هادی سروش
در معارف دینی ما شیعیان بحث "اجتهاد و تقلید" در دو علم "فقه واصول" جایگاه مهمی دارد. «تقلید از فقیهان» از آن دسته معارفی است که محدود به کتابهای حوزوی نشده و در جامعه بشکل وسیعی مطرح است.
ازجمله معارف بلندی که از امام عسکری (ع) به ما رسیده موضوع تقلید است که امام(ع) با یک شجاعت مثال زدنی به آسیب شناسی بسیار دقیقی از آن پرداخته است. این قلم؛ گوشه ای از آن معارف را تقدیم میدارد.
مطلب اول؛
امام عسکری فرمود: «مراد از آیه ۷۸ سوره بقره ؛'مِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لَا یَعْلَمُونَ الْکِتَابَ إِلَّآ أَمَانِیَّ وَ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ، آن عده از یهودیانند که از علمای خود تقلید کردند و به خاطر این تقلید، مورد سرزنش قرآن هستند.
تقلید دو نوع متفاوت از یکدیگر دارد:
۱- تقلید ممنوع - تقلید از شخصیتها و بزرگترها و نیکان - در این نوع تقلید، قرآن مبارزِ میدان است تا جائیکه استاد مطهری می گوید: «در دنیا کتابی به مانند قرآن پیدا نمیشود که سرسختانه با تقلید مبارزه کرده باشد.»
۲ - تقلید مشروع -تقلیدی است از جنس مراجعه به صاحب تخصص- و این، البته به حکم عقل است.
مطلب دوم؛
امام عسکری فرمود: «عوام یهود از رفتار علمای خود باخبر بودند که؛ حرام میخورند! رشوه میگیرند! احکام الهی را به خاطر اشخاص و واسطه ها تغییر می دهند! و تعصب شدیدی دارند که مانع از پرداخت حقوق قطعی برخی صاحبان حق می شود!..» درس مهم امام عسکری به مقلدان ، داشتن چشم باز و رصدِ فقیهان است که اوصاف ناپسند مذکور در آنان جای نگیرد. پس "تقلید" درنگاه حضرت عسکری استوار بر "تحقیق" است. درست به همین جهت است که تقلید "سرسپردگی" نیست، بلکه به تعبیر استاد مطهری؛ "تقلید در اسلام، چشم بازکردن و بازنگه داشتن است".
مطلب سوم؛
امام عسکری فرمود: «عوام امت ما اگرصفاتی را در فقیهی ببینند و باز هم از او تقلید کنند، در ردیف همان مقلدان یهودی قرار می گیرند که قرآن مذمت شان نموده و آن صفات ناشایست عبارت است از: فسق ظاهر، تعصب و خودمحوری، حرص بر دنیا، گمراه کردن مقلدان به جای اصلاحگری، احسان به کسانی که به خواری سزاوارند.»
در این بخش ازحدیث امام عسکری بین آسیب های علماء یهود و علماء اسلام تفاوت گذاشته شده. بر اساس بیان امام عسکری؛ آسیب در میان آنان به «حرام خواری» ختم می شود ولی آسیب در میان علماء اسلام می تواند به معصیت هایی چون خودمحوری و کسبِ نام و نان دنیا و یا مدح و ذم های بی جهت از اشخاص باشد. واقعا؛ این نحوه آسیب شناسی امام عسکری(ع) را باید در ردیف "معجزات قولی" معصومین ارزیابی نمود.
مطلب چهارم؛
امام عسکری از «بایدهای فقهیان» سخن به میان می آورد و می فرماید: «هر فقیهی که ؛ ۱- مراقب نفس خود بوده، ۲- حافظ دینش باشد، ۳- با هوای نفس خود مخالفت کرده، ۴- مطیع امر مولی باشد: پس بر عوام است که از چنین فقیهی تقلید کنند. این شرائط تنها شامل برخی از فقهای شیعه است و نه همه آنها ؛ عبارت حدیث چنین است؛ فَأَمَّامَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءصَائِناًلِنَفْسِهِ، حَافِظاً لِدِينِهِ،مُخَالِفاً لِهَوَاهُ،مُطِيعاًلِأَمْرِمَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوهُ وَذَلِكَ لَا يَكُونُ إِلَّا بَعْض فُقَهاءِالشِیعَةِ لاجَمِیعَهُم..»
مهمترین قسمت حدیث حضرت عسکری(ع) همین فراز است که درس مهمی به جامعه شیعه می دهد :
یکم) مرجع باید عدالتی بالاتر عدالت یک روحانی عادی داشته باشد ،چون جامعه دینی احتیاج علمی درمسائل مذهبی به او دارند و هواپرستی می تواند مخاطره آفرین باشد و صدالبته که بسیار خطرناک است.
دوم) دربیان امام عسکری(ع)؛ عوام هم میت انند مقصر باشند ، چون بایدببینند علما به گفته خود عمل میکنند و یا نه؟مقلد،نباید"عوام" باشدبلکه باید"محقق" باشد و بر اساس وجدان بیدار و جستجوگرش مرجع خود را رصد کند واین صفات چهارگانه را دائما ارزیابی نماید.
سوم) اگر این صفات در فردی به عنوان مرجع شکل بگیرد ، دیگر تقلید از او باعث "لِه" شدن شخصیت مقلد نیست.
این نکته قابل توجهی است و البته به مجتهد بازگشت دارد که او با مقلدین خویش چه تعاملی دارد و در چه حدی در امور مقلدین خود دخالت می کند؟ شاید بر اساس دیدگاه مترقی فقه شعیه که مجتهد را از ورود به تعیینِ "مصادیقِ احکام" بازداشته، روی همین نکته باشد. بله ؛ شان فقیه نیست که در امور مصداقی دخالت نموده بلکه برای حفظ جایگاه و شانیت مقلدان و احترام به آگاهی آنان تعیین مصادیق و موضوعات به عهده خود مقلدین است .
مطلب پنجم؛
امام عسکری تصریح می کند این صفات فقط در بعضی فقهان یافت می شود و نه هر فقهی! «وذلك لا يكون الا بعض فقهاالشیعه لاجمیعهم» تعبیر ؛ «لا جمعیهم»، نشان دهنده این حقیقت است گرچه بسیاری از فقهاء شرائط مرجع بودن را دارند اما فقط برخی از آنان شایسته این منصب هستند. چرا که «مرجع یک مقام عالی روحانی» است و هر کسی لایق این مرتبه نیست. و اگر مقلد توجه نکند؛ قطعا تقلید او مذموم است؛ پس"حق تشکیک" برای همه محفوظ است و با تحقیق مستمر می توان در یقین باقی ماند.
در این نقطه؛ مجتهد و فقیه به دقت خاصی می رسد و باید در سه خصوصیت جدی باشد؛
الف) اجتهاد در مسائل روز و نو ، و حل معضلات زندگی مردم. اگر مجتهدی به این ضرورت بی توجه باشد به تعبیر استاد مطهری؛ «در صف مردگان بشمار میآید.» و شاید برای همین است که فقیهان؛ تقلید از میت راجائز نمی شمارند. مقلد باید مجتهدش؛ مجتهدواقعی باشد یعنی بتواند گره های جدیدی که مانند تار عنکبوت بر شریعت چمبره می زند را شناسائی نموده و باز کند و این از یک صاحب «دانش عمیق دینی» که دارای «شجاعت» باشد ، ساخته است.
ب) در حل مسائل روز ؛ از مبانی و چهارچوب«اجتهاد و مبانی استنباط» غفلت نکرده و خدای نخواسته سخاوتمندانه از اسلام مایه نگذارند. و اگر به این خصوصیت، بی محل باشد؛دیری نگذرد که اسلام بکلی مسخ می شود!
ج) بی اثر بودن توصیه ها و حتی تهدیدهای احزاب ، رجال سیاسی و نیز عوامی که به ظاهر متدین در مجتهد. روشن است که بی توجهی به این آسیب مهم؛ مرجع را مقلدِ حاکمیت میکند و استقلال او را ازش ستانده ! و این بسیار پر مخاطره است چرا که مجتهد، در آن صورت هر فتوای به نفع حکومت و یا عوام پسندی را به اسم اسلام و شرع، مطرح می کند! شهید مطهری به باور است که؛ "عرقچین به سرها،گاه مرجعی را اغفال، وصدمه هائی زدند که از هر جنایتی بالاتر است!"
در پایان: دعاگوی مرجعیت شیعه هستیم تا خداوند سایه شان که آفتاب گونه با داشتن دقیق ترین علوم ، و والاترین اخلاق و فضائل معنوی باعث هدایت جوامع هستند را ، محافظت فرماید .
در معارف دینی ما شیعیان بحث "اجتهاد و تقلید" در دو علم "فقه واصول" جایگاه مهمی دارد. «تقلید از فقیهان» از آن دسته معارفی است که محدود به کتابهای حوزوی نشده و در جامعه بشکل وسیعی مطرح است.
ازجمله معارف بلندی که از امام عسکری (ع) به ما رسیده موضوع تقلید است که امام(ع) با یک شجاعت مثال زدنی به آسیب شناسی بسیار دقیقی از آن پرداخته است. این قلم؛ گوشه ای از آن معارف را تقدیم میدارد.
مطلب اول؛
امام عسکری فرمود: «مراد از آیه ۷۸ سوره بقره ؛'مِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لَا یَعْلَمُونَ الْکِتَابَ إِلَّآ أَمَانِیَّ وَ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ، آن عده از یهودیانند که از علمای خود تقلید کردند و به خاطر این تقلید، مورد سرزنش قرآن هستند.
تقلید دو نوع متفاوت از یکدیگر دارد:
۱- تقلید ممنوع - تقلید از شخصیتها و بزرگترها و نیکان - در این نوع تقلید، قرآن مبارزِ میدان است تا جائیکه استاد مطهری می گوید: «در دنیا کتابی به مانند قرآن پیدا نمیشود که سرسختانه با تقلید مبارزه کرده باشد.»
۲ - تقلید مشروع -تقلیدی است از جنس مراجعه به صاحب تخصص- و این، البته به حکم عقل است.
مطلب دوم؛
امام عسکری فرمود: «عوام یهود از رفتار علمای خود باخبر بودند که؛ حرام میخورند! رشوه میگیرند! احکام الهی را به خاطر اشخاص و واسطه ها تغییر می دهند! و تعصب شدیدی دارند که مانع از پرداخت حقوق قطعی برخی صاحبان حق می شود!..» درس مهم امام عسکری به مقلدان ، داشتن چشم باز و رصدِ فقیهان است که اوصاف ناپسند مذکور در آنان جای نگیرد. پس "تقلید" درنگاه حضرت عسکری استوار بر "تحقیق" است. درست به همین جهت است که تقلید "سرسپردگی" نیست، بلکه به تعبیر استاد مطهری؛ "تقلید در اسلام، چشم بازکردن و بازنگه داشتن است".
مطلب سوم؛
امام عسکری فرمود: «عوام امت ما اگرصفاتی را در فقیهی ببینند و باز هم از او تقلید کنند، در ردیف همان مقلدان یهودی قرار می گیرند که قرآن مذمت شان نموده و آن صفات ناشایست عبارت است از: فسق ظاهر، تعصب و خودمحوری، حرص بر دنیا، گمراه کردن مقلدان به جای اصلاحگری، احسان به کسانی که به خواری سزاوارند.»
در این بخش ازحدیث امام عسکری بین آسیب های علماء یهود و علماء اسلام تفاوت گذاشته شده. بر اساس بیان امام عسکری؛ آسیب در میان آنان به «حرام خواری» ختم می شود ولی آسیب در میان علماء اسلام می تواند به معصیت هایی چون خودمحوری و کسبِ نام و نان دنیا و یا مدح و ذم های بی جهت از اشخاص باشد. واقعا؛ این نحوه آسیب شناسی امام عسکری(ع) را باید در ردیف "معجزات قولی" معصومین ارزیابی نمود.
مطلب چهارم؛
امام عسکری از «بایدهای فقهیان» سخن به میان می آورد و می فرماید: «هر فقیهی که ؛ ۱- مراقب نفس خود بوده، ۲- حافظ دینش باشد، ۳- با هوای نفس خود مخالفت کرده، ۴- مطیع امر مولی باشد: پس بر عوام است که از چنین فقیهی تقلید کنند. این شرائط تنها شامل برخی از فقهای شیعه است و نه همه آنها ؛ عبارت حدیث چنین است؛ فَأَمَّامَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءصَائِناًلِنَفْسِهِ، حَافِظاً لِدِينِهِ،مُخَالِفاً لِهَوَاهُ،مُطِيعاًلِأَمْرِمَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوهُ وَذَلِكَ لَا يَكُونُ إِلَّا بَعْض فُقَهاءِالشِیعَةِ لاجَمِیعَهُم..»
مهمترین قسمت حدیث حضرت عسکری(ع) همین فراز است که درس مهمی به جامعه شیعه می دهد :
یکم) مرجع باید عدالتی بالاتر عدالت یک روحانی عادی داشته باشد ،چون جامعه دینی احتیاج علمی درمسائل مذهبی به او دارند و هواپرستی می تواند مخاطره آفرین باشد و صدالبته که بسیار خطرناک است.
دوم) دربیان امام عسکری(ع)؛ عوام هم میت انند مقصر باشند ، چون بایدببینند علما به گفته خود عمل میکنند و یا نه؟مقلد،نباید"عوام" باشدبلکه باید"محقق" باشد و بر اساس وجدان بیدار و جستجوگرش مرجع خود را رصد کند واین صفات چهارگانه را دائما ارزیابی نماید.
سوم) اگر این صفات در فردی به عنوان مرجع شکل بگیرد ، دیگر تقلید از او باعث "لِه" شدن شخصیت مقلد نیست.
این نکته قابل توجهی است و البته به مجتهد بازگشت دارد که او با مقلدین خویش چه تعاملی دارد و در چه حدی در امور مقلدین خود دخالت می کند؟ شاید بر اساس دیدگاه مترقی فقه شعیه که مجتهد را از ورود به تعیینِ "مصادیقِ احکام" بازداشته، روی همین نکته باشد. بله ؛ شان فقیه نیست که در امور مصداقی دخالت نموده بلکه برای حفظ جایگاه و شانیت مقلدان و احترام به آگاهی آنان تعیین مصادیق و موضوعات به عهده خود مقلدین است .
مطلب پنجم؛
امام عسکری تصریح می کند این صفات فقط در بعضی فقهان یافت می شود و نه هر فقهی! «وذلك لا يكون الا بعض فقهاالشیعه لاجمیعهم» تعبیر ؛ «لا جمعیهم»، نشان دهنده این حقیقت است گرچه بسیاری از فقهاء شرائط مرجع بودن را دارند اما فقط برخی از آنان شایسته این منصب هستند. چرا که «مرجع یک مقام عالی روحانی» است و هر کسی لایق این مرتبه نیست. و اگر مقلد توجه نکند؛ قطعا تقلید او مذموم است؛ پس"حق تشکیک" برای همه محفوظ است و با تحقیق مستمر می توان در یقین باقی ماند.
در این نقطه؛ مجتهد و فقیه به دقت خاصی می رسد و باید در سه خصوصیت جدی باشد؛
الف) اجتهاد در مسائل روز و نو ، و حل معضلات زندگی مردم. اگر مجتهدی به این ضرورت بی توجه باشد به تعبیر استاد مطهری؛ «در صف مردگان بشمار میآید.» و شاید برای همین است که فقیهان؛ تقلید از میت راجائز نمی شمارند. مقلد باید مجتهدش؛ مجتهدواقعی باشد یعنی بتواند گره های جدیدی که مانند تار عنکبوت بر شریعت چمبره می زند را شناسائی نموده و باز کند و این از یک صاحب «دانش عمیق دینی» که دارای «شجاعت» باشد ، ساخته است.
ب) در حل مسائل روز ؛ از مبانی و چهارچوب«اجتهاد و مبانی استنباط» غفلت نکرده و خدای نخواسته سخاوتمندانه از اسلام مایه نگذارند. و اگر به این خصوصیت، بی محل باشد؛دیری نگذرد که اسلام بکلی مسخ می شود!
ج) بی اثر بودن توصیه ها و حتی تهدیدهای احزاب ، رجال سیاسی و نیز عوامی که به ظاهر متدین در مجتهد. روشن است که بی توجهی به این آسیب مهم؛ مرجع را مقلدِ حاکمیت میکند و استقلال او را ازش ستانده ! و این بسیار پر مخاطره است چرا که مجتهد، در آن صورت هر فتوای به نفع حکومت و یا عوام پسندی را به اسم اسلام و شرع، مطرح می کند! شهید مطهری به باور است که؛ "عرقچین به سرها،گاه مرجعی را اغفال، وصدمه هائی زدند که از هر جنایتی بالاتر است!"
در پایان: دعاگوی مرجعیت شیعه هستیم تا خداوند سایه شان که آفتاب گونه با داشتن دقیق ترین علوم ، و والاترین اخلاق و فضائل معنوی باعث هدایت جوامع هستند را ، محافظت فرماید .