستم کردن بپرهیزید، که دل های شما را ویران می کند» (کنز العمال، ح7639). ستمگری هم دنیای انسان را بر باد دهد و هم آخرت او را. پیامبر خدا(ص) می فرماید: «از ظلم کردن بپرهیزید، که آن، ظلمت های روز قیامت است» (الکافی، ج2، ص332). امام علی(ع) می فرماید: «زنهار از ستمگری، که هر کس ستم کرد، روزگارش ناگوار شد» (غررالحکم، ح2638) و می فرماید: «هر کس ستم کند کمر عمرش شکسته شود» و می فرماید: «هر کس ستم کند، ستمش او را به هلاکت کشاند» (غررالحکم، ح2638 و 7940 و 7835).
سخن درباره ستم و آثار آن در دنیا و آخرت بسیار زیاد است. اما امام علی(ع) در این فراز از عهدنامه مالک اشتر آثار و پیامدهای ظلم و ستم را برای حاکم و حکومت بیان می کند:
«ای مالک ... میان خدا و ملت از یک سو، و خود و خویشان نزدیکت و هر کس از رعیت که دوستش داری از سوی دیگر، انصاف را رعایت نما، که اگر چنین نکنی ستم کرده ای، و هر کس به بندگان خدا ستم کند خدا به جای بندگانش دشمن اوست، و هر کس خداوند دشمن او باشد دلیل و حجتش را باطل نماید. چنین کسی به جنگ خدا برخاسته مگر آنکه از ستم دست بردارد و یا توبه نماید. هیچ چیز مانند ستمکاری نعمت خدا را دگرگون نسازد و کیفر او را سرعت نبخشد، زیرا خداوند دعای ستمدیدگان را می شنود و در کمین ستمکاران است» (نهج البلاغه، نامه 53، ش17-19).
امام علی(ع) در این فقره از توصیه به انصاف آغاز می کند. در واقع انصاف با عدالت قرابت دارد و شاید عدالت وسیع تر از انصاف باشد. برای مثال کسی که به قتل و غارت و آزار و اذیت مردم دست می زند برای او کلمه ظالم به کار می رود، اما شاید کلمه «بی انصاف» مناسب نباشد، یا حق مطلب را ادا نکند. به هر حال امام در این فقره از انصاف سخن می گوید و در بخشی دیگر از همین عهدنامه، که بعدا بدان خواهیم پرداخت، به پرهیز از ظلم هایی مانند قتل و خونریزی اشاره، ونتایج آن را بیان می کند.
سخن حضرت در این فقره این است که حاکم باید انصاف را رعایت کند و حقوق خدا و عامه مردم را در نظر بگیرد و برای خود و بستگان نزدیک خود و نیز دوستان و هم حزبی های خود موقعیت ویژه قائل نشود و نه در فرصت ها و امکاناتی که در جامعه وجود دارد برای آنان حساب ویژه باز کند و نه به هنگامی که به جرمی دست می زنند و از حدود الهی می گذرند یا به بیت المال مردم دست اندازی می کنند برای آنان مصونیت قائل شود.
مشاغل و امکانات جامعه در واقع از آن همه افراد جامعه است و همه نسبت به آن حقی یکسان دارند. حکومت و نظامی که فیلتر گزینش را به گونه ای قرار دهد که تنها نزدیکان و بستگان حاکم یا افرادی که حاکم را قبول دارند و او را مداحی می کنند به این شغل ها و پست ها و امکانات دست می یابند و عامه مردم و منتقدان و مخالفان از آنها بی بهره اند، چنین حکومتی منصف نیست. اگر در یک موسسه آموزشی یا دانشگاهی که از بیت المال استفاده می کند و کسی که در راس آن قرار دارد خود را فقیه و عالم دین می داند، از بین اعضای هیات علمی و کارکنان آن موسسه که به دهها نفر می رسند، همه همفکر رئیس آن موسسه هستند و مخالفان و منتقدان اخراج شده اند، این نشان می دهد که آقای رئیس عدالت ندارد.
همچنین اگر در نظامی و حکومتی منتقدان و مخالفان با اندک اتهامی دستگیر و مجازات می شوند و برای یک اتهام کوچک سالها زندان تعیین می شود، اما از سوی دیگر کسان دیگری متهم به انواع جرایم هستند و حتی نهادهای حکومتی اتهامات آنان را تایید می کنند، اما نه تنها به اتهامات آنان رسیدگی نمی شود، بلکه هر روز پست و مقامشان بالاتر می رود، این نشان می دهد که چنین نظامی عادلانه و در نتیجه دینی و اسلامی نیست.
امام علی(ع) می فرماید نظامی که در آن رانت خواری باشد و بین افراد نزدیک حاکم و دیگران، چه در برخورداری از امکانات و چه در مصونیت از مجازات ها، تبعیض باشد، چنینی نظامی عادلانه و خدایی و دینی نیست، بلکه چنین حاکمی دشمن خداست. هدف خدا از اینکه انبیای خود را فرستاده اجرای عدالت بوده است (حدید/25) و حاکمی که به نام دین به مردم ستم می کند در واقع با خدا در جنگ است. امام می فرماید که خدا برای حاکم ظالم دو نتیجه را رقم خواهد زد:
نخست اینکه حجت و دلیل او را باطل خواهد کرد. یک حاکم باید در دو جا دلیل و حجت بیاورد، یکی در پیشگاه عدل الهی که هر کس باید برای اعمالش دلیل و حجت بیاورد. اما هر حاکمی باید هم برای پستی که اشغال کرده و هم اعمالی که انجام داده در پیشگاه مردم نیز حجت و دلیل داشته باشد و کسی که حجت و دلیلش باطل شود اعتبارش خدشه دار شده است. حاکمی که اعتبارش را از دست داده در واقع مشروعیتش از بین رفته و همین مقدمه سقوط اوست.
دوم اینکه این سنت الهی است که نعمت های ستمکار را از او می گیرد و وضعیت او را زیر و رو می کند. خدا از یک سو دعای ستمدیدگان را می شنود و از سوی دیگر در کمین ستمگران است. ستم پایه های حکومت و نظام را سست می کند و آن را به نابودی میکشاند. همه دوستداران یک نظام اگر حفظ آن را وظیفه خود می دانند و اگر به بقای آن علاقه مندند یک راه بیشتر ندارند و آن اینکه جلوی ظلم و ستم را بگیرند و در مقابل آن سکوت نکنند. کسانی که با دیدن ظلم و ستم فریاد می زنند و هشدار می دهند دشمن نظام نیستند بلکه دوست واقعی آنند. آنان می دانند که حکومت و نظام حتی اگر با کفر باقی بماند با ظلم و ستم باقی نمی ماند. در واقع کسی که ظلم و ستم را می بیند و چشم بر روی آن می بندد و به اقسام توجیهات دست میزند دشمن نظام است.
امام علی(ع) می فرماید: «ستمگری، قدم را می لغزاند، نعمت ها را سلب می کند و امتها را به نابودی می کشاند» (غرر لاحکم، ح1734) و می فرماید: «کسی که بر مرکب ستم سوار شود، مرکبش او را به سر بر زمین کوبد» (همان، ح5391).

اعتدال، عدالت و رضایت مردم سه اصل سیاستگذاری
امام علی(ع) خطاب به مالک اشتر می فرماید که در تصمیم گیری ها و اعمال و سیاستگذاری ها باید سه اصل اساسی را در نظر بگیرد و با توجه به آنها اقدام کند. یکی از این سه اصل اعتدال و میانه روی و پرهیز از افراط و تفریط است؛ و دیگری عدالت و اینکه آن سیاست بیشترین حد ممکن عدالت را در جامعه پیاده کند؛ و سوم اینکه رضایت و خشنودی توده های مردم را در بر داشته باشد. آن حضرت می فرماید:
«ای مالک ... باید محبوب ترین امور در نزد تو، در حق میانه ترین، در عدل فراگیرترین، و در جلب خشنودی مردم گسترده ترین باشد، که همانا خشم عمومی مردم خشنودی خواص را از بین می برد، اما خشم خواص را خشنودی و رضایت عمومی بی اثر و بی اهمیت می کند. خواص در دوران رفاه هزینه شان برای حکومت بیشتر است و هنگام سختی یاری و کمکشان کمتر؛ از انصاف بیزارترند و در خواسته هایشان پافشارتر؛ هنگام بخشش از همه کم سپاس ترند و هنگام نبخشیدن از همه عذر ناپذیرتر و هنگام مشکلات از همه کم استقامت تر. اما توده های مردم ستون های دینند و جمعیت پر شمار مسلمانان؛ آنان هستند که عِدّه و عُده و نیرو و ساز و برگ را در برابر دشمنان فراهم می کنند. پس باید توجه و تمایلت به آنان باشد» (نهج البلاغه، نامه 53، ش20-23).
امام(ع) در این سخن و توصیه به این اشاره می کند که عمل و سیاستی که سه ویژگی را داشته باشد باید آن عمل و سیاست محبوب حاکم پارسا و پرهیزگار باشد. از این سخن بر می آید که حاکم باید در سیاستگذاری این سه اصل مهم را در نظر بگیرد امام می فرماید: و لیکن احب الامور الیک... باید محبوب ترین کارها نزد تو کاری باشد که:
1- اوسطها فی الحق؛ در حق میانه ترین باشد
هنگامی که در تصمیم گیری دوران امربین حق و باطل باشد تصمیم گیری راحت است و وظیفه حاکم پارسا روشن است. او باید حق را بگیرد و باطل را رها کند. هنگامی که بین یک ارزش و ضد ارزش تزاحم باشد تکلیف روشن است و کسی که بخواهد بر طبق وظیفه عمل کند به سادگی راه را می یابد. اما لغزشگاه جایی است که دوران بین دو ارزش باشد و تصمیم گیرنده سیاستگذار بخواهد بین دو یا چند ارزش را جمع کند. شاید بتوان گفت که یکی از مهم ترین انحرافاتی که در تاریخ ادیان رخ داده این بوده که بر یک ارزش چنان تاکید شده که هیچ جایی برای ارزش های دیگر باقی نمانده است. عبادت مهم است و حتما باید در جامعه اسلامی به آن توجه شود اما باید توجه داشت که این امر مهم همه چیز دین نیست. همین سخن درباره حفظ ظواهر دینی و اجرای مناسک و شعائر می رود. در باب باورهای دینی اصول مختلفی وجود دارد که هر یک باید جای خود قرار گیرند. اما بزرگترین آفت و بزرگترین انحراف این است که بر یک اصل و یک ارزش چنان تاکید شود که گویا دین تنها همین اصل اعتقادی یا عملی را دارد. پرداختن بیش از حد به عبادیات باعث بی توجهی به عدالت اجتماعی و حقوق مردم می شود و این به معنای نابودی دین است. پرداختن بیش از حد به ائمه اطهار و گسترش بیش از حد مراسم عزاداری و مانند آن باعث بی توجهی به اصول مهمی مانند توحید و خدا پرستی و ... می گردد. توجه بیش از حد به ظاهر دین باعث بی توجهی به باطن و روح دین می گردد و ارزش دین را از بین می برد.
امام(ع) درجای دیگر می فرماید: «لا تری الجاهل الا مفرِطا او مفرِّطا؛ انسان جاهل همیشه یا افراط و زیاده روی می کند و یا تفریط و کوتاهی»(نهج البلاغه/حکمت 70). اما حاکم حکیم و نظام حکیمانه همه چیز را سر جای خود قرار می دهد و به هر چیز به اندازه ای که باید، و به اندازه ای که عقل و متون دینی تعیین کرده اند، بها می دهد.
2- و اَعَمُّها فی العدل؛ در عدل فراگیرترین باشد
تصمیم حاکم و سیاستگذاری های او نه تنها باید در راستای عدالت باشد، بلکه باید بیشترین حد عدالت را در بر داشته باشد. از این سخن بر می آید که در سیاستگذاری ها چه بسا عدالت کامل و صد در صد ممکن نباشد و به هر حال ممکن است در جایی بین دو حق تزاحم به وجود آید و یکی فدای دیگری گردد. ممکن است برای نجات جان یک فرد ضروری گردد که در ملک کسی تصرف شود. ممکن است برای ایجاد خیابان و مانند آن لازم آید که ملک و خانه کسی بدون رضایت او خریداری گردد. اما باید حاکم توجه داشته باشد که سیاستگذاری او باید به گونه ای باشد که بیشترین حد ممکن عدالت را در بر داشته باشد. وقتی خانه و منزل کسی با زور خریداری می شود، و این کار لازم و ضروری است، باید در قیمت و امور دیگر به گونه ای عمل شود که به زندگی او لطمه وارد نگردد و در واقع همه خسارت هایی که به او وارد می شود جبران گردد.
به هر حال سخن از این است که اگر سیاست عادلانه به طور کامل ممکن نیست باید حداکثر عدالت را در بر داشته باشد و کم ترین حق از حقوق مردم را تضییع کند. عدالت همه جا و همه وقت یک اصل است و به فرموده امام علی(ع) امری است که خداوند آن را قوام بخش زندگی مردم و مایه دوری از حق کشی ها قرار داده است (غرر الحکم، ح4789) و «عدالت بر پادارنده مردم و زیور حکمرانان است» و «با عدالت است که کار مردم اصلاح می شود» و «هیچ چیز مانند عدالت شهرها را آبان نکرده است» (همان، ح1954 و 4215 و 9543). پس اجرای عدالت و ادای حقوق مردم باید اصلی باشد که حکام در همه سیاستگذاری ها و اعمال خود در نظر بگیرند. حاکم حق ندارد به بهانه هایی مانند امنیت، اقتدار ملی و مانند آن جلوی عدالت و ادای حقوق ملت را بگیرد. عدابت اصلی است که بر اصول دیگر مقدم است.
3- و اجمعها لرضی الرعیه؛ بیشتر، رضایت مردم را در بر داشته باشد.
امام(ع) به این قسمت سوم توجه خاصی می کند و توضیح بیشتری درباره آن می دهد. نکته ای که بیشتر بر آن تاکید می کند این است که رضایت توده های مردم که اکثریت مردم را تشکیل می دهند بسیار اهمیت دارد و حاکم باید خواست این اکثریت را در نظر بگیرد. همین اکثریت مردم هستند که بارها را بر دوش می کشند و در هنگام سختی ها بیشترین هزینه را می کنند. حاکم نباید به خواص و افراد ویژه که تنها به منافع خود می اندیشند و حاضر به هزینه کردن نیستند بیش از حد توجه کند. امام(ع) در جای دیگر به دو نکته توجه می دهد. یکی اینکه حکومت از آن مردم است و هیچ کس در آن حقی ندارد مگر اینکه مردم به او بدهند؛ و دیگر اینکه اجتماع همه مردم ممکن نیست و رای و نظر اکثریت کافی است. در یک جا می فرماید: «ای مردم... امر خلافت و حکومت از آن شماست و هیچ کس حق ندارد آن را به خود اختصاص دهد، مگر آن کسی که شما او را امیر و حاکم نمایید» (تاریخ طبری، ج4، ص221؛ کامل ابن اثیر، ج3، ص266؛ به نقل از آیت الله سبحانی، مسائل جدید کلامی، ص606). و در جای دیگر می فرماید: «هرگاه گزینش پیشوا بستگی به حضور همه مسلمانان داشته باشد این کار عملی نیست...» (نهج البلاغه، خ173). پس حکومت از یک سو مال مردم است و از سوی دیگر رای اکثریت در آن کافی است. حاکم باید در تصمیمات خود خواست و نظر این اکثریت را در نظر بگیرد.
اما یک پرسش مهم در اینجا این است که آیا خواست و نظر توده های مردم و اکثریت آنان می تواند عدالت را نابود کند و برخلاف عدالت باشد؟ پیشتر در نوشتاری تحت عنوان «همنوایی عدالت با آزادی در نظام حکومت علوی» بیان شد که حقوق اولیه انسان ها را به هیچ وجه نمی توان گرفت و به این معنا عدالت مرز آزادی را معین می کند.

حکومت حق عیب جو نیست، بلکه خطاپوش است
امام علی(ع) در فرازی از عهدنامه مالک اشتر وظیفه حاکم را در رابطه با عیب ها و خطاهای مردم بیان می کند. آن حضرت می فرماید:
«ای مالک ... باید دورترین مردم به تو و مبغوض ترینشان نزد تو کسی باشد که بیش از دیگران عیب جوی مردم است؛ زیرا مردم عیب هایی دارند که حاکم در پوشاندن آنها از همه سزاوارتر است. پس آنچه را که بر تو پوشیده است آشکار مساز، زیرا وظیفه تو فقط پاک کردن عیوبی است که بر تو ظاهر گشته، و خداوند نسبت به آنچه از تو پنهان مانده است داوری خواهد کرد. پس تا می توانی عیوب مردم را بپوشان، تا خداوند آنچه را تو دوست داری که بر مردم پوشیده باشد، بپوشاند. کینه ها را از دل بشوی و خود را از انتقام گیری مبرا و پاکیزه گردان و از هر چه برایت روشن نیست چشم بپوش. در تصدیق سخن چین شتاب مکن، زیرا سخن چین خائن است هرچند خود را به خیرخواهان شبیه سازد» (نهج البلاغه، نامه 53، ش24-27).
امام(ع) نکات مهمی را در رابطه با این بعد از وظیفه حکومت بیان می فرماید. آن حضرت در واقع در این فراز از سخن خود یک امر و دو نهی را آورده است .
1- حاکم حق، خطاپوش است
مردم عیب هایی دارند و خطاهایی از آنان سر می زند و حکومت از این عیب ها و خطاها به صورت طبیعی مطلع می گردد. حکومت های باطل و خودکامه و فاسد از عیوب و خطاهای مردم نیز، مانند هر چیز دیگر، استفاده ابزاری می کنند و از آنها در راستای سیاست های باطل خود بهره می برند. وقتی خطاهایی یا عیبهایی از انسانی برای این نوع حکومت ها فاش می شود نخستین چیزی که به ذهنشان می رسد این است که همین عیب و خطا و تهدید به مجازات و آبروریزی را ابزاری برای فشار به این فرد قرار دهند تا به موقع از او استفاده کنند. او را مجبور می سازند که جلو انظار حاضر شده به خطاهایی و یا به ارتباط با افرادی و ... اعتراف کند و بدین وسیله مخالفان و منتقدان را، که به هیچ وجه فرصت دفاع از خود را نمی یابند، لکه دار کنند و حرمت و موقعیت اجتماعی آنان را از بین ببرند.
اما حاکم حق که تنها به وظیفه می اندیشد و از هیچ وسیله نادرستی استفاده ابزاری نمی کند، چرا که معتقد است هرگز با ابزار باطل نمی توان حق را یاری کرد، نه تنها به فکر استفاده ابزاری از عیوب و خطاهای مردم نیست، بلکه وظیفه خود می داند که عیوب مردم را بپوشاند. امام علی(ع) می فرماید حاکم باید به فکر پاک کردن عیوب و خطاها باشد و نه افشای آنها. آن حضرت در لابلای سخن خود به نکته مهمی اشاره می کند و آن اینکه کسی که عیب و خطاهای دیگران را فاش می کند کینه و ناپاکی در دل دارد و در پی انتقام گیری است. افشای راز دیگران هرگز نمی تواند با هدف درست و صحیح و خدایی انجام گیرد.
پیامبر خدا(ص) می فرماید: «هر کس از برادر خود گناهی بداند و آن را بپوشاند، خداوند درروز قیامت گناهان او را بپوشاند» (گزیده میزان الحکمه، ص578) و امام باقر(ع) می فرماید: «مومن در برابر مومن وظیفه دارد که هفتاد گناه بزرگ او را بپوشاند» (کافی، ج2، ص207).
2- حاکم پارسا خطای مردم را جست و جو نمی کند
امام(ع) در این سخن و وصیت، مالک اشتر را از یک عمل نهی می کند و آن جست و جو برای یافتن گناهان و خطاها است. توصیه اول این بود که هر خطایی از مردم که برایش آشکار شد آن را افشا نکند و از آن سوء استفاده نکند بلکه در پاک کردن آن بکوشد. توصیه دوم این است که هرگز تلاش نکند که خطاها و گناهان مردم را کشف کند. اینکه در خانه های مردم چه می گذرد و مردم در خفا چه کارهایی انجام می دهند ارتباطی با حکومت ندارد و هرگز نباید جست و جو کند که اسرار مردم را کشف کند. ابزار و وسیله ای که هم کاربرد صحیح و عقلایی دارد و هم کاربرد نادرست، کسی حق ندارد که مردم را متهم به آن کند که در درون خانه خود از کاربرد نادرست آن استفاده می کنند. همچنین تحقیق و تفحص درباره اینکه چه استفاده ای از آن ابزار می شود نه تنها وظیفه حکومت نیست، بلکه چنین تجسسی مجاز نیست.
خداوند تعالی می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید! از بسیاری از گمان ها بپرهیزید؛ زیرا پاره ای ازگمان ها گناه است و تجسس نکنید ... » (حجرات/12).
پیامبر خدا(ص) می فرماید: «عیب های مومنان را جست وجو نکنید، زیرا هر کس در پی عیب های مومنان بگردد، خداوند در پی عیب های او می گردد و هر کس خداوند تعالی عیوبش را جست و جو کند، او را رسوا سازد گرچه درون خانه اش باشد» (ثواب الاعمال، ج2، ص288). امام علی(ع) می فرماید: «کاوش کردن در عیب دیگران خود عیب است» (غرر الحکم، ح4489).
نقل است که یکی از خلفا در شهر می گشت تا اینکه صدای آواز خواندن مردی را از حانه ای شنید. از دیوار بالا رفت و گفت: ای دشمن خدا، خیال کرده ای که خداوند برای تو گناهکار پرده پوشی می کند؟! آن مرد گفت: ای امیر مومنان! تو هم درباره من تند نرو. اگر من یک گناه کردم تو سه گناه مرتکب شدی: خداوند فرموده است: «تجسس نکنید» (حجرات/12) و تو تجسس کردی. و فرموده است «از درها وارد خانه ها شوید» و تو ازدیوار بالا آمدی. و فرموده است: «وارد خانه های دیگران مشوید مگر اینکه اجازه بگیرید و بر اهل آن سلام کنید» اما تو بدون اجازه وارد شدی (کنز العمال، ح8827).
اما گویا بالا رفتن از دیوار خانه های مردم و کاوش در آن و حتی تخریب وسایل آنان برای برخی از حکومت ها که خود را دینی و اسلامی می خوانند به امری عادی و روزمره تبدیل شده است.
3- پرهیز از گماردن جاسوس و خبرچین برای امور شخصی مردم
نکته سومی که امام(ع) به آن توجه می دهد و مالک اشتر را از آن نهی می کند این است که سخن عیب جویان را بشنود. حضرت می فرماید افراد عیب جو و سخن چین را از خود دور کن و از آنها نفرت داشته باش.
آن حضرت به گماردن جاسوس تصریح نمی کند اما می فرماید که حتی اگر کسی چنین عملی را خودسرانه انجام داد او را طرد کند. نه تنها سخن او را تایید مکن، بلکه توجه داشته باش که به چنین افرادی هرگز نمی توان اعتماد کرد چرا که کسی به خاطر خدا و دین و حق پرستی به کار عیب جویی و تجسس در امور شخصی مردم نمی پردازد. چنین انسان های پستی که برای رسیدن به متاع نا چیزی از این دنیا دست به کارهای پست می زنند از خیانت دور نیستند و اگر امروز برای تو جاسوسی کردند به راحتی برای رسیدن به متاع بیشتر به تو خیانت می کنند. او را هرگز نباید خیرخواه نظام و حکومت به حساب آورد. او دشمن نظام است. کسی که مردم را نسبت به نظام بدبین می کند در واقع خائن است نه خدمتگذار.
امام علی(ع) می فرماید: «از خطای دیگران هرگز شاد مشو؛ زیرا تو نیز همیشه از خطا کردن مصون نیستی» ( غرر الحکم، ح10294) و امام صادق(ع) می فرماید: «دورترین بنده از خدا، آن کسی است که با شخصی طرح دوستی افکند و لغزش های او را نگه دارد، تا روزی به واسطه آنها او را سرزنش کند» (کافی، ج2، ص355).
پس در مکتب علی(ع) حکومتی دینی و اسلامی و پارسایانه است که نه تنها از خطاها و عیوب مردم سوء استفاده نکند و آنها را ابزاری برای رسیدن به اهداف خود قرار ندهد، بلکه پوشانیدن و پاک کردن آنها را وظیفه خود بداند. نه تنها در پی یافتن خطاها نباشد و تجسس نکند، بلکه افعال مردم را به بهترین صورت آن حمل کند و به آنان گمان بد نبرد. نه تنها جاسوس نگمارد و از افراد خبرکش در امور شخصی مردم استفاده نکند، بلکه افراد اینگونه را طرد کند. البته اگر حکومتی پیدا شود که خود را اسلامی و دینی بنامد و برای مردم شنود بگذارد و حتی از داخل خانه مردم و حتی اتاق خواب آنان خبرگیری کند و ... تکلیفش روشن است. چنین حکومتی را اگر بتوان اسلامی خواند، نام اسلام اموی شایسته آن است و نه اسلامی نبوی و علوی.

پرهیز از آوردن نا اهلان در حلقه مشاوران
امام علی(ع) به مالک اشتر توصیه می کند که برخی از افراد را جزو حلقه مشاورانش قرار ندهد چرا که آنان ذهن حاکم را به صورت های مختلف خراب می کنند و مانع آن می شوند که در موقعیت های مختلف وضعیت را درست درک کند و تصمیم مناسب بگیرد. حضرت می فرماید:
«ای مالک! ... بخیل را از مشاوران خود قرار مده، چرا که او تو را از نیکوکاری و بخشش باز می دارد و از تنگدستی می ترساند. آدم ترسو را از مشاوران خود قرار مده، چرا که در انجام کارها روحیه تو را سست می کند. انسان حریص و طمع کار را از مشاوران خود قرار مده، چرا که آزمندی همراه با ظلم و ستم را در نظرت زیبا جلوه می دهد. همانا بخل و حرص غرائز گوناگونی هستند که ریشه در بدگمانی به خداوند بزرگ دارند. بدترین مشاوران و دستیاران تو، کسی است که پیش از تو مشاور و دستیار بدکاران بوده، و در گناهان آنان شرکت داشته است. پس مبادا چنین افرادی محرم راز تو باشند. زیرا که آنان یاوران گناهکاران، و یاری دهندگان ستمکارانند» (نهج البلاغه، نامه 53، ش 28-29).
بی تردید حلقه مشاوران شخصیتی که در پست و مقامی قرار دارد چه در درک درست موقعیت ها و چه در تصمیم گیری های او تاثیر زیادی دارند. مشاوران می توانند یک وضعیت عادی و مناسب را غیر عادی و بحرانی جلوه دهند و شخص را به سوی تصمیم های نادرست و خطرناک بکشانند و می توانند یک اوضاع بحرانی و خطرناک را عادی و مناسب جلوه دهند و او را از تصمیم مناسب بازدارند. این مشاوران نا اهل هستند که چه بسا باعث می شوند کشوری و ملتی و نظامی به پرتگاه سقوط کشیده شود. این مشاوران نا اهل و فاسد هستند که شخص مسئول و صاحب منصب را به ماجراجویی و اعمال و سخنان نسنجیده ای می کشانند که هزینه سنگین آنها چه بسا کمر یک ملت را بشکند و جنگ و ویرانی و فقر و فلاکت و بدبختی را برای ملتی به ارمغان آورد. مشاوران بی خرد یا شیاد قدرت کشور و امکانات و توانایی های آن را برای حاکم و صاحب منصب چنان بالا و بی بدیل نشان می دهند و دشمنان و قدرت آنان را چنان ضعیف و ناتوان می نمایانند که او به رجزخوانی برای جهانیان به حدی ادامه می دهد که دیگر راه برگشتی نباشد.
امام(ع) می فرماید هم خصلت های روحی و اخلاقی مشاورانت را در نظر بگیر و هم سابقه آنان را. نه افرادی که ضعف های اخلاقی جدی دارند برای مشاوره مناسبند و نه افراد بد سابقه. خصلت ها و ویژگی های اخلاقی بی تردید در رای و نظر آنان تاثیرگذار است. امام(ع) نمونه هایی از این کاستی های اخلاقی، که صلاحیت طرف مشورت قرار گرفتن را از بین می برد، ذکر می فرماید.
انسان بخیل و خسیس روحیات خاصی دارد. او بیشتر نگرانی از کمبود مال و تنگدستی را به حاکم گوشزد می کند و باعث می شود که حاکم در هزینه کردن و خرج کردن سخت گیری کند و مشکلاتی را برای حکومت به وجود آورد. البته مشکل دیگر را ممکن است آدمی که ولخرج است و در خرج کردن کنترل ندارد و آینده نگر نیست به وجود آورد.
انسان ترسو ترس بی جا ایجاد می کند و از تصمیم محکم و صحیح جلوگیری می کند و انسان متهور از طرف دیگر باعث تصمیم های جسورانه و خطرناک می شود. به هر حال کسانی که اعتدال روحی و اخلاقی ندارند، اگر طرف مشورت قرار گیرند باعث زیان های جبران ناپذیری می شوند. امام(ع) تنها نمونه هایی از ضعف های اخلاقی که بیشترین لطمات را دارد آورده است.
نمونه دیگری از این ضعف های اخلاقی طمعکاری و حرص است. امام(ع) نتیجه مشاوره با انسان های طماع را چنین بیان می دارد: این انسان ها حرص و طمع حاکم را در مال و قدرت و شوکت بالا می برند و نتیجه حتمی این زیاده خواهی ها ظلم و ستم است. این مشاوران هستند که حاکم را تشویق می کنند که به قدرت مطلق و بلامنازع تبدیل شود. مشاوران طماع و سیری ناپذیر قدرت مطلق و شوکت و عظمت را برای حاکم زیبا جلوه می دهند و به او می قبولانند که راز و رمز موفقیت، در قدرت مطلق داشتن است. آنان به حاکمی که حکومت خود را اسلامی و دینی می داند به صورت های مختلف می قبولانند که عظمت و شوکت و قدرت دین و نظام دینی در عظمت و شوکت و قدرت شخص تو نهفته است و هر سخنی و عملی که عظمت و اقتدار تو را خدشه دار کند، عظمت و اقتدار دین و نظام را خدشه دار کرده است.
و اینگونه است که ستمگری حاکم آغاز می شود و تضییع حقوق انسان ها به امری عادی تبدیل می گردد. منتقد حاکم، مخالف می شود و مخالف بر انداز شمرده می شود و سزاوار سخت ترین مجازات ها می گردد. نقد حاکم مساوی با دشمنی دین و نظام می شود و مجازات های سنگینی در پی خواهد داشت. به هر حال حلقه مشاوران هستند که قدم به قدم حاکم را به بهانه های مختلف به سمت ظلم و ستم و تضییع حقوق مردم و رودررویی با آنان به پیش می برند تا او را به سقوط و نابودی نزدیک گردانند.
گروه دیگری که امام مشورت با آنان و مشاوره و دستیار قرار دادن آنان را نهی می کند، انسان های بد سابقه هستند. کسانی که با ظالمان و ستمگران همکاری کرده و آنان را یاری داده اند. کسانی که در تضییع حقوق مردم دست داشته اند و در ظلم و ستم به مردم شریک هستند. حاکم پرهیزگار باید مهم ترین دغدغه اش دوری از ظلم و ستم و تضییع حقوق مردم باشد. اما وقتی کسانی را از مشاوران خود قرار می دهد که به دلیل سابقه همکاری با ظالمان، با ظلم و تضییع حقوق خو گرفته اند و برایشان به امری عادی تبدیل شده، این مشاوران ظلم و تضییع حق را ساده و آسان جلوه می دهند و حکومت و حاکم را در این امر غرق می نمایند.
پیامبر خدا(ص) به علی(ع) نصیحت می کند که کسانی را مشاور خود قرار ندهد: «ای علی! با ترسو مشورت مکن، زیرا او راه حل مشکل را بر تو تنگ می کند و با بخیل مشورت مکن، زیرا او تو را از هدفت باز می دارد و با آدم حریص مشورت مکن زیرا او آزمندی را در نظرت نیکو جلوه می دهد» (علل الشرایع، ص559).
امام علی(ع) در جای دیگر می فرماید: «با دروغگو مشورت مکن؛ چون دروغگو، مانند سراب، دور را در نظرت نزدیک نشان می دهد و نزدیک را دور» (غررالحکم، ح10351).
امام صادق(ع) شرایط مشاور را اندکی متفاوت بیان می کند: «مشورت جز با حدود چهارگانه آن تحقق نپذیرد؛ نخستین حد آن این است که کسی که با او مشورت می کنی خردمند باشد؛ دوم اینکه آزاده و متدین باشد؛ سوم اینکه دوست و برادروار باشد و چهارم اینکه راز خود را به او بگویی و او به اندازه خودت از آن راز آگاه باشد، اما آن را بپوشاند و به کسی نگوید» (مکارم الاخلاق، ج2، ص98).
به هر حال سخن امام(ع) در این بخش از عهدنامه این است که حاکمی که مشاوران ناشایست و بی اخلاق و فاسد گرد خود جمع کند این مشاوران، هم او را از درک حقیقت باز می دارند و هم از تصمیم درست. آنان او و کشوری و ملتی را به ورطه نابودی سوق می دهند.

طرد مداحان و جذب حقگویان
امام علی(ع) در فرازی از عهدنامه مالک اشتر به این نکته اشاره می فرماید که در حلقه خواص و نزدیکان حاکم و کسانی که مورد مشورت حاکم قرار می گیرند نباید چاپلوسان و مداحان باشند بلکه باید افرادی باشند که حقیقت را با صراحت بیان می کنند:
«ای مالک ... باید کسانی را برگزینی و از یاران نزدیک خود در خلوت و اجتماع قرار دهی که در حق گویی از همه صریح ترند، و همه جا و همه وقت در آنچه خدا برای دوستانش نمی پسندد و ممکن است از تو سر بزند با تو همراهی نمی کنند. تا می توانی با پارسایان و راستگویان ارتباط برقرار کن و آنان را چنان پرورش ده که تو را زیاد نستایند، و به خاطر کاری که انجام نداده ای شادمانت نسازند. زیرا ستایش و مدح زیاد کبر و نخوت بار می آورد و انسان را به سرکشی می کشاند» (نهج البلاغه، نامه 53، ش32-33).
مداحی و چاپلوسی را باید در مقابل حق گویی قرار دهیم چرا که نقطه مقابل یکدیگرند. این دو ویژگی و عمل اخلاقی در متون دینی بسیار مورد توجه قرار گرفته و اولی بسیار مذموم و ناپسند شمرده شده و دومی بسیار ارزشمند و والا به حساب آمده است.
پیامبر خدا(ص) می فرماید: «به صورت مدح گویان خاک بپاشید» (سنن ابن ماجه، ح3742؛ به نقل از گزیده میزان الحکمه، ص700) و می فرماید: «از مدح و ستایش بپرهیزید، که آن سر بریدن است» (کنز العمال، ح8331) و می فرماید: «اگر کسی با کاردی تیز و بران به کسی حمله کند، برای او بهتر است از اینکه رودررو او را بستاید» (المحجة البیضاء، ج5، ص284).
مدح و ستایش در صورتی که راست و مطابق واقع باشد ناصواب و مذموم است تا چه رسد به اینکه انسان بدکار و ستمگر ستوده شود. پیامبر خدا(ص) می فرماید: «هرگاه بدکار ستوده شود، عرش بلرزد و پروردگار به خشم آید» (اعلام الدین، ص313) و می فرماید: «هر کس حکمران ستمگری را مدح گوید و از سرچشمداشت به او، خود را در برابرش خفیف و خوار گرداند، همسفر او به سوی آتش باشد» (امالی الصدوق، ص347).
در مقابل صفت مداحی و چاپلوسی، حق گویی قرار دارد. پیامبر خدا(ص) می فرماید: «با تقواترین مردم کسی است که حق را بگوید، چه به سودش باشد و چه به زیانش» (همان، ص27) و می فرماید: «هان! مبادا ترس از مردم مانع از آن شود که کسی حق را بداند و نگوید. بدانید که برترین جهاد سخن حقی است که در برابر فرمانروایی ستمگر به زبان آورده شود» (کنز العمال، ح43588). امام علی(ع) به فرزندش حسن(ع) چنین سفارش می کند: «فرزندم! تو را سفارش می کنم به ترس از خدا در توانگری و تهیدستی و گفتن حق در حال خشنودی و خشم» (تحف العقول، کوتاه سخنان امام علی«ع»).
دوستی مدح و ستایش نیز، صفتی است بدتر از مداحی، و انتقاد ناپذیری و زیر بار سخن حق نرفتن صفتی است بسیار ناخوشایند. پیامبر خدا(ص) می فرماید: «دوست داشتن مدح و ثنای مبالغه آمیز باعث می شود که انسان نسبت به دین کور و کر گردد و باعث می شود که خانه ها خالی گردند» (تنبیه الخواطر، ج2، ص122). از این سخن گرانبها بر می آید که مداحی و ستایش هم دین را بر باد می دهد و هم دنیا را. در جامعه ای که در آن مداحی رواج دارد نه از دین چیزی می ماند و نه از مملکت و آبادانی کشور. امام علی(ع) می فرماید: «کسی که تو را به آنچه نداری بستاید، اگر عاقل باشی، این کار در واقع نکوهش توست» و می فرماید: «از کسی که تو را بی جهت مدح و ستایش می کند، پرهیز کن، زیرا زود باشد که بی جهت نیز (توسط او) بی حرمت و بی آبرو گردی» (همان، ج2، ص17).
و در سوی دیگر پیامبر خدا درباره حق پذیری می فرماید: «حق چه کوچک باشد و چه بزرگ هر کس برایت آورد بپذیر هرچند دشمنت باشد، و باطل را، چه کوچک باشد و چه بزرگ، هر کس برایت آورد نپذیر، هرچند دوستت باشد» (کنز العمال، ح43152).
امام علی(ع) در سخنی زیبا هر دو جنبه را جمع می کند و اهمیت آن را برای حاکم نشان می دهد: «خوش ندارم حتی در ذهن شما بگذرد که من ستایش اغراق آمیز و شنیدن مدح و ثنا را دوست دارم. و من –بحمد الله- چنین نیستم و و اگر هم به فرض دوست می داشتم که مرا مدح و ثنا گویند، این میل را به خاطر خضوع در برابر خداوند سبحان که به عظمت و کبریایی زیبنده تر است، رها می کردم. ممکن است مردم مدح و ستایش را پس از تحمل رنج و مشقت شیرین بیابند، لیکن شما مرا مدح و ثنا نگویید زیرا (اینکه می بینید خود را به رنج و سختی می افکنم برای این است که) می خواهم خود را از مسئولیت حقوقی که از جانب خدا و شما بر گردنم هست خارج سازم؛ حقوقی که هنوز از انجام آنها فراغت نیافته ام و واجبات و وظایفی که باید به جا آورم. پس آنگونه که با زمامداران گردنکش سخن می گویند با من سخن مگویید و محافظه کاری هایی که در حضور فرمانروایان سخت گیر می شود، در برابر من نکنید و با ظاهر سازی و چاپلوسی با من رفتار ننمایید و گمان مبرید اگر حقی را به من پیشنهاد دهید بر من گران می آید یا من در پی بزرگ نشان دادن خویشم. زیرا کسی که شنیدن حق، یا عرضه شدن عدالت بر او مشکل باشد، عمل کردن به آن برای او دشوارتر خواهد بود. پس از گفتن حق، یا مشورت در عدالت خودداری نکنید، زیرا خود را برتر از آنکه اشتباه کنم نمی دانم و خود را از آن ایمن نمی دانم» (نهج البلاغه، خ216).
امام(ع) در توصیه به مالک اشتر هر دو جهت را گوشزد می کند. کسانی را از یاران نزدیک خود و از حلقه مشاورانت قرار بده که دو ویژگی داشته باشند، یکی اینکه حق را با صراحت تمام بگویند و دیگر اینکه اگر تو به خطا رفتی آنان چشم بسته به دنبال تو نیایند. پس حاکم پارسا مداحان و ستایشگران و چاپلوسان را گرد خود جمع نمی کند، بلکه به حقگویان میدان می دهد. حاکم پارسا و نظام پارسا مداحی را رونق نمی دهد و حقگویان را به زندان نمی افکند. اگر در نظامی و حکومتی همینکه بالاترین قدرت سخنی را به زبان آورد، فورا باید همگان آن را همراهی کنند و هر کس کوچک ترین نقدی به زبان آورد باید هزینه سنگین آن را بپردازد، چنین نظامی و حکومتی هیچ شباهتی به حکومت علی(ع) ندارد وبا اسلام فاصله زیادی دارد.
پیامبر(ص) و علی(ع) در حکومت خود به مردم حق می دادند و بلکه تشویق می کردند که سخنان و اعمالشان را نقادی کنند و حتی با آن مخالفت ورزند. در حکومت علی(ع) نقادی و حق گویی نه تنها تشویق می شود بلکه تکلیف مردم شمرده می شود و مداحی و چاپلوسی محکوم می شود. اما هستند حکومت هایی که در آنها مداحی و چاپلوسی حرف اول را می زند و تنها راه ترقی و رسیدن به پست و مقام همین است و حقگویی و انتقاد از دست دادن شغل و کار و حتی آزادی را در پی دارد. این حکومت ها را هرگز نباید با حکومت علی(ع) مقایسه کرد. علی(ع) به مالک می فرماید مداحان و چاپلوسان را طرد کن . اطرافیان خود را چنان پرورش ده که با تو مخالفت کنند و تو را نقد کنند چرا که مداحی و ستایشگری انسان را به سرکشی و طغیان می کشاند.

جلب اعتماد مردم با پایبندی به اصول اخلاقی و انسانی
امام علی(ع) خطاب به مالک اشتر نخعی می فرماید:
«ای مالک ... هرگز نیکوکار و تبهکار در نظر تو یکسان نباشند چرا که این کار نیکوکاران را به نیکوکاری بی میل و تبهکاران را به تبهکاری تشویق می نماید. با هر کدام مطابق کردارشان برخورد کن. و بدان که هیچ چیز به اندازه نیکی والی به رعیت، و کاستن از بار رنج آنان، و اجبار نکردن آنان به کاری که بر عهده آنان نیست، سبب اعتماد و حسن ظن والی به رعیت نمی شود. باید چنان رفتار کنی که حسن ظن به مردمت را در پی داشته باشد؛ زیرا این خوش گمانی و اعتماد به مردم رنج بسیاری از تو بر می دارد. حسن ظن و اعتماد به کسی شایسته تر است که از آزمایش او نیکو بیرون آمده ای و بدگمانی و بی اعتمادی به کسی شایسته تر است که از آزمایش او ناموفق بیرون آمده ای» (نهج البلاغه، نامه 53، ش 34-37).
بزرگ ترین نعمت برای یک نظام حکومتی آن است که بتواند به ملت خود تکیه کند و به آنان اعتماد داشته باشد. چنین حکومتی دارای اقتدار واقعی است و آفات کم تر می تواند به آن لطمه بزند و توفان ها و سیلاب ها نمی تواند به راحتی ریشه آن را در آورد، چرا که ریشه در اعماق دارد. نظامی که توده های مردم دفاع از آن را وظیفه دینی و ملی و انسانی و اخلاقی خود بدانند، و برای آن هزینه کنند و از بذل جان و مال و حیثیت خود در راه حفظ آن دریغ نکنند، از بهترین سنگر و حفاظ و زره و پناهگاه برخوردار است. اما حکومتی و نظامی که این را نداشته باشد یا باید به سر نیزه نیروهای نظامی خود تکیه کند و با استفاده از قدرت چکمه پوشان در بین مردم وحشت ایجاد کند و آنان را به زور آرام و تسلیم نماید، و یا اینکه به بیگانگان تکیه و اعتماد کند و مملکت خود را به آنان بفروشد تا چند صباحی به حکومت خود ادامه دهد. اما نه سر نیزه چکمه پوشان و نه قدرت های بیگانه هیچکدام مأمن و پناهگاه مطمئن و دستگیره و جای پای محکمی نیستند. صفحات متعددی از تاریخ سرنوشت ناخوشایند این حکومت های پوشالی را نقل کرده و خود نیز شاهد بوده ایم که حکومت هایی که به مردم خود تکیه نداشته اند چگونه سرنگون شده و چه سرنوشت بدی داشته اند و چه نام بدی از آنان مانده است. تکیه و اعتماد به سر نیزه و بیگانگان به اندازه چنگ زدن به تار عنکبوت برای نجات از سقوط و چسبیدن به خزه ای بر روی آب برای نجات از غرق شدن کارساز است.
اما این نعمت اعتماد و تکیه بر مردم چگونه حاصل می آید؟ پاسخ این است که این اعتماد و تکیه در صورتی حاصل می شود که مردم به حکومت اعتماد داشته باشند و آن را از آنِ خود و خدمتگزار خود بدانند. در واقع این اعتماد، متقابل است و حکومتی می تواند به مردمش اعتماد کند که پیش تر اعتماد آنان را جلب کرده باشد. اما چگونه می توان اعتماد مردم را جلب کرد؟ در اینجاست که بسیاری از حکومت ها و نظام ها خطا می کنند و گمان می کنند با تبلیغات گسترده و راه انداختن هیاهو و جار و جنجال می توانند این اعتماد را به دست آورند. آنان گمان می کنند که انحصاری کردن همه بلندگو ها و قطع صدای هر مخالف و منتقد باعث می شود که مردمی که بمباران تبلیغاتی میشوند و تنها تعریف و تمجید از خدمات و کارهای بزرگ حاکم و حکومت را می شنوند و هیچ صدای منتقد و مخالفی را نمی شنوند، به حکومت اعتماد می کنند و این مردم پشتوانه حکومت هستند یا حداقل ساکتند و اعتراض نمی کنند و نابسامانی ها و نارسایی ها را تحمل می کنند. اما این حکومت ها غافل از آنند که در گام نخست، اعتماد نخبگان و تحصیل کردگان و انسان های فهیم و آزاده را از دست می دهند و هرچند ممکن است چند صباحی بتوان بین توده ها و نخبگان فاصله انداخت و با زندانی و حصر و مانند آن مردم را از آنان جدا کرد، اما این ابزار چون کفی بر روی آب است و به زودی بی ارزشی اش آشکار می شود و حقیقت برای مردم آفتابی می گردد.
امام علی(ع) راه دیگری به مالک اشتر پیشنهاد می کند. راه جلب اعتماد مردم پایبندی به اصول دینی و انسانی و اخلاقی است. مردم حکومت ها را آزمایش می کنند و به حکومتی اعتماد می کنند که از آزمایش آنان سربلند بیرون آید. مردم را چند روزی می توان فریب داد. دروغ و خدعه و پشت هم اندازی چند صباحی در اقشاری از مردم کارآیی دارد. چند روزی می توان به مردم گفت که وضع اقتصادی روبراه است و ما در حال پیشرفتیم و به زودی به یکی از قدرت های اقتصادی دنیا تبدیل می شویم. می توان گفت که ما در صنعت چنان پیشرفت کرده ایم که همه دنیا به حال ما غبطه می خورد. می توان گفت که ما برای همه دنیا برنامه داریم و کشورهای مختلفی برای گرفتن برنامه به ما مراجعه کرده و می کنند. می توان گفت که ما بیش از همه جا حقوق بشر را رعایت می کنیم. می توان گفت که ما زندانی سیاسی نداریم و ...
با این سخنان شاید بتوان تعدادی از مردم را برای مدتی فریب داد و حمایتشان و اعتمادشان را جلب کرد. اما این فریب ها و دروغ ها برای نخبگان و قشر وسیعی از جامعه از همان ابتدا مضحک و خنده دار است و چند روز بعد توده ها نیز نسبت به آن آگاهی می یابند.
امام علی(ع) می فرماید راه درست این است که برای حکومت، تنها نیکوکاری و خدمت و اصول انسانی مهم باشد و نیکوکاران را تشویق و ترغیب کند و از تبهکاری و تبهکاران دوری کند و به این دلخوش نباشد که این تبهکاران ممکن است به گونه ای به کار حکومت بیایند و برای مثال نقادان و مخالفان را ساکت کنند. این کار باعث می شود که مردم به حکومت و نظام اعتماد نکنند و آن را دینی و انسانی ندانند.
امام(ع) می فرماید که اگر حکومت می خواهد به مردم اعتماد و تکیه کند باید اعتماد آنان را جلب کند و اعتماد آنان با سه چیز جلب می شود. یکی اینکه با مردم خوشرفتاری کند و آنان را ولی نعمت خود بداند و به آنان احترام بگذارد. بزرگ ترین بی احترامی به مردم فریب دادن آنان است. وقتی حاکمی به مردم می گوید که هیچ گرانی و تورمی در کار نیست، در واقع نه تنها به عقل و شعور ملت خود، بلکه به حس آنان توهین کرده است. گرانی و تورم چیزی است که مردم با گوشت و پوست و تمام حواس خود لمس می کنند. حکومتی که دائما مردم را فریب می دهد و با وعده های توخالی آنان را سرگرم می کند به مردم خود احترام نمی گذارد. اعتماد مردم در صورتی جلب می شود که صداقت را در رفتار و کردار مسئولان بینند و آنان را خدمتگزاران واقعی دین و ملت و مملکت بدانند.
نکته دومی که امام(ع) برای جلب اعتماد مردم گوشزد می کند این است که مردم شاهد این باشند که حکومت در پی کاهش درد و رنج آنان است و می خواهد مشکلات آنان را حل کند. ممکن است برخی از مردم از گرفتن مبلغی از دست حکومت شادمان بشوند، اما پس از چند روز خواهند دید که این عمل حکومت به واسطه سیاستی بوده که شغل و کار و رونق اقتصادی و کشاورزی را از بین برده است. این سیاست، خدمت به مردم نبوده است بلکه خیانت به آنان بوده است. ممکن است حکومتی با واردات بی رویه کالاهایی که امکان تولید آنها در داخل وجود دارد برای مدتی فراوانی و ارزانی ایجاد کند، اما بزودی مردم خواهند فهمید که بر سر آنان کلاه رفته و قضیه «خر برفت مولانا» برای آنان تکرار شده و سرمایه هنگفت ملی آنان برای نابودی صنعت و کشاورزی آنان صرف شده و جیب خارجی ها را پر کرده است.
نکته سومی که امام(ع) برای جلب اعتماد مردم بیان می فرماید این است که حکومت، مردم را به کاری که وظیفه آنان نیست وادار نکند. آنان را بی جهت به خیابان نکشد و با هیاهو مجبور نسازد که به دنبال اتومبیل انسانی مانند خود بدوند. او را به نوشتن نامه در خواست و گدایی مجبور نسازد. آنچه را که شرع و دین برای او مجاز و مشروع دانسته بر او ممنوع و حرام نگرداند و ...
به هر حال امام (ع) می فرماید راه جلب اعتماد مردم که مقدمه اعتماد حکومت به مردم است این است که حکومت به جای فشار و اجبار مردم و به جای فریب مردم، به اصول دین و اخلاق در عمل پایبند باشد و به مردم صادقانه خدمت کند و مصلحت آنان را در نظر بگیرد و در پی حل مشکلات آنان باشد.

استفاده از دستاوردهای پیشینیان و بشریت
بشریت در طول تاریخ خود دستاوردهای مثبت فراوانی داشته و به پیشرفت های قابل توجهی دست یافته است. این پیشرفت و حرکت رو به جلو مورد تایید دین نیز بوده و برای مثال متکلمان مسلمان آمدن شرایع جدید تا شریعت خاتم را با تکامل عقلانی بشریت مرتبط می کرده اند. این پیشرفت ها در همه زمینه ها بوده و از صنعت و کشاورزی گرفته تا فرهنگ و ادب و آداب و رسوم را در بر می گرفته است. در این میان نقش انبیای الهی را در این پیشرفت ها، به ویژه در امور معنوی و اخلاقی نباید نادیده گرفت. به هر حال بشریت همیشه میراث خوار پیشینیان خود بوده و از دستاورد های آنان بی نیاز نبوده است. حکومتی و نظامی که بخواهد این دستاوردها را نادیده بگیرد و گرد خود دیواری بکشد و خود به ایجاد بنایی از پایه اقدام کند در واقع یک گنجینه گرانبها و یک میراث ارزشمند را از دست داده و زیان جبران ناپذیری به کشور و ملت خود وارد کرده است. امام علی(ع) در عهدنامه مالک اشتر به بعدی از این قضیه اشاره می فرماید:
«ای مالک ... سنت و روش نیکویی را که بزرگان این امت به آن عمل کرده و سبب الفت میان مردم گشته و امور مردم بر پایه آن سامان یافته، بر هم مزن و نقض نکن. روشی و سنتی را پدید میاور که حتی به یکی از این سنت ها و روش های نیکوی گذشته آسیب برساند، که پاداش آن برای کسی است که آن سنت های نیکو را بنیان گذارده و گناه آن بر تو باشد که آن را شکسته ای» (نهج البلاغه، نامه53، ش37).
اینکه فردی که در پست و مقامی حکومتی قرار می گیرد بخواهد تمام دستاوردهای پیشینیان همان جامعه یا جوامع دیگر یا کل بشریت را نادیده بگیرد و بخواهد همه چیز را از نو بنا کند و هر نهادی را که دیگران پس از تجربه های فراوان و اندیشه ها و مشورت های زیاد تاسیس کرده اند یا اصلی که بنا گذاشته اند یا رسمی که بنیان نهاده اند یا ... نادیده بگیرد و همه را ویران کند و در نتیجه همه ساختار جامعه را از نو بسازد، نشان دهنده جهل شدید و بلکه بیماری وحشتناک است. بشریت برای تجربه ها و یافته های خود هزینه های سنگینی داده و آزمون و خطاهای زیادی کرده، تا از عصر حجر به دوران مدرن رسیده است. نادیده گرفتن این میراث گرانسنگ به معنای باز گرداندن جامعه به عصر حجر یا نوسنگی است و هیچ انسان عاقلی چنین کاری را انجام نمی دهد.
دین مبین اسلام در منطقه حجاز و در میان مردمی ظهور کرد که از تمدن و فرهنگ، کم تر برخوردار بودند. اما با اینکه دین اسلام در واقع یک انقلاب فرهنگی عمیق و زیربنایی به وجود آورد، اما منطقش نفی و رد همه چیز نبود، بلکه هر آنچه را که مثبت و مفید یافت نه تنها رد نکرد بلکه بر آن تاکید کرد که نمونه آن جنگ در ماههای حرام است. حال چقدر فاصله است بین منطق اسلام که دستاوردهای مثبت عرب جاهلی را می گیرد و تایید می کند، با منطق صاحب منصبانی که وقتی سر کار می آیند دستاوردهای سی ساله همان جامعه و نظام و قبل از آن را نادیده می گیرند و هر بنای مثبتی که پیشینیان گذاشته اند ویران می کنند و پس از تحمیل هزینه سنگین به مردم و کشور مجبور به بازگشت به همان روش ها می شوند و همگان درستی آن روش ها را در می یابند.
گرفتن روش ها و یافته های ارزشمند و ارج نهادن به آنها محدود به جامعه و مملکت فرد حاکم و یا همدینان و هم مذهبان او نیست. اگر عرب جاهلی مشرک روش ها و بینش های مثبتی داشته است که بتواند مورد تایید و استفاده جامعه اسلامی قرار گیرد، قطعا در جوامع دیگر و در میان فرهنگ و تمدنها و ادیان دیگر امور ارزشمندی وجود دارد که باید مورد استفاده قرار گیرد و عقل سلیم و حکمت، رد و ترک آنها را اجازه نمی دهد.
حکمت راه و روش درست زندگی است و حکیم کسی است که در پی یافتن این راه و روش درست و به کار بستن آنهاست. امام علی(ع) می فرماید: «حکمت گلزار خردمند است و گردشگاه فرزانگان» (غررالحکم، ح1992). پی جویی و گوش دادن به این راه و روش درست چنان مهم است که پیامبر خدا(ص) می فرماید: «برای مومن شنیدن یک سخن حکیمانه بهتر از یک سال عبادت است» (بحار الانوار، ج77، ص172).
اما این راه و روش درست زندگی یا حکمت را از کجا باید گرفت و آیا حد و مرزی در این رابطه وجود دارد؟ امام علی(ع) پاسخ می دهد: «حکمت گمشده مومن است، پس آن را گرچه نزد مشرک باشد پی جویی کنید، چرا که شما بدان سزاوارتر و شایسته ترید» (امالی الطوسی، ص625) و می فرماید: «حکمت گمشده مومن است، پس آن را حتی از منافق فرا گیرید» (نهج البلاغه، حکمت 80).
همچنین پیامبر خدا(ص) به آن پاسخ می دهد: «حکمت گمشده مومن است و آن را از هر کس بشنود می گیرد و اهمیت نمی دهد که از کجا آمده است» (سنن ابن ماجه، ج2، ح1395، به نقل از مجیدی خوانساری، نهج الفصاحه، ص185).
پیامبر اسلام درباره فراگیری علم و دانش می فرماید: «دانش را فرا گیرید، گرچه در چین باشد؛ زیرا طلب دانش بر هر مسلمانی واجب است» (کنز العمال، ح28697). امام صادق(ع) اهمیت فراگیری علم را با تاکیدی عجیب بیان می فرماید: «اگر مردم می دانستند که علم چه فوائدی دارد، هر آینه در جست و جوی آن بر می آمدند، گرچه در راه آن خون بریزند و در ژرفای دریاها فرو روند» (عوالی اللئالی، ج4، ص61، به نقل از گزیده میزان الحکمه، ص549).
این تاکید بر فراگیری علم و دانش و استفاده از یافته های دیگران بود که باعث شد جامعه اسلامی در سده های نخست در مکانی که از تمدن و فرهنگ کمتر خبر بود، تمدنی را پایه گذاری کند که در آن زمان نمونه نداشت. حرکت تمدنی و فرهنگی اسلام از زمان ظهور آن آغاز و به مدت حدود پنج قرن سیر تکاملی خود را ادامه داد تا به نقطه اوج خود رسید. این رشد و شکوفایی به خاطر هاضمه قوی این دین جدید بود که میتوانست اجازه دهد که دانش ها و بینش ها را در هر کجا که باشد و در دست هر کس که باشد بگیرند و از آن استفاده کنند و آن را پرورش دهند. اما چقدر از این منطق فاصله دارند کسانی که سخن از این به میان می آورند که باید دیواری گرد جامعه اسلامی کشید و جلوی ورود علوم انسانی را گرفت! چه میزان از سخن پیامبر و علی فاصله دارند کسانی که از ورود علم و دانش به جامعه اسلامی وحشت دارند و آن را مضر به حال جامعه می انگارند. طبق منطق پیامبر و علی رشد و شکوفایی جامعه در این است که نه تنها مرزهای خود را به روی حکمت ها و دانش های دیگران بگشاییم، بلکه خود به استقبال آن رویم و آن را از چنگال مشرکان و منافقان برباییم و حتی تا چین برای وارد کردن آن راه بپیماییم. کسی که از علم و دانش می ترسد قطعا شناخت درستی از اسلام ندارد. چنین کسانی همان را تجربه می کنند که ارباب کلیسا در سده های چهارم و پنجم میلادی تجربه کردند و با بیان اینکه علم و دانش مفید تنها در کتاب مقدس است و از طریق کلیسا به دست می آید، هر نشانه ای از دانش و بینش را از بین بردند. این سیاست و روش پنج قرن سده های تاریک را به وجود آورد که باعث خاموشی علم و خرد گردید.
به هر حال امام علی(ع) به مالک اشتر دستور می دهد که سنت ها و روشهای ارزشمند پیشینیان را نادیده نگیرد و نقض نکند و روش هایی نسنجیده که به سنت ها و روش های ارزشمند پیشین لطمه می زند بنا ننهد. آن حضرت این عمل را گناهی نابخشودنی به حساب می آورد.

توجه به نظر کارشناسان در همه زمینه ها
تردیدی نیست که هیچ فردی در همه زمینه ها تخصص ندارد و حاکم یا نظام حکومتی برای اداره جامعه به تخصص های مختلفی نیاز دارد که هرگز در یک فرد جمع نیست. حتی در زمینه ای که فرد حاکم یا صاحب منصب تخصص دارد باز نیاز به مشورت با دیگر کارشناسان دارد. بنا و روش خردمندان حتی در امور کم اهمیت تر مشورت با کارشناسان و متخصصان است. برای جراحی یک بیمار، گروهی از متخصصان یک رشته با گرایش های همسان یا متفاوت کمیسیون پزشکی تشکیل می دهند و با هم گفت و گو می کنند تا به یک نظر برسند. تصمیم گیری درباره سرنوشت یک ملت و کشور در زمینه های مختلف فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و ... بسیار مهم است و هیچ فردی درباره هیچ یک از این زمینه ها و دیگر زمینه ها نمی تواند با تصمیم فردی و کارشناسی نشده خود کشوری را اداره کند. کشوری که همه امورش با نظر شخصی یک فرد اداره شود و درباره همه چیز، او تصمیم بگیرد، قطعا وضعیت مناسبی نخواهد داشت. امام علی(ع) در فرازی از عهدنامه مالک اشتر به زیبایی این نکته را بیان می فرماید:
«ای مالک ... با دانشمندان، فراوان گفت و گو کن، و با حکیمان فراوان بحث کن، که این عمل مایه آبادانی و اصلاح شهرها ، و برقراری نظم و قانونی است که در گذشته نیز وجود داشته است» (نهج البلاغه، نامه53، ش4039).
اداره یک کشور و مملکت و ایجاد و تصویب قانون در زمینه های مختلف و سیاستگزاری در حوزه های گوناگون و اتخاذ شیوه ها و راهکارهای مناسب برای اجرا و ... به علوم و دانش های مختلفی نیاز دارد که هیچ فردی همه آنها را در خود ندارد. یک نظام حکیمانه و خردمندانه نظامی است که از دانش ها و تخصص های افراد متعدد در زمینه های مختلف استفاده کند تا در تصمیم سازی و قانونگذاری و اتخاذ روش های اجرای مناسب موفق باشد. وضع یک قانون و در پیش گرفتن یک سیاست به شناخت زمینه ها و عوامل و پیامد های متعددی نیاز دارد که رشته های علمی متعدد و پرشماری می تواند آن را حاصل کند.
امام علی(ع) در زمانی با مالک اشتر سخن می گفت که جامعه چندان پیچیده نبود و اداره آن چندان سخت نبود، چرا که جامعه تازه از حالت بدوی به تمدن رسیده بود. در آن زمان ممکن بود که کسی همه علوم زمانه را، با توجه به آن زمان و مکان، کسب کند. پس نه جامعه چندان پیچیده بوده و نه از دانش های گسترده و شاخه های مختلف علوم خبری بود. امام(ع) در آن ظرف دستور می دهد که مالک با عالمان و متخصصان و حکیمان مشورت و گفت و گو کند. اما وضعیت در زمان ما از دو جهت بسیار متفاوت است. هم از این جهت که اداره جامعه بسیار پیچیده و مشکل شده چرا که زندگی مردم در جنبه های مختلف تغییر کرده و مسائل مختلفی به هم گره خورده و وضعیت بسیار پیچیده ای را به وجود آورده است. و از سوی دیگر دانش ها بسیار گسترده شده و به رشته ها و شاخه های متعددی تقسیم شده است. این دو امر باعث شده که برای اداره جامعه به دانش کارشناسان بسیار زیادی در رشته های مختلف نیاز باشد. آنچه امام علی(ع) به مالک اشتر برای اداره جامعه ساده آن روز توصیه فرموده، امروزه دهها و شاید صدها برابر آن نیاز است.
کسی که در دنیای امروز در پستی و منصبی قرار گیرد و خود را بی نیاز از مشاوره با کارشناسان بداند در واقع جاهل و نادان محض است. چرا که یا اوضاع و احوال و وضعیت جامعه و مشکلات اداره جامعه را نمی داند و یا خود را نمی شناسد و ارزیابی او از قدر و اندازه خودش غیر واقعی است. امام علی(ع) می فرماید:
«نادان، کسی است که خود را به آنچه نمی داند دانا شمارد و به رای و نظر خود بسنده کند و پیوسته از دانشمندان دوری کند و از آنان عیب و ایراد گیرد و مخالفان خود را بر خطا داند و آنچه را نفهمیده، گمراه کننده شمارد. هرگاه به مطلبی برخورد که آن را نمی داند، منکرش شود و آن را دروغ شمارد و از روی نادانی خود گوید: من چنین چیزی را نمی دانم و فکر نمی کنم که وجود داشته باشد و یا در کجا چنین چیزی است. و این از آن روست که به نظر و رای خود اعتماد دارد و از نادانی خود بی خبر است! از این رو به سبب نادانی خویش پیوسته از جهل بهره می گیرد و حق را انکار می کند و در نادانی سرگشته می ماند و از طلب دانش تکبر می ورزد» (تحف العقول، کوتاه سخنان امام علی«ع»).
آری این انسان جاهل و نادان است که در همه زمینه ها نظر می دهد و زبانش همیشه باز است و برای همگان برنامه می نویسد و پر مدعاست و چون سخن می گوید از همه دانش ها، اعم از علم دین و دنیا و همه زمینه ها و دانش ها به زبان می آورد و همگان را به سوی خود دعوت می کند و دیگران را گمراه می داند و به راه صحیح دعوت می کند و ...
امام علی(ع) می فرماید: «در نادانی تو همین بس که به دانش خود مغرور شوی» (امالی الطوسی، ص56) و می فرماید: «بزرگ ترین نادانی، ناآگاهی انسان از شان و منزلت خویش است» و می فرماید: «در نادانی انسان همین بس که قدر و اندازه خود را نشناسد» (غرر الحکم، ح2936 و 7054).
اما انسان خردمند اندازه خود را می داند و به کاستی های علمی و عملی خود آگاه است و خود را محتاج مشورت با دانایان و کارشناسان می داند. امام علی(ع) می فرماید: «هر کس با بزرگان مشورت کند در خردهای آنان شریک گردد» (نهج البلاغه، حکت161).
به هر حال جامعه ای که به کارشناسان و دانشمندان رشته های مختلف بها نمی دهد و از آنان در تصمیم گیری ها و سیاستگزاری ها استفاده نمی کند همان جامعه جاهلیت است که امام علی(ع) درباره آنها می فرماید: «...خوابشان بیداری و سرمه چشمشان اشک بود، و این سرزمینی بود که در آن دهان عالمان و دانشمندان دوخته شده بود و نادانان و جاهلان گرامی و ارجمند بودند» (نهج البلاغه، نامه2، ش10).
به هر حال دانشمندان و متخصصان دانشگاهی در یک رشته تخصص دارند و در دیگر رشته ها نمی توانند نظر دهند و همین طور عالمان علوم دینی تنها در رشته خود می توانند نظر دهند. برای تصمیم گیری در یک امر پیچیده به دانش و کارشناسی دانشمندان و کارشناسان بسیار زیادی نیاز است. برای نمونه می توان به سیاستگذاری درباره کنترل یا تکثیر جمعیت در کشور اشاره کرد. اینکه ظرفیت کشور به لحاظ جمعیت چه میزان است و آیا امروز به صلاح کشور کنترل جمعیت است یا تشویق به تکثیر آن، مساله ای است که دانشمندان زیادی باید با توجه به رشته علمی خود درباره آن نظر دهند و حکومت و نظام با توجه به نظر همه کارشناسان به جمع بندی برسد. پیشتر در نوشتاری تحت عنوان «تکثیر جمعیت، شریعت و ظرفیت کشور» در دو شماره (1) و (2) به اجمال به این موضوع پرداخته شد.
این یک نمونه است و حکومت و نظام حکومتی موظف است در همه زمینه ها به نظر کارشناسان و عالمان مراجعه کند. این توصیه اکیدی است که امام علی(ع) به مالک اشتر می کند و می فرماید برای آباد شدن کشور و اصلاح امور شهرها و برقراری نظم و قانون این کار ضروری است.

توجه به همه اصناف و پرهیز از توجه ویژه به یک صنف
جامعه اقشار گوناگونی دارد که هر یک وظیفه ای بر عهده دارند و نقشی ایفا می کنند تا چرخ جامعه بچرخد. حاکم و حکومت باید به نقش همه آنها توجه نماید و حقوق همه آنها را ادا کند و بداند که اگر به یک گروه توجه بیشتر از حد اعتدال نماید و به او امکان و قدرت بیشتری بدهد و به دیگران به اندازه لازم توجه نکند چرخ جامعه از حرکت می ایستد. جامعه به نظامیان و به قاضیان و کارمندان و تولیدکنندگان و توزیع کنندگان و ... به همه نیاز دارد و توجه به یک گروه و نور چشمی شدن او و بی توجهی به دیگر گروهها یا نقش یکی را به دیگری دادن قطعا باعث فساد و تباهی جامعه خواهد شد. امام علی(ع) در عهدنامه مالک اشتر به این نکته توجه می دهد . از مالک می خواهد که به همه گروه ها و اصناف توجه کند و نقش آنان را ارج نهد و حقوق آنان را بپردازد:
«ای مالک ... بدان که مردم از گروههای گوناگونی می باشند که اصلاح هر یک جز با دیگری امکان ندارد، و هیچ یک از گروهها از گروه دیگر بی نیاز نیست. از جمله این گروهها و اصناف، یک صنف لشکریان خدا هستند و دیگری دبیران و نویسندگان عمومی و خصوصی، و دیگری قاضیان دادگستر، و دیگری کارگزاران عدل و نظم اجتماعی و دیگری پرداخت کنندگان جزیه و مالیات از اهل جزیه و مسلمانان، و دیگری پیشه وران و تولید کنندگان و دیگری طبقه فرودست جامعه، یعنی نیازمندان و مستمندان. خداوند برای هر یک از این اصناف و گروهها نقش و سهمی معین کرده و حدود آن را در کتابش و سنت پیامبرش معین کرده و دستوری داده که نزد ما محفوظ است. سپاهیان به فرمان خداوند، پناهگاه استوار مردم و زینت زمامداران و مایه عزت دین و سبب امنیت راههایند و امور مردم جز با آنها اداره نگردد. و کار سپاهیان سامان نیابد مگر به خراج و مالیاتی که مردم می پردازند و با آن برای جهاد با دشمن تقویت می گردند و برای اصلاح امور خویش به آن تکیه می کنند و نیازمندی های خود را با آن بر طرف می سازند.
این دو گروه، یعنی سپاهیان و مالیات دهندگان، نیز جز با گروه سوم، که قاضیان و کارگزاران دولت و نویسندگان حکومتند، پایدار نمی ماند. اینان قراردادها و معاملات را منعقد می نمایند و آنچه را به سود مردم است فراهم می کنند و در کارهای خصوصی و عمومی بر آنان اعتماد می شود. و کار همه این گروه ها درست نمی شود مگر با بازرگانان و تولیدکنندگان که برای تهیه مایحتاج زندگی می کوشند و آنها را در بازارها در معرض فروش می گذارند و با کارهایی که از دیگران بر نمی آید امور مردم را سامان می دهند. سپس طبقه فرودست جامعه است که احسان و یاری به آنان شایسته و لازم است. راهکار و برنامه و گشایش همه این اصناف در قانون خدا معین است و هر یک از آنان به اندازه ای که امورشان سامان یابد بر والی حق دارند و والی جز با تلاش و طلب یاری از خداوند و مهیا ساختن خویش برای اجرای حق و پایداری و شکیبایی از عهده این تکلیف الهی ، چه سبک باشد و چه سنگین، بر نمی آید» (نهج البلاغه، نامه 53، ش41-50).
امام(ع) در این فراز از عهدنامه نکات متعدد و مهمی را بیان میفرماید:
1-جامعه به همه گروهها و اصناف نیاز دارد و هر یک باید وظیفه خود را انجام دهند تا چرخ جامعه بچرخد. اگر یک صنف از اصناف جامعه وظیفه خود را انجام ندهد بقیه اصناف نیز نمی توانند وظیفه خود را انجام دهند چرا که همه به هم وابسته و نیازمندند و اگر یکی حذف و نادیده گرفته شود یا وظیفه اش را درست انجام ندهد کل نظام با مشکل روبرو می شود. پس همه اصناف به جامعه خدمت می کنند.
2-دولت و حکومت وظیفه دارد حق همه این گروهها و اصناف را ادا کند. اینها اگر وظایفی دارند و خدمتی ارائه می دهند، در مقابل حقوقی دارند. حکومت وظیفه دارد که امکان کار و خدمت را برای آنان فراهم کند تا در نتیجۀ کاری که انجام می دهند زندگی آنان نیز تامین شود. اگر تولید کنندگان مایحتاج زندگی مردم را تامین می کنند، حکومت باید سیاستی در پیش بگیرد که تولیدات آنان روی دستشان نماند و به دست مصرف کننده برسد. برای مثال دولت اگر با واردات بی رویه کالا به تولیدکننده داخلی لطمه بزند در واقع حق او را ضایع کرده و ظالم و ستمگر است. همه اقشار مردم و همه اصناف حق دارند که فرصت کار و تلاش و در نتیجه بر آورده شدن نیازهای زندگی خود را داشته باشند. پس دولت و حکومت نه تنها نباید با سیاست های غلط، مثل واردات بی رویه، یا سپردن امکانات و فرصت های یک صنف به صنفی دیگر، از اقشار مردم فرصت اشتغال و در آمد کافی را بگیرد، بلکه وظیفه دارد که در این زمینه فعال برخورد کند و این فرصت ها را ایجاد کند و اگر نتوانست و یا با سیاست غلط فرصت کار و تلاش را از مردم گرفت باید زندگی آنان را تامین کند.
3-همان طور که همه افراد ملت، اعم از مسلمان و غیر مسلمان، در خدمت به جامعه سهیم هستند و برای مثال اگر مسلمانان مالیات خمس و زکات می دهند، اهل ذمه جزیه می پردازند (که در آن زمان متعارف بوده)، بنابراین همه حق دارند که از امکانات جامعه برخوردار شوند و فرصت اشتغال و امور دیگر را باید همه برابر داشته باشند.
4-وظیفه همه اصناف مشخص است و اگر یک صنف به کارهایی که مربوط به صنف دیگر است، بپردازد، امور جامعه مختل می شود. وظیفه و خدمت سپاهیان روشن است. آنان وظیفه دارند که امنیت ایجاد کنند و با دشمنان جهاد کنند. آنان وظیفه مهمی را بر عهده دارند که آن امنیت داخلی و خارجی است. اما اگر از این وظیفه اصلی خود دست بردارند و به امور دیگر مانند سیاست و اقتصاد و فرهنگ و امور دیگر بپردازند، نظام کل اجتماع از هم می پاشد، چرا که نه تنها وظیفه خود را انجام نمی دهند و از آن باز می مانند، در کار دیگران نیز مداخله می نمایند و کشور را به تباهی و ویرانی می کشانند.
5-سپاهیان و نظامیان باید بدانند که خادم ملتند و نه سرور آنان. این مردم هستند که این امکانات را برای آنان به وجود می آورند و با مالیات خود برای آنان قدرت و توان ایجاد می کنند و زندگی آنان را تامین می کنند. امام(ع) می فرماید که آنان باید پناه ملت باشند و برای آنان امنیت ایجاد کنند، نه اینکه خود از آنان سلب امنیت کنند و به ابزاری در دست حکومت ها برای سرکوب ملت تبدیل شوند و حقوق ملت را تضییع کنند. قدرت آنان قدرت مردم است و نه قدرت حاکم، و بنابراین باید در خدمت مردم باشد.
6-امام(ع) در قسمت بعدی عهدنامه به این نکته اشاره می کند که حکومت و دولت وظیفه دارد که زندگی سپاهیان و امکانات دیگر را به خوبی برای آنان فراهم کند تا آنان به فساد و رشوه روی نیاورند و وظیفه خود را به خوبی انجام دهند. آن حضرت در ابتدای این فقره شرایط و ویژگی های یک نظامی و سپاهی خوب را که شایستگی فرماندهی را دارد، بیان می فرماید: «برای فرماندهی سپاه کسی را از میان سپاهیان خود انتخاب کن که خیرخواهی او برای خدا و پیامبر او و امام تو بیشتر باشد و پاکدامن تر و شکیباتر باشد؛ از کسانی که دیر به خشم می آیند عذر خطاها را راحت تر می پذیرند و بر ناتوانان رحمت می آورند و با قدرتمندان با قدرت برخورد می کنند و درشتی ها آنان را به خشونت نمی کشاند و ناتوانی، آنان را از انجام وظیفه باز نمی دارد» (همان، ش51-52).
به هر حال نظامی گری به معنای خشونت و تندی نیست بلکه می تواند و باید با رحمت و مهربانی همراه باشد. هر چند یک سپاهی وظیفه دارد که جلو تجاوز متجاوزان را بگیرد، اما باید با مردم خود مهربان باشد.

سلامت نظام در گرو سلامت دستگاه قضا
شکی نیست که دستگاه قضا در هر نظامی مسئول حفظ نظام از فساد و خلافکاری است و نظامی که از یک دستگاه قضایی و قاضیان و مجریان سالم و درست و قوی برخوردار باشد تا حد زیادی در مقابل فساد و تباهی بیمه است. دستگاه قضا مسئول اجرای عدالت است و نظامی که قضایش عادلانه باشد قطعا به عدالت نزدیک و از ظلم و ستم دور است و همین باعث استحکام و بقا و ماندگاری نظام می گردد. در مقابل نظامی که دستگاه قضایش فاسد باشد هیچ امیدی به آن نیست و دیر یا زود از هم می پاشد. گلبول های سفید در خون انسان مسئول حفاظت از بدن و مبارزه با میکروب ها و منشا فساد است. بدنی که گلبول های سفید آن وظایف خود را انجام نمی دهند محکوم به نابودی است، تا چه رسد به اینکه گلبول های سفید خود منشا فساد و تباهی باشند. این مثال اهمیت قاضی و دستگاه قضا را نشان می دهد. امام علی(ع) در فرازی از عهدنامه مالک اشتر به نصب قاضی و شرایط ویژه او و نظارت بر او تاکید ویژه می کند:
«ای مالک... برای قضاوت در میان مردم برترین شخص نزد خود را برگزین، کسی که مراجعه فراوان و تنگنای کار او را به ستوه نیاورد و مشاجره مدعیان پرونده او را خشمگین نسازد، و بر اشتباه پافشاری نکند، و بازگشت به حق، پس از آگاهی نسبت به آن، برای او دشوار نباشد و دندان طمع را کشیده باشد؛ در شناخت مطلب به تحقیق اندک رضایت ندهد، و در شبهات از همه محتاط تر عمل کند، و در یافتن دلیل از همه بیشتر پافشاری کند، و از مراجعه پیاپی طرفین دعوا خسته نشود. در کشف حقایق از همه سبکبال تر و پس از آشکار شدن حقیقت، در فصل خصومت از همه برنده تر باشد. کسی باشد که مدح و ستایش زیاد او را فریب ندهد و چرب زبانی او را منحرف نسازد و چنین کسانی بسیار اندکند! پس از انتخاب قاضی، قضاوت های او را به دقت زیر نظر بگیر، و در بذل مال به او گشاده دست باش، چندان که نیازش را بر آورده سازد و احتیاجش به مردم نیفتد. مقام او را نزد خود چنان بالا ببر که نزدیکان تو به نفوذ در او طمع نکنند و در نزد تو از آسیب و توطئه آنان در امان باشد. درباره اموری که به تو گوشزد کردم بسیار تامل کن، چرا که این دین در دست بدکاران اسیر بوده است. آنان به نام دین به هواپرستی پرداخته و آن را ابزاری برای رسیدن به دنیای خود قرار داده بودند» (نهج البلاغه، نامه 53، ش66-71).
امام(ع) میفرماید کسی که شرط قضاوت را داشته باشد و بتواند این بار سنگین را بر دوش کشد بسیار اندک است. برای اجرای عدالت یک چنین انسان هایی لازم است و یک نظام صالح و حاکم پارسا وظیفه دارد یک چنین انسان هایی را به امر قضا بگمارد.
اجرای عدالت کار آسانی نیست و تنها از انسانی ساخته است که بر نفس خود غلبه داشته باشد و اصول اخلاقی ملکه او شده باشد. اجرای عدالت تنها از دست انسان های عادل ساخته است و نه انسان های ظالم و فاسق. اما گماشتن انسان های والا و وارسته و عادل به امر قضاوت در نظامی ممکن و میسر است که نخواهد از امر قضا برای اهداف سیاسی خود استفاده کند. امام علی(ع) به مالک اشتر می فرماید قاضی را پس از گزینش سخت، از نظر مالی به خوبی تامین و نیز اعتبار و احترام او را حفظ کند. همه اینها برای این است که قاضی مستقل باشد. تنها قاضی مستقل می تواند عدالت را اجرا کند. اما برخی از حکومت ها قاضی و دستگاه مستقل نمی خواهند، چرا که قاضی مستقل در خدمت اهداف حاکم نیست و در پی اجرای عدالت است. به همین جهت در این حکومت ها به جای انسان های با صلاحیت و متخلق و عادل، انسان های ضعیف و دنیاپرست و فاسق به امر قضاوت گماشته می شوند. در این حکومت ها قضاوت، بویژه برای مخالفان و منتقدان، صوری است و مجازات افراد از قبل و در جای دیگر تعیین شده است. همچنین دسته دیگری هستند که برخلاف مخالفان و منتقدان، مداح حاکم و حکومت و نزدیک به او هستند. اینها نیز جرمهایی مرتکب می شوند. جرم مخالفان و منتقدان نقادی و بیان اشکالات حکومت است و جرم دوستان حکومت دست اندازی به بیت المال و اختلاس های کلان و فساد های بزرگ دیگر. این افراد نیز گاهی جرمشان برملا می شود وباید به صورت صوری هم که شده محکمه تشکیل شود. در اینجا نیز قضاوت و دادگاه جدی نیست و حکم در جای دیگری صادر شده است. کار قاضی سرپوش گذاشتن و توجیه فسادهای موجود در حکومت است.
بدین سان حکومت های فاسد و ظالم و خودکامه به قاضیان دنیا پرست و فاسق و دین فروش نیاز دارند و در این حکومت ها یک نظام قضایی به وجود می آید که در آن از عدل و داد خبری نیست. در این نظام ها قاضی هیچ یک از شرایطی که امام علی(ع) بیان فرمود، ندارد. اگر آن حضرت فرمود که قاضی باید برترین افراد جامعه باشد، در چنین نظام هایی قاضی بدترین و پست ترین افراد جامعه است. افرادی که حاضرند انسانیت خود را به راحتی زیر پا بگذارند و دین و آخرت خود را به مبلغ ناچیزی بفروشند.
به هر حال قضاوت در دین مبین اسلام امری بسیار مشکل است و تنها انسان های بزرگ می توانند حق آن را ادا کنند. پیامبر خدا(ص) می فرماید: «هر کس به داوری کردن میان مسلمانان مبتلا شود، باید در نگاه کردن ها و اشاره کردن ها و جای نشستن و نحوه نشستن خود نسبت به آنها یکسان رفتار کند» (کنز العمال، ح15032). امام علی(ع) به شریح قاضی می فرماید: «میان مسلمانان در نگاه کردن و سخن گفتن و نشستنت برابری را رعایت کن، تا نزدیکانت به جانبداری تو امید نبندند و دشمنانت از دادگری تو نومید نشوند» (وسائل الشیعه، ج18، ص155). و باز آن حضرت خطاب به شریح قاضی می فرماید: «در مجلس قضاوت با کسی در گوشی سخن مگو و اگر خشمگین شدی، بر خیز و در حال خشم هرگز داوری مکن» (کافی، ج7، ص43).
امام علی(ع) فردی به نام ابو الاسود دُؤَلی را که منصب قضا را داشت از منصب خود عزل کرد. این فرد از حضرت می پرسد که مگر او مرتکب خیانت یا جنایتی شده است که او را عزل کرده است؟ امام می فرماید: دیدم که صدایت را از صدای خصم بالاتر می بری» (مستدرک الوسائل ، ج17، ص395).
به هر حال قاضی مجری عدالت است و دستگاه قضای یک نظام مسئول ایجاد عدالت و برطرف کردن ظلم و ستم و تضییع حقوق در جامعه است. قاضی باید چنان مستقل و قوی و شجاع و خداترس باشد که جلوی هرگونه تضییع حق را بگیرد. اوست که مسئول حفاظت از حقوق انسان ها و جلوگیری از ظلم و ستم به آنهاست. قاضی ابزاری در دست حکومت برای اجرای مقاصد او نیست بلکه وظیفه او دفاع ازحقوق یکایک ملت است. بار سنگین قضاوت را انسان هایی بزرگ و وارسته و شریف و متخلق و عادل می توانند به دوش بکشند و اسلام یک چنین قاضیانی را می خواهد. دستگاه قضای یک نظام نشان دهنده این است که آن نظام چه میزان اسلامی و دینی است و چه میزان شیطانی. اگر دغدغه اصلی اش حفظ و رعایت و ادای حقوق انسان ها و اجرای عدالت باشد نشان می دهد که نظامی که در آن کار می کند دینی و اسلامی است و اگر دغدغه اصلی اش اجرای سیاست های حکومت و نظام و توجیه و پرده پوشی حق کشی ها و بی عدالتی های آن است، نشان می دهد که آن نظام هیچ ارتباطی با دین و خدا ندارد.

ضوابط و نه روابط
هر حکومتی متناسب با زمان و مکان کارگزاران و کارمندان و کارکنانی دارد که باید با معیاری درست آنها را گزینش کند و بر کار آنان نظارت داشته باشد. معیار درست گزینش و نظارت و ارزیابی یکی از اموری است که حکومت حق و عدل را از حکومت باطل و جور متمایز می گرداند. در حکومت پارسایان این معیار و ضابطه گزینش سابقه نیکو و کارآمدی و پارسایی و اخلاق است و معیار و ضابطه ارزیابی و نظارت، کار درست و امانتداری و احترام به مردم است. اما در حکومت های باطل و ظلم در هر دو بخش روابط افراد است که تعیین کننده است و نه ضوابط. این به میل حاکم است که چه کسی را برگزیند و در ارزیابی کار افراد نیز باز این روابط است که تعیین کننده است و کسی که برای مثال بیشترین خیانت را در بیت المال مردم کرده، اگر ارتباطات خاصی داشته باشد با هیچ مشکلی روبرو نمی شود. امام علی(ع) در فرازی از عهدنامه مالک اشتر هم ضابطه مند بودن گزینش و ارزیابی را گوشزد می کند و هم اینکه این ضوابط و معیارها چه اموری باید باشند:
«ای مالک ... در امور کارگزاران و کارمندانت بیندیش و پس از آزمایش و تحقیق در صلاحیت، به کارشان بگمار و نه از روی خودخواهی و خودرایی و بدون مشورت، که این دو جمع بین ستم و خیانت هستند. آنها را از کسانی برگزین که با تجربه و با حیاءاند و اهل خاندان های صالح اند و از کسانی که در اسلام قدمت بیشتری دارند؛ زیرا اینان در اخلاق بزرگوارتر و با آبروتر و کم طمع تر و آینده نگرترند. سپس دستمزد آنان را زیاد بده، چرا که این کار باعث نیرومندی آنان در خودسازی و بی نیازی آنان از خیانت در اموالی که در اختیارشان است، می شود، و نیز باعث میشود که در نافرمانی و خیانت در امانت عذری نداشته باشند. آنگاه به نظارت و ارزیابی اعمال آنان بپرداز و ناظرانی راستگو و باوفا بر آنان بگمار، زیرا اشراف و نظارت نهایی تو بر کارهای آنان باعث امانتداری و مدارای با مردم می شود. و معاونان و همکاران نزدیک خود را به دقت زیر نظر بگیر. اگر یکی از آنان دست به خیانت زد و همه ناظران خیانت او را تایید کردند برای اثبات جرم کافی است. او را مجازات کن و اموالی را که اختلاس کرده برگردان و او را از مقامش فرو افکن و خیانتش را آشکار کن و ننگ عملش را به او بچسبان» (نهج البلاغه، نامه 53، 72-78).
سخن امام علی(ع) در این فراز را می توان در چند محور بیان کرد:
1-توجه به ضوابط و پرهیز از رابطه محوری؛ امام(ع) به مالک اشتر دستور می دهد که در گزینش خود آزمایش و تحقیق کند تا صلاحیت افراد برای او ثابت شود. آن حضرت گزینش خودخواهانه و از روی میل شخصی و نیز گزینش بدون مشورت با مردم و با استبداد رای را به شدت تمام رد می کند. آن حضرت گزینش خودخواهانه و بدون مشورت را جمع بین دو صفت ستم و خیانت، و عملی بسیار ناپسند می شمارد. حاکمی که افراد را خودخواهانه و با میل شخصی و بدون مشورت گزینش کند هم ظلم و ستم کرده است و هم خیانت در امانت. از این جهت ظلم و ستم کرده است که حق مردم را، که باید در همه امور نظر دهند، نادیده گرفته است و از این نظر خیانت کرده که از پست و مقام خود سوء استفاده کرده است. وقتی اقدامی و عملی در حیطه اختیار حاکم نیست و از قدرت خود استفاده کند و کاری انجام دهد در واقع خیانت در امانت کرده است. امام علی(ع) به یاران خود می فرماید که من در امور اداره جامعه هر کاری را با شما مشورت می کنم و این حق شماست (نهج البلاغه، نامه 50).
از متون دینی بر می آید که فردی که یک پست و منصب اجتماعی را اشغال می کند باید علاوه بر صلاحیت های اخلاقی و کارآمدی، مقبولیت نیز داشته باشد و مورد قبول و تایید مردم نیز باشد. در روایات آمده است که امامت جماعت باید با اذن و رضایت مردم باشد و تصدی و اشغال این پست بدون اذن و رضایت مردم حرام است. پیامبر خدا(ص) از جمله کارهایی که نهی فرموده این است که کسی بدون رضایت مردم امامت آنان را بر عهده گیرد (بحار الانوار، ج88، ص8) آن حضرت در روایت دیگری تصدی امامت مردم بدون اذن و اجازه آنان نهی فرموده است (من لا یحضره الفقیه، ج4، ص448). اگر روایت اول صرف رضایت را بیان می کند روایت دوم سخن از اذن و اجازه به میان می آورد. پس حتی اموری مانند تعیین و نصب امام جماعت مساجد و امامت جمعه و مانند آن باید با رضایت و اذن و اجازه مردم باشد و حاکم به گونه ای این رضایت را به دست آورد، چرا که اشغال و تصدی هیچ پست و مقامی بدون رضایت و اجازه مردم جایز نیست.
2-معیارها و ضوابط صلاحیت؛ امام(ع) در ادامه معیارها را بیان می کند و نخستین معیار تجربه و کارآمدی است و معیار بعدی شرم و حیاء است. از روایات اسلامی بر می آید که شرم و حیاء از ویژگی ها و فضایل اخلاقی پایه ای است که خود مانع بدکاری ها می شود. پیامبر خدا(ص) می فرماید: «هر دینی منشی دارد و منش اسلام شرم و حیاست» (کنز العمال، ح5757). امام علی(ع) می فرماید: «حیا و شرم کلید همه خوبی هاست» و می فرماید: «شرم و حیا مانع تبهکاری می شود» و می فرماید: «علت پاکدامنی شرم و حیاست» (غرر الحکم، ح340 و 1393 و 527). به هر حال این انسان بی شرم و بی حیاست که چشم در چشم مردم می اندازد و بزرگترین دروغ ها را می گوید و توهین می کند و افترا می بندد و ... پس امام ریشه ای ترین فضیلت اخلاقی را که باعث پایبندی به اصول اخلاقی دیگر و نیز دستورات شرعی می شود بیان فرموده است.
امام در ادامه دو ویژگی دیگر را بیان می فرماید که شاید مخصوص سرزمین مصر آن زمان بوده باشد. یکی اینکه در اسلام سابقه دارتر باشد و دیگر اینکه از خاندان های صالح باشد. سرزمین مصر در آن زمان چندان سابقه طولانی در اسلام نداشت و ممکن بود کسانی با اهداف دیگری به صورت ظاهری اسلام آورند. همچنین در جامعه قبیله ای آن زمان مطالعه خاندان و تیره و طایفه اهمیت داشت؛ هر چند نفس سابقه و نیز خاندان و خانواده برای گزینش در برخی از امور می تواند مهم باشد و حداقل افراد کم سابقه یا دارای خاندانهای ناشایست را باید بیشتر مورد ارزیابی و دقت قرار داد. پس دو اصل اساسی برای گزینش، یکی تجربه و کارآیی است و دیگری شرم و حیا که مادر پایبندی به اخلاق و شرع است و البته امام(ع) به امور دیگری مانند آینده نگری، آبرومندی و طمعکار نبودن نیز اشاره می کند.
3-نظارت و ارزیابی اعمال کارگزاران؛ امام(ع) در ادامه به این نکته اشاره می فرماید که وظیفه حاکم است که پس از گزینش کارمندان و کارگزاران آنان را به امان خدا رها نکند تا به بیت المال مردم دست اندازی کنند و وظایف خود در قبال مردم را انجام ندهند و به فساد و رشوه و ... روی آورند. حضرت می فرماید تو وظیفه داری که بر همه کارمندانت ناظرانی درستکار ، که از دو ویژگی صداقت و وفاداری برخوردارند، بگماری و خود بر همه چیز اشراف و نظارت نهایی داشته باشی تا کارمندان از دو وظیفه اصلی خود غافل نشوند، یکی امانتداری و دیگری مدارای با مردم. کارگزار امانتدار وظیفه خود را درست انجام می دهد و در پست و مقام و مسئولیت خود خیانت نمی کند و به بیت المال مردم که به عنوان امانت در دست اوست، دست اندازی نمی کند. وظیفه دیگر احترام و مدارا و خوشرفتاری با مردم و خدمتگزاری آنان است، چرا که مردم ولی نعمت همه کارگزاران حکومت، از بالا تا پایین، هستند.
4-مجازات خائنان و بازگرداندن اموال مردم؛ پس از نظارت اگر جرمی و خیانتی از یکی از کارکنان یا افراد نزدیک حاکم ثابت شد، حاکم حق ندارد که کوتاه بیاید و روی جرم و فساد و خیانت سرپوش بگذارد. در این قسمت نیز ضابطه در کار است و نه رابطه. هر کس هر نسبتی با حاکم یا هر کس دیگری داشته باشد اگر به بیت المال مردم دست اندازی کرد، نه تنها باید به محاکمه کشیده شود، بلکه باید مجازات شود و اموال مردم باز گردانده شود و فرد خاطی از پست و مقامش خلع شود. امام تاکید می کند که در چنین صورتی مخفی کاری صورت نگیرد و خیانت خائن اعلام شود.
5-تامین زندگی کارکنان زمینه خیانت را از بین می برد؛ امام(ع) به یک نکته توجه می دهد و آن اینکه کسی که در زندگی تامین نباشد احتمال خیانتش بیشتر است. پس حکومت فقط وظیفه گزینش و نظارت بر کارمندان و کارگزاران را ندارد، بلکه وظیفه دارد که زندگی آنان را تامین کند. و البته تاکید بیشتر امام(ع) بر خیانت دانه درشت هاست، هرچند حکومت وظیفه دارد که بر همه نظارت داشته باشد و جلوی فساد و خیانت و بی اخلاقی را بگیرد.
به هر حال امام از اینکه روابط در گزینش ها و نیز نظارت و ارزیابی ها تاثیر داشته باشد به شدت نهی می کند و حاکم را از این عمل به شدت باز می دارد. نه رابطه با اشخاص باید تاثیر داشته باشد و نه جایگاه آنان، و معیار تنها توانایی افراد و سابقه آنان و اخلاق نیکوی آنان است. این معیارهای ثابت باید همه جا اعمال شود و چه در گزینش و چه در نظارت فرقی بین افراد نباشد.

رونق و آبادانی، اصلی زیربنایی
امام علی(ع) در بخشی از عهدنامه مالک اشتر به این نکته توجه می دهد که وضع اقتصادی حکومت به وضع اقتصادی مردم بستگی دارد و حاکمی که نیاز به درآمد دارد باید ابتدا به فکر آبادانی کشور و رونق کسب و کار و تولید و فقرزدایی از مردم باشد. آن حضرت می فرماید:
«ای مالک ... برنامه مالیات را چنان بررسی و تنظیم کن که به صلاح مالیات دهندگان باشد، زیرا بهبودی و صلاح دیگران در صلاح مالیات و مالیات دهندگان است و کار دیگران سامان نیابد مگر آنکه کار مالیات دهندگان سامان پذیرد، چرا که همه مردم جیره خوار مالیات و مالیات دهندگان هستند. اما باید بیش از آنکه درباره جمع مالیات می اندیشی در فکر آبادی زمین باشی، زیرا مالیات جز از طریق آبادی زمین به دست نیاید، و هر کس بدون آباد کردن زمین مالیات طلب کند شهرها را ویران و بندگان را هلاک سازد، و حکومتش جز اندک زمانی پایدار نماند. هرگاه مالیات پردازان از سنگینی مالیات نزد تو شکایت آوردند، یا از آفت محصول، یا خشک شدن چشمه، یا کمی باران، یا دگرگون شدن زمین در اثر آب گرفتگی یا بی آبی نزد تو گلایه کنند، از مالیات آنان بکاه، آن اندازه که امید داری وضع آنان را بهبود ببخشد و کاستن از مالیات بر تو سنگین نیاید، زیرا که این اندوخته ای ست که آن را با آباد کردن شهرهایت و آراستن حکومتت به تو باز گردانند، افزون بر آنکه ستایش را به خود جلب کرده ای، و شادمان گشته ای که عدالت را میانشان گسترانده ای، در حالی که تکیه بر فزونی نیروی آنان خواهی داشت، به سبب آن چه نزدشان ذخیره کرده ای از آسوده کردن خاطر آنان، و جلب اطمینان ایشان که به عدالت و مهربانیت خو گرفته اند. چه بسا از این پس مشکلاتی پیش آید که اگر رفع آن را به عهده آنان گذاری با خوشدلی بپذیرند، زیرا بر مملکت آباد آن چه را بار کنی می تواند از عهده اش بر آید، و عامل ویرانی سرزمین، تندگدستی مردم آن است. و مردم زمانی تنگدست شوند که تمام هم حاکمان گرد آوردن مال باشد، و به ماندن خود بر سر کار بدگمان باشند، و از عبرت ها کمتر سود برند» (نهج البلاغه، نامه 53، ش79-86).
از این فقره بر می آید که مالیات در آن زمان بیشتر بر کشاورزی و نیز دامپروری که تابع آن بوده، متمرکز بوده و مشاغل دیگر از این جهت زیاد مورد توجه نبوده است. امام(ع) می فرماید، حکومت به در آمد نیاز دارد تا هزینه های خود را تامین کند و این درآمد عمدتا از مالیات به دست می آید. اما مالیات دهنده در صورتی قادر به پرداخت مالیات است که در آمد داشته باشد و درآمد از تولید حاصل می شود و تولید نتیجه آبادانی است. پس حکومت در صورتی در آمد دارد که آبادانی کرده باشد. در صورتی مردم می توانند مالیات بپردازند که کار و کسبشان رونق داشته باشد. بنابراین سیاست اول دولت باید رونق تولید و کار و کسب و اشتغال باشد.
امام(ع) به این نکته توجه می دهد که درست است که همه مردم جامعه باید وضعشان روبراه و در مضیغه نباشند و ایجاد رفاه برای همه اقشار جامعه وظیفه دولت است و باید برای آن سیاستگزاری کند؛ اما این مهم تنها در صورتی محقق می شود که کار و کسب مالیات دهندگان رونق داشته باشد. پس حکومت باید نه تنها جلوی هر سیاستی را که مانع آبادانی است و کار و کسب و تولید و اشتغال مردم را از بین می برد بگیرد بلکه باید آبادانی و تولید و اشتغال زایی اولویت اول او باشد. هر جا لازم است باید جلو واردات را بگیرد، هر جا لازم است باید تولید کنندگان را تشویق کند، هر جا لازم است باید برای آبادانی، از قبیل ساختن سد و کانال و مانند آن سرمایه گذاری کند. حتی اگر دولتی و حکومتی پول و سرمایه در اختیار دارد، به جای توزیع پول در میان مردم باید از این سرمایه به گونه ای استفاده کند که آبادانی به وجود آید و درآمد مردم بالا رود؛ توزیع پول در میان مردم هم باعث کاهش تولید می شود و هم اشتغال را کاهش می دهد و هم مصرفگرایی را رشد می دهد. به هر حال چنین عملی هرگز با آبادانی و ایجاد رونق در کار و کسب مردم و تولید، که باید سیاست اول حکومت باشد، سازگاری ندارد، هر چند ممکن است برای کوتاه مدت اقشاری از مردم را شادمان سازد و برای برخی از سطوح جامعه گشایشی ایجاد کند. روشن است که بیت المال مانند همه امکانات دیگر باید عادلانه توزیع شود و همه به صورتی مساوی از آن بهره مند گردند. اما اگر همه امکانات در راه آبادانی و تولید و ایجاد اشتغال به کار گرفته شود همه اقشار جامعه از آن سود می برند و رفاه عمومی ایجاد می شود و تولید ملی بالا می رود و به اقتدار کشور می افزاید.
نکته دیگری که امام(ع) به آن توجه می دهد این است که درآمد و مالیات برای حکومت مهم و لازم است، اما حکومت باید توجه داشته باشد که انسان و نیروی انسانی مهم تر از درآمد است و هنگامی که بین درآمد و مالیات از یک سو و سرمایه انسانی از سوی دیگر تعارض باشد حکومت حتما باید جانب سرمایه انسانی را بگیرد، چرا که هیچ سرمایه ای برای یک حکومت و یک نظام، برتر و بالاتر از سرمایه انسانی نیست. حکومتی که در حال رکود و عدم رونق کسب و کار، بر ملت خود برای کسب در آمد فشار می آورد سخت در اشتباه است، چرا که ممکن است درآمدی داشته باشد، اما این به قیمت از دست دادن پشتوانه انسانی است و خسارتی بیشتر از این ممکن نیست. حکومتی که بدون آبادانی و بدون ایجاد رونق برای کسب درآمد به مردم فشار می آورد، عادل نیست و از سوی دیگر مردم عدالت حکومتی را که سختی و فشار آنان را درک می کند و با کم کردن مالیات آنان سختی آنان را می کاهد، به خوبی می فهمند و هیچ چیز برای مردم مطلوب تر از حکومت عادلی که نسبت به آنان محبت داشته باشد، نیست و برای چنین حکومتی در موقع لزوم فداکاری خواهند کرد.
نکته سومی که امام(ع) در این فقره از عهدنامه به آن اشاره می کند این است که عامل اصلی فقر و تنگدستی مردم خود حکومت ها هستند. تنگدستی و فقر مردم به جهت ویرانی و عدم آبادانی است و این در صورتی رخ می دهد که حکومتی به جای آبادانی هم و غمش کسب درآمد باشد. و حکومتی اولویت اولش کسب درآمد است که به ماندن خود بر سر قدرت بدگمان باشد و از سرنوشت گذشتگان عبرت نگیرد. به هر حال حکومتی که گمان کند که تمرکز ثروت در دست دولت و یا یک نهاد دولتی و حکومتی می تواند او را به حکومتی مقتدر تبدیل کند و بدین وسیله فقر ملت خود را زمینه سازی کند، سخت در اشتباه است. اینکه یک نهاد، که وظفیه اصلی اش ایجاد امنیت برای مردم است، اختیار داشته باشد که در هر کاری دخالت کند و از رانت استفاده کند و همه چیز را در اختیار خود بگیرد، هرگز به اقتدار نظام کمک نمی کند؛ بلکه زمینه فروپاشی را فراهم می کند. همچنین ممکن است حکومتی و نظامی با اصرار بر یک شعار و یک فن آوری که به گفته کارشناسان حتی اگر به دست آید هیچ نفعی برای ملت ندارد و هیچ ضرورتی ندارد، بلکه به صرفه و صلاح نیست و حتی کشورهایی که آن را دارند گاهی سخن از این به میان می آورند که لازم است به تدریج کنار گذاشته شود، ملت و کشور را تا ورطه جنگ و ویرانی و فقر و مسکنت و فلاکت پیش ببرد و لجبازانه به شعار توخالی خود ادامه دهد.
به هر حال حکومت باید با سیاست های درست و استفاده از نظر کارشناسان رونق در کار و کسب و تولید ایجاد کند و با سیاست های غلط و ماجراجویی های بیهوده سرمایه ملت را بر باد ندهد و ملت خود را به فقر و فلاکت مبتلا نسازد تا ناچار شود که دست به دامن خطیبان و واعظان حکومتی شود که به مردم خوردن اشکنه و آب کشک و مانند آن را پیشنهاد دهند.
امام(ع) در فقره ای دیگر از عهدنامه مالک اشتر به رسیدگی به مشکلات صنعتگران و پیشه وران توصیه، و بیان می کند که در اثر رونق کار آنان است که فراوانی و ارزانی ایجاد می شود. آن حضرت می فرماید با اینکه قشر وسیعی از صنف بازرگان خدمات زیادی ارائه می دهند و زحمات زیادی متحمل می شوند، اما در میان آنان کسانی هستند که تنها به سود خود می اندیشند و ممکن است به گرانفروشی و احتکار دست بزنند. حکومت باید با این امور مبارزه کند اما نباید در مجازات آنان زیاده روی کند (نهج البلاغه، نامه 53، ش95-100).
 

پرهیز از ظاهرسازان ریاکار
در هر حکومتی و نظامی افرادی هستند که تلاش می کنند خود را در نزد حاکمان و مردم، صالح و خیرخواه و خدمتگزار نشان دهند تا به پست ها و موقعیت های حساس و بالا دست یابند. اما این امر در حکومت هایی که نام وشعار دین را دارند بسیار جدی تر و بیشتر است. چرا که افرادی برای رسیدن به پست ها و مقام ها به نفاق روی می آورند و ظاهر آرایی می کنند و با گرفتن شکل و قیافه مذهبی و انجام اعمال عبادی و شعائر و مناسک دین و سردادن شعارهای دینی و مذهبی تلاش می کنند خود را صالح و شایسته جلوه دهند. امام علی(ع) به مالک اشتر این نکته را تذکر می دهد و به او توجه می دهد که باید بسیار دقت کند و مواظب باشد که چنین افرادی در حکومت او نفوذ نکنند و پست های حساس به دست آنان نیفتد:
«ای مالک ... در برگزیدن دبیران به تیزهوشی و اعتماد و حسن ظن خود تکیه مکن، زیرا انسان هایی با ظاهر آرایی و خوش خدمتی نظر حاکمان را به خود جلب می کنند، اما در پس این ظاهر نیکو و خوش خدمتی ، خبری از خیرخواهی و امانتداری نیست. دبیران را به کارهایی که برای حاکمان پیش از تو بر عهده داشته اند، بیازمای و از میانشان به کسی روی آور که در میان مردم خوش سابقه و در امانتداری شناخته شده تر باشد. این کار نشانه خیرخواهی تو برای خدا و برای مردمی است که ولایت آنان را بر عهده گرفته ای» (نهج البلاغه، نامه 53، ش91-92).
ساختن ظاهری نیکو برای رسیدن به اهداف دنیوی در متون دینی تحت دو عنوان آمده و به شدت تقبیح شده است. یکی از این دو عنوان ریاکاری است و دیگری نفاق. در روایات اسلامی از دو جهت به این دو ویژگی توجه شده؛ یکی تقبیح و زشتی فعل به لحاظ اخلاق شخصی و پیامدهای رستگاری شناسانه آن و دیگری خطری که این افراد برای جامعه دارند. تفاوت این دو گروه در این است که ریاکار اصل دین را واقعا پذیرفته است ولی در اعمال دینی هدف دنیوی را دخالت می دهد ولی منافق اصل تظاهر به دینداری اش برای اهداف دنیوی است. پس هر دو گروه در این شریکند که از دین برای اهداف دنیوی استفاده می کنند و این سخن رسول خدا(ص) هر دو را در بر می گیرد که: «وای بر کسانی که دین را وسیله کسب دنیا می کنند و با زبان نرم خود در برابر مردم به لباس میش در می آیند، گفتارشان از عسل شیرین تر است و دل هایشان دل گرگ است» (اعلام الدین، ص295).
امام علی(ع) می فرماید: «خداوندا! به تو پناه می برم از اینکه ظاهرم در نگاه مردم نیکو باشد و باطنم، که بر تو آشکار است، زشت. و خود را ریاکارانه و با ظاهر سازی نزد مردم، به چیزی که تو بهتر می دانی بیارایم. پس ظاهر نکویم را برای مردم آشکار دارم و بدی کردارم را نزد تو آورم و بدین سان به بندگان تو نزدیک شوم و از خشنودی تو دور مانم» (نهج البلاغه، حکمت 276).
آن حضرت درباره تفاوت ظاهر با باطن و اینکه انسان ظاهرش بهتر از باطنش باشد، می فرماید: «چه زشت است که آدمی باطنی بیمار و ظاهری زیبا داشته باشد» (بحار الانوار، ج72، ص303) ومی فرماید: «چه زشت است که انسان ظاهری موافق داشته باشد و باطنی منافق» (غرر الحکم، ح9988) و این تفاوت ظاهر با باطن باعث می شود که انسان به بدترین انسان ها تبدیل شود، چنان که پیامبر خدا(ص) می فرماید: «بدترین بندگان نزد خدا، بنده ای است که لباس ظاهرش زیباتر از کردارش باشد، یعنی لباس پیامبران بر تن کرده ولی عملش عمل جباران و دیکتاتورها باشد» (الفردوس، ج1، ص367، به نقل از مجید خوانساری، نهج الفصاحه، ص316).
به هر حال منافق و ریاکار از این جهت نیز شبیه همند که ظاهرشان با باطنشان هماهنگ نیست. پیامبر خدا(ص) می فرماید: «کسی که باطنش با ظاهرش ناسازگار باشد او منافق است، هر کس می خواهد باشد» (بحار الانوار، ج72، ص207) ومی فرماید: «اگر خشوع بدن بر خشوع دل بچربد این در نظر ما نفاق است» (کافی، ج2، ص396).
پیامبر خدا سه ویژگی عملی و رفتاری برای منافق بیان می کند که می توان او را با آنها شناخت: «منافق سه نشانه دارد: چون سخن گوید دروغ گوید، چون وعده دهد، خلف وعده کند، و چون امانتی به او سپرده شود، در امانت خیانت کند» (مجمع البیان، ج5، ص 83). بنابراین می توان انسان های ظاهر ساز را با این ویژگی های اخلاقی شان شناخت. منافق به راحتی دروغ می گوید و این مشی و منش اوست. او هرگز از این پرهیز ندارد که در انظار مردم مسلمات را انکار کند. همچنین خلف وعده از ویژگی های منافق است و او در وعده دادن هیچ مشکلی ندارد. چه بسا وعده هایی عجیب و غریب و دست نیافتنی می دهد. او به راحتی به مردم میگوید که کارهایی را انجام می دهم که نه قبل از من کسی توانسته که انجام دهد ونه بعد از من کسی خواهد توانست. علت اصلی اینکه او چنین وعده هایی می دهد این است که عمل به وعده را بر خود لازم نمی داند و به راحتی می تواند خلف وعده کند. منافق خائن است و در امانت خیانت می کند. هر چند او می گوید من و گروه من پاک ترین انسان ها هستیم، اما به زودی آشکار خواهد شد که نه تنها پاک ترین انسان ها نیستند بلکه خائن ترین آنها هستند. رقم هایی از خیانتشان آشکار می شود که در کمتر زمان و مکانی سابقه داشته است.
به هر حال خطر چنین افرادی برای دین و جامعه و نظام بسیار زیاد است. به همین جهت است که پیامبر خدا می فرماید: «من بیش از هر چیز دیگری در رابطه با امت خود از منافق زبانباز می ترسم» ( مسند احمد، ج1، ص22؛ به نقل از مجیدی خوانساری، نهج الفصاحه، ص666). امام علی(ع) از رسول خدا(ص) نقل می کند که به او فرموده است: «من برای امتم نه از مومن می ترسم و نه از مشرک؛ زیرا مومن را خداوند به واسطه ایمانش باز می دارد و مشرک را خداوند به واسطه شرکش از پا در می آورد. اما ترس من برای شما از منافق زبانبازی است که مطابق اعتقادات شما سخن میگوید و برخلاف آنچه معتقید عمل می کند» (نهج البلاغه، نامه 27).
همین خطر است که امام علی(ع) به مالک اشتر گوشزد می کند. نظام گزینش تو نباید به گونه ای باشد که افراد ظاهرساز و ریاکار بتوانند به پست های حساس دست یابند. در چنین نظامی افراد صادق و درستکار حذف می شوند، چرا که ظاهر سازی را ناروا می شمارند و تنها شیادان منافق و ریاکار و دورو با ظاهری آراسته و دینی وبا باطنی شیطانی و پلید روی کار می آیند و همه پست ها را اشغال می کنند. آن موقع هست که فاتحه چنین نظامی را باید خواند. از چنین نظامی غیر از ظلم و ستم و حق کشی و فساد و رشوه و اختلاس و ... انتظار نمی رود. امام(ع) می فرماید در گزینش افراد نه به هوش و ذهن خود اعتماد کن و نه با اعتماد به افرادی دست به چنین کاری بزن و نه حسن ظن بی جا داشته باش. سابقه افراد را در خدمتگزاری به مردم و امانتداری، خوب بسنج و به دقت بررسی کن. پشت ظاهرهای مذهبی ضرورتا اخلاق و پارسایی و خیرخواهی و امانتداری نیست. این ظاهرها برای سرکیسه کردن مردم آراسته شده است.
امام(ع) به مالک اشتر می فرماید که در گزینش برای پست های حساس به ظاهر نگاه نکند و با تحقیق در سابقه آنان درون آنان را کشف کند. اما درباره نظامی که همه ملاک و معیار ارزیابی و گزینش آن همین ظواهر افراد است و در گزینش، پرسش هایی را مطرح می کند که مردم را به نفاق و دورویی سوق می دهد چه انتظاری باید داشت؟ در چنین نظامی هر روز باید منتظر بود که فساد و تبهکاری وآبروریزی یکی از این انسان های ظاهر الصلاح برملا گردد و نظام مجبور است که این فساد های و تباهی ها را بپوشاند، چرا که خانه از پای بست ویران شده است. هرگاه فسادی آشکار می شود در ابتدا پای منافقان و فتنه گران و استکبار جهانی و ... به میان می آید و چون کار با مشکل روبرو می شود و دیگر نمی توان از این حربه ها استفاده کرد از حربه هایی عجیب و توجیه هایی مضحک استفاده می شود و به هر حال کارها به همین منوال ادامه دارد.
راه این است که به توصیه های قرآن مجید و پیامبر(ص) و علی(ع) و ائمه اطهار توجه شود و با ملاک های درست، افرادی که صالح و خیرخواه و درستکار هستند روی کار آیند، هرچند که اینان مداح و چاپلوس نباشند و هر جا لازم بدانند حقیقت را بیان کنند.

تامین اولیات زندگی، حق همه مردم است و تکلیف حکومت
در همه جوامع کسانی از تامین زندگی خود به عللی ناتوان هستند. این ناتوانی یا به خاطر یتیم و بی سرپرست بودن است یا پیری و علیلی و یا بیکاری و ... وظیفه حکومت است که زندگی این افراد را تامین کند و از رنج و عذاب برهاند. دولت و حکومت وظیفه دارد که برای کسانی که قادر به کار و تلاش هستند شغل ایجاد کند تا زندگی آنان تامین شود. اما اگر نتوانست این مهم را انجام دهد باید زندگی فرد بیکار را تامین کند. دیگرانی که به هر علتی قادر به انجام کار نیستند باید زندگی اشان توسط دولت تامین شود. این امروزه برای مردم جهان تا حدودی حل شده و با قانون هایی مانند بیمه و مانند آن این مشکل بر طرف شده است. اما در گذشته ها وضع اینگونه نبود و انسان هایی که به هر دلیل فقیر و مسکین و بینوا بودند، باید به گدایی روی می آوردند و یا اینکه از گرسنگی جان می دادند.
اما در همان زمان ها سخن خدا از زبان راهنمایان الهی امر دیگری را نوید می داد و تکلیف مهمی را بر دوش حکومت هایی که خود را حق و خدایی و دینی می دانستند می گذاشت. این حق همه مردم است که تامین شوند و البته نه با گدایی و خفت و خواری، بلکه با عزت و سربلندی و احترام؛ و این تکلیف حکومت است که این وظیفه را انجام دهد و اگر انجام ندهد جفا کرده است. امام علی(ع) در فرازی شکوهمند از عهدنامه مالک اشتر این مطلب را به خوبی و با تاکید بیان فرموده است؛ فرازی که برخی از ائمه جمعه، که می گویند دولت میکائیل نیست که مسئول ارزاق مردم باشد، باید بارها آن را مطالعه کنند و به جای مدح حکومت و ناسزاگویی و اتهام زنی به منتقدان و ناصحان در خطبه، آن را برای مردم بخوانند:
«ای مالک ... خدا را در نظر بگیر، خدا را در نظر بگیر در حق طبقه پایین جامعه، آنان که بچاره اند، از مساکین، نیازمندان، بینوایان و زمین گیران. درمیان اینان برخی اظهار نیاز کنند و برخی دست نیاز به سوی دیگران نگشایند، حقوقی را که خداوند از تو خواسته درباره ایشان نگاه داری، رعایت کن. برای آنان سهمی از بیت المال و سهمی از غلات اراضی خالصه اسلام در هر شهر را قرار ده. و بدان که دورترین آنان همان اندازه سهم دارد که نزدیک ترین آنان از آن برخوردار است. و از تو خواسته شده که حق همه ایشان را رعایت کنی. نشاط و سرخوشی، تو را از توجه به آنان باز ندارد، زیرا پرداختن به کارهای مهم و بزرگ، تو را از ضایع کردن امور کوچک آنان معذور نمی سازد. هرگز به امور آنان بی اهتمام نباش، و روی از آنان مگردان، به کارهای ضعیفانی که دستشان به تو نمی رسد رسیدگی کن، همان ها که در چشم ها خوارند، و مردم تحقیرشان می کنند. کسی را که بدو اعتماد داری و خداترس و فروتن است مامور رسیدگی به امور ایشان قرار ده، تا نیازها و مشکلات آنان را برایت گزارش دهد. آنگاه با آنان چنان رفتار کن که روز ملاقات خداوند معذور و سربلند باشی، زیرا در میان مردم، این طبقه از همه نیازمندتر به انصاف و دادورزی هستند، و حقوق همه اقشار جامعه را چنان ادا کن که نزد خداوند معذور و سربلند باشی. اداره امور یتیمان و سالخوردگان را که بیچاره گشته اند و دست نیاز پیش کسی دراز نمی کنند، بر عهده گیر. این کار بر حاکمان سنگین است، و البته حق تمامش سنگین است؛ اما خداوند گاهی آن را برای کسانی سبک می کند، آنان که جویای عاقبت نیکند، پس خود را شکیبا ساخته اند و به راست بودن آنچه خداوند وعده داده است اطمینان کرده اند.
بخشی از وقت خود را برای مراجعه نیازمندان قرار ده، و در آن وقت خود را از هر کار دیگری فارغ گردان؛ برای آنان مجلس عمومی قرار بده، و در آن مجلس برای خدایی که تو را آفریده تواضع کن، و سپاهیان و یاران خود از نگهبانان و محافظان را از این مجلس دور ساز، تا سخنگوی ایشان بدون بیم و هراس و بی لکنت زبان با تو سخن گوید، که من در موقعیت های گوناگون از رسول خدا(ص) شنیدم که می فرمود: «امتی که در آن حق ضعیف از قدرتمند بی هراس و لکنت زبان گرفته نشود، به پاکی و قداست نخواهد رسید». آنگاه درشتگویی یا نادرست سخن گفتن آنان را تحمل کن، و بی حوصلگی و خودپسندی نسبت به آنان را از خود دور ساز، تا خداوند درهای رحمتش را به رویت بگشاید، و پاداش طاعتش را بر تو واجب نماید. آنچه عطا می کنی با خوشرویی عطا کن، و خودداری از کمک را با مهربانی و عذرخواهی همراه ساز»(نهج البلاغه، نامه 53، ش101-113)
در این فراز از سخن امام نکات متعددی وجود دارد که شایان توجه است:
1-امام درباره مساکین، نیازمندان، بینوایان و زمین گیران و حق آنان سخن به میان می آورد. این عناوین از دو جهت عام هستند؛ یکی اینکه علت نیازمندی یا کارافتادگی چه چیزی باشد فرقی نمی کند. بنابراین شامل بیکارها و ورشکسته ها و زندانی ها و دیگران نیز می شود. نکته دیگر اینکه این حق تنها شامل مسلمانان نمی شود و غیر مسلمانان را نیز شامل می شود. امام(ع) در جای دیگر به این امر تصریح می کند. آن حضرت از محلی عبور می کرد که منظره ای نظرش را جلب کرد. پیرمردی سالخورده در گوشه ای نشسته به گدایی مشغول بود. حضرت درباره او پرس و جو کرد. معلوم شد که او مردی نصرانی است که در جوانی با جدیت کار می کرده و اکنون که پیر و ناتوان و نابینا گشته و دیگر توان کار ندارد و کسی را ندارد که از او حمایت کند مجبور به گدایی است. امام(ع) به شدت به این امر اعتراض می کند که جامعه تا فردی توان داشته از او کار کشیده و اکنون او را رها کند. حضرت می فرماید که بر عهده حکومت است که چنین فردی را تامین کند. پس دستور می دهد که از بیت المال به او مستمری بدهند» (وسائل الشیعه، ج2، ص425؛ مطهری، داستان راستان، ج2، ص241-242).
بنابراین فرمایش امام شامل همه نیازمندان، اعم از مسلمان و غیر مسلمان، و اعم از اینکه علت نیازمند شدنشان چه باشد می شود. و عجیب این است که شنیده می شود برخی از حکومت هایی که خود را دینی و اسلامی می دانند سرپرست خانواده را زندانی می کنند و فرزندان او را به امان خدا رها می کنند و عجیب تر اینکه شنیده شود حتی کسانی که با اهداف خیرخواهانه به امور آنان رسیدگی می کنند مورد پیگرد و مواخذه قرار می گیرند. همچنین شنیده می شود که هزینه درمان برخی از افراد زندانی به خانواده آنان تحمیل می شود یا افراد تبعیدی یا در حصر را خانواده ها باید اجاره مسکن آنان را بپردازند. اگر این اخبار درست باشد، به چه معنا چنین حکومتی را می توان اسلامی و دینی خواند؟ خدا می داند!
2-امام(ع) سخن از حق به میان می آورد و می فرماید که نیاز مندان حق دارند که از بیت المال تامین شوند و حکومت تکلیفی الهی و انسانی دارد که این عمل را انجام دهد. بنابراین اینگونه نیست که دولتی و حکومتی که اسلامی است بخواهد و بتواند از زیر بار این مسئولیت فرار کند. در واقع اگر چنین کند ستم کرده و حکومت ستمگر نمی تواند دینی و اسلامی باشد.
3-حکومت موظف است که به صورتی محترمانه زندگی آنان را تامین کند؛ نه اینکه به شکلی تحقیر آمیز کمکی به آنان بشود. آنان باید از بیت المال مستمری بگیرند، نه اینکه مردم فقیر و بیچاره به صف شوند و به فردی که خدمتگزار آنان باید باشد، نامه بدهند و از او گدایی کنند. تامین زندگی حق آنان است و باید به صورتی کاملا محترمانه به آنان پرداخت شود و حتی نباید این پرداخت به گونه ای باشد که بر آنان منت گذاشته شود یا از این پرداخت برای امور دیگر مثل رای و امثال آن سوء استفاده شود.
4-حکومت باید زمینه مناسب را فراهم کند تا مردم فقیر بتوانند علت فقر و بیچارگی خود را بیان کنند و بتوانند حقوق تضییع شده خود را که به فقر و فلاکت آنان منجر شده اعلام کنند تا به امور آنان رسیدگی شود. آنان باید بتوانند این را بیان کنند که چه کسانی، اعم از دولت و دیگران، باعث بیچارگی آنان شده اند. امام(ع) از قول پیامبر نقل می فرماید که جامعه ای که در آن نتواند مظلوم بدون لکنت زبان حرف خود را بزند و حق خود را بگیرد مقدس نیست. آیا جامعه ای دینی و مقدس است که کارگران بیچاره ای که به خاطر سوء مدیریت و سیاست های غلط و نادرست مسئولان ماهها حقوق خود را دریافت نکرده اند و از کار بیکار شده اند، نتوانند صدای اعتراضشان را به جایی برسانند و حتی متهم به فتنه گری و ضدیت با دین و نظام گردند؟
5-سخن امام(ع) درباره تکلیف دینی و خدایی حکومت است. کسانی که دم از دین می زنند باید نگران این امور باشند. عالمان و مراجع باید مهم ترین دغدغه شان این امور باشد. باید هنگامی که فریاد کارشناسان بلند شده بود که این سیاست ها به فقر و بیکاری منجر می شود، عالمان و مراجع همراهی می کردند و به حاکمان نصیحت های لازم را می نمودند. نه اینکه نظاره گر باشند و اکنون به مردم توصیه به صبر و استقامت و امور دیگر کنند. در سخنی که از امام حسین(ع) و نیز امام علی(ع) نقل شده و در آن عالمان دین به جهت عدم انجام وظایف مورد مواخذه قرار گرفته اند، این نکته نیز بیان شده است: «ای عالمان ... به چشم خود می بینید که پیمان های خدا شکسته شده و شما هراس نمی کنید، با اینکه برای نقض یک تعهد پدرانتان به هراس می افتید، در حالی که تعهد رسول خدا(ص) خوار و بی مقدار شده، کورها و لالها و زمین گیرها در همه شهرها بی سرپرست مانده اند و بر آنها ترحم نمی شود. شما به اندازه مقام خود و در خور مسئولیت خود کار نمی کنید و در برابر کسی هم که این کار را می کند خضوع نمی کنید و با مسامحه و سازش با ظالمان خود را آسوده می دارید» (تحف العقول، سخنان امام حسین«ع»).
سخن را با فرمایشی دیگر از امام علی(ع) به پایان می بریم: «آیا به این قناعت کنم که به من امیر مومنان بگویند و در سختی های روزگار با آنان همدرد نگردم یا در سختی زندگی پیشگام آنان نباشم؛ من آفریده نشده ام که خوردن طعام های لذیذ مرا از خدمت و طاعت باز دارد و مانند چهارپاری بسته شده ای باشم که غمی جز علف ندارد» (نهج البلاغه، نامه45).

توجه به نظم و قانون
حکومتی موفق است به اهداف بلند مدت خود برسد که در آن همه عناصر به موقع نقش خود را ایفا کنند و انسانی کامیاب است که هر کاری را به موقع و به صورت درست انجام دهد و خانواده ای خوشبخت است که همه اعضای آن به موقع وظیفه خود را انجام دهند و ...
این معنای نظم در زندگی و اجتماع است و البته نظم در طبیعت نیزتعریف اندکی متفاوت دارد. نظم در زندگی و اجتماع به رعایت قانون و قواعدی قرار دادی و وضعی بستگی دارد و نظم در طبیعت با اموری تکوینی مرتبط است.
حکومت برای اینکه در عرصه های مختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و ... موفق باشد باید بتواند در جامعه و در میان همه افراد نظم برقرار کند و این نظم در صورتی به وجود می آید که قوانین کامل و صحیح وضع شود و همه افراد جامعه همه وقت به آن پایبند باشند و به تعبیری قانون در راس امور و فصل الخطاب باشد و نه افراد یا نهادها. امام علی(ع) در عهدنامه مالک اشتر و در جاهای دیگر به این نکته اشاره می کند و بر آن تاکید می ورزد. آن حضرت در فرازی شکوهمند از وصیت نامه ای که برای حسن و حسین(ع) و هنگامی که آن امام همام پس از ضربت خوردن در بستر بیماری بوده، نوشته شده، می فرماید: «اوصیکما و جمیع ولدی و اهلی و من بلغه کتابی، بتقوی الله و نظم امرکم و صلاح ذات بینکم ...؛ شما را و همه فرزندان و خاندانم را و همه کسانی را که این نوشته من به آنان می رسد به تقوای الهی و نظم در امور و اصلاح میان مردم توصیه و سفارش می کنم» (نهج البلاغه، نامه 47، ش2). اینکه امام(ع) در چه زمانی این توصیه را فرموده و نیز اینکه مخاطب خود را هم فرزندان و خاندانش قرار می دهد و هم همه کسانی که در طول تاریخ آن را می شنوند و نیز اینکه نظم را در کنار تقوای الهی قرار داده همه نشان می دهد که نظم در مکتب آن حضرت چه در امور شخصی و چه عمومی جایگاهی ویژه دارد و البته کلمه «امر» در «نظم امرکم» با توجه به موارد کاربرد آن در آیات و روایات و نیز دیگر سخنان امام علی(ع)، بیشتر مسائل حکومتی را در بر می گیرد.
امام(ع) در عهدنامه مالک اشتر در فقره ای نظم شخصی حاکم را مورد توجه قرار می دهد:
«ای مالک ... کارهایی هست که باید خودت به آنها اقدام کنی، از جمله پاسخ دادن به کارگزارانت، در مورادی که دبیران تو نتوانند پاسخگویشان باشند. و نیز بر آوردن نیازهایی از مردم که بر تو عرضه شده و دستیارانت از انجام آن دلهره دارند. کارهای هر روز را در همان روز به انجام رسان، زیرا هر روز را کاری خاص است. برای رابطه میان خود و خداوند بهترین و بیشترین وقت ها را اختصاص ده، هرچند اگر نیتت درست باشد، و مردم از آن کارها به آسایش رسند، در همه وقت ها کارهایت برای خداست» (نهج البلاغه، نامه 53؛ ش114-115).
در این فراز سه نکته مهم دیده می شود. نکته اول اینکه شخص حاکم وظایفی دارد که باید شخصا انجام دهد و نباید آن را به دیگران واگذار کند. او موظف است این اعمال را به صورت روزانه و با دقت انجام دهد. نکته دوم اینکه حاکم باید در اعمال و رفتار خود یک بعدی نگردد و هر چیز را سر جای خود قرار دهد و به هر امری به اندازه لازم بها دهد. حاکم باید هم و غمش رسیدگی به امور مردم و رفع مشکلات آنان و تامین رفاه و آسایش آنان باشد. اما همین حاکم نباید از یاد خدا و عبادت شخصی غافل شود. یاد خدا و عبادت و خلوت با خدا باعث می شود که انسان از درون پیراسته گردد و از وساوس شیطانی دور بماند. هر قدر قدرت انسان بیشتر می شود و هر قدر بیشتر مورد توجه انسان ها قرار می گیرد و هر قدر بیشتر مورد مدح و ثنا واقع می شود، زمینه طغیان و سرکشی و غرور و نخوت فراهم می شود.
با یاد خدا و عبادت است که انسان برای مدتی با خود و خدای خود خلوت می کند و به قدرت لا یزال او توجه می کند و ناچیز و سست و زودگذر بودن همه قدرت ها و شکوه و عظمت ها و تاج و تخت ها و برج و بارو ها و لشکر و نگهبا نها ... را به خوبی در می یابد. توصیه اکید امام(ع) به مالک این است که نکند کارها و وظایف روزمره، با همه ارزشی که دارند، تو را از یاد خدا غافل سازند، چرا که اگر از یاد خدا و عبادت غافل شوی چه بسا به تدریج به قدرت خود غره می شوی و به تفرعن روی می آوری و دیگر نه تنها آن خدمات را برای مردم انجام نمی دهی، بلکه برای حفظ قدرت خود به حق کشی و ظلم و ستم روی می آوری. پس حتما ساعاتی را به عبادت و یاد خدا مشغول باش تا به ناتوانی و ناچیز و ضعیف بودن خود و پوشالی بودن قدرت و شوکت خود متنبه گردی.
نکته سومی که امام(ع) در این فراز به آن اشاره می کند، این است که هر خدمتی و هر عملی که در راه رفع مشکلات مردم و ایجاد رفاه و آسایش آنان انجام شود، عبادت است؛ البته مشروط به اینکه با نیتی پاک و درست انجام شود. همین عمل اگر برای رای آوردن مجدد و ارتقای مقام و مانند آن انجام شود، هر چند اجمالا مردم از آن منافعی می برند، اما نزد خدا ارزشی ندارد، چرا که در طریق نفسانیت انجام شده است. عمل نفسانی و ریاکارانه به گونه ای انجام می شود که مردم آن را نیکو ببینند نه اینکه واقعا به خیر و صلاح مردم باشد. در اینجاست که انسان هایی که نیتشان واقعا خدمت نیست از الفاظ خاصی استفاده می کنند و ظاهر خاصی برای خود درست می کنند و به کارهای خاصی دست می زنند. خدمتگزار لازم نیست کارهای عجیب و غریب انجام دهد و سخنان عجیب بر زبان آورد و با فیلم و نمایش خود را مردمی و خاکی نشان دهد. خدمتگزار خالص و بی ریا برای خدا کار انجام می دهد و معتقد است اگر لازم باشد خدا به او آبرو می دهد و اگر خدا لازم بداند قدرتش را حفظ می کند و زمینه را برای ادامه خدمتگزاری او فراهم می کند؛ پس فقط به انجام وظیفه فکر می کند و نه به چیز دیگر.
تا اینجا درباره نظم در انجام وظایف شخصی بود. اما بعد دیگر، قانون گرایی و حاکمیت قانون برای همه کس و همه جا است. شخص حاکم باید مانند سایر مردم باشد و هیچ امتیازی نداشته باشد. او مانند سایر مردم تحت قانون است و نه فوق آن. بزرگترین بی نظمی ممکن آن است که فردی، حتی حاکم، فوق قانون باشد. امام(ع) در فرازی از عهدنامه مالک اشتر به خوبی به این نکته توجه می دهد:
«ای مالک ... بپرهیز از آنکه چیزی را که مردم در آن برابرند به خود اختصاص دهی و بپرهیز از غفلت از چیزی که در خور توجه است و چشم همگان آن را می بیند، زیرا آنچه را به خود اختصاص داده ای از تو می ستانند و به دیگران می سپارند و دیری نپاید که پرده از کارهایت کنار رود و داد ستمدیده را از تو بستانند» (نهج البلاغه، نامه 53، ش149(.
هیچ امتیازی و برتری ای بالاتر از این نیست که کسی در جامعه فوق قانون باشد. برابری در صورتی معنا می دهد که همگان در برابر قانون مساوی باشند. نظم در صورتی به وجود می آید که قانون فوق هر قدرت و شخصیت و منصب و نهادی باشد. حتی اگر این شخصیت محمد(ص) و علی(ع) باشند و این منصب نبوت و امامت. پیامبر و امام حکم خدا را بیان می کنند و مردم آن را می پذیرند، اما در مسائل اجرایی حکومت، هیچ گاه سخن آنان قانون نیست، به همین جهت آن گونه که تاریخ نقل کرده است، مردم بارها با سخن پیامبر مخالفت کرده و از او می پرسیده اند که آنچه گفتی وحی است یا نظر شخصی و وقتی پیامبر می فرمود که وحی نیست و پیشنهاد شخصی است می گفتند ما نظر دیگری داریم (آیت الله منتظری«ره»، مبانی فقهی حکومت اسلامی، ج3، ص94-102). چگونه سخن امام در مسائل حکومتی متن قانون و حکم خداست، در صورتی که آن حضرت تصریح می کند که من در این امر مصون از خطا نیستم و شما وظیفه دارید سخن مرا نقد کنید (نهج البلاغه، خطبه 216(.
ریشه بی نظمی و بی قانونی و فساد جایی است که سخن یک فرد عادی، قانون تلقی شود. و بر طبق آن تصمیم گرفته شود. انحرافی بزرگ تر از این، چه بر طبق دین و چه بنا و رفتار عقلا، ممکن نیست. این سخن بیهوده و گزاف، جامعه و حکومت را به تباهی می کشاند. قانون، چه قانون اساسی و چه قانون عادی، وقتی فرایند تصویب خود را طی کرد، قانون است و همگان در برابر آن مساوی هستند و اگر بخواهد فسخ و باطل شود باز باید همین فرایند را طی کند.
بر اساس همین اندیشه غلط و ناصواب است که بی قانونی و هرج و مرج به وجود می آید و کارهای زیادی انجام می شود که هرگز با قانون منطبق نیست و کارهای زیادی انجام نمی شود که طبق قانون باید انجام بگیرد. کسانی چه بسا حصر و زندانی میشوند که هیچ وجه قانونی ندارد و متخلفانی باید مورد پیگرد قرارگیرند که نمی گیرند. در چنین وضعی مجریان و حتی قانونگذاران به جای توجه به قانون و چارچوبه قانونی منتظر فرمان و دستور می مانند و گوش به فرمان هستند. هیچ هرج و مرج و بی نظمی بالاتر از این نیست. نتیجه چنین وضعی غیر از فساد و ظلم و ستم و حق کشی چیز دیگری نیست.

پرهیز از سخت گیری در دین
تاریخ ادیان نشان می دهد که معمولا وقتی دین به صحنه اجتماع آمده و متولیان دین اداره اجتماع را به دست گرفته اند، نوعی سختگیری در امور دینی به وجود آمده است. معمولا دین به شکل و صورتی در آمده که بالاتر از توان و قدرت انسان ها گردیده است. نمونه هایی از این را می توان در تاریخ ادیان مختلف مشاهده کرد. نتیجه این سختگیری زیاد، نفرت از دین و گریزانی مردم از آن بوده است. امام علی(ع) در فرازی از عهدنامه مالک اشتر در واقع با مثالی این نکته را بیان می کند که اجرای مراسم دینی نباید چنان سختگیرانه باشد که مردم را خسته کند:
«ای مالک ... هرگاه به جماعت نماز گزاردی نماز را چنان بخوان که نه موجب نفرت مردم از جماعت گردد و نه نماز را تباه سازد، زیرا در میان مردم هم بیمار هست و هم کسی که مشکلی و حاجتی دارد. هنگامی که رسول خدا(ص) مرا به سوی یمن فرستاد از او پرسیدم که چگونه با مردم نماز بگزارم؟ فرمود: با آنان همچون ناتوان ترینشان نماز بگزار و نسبت به مومنان مهربان باش»(نهج البلاغه، نامه53، ش118-119).
امام(ع) در نامه ای دیگر خطاب به فرمانداران ولایت های مختلف می نویسد: «نماز را در حد توان ضعیف ترین مردم به جا آورید و با طول دادن بیش از اندازه فتنه گری نکنید و باعث وسوسه مردم نشوید» (نهج البلاغه، نامه 52).
از سخنان امام(ع) بر می آید که سخت گیری و زیاده روی در امر دین لطمات زیادی به دینداری مردم وارد می کند. در فقره اول سخن این است که مهربانی و محبت به مردم اقتضا می کند که در دین و در اعمال دینی سختگیری و زیاده روی نشود. اما در فقره دوم بیان تندتر و شدیدتر است و از لطمه شدید زیاده روی به دینداری مردم سخن رفته است. پیامبر خدا(ص) همین مطلب را اینگونه بیان می کند:
«همانا این دین استوار است؛ پس با ملایمت در آن وارد شوید و عبادت خدا را بر بندگان او تحمیل نکنید که در آن صورت به سوار درمانده ای می مانید که نه راهی پیموده نه مرکبی بر جای نهاده است» (کافی، ج2، ص86).
حکومت هایی که به نام دینی روی کار می آیند و شعار اجرای احکام دین را می دهند بیشترین لطمه ای که ممکن است بر پیکر دین وارد کنند این است که چهره دین را عبوس و سخت گیر و بی رحم نشان دهند. این سخت گیری و شدت هم در عبادیات و هم در احکام اجتماعی می تواند دیده شود. این امر وقتی شدت پیدا می کند که روحانیان و خطیبانی بلندگوها و تریبون ها را به دست بگیرند که درک درستی از چهره رحمانی دین ندارند و روحیات خشن و نامهربان خود را به نام دین به زبان می آورند. امام جمعه که باید به تقوا و پرهیزگاری دعوت کند و باید منادی اخلاق و مهربانی و رحمت باشد، و باید حکومت را به نرمش و مدارا دعوت کند، و باید نگران این باشد که نکند از برخورد تند حکومت، چهره نورانی دین مکدر گردد، دعوت به بی رحمی می کند و به راحتی افراد را محارب می خواند، توهین می کند و بدترین الفاظ را به کار می برد. عجیب است که خطیب جمعه دستور می دهد که کسانی را بدون محاکمه حصر و حبس نمایند.
ای کاش علی(ع) امروز بود تا می دید که به نام او چه اعمالی صورت می گیرد. او نگران این است که اگر نماز جماعت قدری طول بکشد ممکن است کسی که ضعیف است خسته شود. ممکن است کسی که مشکل دارد از کار و زندگی باز بماند. علی(ع) می فرماید نماز را طولانی نکنید چون این با رحمت و مهربانی که مهمترین پیام دین است و خداوند به پیامبرش می فرماید ما فقط و فقط تو را برای رحمت به عالمیان فرستادیم، سازگاری ندارد. علی(ع) که طول دادن نماز را با رحمت ناسازگار می داند، تقاضای برخورد بی رحمانه را با منتقدان و معترضان، آن هم در خطبه نماز، که جای دو رکعت نماز را می گیرد، و تقاضای حصر بدون محاکمه و امثال آن را چگونه می بیند و چه سخنی درباره آن دارد؟! پاسخ آن حضرت این است که: «سلامت دین و دنیا، در مدارا کردن با مردم است» (غرر الحکم، ح5610). پس حکومتی که با مردم خود به نام دین بی رحمی می کند نه از دین مردم چیزی باقی می گذارد و نه از دنیای آنان. هر دو را بیمار و علیل و نابود می گرداند.
پیامبر خدا(ص) که این احکام دین را آورده، همه احکام را یک طرف قرار داده و در طرف دیگر مدارای با مردم را قرار می دهد و این دو را همسنگ می شمارد. می فرماید: «پروردگارم، همان گونه که مرا به انجام واجبات فرمان داده، به مدارا کردن با مردم نیز فرمان داده است» و می فرماید: «مدارا کردن با مردم نصف ایمان است و نرمی و مهربانی کردن با آنان نصف زندگی است» (کافی، ج2، ص117، ح4 و5).
پیامبر خدا سخت کردن دین یا آسان نشان دادن آن را معیار مسلمانی قرار میدهد و پس از اینکه میفرماید: «ای مردم! دین خدا آسان است» می فرماید: «من برای آوردن دین حنیف و آسان برگزیده شده ام و هر کس با این سنت و روش من مخالفت کند از من نیست» (کنز العمالف ح5418 و 900).
آن حضرت در احادیث متعددی به صورت های مختلف بر این نکته تاکید می کند که دین آسان و مهربان است و سخت و خشن نشان دادن چهره دین بزرگ ترین انحراف است. گاهی می فرماید: «بهترین چیز در دین شما آن است که آسان تر است» (هاشم صالحی، نهج الفصاحه، ص285) و گاهی پا را از این فراتر می گذارد و می فرماید: «هر عمل شاق و سختی حرام است و در دین کار مشکلی وجود ندارد» (المعجم الکبیر، ج2، ص52، به نقل از مجیدی خوانساری، نهج الفصاحه، ص262).
به هر حال دین نه سخت است و نه خشن و نه نا مهربان و این افراد هستند که روحیات خود را به نام دین بروز می دهند و بی رحمی خود را به پای دین می گذارند. توصیه امام علی(ع) به مالک اشتر، به عنوان کسی که می خواهد به نام دین حکومت کند، این است که دین مهربان است و محبت دارد و تو به عنوان حاکم حق نداری که به اندازه ای که اندکی نماز خود را طولانی کنی چهره دین را خشن و بی رحم نشان دهی.

مراوده با مردم برای شناخت حقایق و رسیدگی به مشکلات آنان
اینکه زمامدار چه رابطه ای با مردم باید داشته باشد و چه نوع مراوده ای باید در پیش بگیرد بستگی به این دارد که چه نگاهی به حکومت داشته باشد و برای مردم چه جایگاهی در آن قائل باشد. در مکتب علی(ع) حکومت از آن مردم است و هیچ انسانی هیچ حقی در آن ندارد و زمامدار قانونی و مشروع صرفا نماینده مردم و، به تعبیر امام علی(ع)، کلید دار بیت المال مردم است و این امانتی در دست اوست:
«ای مردم ... امر حکومت از آن شماست و هیچ کس در آن حقی ندارد مگر کسی که شما او را برگزینید ... و من در مقابل شما حقی ندارم جز اینکه حافظ کلیدهای بیت المال شما هستم» (کامل ابن اثیر، ج3، ص99؛ تاریخ طبری، ج3، ص456؛ به نقل از آیت الله سبحانی، مسائل جدید کلامی، ص606 و 629). آن حضرت حتی برای امامی که خدا و پیامبر او را نصب کرده شرط تحقق زمامداری او را اقبال مردم می داند و از پیامبر خدا نقل می کند که به او فرموده است: «ای پسر ابوطالب، پیشوایی و رهبری امت من در حقیقت از آن توست، اگر مردم بدون نزاع ولایت تو را پذیرفتند، در امر حکومت قیام کن و اگر درباره تو اختلاف کردند، آنان را به حال خود بگذار، خدا هم برای تو راه نجاتی قرار می دهد» (ابن طاوس، کشف المحجه، ص18، به نقل از آیت الله سبحانی، مسائل جدید کلامی، ص607).
کسی که حکومت را از آن مردم و خود را خدمتگزار آنان بداند روشی خاص را در برخورد با آنان در پیش می گیرد و هدفی خاص از مراوده با مردم دارد. چنین کسی پست و مقام را برای قدرت و افتخار خود نمی خواهد، بلکه تنها برای خدمتگزاری به مردم می خواهد.
علی(ع) دغدغه ای جز خدمتگزاری مردم ندارد و رنج آنان او را رنج می دهد و اینگونه نیست که در زمان سختی در حالی که خود در حال رفاه است و همه چیز برایش فراهم است به مردم توصیه به زهد و قناعت و مانند آن کند (نهج البلاغه، نامه 45). به هر حال چنین حاکمی حتما با مردم مراوده دارد و با آنان دیدار می کند و در میان آنان است، اما هدف او از رفتن میان مردم دو چیز است، یکی شناخت واقعیت های جامعه و دیگری حل مشکلات مردم. آن حضرت خطاب به مالک اشتر نخعی می فرماید:
«ای مالک ... هیچگاه خود را برای مدتی طولانی از مردم پنهان مکن چرا که پنهان بودن رهبران گونه ای از تنگ خویی [و سر باز زدن از انجام وظیفه] و ناآگاهی از امور جامعه می باشد. پنهان شدن از مردم، مانع این می شود که زمامداران نسبت به اموری که بر آنان پوشیده است، آگاهی یابند و نتیجه این می شود که [امور در نظر او وارونه شوند] و امر مهم، بی اهمیت و کار جزئی، بزرگ و امر ناپسند، پسندیده جلوه کند و باطل به لباس حق در آید. و زمامدار اگر حقیقت را از مردم نشنود راهی برای شناخت آن ندارد، چرا که حرف حق نشانه ای ندارد که از دروغ تمیز داده شود. ای مالک! تو یکی از این دو انسان هستی: یا کسی هستی که خود را برای اجرای حق آماده کرده ای که در این صورت چرا باید حق واجبی که باید ادا کنی و کار شایسته ای که باید انجام دهی از تو مخفی بماند؟ یا انسانی هستی که نمی خواهی به حق تن دهی و وظیفه خود را انجام دهی که در این صورت مردم چون تو را ببینند مایوس شده، از درخواست خود دست برمی دارند. البته اکثر درخواست های مردم برای تو هزینه ای نخواهد داشت، چرا که آنان یا از ستمی شکایت دارند و یا خواستار عدالتند و یا در معامله ای خوهان انصافند» (نهج البلاغه، نامه 53، ش120-125).
امام(ع) از مالک اشترمی خواهد که با مردم مراوده داشته باشد، اما این مراوده باید درراستای خدمتگزاری به مردم باشد و نه چیز دیگر در واقع زمامداری که با مردم مراوده ندارد، بزرگترین خسارتی که می کند این است که اطرافیان واقعیت را برای او وارونه جلوه می دهند. آنان از بزرگی کارهایی که انجام شده است و کمی ضعف ها و ناتوانی ها و مشکلات خبر می دهند. آنان از تسلط خود بر امور و مدیریت توانمند خود و سیاستگزاری های درست خود خبر می دهند. آنان از وضعیت بسامان و رفاه عالی مردم خبر می دهند. آنان از قدرت بی نظیر نیروهای نظامی و انتظامی و آمادگی کامل آنان خبر می دهند. آنان از پیشرفت های فوق العاده خود در زمینه های مختلف خبر می دهند و ...
زمامدار باید برای اینکه بتواند در میان گزارش هایی که به او داده می شود درست را از نادرست تشخیص دهد به میان مردم بیاید و مستقیما سخنان آنان را بشنود. اگر چنین نکند به خاطر نا آگاهی، از سیاست ها و روش های غلط حمایت می کند و بر آنها پافشاری می کند. از افراد ناشایست طرفداری می کند و افراد دلسوز و آگاه را طرد می کند. در قبال سیاست های داخلی و خارجی مواضعی نادرست و ناشایست می گیرد.
البته در صورتی زمامدار می تواند اطلاعات درستی از مردم بگیرد که حضورش در میان مردم مهندسی شده نباشد. ممکن است زمامداری برای مثال در دانشگاهی حاضر شود و به سخنان اساتید و دانشجویان گوش فرا دهد، اما اطرافیان برای این دیدار برنامه ریزی کرده باشند و افرادی را به آن جلسه آورده باشند که مطابق میل آنان سخن می گویند. این دیدار با مردم نه تنها بر آگاهی زمامدار نمی افزاید، بلکه جهل او را عمیق تر می گرداند.
به هر حال دیدار واقعی با مردم و به ویژه نخبگان جامعه و شنیدن سخنان آنان می تواند برای زمامدار بسیار مفید باشد و باعث شود که او با دانش کافی و بینش درست کشور را اداره کند و مردم می توانند بهترین ابزار برای تمیز گزارش های نادرست و خطا باشند.
هدف دیگری که در سخن امام از دیدار با مردم بیان شد، رسیدگی به امور مردم و مشکلات آنان و ظلم ها و ستم هایی که به آنان رفته و عدالت هایی که اجرا نشده است. گاهی زیر دستان به مردم ستم هایی می کنند و حق آنان را تضییع می نمایند که گاهی آگاهی از آنها و رسیدگی به آنها باعث می شود که زیر دستان متوجه شوند که کسی ناظر بر آنان است و به امور آنان رسیدگی می کند.
به هر حال مراوده با مردم و گفت و گوی آنان برای حاکم بسیار ضروری و لازم است، اما هدف از آن باید صرفا خدمتگزاری باشد. حاکمی که خود را خدمتگزار مردم می داند با این اهداف نزد مردم می رود و با احترام تمام از آنان می خواهد که برای او سخن حق را بگویند و خیرخواهی کنند. اما حاکمی که خود را خدمتگزار مردم نمی داند بلکه مالک آنان می داند وقتی با مردم ملاقات می کند در پی نشان دادن قدرت و عظمت خویش است. او از مردم به عنوان ابزاری برای نشان دادن شوکت خود استفاده می کند. به همین جهت است که برای یک سفر از مدت ها قبل و با صرف هزینه های گزاف از بیت المال مردم هزینه می شود و مردم بسیج می شوند که ذلیلانه به دنبال موکب همایونی بدوند و ...
امام علی(ع) از این نوع مراوده با مردم بیزار است و آن را محکوم می کند. آن حضرت وقتی وارد شهر انبار می شود و مشاهده می کند که بزرگان به دنبال مرکب او می دوند با تعجب علت را می پرسد و چون جواب می شنود که ما به فرمانروایان خود اینگونه احترام می گذاریم، امام عمل آنان را محکوم می کند و ناروا می شمارد و می فرماید این کار خوار کردن نفس در مقابل یک انسان است و عاقبتش مجازات الهی است (نهج البلاغه، حکمت 37). امام(ع) زمانی سواره بود و مشاهده کرد که کسی پیاده در رکاب او در حرکت است. امام به او فرمود بازگرد، چرا که پیاده آمدن کسی چون تو با کسی چون من، برای حاکم فتنه است و برای مومن ذلت و خواری (نهج البلاغه، حکمت 222).


رعایت برابری همه مردم و پرهیز از تبعیض
بی تردید هدف اصلی و نهایی حکومت پارسا اجرای عدالت است. امام علی(ع) می فرماید: «عدالت، نظام فرمانروایی است» و میفرماید: «عدالت، سپر دولتهاست» و می فرماید: «عدالت، برپادارنده، مردم و زیور حکمرانان است» (غررالحکم، ح774 و 1873 و 1954). پس عدالت علاوه بر اینکه باعث پایداری و استواری حکومت هاست و بدون آن هیچ حکومتی نظامی نمی یابد، هدف اصلی حکومت که اصلاح امور مردم است، در همین عدالت نهفته است. اما مهم ترین بخش عدالت برابری همه مردم است چرا که همه مردم نسبت به همه امکانات اجتماع حقی برابر دارند و کوچک ترین تبعیض مساوی با حق کشی و ظلم است. امام علی(ع) می فرماید: «خداوند سبحان، عدالت را قوام بخش زندگی مردم و مایه دوری از حق کشی ها و گناهان و وسیله آسانی و گشایش برای اسلام قرا داده است» (غرر الحکم، 4789).
مهم ترین آسیبی که نابرابری ها و تبعیض ها در جامعه ایجاد می کند این است که باعث فاصله طبقاتی می شود و این امر باعث اختلاف طبقات با همدیگر و تشتت و پراکندگی و چه بسا جنگ و نزاع می شود و جامعه را از هم می پاشد. پیامبر خدا(ص) می فرماید: «در بین خودتان مساوات و برابری را رعایت کنید و از اختلاف و فاصله طبقاتی بپرهیزید، وگرنه دلهایتان نیز اختلاف پیدا می کند» (صحیح مسلم، ج2، ص30، به نقل از مجیدی خوانساری، نهج الفصاحه، ص638). و می فرماید: «مساوات را رعایت کنید تا دلهایتان برابر شود» (المعجم الاوسط، ج5، ص214، به نقل از همان). پس تبعیض و نابرابری بزرگ ترین نعمتی که به استحکام و استواری و پیشرفت جامعه کمک می کند، یعنی همدلی و اتحاد، را می گیرد.
بیشترین تبعیض و نابرابری در حکومت ها در رابطه با نزدیکان و خویشان و همراهان حاکم رخ می دهد. امام علی(ع) درفرازی از عهدنامه مالک اشتر این نکته را تذکر می دهد:
«ای مالک ... زمامدار را خواص و نزدیکانی است که خوی برتری طلبی دارند؛ آنان خود را بر دیگران مقدم می سازند و به اموال مردم دست اندازی می کنند و در معامله با مردم انصاف را رعایت نمی کنند. ریشه ستمکاریشان را با بریدن اسباب آن بخشکان، و به هیچ کدام از اطرافیان و خویشاوندانت زمینی از زمین های مسلمانان را واگذار مکن. و نباید در تو طمع کنند که قراردادی به سود آنان منعقد سازی که سبب زیان همسایگان شود، خواه در آبیاری و یا در عمل مشترک دیگری، به گونه ای که هزینه آن را بر دیگران تحمیل کنند، که در این صورت سودش برای آن طمعکاران است و عیب و ننگش در دنیا و آخرت بر تو خواهد بود.
حق را برای هر کس که لازم باشد، از نزدیک و دور، رعایت نما، و در این راه شکیبایی بورز، و پاداش خویش را به حساب خدا واگذار، هرچند اجرای حق بر زیان خویشان و نزدیکانت باشد. در این کار آنجا که بر تو گران و سنگین می آید، جویای عاقبتش باش، که رعایت حق سرانجام خوشی دارد» (نهج البلاغه، نامه 53، ش126-129).
از سخن امام بر می آید که یکی از آفت های جدی حکومت که به بی عدالتی منتهی می شود، رانت خواری و برتری طلبی خویشان و اطرافیان حاکم است. اینان راههای سوء استفاده از قانون و نیز ابزارهای رانت خواری را پیدا می کنند و با اطلاعاتی که به آنها دسترسی دارند و روابطی که دارند از همه چیز سوء استفاده می کنند. اینان از قراردادهای کلان که در حکومت منعقد می شود بهره ها و استفاده های کلان می برند. این گروه زمین های خصوصی و عمومی را به نام خود میکنند. اینان با اطلاع از سیاست های اقتصادی دولت چنان برنامه ریزی می کنند که سودهای کلان به جیب بزنند. در واقع آنان از چند جهت با دیگر مردم تفاوت دارند. آنان از امتیاز ارتباطات برخوردارند و می توانند در همه ادارات نفوذ کنند و کارهای خود را به آسانی انجام دهند. آنان از امتیاز آزادی از نظارت و ارزیابی برخوردارند و کمتر نهادی و شخصی قدرت آن را دارد که بر اعمال و کردار آنان نظارت کند. آنان از مصونیت قضایی برخوردارند، و حتی اگر به صورتی اتفاقی فساد و تبهکاری آنان آشکار شود، مورد پیگرد قانونی قرار نمی گیرند یا اگر هم محاکمه ای برگزار شود، صوری است.
پیشتر در نوشتاری تحت عنوان «برابری انسان ها،اصل اساسی حکومت نبوی و علوی» به مواردی از سخن و روش و سیره پیامبر و علی(ع) اشاره شد. در واقع بزرگ ترین چالش حکومت علی(ع) که بیشترین مشکلات را برای آن حضرت به وجود آورد، مبارزه با تبعیض و تلاش برای ایجاد برابری بود.
آن حضرت در فرازی از عهدنامه مالک اشتر که نقل شد، به نکاتی درباره تبعیض و رانت خواری اطرافیان حاکم اشاره می کند. نکته نخست اینکه هیچ حاکمی از این اطرافیان طماع در امان نیست و باید به این امر اهمیت دهد و این مشکل را کوچک نگیرد. باید برای مبارزه با این امر سیاستگزاری کند و با قاطعیت تمام آن را اعلام کند.
نکته دوم اینکه این مبارزه هزینه سنگینی برای حاکم و حکومت دارد و کار چندان آسانی نیست. این کار شکیبایی و پافشاری حکومت را می طلبد و قطعا مشکلات زیادی را در پی دارد. حاکم باید توجه کند که انجام چنین کاری هم برای آینده حکومت او و هم برای عاقبت شخصی او ضروری و لازم است.
نکته دیگر اینکه امام(ع) در این سخن به دو گونه امتیاز و تبعیض اشاره می کند و از مالک می خواهد در هر دو بخش با تبعیض مبارزه کند. یکی در بخش برخورداری از امکانات و سوء استفاده از ارتباطات و اطلاعات و دیگری در برخورد قضایی و پیگرد و مجازات. امام(ع) می فرماید در بخش نخست ریشه این سوء استفاده را از بیخ برکن و امکان آن را از بین ببر. در بخش دوم میفرماید که باید حق و عدل را همه جا و برای همه کس به صورتی برابر اجرا کنی. اینگونه نباشد که کسانی در امنیت باشند و حتی هنگامی که فسادی آشکار می شود افراد سطح پایین که نقش اندکی در یک فساد دارند، محاکمه شده و به سخت ترین مجازات ها محکوم شوند، اما افرادی ذی نفود و وابسته به حکومت نه تنها مورد پیگرد قرار نگیرند، بلکه حتی پست و مقامشان تضمین شده باشد.
امام علی(ع) خود با مواردی از این فسادها و تباهی در حکومت خود روبرو بود. آن حضرت به یکی از کارگزاران خود می نویسد: «از تو خبری به من رسیده که اگر درست باشد پروردگارت را به خشم آورده و امام خویش را نافرمانی کرده و در امانت خیانت نموده ای. با خبر شدم که زمین را از محصول خالی کرده و آنها را به نام خود کرده ای و در بیت المال خیانت کرده ای. حسابت را نزد من بفرست، و بدان که حساب کشیدن خدا از حساب کشیدن مردم سخت تر است» (نهج البلاغه، نامه 40). آن حضرت به کارگزار دیگری که به بیت المال دست اندازی کرده، مینویسد: « از خدا بترس و اموال این مردم را به آنان بازگردان که اگر چنین نکنی و خدواند مرا بر تو چیره سازد، با تو کاری خواهم کرد که نزد خداوند عذر داشته باشم ... به خدا سوگند اگر کاری را که تو کردی حسن و حسین کرده بودند با آنان با نرمی رفتار نمی کردم و بر آنان سخت می گرفتم تا آنکه حق را از آنان باز ستانم و باطلی را که از ستم آنان به وجود آمده بود، نابود سازم ...» (همان، نامه 41).
به هر حال در حکومت حق و عدل هیچ گونه تبعیض و رانت خواری برای هیچ کس نباید وجود داشته باشد و هیچ کس نباید از امکانات ویژه برخوردار باشد و هیچ کس نباید در برابر قانون مصونیت داشته باشد. اگر حکومتی اینگونه نباشد به هیچ وجه و معنایی دینی و اسلامی نیست.

صلح طلبی و نه جنگ افروزی
از آیات و روایات اسلامی بر می آید که جنگ، یک امر اضطراری و ناچاری است و باید تا حد ممکن از وقوع آن جلوگیری کرد و اگر واقع شد در پی فرصتی بود که به آن پایان داد. خداوند تعالی در آیاتی که مسلمانان را به آمادگی کامل برای دفاع از کیان اسلام دعوت میکند، این نکته را تذکرمی دهد که صلح یک اصل است و حتی دشمنی که تجاوز کرده در صورتی که در بحبوحه جنگ تقاضای صلح کند این تقاضا را بپذیرید و حتی اگر نگران این هستید که این درخواست آنان خدعه و حیله است، به خدا توکل کنید که او کفایت کننده است، پس نگران خدعه نباشید و صلح را بپذیرید:
«و اگر [دشمنان] به صلح گرائیدند، تو نیز بدان گرای و بر خدا توکل کن که او شنوای داناست. و اگر بخواهند تو را بفریبند، یاری خدا برای تو بس است» (انفال/61-62). پس مسلمانان نباید حتی به بهانه اینکه درخواست دشمن یک حیله است، درخواست صلح را رد کنند (طباطبایی، المیزان، ذیل آیه فوق).
امام علی(ع) در فرازی از عهدنامه مالک اشتر بر همین نکته تاکید می ورزد و منافع صلح را بیان می فرماید:
«ای مالک ... هرگاه دشمنت تو را به صلح فراخواند و خشنودی خداوند در آن بود، از آن روی بر متاب، زیرا صلح سبب آسودن سپاهیانت، و آسایش و آرامش خاطر تو، و امنیت شهرها می شود. اما پس از صلح کاملا از دشمن بر حذر باش، زیرا دشمن چه بسا نزدیک شده که تو را غافلگیر سازد. پس راه احتیاط در پیش گیر و از حسن ظن بیجا پرهیز کن»(نهج البلاغه، نامه 53، ش132-133).
از این توصیه حضرت نیز بر می آید که اصل برای حاکم اسلامی صلح طلبی است و باید تمام تلاش خود را برای برقراری آن انجام دهد و همه زمینه های جنگ افروزی را از بین ببرد. آن حضرت در جای دیگر این نکته را با صراحت بیشتر بیان می کند: «من صلح را، مادام که مایه وهن اسلام نباشد، کارسازتر از جنگ یافته ام» (غررالحکم، ح10138). پس جنگ امری مناسب و خوشایند نیست و هرگز نباید از آن استقبال کرد و صلح را باید نعمتی ارزشمند به حساب آورد. امام علی(ع) در فقره ای از عهدنامه مالک اشتر که نقل شد، به سه منفعت مهم صلح اشاره می فرماید:
1-آسایش و استراحت نیروهای نظامی؛ وقتی جنگ رخ می دهد بخش وسیعی از نیروهای جامعه را به خود مشغول می سازد و تاب و توان آنان را می گیرد. ازکسانی که در خط مقدم در حال نبرد هستند تا کسانی که تدارک می کنند و کسانیکه به صورت های مختلف به پشتیبانی مشغولند. جنگ نه تنها تلفات سنگین نیروی انسانی را تحمیل می کند بلکه خسارت های سنگین دیگری مانند خانواده های بی سرپرست و کودکان یتیم و ... را در پی دارد.
2-آرامش خاطر حاکم و هیات حاکمه؛ جنگ تمام ذهن و دغدغه حاکم و هیات حاکمه را به خود مشغول می سازد. کسانی که باید در فکر آبادانی کشور و پیشرفت آن در زمینه های مختلف و رفاه و آسایش مردم و اجرای نظم و قانون باشند، تمام ذهنشان متوجه جنگ میشود و نمی توانند به وظایف اصلی خود بپردازند و کشوری آباد و پر رونق بسازند.
3-امنیت شهرها؛ جنگ امنیت را از همه مردم جامعه می گیرد. مهم ترین نعمت برای افراد یک جامعه امنیت است، به گونه ای که بدون آن هیچ کار دیگری ممکن نیست. در سایه صلح است که امنیت جانی و اقتصادی و ... برقرار می شود و همه آحاد ملت می توانند بدون دغدغه به انجام وظایف خود بپردازند و کشور و مملکت خود را بسازند.
شاید آنچه که امام علی(ع) درباره منافع صلح و ضررهای جنگ بیان فرموده، با جنگ آن زمان منطبق باشد. جنگ در روزگار ما آفات بسیار بیشتری دارد. جنگ زیرساخت های اقتصادی را از بین می برد به گونه ای که سالها یا دهها سال وقت نیاز است که ویرانی های آن ترمیم شود. جنگ امروز برای تک تک افراد جامعه آثار روانی عمیقی دارد که تا سالها و دهه ها باقی می ماند و ...
به هر حال بی توجهی به این امور و غافل ماندن از خطرات جنگ و از بین نبردن زمینه های آن ممکن است خسارت های جبران ناپذیری به یک ملت و یک کشور وارد کند و حتی ممکن است به نابودی یک ملت و یک کشور بینجامد. تاریخ موارد بسیار زیادی از این دست نقل کرده که با اشتباهات سیاستمداران و لجبازیها و کبر و غرور آنان ملت ها و کشورهایی به نابودی و تباهی کشیده شده اند. وقتی امام علی(ع) می فرماید که صلح تا جایی که مایه وهن اسلام نباشد بر جنگ مقدم است، مقصود این است که حاکمان حتی باید گاهی از حقوق مسلم و قطعی ملت و کشور خود عقب نشینی کنند تا از جنگ پرهیز شود. تنها یک سیاستمدار مجنون است که به خاطر یک دستمال قیصریه را به آتش می کشد، و برای آن چیزی که حق کشور است ولی آنچنان ضروری و حیاتی نیست، کشور خود و ملت خود را به سوی جنگی خانمان سوز سوق می دهد.
این در صورتی است که حقی که از آن سخن میرود سودمند و لازم باشد؛ اگر این حق چندان سودمند نباشد و بلکه به صلاح مملکت نباشد و تنها لجبازی ها و یکدندگی ها و ماجراجویی های حاکمان باعث پافشاری بر آن شده باشد، باز وضعیت فرق می کند. در این صورت جرم حاکمان این نیست که زمینه جنگ را از بین نبرده اند، بلکه جرمشان جنگ افروزی است.
امام علی(ع) در سخنانی دیگر به این بی سیاستی ها که باعث برپایی جنگ و نزاع می گردد اشاره می فرماید. آن حضرت در سخنی به نقش لجبازی در ایجاد جنگ اینگونه اشاره می کند: «لجاجت خیزشگاه جنگ هاست» (غرر الحکم، ح406) و می فرماید: «لجاجت، جنگ ها راه می اندازد و دلها را کینه ور می سازد» (همان، ح1718). آن حضرت درباره آثار لجاجت می فرماید: «لجاجت اندیشه را می برد» (نهج البلاغه، حکمت 179) و می فرماید: «لجوج را رای و اندیشه ای نیست» و می فرماید: «لجوج را تدبیر نیست» (غرر الحکم، ح887 و 7478).
آن حضرت عامل دیگری که برای جنگ بیان می کند، ناسازگاری و ماجراجویی است. آن حضرت می فرماید: «اختلاف و ناسازگاری، جنگ خیز است» (همان، ح70).
عامل دیگری که باعث جنگ و خون ریزی می شود و امام(ع) به آن اشاره کرده زبان و سخن است. چه بسا سخنان نابجا و نسنجیده و ماجراجویانه سیاستمداران باعث جنگ و خونریزی می شود. آن حضرت می فرماید: «بسا آشوب و فتنه ای که یک گفته آن را به پا کرده است» و میفرماید: «بسا خونهایی که دهانی و سخنی باعث ریختنش شده است» (غرر الحکم، ح4152 و 4158).
عامل دیگری که به فرموده امام(ع) باعث جنگ می شود ظلم و ستم است. آن حضرت به یکی ازکارگزارانش می فرماید: «عدالت بورز و ازسخت گیری و ستم بپرهیز، زیرا سخت گیری موجب آوارگی مردم و ظلم و ستم موجب جنگ می شود» (نهج البلاغه، حکمت 476).

پایبندی به عهد و پیمان
یکی از اموری که در قرآن مجید و روایات اسلامی به صورتی عجیب مورد تاکید قرار گرفته، پایبندی به عهد و پیمان است، به گونه ای که پیامبر خدا(ص) می فرماید: «کسی که پیمان شکن باشد دین ندارد» (نوادر راوندی، ص5؛ به نقل از گزیده میزان الحکمه، ص567) و امام علی(ع) می فرماید: «پایبندی به عهد و پیمان از ایمان است» (غررالحکم، ح3379) و می فرماید: «به خدا یقین ندارد، کسی که عهد و پیمان خود را رعایت نکند» (غرر الحکم، ح3379 و 9577).
خداوند تعالی در آیات متعددی به صورت های مختلف بر پایبندی به عهد و پیمان تاکید کرده است. در آیه ای از قرآن مجید وفای به عهد و پیمان در کنار ایمان به خدا و روز قیامت از مصادیق مهم نیکی شمرده شده است (بقره/177). در آیه ای دیگر رعایت عهد و پیمان از مقومات مومن بودن و از ویژگی های خاص مومنان شمرده شده است (مومنون/8). در آیات متعدد دیگری به صورت های مختلف بر این امر تاکید شده است (ر.ک. مریم/54؛ صف/2و23؛ معارج/32؛ نحل/91).
امام علی در فرازی از عهدنامه مالک اشتر به صورتی خاص بر این موضوع تاکید می کند، به گونه ای که گویا اصل نخست در سیاست داخلی و خارجی نظام اسلامی باید پایبندی به عهد و پیمان باشد:
«ای مالک ... اگر پیمانی بین تو و دشمن منعقد گردید، یا در پناه خود او را امان دادی، به عهد خویش وفادار باش و بر آنچه بر عهده گرفتی امانتدار باش، و جان خود را سپر پیمان خود گردان، زیرا هیچ یک از واجبات الهی همانند وفای به عهد نیست، که همه مردم جهان با تمام اختلافاتی که در افکار و تمایلات دارند، در آن اتفاق نظر داشته باشند. تا آنجا که مشرکین زمان جاهلیت به عهد و پیمانی که با مسلمانان داشتند وفادار بودند، زیرا که آینده ناگوار پیمان شکنی را آزمودند. پس هرگز پیمان شکن مباش و در عهد خود خیانت مکن، و دشمن را فریب مده، زیرا کسی جز نادان بدکار بر خدا گستاخی روا نمی دارد. خداوند عهد و پیمانی که با نام او شکل می گیرد با رحمت خود مایه آسایش بندگان، و پناهگاه امنی برای پناه آورندگان قرار داده است، تا همگان به حریم امن آن روی بیاورند. پس فساد، خیانت و فریب در عهد و پیمان راه ندارد. مبادا قراردادی را امضا کنی که در آن برای دغلکاری و فریب راهی وجود دارد، و پس از محکم کاری و دقت در قراردادنامه، دست از بهانه جویی بردار؛ مبادا مشکلات پیمانی که بر عهده ات قرار گرفته، و خدا آن را بر گردنت نهاده، تو را به پیمان شکنی وادارد؛ زیرا شکیبایی تو در مشکلات پیمان ها که امید پیروزی در آینده را به همراه دارد، بهتر از پیمان شکنی است که از کیفر آن می ترسی، و در دنیا و آخرت نمی توانی پاسخ گوی پیمان شکنی باشی» (نهج البلاغه، نامه 53، ش 134-140).
در این سفارش امام(ع) نکات مهمی است که شایسته دقت است:
1-پایبندی به عهد و پیمان به لحاظ دینی و اسلامی آنقدر اهمیت دارد که فرد مومن باید تا پای جان به عهد و پیمان خود وفادار باشد. وفای به عهد یکی از تکالیف الهی است که در هیچ شرایطی و به هیچ بهانه و عذری نباید ترک شود.
2-وفای به عهد نه تنها تکلیفی دینی است، بلکه تکلیفی عقلایی است که همه عقلای عالم به این نتیجه رسیده اند که پیمان شکنی نتایج ناگواری دارد. بدون اصل پایبندی به عهد و پیمان هیچ قومی و کشوری نمی تواند با دیگری رابطه برقرار کند و همین امر باعث جنگ و خونریزی های زیادی می شود. پس پایبندی به عهد و پیمان اگر چه درمتون دینی مورد تاکید قرار گرفته، ولی این دستورات در واقع ارشاد به حکم عقل و عقلا است. وقتی حتی مشرکان جاهلیت بر پایبندی به عهد و پیمان تاکید می کرده اند، پس باید گفت همه عقلای عالم به حکم عقلشان به این اصل پایبند بوده اند، هر چند همه ادیان نیز بر آن تاکید کرده اند.
3-عهد و پیمان را باید شفاف و با عباراتی روشن بست که نتواند مورد سوء استفاده قرار گیرد. با این حال یک مسلمان حق ندارد به بهانه اینکه عباراتی دو پهلو است آن را نقض کند. حتی اگر یک عهد و پیمان هزینه بسیار سنگینی برای مسلمانان داشته باشد، باز نقض آن جایز نیست.
4-این لزوم پایبندی به عهد و پیمان برای حکومت اعم از پیمان با دیگر کشورها و ملل و نیز پیمان با پیروان دیگر ادیان و یا افراد است. اینکه امام(ع) از اینکه در کشور اسلامی و توسط لشکریان متجاوز معاویه حق یک زن کتابی تضییع شد، آنگونه اظهار ناراحتی می کند و می فرماید اگر مسلمانی از ناراحتی بمیرد کار نادرستی انجام نداده (نهج البلاغه، خ27)، در این راستا قابل فهم است. در واقع حکومت اسلامی و جامعه مسلمانان امنیت اقلیت های اهل ذمه و طرف معاهده را تعهد کرده است. به همین جهت پیامبر اسلام(ص) می فرماید: «بدانید که هر کس به معاهدی (از اهل ذمه) ستم کند، یا حقش را کم بدهد، در روز قیامت من طرف مخاصمه و مدعی او هستم» (کنزالعمال، ح10924).
5-امام(ع) در این سفارش از پایبندی به عهد و پیمان با دشمنان سخن می گوید. اگر باید با دشمن به عهد و پیمان پایبند بود پس به طریق اولی باید به پیمان هایی که با دولت و ملت هایی بسته می شود که دشمن به حساب نمی آیند، پایبند بود. البته از همین سخنان و دیگر متون دینی این عمومیت استفاده می شود. به هر حال نظام اسلامی باید با هر کشوری که پیمان می بندد به عهد و پیمان خود کاملا پایبند باشد. همچنین وقتی نظام اسلامی به معاهدات بین المللی می پیوندد و آن را امضا می کند موظف است به طور کامل به آنها عمل کند و اینگونه نیست که مجاز باشد که معاهدات را به شکل صوری امضا کند ولی در عمل به آن پایبند نباشد.
همچنین وقتی کشوری با کشور دیگری رابطه برقرار کرده و سفیر رد و بدل می کند، باید به قواعد این امر پایبند باشد و برای مثال تمام تعهدات فی ما بین را رعایت کند و آنچه را که در قواعد بین المللی در این رابطه معین شده است زیر پا نگذارد. دیپلمات های یک کشور شرعا باید در کشور میزبان تمام قواعد و ضوابط بین المللی را رعایت کنند و نیز باید قوانین کشور میزبان را رعایت کنند.
همچنین یک نظام حکومتی که خود را دینی می داند موظف است که به همه تعهداتی که با ملت به صورت عمومی یا با افراد خاصی می بندد پایبند باشد و اینگونه نیست که مجاز باشد هر قرار داد و معاهده ای را یک طرفه نقض نماید.
امام علی(ع) می فرماید: «همانا پیمان ها قلاده هایی است که تا روز قیامت بر گردن است، هرکه آنها را رعایت کند خدواند به او احسان نماید و هر کس آنها را بشکند خداوند از یاری او فروگذار کند و هر کس پیمان ها را سبک بشمارد، همین پیمانها از او نزد آن کس که بر پیمان ها تاکید کرده و از خلق خواسته است که آنها را پاس دارند، شکایت برند» (غرر الحکم، ح3650). و امام باقر(ع) می فرماید: «یکی از چیزهایی که خداوند به هیچ کس اجازه مخالفت نداده، رعایت پیمان نسبت به نیکوکار و بدکار است» (کافی، ج2، ص162).

خون ناحق حکومت را سرنگون می کند
امام علی(ع) در فرازی از عهدنامه مالک اشتر به این نکته توجه می دهد که حاکم باید در قتل و خونریزی نهایت احتیاط را به کار بندد، چرا که ریختن خون ناحق مساوی با جنگ با خداست و پیامدهای وحشتناکی برای شخص حاکم و نظام حکومتی در پی دارد. آن حضرت می فرماید:
«ای مالک ... از خونریزی بپرهیز، و از خون ناحق پروا کن، زیرا هیچ چیز مانند خون ناحق انتقام الهی را نزدیک نمی سازد و مجازات او را بزرگ نمی نماید و نابودی نعمت ها را سرعت نمی بخشد و سقوط و زوال حکومت را نزدیک نمی گرداند. روز قیامت خداوند قبل از هر چیز به خونی که به ناحق ریخته شده رسیدگی خواهد کرد. پس با ریختن خون محترم، حکومت خود را تقویت مکن، زیرا خون ناحق، پایه های حکومت را سست و تباه می گرداند و بنیاد آن را برکنده آن را به دیگری منتقل می سازد. و تو، نه در من، و نه در پیشگاه خداوند، عذری در کشتن عمدی مردم نخواهی داشت، چرا که کیفر آن قصاص است و از آن گریزی نیست» (نهج البلاغه، نامه 53، ش141-143).
امام(ع) در این فقره به این نکته اشاره می کند که قتل انسان بی گناه چه آثاری دارد و نه تنها باعث تقویت حکومت نمی شود، بلکه نابودی آن را در پی دارد. حاکمی که گمان می کند با کشتن یا ضرب و شتم و یا فشار و شکنجه می تواند منتقدان و مخالفان را از سر راه بر دارد و یا تسلیم و رام سازد و با ایجاد وحشت در جامعه، توده های مردم را سربراه کند، سخت در اشتباه است و سنت الهی این بوده که با خون ناحق و ظلم و ستم هیچ حکومتی تقویت نشود بلکه از پایه و ریشه بپوسد تا فرو بریزد.
به هر حال قتل و ریختن خون ناحق از گناهانی است که، چه در سرعت انتقام الهی و چه در شدت آن و چه در وزر عظیم آن در روز قیامت، هیچ گناهی با آن قابل قیاس نیست. قرآن مجید پس از نقل ماجرای دو پسر حضرت آدم(ع) و قتل یکی توسط دیگری، می فرماید: «بدین سبب بر بنی اسرائیل حکم کردیم که هر کس کسی را بدون حق قصاص یا بی آنکه در روی زمین فساد و تبهکاری کند، بکشد، چنان است که همه مردم را کشته و هر کس کسی را زنده کند، چنان است که تمام مردم را زندگی بخشیده است» (مائده/32). قرآن مجید در آیات متعددی به صورت های مختلف بر این امر تاکید می ورزد (برای نمونه، ر.ک. نساء/29 و 92 و 93؛ مائده.28؛ انعام/140 و 151؛ کهف/74؛ فرقان/58؛ تکویر/9).
پیامبر خدا(ص) می فرماید: «سرکش ترین مردم کسی است که بی گناهی را که قصد کشتن او را ندارد، بکشد یا غیر زننده خود را بزند» (امالی الصدوق، ص28). البته از این سخن بر نمی آید که همه جا کشتن کسی که قصد کشتن دارد یا زدن زننده مجاز است، چرا که سخن از سرکش ترین مردم است. آن حضرت می فرماید: «اگر همه دنیا نابود شود، نزد خدا اهمیتش کمتر از خونی است که به ناحق ریخته شود» (الترغیب و الترهیب، ج3، ص293؛ به نقل از گزیده میزان الحکمه، ص630). و می فرماید: «روز قیامت نخستین چیزی که درباره آن در میان مردم داوری می شود، خون است» (کنز العمال، ح39887) و می فرماید: «هر کس با نیم کلمه حرف، در کشتن مومنی کمک کند، روز قیامت خدا را دیدار کند در حالی که بر پیشانی اش نوشته شده است: محروم از رحمت خدا» (کنز العمال، ح39895).
بنابراین بزرگ ترین و مهم ترین ستم و ظلمی که ممکن است یک حاکم انجام دهد و بزرگ ترین خطایی که به نابودی او منتهی می شود، قتل عمد و ریختن خون ناحق است.
اما امام علی(ع) درباره قتل غیر عمد که احیانا توسط حاکم و حکومت انجام می شود نیز توصیه ای دارد:
«ای مالک ... اگر گرفتار قتل خطا شدی و تازیانه یا شمشیر و یا دستت در مجازات کردن کسی افراط کرد – زیرا ممکن است زدن یک مشت قوی و بالاتر سبب قتل شود- مبادا که کبر و نخوت حکومت تو موجب شود که حق صاحبان خود را به آنان نپردازی» (نهج البلاغه، نامه53، ش144).
پس حاکم موظف است که حتی اگر قتل غیر عمدی در حکومت او و توسط مجریان قانون رخ داد، حقوق صاحبان خون را به طور کامل به آنان بپردازد. این درباره قتل خطا و غیر عمد است، تا چه رسد به قتل عمد. امام(ع) می فرماید حاکم باید حقوق آنان را بپردازد و اگر چنین نکند دچار کبر و غرور شده است. اما باید از امام(ع) پرسید که اگر حاکمانی خود را دینی و اسلامی بخوانند و نه تنها عاملان قتل عمدی را به مجازات نرسانند، و نه تنها حقوق صاحبان خون را نپردازند، بلکه از دادن جنازه به نزدیکان او خودداری کنند یا از تشییع جنازه و مراسم عزاداری جلوگیری کنند، چه حکمی دارد؟
نکته دیگری که امام(ع) در همین عهدنامه به آن اشاره می کند این است که حاکم وظیفه دارد که درباره ظلم و ستمی که مردم گمان می کنند حکومت مرتکب آن شده، به صورتی شفاف با مردم سخن بگوید و مخفی کاری نکند و در صورت لزوم از مردم عذرخواهی کند:
«ای مالک ... هرگاه مردم گمان به ستمکاری تو برند، آشکارا عذر خویش را بر آنان عرضه کن و با بیان عذر خویش بدگمانی آنان را از خود بگردان، که با این کار خود را به عدالت پرورده ای، و بر مردم مهر ورزیده ای ، و با عذری که می آوری به خواسته ات که همان قرار دادن مردم در مسیر حق است، خواهی رسید» (نهج البلاغه، نامه 53، ش130-131).
از این سخن امام بر می آید که سخن شفاف حکومت در موردی که اتهام ظلم و ستم وجود دارد واجب و ضروری است و اگر حاکم این کار را انجام ندهد یا جلوی آن را بگیرد عادل نیست. همچنین حاکم موظف است که هر کوتاهی یا افراط و تفریطی صورت گرفته با مردم در میان بگذارد و همه کسانی را که مقصر هستند مجازات کند. بیان عذر پیش مردم به این معناست که کوتاهی ها بیان شود و تلاش شود که از تکرار آن جلوگیری شود، نه اینکه تخلفات و ظلم و ستم ها از مردم مخفی نگاه داشته شود.
امام می فرماید که تنها هدف حکومت دینی باید این باشد که مردم را در مسیر حق قرار دهد و این در صورتی محقق می شود که حاکم خطاهای خود را بپذیرد و از مردم عذر خواهی کند.
به هر حال مطابق سخن امام(ع) و نیز دیگر روایات و آیات قرآنی مهم ترین جرمی و خطایی که ممکن است یک حکومت انجام دهد ریختن خون، آن هم خون بیگناهان است. اما حکومتی و حاکمی که کشته شدن بی گناهان را یک مساله فرعی تلقی می کند که نباید زیاد مورد توجه قرار گیرد و باعث فراموشی مسائل اصلی شود، از حق و عدل بسیار دور است.
آنچه بیان شد در رابطه با قتل به عنوان مهم ترین ظلم و ستم بود، اما این بدین معنا نیست که ظلم و ستم های پایین تر بی اهمیت هستند. اینگونه نیست که آزردن زندانیان و بی احترامی به آنان جرم کمی باشد. امام علی(ع) می فرماید: «غذا دادن به اسیر و خوشرفتاری با وی حقی است واجب، هرچند قرار است که حکم اعدام او فردا اجرا شود» (وسائل الشیعه، ج11، ص69). و آزردن مومنان چنان قبیح است که قرآن مجید می فرماید: «آنان که مردان و زنان مومن را بی هیچ گناهی که کرده باشند می آزارند تهمت و گناه آشکاری را به دوش می کشند» (احزاب/55) و پیامبر خدا(ص) می فرماید: «هر کس مومنی را بیازارد، بی گمان مرا آزار داده است» و می فرماید: «هر کس به مومنی نگاهی کند که با آن او را بترساند، خداوند در روزی که سایه ای جز سایه او نیست، وی را بترساند» و می فرماید: «هر کس مومنی را اندوهناک سازد و سپس دنیا را به او بدهد، این کار سبب بخشودگی گناهش نشود و در برابر آن پاداشی نبیند» (بحار الانوار، ج67، ص72 و ج75، ص150) و امام صادق(ع) می فرماید: «خداوند بزرگ فرموده است که هر کس بنده مومن مرا بیازارد، با من اعلان جنگ داده است» (کافی، ج2، ص350).

خدمتگزاری صادقانه و مخلصانه
خدمت به خلق خدا عنوانی اخلاقی است که در متون اسلامی، و نیز متون دیگر ادیان، بر آن تاکید زیادی شده است. این عنوان در واقع دارای چنان بار ارزشی است که همه مکاتب، اعم از دینی و غیر دینی، به آن اهمیت می دهند و حتی کسانی که در واقع قصد بهره کشی از مردم را دارند، از این عنوان سوء استفاده می کنند. حتی مستبدترین و زورگوترین حکومت ها و حکومت هایی که هیچ هدف انسانی و مقدسی را دنبال نمی کرده اند، و در پی اهداف شیطانی بوده اند، در شعار و سخن، خود را خدمتگزار ملت معرفی می کرده اند. اینجاست که شناسائی و تمیز حاکمان و صاحب منصبانی که واقعا در پی خدمت به خلق اند، از کسانی که از این عنوان استفاده ابزاری می کنند کار آسانی نیست. از آنجا که نفس آدمی بسیار پیچیده است و از لایه ها و سطوح مختلفی تشکیل گردیده، گاهی امر بر خود فرد مشتبه می شود و در حالی که واقعا در پی نفسانیات است گمان می کند برای اهداف نیکو و مقدس تلاش می کند.
امام علی(ع) در فرازی از عهدنامه مالک اشتر به نکاتی اشاره می کند که بی ارتباط با این موضوع نیست و در واقع برخی از ویژگی های حاکم خدمتگزار را بیان می کند:
«ای مالک ... بپرهیز از خودپسندی و تکیه بر چیزهایی که تو را به خودپسندی می کشاند، و دوستی ستایش و تمجید مردم از تو، چرا که این امور بهترین فرصت برای شیطان است تا نیکی نیکوکاران را تباه سازد. بپرهیز از اینکه خدمت خود را بر مردم منت گذاری، یا آنچه را انجام داده ای بزرگ بشماری، یا مردم را وعده ای داده، سپس خلف وعده نمایی! منت نهادن، پاداش نیکوکاری را از بین می برد و زیاد و بزرگ شمردن کارهای خود باعث خاموشی نور حق در دل می گردد و عمل نکردن به وعده خشم خدا و مردم را بر انگیزد. خدای متعال می فرماید: نزد خداوند بسیار ناپسند است که چیزی را بگویید و انجام ندهید» [صف/3] (نهج البلاغه، نامه 53، ش145-147).
آنچه را امام(ع) در این فراز کوتاه بیان فرموده می توان به چند بخش تقسیم کرد:
1-خودپسندی و غرور؛ کبر و خودپسندی از رذائل اخلاقی بسیار ناپسندی هستند که همگان آنها را مذموم می شمارند و در متون دینی بحث های زیادی درباره منشأ آنها، زیان های آنها و راههای مبارزه با آنها آمده است. امام علی(ع) در این سفارش به دو نکته اشاره می فرماید، یکی پرهیز از خودپسندی و دیگری پرهیز از آن چیزهایی که باعث غرور و خودپسندی انسان می شود.
کبر و خودپسندی زیان های زیادی برای شخصیت فردی و اجتماعی انسان دارد. امام علی(ع) می فرماید: «میوه خودپسندی، دشمنی و کینه توزی است» (غرر الحکم، ح4606) و می فرماید: «هیچ تنهایی وحشت انگیز تر از خود پسندی نیست» (نهج البلاغه، حکمت 113) و می فرماید: «خود پسندی، مانع پیشرفت و کمال است» (همان، حکمت 167) و می فرماید: «خودپسندی، دشمن درست اندیشی و آفت خردهاست» (تحف العقول، کوتاه سخنان امام علی«ع») و می فرماید: «خودپسندی، خرد را تباه می کند» (غرر الحکم، ح726).
معلوم است که انسان خودپسند و مغرور خود را بی نیاز از دیگران و برتر از آنان می داند واز یک سو با دیگران مشورت نمی کند و تصمیمات نادرست می گیرد و از سوی دیگر مردم از او گریزان می شوند و به او کمک نمی کنند. پس حاکم یا صاحب منصبی که خودپسند و مغرور باشد از نعمت خردورزی و بهره مندی از خرد دیگران محروم است.
امام علی(ع) درباره متکبر می فرماید: «شخص متکبر، از دوست بی بهره است» (غرر الحکم، ح7464) و می فرماید: «هر کس بر مردم بزرگی فروشد خوار شود» ( بحار الانوار، ج77، ص235) و می فرماید: «کسی که تکبر داشته باشد، عالم نمی شود» (غرر الحکم، ح10586). و امام باقر(ع) می فرماید: «هیچ مقداری از تکبر به دل آدمی راه نیابد، مگر اینکه به همان اندازه، کم باشد یا زیاد، از خردش کاسته شود» (بحار الانوار، ح78، ص176).
از احادیث فوق آشکار می گردد که چرا کبر و غرور و خودپسندی حاکم مانع خدمتگزاری او می گردد. کبر و خودپسندی بزرگترین مانع تصمیم درست است چرا که آن با خردمندی جمع نمی گردد.
امام(ع) به مالک توصیه می کند که از کارهایی که باعث غرور و خودپسندی می شود خودداری کند. حاکم باید تمام حرکات و سکناتش و نیز همه مراوداتش متواضعانه باشد تا کبر و غرور در دل او راه نیابد. اگر شنیده می شود که پیامبر خدا(ص) با یاران خود چنان می نشست که کسی که وارد می شد نمی توانست آن حضرت را بشناسد، این سنت و سیره برای مبارزه با کبر و غرور بوده است. حاکمی که مجالس عمومی تشکیل دهد و بار عام و خاص دهد و خود در مکانی رفیع بنشیند و دیگران در پایین و روی زمین جلوی او زانو بزنند و ... زمینه کبر و غرور خود را فراهم آورده است. حاکمی که به شهری وارد شود و مردم را به دنبال خود بدواند زمینه کبر و غرور خود را فراهم آورده است. پیامبر خدا(ص) به طرف قبرستان بقیع رهسپار شد. اصحاب حضرت در پی او به راه افتادند. پیامبر ایستاد و به آنان دستور داد جلو بروند و آنگاه خود در پی آنان حرکت کرد. علت را پرسیدند و آن حضرت فرمود: «من صدای کفش های شما را شنیدم و ترسیدم چیزی از تکبر به وجودم راه یابد» (کنز العمال، ح8878). امام علی(ع) به کسی که پیاده دنبال او حرکت کرده بود، فرمود بازگرد که این کار تو باعث غرور حاکم و خواری تو می شود (نهج البلاغه، حکمت 322).
2-دوستی مدح و ستایش؛ یکی دیگر از اموری که حاکم را از خدمتگزاری باز می دارد دوستی مدح و ستایش است. چنین حاکمی خیر و صلاح واقعی مردم و مملکت را در نظر نمی گیرد، بلکه اعمالی را انجام می دهد که در چشم مردم خوش آید یا خوش نمایانده شود. خدمتگزار کسی است که تنها بر اساس مصلحت مردم و کشور حرکت می کند، هرچند در کوتاه مدت مدح نشود یا حتی سرزنش شود. به هر حال پیامبر خدا می فرماید: «دوست داشتن مدح و ثنای مبالغه آمیز بینش و بصیرت دینی را از بین می برد و خانه ها را از اهلش خالی می سازد» (تنبیه الخواطر، ج2، ص122). امام علی(ع) می فرماید: «هر کس از مدح و ثنای نادان درباره خود خوشحال شود، فرزانه نیست» (تحف العقول، ص208).
3-منت گذاشتن بر مردم؛ حاکم اگر خدمتی برای مردم انجام می دهد در حد وظیفه است و کسی که وظیفه خود را انجام داده در حد عدالت عمل کرده و در واقع احسان نکرده است که سخن از منت به میان آید. حاکمی که بر مردم خود منت می گذارد در واقع جایگاه خود و مردم را درست نشناخته و توجه ندارد که این مردم هستند که صاحب همه چیز هستند. حاکمی که به مردم خدمت می کند در واقع حق مردم را می دهد و کسی که حق خود را می گیرد معنا ندارد که بر او منت گذاشته شود. هر چند منت گذاری همه جا، حتی جایی که کسی به دیگران احسان کرده، ناشایست است. پیامبر خدا(ص) می فرماید: «یکی از کسانی که خداوند در روز قیامت از او هیچ چیز را نمی پذیرد کسی است که منت می گذارد» و می فرماید: «آفت بخشش منت گذاری است» و می فرماید: «کسی که بر مردمان منت می گذارد میان او و دوزخ پرده ای نیست» (هشام صالحی، نهج الفصاحه، ص522).
4-بزرگ شمردن خدمات؛ حاکم نباید آنچه را که انجام داده است مهم و بزرگ شمارد و درباره آنها مبالغه کند. روی آوردن به تبلیغ و در بوق کردن کارهایی که انجام گرفته شایسته حکومت پارسا نیست. در واقع مبالغه و بزرگ کردن کارها و خدمات انجام گرفته نوعی فریب و حیله است. پیامبر خدا می فرماید: «انسان خردمند خوبی اندک دیگران را زیاد می بیند و خوبی های بسیار خود را اندک می شمارد» (مستدرک الوسائل، ج1، ص132).
به هر حال حاکمی که خود را خدمتگزارمردم می داند، به دادن آمارهای غلط روی نمی آورد و دغدغه او این نیست که با تغییر ملاک ها آمار اشتغال را بالا ببرد و آمار تورم را پایین بیاورد و ... چنین حکومتی خدمتگزار نیست بلکه شیاد و حیله گر و فریبکار است.
5-خلف وعده؛ حاکمی که خود را خدمتگزار می داند وعده ای که تحقق آن در توانش نیست یا قصد انجام آن را ندارد، نمی دهد. کسی که وعده هایی عجیب و غریب می دهد که همگان می دانند که انجام آنها ممکن نیست، قصد خدمتگزاری ندارد، بلکه تنها به فکر قدرت خویش است. او می خواهد با این وعده ها رای و نظر مردم را جلب کند. البته برخی از صاحب منصبان حیله گر وعده هایی را می دهند و می دانند که امکان تحقق ندارد ولی می خواهند به مردم بگویند که من می خواستم چنین کنم و دیگران مانع شدند و ... به هر حال خدمتگزاری صادقانه و خالصانه با حیله و فریب و دغل نمی سازد.
پیامبر خدا(ص) می فرماید:«وعده دَین است، وای بر کسی که وعده دهد و خلف وعده کند، وای بر کسی که خلف وعده کند، وای بر کسی که خلف وعده کند» (کنز العمال، 6865). امام علی(ع) می فرماید: «هرگز وعده ای نده که نسبت به انجام آن از خود مطمئن نیستی» (غرر الحکم، ح10297).

اداره کشور با تدبیر و سیاست
اداره یک کشور و یک ملت علاوه بر علم و دانش و علاوه بر نیت پاک و درست به امر دیگری نیاز دارد که سیاست و تدبیر خوانده می شود. این سیاست و تدبیر با دانش و علم سیاست متفاوت است و ممکن است کسی بالاترین درجه تحصیل در این رشته را داشته باشد، اما مدبر نباشد و در واقع سیاست دانی به عنوان یک رشته تحصیلی غیر از سیاست مداری است. تدبیر و سیاست بیش از اینکه یک علم باشد یک روحیه و خلق است که در هنگام عمل به کار می آید. به هر حال اداره یک کشور به صورتی درست انجام نمی گیرد مگر اینکه دولتمردان آن مدیر و مدبر و سیاستمدار باشند.
امام علی(ع) می فرماید: «سوء تدبیر، موجب ویرانی است» و میفرماید: «حسن تدبیر و پرهیز از حیف و میل، از حسن سیاست است» و می فرماید: « آفت زمامداران، ناتوانی در سیاست است» و می فرماید: «حسن سیاست، موجب پایندگی ریاست است» و می فرماید: «حسن سیاست، مایه استواری مردم است» و می فرماید: «سبب زوال حکومت ها سوء تدبیر بوده است» و می فرماید: «اندک همرا ه با تدبیر پایدارتر از زیاد همراه با تبذیر است» و میفرماید: «علت نابودی، تدبیر نامناسب و بد است» و می فرماید: «پایداری زندگی مطلوب به اندازه گیری صحیح است و ملاک پایداری تدبیر نیکو است» (غرر الحکم، ح5571 و 4831 و 3931 و 4820 و 4818 و 8096 و 8079 و 8088 و 8084).
سیاست و تدبیر به معنای تصمیم درست و به جا و مناسب در هر لحظه و برنامه ریزی دقیق برای اداره کشور است. بدون برنامه ریزی و سیاستگزاری درست و تصمیم های لحظه ای و بدون فکر تنها سرمایه ها و امکانات نابود می شود. اینکه دولتی آمار بدهد که در یک جلسه سه ساعته چند صد طرح به تصویب رسیده، که برای هر مصوبه یکی دو دقیقه بیشتر وقت نبوده، حاکی از کار آمدی یک دولت نیست. حتی اگر گفته شود قبل از آن جلسه هر یک از طرح ها کارشناسی شده و تنها در آن جلسه تصویب نهایی شده، باز توجیه مناسبی نیست و حتی قرائت یک طرح و فکر درباره آن بیش از این مقدار وقت و تامل می خواهد.
وقتی این افتخار دولتی می شود که آمار مصوبات جلساتش را بالا ببرد و به رقم دهها و صدها برساند، باید منتظر این بود که حتی اگر این دولت یک بودجه افسانه ای در دست داشته باشد، همه را بر باد دهد و فقر و بدبختی و بیکاری و ... را برای ملت خود به ارمغان آورد. پیامبر خدا(ص) می فرماید: «آرامش از صفات خداست و شتابزدگی از صفات شیطان» (المحاسن، ج1، ص340) و امام علی(ع) می فرماید: «با شتابزدگی لغزش ها زیاد می شود» (غرر الحکم، ح9470) و امام صادق(ع) می فرماید: «آرامش و درنگ، سلامت از خطا و لغزش را در پی دارد و شتابزدگی پشیمانی را» (الخصال، ج2، ص142).
امام علی(ع) در فرازی از عهدنامه مالک اشتر مصادیقی از سیاست و تدبیر را بیان می فرماید:
«ای مالک ... مبادا در کاری که وقت آن فرا نرسیده شتاب کنی، یا در کاری که وقت آن رسیده سستی ورزی و یا در چیزی که هنوز روشن نیست لجاجت و اصرار ورزی و یا در امری که واضح و آشکار است کوتاهی کنی! هر چیزی را سر جای خود قرار بده و هر کاری را در زمان مناسب آن به انجام برسان ... باد غرورت، جوشش خشمت، تجاوز دستت و تندی زبانت را در اختیار خود بگیر و کنترل کن و با پرهیز از شتابزدگی و با فروخوردن خشم، خود را آرامش ده تا خشم فرو نشیند و اختیار نفس در دست تو قرار گیرد. و تو بر نفس مسلط نخواهی شد مگر اینکه بسیار به یاد قیامت و بازگشت به سوی خدا باشی» (نهج البلاغه، نامه 53، ش148 و 150-151).
حکومت و دولتی موفق و کارآمد نیست که تعداد مصوبات جلساتش یا تعداد مسافرت های داخلی و خارجی اش زیاد باشد. دولتی موفق نیست که مدعی شود چند ساعت در شبانه روز می دود و رئیس آن در امور جزئی دخالت می کند و ... اینها همان شتاب و عجله ای است که با درنگ و تامل و تفکر ناسازگار است. کارهای مهم مملکت بیش از اینکه به دویدن و شتابزدگی نیاز داشته باشند، به تامل و تفکر و کارشناسی نیاز دارند تا سرمایه های کشور به هدر نرود. قدرت و توانایی بیش از اینکه با به کارگیری دست و بازو و زبان و ... حاصل آید با به کارگیری عقل و خرد به دست می آید. امام علی(ع) می فرماید: «بهترین توانگری، خردورزی است» (نهج البلاغه، حکمت 38) و می فرماید: «قدرت و کارایی دلیل و برهان، بسیار بیشتر از قدرت و کارایی زور است» (غرر الحکم، ح7869).
حکومت و دولتی موفق و کارآمد است که اهل برنامه و کارشناسی باشد. چنین دولتی هر کاری را به موقع خود و پس از تامل و تدبر کافی انجام می دهد. حکومتی که پیش از تامل و مطالعه درباره حوادث موضع گیری می کند و هنوز ساعتی از حادثه ای نگذشته که درباره آن اظهار نظر، و به صورتی دقیق عوامل آن را معرفی می کند، تدبیر ندارد و کارهایش را از روی سیاست پیش نمی برد. دولتی که با شتاب و عجله هر بحران یا مشکلی را به دولت های خارجی یا منتقدان و مخالفان داخلی نسبت می دهد و حاضر نیست بپذیرد که ممکن است در جایی سیاست او خطا و غلط بوده، چنین دولتی به فرموده امام علی(ع) باد غرور دارد و اگر بخواهد مملکت را درست اداره کند و سیاست درستی در پیش بگیرد باید ابتدا فکری به حال باد غرور و کبر و نخوت خود کند.
حکومتی که حاکمان آن به اندک چیزی چنان خشمگین می شوند که کنترل خود را از دست می دهند و الفاظی را در رابطه به منتقدان و مخالفان خود و نیز زمامداران و دولت های کشورهای خارجی به کار می برند، که نه تنها در عرف دیپلماتیک معمول نیست، بلکه از عرف مردم معمولی پایین تر است، چگونه می توانند برای یک کشور در دنیای امروز سیاستگزاری کنند؟ کسی که هیچ کنترلی بر زبان خود ندارد و از الفاظی برای منتقدان خود استفاده می کند که عرف جامعه آن را بدترین توهین حساب می کند، چنین انسانی بر خود مسلط نیست و نه تنها از اخلاق دینی و انسانی بهره ندارد، بلکه از عدالت بی بهره است، چگونه صلاحیت تدبیر و اداره جامعه را دارد؟
به هر حال امام علی(ع) می فرماید امور با فکر و اندیشه و با پرهیز از شتاب و عجله و با تسلط بر خویشتن انجام می شود. تسلط بر خویشتن می طلبد که به امور پرهیزگارانه و پارسایانه نظر شود و نه اینکه به مخالف هر چه خواستی بگویی و از موافق، حتی اگر جرم و خیانت او اثبات شده باشد، دفاع کنی. امام(ع) فرمود چیزی را که روشن نیست درباره آن لب فرو بند و چیزی را که روشن است درباره آن اقدام کن. اما گویا برخی از حکومت ها و نظام ها درست عکس این را عمل می کنند و نسبت دادن اموری را که هرگز روشن نیست و بلکه خلاف آن روشن است، به مخالفان و منتقدان جایز و روا می دانند و از سوی دیگر پیگیری و سخن گفتن درباره خیانت های آشکار و روشن موافقان و طرفداران خود را جرم به حساب می آوردند.
از سخن امام(ع) بر می آید که حکومت و نظام باید برای همه چیز برنامه داشته باشد و مشکلات مردم در یک نظام کارآمد به صورتی خودکار انجام پذیرد. اما پرسش مهمی که اینجا مطرح می شود این است که دولتی که افتخارش این است که روزانه بیش از سی هزار نامه از مشکلات مردم دریافت می کند چه اندازه کارآمد است؟ آیا چنین دولتی را نباید به طور کامل ناتوان و ناکارآمد به حساب آورد. به گفته مسئول یک دولت روزانه بیش از سی هزار نفر از انجام مشکلات خود در چارچوب رایج اداری کشور مایوس می شوند و به دولت نامه می نویسند. آیا این یک فاجعه است یا یک افتخار؟!
 

حرکت در شاهراه روشن وحی و عقل
حکومتی که بخواهد راه حق و عدل را در پیش گیرد و در راه و روش رحمانی و انسانی و اخلاقی راه بپیماید، راه و مسیر برای او روشن است و از این جهت بهانه ای ندارد. هم تاریخ گذشتگان و حاکمان گذشته پیش روی او قرار دارد و هم تعالیم انبیا و بزرگان دین. این دو راه روشن و سر راست را پیش روی کسانی قرار می دهد که هدفشان از حکومت خدمتگزاری به انسان ها و کاستن درد و رنج آنان و پیشگیری از تضییع حقوق آنان است. حاکم پارسا می تواند برای ترسیم مسیر درست خود از دو میراث گرانبها بهره گیرد، یکی یافته های بشری و دیگری داده های وحیانی. هم عقول بشری به دستاوردهای گرانبهایی رسیده است و هم خداوند تعالی از طریق پیامبران خود راه را روشن کرده است. امام علی(ع) در پایان عهدنامه مالک اشتر به این نکته توجه می دهد و از او می خواهد که از این دو میراث گرانبها استفاده کند و در مسیر صحیح و درست حرکت کند. آن حضرت این نکته را تذکر می دهد که تنها مانع حرکت در این مسیر درست، هوای نفس است. در واقع راه و مسیر با توجه به آن دو میراث، روشن است؛ مهم این است که حاکم و حکومت در پی چه اهدافی باشد، که اگر اهدافش مقدس و خدایی و انسانی باشد، مسیر روشن را در پیش می گیرد و اگر اهدافش نفسانی و شیطانی باشد، راههای دیگری را می پیماید. امام(ع) می فرماید:
«ای مالک ... بر تو لازم و واجب است که حکومت های دادگستر پیشین، سنت های با ارزش گذشتگان، روش های پسندیده رفتگان، آثار پیامبر خدا(ص) و واجباتی که در کتاب خدا آمده است را در نظر داشته باشی، و به آنچه شاهد بوده ای که ما انجام می داده ایم تو هم عمل کنی، و برای پیروی از فرامین این عهدنامه، که برای تو نوشته ام، و با آن حجت را بر تو تمام کرده ام تا در صورت سرکشی نفست عذری نزد من نداشته باشی، تلاش کنی. از خداوند بزرگ، با رحمت گسترده و قدرت برترش در انجام تمام خواسته ها، درخواست می کنم که من و تو را به انجام آنچه موجب رضایت و خشنودی اوست موفق گرداند تا نزد او و خلق او دارای عذری روشن باشیم و از ما نامی نیک در میان بندگان و آثاری زیبا در شهرها و تمام نمودن نعمت ها و ازدیاد کرامت ها و ارزش ها باقی بماند، و اینکه پایان عمر من و تو را به سعادت و شهادت ختم فرماید، که همانا ما به سوی او باز می گردیم. با درود بر پیامبر خدا و اهل بیت پاکیزه و پاک او، درودی فراوان؛ والسلام» (نهج البلاغه، نامه 53، ش152-157).
از این توصیه آخر امام علی(ع) نکات مهمی قابل برداشت است:
1-هدف حکومت پارسا کسب رضایت و خشنودی خداوند است که این خشنودی تنها در سایه خدمت به خلق خدا و رحمت به آنان تحقق می یابد. از دعایی که امام در آخر سخن کرده، به روشنی هدف حکومت حق و عدل روشن است. رضایت و خشنودی خدا به این است که انسان چنان وظیفه خود را انجام داده باشد که نزد خدا و خلق او عذر داشته باشد. حاکمی که وظیفه خود را انجام داده باشد از او نامی نیک در میان بندگان خدا باقی می ماند و آثاری از آبادانی و خدمات او در شهرها به یادگار می ماند. حاکم حق و عدل برای مردم رفاه و آسایش ایجاد می کند، اما این آسایش و رفاه همراه با پاسداشت کرامت و ارزشهای انسانی است. امام(ع) پس از بیان «تمام نمودن نعمت ها»، «ازدیاد کرامت ها» را بیان فرمود و این دلالت بر این نکته دارد که حکومت حتما باید در کنار ایجاد رفاه و آسایش به ارزش و کرامت انسانی توجه کند و گرنه انسان را از انسانیت به زیر کشیده و سپس رفاه او را فراهم کرده است. به هر حال وظیفه و هدف حاکم پارسا خدمتگزاری به انسان است و انسان از دو بعد مادی و معنوی تشکیل شده که تنها در صورتی به انسان خدمت شده که به کرامت انسانیش نیز توجه شود و الا به انسان خدمت نشده است.
2-خدمتگزاری به خلق خدا در گرو اجرای عدالت در همه جنبه های زندگی و توجه به اخلاق و انسانیت است. و اخلاق و عدالت از اموری است که هم عقل و فطرت بشریت به آن توجه دارد و هم در وحی الهی بر آن تاکید شده است. خداوند تعالی در آیه ای از قرآن مجید هدف بعثت انبیا را این بیان می کند که مردم قسط و عدل را اجرا کنند (حدید/25). اما سخن این است که آیا بشریت با عقل خود نیکویی اجرای عدالت را نمی یابد و نیز آیا عقل بشری نسبت به شناخت مصادیق این عدل ناتوان است؟ اگر اینگونه باشد وحی نیز نمی تواند مشکلی را حل کند، چرا که لازمه آن این می شود که آنچه را که خداوند نیکو بخواند نیکو باشد. این به معنای تعطیلی عقل و خرد و سقوط انسانیت انسان و از دست رفتن هویت اوست.
از آیات قرآنی بر می آید که انسان با عقل و فطرت خود اعمال نیکو و شایسته و نیز اعمال ناشایست و نکوهیده را می شناسد: «سوگند به نفس و آن کسی که آن را درست کرد، سپس پلیدکاری و پرهیزگاری اش را به آن الهام کرد» (شمس/7-8). و در آیه ای دیگر آمده است: «ما انسان را از نطفه ای آمیخته آفریدیم تا او را بیازماییم و وی را شنوا و بینا گردانیدیم. ما راه را بدو نمودیم؛ یا سپاسگزار خواهد بود یا ناسپاسگزار»(انسان.2-3). وقتی سخن این است که انسان، یعنی همه انسان ها هدایت شده اند پس باید مقصود هدایت عقلی و فطری باشد، چرا که هدایت وحیانی ممکن است به فردی نرسیده باشد.
پس عقل و فطرت بشر قادر به درک عدالت و اخلاق می باشد و به همین جهت آیات قرآنی می فرماید که پیامبر آمده است که یادآوری کند(غاشیه/26) و قرآن مجید کتاب یادآوری است (ص/87) و امام علی(ع) می فرماید: «خداوند رسولان خود را بر انگیخت و پیامبرانش را پی در پی به سوی مردم فرستاد تا از آنان بخواهند که عهد فطرت الهی را ادا نمایند و نعمت های فراموش شده خدا را به یادشان آورند و با ابلاغ پیام الهی حجت را بر آنان تمام کنند، و گنجینه های عقول آنان را بر انگیزانند» (نهج البلاغه، خ1).
از این آیات و نیز سخن امام علی و دیگر آیات و روایات همنوایی وحی و عقل و فطرت استفاده می شود. بنابراین حاکم حق و عدل دو چراغ در اختیار دارد که راه را بر او می نمایانند. یکی عقل و فطرت بشری و دیگری وحی الهی. این دو هیچ ضدیتی با هم ندارند و اگر به ظاهر در جایی با هم ناسازگار باشند، یکی درست درک نشده است. اگر در جایی عقل قطعی حکمی کرد، سخن وحی نمی تواند مخالف آن باشد، و اگر به ظاهر ناسازگاری باشد معلوم می شود حکم وحی درست فهمیده نشده یا درست به دست ما نرسیده است.
3-حاکم باید هم قرآن و سیره پیامبر را در نظر داشته باشد و هم روش حاکمان عدل گذشته و نیز دستاوردهای عقل بشری را. در میان انسان ها و حکومت های گذشته حاکمانی بوده اند که درست عمل کرده اند. حاکم پارسا باید عمل آنان را در نظر داشته باشد. همچنین دستاوردهای عقل بشری بسیار ارزشمند است و اصولا با وحی ناسازگاری ندارد. در روزگار ما، نظام حقوق بشر جدید و اعلامیه جهانی حقوق بشر و متعلقات آن، دستاوردهای مهم عقل بشری هستند و نباید آنها را بی ارزش شمرد. روح این اعلامیه و متعلقات آن عدالت خواهی است و این روح با هدف اصلی بعثت انبیا، که اجرای عدالت توسط مردم بوده است، سازگار است و ضدیتی ندارد، و بلکه هماهنگی دارد. هر چند در جزئیاتی سخنان این اعلامیه با ظاهر شرع ناسازگار می نماید، اما روح آن و کلیات آن با پیام دین که عدالت است سازگاری دارد. پس عالمان دین به جای رد کردن این دستاورد بشری باید با بشریت به گفت و گو بنشینند و این اعلامیه را دستاورد عقل و فطرت بشری تلقی کنند و به آن احترام بگذارند. برخورد آنان باید مانند شهید مطهری باشد که درباره دستاورد های جدید غرب درباره حقوق بشر می گوید:
«در دنیای غرب از قرن هفدهم به بعد، پا به پای نهضت های علمی و فلسفی، نهضتی در زمینه مسائل اجتماعی و به نام "حقوق بشر" صورت گرفت. نویسندگان و متفکران قرن هفدهم و هجدهم افکار خویش را درباره حقوق طبیعی و فطری و غیر قابل سلب بشر با پشتکار قابل تحسینی در میان مردم پخش کردند. ژان ژاک روسو و ولتر و منتسکیو از این گروه نویسندگان و متفکرانند. این گروه حق عظیمی بر جامعه بشریت دارند، شاید بتوان ادعا کرد که حق اینها بر جامعه بشریت از حق مکتشفان و مخترعان بزرگ کمتر نیست. اصل اساسی مورد توجه این گروه این نکته بود که انسان بالفطره و به فرمان خلقت و طبیعت، واجد یک سلسله حقوق و آزادی هاست. این حقوق و آزادی ها را هیچ فرد یا گروه به هیچ عنوان و با هیچ نام نمی توانند از فرد یا قومی سلب کنند، حتی خود صاحب حق نمی تواند به میل و اراده خود آنها را به غیر منتقل نماید و خود را از اینها عریان و منسلخ سازد و همه مردم، اعم از حاکم و محکوم، سفید و سیاه، ثروتمند و مستمند، در این حقوق و آزادی ها با یکدیگر متساوی و برابرند (مطهری، مرتضی، نظام حقوق زن در اسلام، ص6).
به هر حال امام علی(ع) به مالک اشتر می فرماید که باید قرآن مجید و سیره پیامبر و روش حاکمان عدل گذشته و نیز روش و سیره ارزشمند گذشتگان را در نظر داشته باشد و از آنها استفاده کند. این راه روشنی است و تنها هوای نفس مانع پیمودن این راه روشن است.

Image

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ

 

پس بشارت ده به آن بندگان من كه به سخن گوش فرا مى‏ دهند و بهترين آن را پيروى مى كنند

مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم