حجت الاسلام و المسلمین دکتر داوود فیرحی با بیان استدلال هایی ابراز عقیده کرد: باید از همه ایده های وحدت عبور کنیم و به سمت همزیستی و خدمت به جامعه پیش برویم.
نشست تخصصی «رابطه وحدت و خشونت: بررسی رادیکالیسم اسلامی نوین» با سخنرانی دکتر فیرحی، استاد دانشگاه تهران پژوهشگر و محقق دینی و سیاسی در پژوهشگاه فرهنگ هنر و ارتباطات برگزار شد.
حجت الاسلام و المسلمین دکتر داوود فیرحی اظهار کرد: در جهان اسلام اتفاقاتی رخ می دهد که عبارتند از عمیق تر شدن بحران رادیکالیسم که در تمامی مذاهب وجود دارد و اینطور نیست که بگوییم خواص یهودیت، مسیحی و یا اسلام است، اما تحت شرایط جغرافیایی، تاریخی و فکری خاصی این رادیکالیسم رشد می کند و تبدیل به چهره مسلط یک دین یا تفکر میشود. متأسفانه این بخت واژگون ما است که از چند سال قبل جهان اسلام درگیر آن شد. ما وقتی از رادیکالیسم صحبت می کنیم در تشیع و اهل سنت هم هست، اما موج سنگین آن در جریان های سنی وجود دارد.
او جریان های امروز را نسل چهارم جنبش های سلفی دانست و گفت: نسل اول، نظریه کلاسیک ابن تیمیه است، نسل دوم، وهابی قرن سیزدهم، نسل سوم، اندیشه های مهمی که در جنبش های جهادی القاعده داشتیم و چهارمین نسل امروزه تحت عنوان تکفیر از آن یاد می شود. این جریان تکفیری چطور جریانی است و چه استراتژی با جریان وحدت دارد؟ من امروز به نکته مهمی اشاره می کنم و آن نسبت این تئوری ها با نظریه وحدت است. من تزی دارم مبنی بر اینکه در آیات قرآن و ادبیات اسلام دو نگاه نسبت به وحدت وجود دارد که یکی جامعه را به وحدت تشویق می کند اما آیاتی مانند سوره شورا هستند که می گویند مفهوم وحدت را رها کنید «و لو شاء الله لجعلهم امه واحده ولکن یدخل من یشاء فی رحمته والظالمون ما لهم من ولی و لا نصیر» «و اگر خدا می خواست همه را به صورت امتی واحد قرار می داد اما او هر کس را بخواهد در رحمت خود داخل می کند و ستمگران هیچ سرپرست و یاوری ندارند امکان پذیر نیست».
فیرحی تصریح کرد: پس سوال اول من این است که مفهوم وحدت از چه زمانی به استراتژی مسلمانان تبدیل شد؟ و سوال دوم اینکه استراتژی وحدت چطور تولید خشونت می کند؟ ظاهرا مساله تاریخی است و اینطور نیست که مفهوم وحدت از صدر اسلام تبدیل به استراتژی مسلمان ها شود مفهوم وحدت در ابتدا اشاراتی در ادبیات ابن تیمیه در قرن هفتم داشت ولی دلیل اصلی آن به تحولات هند و پاکستان باز می گردد یعنی مساله وحدت خیلی قدیمی نیست. ظاهر قضیه این است که ما باید مسیرمان را عوض کنیم یعنی مسیری که ما به سمت وحدت می رویم در همه جا تولید خشونت می کند. شعار محوری ادبیات داعش، وحدت و استراتژی وحدت آنها هم در گرو تأسیس خلافت واحد جهانی است، پس من سعی می کنم این پرسش را باز کنم و بعد بگویم تا حالا این استراتژی های وحدت با ما چه کردند. ما در جمهوری اسلامی ایران هم باید مسیرمان را اصلاح کنیم چون ۳۷ سال بر طبل وحدت کوبیدند اما یک قدم هم به سمت آن پیش نرفتیم، پس ما باید یک آسیب شناسی کنیم و ببینیم سیاستگذاری رسمی ما در حوزه مسایل وحدت درست است یا نه.
استاد دانشگاه تهران درخصوص رها کردن استراتژی وحدت گفت: بحث من از رها کردن استراتژی وحدت به معنای کوبیدن به تفرقه نیست بلکه به معنی اندیشیدن به مدل های بدیل همزیستی است که باید به آنها فکر کنیم و بحثم این نیست که فرقه گرایی سرنوشت ماست، ما باید تعریف و برداشت مان را از وحدت تغییر دهیم. راجع به سوال اول باید عرض کنم ما یک معادله در تاریخ خودمان داریم، مبنی بر اینکه هر کجا مفهوم وحدتی پیدا شد یک علتی داشته است و آن علت، یک نوع شکست در جامعه اسلامی است. یعنی در جایی جامعه اسلامی دچار اسلامی شده و برخی از تئوری پردازان علت این شکست را تفرقه دانستند و بنابراین به سمت تئوری وحدت پیش رفتند. اولین و قوی ترین تجربه شکست ما در دوره عباسیان است که در این دوره تکمیل فتوحات و تهاجمات مغول بین ۶۰۴ و ۶۵۴ است که خلافت را بر می چید و ما می بینیم متفکرین بعد از این نسل تئوری وحدت را بحث می کنند، مانند ابن تیمیه که ایده وحدت را طرح می کند. اما جدیدترین ایده وحدت برمی گردد به حضور کمپانی هند شرقی و مناقشه ای که بین مسلمان ها پیدا شد و ظاهر قضیه این است که مسلمانان احساس می کردند که به هندوها باخته اند و سیستم در هند به شدت هندویی می شود و این آغاز یک ایده شد.
او ادامه داد: بلافاصله این تئوری وحدت خود را در شرایط فروپاشی عثمانی د جنگ جهانی اول نشان داد. زمانی که عثمانی به مرد بیمار اروپا تبدیل شد جنبش اتحاد اسلام شکل گرفت که تلاشی بزرگ اما ناموفق برای نجات عثمانی به عنوان نهاد خلافت اسلامی وجود داشت که این جنبش با ایده های افرادی مثل سید جمال الدین اسدآبادی گره خورده بود و جنبش بزرگی را مطرح می کرد. جریان های بعدی وحدت برمی گردد به دوران جنگ سرد بین شوروی و بلوک غرب که مفهوم وحدت خود را در مسایل افغانستان نشان می دهد و در همین زمان ادبیات انقلاب اسلامی رخ داد و مفهوم وحدت سرلوحه کار قرار گرفت و این نشان می دهد کشورهای اسلامی فکر می کنند از طریق وحدت شکست های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی خود را می توانند جبران کنند، پس می توان در پاسخ به سوال اول گفت هر کجا یک نوستالژی چه مثبت و چه منفی در جهان اسلام پیدا می شود یک نوع یاسی از شکست های ملموس دیده می شود و یکی از راه حل های آن، وحدت است که فرمول پذیرفته شده ایست و هیچ محققی نمی تواند این بحث را انکار کند.
فیرحی با بیان اینکه بحث اصلی در جهان اسلام را این مساله دانست که آیا این ایده وحدت ما را دچار مشکل نمی کند ادامه داد: وقتی ما از وحدت صحبت می کنیم اولین سوال این است که وحدت محور چه چیزی باید قرار بگیرد؟ این کلیدی ترین پرسشی است که جواب آن نتوانسته است جواب مثبتی باشد. اولین بحث هایی که متفکران مسلمان در خصوص معیار وحدت داشتند این بود که مذاهب با هم اختلاف دارند اما برای جمع شدن خوب است عقل را داور اختلافات قرار دهیم این ادبیاتی بود که در اندیشه های سید احمد خان هندی خود را نشان می دهد و بعد در ایران هم در اندیشه های دکتر مطهری چیزی به عنوان اسلام عقل گرا به وجود آمد و بعد دیدیم معتزله شد و در ادبیات دکتر سروش هم دیده شد. تصور عمده این بود که اگر به سمت عقل برویم چون عقل غیرفرقه ای تر است می توانیم اختلافاتمان را به عقل ارجاع دهیم اما این ایده بلافاصله مشکل ایجاد کرد. عقل کی؟ عقلِ کجا؟ و یک پرسش اصلی مطرح شد که اگر بنا بود ما بر عقل تکیه کنیم پس دین به چه دردی می خورد بنابراین این ایده به شدت به حاشیه رفت. دومین تئوری این بود که با علم کار کنیم و ببینیم تئوری مسلط علمی چه می کند. آخرین حلقه این بحث را در ادبیات مرحوم بازرگان می توان یافت، اینها آمدند گفتند علم یعنی علم مارکسیستی در اجتماع بنابراین سعی کردند مذهب را تفسیرهای چپ کنند این تئوری هم خیلی زود دچار آسیب شد اولا ادبیات علمی در دنیا یکدست نیست و بسیاری هم علم را ماتریالیستی می دانند پس چطور می تواند یک پدیده ماتریالیستی معیاری برای حل اختلاف امر الهیاتی باشد.
این استاد دانشگاه، سومین نظریه را نظریه قرآن گرایان دانست و خاطرنشان کرد: این نظریه بعد از شکست مشروطیت در ایران پیدا شد، تحت عنوان قرآن گرایی که در ادبیات مرحوم خرقانی خود را نشان داد، مبنی بر اینکه همه به کتاب واحد برگردیم. این قرآن گرایی اندیشه ایست که در حال حاضر در ادبیات بسیاری وجود دارد، اینها معروف به تأمل گرایان هستند یعنی هر چه در قرآن تأمل کنیم به اشتراک نظر بیشتری می رسیم، اما این ایده هم دو ایراد داشت؛ اول اینکه دستگاه های فقهی، کلامی هم روی آیات نیست بلکه خیلی از آنها بر روی روایات است. مثلا در تفکر شیعه، آیات را بر حسب روایات تفسیر می کند یا در مکاتب اهل سنت آیات را بر اساس احادیث خودشان در تفسیر دنبال می کنند. پس بلافاصله بحث تفسیر مطرح می شود که اگر به قرآن برگردیم چطور تفسیر کنیم؟ ایراد دومی که در حال حاضر هم در ادبیات داعش وجود دارد این است که قرآن گرایی یک نوع روشنفکری کاذب در حهان اسلام درست کرد همه فکر کردند با خواندن آیات قران معنی آن را می فهمند مثلا وقتی قرآن می گوید «قاتلوهم أینما وجدتموهم» بکشید غیر مسلمان ها را هر کجا آنها را پیدا کردید اما آیه نمی گوید شیعه، مشرک است. ولی این یک تفسیری است که می گویند شیعه مشرک است و شیعیان را بکشید. بحث عمده نظریات تکفیری از درون همین نوع قرآن گرایی به وجود آمد که عمدتا این دسته از افراد قرآن گرا نیستند، بلکه ظاهرگرا هستند در واقع ظاهر آیه را می خوانند و فکر می کنند آیه در خشونت غرق است.
او تفسیر و رادیکالیسم روشنفکرانه را دو مشکل مهم این نوع قرآن گرایی دانست و گفت: هر کس فکر می کرد آیات را بخواند، می تواند برداشت هایی از آن داشته باشد مثلا فلان آیه مربوط به این زمان است و آیه رحمت مربوط به این زمان نیست. به عنوان مثال وقتی گفتمان رحمت در جهان اسلام پخش شد گفت “درست است پیامبر، پیامبر رحمت است اما با شمشیر رحمت جهانیان است”. پس این معیار هم جواب نداد. معیار دیگر بازگشت به سلف بود و ادبیات داعش به شدت از این معیار دفاع می کند. سلف یعنی بازگشت به خلفای اول تا قبل از معاویه. این جریان سلفیه کوشش می کند تاریخ صدر اسلام را معیار قرار دهد، اما آن زمان هم وحدتی وجود نداشت و اختلافات بنیادین بین شیعه، سنی و خوارج حاکم بود پس ایراد سلفیه این است که اجازه آشتی را به دولت ملی مدرن نمی دهد بنابراین ضد دموکراسی و نهادهای حکومتی جدید است. راه دیگری پیدا شد که داعش روی آن تأکید می کند و آن احیای خلافت است، یعنی معیار وحدت را به خلافت واحد اسلامی بر می گرداند خلافتی که آرمانی ترین شکل آن در زمان مامون و هارون بود. نظریه خلافت گرایی دو مشکل دارد یکی اینکه فرقه های غیر سنی را فرقه های غیر اصیل خواهد دانست و دوم نشانه های دولت ملی را به طور کلی پاک می کند.
فیرحی تصریح کرد: از ایده های دیگری که برای اتحاد اسلام پیدا شد، ایده اتحاد جغرافیایی بود مانند کنفرانس سران کشورهای اسلامی که فکر می کردند با الهام از مدل های اتحادیه های منطقه ای مثل اروپا می توانند عمل کنند غافل از اینکه شرایط تاریخی اروپا با ما متفاوت است؛ اروپا دوره ای از سکولاریسم را سپری کرده است و بازگشت امروزش به مذهب بازگشت فرقه گرایی نیست اما بازگشت ما به مذهب، بازگشت فرقه گرایی است و تا زمانی که فرقه گرایی است آیا می توان آقای اردوغان، آقای روحانی و ملک سلمان را در کنار هم نشاند؟ این کنفرانس ها بی نتیجه است در حالی که ۵۳ عضو دارد. نظریه بعدی در ادبیات جمهوری اسلامی پیدا شد که تکیه بر رهبری واحد است اما این رهبری واحد هم ممکن است آغاز تفرقه در جهان اسلام باشد. طبیعی است اقلیت تشیع که در بهترین حالت شاید ۲۵۰ میلیون نفر باشند، نمی تواند مدعی رهبری یک و نیم میلیارد اهل سنت باشد که بنا به تعریف آنها ما را مسلمان واقعی نمی دانند؛ در درون اهل سنت هم پتانسیل رهبری وجود ندارد چون اصلا رهبر کاریزمایی وجود ندارد که بتواند از مفهوم رهبری صحبت کند. ما در این زمینه هزینه می کنیم اما این هزینه ما بازگشت سرمایه ای ندارد. یکی از آخرین ایده ها که عمر آن به حدود ۴۰ سال بازمی گردد و از زمان آیت الله بروجردی مطرح شد ایده تقریب بود، به این معنا که به جای تکیه بر خلافت سلف، علم، دین و رهبری سعی کنیم این مذاهب را به هم نزدیک کنیم. یکی از موفق ترین مدل ها در این نظریه لبنان بود که توسط امام موسی صدر انجام گرفت اما این نظریه تقریب در ایران پرهزینه ترین و شاید کم فایده ترین است ما وظیفه داریم این مباحث را مطرح کنیم که چرا روی مواردی خرج می کنیم که می دانیم کارایی ندارد.
او در خصوص آخرین ایده وحدت در جهان اسلام بیان کرد: آخرین ایده از طریق بسیاری از روشنفکران مسلمان مطرح شد، مانند دکتر سروش که استراتژی تساهل بود و می دانید بحث تساهل در شرایطی که زمینه نظریه آن در فرقه ها وجود ندارد معمولا خود، تولید خشونت می کند. هر جا نظریه تساهل پیش رفته یا مساجد اهل سنت بسته شده یا شیعیان مورد حمله قرار گرفتند، بنابراین هیچ کدام از این ایده ها به وحدت ختم نشد بنابراین فرمول اول این بود که هر جا دین اسلام با شکست مواجه شد بحث وحدت به میان آمد و فرمول دوم این بود که هر جا ایده وحدت تا منتهی الیه حرکت کرد خشونت افزایش یافت. دلیل این است که وحدت یعنی با من بودن، آن وقت دیگران را غیر خودی، مشرک، ابزار دشمنی و ستون پنجم می دانند و در نتیجه حکم به کشتار آنها می دهند. مثلا یک عده جوان مسلمان، جوان مسلمان دیگری را به دلیل اینکه در خانه اش مهر داشت دنبال کرده مهر او را بر سرش شکسته و بعد او را سر بریدند.
او در خصوص جریان تکفیر و برخی ایده های وحدتی که تولید خشونت می کند، گفت: اصلا فلسفه اندیشه تکفیر، حفظ وحدت است یعنی حفظ ظاهر یکپارچه جهان اسلام است. مفهوم ارتداد نیز در ادبیات اسلام به خاطر این باب شده است که کسی این چارچوب ها را نشکند تا یک حدی کنترل شود. به نظر من فلسفه مجازات های بزرگ بازدارندگی است و فلسفه ارتداد هم این نیست که این مجازات اعمال شود، بلکه پتانسیل بازدارندگی آن مهم است، بنابراین متفکرین کلاسیک مسلمان در خصوص بحث تکفیر معتقد بودند غیر دانشمندان دینی را نمی توان تکفیر کرد، چراکه غیر از آنها کسی آگاه به مسایل دینی به صورت کامل نیست.
این محقق و پژوهشگر اندیشه سیاسی با بیان اینکه شاهد یک دگرگونی اساسی در تفکر داعش هستیم اظهار کرد: در تفکر داعش از سال ۱۹۹۹ به بعد یک دگرگونی اساسی به وجود آمد، مبنی بر اینکه تفکر سلفی نسل چهارم آمدند ملتی را به طور کامل تکفیر کردند؛ مثلا مفتی رهبران انصارالاسلام عراق فتوا داد کل ملت عراق کافر شدند چراکه با آمریکایی ها در جریان سقوط صدام همکاری کردند و بعد آمدند کل تشیع را تکفیر کردند و گفتند تمام شیعه از این جهت که به شفاعت ائمه معتقد هستند، کافر هستند و کشتن آنها واجب است و بعد کل حاکمان را تکفیر کردند. دولت هایی که در برابر غرب موضع نگرفتند هم از نظر آنها کافر بودند، بعد اعلام کردند روشنفکران هم که از دموکراسی و انتخابات حمایت می کنند چون باعث تضعیف مسلمان ها می شوند و فرهنگ غرب را رواج می دهند، کافر هستند و در آخر هر که این افراد را تکفیر نکند کافر است و تمام این ادعا به خاطر این است که این افراد مسأله وحدت اسلامی را می شکنند.
فیرحی گفت: به باور من هر کس غیر از داعش هم بر ایده وحدت اینگونه نگاه کند، خود نیز دچار مشکل می شود. پس ایده های جدیدی مطرح شد که آیا می توان از ایده وحدت عبور کرد و به جای آن از همزیستی استفاده کرد و به جای وحدت از انسجام صحبت کنیم؟ یکی از کسانی که آشکارا به مفهوم وحدت حمله کرد آیت الله سیداحمد شبیری بود، آیت الله شبیری می فرماید؛ کسانی که از وحدت صحبت می کنند خطایی اساسی دارند چراکه باورهای دینی واقع محفوظ دارد، یعنی تشیع باور دارد که حق اینجاست و سنی هم باور دارد که آنها حق هستند، پس این دو را به وحدت خواندن غلط است. آیت الله سیداحمد شبیری معتقد بود؛ ما به جای اینکه این دو سیستم را به هم کوک بزنیم کاری کنیم که این دو به هم حمله نکنند یعنی مسأله را به پذیرش اختلاف ببریم، نه وحدت. چراکه در بحث باور، کسانی که به هم نزدیک تر هستند بیشتر با هم می جنگند.
او ادامه داد: بنابراین بزرگان ما مانند آیت الله شبیری و امام موسی صدر معتقد هستند که به جای وحدت باید به سمت همزیستی و پذیرش آگاهانه اختلاف برویم و معیار را خدمت قرار دهیم، به این معنا که کدام گروه بیشتر به جامعه خدمت می کنند. ما به امام علی (ع) افتخار می کنیم، چراکه دروغ نمی گفت و به مردم کمک می کرد. این مسایل بود که او را امام علی(ع) کرده بود، پس باید از همه این ایده های وحدت عبور کنیم و به سمت همزیستی و خدمت جامعه پیش برویم. افتخار امام موسی صدر به این بود که می گفت؛ شیعه فقیر به درد من نمی خورد من شیعه ای می خواهم که هم عالم باشد و هم ثروتمند چون این شیعه می تواند به سنی کمک کند. این مباحث مطرح می شود اما این ایده چه زمانی به استراتژی حاکم تبدیل شود، نمی دانم.