Please make sure that, your allow_url_fopen or cURL is enabled. Also, make sure your API key and location is correct. Verify your location from here https://openweathermap.org/find

هم زیستی یا وحدت

هم زیستی یا وحدت

اولین جلسه از سلسله جلسات آشنایی با جریانات معاصر، «سیدجمال الدین اسدآبادی، نوگرایی یا سلفی گری در اندیشه وحدت اسلامی» با حضور دکتر فیرحی و دکتر احسان شریعتی در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران برگزار شد.

به گزارش خبرنگار شفقنا، در ابتدای این مراسم دکتر احسان شریعتی، سید جمال الدین اسدآبادی را یک شخصیت جهان شمول دانست و گفت: سیدجمال الدین اسدآبادی فقط متعلق به جهان اسلام نیست چراکه تأثیرات زیادی در جهان و جنبش های اسلامی گذاشته است. همچنین او تأکید زیادی به فلسفه به عنوان مادر علوم داشت. گویا دکتر فیرحی معتقد است جریان های اسلام گرا از سیدجمال الدین به عنوان پیشگام نواندیشه دینی تأثیراتی را پذیرفته اند. به نظر من بنیادگرایی یکی از مسایل مهم در جهان امروز است بنابراین هر گونه اظهارنظر نسبت به سیدجمال الدین و تحرکات اخیر باید با انصاف و بیطرفی علمی همراه باشد.

او ادامه داد: یک واقعیت مهمی وجود دارد و آن اینکه بعد از سیدجمال الدین اسدآبادی، نسل های دیگری آمدند، مثلا شیخ عبده بود که رفیق سیدجمال الدین اسدآبادی بود و از طریق ایشان بود که اندیشه های او به نسل های بعد مانند رشید رضا کشیده شد که موسوم به نهضت احیا و بیداری گری بودند. در دوران رشید رضا، مجله المنار دچار یک بحران مالی شد که برای تأمین کمک مالی به عربستان روی آورد، پس می توان گفت گرایش وهابیت روی آنها تأثیراتی گذاشته است. یکی از حوزه های تأثیرات سید جمال الدین در هند و پاکستان است و از دیگر حوزه ها می توان به ایران اشاره کرد که در زمان انقلاب این نوع اندیشه دینی بود که چشم اندازهای تازه ای ایجاد کرد و قشر متوسط و فرهنگی از این پیام استقبال کردند و پیشگام انقلاب بودند، اما پس از انقلاب با یک گشت پارادایمی مشابهی در ایران مواجه بودیم یعنی در جمهوری اسلامی ایران گفتمان غالب گفتمان اصولگرا بود. چون این موضوع در پیش چشمان خودمان رخ داده می توانیم دید بهتری نسبت به آن داشته باشیم.

در ادامه این نشست، دکتر فیرحی گفت: مسأله خشونت مذهبی یکی از مهم ترین مسایل امروز است که در این نشست با آغازگران اندیشه های نوگرایی گره خورده است. به نظر من سید جمال الدین اسدآبادی از چند جنبه مهم است؛ یکی اینکه او موثرترین فردی است که وارد مناظره علم و دین شده است و بحثی مطرح شد به نام ماتریالیسم مذهب، وحدت، سلفی گری، نوگرایی و تجدد و در آخر مسأله ای به نام راه سوم بین این دو راه. من به چیزی که فکر می کنم به عنوان ماهیت فکر از آن یاد می کنم یعنی این تفکر که با سیدجمال الدین شروع شد با ما چه کرده و چه مسیری را طی می کند. واقعیت این است که متفکران دنبال راه نو هستند که یا آن راه را پیدا کنند یا آن را بسازند. واقعیت در بحران های اجتماعی همین است. اولین بحران در هند و در زمان کمپانی هند شرقی و حضور انگلیس در این کشور شروع شد.

استاد دانشگاه تهران با بیان اینکه مرحوم جمال الدین اسدآبادی آغازگر وحدت نیست، ادامه داد: بلکه دیگران هم تئوری وحدت را مطرح کردند اما این سیدجمال است که شبیه باد، تخم تفکر وحدت را در همه جهان اسلام پخش کرد. نقش اول سید جمال الدین در ناقل بودن این ایده است؛ اهمیت دیگر او این است که کوشش کرده از منازعه و دعوای سنتی بین ماتریالیسم و الهیات یا علم و دین یک راه سومی را پیدا کند. این راه سوم همان است که امروزه در ادبیات ما مسلمان ها به عنوان نواندیشی یاد می شود. این راه درخشش های خوبی دارد اما با مشکلاتی هم مواجه است. آنچه ذهن من را مشغول کرده این است که آیا می توان فرصتی داد و دید این راه سوم چه امکاناتی دارد و با چه دشواری هایی مواجه است. در واقع اگر به طور خلاصه به جریان های جهان اسلام نگاه کنیم می بینیم آنچه در جهان اسلام رخ داده نه حاصل تفکر ماتریالیسم و نه حاصل تفکر اندیشمندان سنتی است. آنچه که امروز رخ می دهد کم و بیش محصول همین راه سوم است که هم باید به آن عشق ورزید و هم دید که چه بیماری در آن وجود دارد، در جهان اهل سنت دو تفکر نواندیشی بزرگ داریم یکی تفکر سلفی و دیگری تفکر اخوانی است و اگر به آن دو نگاه کنیم می بینیم نه سنتی هستند و نه ماتریالیسم، بنابراین آنها با مردم سنتی کوچه و بازار فرق می کنند حتی با روشنفکران ماتریالیسم هم متفاوت هستند اینها فعالان متفکر یا متفکرین فعال هستند که سرنوشت یک صد سال ما را ساختند.

فیرحی تصریح کرد: سال ۱۹۲۴، ۲۶ و ۲۸ آغاز دو جریان بزرگ است یکی اوج گیری سلفی به وسیله رشید رضا و دیگری اوج گیری اخوان توسط حسن بنا است. این دو جریان را وقتی نگاه می کنیم یکی به لحاظ تشکل خیلی مهم است و دیگری به لحاظ انرژی یعنی سلفی ها انرژیک هستند و اخوانی ها تشکیلاتی تر و جذاب هستند و آنچه در خاورمیانه می بینیم محصول این دو جریان است. کتابی اخیرا نوشته شده است که نویسنده در آن سعی می کند ادبیات داعش را توضیح دهد و در آن می گوید که مخاطب من هشت گروه مهم هستند که اگر آنها را تقسیم کنم یا جهادی هستند یا سلفی. مانند جهادی ها، اخوانیان مصر، اخوانی های سودان و اخوانی های ترکیه و … اینها دیدگاه های منسجمی دارند و تئوری پرداز هستند و استدلال شان این است که اگر برای جهان اسلام قرار بود کاری بکنند تا حالا انجام داده بودند و اگر به امید آنها بنشینیم تا صد سال بعد هم کاری نمی کنند. این دسته از افراد تلاش می کنند جامعه خود را تغییر دهند و اگر نتوانستند جامعه را تغییر دهند مأیوس می شوند یا در صورت تغییر هم از نتیجه ناراضی هستند پس مجبور هستند به وضع موجود تن دهند و در انتظار مرگ خود بنشینند.

فیرحی گفت: قطع نظر از تمام شخصیت ها و نیروها در درون راه سوم که منتهای یأس و امید نهفته است که ما را اینگونه در هم می پیچد، یعنی کارهایی می کنیم اما سرانجام دچار یأس می شویم. یک نارضایتی در راه سوم نهفته است که جدی است. این راه سوم چه چیزهای خوبی دارد که می توان آن را تقویت کرد؟ هنر ما باید این باشد که شجاعانه از میراث راه سوم حراست کنیم و هم این بیماری هایی که داخل این تفکر آمده و از زمان سید جمال الدین توسعه پیدا کرده است را معالجه کنیم تا از این مهلکه نجات پیدا کنیم. این معما وجود دارد که ما چه کنیم که جوامع مسلمان دوباره به آرامش برگردند. بخشی از این کارها نظامی و بخشی دیگر سیاسی است، اما اقدامات نظامی و سیاسی موقت هستند. آنچه مهم است اصلاح ماهیت فکر است، یعنی چگونه اندیشیدن به مسلمان بودن در این شرایط خاص.

احسان شریعتی در ادامه در پاسخ به این سوال که دکتر فیرحی راه سومی را ارائه کرد که از آن سلفی گری و روشنفکری دینی به وجود می آید، آیا این تناقض نیست که همزمان هم روشنگری دینی و سلفی گری پدید آید؟ گفت: این مسأله را قبول ندارم چون سید جمال الدین را باید شناخت اما اطلاعات ما خیلی دقیق نیست. همین میزان از آثار او که باقی مانده در همین راه سوم اصلا با نقد سنت شروع می شود. سید جمال الدین یک فرد سیاسی است و نقدی که در آسیب شناسی می توان به او داشت این بود که با اینکه بسیار به فلسفه تأکید داشت اما در مصر شاگردانش را به این تشویق می کرد که روزنامه تأسیس کنند، به قول عبده نحوه تدریس او خیلی نوآورانه بود اما در آخر عمر خودش هم انتقاد می کند که این انرژی که در سرزمین شوره زارهای سلطنت انجام داد اگر در میان توده ها انجام می داد بهتر بود؛ بنابراین شخصیت او را باید بهتر شناخت و او اصلا ربطی به رشید رضا و اخوان ندارد.

فیرحی در پاسخ به این سوال که چگونه می شود از دل اندیشه سید جمال دو بال راه سوم یعنی روشنفکری دینی و سلفی گری بیرون می آید، اظهار کرد: بله، در راه سوم تناقض وجود دارد و این تناقض از اینجا شروع می شود که اندیشه سید جمال الدین در مقابل سید احمد خان در هند که بیشتر کوشش می کند مذهب را با مرجعیت علمی توضیح دهد موضع می گیرد. موضع سید جمال الدین مهم است زیرا از یک طرف سید احمد خان را متهم به نچرالیسم کرده و از مذهب دفاع می کند اما از سوی دیگر در مقابل بربری ها که سنتی و نزدیک به دیدگاه های ابن عبدالوهاب هستند به علم تکیه می کند. به عبارت دیگر در مقابل سید احمد خان از مذهب و در مقابل بربری ها از علم دفاع می کند. او می خواهد علم را در مقابل دین قرار دهد یعنی توضیح دهد که علم و دین تضادی با هم ندارند که این از درخشان ترین تلاش های سید جمال الدین است و بلافاصله بعد از این حرف می گوید دین زندگی را اداره می کند. سید جمال الدین یک شش گانه یا مسدس دارد که سه تای آن از جنس باور و سه تای دیگر از جنس عمل است و می گوید اینکه انسان اشرف مخلوقات است یا جامعه انسانی بهترین جامعه در مقابل گروه های حیوانی دیگر است و اساس زندگی برای کمال است که این شش گانه ها از درون دین درمی آید.

او ادامه داد: سید جمال الدین برای اینکه از علم دفاع کند به دین و برای اینکه از دین دفاع کند به علم پناه می برد؛ شروع او خوب است ولی نتایج خوبی ندارد، پس شاگردان او دو دسته می شوند دسته اول کسانی که به عقل اهمیت می دهند مانند عبده در مصر و دسته دوم آنهایی هستند که بی اعتمادی به عقل دارند و به مذهب تکیه می کنند مانند رشید رضا، بنابراین به تدریج جریان دوم جریانی می شود که جنبش سلفی را پرانرژی می کند. سید جمال الدین این نکته را به خوبی فهمید که مشکل جهان اسلام عبارتند از انحطاط اخلاقی و فروپاشی داخلی است که از ۲۰۰ سال پیش وجود داشته یعنی جامعه ای که در آن یک تار مو معیار بود و ارزشی مانند چک را داشت به دزدی افتاد و جامعه ای که مردم در آن از مردن نمی ترسیدند تحت استعمار قرار گرفتند. سید جمال الدین فهمید که مذهب هم دچار انحطاط شده است و باید اصلاح شود، اما وقتی که اصلاح می کند باید به کی پناه ببرد؟ گاهی به علم پناه می برد گاهی هم به دین و زیر هر دو پایش هم زغال سرخ قرار داشت و زمانی که این مباحث را مطرح می کرد دو جریان در حال گسترش افکار خود بودند.

استاد دانشگاه تهران ادامه داد: سید جمال الدین را دو جور می بینیم، یکی اینکه اکتیویست رفرمیسم سیاسی که بعد خودش اذعان می کند ای کاش فعالیت های سیاسی اش معطوف به توده مردم بود نه نخبگان، می خواهم بگویم که او معتقد بود استراتژی توجه به روسا ناموفق است اما هر رفرمی چه از بالا باشد چه از پایین یک مبنا می خواهد. دوم اینکه سید جمال الدین یک رفرمیسم فکری است که بنا بود مبنای اصلاح سیاسی باشد که امروز تحت عنوان راه سوم از آن یاد می کنیم که این راه سوم در روش تناقض دارد. تناقض این است که گاهی برای توجیه دین به علم پناه می برد و گاهی برای حمله به علم به دین پناه می برد. وقتی به اهل سنت نگاه می کنیم راحت تر می توانیم درک کنیم چه اتفاقی افتاده است.

فیرحی بیان کرد: در ادبیات اهل سنت احساس می شد که تئوری های علمی قابل اتکا نیست و برای اطمینان به مذهب تکیه می کردند و چون در داخل مذهب اختلاف زیاد بود یک نقطه اشتراک را پیدا کردند و آن عبارت بود از کتاب خدا و چهل سال صدر اسلام و گفتند آن دوره، دوره ای است که اختلافات کم و رونق زیاد است و از درون دو مسأله پدید آمد، یعنی خلفای اولیه را راشدین نام نهادند و حدیث هایی را هم برای آن پیدا کردند مانند حدیث نجوم به این معنا که صحابین مانند ستارگان آسمان هستند و در هر جا بر آن تکیه کنید هدایت می شوید، پس برای اینکه گم نشویم باید به آنها وصل شویم و اسم آن را سلفی گذاشتند و در بحث متن هم گفتند که تمام متون فقهی را کنار بگذاری و به خود قرآن برگردید و این همان اندیشه ظاهری است که وجود دارد و هر دوی اینها تنوره رادیکالیسم است، یعنی بی واسطه برگشتن به دوره ابوبکر و عمر. چون کفه علم گرایی سبک بود همیشه میراث سید جمال را دو گونه داریم یک روشنفکرانی که کفه اجتماعی پایین ولی وزن علمی بالایی دارند و دوم سلفی که وزن علمی پایین و کفه اجتماعی بالایی دارند. معمولا در جهان اسلام به طور مستمر روشنفکران مورد اقبال قرار نگرفتند و آنچه مورد اقبال قرار گرفته است جریان سلفی است. شاید جریان روشنفکران کمی ضعیف تر است و همیشه بنا به دلایلی به عنصر بیگانه متهم می شوند. به عنوان یک محقق وقتی به جامعه نگاه می کنم احساس می کنم که موجود سلفی، طوفانی تر است.

این استاد دانشگاه در خصوص اینکه چه پیوندی بین سلفی و خشونت با سید جمال الدین وجود دارد، گفت: در اندیشه های سید جمال الدین نشانه ای از خشونت نمی بینیم اما عناصر ساختاری خشونت در فکر است. سید جمال الدین اصلا از خشونت صحبت نمی کند، آنچه که مهم است اندیشه های نوگرایی یا راه سوم است که سرانجام چرخید و خود را در سلفیه دانه داد و خود این سلفیه به دلایل بسیاری مولد خشونت است. ما نمی توانیم بگوییم هر سلفی خشن است اما می توانیم بگوییم که بسیاری از خشونت ها با سلفی ارتباط دارد، پس می توانیم این نتیجه را بگیریم که اگر بخش روشنفکری سید جمال به سمت سلفی چرخید از آن پس راهش برای تولید خشونت هموار می شود.

در ادامه این نشست، دکتر احسان شریعتی گفت: مفاهیمی مثل خشونت و سلفی گری تعریف می خواهد، سلفی گری می تواند بازگشت به سنت سلف صالح باشد. بازگردیم به سنت به عنوان متدلوژی که پیامبر جامعه جاهلی را به تمدن بزرگ شرق رساند، اما در خصوص روشنفکران دینی که شعار اجتهاد می دادند باید گفت که اجتهاد چند پایه دارد کتاب، سنت، عقل و اجماع که دکتر شریعتی می گوید به جای عقل و اجماع علم و زمان به کار باید گرفت، این راه سوم تعریفش همین است، اگر تلاش کنیم که از این دوقطبی بیرون آییم خشونتی اعمال می شود که ربطی به اسلام ندارد، اما در سلفی گری بازگشت زیادی به جامعه جاهلی انجام دادند، یعنی همانند کاری که داعش انجام می دهد که یک نوع بازگشت به جاهلیت است در حالی که کجای اسلام آمده که سر ببرند و تجاوز کنند؟ این دسته معتقد هستند که باید تمام آنچه که در دوران جاهلیت بود را احیا کنیم.

به گزارش شفقنا در بخشی از این نشست، دکتر داود فیرحی راجع به بحث وحدت گفت: مرحوم سید احمد شبیری در کتاب خود به سید جمال الدین اشاره کرده و گفته است؛ روشنفکران که به دنبال وحدت هستند چاک جامعه را گم کرده اند و قسمت سالم جامعه را کوک می زنند. به عقیده مرحوم شبیری اندیشه وحدت در جایی که اختلافات بنیادی وجود دارد امکان پذیر نیست یا به اعتقاد او جریان های وحدت که شروع شود یا باید هر دو از موضع خود دست بکشند که شدنی نیست و اگر هم دست بکشند متهم می شوند. هر که به وحدت تأکید کرده دو اتفاق مهم برایش افتاده، یکی اینکه حامیان وحدت خود قربانی وحدت شدند و دوم اینکه وقتی از وحدت صحبت می شود هر کس می گوید وحدت یعنی با من باش و همه به اندیشه سلفی برگردند و هر کس برنگردد به عنوان مخالف وحدت شناخته شده و جواز تکفیر او صادر می گردد. اگر مبنای وحدت، علم باشد سکولار شناخته می شود. اگر مبنا را رهبری قرار دهیم ایران، عربستان و ترکیه مدعی آن هستند. در این ۳۷ سال از وحدت چه نفعی بردیم پس به نظر من تئوری هم زیستی بهترین جواب را می دهد و افرادی مانند امام موسی صدر زودتر به این نتیجه رسیدند. مسایل امروز پیچیده است ما چاره ای نداریم، اتفاقاتی که در جهان اسلام رخ می دهد سه سطح دارد: ۱- اقدام نظامی، ۲- اقدام سیاسی و ۳- مسأله فکری و فرهنگی. ما الان می توانیم به مسایل فکری توجه کنیم یا آنچه در زمان سید جمال الدین رخ داد را نگه داریم من راه حل روشنی ندارم اما مسأله ی مهم این است که با مبناهایی که وجود دارد راه به جایی نمی بریم.

در پایان دکتر احسان شریعتی درباره وحدت بیان کرد: مفهوم وحدت بسیار مهم است، سید جمال الدین ایرانی شیعه بود ولی طوری عمل کرد که تمام جهان اسلام متحد شوند. اتفاقا جریان های سلفی گری می خواهند تفرقه مذهبی علیه دیگر مذاهب را دامن بزنند که ربطی به وحدت ندارد بلکه ضد وحدت است. مبنای وحدت یک مبنای عقلی و سیاسی یعنی همان تز قراردادهای اجتماعی می تواند باشد یعنی جوامع بر اساس یک قرارداد می توانند با هر مذهبی در کنار یکدیگر همزیستی داشته باشند.

Image

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ

 

پس بشارت ده به آن بندگان من كه به سخن گوش فرا مى‏ دهند و بهترين آن را پيروى مى كنند

مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم