سید علی میرموسوی
یکی از موضوعات بحث برانگیز در بررسی تحولات اجتماعی، نقش و جايگاه اخلاق در دگرگوني سياسي است. اين موضوع از يك نظر در حوزه مباحث رابطه اخلاق و سياست قرار دارد و از نظر ديگر زير مجموعه بحث رابطه توسعه و فرهنگ است. به هر حال كساني كه از وضعيت سياسي جامعه خود خرسند نيستند و خواهان دگرگوني و بهبود بخشي به آنند با اين پرسش روبرويند كه دگرگوني را از كجا بايد آغاز كرد؟آیا بین تحول اخلاقی جامعه و دگرگونی سیاسی آن ارتباطی وجود دارد؟آیا نخست باید به تغییر وضعیت اخلاقی افراد جامعه اندیشید و تغییر سیاسی را در اولویت بعدی قرار داد، یا دگرگونی سیاسی مقدم بر تحول اخلاقی است؟
از ديدگاه برخي نقطه عزيمت در دگرگوني سياسي اصلاح وضعيت اخلاقي افراد جامعه است و هرگونه تغييري در عرصه سياسي بدون تغيير در اين حوزه ناكام خواهد ماند. در برابر برخي ديگر همه چيز را به سياست وابسته مي دانند و معتقدند اصلاح اخلاقي جامعه بدون تغيير نظام سياسي امكان پذير نيست.در تاريخ انديشه سياسي سقراط از ديدگاه نخست و روسو و ماركس به نوعي از ديدگاه دوم پشتيباني و دفاع كرده اند. سقراط اصلاح روان افراد را مقدم بر اصلاح جامعه مي دانست و علت اصلي مشكلات جامعه را ناشي از ناسلامتي و عدم تعادل رواني افراد جامعه معرفي مي كرد. از اين رو توصيه مي كرد نخست بايد به تربيت افراد پرداخت و در صورت تربيت درست و اصلاح افراد، جامعه نيز به تدريج اصلاح خواهد شد. در برابر روسو معتقد بود انسان به طبيعت نيك است و اين نهاد هاي اجتماعي است كه او را فاسد كرده است، بنابر اين نزديك شدن به نيك نهادینخستین انسان و اصلاح اخلاقي او به دگرگوني و اصلاح اين نهادهاي اجتماعي وابسته است. در بين جريان هاي سياسي اصلاح طلبان بيشتر به ديدگاه نخست گرايش دارند و انقلابيان به ديدگاه دوم تمايل دارند.
اتخاذ موضع در اين بحث البته چندان ساده نيست و تا حدي دشوار است، زيرا با توجه به نقش نظام استبدادی در ویرانی اخلاق وابسته کردن دگرگونی سیاسی به اصلاح اخلاقی جامعه در جوامع استبدادی تعلیق به محال کردن دگرگونی است و از سوی دیگر بدون اصلاح وضعیت اخلاقی جامعه چشم انداز تغییر سیاسی چندان مثبت نیست. بنابر این تقدم بخشیدن به هر یک از اخلاق و سیاست، مشکلاتی را در پی دارد. به نظر می رسد در پاسخ به این پرسش می توان به راه حل میانه ای نیز اندیشید و آن تقدم دگرگونی اخلاقی نیرو های خواهان تغییر است. به بیان دیگر کامیابی دگرگونی سیاسی در جامعه و بهبود وضعیت سیاسی آن پیوند روشنی با اصلاح وضعیت اخلاقی تحول خواهان دارد. این دیدگاه در عین توجه به نقش و جایگاه اخلاق، مشکلات اصلاح وضعیت اخلاقی جامعه در نظام استبدادی را از نظر دور نمی دارد و موضعی میانه در بین دو دیدگاه نخست اتخاذ می کند. در راستای توضیح این دیدگاه،نخست باید به تحلیل رابطه استبداد و اخلاق پرداخت ولی پیش از آن مناسب است به یکی از آیات شریفه قرآن اشاره شود که می تواند مستند دیدگاه نخست باشد.
در قرآن کریم در آيه ۱۱ سوره رعد چنین بیان شده است:«ان الله لايغير مابقوم حتي يغيروا مابانفسهم.»شاید برخی با استناد به این آیه استدلال كنند كه از دیدگاه قرآنی تغيير حالات نفساني و اوصاف اخلاقي مقدمه تغيير وضعيت اجتماعي و دگرگوني سياسي است. در حالي كه بر اساس تفسير دقيقي كه مرحوم علامه طباطبايي ارائه كرده اند از از اين آيه چنيني برداشتي نمي توان كرد. از نظر علامه طباطبايي آیه شریفه با توجه به صدر و ذيل آن در مقام بيان وابستگي مطلق تغيير به تغيير حالات نفساني نيست. يعني خداوند نمي خواهد بگويد اگر انسان ها خود دگرگون نشوند خدا وضعيت آنها را درگرگون نمي كند بلكه خداوند مي خواهد بين دوام و بقاي نعمت و حالات نفسي ارتباط برقرار كند. به بيان ديگر همچنان كه در آيه ۵۳ سوره انفال آمده است كه ان الله لم يك مغيرا نعمه انعمها علي قوم حتي يغيرو ما بانفسهم مراد اين است خداوند مادام كه گروهي از راه درست منحرف نشود و خويش را دگرگون نكند نعمت هايش را از او نمي گيرد. بنابر اين از اين آيه نمي توان استفاده كرد كه دگرگوني در وضعيت اجتماعي انسان در گرو دگروگوني در وضعيت اخلاقي افراد است.
در تحلیل رابطه استبداد و اخلاق همچنان كه شايد بدانيد و شنيده باشيد عبدالرحمن كواكبي،انديشمند سوري الاصل كه برخي او را سيد هم دانسته اند،در حدود صد و بيست سال پيش كتابي به نام طبايع الاستبداد نگاشته است. اين كتاب شايد نخستين اثري است كه در جهان اسلام در مورد استبداد شناسي نگاشته شده است. طبايع جمع طبيعت به معناي سرشت و خوي است و علت اين كه كواكبي واژه طبايع را به صورت جمع به كار برده است اين است كه به نظر وي خودكامگي در ارتباط با هر يك حوزه هاي مختلف زندگي انسان خوي و طبيعت خاصي دارد و شناخت استبداد از راه اين ها امكان پذير است. به اعتقاد او شناختِ دقيق خویِ استبداد در گرو فهم ارتباط آن با دين، علم، بزرگي، مالكيت، اخلاق، تربيت و پیشرفت است. به همين دليل او نام كتاب خود را طبايع الاستبداد يا خوي ها خودكامگي مي گذارد.
كواكبي در اين كتاب نخست به بحث درباره چيستي استبداد مي پردازد. بررسي چيستي استبداد با تعريف لغوي آن آغاز مي شود كه عبارتست از اين كه «شخص در كاري كه شايسته مشورت است بر راي خويش اكتفا نمايد». در اصطلاح سياسي «مراد از استبداد، تصرف كردن يك نفر يا جمعي است در حقوق ملتي بدون ترس از بازخواست».(1) از اين ديدگاه استبداد ويژگيِ «حكمراني است مطلق العنان كه در امور رعيت چنان كه خود خواهد تصرف نمايد بدون ترس و بيم از حساب و عقابي محقق». كواكبي در تعريف نظام استبدادي بر نا محدود بودن قدرت و پاسخگو نبودن آن تا كيد مي كند و خاستگاه آن را اين مي داند كه «حكمران مكلف نيست تا تصرفات خود را با شريعت، يا بر قانون و يا بر اراده ملت مطابق سازد».(2) بر اين اساس حكومت هايي كه با وجود تقيد ظاهري به قانون قدرت باطل كردن آن را دارند نيز استبدادي قلمداد مي شوند. از اين رو حكومت استبدادي گونه هاي بسياري دارد و در شكل هاي فردي و جمعي مي تواند تحقق يابد.
بحث رابطه استبداد و دين و رابطه استبداد با اخلاق از مباحث بسيار مهم و همچنان زنده اين كتاب است. در مورد رابطه استبداد و دين كواكبي به اين بحث پرداخته است كه بين استبداد سياسي و استبداد ديني رابطه ناگسستني وجود دارد. كواكبي سپس رابطه استبداد و اخلاق را اين گونه تحليل مي كند.«استبداد در اکثر میل های طبیعی تصرف نموده اخلاق نیکو را ضعیف یا فاسد یا به کلی نابود سازد.» انحطاط و ضعف ارزش های اخلاقی در نظام استبدادی برآیند تحقیر شخصیت و سرکوب خردورزی و دانش و گسترش نادانی است. اخلاق در گرو وجود قانون و استقلال اراده افراد است که در نظام استبدادی از آن خبری نیست. از این فراتر استبداد با واژگونی ارزش های اخلاقی همراه است، از این رو طالب حق فاجر، تارکِ آن مطیع، شکایت کننده متظلم را مفسد، با هوش دقیق ملحد و گمنام بیچاره پرهیزگار امین دانسته می شوند. همچنان که نصیحت گزاری را فضولی، غیرت را عداوت، جوانمردی را سرکشی، حمیت را جنون و انسانیت را حماقت، مهربانی را بیماری، نفاق را سیاست، حیلت را تدبیر، دنائت را لطف و پست فطرتی را خوشخویی می نامند. (3)
استبداد بر این اساس اخلاق نکوهیده را در بین مردم رواج می دهد. «نیکان را مجبور می سازد تا با ریا و نفاق خو گیرند، و بدان را یاری کند تا هر آنچه در دل دارند به ایمنی مجری دارند».(4) در چنین وضعیتی امر به معروف و نهی از منکر نیز امکان پذیر نیست، زیرا جز مردمان ضعیف را نمی توان امر و نهی کرد و اینان نیز در واقع اختیاری ندارند تا بتوان آن ها را مقصر دانست و امر و نهی کرد. اشخاصی که در مصدر وعظ و ارشادند نیز چاپلوسان ریاکارند و کلامشان از تاثیر سخت به دور است. استمرار استبداد نیز سبب شده است که اصلاح این اخلاق نکوهیده نیز بسیار دشوار شود. از آنجا که در نظام استبدادی افراد به بداخلاقی خو گرفته اند، دیگران را نیز همسان خود می انگارند و این نوعی بی اعتمادی اخلاقی فراگیر را در جامعه پدید می آورد. انحطاط اخلاقی ضعف اعتماد به نفس را در پی دارد و افراد را از درک منافع مشترک ناتوان می کند. در نتیجه فساد به گونه ای فراگیر می شود «تا ملت چنان شود که دوست بر او بگرید و دشمن شماتت کند و دردش بی دوا ماند و امید شفای او نماند». (5)
تحليل كواكبي به خوبي تاثير نظام استبدادي بر گسترش بد اخلاقي در جامعه و دشواري دگرگوني اخلاقي جامعه با وجود نظام استبدادي را نشان مي دهد.ابوذر غفاري در حديثي كه از پيامبر نزد عثمان نقل مي كند به خوبي اين وضعيت را بيان كرده است. ماجراي بيان اين حديث بر حسب گزراش هاي تاريخ اين گونه است كه اباذر پس از تبعيد به شام سكوت نكرد بلكه در برابر معاويه و بدعت ها واسراف ها و اختلاس ها ي او از بيت المال و رفتارهاي نادرست او مقاومت و اعتراض مي كرد. معاويه به عثمان نوشت اباذر شام را بر عليه ما مي شوراند. عثمان دستور داد اباذر را بر شتري بي جهاز و ناهموار نشانده و با غلاماني خشن روانه مدينه كنند.
هنگامي كه اباذر به مدينه رسيد ران و پاهايش مجروح شده بود و رمقي در تن نداشت. او را به دارالخلافه آوردند. در مجلسي كه سران قريش و و فزرندان ابي العاص گرداگرد عثمان نشسته بودند. عثمان با ديدن او به وي گفت يا جنيدب يعني اي ملخ كوچك، اباذر گفت نام من جندب بود ولي پيامبر آن را به عبدالله تغيير داد. عثمان گفت تو مي گويي كه ما گفته ايم دست خدا بسته و ما ثروتمند انيم؟ اباذر پاسخ داد اگر چنين نمي دانيد مال خدا را به بندگانش انفاق مي كرديد. سپس از قول رسول خدا اين حديث را بيان كرد: اذا بلغ بنوالعاص ثلاثين جعلوا مال الله دولا و عبادالله خولا و دين الله دخلا. عثمان از حاضران پرسيد شما چنين حديثي شنيده ايد، پاسخ دادند نه . عثمان گفت واي بر تو بر رسول خدا دروغ مي بندي ؟ اباذر بر درستي سخنش علي را شاهد گرفت . به دستور عثمان علي را احضار كردند. علي در پاسخ گفت من چنين سخني نشنيده ام ولي اباذر راست مي گويد زيرا از رسول خدا شنيدم كه آسمان سبز و زمين تيره صاحب لهجه اي راستگو تر از اباذر در برندارد.
مرحوم طالقاني در حاشيه كتاب تنبيه الامه ناييني پس از بيان اين حديث به شرح آن مي پردازد و بر اساس آن اثار شوم نظام استبدادي در چارچوب سه ويژگي بيان مي كند: ۱. اموال عمومي را براي تامين قدرت و پيشرفت خواست ها ي فردي و گروهي مصرف و به مردم قوت بخور و نميري آنهم دربرابر هزاران ستايش و كرنش مي دهند ۲. دين را با اميال و هوس هاي خود تطبيق مي نمايند و چيزهايي به نام دين در دين داخل مي كنند و مردم را از اصول و مباني دين كه معارض با قدرت هاي بي حد است منصرف مي سازند. ۳. عقول و افكار را تحت فشار مي گذارند و از بروز استعدادهاي آنها جلو گيري و ... در نتيجه با مردم معامله بنده و گوسفندمي نمايند. در چنين وضعيتي چگونه مي توان اصلاح وضع اخلاقي جامعه را انتظار داشت و به آن اقدام كرد؟ آيا با وجود تداوم يك نظام استبدادي كه اين گونه با انسان ها رفتار مي كند مي توان به اصلاح اخلاق جامعه اميدوار بود؟
بنابر اين بحث رابطه اخلاق و دگرگوني سياسي حالت دوري دارد :از يك سو ساختار جامعه استبدادي به گونه اي است كه زندگي در گرو بي اخلاقي است و از سوي ديگر مادام كه تحول اخلاقي نباشد نمي توان به دگرگوني سياسي اميدوار بود. درست مثل چرخه استبداد كه جوامع استبداد زده با آن مواجه هستند. به نظر مي رسد راه حل اين مشكل اين است كه دگرگوني سياسي با دگرگوني اخلاقي كساني كه خواهان تغييرند پيوند دارد. بر اين اساس دگرگوني در وضعيت سياسي جامعه در صورتي قرين به توفيق است كه كساني كه خواهان اصلاح جامعه هستند پيشتر خود دگرگون شده باشند. به بيان ديگر افراد جامعه به دسته مي توان تقسيم كرد : بخش آگاه جامعه كه بي عدالتي ها و ستم ها را درك مي كند و نابساماني را مي شناسد، دوم بخش غير آگاه جامعه. دگرگوني سياسي در صورتي به بهبود وضعيت سياسي منتهي مي شود كه رهبران و نيروهاي خواهان تغيير خود از نظر اخلاقي دگرگون شده باشند.براين اساس مي توان از اخلاق اصلاح طلبانه به عنوان مقدمه تغييرات اصلاح طلبانه سخن گفت. تاريخ جنبش هاي موفق دوران معاصر گواه درستي اين ادعا است.
از خود گذشتگی، فداکاری،صبر و بردباری، شجاعت، صداقت و صراحت ، خویشتنداری، پرهیز از انتقام جویی، خود داری از کینه توزی، تقدم مصالح ملک و مملکت بر قهرمان شدن برخی از مهم ترین ویژگی های اخلاقی است که اتصاف به آنها برای نیروهای خواهان تغییر لازم است.
متن سخنرانی ارائه شده در شب 17 رمضان 1391در مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم
یادداشت ها:
1. همان، ص ۸۳.
2.همان، ص۸۴.
3. همان، ص172
4.همان، ص 175
5. همان، ص 183