«نظریه امت و امامت »(3)
داود فیرحی
حزب در نظام امت و امامت
شهید بهشتی ارزیابی جالبی از نسبت حزب و رهبری دارد؛ از یک سوی بر ضرورت همسویی حزب با نهاد رهبری تکیه دارد و چنین می اندیشد که؛ حزب در طول رهبری باشد و نه در عرض آن. وی در توضیح مواضع حزب جمهوری اسلامی تصریح دارد ؛«این تشکیلات باید تحقق بخشنده نظام امت و امامت باشد، چون نظام اسلامی ما نظام امامت و امت است؛ نه این که معارض امامت باشد».[1] از سوی دیگر، در توضیح برنامه های حزب اشاره می کند که؛ «تبدیل شدن امامت فردی به امامت جمعی، و زمینۀ شرکت دادن هر چه بیشتر امت در امامت» از اهداف و برنامه های عمده حزب است. به نظر او، وحدت برخاسته از امامت حزب، پردوامتر و مؤثرتر و كامل تر از وحدت برخاسته از امامت فرد خواهد بود.[2] بهشتی چنین می اندیشید که؛ اصل فردیت رهبری واحد و نقش خلاق آن در جامعه انکار ناپذیر است. اما از نکات زیر نیز نباید غفلت نمود؛
1- پيدايش يك رهبر مورد قبول همه يا اكثريت جامعه امري نيست كه دفعتاً صورت گيرد. معمولاً طي يك دورۀ طولاني يا نيمه طولاني، يك چهره مورد شناسا يي و قبول چنين اكثريتي قرار مي گيرد. گاه هم دو، سه، يا چند چهره مزایا و جاذبه ها يي دارند كه جامعه موفق نمي شود از ميان آ نها يكي را برگزيند و بر ديگران ترجيح قطعي دهد و هر گروه از جامعه پيرو يكي از آنها مي شود. به اين ترتيب، جامعه غالباً از رهبري وحدت آفرین یک فرد برجسته برخوردار نیست و باید برای این فکری شود و نمی توان حل مشکل را صرفاً در رهبری واحد یک فرد جست.
2- رهبري اشخاص براي هدايت كل جامعه لازم و مفيد است، ولي براي ادارۀ امور جامعه كافي نيست و در اين زمينه هرگز كارايي تشكيلات را ندارد. تجربۀ جمعی مكرر نشان داده است كه پيرامون رهبر يا رهبراني كه منفردند و تشكيلاتي ندارند، افراد يا گروهها و باندها به وجود می آيند كه هر يك جريان امور را به سويي كه خود تشخيص می دهند يا با خواسته ها و منافع خود سازگار مييابند، مي برند و چه بسا كه بر سر این ادعای خود كشمكشها دارند و كارهاي يكديگر را خنثي مي كنند. به اين ترتيب، وقتي پاي ادارۀ مملكت به ميان مي آيد، مي بينيم پیرامون يك رهبر واحد گرو هها و قطب هاي قدرت به وجود مي آید و اين وضع عملاً به ميان جامعه كشانده مي شود. و باز اين گروه بندي ها عملاً همان معایب احزاب متعدد و رقیب را دارد، آن هم بی سامان تر و مهارناپذیرتر، بي آ نكه محاسن تشكيلات را داشته باشد.[3]
این اشارات، دیدگاه بهشتی در باره حزب در نظام امت و امامت را نشان می دهد. اما این نکته همچنان قابل بررسی است که او اگر حزب را در طول امامت و از حیث رتبه متأخر بر آن قرار می دهد، چگونه می تواند به نقش حزب در توسعه و تبدیل امامت فردی به امامت جمعی نیز تکیه و تأکید نماید؟ همچنین رابطه چنین حزبی که خود متکی بر امامت و رهبری است، با دیدگاه شهید بهشتی در باب آزادی انسان آزاد و انتخابگر را چگونه می توان توضیح داد؟
چنان که گذشت، بهشتی خود توضیحی در این موارد نداده است و گرفتاری های ابتدای انقلاب و شهادت زودهنگام او چنین فرصتی را از او و البته جامعه انقلابی گرفت. لیکن با توجه به برخی مطالب و مضامین مکنون در آثار شهید بهشتی ، شاید بتوان فرضیه هایی را طرح و نسبت به تبیین و توسعه آن ها خطر نمود؛
اشاره کردیم که شهید بهشتی ترکیب «نظام امت و امامت» را در معنایی به کار می برد که بسیار به تعبیر دکتر علی شریعتی از «امت و امامت» نزدیک است. تنها تفاوت بین این دو اندیشمند در این است که تحلیل شریعتی(حد اقل در سخنرانی های سه گانه که با این عنوان دارد) در امامت امام معصوم متوقف شده است. اما بهشتی این مفاهیم را به دوره غیبت و رهبری در انقلاب و جمهوری اسلامی ایران نیز توسعه می دهد. اکنون اگر دوباره به سخن شریعتی برگردیم و آن را مجدداً با دیدگاه و دغدغه های شهید بهشتی ملاحظه کنیم، شاید بتوانیم به نتایجی هرچند ابتدایی برسیم.
شریعتی در بخش های پایانی «امت و امامت» تبیین خاصی از ضرورت وصایت و نصب امام معصوم برای دوره ای از تاریخ پسا- پیامبری دارد که او این دوره را دوره انتقالی می شناسد. به نظر او ؛ وصایت، فلسفه سیاسی یک دوران مشخص انقلابی است. به عنوان ادامه رسالت اجتماعی بنیانگذار نهضت فکری و اجتماعی و به عنوان یک مبنای انقلاب در رژیم امامت که مسئولیتش تکمیل رسالت جامعه سازی رهبری انقلاب طی چند نسل است، تا هنگامی که جامعه بتواند روی پای خود بایستد و پس از«خاتمیت امامت یا وصایت»؛ یعنی دوران مشخص سازندگی انقلابی، دوران شورا و دموکراسی آغاز می شود که شکل نامحدود و همیشگی و عادی رهبری جامعه است. به تعبیر شریعتی، اگر وصایت در سقیفه نقض نمی شد و پس از پیامبر(ص) امامان معصوم(ع) رهبری امت را ادامه می دادند، با پایان دوران امامت دوازده امام معصوم، امتی ساخته می شد که خود لیاقت آن را داشت بر اساس«اصل شوری» لایقترین رهبری را تشخیص دهد و بر کرسی بنشاند و مسیر تاریخ را بر راه رسالت محمد(ص) ادامه بدهد. اما چنین نشد و مسیر تاریخ اسلام نیز دیگرگونه گشت.[4]
بهشتی در دفاع از اعتقادات مذهبی شریعتی، به همین نکات بالا در دیدگاه شریعتی اشاره می کند و از دفاع عقلانی شریعتی از امامت منصوب و منصوص بعد از پیامبر سخن می گوید. بهشتی در کتاب« دکتر شریعتی؛ جستجوگری در مسیر شدن»، می نویسد؛ دكتر ... جلو رفته و به جامعه هاى مكتبى ماركسيستى برخورد كرده است . ديده است كه مسئله تعيين جانشين پس از لنين، در جامعه مسلكى ماركسيستى روسيه شوروى فاجعه آفريده است. احساس كرده است كه به دنبال پيروزى هر انقلاب ، مردمى كه تازه با فرهنگ و مكتب نو آشنا شده اند و خو گرفته اند به آن سرعت به آن مرحله از رشد نمى رسند كه پس از فقدان رهبر بنيانگذار به راحتى بتوانند درباره تعيين جانشين به توافق برسند. بنابراين، اگر رهبر در آن سال ها و دهه هاى اول، جانشين بعدى را از ميان انسان هايى كه تجسم عينى يك مكتب هستند رسماً تعيين كند، راه انقلاب را هموارتر كرده است. دكتر ديده است كه انگار مسئله تعيين امام بعد از پيغمبر به نصب و نص چيز منطقى و موجهى است».[5]
اکنون اگر بتوان این عبارات بهشتی درباره شریعتی را، دیدگاه خود بهشتی هم تلقی نمود، و این دیدگاه را با دیگر مفردات اندیشه بهشتی کنار هم نشاند، می توان به این نتیجه خطر کرد که نگاه بهشتی به مسئله رهبری و نیز جانشینی رهبری در انقلاب اسلامی، تأکید بر اولویت مقطعی رهبری برای بسط مردم سالاری در جمهوری اسلامی بوده است. به همین دلیل است که او و همفکرانش، ضمن تأکید بر آزادی و انتخاب مردم، نه تنها از اصل ولایت فقیه دفاع می کردند ، بلکه با نگاه به تجربه جوامع مارکسیستی ، به ضرورت تعیین جانشین رهبری، مدت ها قبل از تصویب قانون اساسی می اندیشیدند.
چنین می نماید که بهشتی، همانند بسیاری از اندیشمندان دوره انقلاب، تشابهاتی بین تاریخ صدر اسلام و انقلاب اسلامی ایران(1357) می دیده و این را با آن می سنجیده است. وی بر اساس چنین ارزیابی بوده است که هم از ضرورت رهبری سخن می گوید و هم از برنامه حزب برای انتقال از رهبری فردی به رهبری جمعی و مشارکت دادن امت در امامت. اما چنان که گذشت او در مقطع انقلابی و البته انتقالی از اولویت رهبری برحزب و ابتناء و اتکای حزب بررهبری سخن می گوید و ضرورت تعیین جانشین برای تداوم رهبری. تا حزب و دموکراسی دینی بتواند در سایه حمایت های چنین رهبرانی دوام و قوام یابد و جامعه آمادگی بیشتری پیدا کند.
با چنین تحلیلی است که شهید بهشتی در تلاش جا انداختن ایده جانشینی رهبری و حمایت از شعارهایی چون؛ «درود بر منتظری، امید امت و امام» بود. وی در نامه مشهور خود به امام خمینی به تاریخ22/اسفند/1359، ضمن اشاره به تمایزات «دو بینش» موجود بین نیروهای انقلاب،یکی از موارد اختلاف رهبران حزب جمهوری اسلامی با برخی افراد وگروهها در این سالها را همین مسئله جانشینی رهبری بیان می کند و می افزاید؛«در تلاشهای اخیر رئیس جمهور[بنی صدر] و همفکران او این نکته به خوبی مشهود است که برای حذف مسئله رهبری فقیه در آینده سخت میکوشند. اینها در مورد شخص جنابعالی این رهبری را طوعاً یا کرهاً پذیرفتهاند، ولی برای نفی تداوم آن سخت در تلاشاند. در سخنان اخیر آقای مهندس بازرگان در امجدیه در برابر شعار، درود بر منتظری امید امت و امام، این مطلب بخوبی مشهود است».[6]
اندیشه جانشینی امام خمینی محدود به سال 59 نبود و بلکه اندیشه ای ریشه دار و یکی از دغدغه های شهید بهشتی و دیگر رهبران روحانی حتی قبل از پیروزی انقلاب هم بوده است. از خاطرات صادق طباطبایی نیز چنین مطلبی قابل استنباط است. وی توضیح می دهد که یکی از مسائل مورد گفتگو بین شهید بهشتی و امام موسی صدر در آخرین دیدار آنان در آلمان و در بهار 1357، همین مسئله جانشینی امام خمینی بود. صادق طباطبایی نقل می کند که در این دیدار، امام موسی صدر درباره مرجعیت و رهبری بعد از امام « از آقای بهشتی پرسیدند که آیا در این باره فکری کرده اید که ایشان[بهشتی] آقای منتظری را مطرح نمودند». طباطبایی اضافه می کند که نظر امام موسی صدر بیشتر به سمت شهید سید محمد باقر صدر(1313-1359) بود؛ وی را در موضوع شناسی باهوش تر و مبانی فقهی اش را کارآمدتر می دانست.[7] صادق طباطبایی در بخش دیگری از خاطرات خود نیز به گزارش دیدار خود او و آقای حبیبی با آیت الله منتظری در پاریس و در اقامتگاه امام می پردازد و همانجا اشاره می کند که آیت الله منتظری به عنوان جانشین امام مطرح بودند. تاریخ سفر آقای منتظری به پاریس 27/آذر/1357 بوده است.[8]
به هر حال، این اشارات، از آن روی اهمیت دارد که دغدغه شهید بهشتی و دیگر نیروهای انقلابی را در باره جانشینی و تداوم رهبری در انقلاب اسلامی نشان می دهد. طباطبایی در خاطرات خود می گوید؛ « تا آن جا که من در جریان بودم امام بیشتر به اظهاراتی عنایت داشتند که از ناحیه آقایان بهشتی و مطهری مطرح و یا تأیید می گردید».[9] بیانات خود امام خمینی نیز البته بر چنین اعتمادی تأکید دارد؛
«ايشان را من بيست سال بيشتر مىشناختم. مراتب فضل ايشان و مراتب تفكر ايشان و مراتب تعهد ايشان بر من معلوم بود. و آنچه كه من راجع به ايشان متأثر هستم، شهادت ايشان در مقابل او ناچيز است و آن مظلوميت ايشان در اين كشور بود. ... من بيش از بيست سال ايشان را مىشناختم و بر خلاف آنچه اين بىانصافها در سرتاسر كشور تبليغ كردند و «مرگ بر بهشتى» گفتند، من او را يك فرد متعهد، مجتهد، متعهد، متدين، علاقهمند به ملت، علاقهمند به اسلام و به درد بخور براى جامعه خودمان مىدانستم».[10]
این عبارات و نقل ها را از آن روی آوردیم که بر موقع و موضع بهشتی نزد امام خمینی و دیگر رهبران روحانی تأکید داشته باشیم. به نظر می رسد که بهشتی در مورد رهبری و جانشینی رهبر، بر مبنای همان نظریه ای می اندیشید که خود او «نظام امت و امامت» می نامید. بر اساس چنین مبنایی است که رهبر و نهاد رهبری از آن روی اهمیت دارد که زمینه را برای دموکراتیک شدن جامعه، و انتقال از رهبری فردی به رهبری جمعی فراهم می کند.در زیر، به اختصار به اختیارات رهبری از دیدگاه شهید بهشتی می پردازیم
- اختیارات رهبری
چنان که گذشت، وی در تحلیل انقلاب اسلامی بر مبنای صدر اسلام، رهبری یا امامت را چنان پر اهمیت می داند که تنها نهاد مورد اعتماد او برای حفظ بنیاد دینی نظام است. اما همچنین معتقد است که چنین نهادی نباید درگیر مدیریت خرد و اجرایی جامعه شده و «در هیچ موردی مستقیماً وارد دخالت شود». وی این مطالب را هر چند در بحث از نسبت نهاد رهبری با مدیریت صدا و سیما مطرح می کند، اما سیاق کلام او به گونه ای است که مبنای عمومی شهید بهشتی در مدیریت عمومی کشور را نشان می دهد. وی می گوید؛« دوستان عزيز توجه بفرماييد، من عرضم اين است كه آقايان در اين قانون اساسي تا حالا رابطه سازمان مملكت را با رهبري طوري تنظيم كردهايد كه رهبري اقداماتش را از مجاري پيشبيني شده دنبال ميكند و به ثمر ميرساند اگر واقعاً بخواهيم به ثمر برسد اين طراحي كه در قانون اساسي براي اداره مملكت داريم صحيح اين است كه رهبر در هيچ جايي ديگر مستقيماً وارد دخالت نشود... كسي كه به زور در هيچ جاي مملكت نميتواند كاري بكند».[11]
بهشتی در پاسخ دیدگاهی که معتقد بود،« مسأله ولايت محتاج قانون اساسي نيست». آشکارا بر ابتنای ولایت فقیه بر قانون اساسی تأکید می کند و می گوید؛« فرق است بين قانون اساسي و قوانين ديگر، قانون اساسي دست دولتها را در بعضي جاها ميبندد، يعني قانون اساسي مقداري از ولايت آينده را محدود ميكند».[12] بهشتی این مبنا را در تمام اصول قانون اساسی در نظر داشت و بر همین اساس هم استدلال می کرد. به عنوان مثال، در مذاکرات پیرامون اصل هشتاد قانون اساسی، برخی پیشنهادها این بود که هرنوع استقراض و یا دریافت کمک های خارجی به تصویب مجلس شورای ملی و شورای رهبری باشد. بهشتی باز هم با گسترش اختیارات نهاد رهبری مخالفت نموده و می گوید؛«"شوراي رهبري" را آن قدر وسيع نكنيد كه مجبور باشد براي خودش تشكيلات و ساختمان و كارمند داشته باشد. ما اگر بخواهيم در قانون اساسي، شوراي رهبري را در همه امور دخالت بدهيم، بايد در حقيقت يك دولت سومي در كشور به وجود بياوريم. اجازه بفرماييد نقش شوراي رهبري همان نقش عام كه اتفاقاً مورد نظر خودمان هم هست، باشد».[13]
مواضع بهشتی در این باره، گاهی نیز از مرز صراحت فراتر رفته و تا حدودی جنبه اعتراض پیدا می کرد . وی در مذاکرات پیرامون اختیارات رهبری در اصل 110 قانون اساسی با لحنی که حاکی از اعتراض است می گوید؛«...گاهي اينطور فكر ميكنيم كه در اين كشور همه مقصر هستند مگر رهبر و شوراي رهبري كه از قصور منزه است. يك وقت هم فكر ميكنيم كه اصلا رهبري يك مجموعه[جدا از بقیه نهادهای دولت] است كه او در رأسش قرار گرفته است ... چطور است اصلا نمايندگان مجلس شوراي ملي را هم رهبر انتخاب بكند؟»[14]
خلاصه و نتیجه
آیت الله بهشتی از جمله رهبران تأثیرگذار در جریان انقلاب اسلامی و تأسیس نظام جمهوری اسلامی در ایران است. وی اندیشمندی اهل عمل و عمل گرایی اهل نظربود. مدیریت و حضور قدرتمند او در مراحل حساس تاریخ معاصر ایران، بویژه در تأسیس حزب جمهوری اسلامی، و نیز در مجلس بررسی نهایی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در سال 1358، چنان اهمیتی دارد، که هرگونه تحقیق و تحلیلی بر مبانی فکری نظام جمهوری اسلامی ایران بی توجه به اندیشه های مذهبی-سیاسی او ناتمام می نماید. در این نوشته، ضمن اشاره به فضای عمومی مجلس خبرگان و تنوع دیدگاهها، کوشش شده است که این اندیشه به اجمال مورد ارزیابی قرار گیرد. اندیشه و نظام سیاسی که خود او با عنوان «نظام امت و امامت» معرفی می کرد. نکات زیر را به عنوان نتایج اولیه این تحقیق می توان ذکرنمود:
1- نمایندگان مجلس بررسی نهایی قانون اساسی دیدگاه ها و مبانی متعدد و متنوعی داشتند که این دیدگاهها را می توان در سه طیف عمده ؛ جمهوری خواهی، جمهوری اسلامی و حکومت اسلامی دسته بندی نمود.
2- شهید بهشتی مهم ترین نماینده طیف دوم بود که در تلاش بودند بین اصول مربوط به ولایت فقیه و دیگر اصول ناظر به آرائ عمومی و حاکمیت ملی تعادلی قابل تعریف ایجاد کنند.
3- آیت الله بهشتی در دفاع از دیدگاه خود به نظریه ای تکیه می کرد که خود او با عنوان «نظام امت و امامت» می نامید و بر همین اساس هم ،درک متفاوتی از «جمهوری اسلامی» داشت.
4- او در توضیح نظام امت و امامت، گاهی به اولویت رهبری و زمانی به تقدم حاکمیت ملت تأکید می کند. این تأکید های دوگانه هرچند در نگاه نخست ناهمساز می نمایند، اما توضیحات اجمالی شهید بهشتی نشان می دهد که او چنین تناقضی بین حاکمیت ملی و رهبری نمی دید.
5- او از دو جهت به اهمیت و اولویت رهبری می اندیشید؛ نخست به اعتبار شروط تخصص چون فقاهت و عدالت و مدیریت، که مقدم بر انتخاب و شرط وتو کننده هر انتخابی در خصوص رهبری است؛ و دوم به این اعتبار که او ضرورت رهبری را خاص جامعه انقلابی و نظام نوبنیاد می دید تا زمینه انتقال جامعه به شرایط انتخاب های دموکراتیک را فراهم نماید.
6- به نظر بهشتی، حزب چنان دستگاه و سازمانی بود که زمینه مشارکت امت در امامت، و انتقال جامعه از امامت فردی به امامت جمعی را فراهم می کرد یا باید فراهم می نمود.
7- بهشتی به رغم اهمیتی که به نقش رهبری می داد، بر انتخابی بودن رهبری و ابتنای مشروعیت رهبری به رأی مردم نظر داشت. به نظر او رهبری را مردم انتخاب می کنند، اما با شرایطی که کتاب و سنت مقرر نموده است.
8- شهید بهشتی رهبری را قوه ای در کنار دیگر قوا و یا دستگاهی جدای و مستقل از دیگر قوا نمی دید و از اندیشه گسترش تشکیلات نهاد رهبری در مقابل قوای سه گانه انتقاد و مخالفت می کرد. به نظر بهشتی، ضمن آن که « قانون اساسي مقداري از ولايت آينده را محدود ميكند... ، صحيح اين است كه رهبر در هيچ جايي مستقيماً وارد دخالت نشود».
9- شهید بهشتی به عقل جمعی، آراء و افکار عمومی اعتماد و اطمینان داشت و به «نسل آینده» خوشبین بود. وی در انتقاد از برخی افراد و دیدگاهها می گفت؛« شماجزو آن عدهاي هستيد كه چنان به آينده اين مملكت سوء ظن دارند، كه گويي تنها ما هستيم و اين نسل كه حافظ و نگهدار مملكت و قانون است. بنابراين آقا دايره فعاليت نمايندگان آينده مردم را اين قدر تنگ نكنيد».[15]
10 – مطالعه اجمالی در مجموعه آثار منتشر شده از شهید بهشتی نشان می دهد که اندیشه سیاسی او از برخی جهات نیازمند ایضاح و تصریح بیشتر است؛ سازمان عمومی اندیشه تا حدودی روشن است اما چنین می نماید که تحلیل و تنظیم روابط منطقی بین برخی مفردات این اندیشه نیاز به تأمل بیشتر دارد. افسوس که شهادت زود هنگام او چنین فرصتی را از او، و البته از جامعه ما و نظام جمهوری اسلامی گرفت.//
منابع ؛
1- امام خمینی، روح الله. صحيفه امام خمینی، ج14، تهران: موسسه تدوین و نشر آثار امام خمینی،1378.
2- بهشتی، سید محمد حسین، کیانوری و دیگران، آزادی، هرج و مرج، زورمداری، تهران: بنیاد نشر آثار شهید بهشتی، 1390. نسخه پی دی اف.
3 - بهشتی، سید محمد حسین. حزب، تهران: بنیاد نشر آثار شهید بهشتی، 1390. نسخه پی دی اف.
4- بهشتی، سید محمد حسین. حزب جمهوري اسلامي؛گفتارها، گفتگوها، نوشتارها، تهران: بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی،1390. نسخه پی دی اف.
5- بهشتی، سید محمد حسین. حق و باطل از دیدگاه قرآن ، تهران: بنیاد نشر آثار شهید بهشتی، 1390. نسخه پی دی اف.
6- بهشتی، سید محمد حسین. دکتر شریعتی؛ جستجوگری در مسیر شدن، تهران: بنیاد نشر آثار شهید بهشتی، 1390. نسخه پی دی اف.
7- بهشتی، سید محمد حسین و دیگران. شناخت اسلام، تهران: بنیاد نشر آثار شهید بهشتی، 1390. نسخه پی دی اف.
8- بهشتی، سید محمد حسین. مبانی نظری قانون اساسی، چاپ چهارم، تهران: بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی،1390.
9- بهشتی، سید محمد حسین. نبوت، تنظیم اولیه قبل از انتشار،1390.
10- بهشتی، سید محمد حسین. نقش آزادی در تربیت کودکان، تهران: بنیاد نشر آثار شهید بهشتی، 1390. نسخه پی دی اف.
11- بهشتی، سید محمد حسین. ولایت، رهبری، روحانیت، تهران: تهيه و تنظيم: بنياد نشر آثار و انديشه هاى شهيد آيت الله دكتر بهشتى،1390.
12- شریعتی، علی، امت و امامت، سخنرانی های سال 1348، متن پی دی اف.
13- صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسی نهایی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، دوره سه جلدی، تهران: اداره کل امور فرهنگی و روابط عمومی مجلس شورای اسلامی، 1364.
14- طباطبایی، صادق. خاطرات سیاسی اجتماعی، تهران؛مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی-عروج،1387. ج2.
15- http://qudsonline.ir/NSite/FullStory/News/?Id=14894
یادداشت:
[1] - بهشتی، حزب،(تهران: بنیاد نشر آثار شهید بهشتی، 1390) نسخه پی دی اف، ص226.
[2] - بهشتی، حزب، ص367.
[3] - بهشتی، حزب،صص370-371.
[4] - شریعتی، امت و امامت، پیشین، صص137-139.
[5] - بهشتی، دکتر شریعتی؛ جستجوگری در مسیر شدن،(تهران: بنیاد نشر آثار شهید بهشتی، 1390) نسخه پی دی اف،ص25.
[6]- http://qudsonline.ir/NSite/FullStory/News/?Id=14894
[7] - صادق طباطبایی، خاطرات سیاسی اجتماعی(تهران؛مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی-عروج،1387) ج2، ص165.
[8] - صادق طباطبایی، خاطرات...، همان، ج3، ص121.
[9] - صادق طباطبایی، همان، ج3، ص113.
[10] - امام خمینی، صحيفه امام، ج14، صص518- 519.
[11] - بهشتی، صورت مشروح مذاکرات، جلد سوم،جلسه 61، صص1686-1687.
[12] - بهشتی، صورت مشروح مذاکرات، جلد دوم،جلسه 33، ص870.
[13] - بهشتی، صورت مشروح مذاکرات، جلد دوم،جلسه 33،ص873.
[14] - بهشتی، صورت مشروح مذاکرات، جلد دوم،جلسه43،صص1175-1176.
[15] - بهشتی، صورت مشروح مذاکرات، جلد دوم،جلسه 33،ص873.
منبع؛ فصلنامه سیاست، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، دوره 42، شماره1، بهار1391، صص 135-157.