Please make sure that, your allow_url_fopen or cURL is enabled. Also, make sure your API key and location is correct. Verify your location from here https://openweathermap.org/find

عاشورا؛ استبداد و فضیلت

عاشورا؛ استبداد و فضیلت

گزارشی از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین دکتر فیرحی شب تاسوعا برابر با سی ام مهر 1394 در مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم با موضوع:

بسم الله الرحمن الرحیم

در مسیحیت و اسلام استبداد با مفاهیم دینی ازدواج کرد. تا جایی که هر کس از استبداد انتقاد می کرد به بی ایمانی یا ضعف ایمان متهم می شد. مرحوم نائینی در تنبیه الامه خواستگاه استبداد را به معاویه برمی گرداند. کواکبی هم در طبائع الاستبداد مقابله با استبداد را به امام حسین (ع) برمی گرداند.

1-   معنی استبداد:

الاستبدادُ لغةً هو: غرور المرء برأيه، والأنفة عن قبول النّصيحة، أو الاستقلال في الرّأي وفي الحقوق المشتركة.

استبداد یعنی خودرایی در جایی که حقوق مشترک وجود دارد. سیاست و دولت از حقوق مشترک است.

2-   اشد مراتب استبداد؛

به نظر کواکبی شدیدترین مرتبه استبداد حکومت فرد مطلق العنان است که وارث تخت و تاج است، رهبر ارتش است و ریاست امور دینی را هم دارد. او این سه را در معاویه جمع می بیند. مرحوم نائینی هم می گوید این سه، مثلثی را تشکیل می دهد که استبداد داخلش رشد می کند.

وأشدّ مراتب الاستبداد التي يُتعوَّذ بها من الشّيطان هي حكومة الفرد المطلق، الوارث للعرش، القائد للجيش، الحائز على سلطة دينية.

3- استبداد و فضایل بشر؛
استبداد فضایل بشر را از بین می برد. مهم ترین فضایل بشر مدنی عبارت است از: 1- دین، 2- علم، 3- مجد یا بزرگواری و بزرگ منشی، 4- مال و مالکیت، 5- اخلاق، 6- تربیت و 7- ترقی و پیشرفت.

از میان این ها دو تا را اشاره می کنم: فضیلت دین و فضیلت مجد یا عزت نفس.

3-    استبداد و دین؛

هیچ کس نیست که از استبداد صحبت بکند ولی از دین صحبت نکند. علتش این است استبداد سیاسی از استبداد دینی تولید می شود و بالعکس. این ها دو برادر دوقلواند. پدرشان زورگویی و مادرشان حب ریاست است. به نظر کواکبی این یک قاعده است.

تضافرت آراء أكثر العلماء النّاظرين في التّاريخ الطّبيعي للأديان، على أنَّ الاستبداد السّياسي مُتَوَلِّد من الاستبداد الدِّيني، والبعض يقول: إنْ لم يكنْ هناك توليد فهما أخوان؛ أبوهما التَّغلب وأمّهما الرّياسة، أو

 هما صنوان قويّان؛ بينهما رابطة الحاجة على التّعاون لتذليل الإنسان، والمشاكلة بينهما أنَّهما حاكمان؛ أحدهما في مملكة الأجسام والآخر في عالم القلوب.

هر جا حکومت مشکل پیدا می کند دین هم مشکل پیدا می کند و بعکس. زیرا این دو از پیشانی یا از شاهرگ به هم وصل اند. تمام میکروبهای استبداد سیاسی به دین سرایت م یکند و فساد در دین بدون فیلتر به حوزه سیاست سرایت می کند. در دوران معاویه استبداد سیاسی به تدریج حوزه دین را تخریب می کرد. مرحوم نائینی هم می گوید هر گاه در جامعه استبداد و دین با هم گره خوردند حلش باید از دین شروع شود. اصلاح دینی باید صورت گیرد. به همین دلیل امام حسین فرمود: انی خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی.

والحاصل أنَّ كل المدقِّقين السّياسيين يرون أنَّ السّياسة والدّين يمشيان متكاتفَيْن، ويعتبرون أنَّ إصلاح الدّين هو أسهل وأقوى وأقرب طريق للإصلاح السّياسي.

وربما كان أوّل من سلك هذا المسلك؛ أي استخدم الدِّين في الإصلاح السّياسي؛ هم حكماء اليونان، حيث تحيَّلوا على ملوكهم المستبدِّين في حملهم على قبول الاشتراك في السّياسة

4- رابطه استبداد با بزرگ منشی و مجد.
ناصر الدین شاه گفته است: اگر می خواهید مردم تابع شما باشند نگذارید طعم دانایی را بچشند. پس هر کس زبانش بلندگوی آگاهی است مورد مخالفت واقع می شود. استبداد با آدم های خرده پا درگیر نمی شود، آنان را له می کند. به نظر کواکبی استبداد اصل هر درد است. بزرگترین درد برای بزرگ منشان است. هر کس غیرت آگاهی و اعتماد به نفس بیشتر دارد بیشتر هدف استبداد قرار می گیرد.

به نظر کواکبی مجد یا بزرگ منشی عبارت است از میزان ارزشی که آدم برای خودش قائل است. هر انسان شریفی این قدر به این نیاز دارد که اگر آن را نداشته باشد ولی دنیا را به او بدهند احساس کمبود می کند. این بزرگ منشی در پیامبران و جوانمردان هست: گرسنه می مانند ولی لب به تمنا باز نمی کنند.

بعضی ها بیشتر حرص و علاقه به زندگی دارند و بعضی ها بیشتر حرص به کرامت نفس دارند. در تزاحم این دو، انسان های بزرگ مجد را ترجیح می دهند. البته این پاشنه آشیل استبداد است. نمی داند تا کجا فشار بیاورد مردم حرص به کرامت نفسشان تحریک می شود و در برابر او ایستادگی می کنند.

من الحِكَم البالغة للمتأخرين قولهم: "الاستبداد أصلٌ لكلِّ داء"، ومبنى ذلك أنَّ الباحث المدقق في أحوال البشر وطبائع الاجتماع كشف أنَّ للاستبداد أثراً سيئاً في كلِّ واد، وقد سبق أنَّ الاستبداد يضغط على العقل فيفسده، وإني الآن أبحث في أنَّه كيف يُغالب الاستبداد المجد فيفسده، ويقيم مقامه التمجُّد.

وقد أشكَلَ على بعض الباحثين أيّ الحرصين أقوى؟ حرص الحياة أم حرص المجد؟ والحقيقة التي عوَّل عليها المتأخِّرون وميَّزوا بها تخليط ابن خلدون هي التفضيل؛ وذلك أنَّ المجد مفضَّل على الحياة عند الملوك والقُوَّاد وظيفةً، وعند النُّجباء والأحرار حميّةً، وحبُّ الحياة ممتاز على المجد عند الأُسراء والأذِّلاء طبيعةً، وعند الجبناء والنساء ضرورةً. وعلى هذه القاعدة يكون أئمة آل البيت –عليهم السلام- معذورين في إلقاء أنفسهم في تلك المهالك؛ لأنَّهم لمّا كانوا نجباء أحراراً، فحميّتهم جعلتهم يفضِّلون الموت كراماً على حياة ذلٍّ

پایین ترین بزرگ منشی بخشش مال است و در مرتبه بالاتر بذل علم نافع مفید جامعه است. علم خطرناک ترین تله استبداد است. نائینی در مقدمه تنبیه الامه می گوید: هر گاه در جامعه بدعتی پیدا شد عالم باید علمش را آشکار کند وگرنه لعنت خدا بر او باد. هزینه بذل علم خیلی زیاد است.

سومین نوع مجد، بذل نفس است در راه یاری حق.

در مقابل مجد تمجد است. نظام های استبدادی مجد می سازند. استبداد می خواهد با اینان، بزرگمردان واقعی را از صحنه بیرون کند. به یکی مرجعیت دینی می دهد و به یکی قدرت سیاسی می دهد. اینان قطب های دروغین و دست ساز استبداداند. اینان چون مرجعیت دینی و قدرتشان بادکنکی است سرانجام از بین می روند. تمجد در زمان معاویه زیاد است. حتی مخالفین دست ساز هم دارد.

مستبد متمجدین را به کار می گیرد تا مردم را فریب دهد و آنان را در جهل نگه دارد.

يقابل المجد، من حيث مبتناه، التمجُّد.

والخلاصة: أنَّ المستبد يتّخذ المتمجّدين سماسرة لتغرير الأمة باسم خدمة الدين، أو حبّ الوطن، أو توسيع المملكة، أو تحصيل منافع عامة، أو مسؤولية الدولة، أو الدفاع عن الاستقلال، والحقيقة أنَّ كلّ هذه الدواعي الفخيمة العنوان في الأسماع والأذهان ما هي إلا تخييل وإيهام يقصد بها رجال الحكومة تهييج الأمة وتضليلها، حتى إنَّه لا يُستثنى منها الدّفاع عن الاستقلال؛ لأنّه ما الفرق على أمةٍ مأسورة لزيد أن يأسرها عمرو؟ وما مثلها إلا الدّابة التي لا يرحمها راكب مطمئن، مالكاً كان أو غاصباً.

یکی از فریب های دائمی مستبدان این است که وقتی با مخالفت آزادمردان مواجه می شوند می گویند مرزها دارد تهدید می شود. دشمن نفوذ کرده است. اینان ستون پنجم اند. معاویه بیست سال از این حربه استفاده می کرد. می گفت ستون پنجم تا اهل بیت هم نفوذ کرده است. هیچ نظامی نیست که یک دشمن فرضی درست نکرده باشد. البته با این کارشان دشمن واقعی هم درست می شود.

مجد؛ تمجد و اصالت؛

کسانی که در خانواده های بزرگمردان بزرگ شده اند برای بزرگمنشی اصالت دارند. اینان مجد و کرامت فامیل خود را پشت سر خود دارند. اینان قبل از این که به دنیا بیایند انبوهی از مجد و کرامت منتظر اینان است که به دنیا بیایند و به آنان وصل شود. حسین (ع) اگر خودش هم بخواهد ساکت باشد خاندانش و انتظاری که از خاندانش می رود چنین اجازه ای به او نمی دهد. لذا می گوید مثل منی با مثل یزید بیعت نخواهد کرد. یعنی اصلا من نمی توانم با او بیعت کنم. قدری خارج از اراده است.

5- مبحث السَّعي في رفع الاستبداد:
کواکبی می گوید برای رفع استبداد باید سه کار کرد: 1- ملتی که تمامش یا اکثرش هنوز درد استبداد را نفهمیده اند شایسته آزادی نیستند. بگذارید زمان بگذرد تا بفهمند. به انسان غیر گرسنه غذا دادن خیلی مطلوب نیست. این دردها اول بر پیکر آزادمنشان می نشیند. اینان اول درد استبداد را می فهمند و بعد به جامعه سرایت می کند. 2- نباید به جنگ با استبداد رفت. باید زیر پایش را خالی کرد. هر قدر او را بزنید فربه تر می شود. باید او را از معنی انداخت که احساس خلأ کند. خودش فروبریزد. و این بر می گردد به آگاهی مردم. هشتاد سال بعد عاشورا خلافت اموی ماند اما جسد بی روح بود. هر روز همه منتظر بودند فردا فروبریزد. 3- استبداد را از بین بردن مهم نیست. مبارزان ابتدا باید بدل احسنش را نشان دهند. بعد به استبداد انتقاد کنند. وگرنه مستبدی می افتد و مستبد دیگری جایش می نشیند. قبل از مفاتیح الجنان کتاب دعایی در دست مردم بود به نام مفتاح الجنه که خرافات زیادی داشت. مرحوم شیخ عباس قمی می گفت با تحریم این کتاب راه به جایی نمی برید. شیعه احتیاج به دعا دارد. باید جایگزین و بدل احسن آن درست شود بعد با آن مخالفت شود. لذا مفاتیح الجنان را نوشت.

1-  الأمَّة التي لا يشعر كلُّها أو أكثرها بآلام الاستبداد لا تستحقُّ الحريّة.

2- الاستبداد لا يقاوَم بالشِّدة إنما يُقاوم باللين والتدرُّج.

3- يجب قبل مقاومة الاستبداد، تهيئة ما يُستَبدَل به الاستبداد.

امام حسین (ع) سه بدعت می دید: 1- به رسمیت شناختن رهبری یک عنصر فاسد و خودکامه. 2- به رسمیت شناختن حکومت که با زور بیعت می گیرد. متغلب و زورگو هم هست. قدرتش خارج از اراده جامعه است. معاویه ظاهر کارش این نبود. به او گفتند چطور توانستی بیست سال مردی را که علی (ع) نتوانست اداره کند اداره کنی. گفت: هر وقت رابطه من و مردم داشت قطع می شد شل می کردم و مردم چون بعد از مدتی می خوابند دوباره آنان را برمی گرداندم. اما یزید این طور نبود. 3- بدعت موروثی بودن حکومت به عنوان سنت اسلامی.

گر چه بدعت رسواى بيعت خواهى براى يزيد به عنوان رهبر و حاكم اسلامى پس از معاويه با نقشه و تلاش خود او آغاز گرديد و او بود كه بر خلاف مقررات دين خدا و حتى عهدنامه‏اش با حضرت مجتبى، به اين فريب و جنايت بزرگ، آن هم به نام دين دست زد، امّا پس از مرگ او بود كه اين كار با شدت و خشونتى جنون آميز در دستور كار رژيم اموى قرار گرفت و يزيد بر آن شد تا به هر وسيله ممكن از مخالفان استبداد- به ويژه از پيشواى آزادى، در برابر ديدگان مردم براى رهبرى خويش- بيعت بگيرد؛ و آن گاه بود كه حسين عليه السّلام در واكنش شجاعانه و سرنوشت‏ساز خويش بر اين قانون‏شكنى و زورمدارى رسوا، نه گفت و اين نفى استبداد و زورمدارى شجاعانه، عامل ديگرى در حركت ستم ستيز اوست؛ براى نمونه:

1- آن حضرت در برابر بيعت خواهى استاندار اموى و تهديد مشاور او، به روشنگرى پرداخت كه:

 أيّها الامير، إنّا أهل بيت النبوّة، ومعدن الرسالة، ومختلف الملائكة، ومحلّ الرحمة، وبنا فتح اللّه وبنا ختم، ويزيد رجل فاسق، شارب خمر، قاتل النفس  المحرّمة، معلنٌ بالفسق، ومثلي لايبايع مثله، ولكنّ نصبح وتصبحون، وننظر وتنظرون أيّنا أحقّ بالخلافة والبيعة

هان اى امير! بدانيد كه ما خاندان نبوت هستيم و گنجينه رسالت و جايگاه آمد و شد فرشتگان و فرودگاه وحى خدا. او، دين را از خاندان ما و به وسيله ما آغاز فرمود و سرانجام نيز به وسيله خاندان ما آن را جهانى خواهد ساخت؛ امّا يزيد اين عنصر خودكامه‏اى كه از من براى او بيعت مى‏خواهيد، مردكى گناه پيشه و بيدادگر و شرابخوار است؛ كسى است كه دستش تا مرفق به خون بيگناهان و عدالتخواهان آغشته است. او مقررات خدا را در هم مى‏شكند و به زشتى و گناه و تباهى دست‏ مى‏يازد؛ از اين رو كسى همانند من، با فردى همانند او بيعت نخواهد كرد.[1]

2- و در برابر فريبكارى يكى از مهره‏هاى كهنه كار استبداد كه او را به بيعت با رهبر رژيم اموى وسوسه مى‏كرد، فرمود: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ‏ و على الاسلام السّلام اذ قد بليت الامّة براع مثل يزيد ....»[2] ديگر بايد فاتحه اسلام و مسلمانى را خواند و با آن وداع گفت، آن گاه كه جامعه و مردم دچار زمامدار و رهبرى همانند يزيد گردند.

3- و در برابر خير خواهى و چاره انديشى محمّد حنفيه فرمود: «يا اخى! و اللَّه لو لم يكن في الدّنيا ملجأ و لا مأوى لما بايعت يزيد ....»[3] اگر در كران تا كران گيتى پناهگاه و نقطه امنى برايم پيدا نشود، باز هم با يزيد و نظام بيداد و فريب او بيعت نخواهم كرد.

و نيز در قربانگاه عشق در برابر تقاضاى دشمن، حسرت را بر دل آنان نهاد و خروشيد كه:

«اما و اللَّه لا اجيبهم الى شى‏ء ممّا يريدون حتّى القى اللَّه و انا مخضّب بدمى.»[4] هان! بهوش باشيد! به خداى سوگند هرگز به خواسته ظالمانه آنان پاسخ مثبت نخواهم داد تا در حالى پروردگارم را ديدار كنم كه به خون خويشتن در راه او و نجات و آزادى بندگانش از بند بيداد رنگين شده باشم.

گفتنى است كه اين واكنش شجاعانه و تفكرانگيز در برابر بيعت خواهى زورمدارانه بدان دليل است كه رژيم اموى با اين كار، افزون بر همه جنايت‏ها و حق‏كشى‏ها و بدعت‏هاى رسوايش به نام دين، در حقيقت به سه بدعت بزرگ و رسوا نيز از حسين عليه السّلام گواهى و امضا مى‏خواست:

الف) بدعت بزرگى چون به رسميّت شناختن رهبرى يك عنصر فاسد و خودكامه و سفاك و ناآگاه و مرزناشناسى چون يزيد در جامعه اسلامى.

ب) بدعت خطرناك به رسميت شناختن به كف گرفتن زمام امور جامعه با زور و قلدرى و بدون رضايت و راى آگاهانه و آزادانه مردم به عنوان خليفه خدا.

ج) و ديگر بدعت موروثى ساختن حكومت كه تا آن روز در ميان مسلمانان بى‏سابقه بود.[5]

با اين بيان هدف ديگر عاشورا و نهضت شجاعانه حسين عليه السّلام نفى و طرد استبداد و زورمدارى عريان و اوج دادن جامعه و مردم به جهانى آزاد و برخوردار از منطق و خرد و گفت و شنود خردورزانه و آگاهانه و منصفانه، و حال و هوايى برخوردار از شرايط آزاد براى آزادى انديشه و بيان و مقايسه و انتخاب و در خور زندگى انسانى بود.

رجزها و فضیلتها

در رجزهای حضرت ابالفضل نیز فضیلت ها نمایان است:

ثم خرج من بعده العباس بن عليّ، و أمه أمّ البنين أيضا، و هو «السقاء»، فحمل و هو يقول:

         أقسمت باللّه الأعزّ الأعظم             و بالحجون صادقا و زمزم‏

          و بالحطيم و الفنا المحرّم             ليخضبنّ اليوم جسمي بدمي‏

          دون الحسين ذي الفخار الأقدم             إمام أهل الفضل و التكرم‏

 فلم يزل يقاتل حتى قتل جماعة من القوم، ثمّ قتل، فقال الحسين:  «الآن انكسر ظهري، و قلّت حيلتي».

به خدای عزیزترین و شکوههمند ترین سوگند / به حرم امن خدا و آب زمزمش سوگند

به خانه خدا و ساحت مسجد الحرام سوگند/ که امروز پیکرم به خون رنگین خواهد شد

پیش پای حسین که صاحب و پیشگام در فضیلت ها و افتخارات است/  پیشوای اهل فضیلت و کرامت.

[1] ابن نما حلى، جعفر بن محمد، در سوگ امير آزادى ( ترجمه مثير الأحزان ) –ص 26، ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1380 ش.
[2] ( 1)- لهوف، ص 12.
[3] ( 2)- مقتل ابى مخنف، ص 15.
[4] ( 3)- مقتل الحسين، مقرّم، ص 239.
[5] در سوگ امير آزادى ( ترجمه مثير الأحزان )، ص: 27

Image

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ

 

پس بشارت ده به آن بندگان من كه به سخن گوش فرا مى‏ دهند و بهترين آن را پيروى مى كنند

مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم