استاد دانشگاه آزاد اسلامی با اشاره به پیامدهای اخباریگری در صدور برخی فتاوا گفت: درست است که بیشتر فقهای شیعه در طول این چند سده گفتهاند ما اخباری نیستیم، ولی عملا این جریان در حوزه رونق زیادی داشت و دلیل آن هم عدم دخالت عقل در فهم نصوص و پویائی عرف بود، لذا ظاهرگرایی در حدیث رخ داد.
استاد سید محمدعلی ایازی: اخباریگری و در مقابل آن قرآنبسندگی همیشه محل نزاع علمی بین طرفداران این دو طیف بوده است؛ البته حدیثگرایی در مقاطع زیادی از تاریخ تقریبا پررنگ بوده و در مواردی قرآن و مرجعیت آن را تحتالشعاع قرار داده است. در حالی که قرآن متنی قطعی و به دور از تحریف است اما در احادیث، ضعف سند و جعل به وفور قابل تایید است.
خبرنگار ایکنا با استاد سیدمحمدعلی ایازی؛ استاد حوزه و دانشگاه در این باره گفتوگو کرده است که در ادامه میخوانیم:
ایکنا ـ به نظر برخی حدیث و روایت جایگاه پررنگتری نسبت به قرآن پیدا کرده است و حتی میتوان از غلبه مرجعیت حدیث بر مرجعیت قرآن صحبت کرد؟ نظر شما چیست؟
پس از دوره صفویه یک جریان حدیثگرایی در کشور با نگارش کتابهای حدیثی توسط محمدون ثلاث دوم و ناشی از دغدغهای از جمعآوری و تبویب کتابهای برجا مانده از دوره اول در قرن چهارم و پنجم ایجاد شد. به تبعیت ایشان، فقهایی وارد میدان شدند که رویکرد به حدیث را دو چندان کردند و آرامآرام جریان حدیثگرایی نه در فقه بلکه در عقیده غلبه پیدا کرد که ما آنان را اخباریها میدانیم و این افراد حتی حجیت ظواهر قرآن را هم منکر شدند و تا جایی پیش رفت که حدیث در مرتبه مقدم بر قرآن و قرآن تحتالشعاع حدیث قرار گرفت.
اما این حرکت برای جمعی از فقیهان که از آنان به نام اصولیان یاد میشود غیرقابل قبول و انحرافی و افراطی بود، لذا مبارزه با آنان را آغاز کردند که رأس این جریان وحید بهبهانی قرار دارد که با بنیادهای فکری آنان به مبارزه برخاستند و توانستند شبهات و اشکالات آنان را دفع و جریان ظاهرگرایی دینی را به حاشیه برانند و جریان اخباری تا حدودی به محاق رفت.
اصولیین به تدریج بین فقهایی مانند بحرانی صاحب حدائق غلبه پیدا کردند گرچه مبارزه با اخباریگری صرفا در حد مبارزه محورهای خاص اصولیین بود ولی این جریان در جاهای دیگری ریشه دوانده بود. مثلا جایگاه عقل به درستی تبیین نشد. سیره عقلا که اهمیت زیادی در فقه غیر عبادی دارد مورد بی مهری قرار گرفت و آن را در حد ضرورت امضا از سوی شارع محدود کردند و به حجیت مستقل و ذاتی آن توجه نکردند. به همین دلیل شهید مطهری میگوید درست است که بیشتر فقهای شیعه در طول این چند سده گفتهاند ما اخباریگرا نیستیم، ولی در عمل این جریان در حوزه رونق زیادی داشت و دلیل آن هم عدم دخالت عقل در فهم نصوص و پویائی عرف بود، لذا ظاهرگرایی در حدیث رخ داد.
همچنین عملا حدیث جای قرآن را تنگ کرد و توجهی که به قرآن و مدلولات آن حتی در حوزه فقه و فتوا هم باید میشد، نشد؛ بگذریم از اخلاق و عقاید و تاریخ. این مسئله در دوره معاصر با حرکتهایی به ظاهر مصلحانه و خالصسازی دین مطرح شد. نمونه روشن آن جریانی است به نام مکتب تفکیک که طرفداران مرحوم میرزا مهدی اصفهانی بودند و این جریان علاوه بر شهر مشهد در شهرهای دیگری هم رونق یافت و اینها بر این باور بودند که قرآن بدون حدیث حجیت مستقل ندارد در حالی که طبق علم اصول و خود روایات معتبر ائمه(ع)، قرآن حجیت مستقل دارد و معیار درستی حدیث است و زمانی حدیث حجیت دارد که موافق با قرآن کریم باشد و در غیر این صورت آن را باید بر دیوار کوبید. متاسفانه خیلی اوقات این حرکت و تفکر حتی در بین اصولیین معاصر رخ داده است البته قطعا به این اسم از آن یاد نمیکنند.
ایکنا ـ آیا الان هم این جریان در فضای علمی حوزه و دانشگاه و پژ,هشگاههای ما زنده و جدی است؟
پس از انقلاب اسلامی این جریان با عنوان اسلامی کردن علوم رشد کرد و هنوز هم برخی استادان دانشگاه و حوزه نگاه حدیثی پررنگ و نوعی ظاهرگرایی دینی و مکتب تفکیکی دارند؛ در بین فقهای سنتی، رویکرد هم عرض بودن حدیث با قرآن وجود دارد؛ البته این فقها نمیگویند ما طرفدار مکتب تفکیک هستیم و حجیت جمعی برای قرآن قائل هستیم ولی در عمل و در فتاوا و اجتهاد خود، قرآن را در استنباط جدی نمیگیرند و لذا با حدیث ظنی و پر اشکال میخواهند قرآن را تخصیص و تقیید بزنند و این معنای در عرض حدیث قرار گرفتن قرآن است، در حالی که حدیث در طول قرآن است نه عرض؛ اگر هم بحث بر سر صدور است قرآن قطعی الصدور و قطعی السند است ولی حدیث در دلالت و صدور ضعیفتر از قرآن و بلکه در اطلاق احوالی برخی از اخبار آن شکهای بسیار است.
همچنین عقل در بین فقهای سنتی ما در نسبت با حدیث به درستی تعریف نشده است یعنی اینکه جایگاه یک حدیث چیست؟ و آیا مفاد حدیث مولوی و ارشادی است یا در چه موقعیتی بیان شده است، لذا بخشی از فقه سنتی امروز ما چالش جدی با مسائل روز دارد و نمیتواند به مسائل روز پاسخ دهد و شکاف بین اندیشه موجود با فتاوا وجود دارد؛ برخی فتاوای سخیفی را شاهدیم که ناشی از بی توجهی به عقل و سیره عقلا و عرف است. البته فقه جدید و معاصر و نواندیشان آن اینطور نیست و کار میکند و به شبهات و سؤالات پاسخ میدهد و این آراء و فتاوای سخیف را همواره نقد کرده است؛ در طول این نیم قرن کسانی چون شهید مطهری، شهید محمدباقر صدر، شهید بهشتی و آیتالله منتظری و بزرگانی دیگر از مجتهدین این نوع فتاوا را نقد کردهاند ولی فقه حاکم، فقه سنتی است.
ایکنا ـ پیامدهای حدیثگرایی و تضعیف مرجعیت قرآن چیست؟
وقتی چنین شرایطی ایجاد شد اجتهاد واقعی و حوادث واقعی تکرار مکررات کلمات فقهای پیشین میشود. درسهای خارجی که بعضا برگزار میشود، کمی بالا و کمی پائین تکرار مکررات سخنان پیشینیان است و نوآوری و حل مسائل جدید و مستحدث نیست. فقه اجتماعی فقهی نحیف است. اخلاق در فتوا و حکم به محاق میرود؛ اخلاق پایهای از معارف دینی است و اگر فتوایی اخلاقی نباشد مطابق با اصل عدالت و اصل کرامت نباشد، در حقیقت فتوای درستی نیست ولی شاهد این نوع فتاوا به دلیل همین موضوع هستیم؛ وقتی اخلاق کنار رفت تهمت و فحاشی به مخالف و دگراندیش و ... یک حکم فقهی اسلامی تلقی میشود؛ گاهی یک فتوا ظلم است مثلا فتوای جواز به ازدواج یک کودک ۹ ساله در حقیقت کودکهمسری و ظلم و حتی کودکآزاری است، ولی در برخی فتاوا هست و استمتاع از کودک نابالغ با عقد ازدواج جایز شمرده میشود. در حقوق زنان و شهروندی که مسائل جدی امروز است به فتاوایی عجیب میرسیم و لذا هم شاهد یکسری از این نوع فتاوای فقهی هستیم که در قانون دچار تناقض و ستم است. زیرا فقه عمدتا بر محور حدیث میچرخد و قرآن و عقل و درک تحولات عرف، کمرنگ شده است.
تاکید بر ۹ سال هم برای رشد نکاحی درست نیست زیرا عقلا حداقل ۱۳ سال را سن رشد نکاحی میدانند. این مسئله بیشتر تابع عرف است ولی جریان حدیثگرا با استناد به روایت بر ۹ سالگی تاکید دارد.
ایکنا ـ با توجه به غیرقابل استناد بودن بخشی از احادیث به دلیل ضعف سندی و دلالی چرا برخی اصرار دارند که در تبلیغ دین از احادیث به جای آیات استفاده کنند؟
انتخاب متون دینی از قرآن و حدیث در سخنرانی اهمیت بسیار دارد. شیوه بیان و توجه مخاطب بسیار مهم است. این مشکل در انتخاب احادیث از منابع غیر موثق بیشتر است. ملاحظه کنید وقتی جایگاه حدیث پررنگ شود، مشکلاتی هم در استنباط و فهم دین برای جامعه ایجاد میشود؛ الان منبریها و سخنرانانی داریم که هر حدیثی را روی منبر میخوانند آن هم احادیث محیرالعقول و عجیب و غریب که به جای تبلیغ دین، باعث تنفر از دین میشود؛ زیرا عقلانیت در حدیث وجود ندارد.
نکته دیگر رویکرد ما به تبلیغ است؛ ابتدا باید مخاطب و نیازهای او را شناسایی کنیم؛ شرایط زمانه و جامعه را بشناسیم و براساس آن تبلیغ کنیم. تبلیغ رساندن است و فن بلاغت یعنی این که جای سخن کجاست و در چه موقعیتی بیان شده است تا به تعبیر سخنان امام صادق(ع) گرفتار شبهات نشویم؛ العالِمُ بِزَمانِهِ لا تَهجُمُ عَلَیهِ اللَّوابِس.
تبلیغ ما الان گاهی شبهات را بیشتر میکند؛ البته مراد بنده سخنان و منبر همه منبریها نیست و منبریها و مبلغان بسیار خوب هم داریم و مبلغ خوب و حکیم هم کم نداریم، ولی متاسفانه این جریان وجود دارد و بسیاری مواقع همین نوع مبلغان فرصت پیدا میکنند و رسانه به اصطلاح ملی دنبال پیدا کردن افراد شاذ با سخنان شاذ است.
مشکل دیگر در تبلیغ این است که قرآن چقدر در تبلیغ محوریت دارد؟ برخی سخنرانان به خوبی از قرآن بهره میبرند و نمیتوان منکر شد ولی گاهی در گوشه و کنار، یک منبری حرف ناصوابی را با استناد به یک حدیث شاذی میزند و همین دستاویزی برای رسانهها و شبکههای مجازی میشود که آن را پررنگ کنند و به خورد جامعه بدهند و گاهی آن را مایه استهزاء قرار دهند.
امروز چون رسانه وجود دارد فضای خصوصی نداریم و وقتی یک روحانی در روستا هم حرفی شاذ بزند همه جا بازتاب دارد بنابراین مبلغ باید مراقب باشد کجا و در جمع چه مخاطبانی سخن میگوید؛ اینکه گفته شده است در امر به معروف و نهی از منکر نباید نفرتپراکنی شود در همین راستاست تا بازتاب منفی نداشته باشد. یکی از روانشناسان معروف برای من تعریف میکرد که به روستایی رفتم برای تسلیت دوستی که مادرش فوت کرده بود و مجلس ختمی برگزار کرده بودند، میگفت سخنران در آن مجلس ختم به جای موعظه و پند درباره بی اعتباری دنیا، درباره قدرت جسمی امیرالمومنین(ع) سخن میگفت.
ایکنا ـ آیا برای فهم درک و ارتباط با قرآن نیازمند متخصص و مفسر هستیم یا هر فرد، نسبت به فهم و درک خود میتواند از این متن مقدس بهره ببرد؟
در اینجا دو بحث وجود دارد؛ یکی فهم خود شخص از این کتاب الهی است که قرآن فرمود: هذا بیان للناس؛ یعنی قرآن برای عموم مردم است و همه باید آن را قرائت کنند و بفهمند و در آن تدبر داشته باشند ولی اگر کسی بخواهد در موقعیت تفسیر برای دیگران باشد حتما باید شایستگی لازم را داشته باشد و هر فردی این ویژگیها را ندارد؛ همه قرآنپژوهان مانند سیوطی و زرکشی و عبدالعظیم زرقانی و قرآنپژوهان معاصر مثل آیتالله معرفت و محمد حسن صغیر هم بر لزوم وجود این ویژگیها و آداب تاکید فرمودهاند؛ این آداب همان مواردی است که باید در یک نفر باید باشد تا بتواند تفسیر کند از جمله آشنایی با علوم مرتبط با قرآن مانند ادبیات عرب و لغت و روش استنباط و ... .
ایکنا ـ برای احیای مرجعیت قرآن چه راهکارهایی را پیشنهاد میکنید تا با قرآن مانوس شویم و به مطالب آن بیندیشیم و آن را به کار ببریم؟ چه گامهای علمی فرهنگی و آموزشی میتوان در این راستا برداشت؟
در مرحل اول مطالعه کردن ترجمههای روان و معیار فارسی و بعد تفاسیر فارسی ساده و کوتاه برای آشنائی قرآن گام نخست است و در مرحله دوم شرکت در مجالس تفسیر است. در این زمینه دو روش وجود دارد؛ یکی روش سنتی که عدهای در یک مجلس جمع میشوند و یک صاحبنظر هم مباحثی از قرآن را مطرح میکند و گفتوگو بین افراد شکل میگیرد که این محافل سنتی به خصوص در ایام ماه مبارک رمضان نباید فراموش شود؛ شبهای جمعه و صبح جمعه معمولا این جلسات برپا میشود و اثرات مهم و مفید اخلاقی و اعتقادی و ... دارد و مختص روحانیون هم نیست و طبقات مختلف هم در صورت مطالعه خوب و دقیق میتوانند این کار را بکنند.
روش دیگر از طریق فضای مجازی و استفاده از این فضاست؛ یک آیه در این فضا مورد بحث و گفتوگو قر ار بگیرد و بحث شود؛ کارهای دیگری هم وجود دارد از جمله تجسمبخشی به مفاهیم قرآن به خصوص از طریق هنر؛ در غرب کارهای جدی در بحث تجسمبخشی در حوزه سینمای دینی دارند و گاهی با استناد به یک آیه انجیل و تورات یک فیلم میسازند ولی سینمای دینی ما با اینکه در مقطعی رشد خوبی داشت ولی متاسفانه به خاطر دخالتهای تنگنظرانه به محاق رفته است. سینما و هنر خیلی میتواند روی مفاهیم اخلاقی قرآنی تمرکز بیشتری داشته باشد به ویژه آنهایی که جنبه اجتماعی و تربیتی دارند و مطمئنا جذاب و قابل استفاده هم هستند.
ایکنا ـ اسلامیسازی علوم چه مقدار میتواند به فهم قرآن کمک کند؟
این کار تا جایی که در قلمرو مباحث علوم دینی و اسلامی باشد بحثی ندارد ولی اینکه بخواهیم یکسری علوم تجربی و انسانی را با پیوند اسلامی ایجاد کنیم محل چالش و بحث است و کارهای صورت گرفته هم نتیجه لازم را نداشته است و نباید طوری رفتار کنیم که علم و دین در برابر هم قرار بگیرند.
گفتوگو از علی فرجزاده