دکتر محسن رنانی استاد اقتصاد سیاسی
اشاره
دکتر محسن رنانی استاد اقتصاد سیاسی دانشگاه اصفهان در میان جمعی از صاحبان اندیشه از روحانیون و فضلای حوزه قم در فتر مجمع محققین و مدرسین، در گفتاری، به رابطه میان فقه و توسعه پرداخت که در این شماره صفیر حیات منتشر می شود.
عنوان بحث من، «سازگاری فقه و توسعه» است. منظور از فقه، فقه رایج در نظام جمهوری اسلامی و مجموعه فقهایی است که از این ساختار سیاسی حمایت فکری و معنوی می کنند و جمهوری اسلامی به پشتوانه این مجموعه فکری یک نظام قانونی و حقوقی را ایجاد کرده است؛ پس منظور ما فقه به معنای مطلق آن نیست بلکه فقه حاکمِ جاری، مورد توجه است. ابتدا چند مقدمه را مختصر بیان می کنم: نکته اول اینکه ما سیستم حقوقی را نقد می کنیم نه شخص یا اشخاص خاص را. چه بسا افراد خوبی در یک سیستم بد قرار کنار هم قرار بگیرند و نتایج بدی از همکاری آنها حاصل شود؛ مثلاً یک ساعت طلا که اجزای آن از طلا ساخته شده ممکن است کار نکند. (آنچه که من میگویم در حدّ یک نظریه است که هنوز ورزیده نشده است.) بحث دیگر اینکه: فقه یک سیستم پویا و زنده است؛ گفتیم سیستمها نُه طبقه دارند و سیستمهای اجتماعی در طبقه هشتم قرار دارند. نظام فکری هم یک سیستم زنده محسوب میشود. هر چیزی که دو عضو داشته باشد زنده است؛ نظام فقهی هم یک نظام زنده است. نمیتوان تنها به کتابهای فقهی اشاره کرد و گفت این فقه و نظام فقهی ماست؛ نمیتوان به علما اشاره کرد و گفت اینها فقه ما هستند، فقه مجموعهای از آن کتابها به اضافه آدمها و به اضافه مناسبات بین آنها و هنجارها و عادات رفتاری و نظامات فکری که حتی پشت ذهنشان است، میباشد. ما با یک سری پیش فرضهایی وارد کتابها میشویم، که همه اینها با هم مجموعه نظام فقهی را تشکیل میدهند. بنابراین ما سیستمی را ارزیابی میکنیم که انتظار داریم پویا باشد. تمام سیستمهای زنده پویا هستند؛ پویا یعنی اینکه خودشان را نسبت به تحولات بیرون اصلاح میکنند؛ هر سیستم زندهای که بخواهد دوام بیاورد باید خودش را دائماً نسبت به تحولات بیرون اصلاح کند مثلاً بدن انسان وقتی هوا گرم میشود عرق میکند و در زمان سردی هوا به صورت دیگری واکنش نشان میدهد؛ بدن انسان دائماً با بیرون تعامل میکند تا بتواند پایدار بماند. نظام فقهی هم به عنوان یک نظام زنده اگر بخواهد تاریخدار بماند باید پویایی خودش را حفظ کند. یک فرض این است، فقهایی که در این نظام فقهی حضور دارند حقیقتاً و مخلصانه دغدغه حراست از این نظام را دارند. فرض دیگر اینکه نظام سیاسی ما خواهان توسعه است. البته ممکن است فرض درستی نباشد و برخی از شواهد هم این را تأیید میکنند ولی فعلاً فرض را بر این میگذاریم که جمهوری اسلامی میخواهد به توسعه مرسوم که همه دنیا به سمت آن رفتهاند یعنی تقویت نهادهای مدنی، گسترش آزادیهای اجتماعی، توسعه اقتصادی، رفاه و... دست پیدا کند و اگر این پیش فرضها نباشد دیگر جای بحثی وجود نخواهد داشت. در اینجا سوال این است اگر جمهوری اسلامی قصد حرکت به سمت توسعه مرسوم را دارد؛ آیا این چهارچوب حقوقی میتواند از آن حمایت کند؟
بعد از این مقدمات و مفروضات، محور اول بحث را شروع می کنیم و آن تبیین فضای ترکیب است. به این بیان که روحانیان عموماً وقتی مدیریت کلان اجتماعی را در دست میگیرند دچار خطای ترکیب میشوند؛ تا زمانی که در حوزه فردی از فقه برای هدایت افراد و کمک به آنان در مسیر تعالی اخلاقی، روحی و اجتماعی استفاده میشود، مشکلی وجود ندارد؛ ولی به محض اینکه در منصب مدیریت اجتماعی قرار میگیرند دچار خطای ترکیب میشوند. خطای ترکیب وقتی روی میدهد که تمثیل از ذهن روی زمین میآید و میخواهیم در عالم واقع آن را اجرا کنیم. شاید اقتصاددانها جزء اولین اندیشمندان علوم اجتماعی بودند که بحث خطای ترکیب را پیش کشیدند. این بحث صد سال پیش در اقتصاد مطرح شد و باعث تجزیه علم اقتصاد به دو شعبه خرد و کلان شد. آنان گفتند: نمیتوان با همان لوازم، مقدمات و مفروضات تحلیل خرد به قصد تبیین رفتار افراد، رفتار خانوادهها، یک سرمایهگذار، یک خریدار، یک فروشنده و ... رفتار کلان را تحلیل کرد. در حالی که این امور متفاوت، و تحلیل آن هم متفاوت است.
اصطلاحی فنی را به نام «معمای خفَّت» استفاده میکنند که نشان میدهد مفهوم خطای ترکیب چیست. به عنوان مثال اگر من به عنوان یک انسان تصمیم بگیرم پولم را خرج نکرده و پساندازم را دو برابر کنم؛ آخر سال ثروتم دو برابر میشود و در سطح خرد موفق بودهام اما اگر همه مردم یک جامعه در یک سال تصمیم بگیرند پساندازشان را بالا ببرند و مصرفشان را کم کنند آخر سال همه آنها فقیر میشوند. اگر پسانداز برای یک فرد خوب است؛ الزاماً برای کل جامعه خوب نیست. اگر میخواهیم ثروت جامعه بالا برود من باید بیشتر خرید کنم و خرید در جامعه رواج بیشتری پیدا کند تا اینکه دوباره از من بیشتر بخرند و تولید و سودم بالاتر برود. بنابراین برای اینکه سودِ جامعه بالا برود ما باید بیشتر بخریم و کمتر پسانداز کنیم ولی برای اینکه فرد ثروتمند شود باید بیشتر پسانداز کند. پس قاعده پسانداز برای فرد مثبت، ولی برای جامعه منفی است. حالا یک روحانی که در موضع خُرد قرار دارد، موعظه میکند و باید برای مردم از پیامبر(ص) و ائمه(ع) در امور معنوی سخن بگوید، از عدم اسراف و تبذیر بگوید ولی وقتی رئیس جمهور میشود، باید در امور کلان جامعه وارد شود و مثلا بگوید بخرید، مصرف کنید، یخچالتان اگر پنج سال کار کرد آن را عوض کنید و ... زیرا اقتصاد با افزایش خرید رونق پیدا میکند که در نتیجه در دو سطح متفاوت قرار میگیرد. این خطای ترکیب است یعنی نمیتوان احکام مربوط به سطح خرد را به سطح کلان تعمیم داد.
مثال دیگری بزنم؛ در سطح خرد اگر معتادی خواستگاری خواهر ما بیاید جواب ما منفی است. این حکم در سطح خرد اخلاقی است و میتوان به بقیه هم توصیه کرد. اما وقتی من در سطح یک مقام سیاسی رسمی قانونی تصویب کنم که هیچ کس حق ندارد با معتادان ازدواج کند یک مشکل به مشکلات معتادان اضافه کردهام. پس یک ارزش، اگر در سطح خرد حسنه است الزاماً در سطح کلان هم نمیتواند حسنه باشد بلکه به سیئه تبدیل میشود. مثال دیگر؛ روش های تشویق به نماز خواندن یک حسنه در سطح خرد است؛ اما وقتی در سطح کلان میآید اگر حاکم و دولتی بخواهد با همان شیوه های سطح خرد، نماز را ترویج دهد به کاهش آن منجر میشود بنابراین مدیریت سطح کلان، ابزارهای متفاوتی میخواهد.
مشکل این است؛ فقهایی که در سطح کلان قرار گرفتند نگاهشان به جامعه نگاه خُرد محور است. در حالی که در سطح کلان شما باید کلان محور، تحقیق کنید که دچار خطای ترکیب نشوید. چرا این طور است؟ برای اینکه فقه علم خرد و در سطح خرد است. مثل حقوق که میگوید اگر فردی دزدی کرد فلان مجازات در انتظارش است. فقه هم میگوید اگر شما مثلا در نماز شک کردید باید این کار را بکنید؛ اما هیچ موقع نمیگوید اگر همه با هم شک کردند چه کار کنیم؟ یا اگر همه با هم گناهی را انجام دادند فلان حکم را برای همه اجرا کنیم؟ اگر شما بخواهید حکمی را که برای سطح خرد است برای همه اجرا کنید نتیجه معکوس میگیرید.
ما برای اینکه سطح خرد را به سطح کلان ببریم نیازمند یک فقه سطح کلان هستیم که باید اسمش را فقه اجتماعی بگذاریم. مسئله خرد را نمی توان عیناً به سطح کلان منتقل کنیم، بلکه باید در یک دستگاه تحلیلی دیگری این کار را انجام دهیم. فقه باید برای استخراج احکام کلان، دستگاه تحلیلیاش را عوض کند، یک سری قواعد جدید ایجاد نماید تا بتواند اصولی برای سطح کلان طراحی کند. باز هم تکرار می کنم، فقیهانی که در مصدر سیاست ایران قرار گرفته دچار خطای ترکیب هستند. معمولاً به همان شیوهای که در مواعظ شخصی و جمعهای محدود برخورد میکنند در سطح کلانی مانند نماز جمعه هم به آن شیوه بحث میکنند. متد وعظ در نماز جمعه ـ که برد ملی دارد ـ باید با وعظ در مسجد محلی یا وعظ در خانواده متفاوت باشد. روحانیان حاکم این سطح را تفکیک نکردند و بنابراین دچار یک دور باطل شدیم که دائماً پدیدهها را تکرار میکنیم. مثلا بعد از سی سال تجربه در بحث حجاب که جواب هم نداد، دوباره میخواهند همان روشها و شیوهها را به شیوه سختتری اعمال کنند. یکی از مواردی که فقیهان حاکم تلاش کردند راهکاری کلان برایش پیدا کنند، موضوع بهره و ربا بود؛ در این موضوع تلاش شد تا مبانی تحلیلی دیگری برایش پیدا کرده و در سطح کلان آن را حل نمایند، در حالی که بهره و ربا در سطح فردی و خرد حرام است. اما وقتی شما سیاستگزار میشوید اگر بخواهید بهره را از اقتصاد حذف کنید گردش کار را در اقتصاد میبندید. بر این اساس، باید ساز و کاری طراحی شود تا آن کسی که میخواهد و می تواند حکم تغییر را در زندگی شخصیاش اجرا کند و آلوده نشود و آن کسی هم که میخواهد سرمایهگذاری کند و اقتصاد را جلو ببرد؛ بتواند، و فقه پویا باید این تعارض را حل کند. باید در سطح کلان طوری طراحی کنیم که راه هم برای فرد متشرع باز باشد و هم آنکه میخواهد سرمایهگذاری کند، راه را پیدا کند اعم از اینکه متشرع باشد یا نه.
یکی از اهل سنت میگفت علت این که مناطق سنینشین توسعه اقتصادی پیدا نمیکنند عدم تمایل به سرمایهگذاری از سوی خود اهل سنت است. از بخشهای مرکزی کشور هم کسی آنجا سرمایه گذاری نمیکند؛ دولت هم خیلی طی این سی سال در آن مناطق توجه به توسعه نداشته است, اگرچه سرمایهگذاری هم کرده است ولی خیلی کار نشده است. گفته شد که خود اهل تسنن هم سرمایه گذاری نکردهاند چون سرمایه گذاری مؤثر، نیاز به سرمایههای کلان دارد و سرمایههای کلان در اختیار بانک است و باید وام بگیرند ولی به خاطر همین مسائل شرعی سنی ها از بانک وام نمیگیرند. یکی از روحانیون اهل سنت میگفت من به عربستان و بحرین رفتهام و مجوز گرفتهام که اگر وام به قصد تولید، اشتغال و رفع بیکاری جوانان مسلمان باشد، اشکالی ندارد و دنبال این بود که وام بگیرد و گاوداری ده هزار رأسی راه بیندازد تا بقیه جرأت پیدا کنند. البته این راه حلهای فردی خیلی دیر جواب میدهد باید یک سیستم فکری طراحی شود تا به صورت سیستماتیک به تفکیک مسائل سطح خرد و کلان بپردازد. گفته شد که نظام جمهوری اسلامی این سیستم فکری را طراحی نکرده است و ساختار فعلی حوزه هم به نظر میرسد که پویایی لازم را برای حل این مسأله در حال حاضر ندارد. اگر ما بخواهیم به سمت توسعه برویم، یا جمهوری اسلامی باید فقه اجتماعی خودش را طراحی کند ـ اگر مسیری که مرحوم امام خمینی طراحی کردند در راه درستی میافتاد و از آن سوءاستفاده نمیشد شاید می توانستیم فقه اجتماعی را ترسیم کنیم ـ، یا اینکه حوزه علمیه وارد این بحث شود؛ در غیر این صورت خلط این دو سطح باعث پرهزینه شدن سیاستگزاریها و تکرار تجربههای گذشته میشود.