Please make sure that, your allow_url_fopen or cURL is enabled. Also, make sure your API key and location is correct. Verify your location from here https://openweathermap.org/find

سیره صلح‌جویانه پیامبر(ص)

سیره صلح‌جویانه پیامبر(ص)

محمد‌تقی فاضل میبدی
«والله یدعوا الی دارالسلام»
در این روزگاری که از هر سو دست به دست هم داده‌اند تا دین اسلام را یک دین انسان ستیز و خشن و خونبار معرفی کنند و اسلام هراسی را در میان مردمانی كه آشنایی به اسلام ندارند ترویج نمایند‌، در این میان گروه‌های تکفیری و در رأس آنان داعش و القاعده و طالبان به نام دین در کشتار آدمیان، پیشتاز این بدنامی گشته‌اند، سزامند است تا عالمان دین و اسلام شناسان متعهد مروری دوباره درباره سیره پیامبر اسلام (ص) برای نسل امروز داشته باشند و تاریخ و سیره را با نگاهی نو و عقلانی باز خوانی کنند، این جانب بر آن شدم تا در این نوشتار و در مجله وزین «صفیر حیات» نگاهی اجمالی به سیره پیامبر داشته باشم. شاید در بیداری نسل مسلمان امروز و خنثی‌سازی تأثیر تفسیرهای ستیزجویانه و کردار كریه برخی حاكمان دینی، که اسلام را وارونه نشان داده است، کمترین اثری داشته باشد.
در میان نوابغ بشری و مصلحان اجتماعی و رهبران الهی كمتر كسی چون پیامبر اسلام، تاریخی شفاف و روشن دارد. مورخین بزرگ اسلام، مستشرقین و پژوهشگرانی كه پیرامون اسلام تحقیق كرده‌‌اند، تمام زوایای زندگی پیامبر را، به عنوان بانی اسلام، هر چند با روایت‌‌های مختلف، به بحث گذاشته‌‌اند. قرآن كریم كه نخستین و مهم‌‌ترین منبع شناخت اسلام است، بخشی از آیات آن در ارتباط با سیره و سلوك پیامبر نازل گشته و او را به عنوان «اسوه» بشری یاد كرده است، به‌‌گونه‌‌ای است كه زندگی شخصی پیامبر از دوران كودكی و یتیمی و نحوه ارتباطش با میهمانانی که از در وارد می‌شوند و همسران تا برخوردهای اجتماعی، اعم از یاران و مخالفانش و گونه ارتباطش با خداوند را در بردارد.
در این نوشتار بحثی كه در ارتباط با موضوع مجله دنبال می‌‌شود، جهت و جنبه‌های صلح‌‌دوستی و از سویی خشونت‌‌ستیزی پیامبر اسلام است. هر چند این موضوع وسیع و پهناور در این مقاله و مجال نمی‌گنجد، ولی تلاش این است كه سرفصل‌‌های مهم صلح دوستی پیامبراسلام را یادآور شوم.
نخست باید بگویم كه پیامبران بزرگ الهی دارای اصول مشتركی هستند كه در قرآن به آن اصول مشترك اشاره شده است. از صفات مشترك همه انبیا رحمت بودن و شفقت ورزیدن برای همه بشریت است، آنان برای زدودن رنج و آلام و دفع بلاهای اجتماعی که آدمیان گرفتار آنند، تا آن‌‌جا كه ممكن است، مبعوث گشته‌اند. ﴿وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ‌﴾[1] به تعبیر امام علی (ع) پیامبران طبیبان مردمند. «ومنها طبیب دوار بطبه، قد احكم مراهمه...»؛[2] پیامبر طبیبی است كه برای درمان بیماران سیار است به تعبیر مولانا:
ما طبیبانیم، شاگردان حق                               بحر قلزم دیدما را فانفلق
﴿لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیهِ مَا عَنِتُّمْ﴾؛[3] رسولی برای شما آمده كه رنج‌های شما برای او سخت است.
پیامبران برای این آمدند تا انسانها را از گرگ غم آزاد كند. به قول مولانا:
خلق را از گرگ غم، لطف شبان                        چون كلیم الله شبان مهربان
و یا رسالت انبیاء هدایت در پرتو آزادی است.
چون به آزادی نبوت هادی است                      مؤمنان را ز انبیاء آزادی است
﴿وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحِیماً﴾؛[4] و اگر آنها هنگامی که به خویشتن ستم می‌کردند نزد تو می‌آمدند و از خداوند آمرزش می‌خواستند، رسول خدا برای آنان طلب آمرزش می‌کرد.
این آیات گویای این است كه پیامبر اسلام همواره در پی این بوده تا آدمیان را از گرفتاری دنیا و آخرت نجات دهد.
نگاهی به شخصیت پیامبر
طبعاً كسی كه بخواهد بین خدا و مردم واسطه رحمت باشد و همگان را به زندگی رحیمانه و مصلحانه دعوت نماید، خود باید سرشار از رحمت و محبت باشد. لهذا در میان اوصاف بزرگ و ستبر و ستوده‌‌ای كه پیامبر اسلام داشت، خوش خلقی او بود. خداوند او را به اخلاقش تعریف می‌نماید. ﴿وَ إِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ﴾؛[5] و همانا تو بر اخلاقی بزرگ استواری. در روایات از برخورد شخص پیامبر با مردم چنین تعریف شده است:
«كان دائم البشر، سهل الخلق، لین الجانب، لیس بفظ ولاغلیظ»؛ [پیامبر] گشاده‌رو، خوش اخلاق و نرم‌‌خو بود و نه خشن و درشت‌‌خو.[6]
اصل تساهل و مدارا
از اصول شخصیت پیامبر اسلام مدارایی (تلورانس) و تساهل با مردم بود؛ به‌‌گونه‌‌ای كه با این صفت توانست آیین و افكار خود را در جامعه سخت عربستان جای دهد. قرآن كریم به این اصل اخلاقی پیامبر چنین می‌کند:
﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ﴾.[7] در این‌‌جا نخست، به شخصیت اخلاقی پیامبر اشاره می‌کند كه: انسان نرم‌‌خویی هستی و اگر درشت‌‌خو بودی همه اطرافت پراكنده می‌‌شدند. بعداً می‌‌گوید: بنابراین نسبت به مخالفین خود گذشت كن و از خداوند برای آنان طلب مغفرت نما.
نكته مهم این جاست، پیامبری كه بعضاً او را جنگجو معرفی می‌‌كنند، در این‌‌جا از طرف خداوند مأمور است كه از مخالفین خود درگذرد، علاوه بر گذشت، با آنان به مشورت نشیند. پیامبر بارها فرمود: من از طرف خداوند مأمورم تا با مردم مدارا كنم. «ان الله تعالی امرنی بمداراة الناس».[8] خداند مرا به مدارای با مردم امر نموده است.
اخلاق پیامبر از قرآن جدا نبود و نمی‌‌شود قرآن چیزی بگوید و پیامبر جور دیگری عمل كند. از ام‌‌المومنین عایشه سؤال شد اخلاق پیامبر چگونه بود، پاسخ داد: «كان خلقه القرآن»؛[9] اخلاق پیامبر قرآن بود. اخلاق قرآن یعنی: ﴿خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ‌﴾؛[10] با آنها مدارا کن، وعذرشان را بپذیر، و به نیکی‌ها دعوت نما واز جاهلان روی بگردان.
اضافه می‌‌نمایم كه رحمت، مغفرت و مدارایی تنها سیره شخصی پیامبر نبود؛ بلكه سیره سیاسی پیامبر نیز چنین بود. علی (ع) كه در مكتب پیامبر تربیت یافته است می‌‌فرماید: «رأس السیاسة الرفق»؛ اصل سیاست به كار بردن رفق و مدارا است. انس بن مالك درباره برخورد پیامبر با مردم می‌‌گوید: «كان رسول الله (ص) من اشد الناس لطفاً بالناس»؛ رسول خدا (ص) بیش‌‌ترین لطف را به مردم داشت. شاید مهمترین سخن درباره رفق و مدارایی خود پیامبر فرموده باشد: «مَن یحُرم الرِفق یحرُم الخِیر كلِّه»؛ هركس از رفق و مدارا بی‌‌بهره باشد، از هرگونه خیری بی‌‌بهره است.
لهذا همواره برای قوم خود دعا می‌‌كرد و می‌‌فرمود: «اللهم اغفِر لقومی فانّهم لایعلمون». خدایا قوم مرا ببخش كه آنان نمی‌فهمند.[11]
اضافه كنم كه برخورد رفق و مدارای پیامبر تنها با یاران نبود، بلكه با مخالفین خود كه سالها او را مورد اذیت قرار داده بودند، چنین برخوردی داشت. ابن اسحاق (نخستین مورخ اسلامی) نقل می‌کند: روز فتح مكه سعد بن عباده خزرجی، در حالی‌‌كه پرچم‌‌دار بود، چنین می‌‌گفت: «الیوم یوم الملحمة»، الیوم تستحل الحرمة، امروز روز كشتار و جنگ و انتقام است، امروز روز شكسته شدن حرمت‌‌ها است. پیامبر تا فهمید كه سعد چنین می‌‌گوید، فرمود تا پرچم را از سعد گرفتند و آن را به علی داد و گفت: تو آن را وارد شهر كن.[12] بعداً پیامبر فرمود: «الیوم یوم المرحمة»؛ امروز روز رحمت و مهربانی است.[13] در این هنگام مردم مكه در انتظار بودند كه رسول خدا (ص) جواب نامهربانی‌‌های آنان را چه خواهد داد. پیامبر سؤال كرد: «یا معشر قریش ماترون انّی فاعل فیكم»؛ ای جمعیت قریش تصور می‌‌كنید من با شما چه رفتاری خواهم داشت. گفتند: «خیراً، اخ كریم و ابن اخ كریم»؛ ما جز نیكی از تو نمی‌‌شناسیم، تو برادر كریم و بزرگوار و برادرزاده بزرگوار ما هستی. آنگاه پیامبر فرمود: «اذهبوا انتم الطلقا»؛ بروید كه شما آزادگانید.[14] پیامبر، پس از فتح مكه اصل بزرگ اخلاقی را بنیان نهاد و فرمود: «الاسلام یجّب ماكانَ قبله»؛ اسلام گناهان گذشته را می‌پوشاند.[15] بنا به روایت مورخین، پیامبر اسلام هیچ‌‌گاه از این اصول اخلاقی عدول نكرد و همیشه و همواره مردم را به حسن خلق، مدارای با مردم و از بین بردن خشونت دعوت می‌‌كرد و می‌‌فرمود: «الیسر یمن وَ الخرق مشئوم»؛ آسان‌‌گیری و ملایمت میمنت دارد و درشتی و خشونت نحوست می‌‌آورد.[16]
مولوی عارف بزرگ اسلام در وصف پیامبر می‌‌گوید:[17]
او به تیغ حلم چندین حلق را                           واخرید از تیغ و چندین خلق را
تیغ حلم از تیغ آهن تیزتر                                  بل ز صد لشكر ظفر انگیزتر
با این اصولی كه ذكر شد یعنی: 1. رحمت بودن پیامبر اسلام برای جهانیان؛ 2. مدارای با دشمنان خود پس از فتح مكه؛ 3. دعوت مردم به دارالسلام؛ 4. مبارزه با خشونت؛ 5. بنیان گذاشتن اصل مدارایی با مردم؛ 6. این كه می‌‌توان در هر آیین معتقد به خدا و روز قیامت بود و عمل صالح انجام داد و اهل نجات بود. (بقره/61)؛ 7. عفو، استغفار برای مخالفین و مشورت با آنان در امور اجتماعی، و سایر صفاتی كه ذكر شد، نشان‌‌دهنده این است كه پیامبر اسلام همواره اصل را بر صلح می‌‌گذاشته و جنگ را محكوم می‌‌دانسته است. در سنت پیامبر، جنگ یک امر عارضی و دفاعی است و دو واژه «سلام» و«صلح» كه در قرآن با مشتقاتش آمده از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. گذشته از تمام این‌‌ها، پیامبر همواره رنج می‌‌برد كه چرا برخی هدایت نمی‌‌شوند به تعبیر دیگر گمراهی مردم، پیامبر را رنج می‌‌داد. قرآن كریم در چند آیه به این اصل اشاره می‌کند:
الف. ﴿لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ أَلَّا یکُونُوا مُؤْمِنِینَ﴾‌؛[18] می‌‌خواهی جان خود را از شدت اندوه از دست بدهی به خاطر این كه اینها ایمان نمی‌‌آورند.
ب. ﴿فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ یؤْمِنُوا بِهٰذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً﴾،[19] گویی می‌‌خواهی خود را از غم و اندوه به خاطر اعمال آنان هلاك كنی اگر آنها به این گفتار ایمان نیاورند.
این آیات نشان‌‌دهنده این است كه پیامبر دلسوزی و غم‌خواری خود را برای كفار و مشركان اظهار می‌‌داشته و سخت با جان و دل به دنبال هدایت آنان بوده است، به بیان دیگر پیامبر برای كاهش رنج همه آدمیان در تلاش بوده است.
﴿لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیکُمْ﴾؛[20] هر آینه پیامبری از خود شما به سویتان آمد كه رنج‌‌های شما برای او سخت است و برای هدایت شما اصرار دارد.
شرح صدر
اصل اخلاقی دیگری كه در سیره پیامبر اسلام وجود داشته است، شرح صدر است. این اصل در میان پیامبران الهی مشترك است. شرح صدر یعنی این كه انسان بتواند اندیشه و گفتار مخالف خود را تحمل و از آن مهمتر به آن توجه كند ممكن است خیلی‌‌ها تحمل مخالف خود را داشته باشند ولی این اصل ناشی از سعه صدر و ظرفیت وجودی آنان نباشد، بنابراین چنین تحملی محدودیت دارد. موسای پیامبر برای این‌‌كه بتواند در برابر مخالف عنودی چون فرعون تحمل كند، پس از این‌‌كه خداوند می‌‌فرماید: ﴿اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى﴾.[21] از خدا چنین می‌‌خواهد: ﴿قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یسِّرْ لِی﴾؛[22] پروردگارا سینه مرا گشاده دار و كار مرا آسان گردان.
شاید كار پیامبر اسلام سخت‌‌تر از موسی بود؛ چون پیش از این كه دعا كند، خدا فرمود: ﴿أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ﴾؛[23] آیا قلبی گشاده و لبریز از بردباری و محبت به تو ندادیم.
به‌‌خاطر این سیره صلح‌‌جویانه، خداوند به پیامبر دستور می‌‌دهد در برابر مخالفین و گفته‌‌های آنان استقامت كن. ﴿وَ اصْبِرْ عَلَى مَا یقُولُونَ﴾؛[24] آنچه می‌‌گویند استقامت كن. از این مهم‌‌تر اگر پیامبر با سخن مخالف رو‌برو می‌‌شد، مأمور بود تا با بهترین وجه پاسخ دهد: ﴿ادْفَعْ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ﴾.[25] به نیكوترین وجه پاسخ ده. و اگر كار به مجادله می‌‌كشید، مأمور بود تا به وجه احسن با آنها روبرو شود: ﴿وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ﴾؛[26] در تاریخ آمده است كه پیامبر در یك مورد طاقت خود را از دست داد و تصمیم گرفت تا با خشونت برخورد كند و آن اتفاق تلخی بود كه در جنگ احد افتاد. در جنگ احد هنگامی كه رسول خدا وضع اسفناك عمویش حمزه را مشاهده كرد، كه چگونه با قساوت تمام سینه و پهلوی او را دریده و قلبش را بیرون آورده و بدن او را مثله كرده بودند، از شدت ناراحتی فرمود: «اللهم لك الحمد و الیك المشتكی و انت المستعان علی ما اری؛ خدایا ستایش ویژه توست و شكایت هم به سوی توست و در آن‌‌چه می‌‌بینم تو یار و مددكاری. آن‌‌گاه حضرت فرمود: «لئن ظفرت لامثلنّ و لامثلنّ»؛ اگر به آنان پیروز شوم آنان را مثله می‌‌كنم، آنان را مثله می‌‌كنم. در این هنگام آیه شریفه نازل شد ﴿وَ إِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیرٌ لِلصَّابِرِینَ﴾؛[27] و هرگاه خواستید مجازات كنید، تنها به مقداری كه به شما تعدی شده است، كیفر دهید و اگر صبر پیشه كنید بهتر است. پس از نزول آیه، پیامبر فرمود: «اصبر، اصبر»، خدایا شكیبایی می‌‌ورزم. پس از فتح مكه درباره قاتلین حمزه شكیبایی كرد و تنها فرمود: «هیچ‌‌گاه قاتل او را نبینم».[28]
آیا چنین پیامبری می‌‌تواند جنگ‌‌جو و خشونت‌‌طلب باشد؟ حتماً كسانی كه تهمت جنگ‌‌جویی را بر پیامبر وارد می‌‌كنند، از غالب آیات قرآن بی‌‌اطلاع‌‌اند و تاریخ اسلام را درست از نظر نگذرانده‌‌اند و یا با عناد کین ورزی تاریخ اسلام را دنبال می‌کنند. پیامبری كه در فتح مكه تمام مخالفین شخصی خود و كسانی كه او را آزار داده‌‌اند و قاتل حمزه را می‌‌بخشد، آیا چنین كسی چگونه می‌‌تواند جنگ‌‌جو باشد؟
آیات جهاد و سیره پیامبر (ص)
تا كنون دریافتیم كه خصلت پیامبر اسلام، خصلت صلح‌‌جویی و عفو و گذشت است و پیامبر هیچ‌‌گاه با مخالفین خود سرستیز و كین‌‌جویی نداشت. در پی این بحث باید دید آیات جهاد و قتال در قرآن چگونه با سیره صلح‌‌جویی پیامبر توجیه می‌‌شود.
اصل ظلم‌‌ناپذیری در اسلام
در اسلام همان‌‌طور كه ظلم كردن محكوم است، ظلم‌‌پذیری نیز محكوم است. ﴿لاَ تَظْلِمُونَ وَ لاَ تُظْلَمُونَ﴾.[29] نه ستم کنید و نه ستم پذیر باشید. این آیه هر چند درباره ربا خواران است ولی یك اصل انسانی است و در دنیای امروز نیز نهادهای حقوق بشری برای این است تا با ظلم و ظلم‌‌پذیری مبارزه كند. یعنی پیش از این كه با ظالمان روبرو شود، نخست آدمیان را متوجه حقوق خود می‌کند تا مورد ستم واقع نشوند. خداوند به كسانی كه در معرض ظلم هستند خطاب می‌کند:
﴿وَ لاَ تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ﴾،[30] یعنی به كسانی كه ستم می‌‌كنند میل و اتكاء نكنید وگرنه آتش كیفر آنان شما را خواهد گرفت. فریاد زدن و بلند صحبت كردن كه نشانه خشم است، محكوم است ولی جائی كه كسی مورد ستم واقع شود می‌‌تواند و باید فریاد بزند: ﴿لاَ یحِبُّ اللهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ﴾؛[31] خداوند دوست ندارد کسی را که با سخنان خود بدیهای دیگران را اظهار می‌کنند، مگر کسی که مورد ستم واقع شده باشد.
هجرت پس از ظلم
شاید نخستین دستور اسلام برای كسی كه مورد ظلم واقع می‌‌شود، هجرت از كشور ظالمانه است یعنی برای حفظ كرامت و حیثیت انسان هجرت از كشوری كه حاكمان آن ظلم می‌‌كنند بر ماندن ترجیح دارد و یا طبق دستور اسلام باید هجرت كرد تا كرامت آدمی محفوظ بماند. ﴿وَ الَّذِینَ هَاجَرُوا فِی اللهِ مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً﴾؛[32] كسانی كه مورد ستم قرار گرفتند و در راه خدا هجرت كردند جایگاه خوبی در این جهان خواهند داشت و ثواب آخرت بزرگتر است.
شاید هجرت برای دو مقصود است یكی حفظ حیثیت و كرامت آدمی و دوم پرهیز از جنگ و خشونت. همان‌‌طور كه اصل مهاجرت و قانون مهاجرت در دنیای امروز مورد توجه جدی نهادهای بین‌‌اللملی است و حقوق مناسبی برای مهاجرین وضع شده است، خداوند از مهاجرین خواسته است برای فرار از ظلم هجرت كنند و زمین همه جا از آن خداوند است. ﴿أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِیهَا﴾.[33] آیا سرزمین خداپهناور نبود تا مهاجرت نمایید؟
جهاد
در این‌‌جا توجه كسانی را جلب می‌‌كنم كه با استناد به آیات جهاد در قرآن می‌‌خواهند پیامبر اسلام را جنگجو و اسلام را دین شمشیر معرفی كنند. نخست باید بگویم كه نظر غالب اندیشمندان اسلامی بر این است كه جنگ‌های پیامبر (ص) ماهیت دفاعی داشته و با اصل صلح سازگار است: (بقره /208 و 256؛ انفال/61؛ یونس/99؛ کهف/29؛ زمر/14 و 15) از این آیات استفاده می‌شود که دین چیزی نیست که با اکراه و اجبار بر آدمیان تحمیل کرد واز راه جنگ و خشونت کسی را به آیینی دعوت نمود. محمود عقاد می‌‌گوید: «جنگ‌‌های اسلام برای مجبور كردن مردم بر پذیرفتن دین جدید نبوده است، زیرا دین در ماهیت خود اجبارپذیر نیست. بر این اساس درگیری‌‌های عصر رسالت را باید مقاومت‌‌ها و نبردهایی دانست كه هر كدام بر حسب شرایط خاص به دفاع از كیان اسلام صورت می‌‌گرفت. چنان‌‌چه مشركان، پیامبر و یارانش را از سرزمین خود بیرون نمی‌‌راندند و در مدینه با آنان تعرض نمی‌‌كردند جنگی روی نمی‌‌داد. به واقع این مشركان عرب بودند كه هجوم نظامی خود را علیه مسلمانان آغاز كردند و درصدد برآمدند تا شهر مدینه و پایتخت دولت اسلامی را در قالب جنگهای احد و احزاب نابود كنند. دیگر جنگ‌‌ها هم اگر چه نام جنگ بر خود گرفتند، به تجمعات بازدارنده و تدافعی بیشتر شبیه بودند تا جنگ به معنای واقعی. از این روست كه روابط میان دولت اسلامی با دولت حبشه در صدر اسلام را به عنوان نمونه‌‌ای از روابط مسالمت‌‌آمیز و دوستانه میان دو دولت نام می‌‌برند. مسلمانان آن‌‌گاه متوسل به زور شدند كه دیگران با توسل به زور مانع استقلال و آزادی آنان در عمل به دینشان شدند».[34]
این نكته در دنیای امروز نیز قابل توجیه و عقلایی است كه اگر كسی بخواهد جلوی آزادی عده‌‌ای را بگیرد و با زور به جامعه‌‌ای تجاوز كند، با او برخورد می‌‌شود؛ لهذا نخستین آیه‌‌ای كه در رابطه با جهاد نازل شد این است: ﴿أُذِنَ لِلَّذِینَ یقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ﴾؛[35] به كسانی كه جنگ بر آنان تحمیل شده اجازه جهاد (دفاع) داده شده است، چرا كه مورد ستم قرار گرفته‌‌اند و خداوند قادر بر نصرت آنان است.
كسانی چون فخر رازی و نویسنده تفسیر مجمع البیان بر این باورند نخستین آیه مربوط به جهاد همین آیه است. و این‌‌جا با كلمه (اذن) یعنی اجازه داده شد، شروع می‌‌شود. آیه بعد توضیح می‌‌دهد كه مسلمین چگونه مورد ستم واقع شدند: ﴿الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ یقُولُوا رَبُّنَا اللهُ﴾؛[36] كسانی كه از دیارشان رانده شدند و جرمشان این بود كه می‌‌گفتند: پروردگار ما خدای یكتاست.
آیا كسی كه با آزادی عقیده به یكتاپرستی روی می‌‌آورد و دست از كفر می‌‌شوید و مخالفان، او را مورد ستم قرار می‌‌دهند، نباید از خود دفاع كند؟ آیا این دفاع شمشیركشی است؟ جالبتر آیه بعدی است كه خداوند فلسفه جهاد را چنین متذكر می‌‌شود: ﴿وَ لَوْ لاَ دَفْعُ اللهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَ بِیعٌ وَ صَلَوَاتٌ وَ مَسَاجِدُ یذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللهِ کَثِیراً﴾؛[37] اگر خداوند بعضی از آنها را به وسیله بعضی دیگر دفع نكند دیرها و صومعه‌‌ها و معابد یهود و نصاری و مساجدی كه نام خدا در آن بسیار برده می‌‌شود ویران می‌‌گردد. در این‌‌جا صحبت از دفاع فرقه خاص، مثلاً مسلمانان نیست. یعنی اگر چنین دفاعی صورت نگیرد و هر كس آزاد باشد، دیگری را به خاطر اعتقادش مورد آزار قرار دهد، در این صورت تمام مذاهب و معابد مورد تجاوز قرار می‌‌گیرند. آیا در دنیای امروز كسی مجاز است تا كلیسا و یا صومعه و كنیسه‌‌ای را مورد تجاوز قرار دهد و اگر كلیسایی مورد تجاوز قرار گرفت مسیحیان حق ندارند از آن دفاع كنند؟ یقیناً چنین دفاعی معقول و مقبول است. خداوند به چند معبد به عنوان مثال یاد كرده است؛ صوامع، بیع، صلوت و مساجد. كه اشاره است به معبد مسلمانان، مسیحیان و یهودیان. یعنی تمام این معابد نزد مسلمانان محترم هستند و نباید مورد تجاوز قرار گیرد. از آیات فوق استفاده می‌‌شود كه فلسفه تشریع جهاد برای دو مورد است؛ یكی این كه كسی مورد ستم قرار گیرد و ظلمی صورت گیرد كه باید با ظلم مبارزه كرد و دوم این كه اگر معابد و عقاید گروه و نحله‌‌ای مورد تجاوز قرار گرفت، در این‌‌جا باید در برابر متجاوز به آیین دیگران ایستاد و دفاع كرد.
كسانی كه فكر می‌‌كنند جهاد یك جنگ مذهبی در برابر مذاهب دیگر است، با آیات یاد شده و دیگر آیات قرآن و سیره پیامبر در تعارض است و چنین جنگی با آیه ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ﴾[38] سازگاری ندارد. آیا یك مورد در تاریخ یافت شده است كه پیامبر خدا یك مسیحی یا یهودی را به خاطر اسلام نیاوردن به قتل رسانده باشد؟ بلكه پیامبر اسلام با مسیحیان نجران به مباهله و مناظره برخاست و به آنان اجازه داد تا در مسجد مسلمانان به عبادت بپردازند. و نیز با تمام فرق یهود در مدینه عهدنامه بسته شد كه مسلمان و یهود در كنار هم همزیستی داشته باشند. بلی اگر عده‌‌ای بخواهند با زور بر جامعه مسلمین استیلاء پیدا كنند و مسلمانان را برای استثمار به قتل برسانند جهاد یك وظیفه است. اما اگر متجاوزین دست از تجاوز بردارند، نباید به خاطر اعتقادشان مورد تعقیب قرار گیرند. قرآن به این مطلب تصریح دارد: ﴿فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یقَاتِلُوکُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَیکُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللهُ لَکُمْ عَلَیهِمْ سَبِیلاً﴾؛[39] اگر از شما كناره‌‌گیری كرده و با شما پیكار ننمودند و پیشنهاد صلح كردند، خداوند به شما اجازه نمی‌‌دهد كه بر آنان متعرض شوید.
می‌‌دانیم كه پیامبر اسلام در شهر مدینه و در هنگام تأسیس دولت اسلامی با مخالفین خود به‌‌ویژه یهود دو نوع برخورد داشت؛ یكی برخورد جنگ‌‌جویانه مثل جنگهای آن حضرت با بنی‌‌قینقاع، بنی‌‌نضیر، بنی قریضه و خیبر. برخورد دیگر پیامبر، برخورد مسالمت‌‌آمیز بوده است. ولی مورخین مغرض، غالباً برخوردهای جنگ‌‌جویانه پیامبر را یادآور می‌‌شوند و از برخوردهای مسالمت‌‌‌‌آمیز آن كمتر سخن می‌‌گویند.
در این‌‌جا می‌‌خواهم به قراردادی كه پیامبر با یهودیان مدینه بسته اشاره‌‌ای داشته باشم. تا بدانیم مسبب برخوردهای جنگ‌‌جویانه از كدام طرف بوده است. پیامبر اسلام پس از استقرار در مدینه و تشكیل دولت اسلامی با عوامل تهدید آمیزاز سوی کفار و مشرکین روبرو بود؛ از جمله خطر قریش از بیرون و عوامل داخلی آنان مانند مشركان و یهودیان ساكن در شهر مدینه. البته اختلافاتی كه میان اوس و خزرج و یا ممكن بود میان مهاجرین و انصار به وجود آید، بیم آن می‌رفت تا نظام نوپای اسلامی را تهدید كند. لهذا پیامبر اسلام نخستین عقد اخوت را میان مهاجرین و انصار منعقد ساخت تا هرگونه اقدام خشونت‌‌آمیزی از بین برود. پیامبر در شهر مدینه هیچ‌‌گاه درصدد تغییر عقاید دینی برنیامد و هر كسی را در آیین خود آزاد گذاشت. آن‌‌چه كه برای پیامبر در درجه اول اهمیت قرار داشت حفظ كیان شهر یثرب و دولت اسلامی بود. و همواره نگران این بود كفار قریش با عوامل داخلی خود در مدینه همداستان شده و به ملت مسلمان یورش آورند. لهذا پیامبر اسلام برای دفع خطری كه احتمال آن می‌‌رفت عهدنامه‌‌ای تنظیم و با كسانی كه در شهر مدینه ساكن بودند، مسلمان و غیرمسلمان به امضاء گذاشت. برخی مورخین عنوان این پیمان‌‌نامه را پیمان‌‌نامه مسالمت‌‌آمیز گذاشته‌‌اند. متن این پیمان‌‌نامه را ابن هشام از ابن اسحاق روایت كرده است و دكتر رمضان بوطی این وثیقه را به عنوان «الدستور» یاد كرده است.[40]
پیامبر در این عهدنامه یا دستور، یهودیان را در حفظ آیین خود آزاد گذاشت و فرمود: «لیهود دینهم و للمسلمین دینهم الا من ظلم و اثم فانه لایوتغ الا نفسه و اهل بیته»؛ یهودیان دین خود را دارند و مسلمانان دین خود را، اما هركس كه ستم كند خود و خانواده‌‌اش را به هلاكت خواهد انداخت. هر كس دیگری را ترور كند خود و خانواده‌اش را در معرض ترور قرار داده است... . (این قرارداد مفصل است و از آوردن همه آن صرف‌‌نظر می‌‌شود).
مورخین در ثبت حوادث سال اول هجری متن این قرارداد را ذكر كرده‌‌اند. عمده‌‌ترین چیزی كه در این قرارداد آمده است: مشاركت در برابر دشمن خارجی و تهدیدهای بیرونی مدینه است. در این‌‌جا مسلمان و غیرمسلمان مطرح نیست. مهم حفظ شهر مدینه است كه در آن مسلمان و غیرمسلمان زندگی می‌‌كنند. در این قرارداد آمده است كه اگر فرزندان یكی از مؤمنین به یاغی‌‌گری دست زند و بخواهد امنیت شهر را تهدید كند، مسلمان و غیرمسلمان باید در مقابل او بایستند. شاید در هیچ كجای تاریخ چنین عهدنامه‌‌ای كه تمام فرق و مذاهب را در كنار هم به زندگی مسالمت‌‌آمیز دعوت نماید، دیده نشده است. دست تا کم تا آن روزگار کسی ندیده است. محمد حمیدالله در كتاب خود آن را به عنوان «اولین قانون اساسی مكتوب در جهان» یادكرده است. بی‌‌گمان این میثاق از نظر پیامبر و سایر مسلمانان یك تاكتیك سیاسی نبوده است، بلكه یك وحدت استراتژیك به شمار می‌‌رفته است، و این قرارداد می‌‌توانست شهر مدینه را‌‌ برای مسلمانان و غیرمسلمانان به یك شهر ایده‌‌ال تبدیل نماید. مهم این است كه سه گروه یهود در مدینه یعنی: بنی‌‌نضیر، بنی‌‌قینقاع و بنی‌‌قریضه با سرعت آن را امضاء كردند.
بر اساس این متن كه در كتب تواریخ موجود است و تحلیل‌‌گران تاریخ در این دوران بیشتر به آن توجه پیدا كرده‌‌اند، آشكار است كه پیامبر در مدینه، نه دنبال جنگ با فرقه‌‌ای بود و نه برای تحمیل دین خود تلاش می‌كرد، بلكه او می‌‌خواست با تشكیل یك دولت عادلانه و ضد ستم قلوب همگان را به یكتاپرستی جذب نماید. جامعه‌‌ای كه پیامبر پایه‌‌ریزی كرد دو مسئله در آن مورد اهمیت بود؛ یكی امنیت و دیگری عدالت. به تعبیر قرآن از میان برداشتن جوع وخوف.
با میثاقی كه میان مسلمانان و غیرمسلمانان بسته شد مسلمین آسوده‌‌خاطر گشتند كه خطری آنان را تهدید نمی‌‌كند. پس از این پیامبر اسلام به دنبال عدالت اقتصادی حركت كرد كه تمامی انبیاء به خاطر آن مبعوث شده‌‌اند. ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَینَاتِ وَ أَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمِیزَانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾.[41]
می‌‌دانیم كه یكی از عواملی كه تهدید كننده صلح است، فقر و فاصله‌‌های طبقاتی است و فاصله‌‌های اقتصادی و جامعه طبقاتی از نظر اسلام مطرود است. می‌‌بینیم كه آیات جهاد و انفاق در كنار آیات نماز نازل می‌‌شود و ثروتمندان باید با انفاق ثروت خود فاصله طبقاتی را كم نمایند. واژه «انفاق» كه باب افعال است معنای ضد ریشه خود را كه «نفق» یعنی شکاف است، می‌‌دهد. یعنی از بین بردن شكاف‌‌های اجتماعی. شگفت این كه مصرف زكات یا نفقات تنها برای مسلمانان نیست؛ بلكه بخشی از آن به عنوان «موئلفة القلوب» به غیرمسلمانان تعلق می‌‌گیرد.[42]
چطور می‌‌توان دینی كه بخشی از مالیات خود را برای غیرمسلمان مفروض می‌‌داند و برای تألیف قلوب پرداخت می‌کند، آن را دین شمشیر دانست؟
آیات جهاد
برخی برای تثبیت نظریه خود كه اسلام دین خشونت است به آیات جهاد تمسك كرده و هر دم در برخی رسانه‌ها برای بدنامی اسلام و یا اسلام هراسی می‌آورند. (در چند سال پیش از آن فیلمی به عنوان «فتنه» ساختند. صاحب این قلم پاسخ این فیلم را با عنوان «فتنه برخاسته از جهالت» در روزنامه اعتماد ملی در آن ایام دادم).
كلمه جهاد از جهد گرفته می‌‌شود و به معنای بذل الجهد یا نهایت تلاش و كوشش است. اجتهاد كه از همین ریشه گرفته می‌‌شود یعنی نهایت كوشش یك فقیه برای استنباط حكم شرعی. جهاد فی سبیل‌الله یعنی تلاش در راه خدا یا بذل جهد در راه اعتلای كلمه الله در جامعه. سؤال این است كه آیا از نظر اسلام كافر بودن و یا مسلمان نبودن جرم محسوب می‌‌شود و كسی كه مسلمان نیست باید در این جهان مجازات شود؟ البته از نظر قرآن كفار و مشركین در جهان آخرت از نجات‌‌یافتگان نیستند و حال آنان با حال مؤمنان یكسان نخواهد بود. ولی از نظر قرآن كفار به خاطر كفرشان در این جهان مجازات نمی‌‌شوند و پیامبر اسلام یك نفر را تنها به خاطر كفرش مجازات نکرد؛ بلكه به آنان گفت: ﴿لَکُمْ دِینُکُمْ وَ لِی دِینِ﴾‌[43] به تعبیر مصطفی السباعی: اصل در روابط ما با همه ملت‌‌ها بر صلح، ترك مخاصمه و احترام به عقاید، آزادی‌‌ها، اموال و ارزش‌‌های دیگر ملل قرار دارد. یا به تعبیر محمد عبده:
خداوند جنگ را برای خون‌‌ریزی و گرفتن جان دیگران یا توسعه درآمدها بر ما واجب نكرد، بلكه جنگ را برای دفاع از حق و پیروان آن و حمایت از دعوت واجب گردانیده است.
عباس عقاد نویسنده توانای مصری در كتاب «حقایق الاسلام و اباطیل خصومه» كه آن را به هدف پاسخ‌‌گویی به شبهات و افتراهای علیه اسلام تدوین كرده است، درباره نسبت‌‌دادن جنگ و شمشیر به اسلام می‌‌نویسد: «تاریخ دعوت اسلامی گواه آن است كه مسلمانان پیش از آن‌‌كه قادر باشند آزار مشركان را از سر راه بردارند، خود قربانی خشونت‌‌ها و شكنجه‌‌های بسیار بودند. از سرزمین خود بیرون رانده شدند و راه حبشه در پیش گرفته و به آن جا پناه بردند، مسلمانان هیچ‌‌گاه به زور متوسل نشدند مگر در برابر زوری كه منطق نمی‌‌پذیرد. هرگاه به مسلمانان تعرض نشود، از آنان به جای بدی، خوبی می‌‌بینند، چنان كه مسلمانان در برخورد با دولت حبشه چنین كردند. در جزیرهالعرب جنگی میان مسلمانان و قبایل عرب درنگرفت جز آن كه ماهیت دفاعی داشت یا هدفی پیشگیرانه در بین بود. حق شمشیر برابر با حق زندگی است. هر جا اسلام دست‌‌گرفتن شمشیر را لازم دانسته است از باب اضطرار و برای حفظ حق در زندگی بوده است. حق زندگی در اسلام یعنی حق آزادی در دعوت و عقیده... طبق حقوق اساسی اسلام، رابطه میان ملت‌‌ها بر روابط مسالمت‌‌جویانه مبتنی است و توسل به جنگ در اسلام به واقع دفاع در برابر جنگی است كه آتش آن را دیگران افروختند. اسلام دو كلمه است: دین و صلح».[44]
به تعبیر این محقق، جهاد و قتال آن‌‌گاه در اسلام واجب شد كه مشركین آزار مسلمانان را بر شکنجه، فتنه ونفی بلد گذاشتند.
﴿وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیثُ أَخْرَجُوکُمْ وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ﴾؛[45] از آن‌‌جایی كه شما را بیرون كردند بیرونشان كنید كه فتنه از كشتن بدتر است ﴿فَإِنْ قَاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذٰلِکَ جَزَاءُ الْکَافِرِینَ﴾؛[46] اگر با شما جنگ كردند آن‌‌ها را بكشید كه كیفر كافران این است.
اگر در میان مسلمین جنگی با اهل كتاب درگرفته است، آن‌‌گاه بوده است كه با مشركین سوگند یاد كرده و پیمانی كه آنان با پیامبر بسته بودند نقض كردند. مانند جنگی كه پیامبر با طایفه بنی‌‌قینقاع از یهود مدینه بعد از جنگ بدر داشت و نیز جنگی كه با یهود بنی‌‌قریضه در پیش گرفت. ممكن است كشتاری كه نسبت به یهود در جنگ بنی‌‌قریضه اتفاق افتاد دستاویزی برای متهم ساختن پیامبر اسلام به خشونت و جنگ‌‌طلبی باشد باید که گفت: علمای سیره و حدیث از گزارشی كه درباره جنگ بنی‌‌قریضه داده‌‌اند قابل توجه است. امام مسلم در صحیح خود عنوان كرده است: «جواز قتال من نقض العهد»؛ جواز جنگ با كسی كه پیمان را شكسته است و بنی‌‌قریضه چنین كردند. به تعبیر مسلم: صلح، عهد و درخواست پناهندگی اگر بین مسلمین و غیرمسلمین برقرار شد نباید شكسته شود ولی یهود بنی‌‌قریضه چنین كردند. در همدستی با كفار و مشركین مكه پیمانی كه با پیامبر بسته بودند شكستند و شهر مدینه را مورد تهدید قرار دادند. قرآن می‌فرماید: ﴿أَ لاَ تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَیمَانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾؛[47] آیا با گروهی که پیمانهای خود را شکستند و تصمیم به اخراج پیامبر گرفتند و پیکار با شما را شروع کردند‌، پیکار نمی‌کنی؟ در واقع علاوه بر پیمان‌‌شكنی، یك نوع جاسوسی نیز صورت گرفت؛ طبعاً اگر چنین اتفاقی هر كجا بیفتد، شاید با دشمن با شدیدترین وجه برخورد شود. اگر این پیمان‌‌شكنی و جاسوسی علیه شخص پیامبر بود، شاید چنین اتفاقی صورت نمی‌‌گرفت زیرا برخورد پیامبر با مخالفین خود در مكه بر اساس گذشت و عفو بوده است، اما در این‌‌جا پیمان‌‌شكنی و جاسوسی علیه جامعه نوپای اسلام است. پیامبر هیچ‌‌گاه در مقام این نبوده است تا پیمانی ببندد و بعداً با نقض پیمان وارد جنگ شود. از نواهی خداوند در قرآن كریم نقض عهد است. پیامبر در پی این بود تا با یهود مدینه زندگی مسالمت‌‌آمیز داشته باشد لهذا با سه گروه مهم و معروف یهود یعنی: بنی‌‌نضیر، بنی‌‌قینقاع و بنی‌قریضه پیمان بست.
داستان كشتار یهود بنی‌‌قریضه
برخی پژوهش‌‌گران كشتار یهود بنی‌‌قریضه را از علایم خشونت در اسلام دانسته و بر این باورند كه شمشیر است كه در مناسبات اجتماعی حرف اول را می‌‌زند. و اما حقیقت داستان به‌‌طور اجمال چنین است: پس از پایان جنگ احزاب، پیامبر به سر وقت یهود بنی‌‌قریضه رفت. یهود بنی‌قریضه به موجب پیمان‌‌نامه مادام كه علیه مسلمانان قیام نمی‌‌كردند در امان بودند. اما آنان بر حسب روایات تاریخی، در جنگ احزاب با دشمنان اسلام متحد شدند. پیامبر به سر وقت این‌‌ها رفت و آنان را محاصره كرد. سرانجام پس از بیست و پنج روز تسلیم شدند. قبیله اوس كه با بنی‌‌قریضه پیمان بسته بودند به پیامبر عرض كردند، بنی‌‌قریضه هم‌‌پیمان ما هستند و از كاری كه كرده‌‌اند پشیمان هستند؛ با هم‌‌پیمانان ما مانند هم‌‌پیمانان خزرج یعنی بنی‌‌قینقاع رفتار كن. پیامبر داوری اسیران بنی‌‌قریضه را به سعد بن معاذ، رئیس قبیله اوس سپرد. یهود بنی‌‌قریضه، نیز رضایت دادند. سعد بن معاذ در جلسه‌‌ای كه سران بنی‌‌قریضه حضور داشتند گفت: رأی من این است كه مردان بنی‌‌قریضه- به جرم خیانت- باید كشته شوند و زنان و فرزندان آنان اسیر شوند. ابن اسحاق در سیره خود داستان بنی‌‌قریضه را چنین آورده و طبری، مورخ معروف، عین داستان را نقل كرده است. واقدی متوفای سال 207 داستان را به‌‌گونه‌‌ای دیگر آورده و می‌‌گوید خندقی كندند و اسیران را گروه گروه آوردند و علی و زبیر آنان را گردن زدند.
در این جا مجال ذكر همه داستان نیست ولی مورخین اصل ماجرا را به گونه‌‌های مختلف و متفاوت نقل كرده‌‌اند. آیا علی بن ابی‌‌طالب در یك روز یا نیمی از روز می‌‌تواند هفتصد نفر را گردن بزند؟ از چیزهایی كه اصل كشتار را زیر سؤال می‌‌برد اختلاف در تعداد این كشتار است. از 600 تا 900 نفر نوشته‌‌اند. آیا علی (ع) می‌‌تواند نهصد نفر را در یك روز سر ببرد؟ آیا اسیران بنی‌‌قریضه تا این اندازه بودند؟ شاید داستان بنی‌‌قریضه بر اساس اختلافات میان اوس و خزرج درست شده باشد. ابن اسحاق می‌‌گوید همه را در كنار خندق سر بریدند. واقدی می‌‌گوید: اسیران را میان خانواده‌‌های اوس پخش كردند. چیزی که در برخی کتب تاریخی آمده با آیات قرآن و سیره پیامبر سازگاری ندارد. از همه این‌‌ها گذشته سیره پیامبر در جنگهای پیش از این چنان نبود. همیشه رحمت و عطوفت را بر انتقام ترجیح می‌‌داد. پیامبری كه در فتح مكه سرسخت‌‌ترین دشمنان خود را می‌‌بخشد و «یوم الملحمة» را «یوم المرحمة» می‌کند، چگونه می‌‌تواند با چنین كشتاری راضی باشد؟ بلی پیامبر در حق جاسوسان، فتنه‌‌انگیزان و خائنان كوتاه نمی‌‌آمد. به تعبیر قرآن ﴿أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّار﴾‌[48] بود. یعنی با كسانی كه برای جهان اسلام، یعنی شهر مدینه فتنه‌‌انگیزی می‌‌كردند به شدت سرسخت بود. لهذا جریان كشتار بنی قریضه در تاریخ روایت یكسان و محكمی ندارد و با تشتتی كه در نقل داستان وجود دارد، جای شك و شبهه باقی می‌‌ماند. استاد محقق مرحوم دکتر جعفر شهیدی می‌گوید: آنچه به واقع نزدیکتر می‌نماید این است که همچشمی اوس و خزرج که با آمدن پیامبر به یثرب از میان رفت، با مرگ آن حضرت از نو زنده شد. همین که معاویه بر امارت مسلمانان دست انداخت و قریش و مهاجران به آرزوی دیرین خود رسیدند، به امر او کوشش تاریخ نویسان و شاعران پیرامون وی مصروف تحقیر انصار و مردم مدینه گردید. یکی از راههای در هم کوبیدن انصار این بود که کینه دیرینه اوس وخزرج از نو زنده شود... به نظر می‌رسد داستان بنی قریظه سال‌ها پس از تاریخ واقعه و هنگامی که نسل حاضردر آن محاصره برافتاد بوسیله داستان گویی که از تیره خزرج بوده است دستکاری شده و به تحریر در آمده باشد، تا بدین وسیله نشان دهند که حرمت طایفه اوس نزد پیامبر به اندازه خزرج نبود و برای همین است که پیامبر هم پیمانهای خزرج را نکشت، اما هم پیمانان اوس را گردن زد و نیز خواسته است نشان دهد که رئیس قبیله اوس جانب هم پیمانهای خود را رعایت نکرده است.[49]
تقدم جنگ بر صلح
برخی از فقهای قرن دوم و سوم هجری در ذیل بحث جهاد، اصل جنگ را در اسلام یك واجب دانسته به‌‌گونه‌‌ای که جهاد را همان جهاد ابتدایی معنا كرده‌‌اند. باید گفت پاره‌‌ای از نظریات فقهی بر اساس مناسبات اجتماعی صادر گشته و شرایط زمان اقتضای چنین فتاوایی می‌‌كرده است. به تعبیر دكتر وهبه الزحیلی:
«اكثر فقیهان متأثر از وضعیت واقعی حاكم بر روابط میان مسلمانان و غیرمسلمانان در قرن دوم هجری كه عصر اجتهاد فقهی است، بر این نظر بودند كه اصل در روابط خارجی میان مسلمانان با دیگران بر جنگ مبتنی است و نه صلح. مگر موجبات صلح مانند امان یا ایمان به وجود آید. هدف در اتخاذ این نظریه آن بود كه فتوحات اسلامی پیروزمندانه ادامه یابد و اصل عزت مسلمانان و تكلیف به دعوت اسلامی در جهان راه خود را بپیماید».[50]
تقویت چنین دیدگاهی كه در دوران سیاسی امویان و عباسیان، ناظر به وضعیت جنگی حاكم بر روابط آن زمان بود، طبیعی است كه مطالبات سیاسی و اجتماعی حاكم در هر عصری، آرایی را تقویت می‌کند که با مقطع زمانی خود سازگاری بیشتری داشته باشد.
سخن در این‌‌جا این است كه چرا كسانی كه اسلام را دین جنگ و شمشیر معرفی ‌‌می‌‌كنند به سیره پیامبر و آیات قرآن كمتر توجه می‌‌نمایند. ما نمی‌‌گوییم در اسلام جنگی به نام دین واقع نشده و ما نمی‌‌گوییم كه پیامبر اسلام همه جا مأمور به صلح بوده است، ولی باید دید جنگهای پیامبر اسلام، چه با كفار قریش و چه با یهودان مدینه در چه راستایی واقع می‌‌شده است؟ در كدام جنگی پیامبر ابتداً، تنها برای دعوت به اسلام به روی مردم شمشیر كشیده است؟ دفاع از حكومت پیامبر در مدینه و این‌‌كه در برابر تعرض و توطئة مخالفین بایستد یك مسأله است و این كه برای تحمیل دعوت خود شمشیر بكشد مسأله دیگری است.
ممكن است سؤال شود پس فروعات فقهی كه در باب جهاد در مكتب فقهی آمده است چه توجیهی دارد؟ آیا كتاب الجهاد به معنای این نیست كه جنگ در اسلام یك مسئله جدی و اصل است؟ باید گفت وجود مسایلی درباره جهاد هیچ‌‌گاه حقیقت صلح و این‌‌كه اصل در اسلام صلح است را زیر سؤال نمی‌‌برد؛ زیرا همان اندازه كه در اسلام به مسأله صلح اهمیت داده می‌‌شود، به مسأله دفاع نیز اهمیت داده می‌‌شود. اما اگر دین و شریعت اسلام را شریعت كاملی بدانیم، طبیعی است كه درباره مقررات جنگ و صلح قوانینی داشته باشد. در حقوق بین‌‌الملل معاصر مجموعه مقرراتی وجود دارد كه در آن به تنظیم امور جنگ، وضعیت اسیران و مجروحان و نحوه كاربرد سلاح‌‌ها و مانند آن می‌‌پردازد و شاخه‌های «حقوق بشردوستانه» یا «حقوق مخاصمات مسلحانه» و «حقوق جنگ» در این رشته به وجود آمده است. بر این اساس آیا می‌‌توان نتیجه گرفت که حقوق بین‌‌الملل حقوق جنگ و شمشیر است؛ زیرا در آن به امور جنگ پرداخته است؟ بدیهی است كه پذیرفتنی نیست. و به همین قیاس نمی‌‌توان وضعیت حاكم بر یك مقطع زمانی از تاریخ اسلام را مستند قرار داد و برای همیشه و به‌‌عنوان یك قاعده، اسلام را دین جنگ و خشونت معرفی كرد. ما معتقدیم اسلام جهاد را در طی چند آیه برای مسلمانان واجب كرده است اما نه برای پیشبرد عقیده و آیین؛ بلكه برای حفظ نظام اسلامی و دفاع از تعرض.
بلی پس از عصر پیامبر جنگ‌‌ها و قتل‌‌هایی در اسلام اتفاق افتاده است و در این روزگار نیز به نام دین اتفاق می‌‌افتد كه نمی‌‌توان آن‌‌ها را ادامه سیره پیامبر شمرد. آیا حركت‌‌های انتحاری و عملیات استشهادی و یا انفجارهایی كه به نام اسلام صورت می‌‌گیرد، گویای سیره پیامبر است؟ به نظر ما هرگز چنین نیست. با یك نگاه مقایسه‌‌ای آیا جنگ‌‌هایی كه در تاریخ مسیحیت اتفاق افتاده، چه در میان مذاهب مسیحی، چون كاتولیك‌‌ها و پروتستان‌‌ها، و چه مسیحیان با دیگر مذاهب می‌‌توان به حساب تعالیم و سیره حضرت مسیح گذاشت؟ من در این‌‌جا نمی‌‌خواهم فقط برخی مستشرقین را به بدفهمی نسبت به اسلام متهم نمایم. باید گفت در عالم اسلام برخی مسلمانان چنین بد‌‌فهمی را نسبت به اسلام داشته و دارند. و الآن كسانی كه پاره‌‌ای از انفجارها و حركت‌‌های انتحاری را توجیه دینی می‌‌كنند، برخاسته از همین بدفهمی از اسلام است. از كجای قرآن استفاده می‌‌شود که باید بازور شمشیر اسلام را همه جا حاكم كرد؟ این آیه شریفه قرآن را از یاد نبریم: ﴿ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ﴾.[51] مگر می‌‌توان كسی را با قهر و اكراه مسلمان كرد. ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ﴾.[52] و یا خداوند به پیامبر می‌فرماید: ﴿أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یکُونُوا مُؤْمِنِینَ﴾؛[53] آیا می‌خواهی مردم را مجبور سازی که ایمان بیاورند.
مگر در جاهایی چون شبه قاره هند، اندونزی، مالزی، سنگاپور، تا چین اسلام با زور شمشیر پیش رفته است. مگر برای ما نگفته‌‌اند: «كونوا دعاه الناس بغیر السنتكم»، آدمیان را با كردار و اعمالتان به اسلام دعوت نمایید. اگر اسلام در دل‌‌های مردم در دورترین نقطه آسیا و یا آفریقا خانه كرده است، نه به خاطر شمشیر بلكه به خاطر دعوت مسالمت‌‌آمیز بوده و یا تأثیر اخلاق مسلمین بوده است. عده‌‌ای از مسلمانان افراطی كه فكر می‌‌كنند می‌‌توان با جنگ و خون‌‌ریزی مشكلات عالم اسلام را حل كرد و باید با سلاح جلو رفت، هر چند به قیمت جان انسان‌‌ها تمام شود، سخت در اشتباه هستند. همه می‌‌دانیم كه جنگ، جنگ می‌‌آورد و اسلام برای جنگیدن و كشته شدن نیست. اسلام دین حیات و زندگی است. حق حیات هر كسی باید حفظ شود. زنی كه چند بار نزد رسول خدا اقرار به زنا كرد حضرت توصیه می‌‌كرد این قدر اصرار در اثبات آن نداشته باش. مهم این كه شریعت عقلانی اسلام دارای انعطاف است و همه مصالح عرف زمان را منظور می‌‌دارد یعنی در مورد مجازاتهای اسلامی نیز می‌‌توان از راه براهین فقهی و حفظ مصالح عرفی؛ فی المثل مجازات اعدام را به روش دیگری تبدیل كرد زیرا دنیای امروز مجازات‌‌های خشن را برنمی‌‌تابد و با طبع مردم در تضاد است. اگر در روزگار گذشته آدم‌‌كشی و ترور و قتل راحت می‌‌نمود در این زمان كشتن یك انسان كار چندان آسانی نیست. و حتی قرآن قتل یک انسان را معادل قتل آدمیان می‌داند.
در این‌‌جا ذكر این مطلب را تاکیدا لازم می‌‌دانم و آن این كه: باید سیره پیامبر را و فقه اسلامی را بازخوانی كرد. همان‌‌طور كه رویكرد سیره پیامبر (ص) یك رویكرد انسانی و مسالمت‌‌آمیز و صلح‌‌جویانه است، همان‌‌طور كه فقه اسلامی برای حفظ روابط اجتماعی است و بر اساس مصالح و مفاسدی بنا گشته كه عقلاً قابل درك و كشف است. و این عقلا هستند كه این مصالح و مفاسد را تعیین می‌‌كنند؛ لهذا در عرف و شرایط زمان پاره‌‌ای از مصالح و مفاسد تغییر می‌کند. امروز می‌‌توانیم با بازخوانی فقه و اجتهاد مجدد فاصله خود را با اعلامیه حقوق بشر كمتر كنیم. كسانی كه فقه اسلامی را فقهی خشن معرفی می‌‌كنند و یا فتاوای خشن از آن استخراج می‌‌كنند، باید گفت روح این شریعت سمحه سهله است. همان‌‌طور كه پیامبر بارها فرمود: خدا مرا به شریعت سمحه سهله و مدارای با مردم مبعوث كرده است. شما فكر می‌‌كنید اگر روحیه پیامبر مدارای با مردم و در دایره سماحت و سهولت نمی‌بود می‌‌توانست جنگهای قومی و قبیله‌‌ای را كنترل كند و به این كشتارهای بی‌‌حاصل خاتمه دهد. جامعه‌‌ای كه بزرگترین افتخارش به شمشیر و جنگ بود، و اشعار آن بوی خون و چکامه شمشیر را می‌داد، تقوا و دانش و تلاش در راه خدا جای آن را فراگرفت و انسان برتر را انسان پرهیزگار و دانشمند دانست و نه انسان شمشیر را و انسان عالم و متقی انسانی است كه هیچ انسانی را نیازارد. منفورترین كلمه نزد خداوند در قرآن كریم ظلم است. و در جای جای قرآن ظلم محكوم گشته است. محكومیت ظلم از محكومیت كفر بیشتر است. زیرا ظلم است كه حقوق آدمیان را نادیده می‌‌گیرد. دینی که ظلم را باعث هلاکت جوامع می‌داند نمی‌تواند جنگ را بر صلح مقدم بدارد. این نکته را در پایان اضافه می‌نمایم که شاید بدترین ظلم‌‌ها ظلم اقتصادی باشد؛ یعنی در جامعه‌‌ای كه فاصله طبقاتی زیاد شود، آن جامعه به خشونت كشیده می‌‌شود. یادآور شدم كه یكی از موانع صلح در جهان امروز وجود جامعه‌‌های طبقاتی است. فقر اطبعا در برابر اغنیاء حالتی خشن دارند. لهذا یكی از برنامه‌‌های بزرگ پیامبر در مدینه النبی اصلاحات اقتصادی واز بین بردن فاصله‌های طبقاتی بود.
پیامبر تلاش وسیعی برای فقرزدایی كرد. در آخرین وصیت خود فرمود: حاكمان بعد از من نباید جامعه را به فقر بكشانند زیرا در پی فقر كفر می‌‌آید. ویل دورانت می‌‌گوید: در همه تاریخ، مصلحی را نمی‌‌یابیم كه به قدر محمد (ص) به نفع فقرا بر اغنیاء مالیات وضع كرده باشد.[54]
در قرآن كریم به همان اندازه كه درباره نماز سفارش شده درباره زكات نیز سفارش شده است: از نگاه قرآن كریم عصیان و سركشی انسان‌‌ها به دنبال استغنا است. ﴿کَلاَّ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَیطْغَى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى﴾؛[55] یعنی سركشی افراد صاحب قدرت و ثروت است، كه در حق طبقه محروم جامعه ظلم می‌‌كنند. حتی اگر مسلمانی علیه یك غیرمسلمان ظلم نماید از نگاه اسلام محكوم است. قرآن به مسلمانان دستور می‌دهد که نسبت به غیر مسلمانانی که با شما نمی‌جنگند نیکویی روا دارید (ممتحنه /8) لهذا دولت اسلامی باید غیرمسلمانی را كه در پناه او زندگی می‌کند از جهت مالی و سایر حقوق اجتماعی با مسلمانان یکسان بدارد.
نكته‌‌ای كه در پایان این گفتار ذكر آن را لازم می‌‌دانم، این است: اگر اسلام را آن چیزی بدانیم كه در كتاب و سنت آمده و در سیره پیامبر تجلی یافته است، در جهان امروز به‌‌عنوان یك دین صلح می‌‌توان تلقی كرد؛ زیرا در این دین اصل بر انسانیت انسان و حفظ کرامت آدمی است و تمامی ادیان به همزیستی دعوت می‌‌شوند و به تعبیر شاعر بزرگ ایران سعدی: بنی‌‌آدم اعضای یك پیكرند و به تعبیر زیباتر پیامبر: «الناس عندنا كاسنان المشط»؛ آدمیان، نزد ما مانند دانه‌‌‌‌های شانه یکسانند یا به تعبیر امام علی (ع) خطاب به مالك اشتر به‌‌عنوان استاندار مصر: با مردم مهربان باش، زیرا آنان یا برادر دینی تو هستند و یا در خلقت با تو مساویند.
اما اگر دین لطیف خداوندی را آن چیزی بدانیم كه برخی از اسلام ناشناسان در غرب و یا پاره‌‌ای افراط‌‌گرایان مسلمان آن را معرفی می‌‌كنند؛ و یا برخی حكام اسلامی به آن عمل می‌کنند، كه از لابلای آن خشونت‌‌طلبی، انتحار و انفجارو زندان و شكنجه بیرون می‌‌آید، در این صورت نمی‌‌توان انتظار صلح را داشت. تأكید و تكرار می‌‌كنم اگر برخی به بعضی آیات و روایات برای خشونت‌‌طلبی استناد می‌‌كنند، باید گفت اولاً: عمده برخوردهای زمان پیامبر در زمان خود قابل دفاع و معقول بوده و اگر شمشیری كشیده شد برای كسانی بود كه می‌‌خواستند صلح را به خطر بیاندازند و ثانیاً روح و گوهر اسلام همانند سایر ادیان ابراهیمی رحمت، محبت، سلام، امنیت و عدالت است. هیچ‌‌گاه در اسلام شمشیر و قتال و جهاد اصل نیست. قرآن می‌‌فرماید: ﴿وَ اللهُ یدْعُو إِلَى دَارِالسَّلاَمِ﴾؛[56] خداوند آدمیان را به دارسلام دعوت می‌کند. هركس شعارش سلام بود، او مؤمن و مسلمان است: ﴿لاَ تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَیکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِناً﴾؛[57] كسی كه به شما سلام كرد او را غیر مؤمن نپندارید.
مدینه فاضله اسلام و شهر آرمانی قرآن آن است كه در آن امنیت یعنی صلح و معیشت برقرار باشد. خدای اسلام، خدای معیشت و امنیت است: الذی اطعمهم من جوع و آمنهم من خوف. خدایی را ستایش كنید كه شما را از ترس و گرسنگی نجات دهد.
﴿وَ ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً قَرْیةً کَانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یأْتِیهَا رِزْقُهَا رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکَانٍ﴾؛[58] خداوند شهری را به مثل آورد كه در آن امنیت كامل حكم‌‌فرما بود و اهلش در آسایش و اطمینان زندگی می‌‌كردند و از هر جانب روزی فراوان به آن‌‌ها می‌‌رسید. تلاش مسلمانان باید در تحقق چنین جامعه‌‌ای صورت گیرد.
چه آیه‌‌ای از این گویاتر كه اسلام و پیامبر در تكاپوی شهری مطمئن و آرام‌‌بخش بوده‌‌اند. اشاره‌‌ كردم که سیره پیامبر اسلام از تعالیم قرآن جدا نیست. در این روزگار باید سیره پیامبر باز خوانده شود و قرآن باز تفسیر شود و نباید قرائت عده‌‌ای خشونت‌‌‌‌طلب و صلح‌‌شكن را معیار اسلام قرار داد.
یادداشت‌ها:
[1]. انبیاء /107.
[2]. نهج‌البلاغه خطبه 108.
[3]. توبه /128.
[4]. سوره نساء/ آیه 64.
[5]. سوره قلم/ آیه 4.
[6]. الطبقات الكبری، ج 1، ص 424.
[7]. آل عمران/ 159.
[8]. الخصائص الكبری، ج 2، ص 230.
[9]. مسند احمد بن حنبل، ج 6، ص 163.
[10]. اعراف/ 199.
[11]. التفاء بتعریف الحقوق المصطفی، ج 1، ص 137.
[12]. تاریخ طبری، ج 3، ص 56 و ابن هشام ج 4، ص 26.
[13]. المقازی، ج 2، ص 822.
[14]. سیره ابن هشام، ج 4 ع ص 28.
[15]. المقازی، ج 2، ص 857.
[16]. كنز العمال، ج 3، ص 33.
[17]. مثنوی معنوی، دفتر اول.
[18]. سوره شعرا/ آیه 3.
[19]. سوره كهف/ آیه 6.
[20]. سوره توبه/ آیه 128.
[21]. سوره طه/ آیه 24.
[22]. همان، آیه 25.
[23]. سوره شرح، آیه 1.
[24]. سوره مزمل، آیه 10.
[25]. سوره فصلت/ آیه 34.
[26]. سوره نحل/ آیه 125.
[27]. سوره نحل/ آیه 126.
[28]. الدر المنثور/ ج 4، ص 135.
[29]. سوره بقره/ آیه 279.
[30]. سوره هود/ آیه 113.
[31]. سوره نسا/ آیه 148.
[32]. سوره نحل/ آیه 40.
[33]. سوره نساء/ آیه 97.
[34]. العقاد، محمود، حقایق الاسلام و اباطیل خصومه.
[35]. سوره حج/ آیه 39.
[36]. همان/ آیه 40.
[37]. همان.
[38]. سوره بقره/ آیه 256.
[39]. سوره نساء/ آیه 90.
[40]. فقه السیرة النبویه، ص 152.
[41]. سوره حدید/ آیه 25.
[42]. سوره توبه/ آیه 60.
[43]. سوره كافرون/ آیه 6.
[44]. العقاد، عباس محمود، حقایق الاسلام و اباطیل خصومه، چاپ بیروت، ص 300.
[45]. سوره بقره/ آیه 191.
[46]. همان/ آیه 192.
[47]. سوره توبه/ آیه 13.
[48]. سوره فتح/ آیه 29.
[49]. دکتر جعفرشهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص 96.
[50]. الزحیلی، وهبه، العلاقات الدولیه فی الاسلام، ص 93.
[51]. سوره نحل/ آیه 125.
[52]. سوره بقره/ آیه 256.
[53]. سوره یونس/ آیه 99.
[54]. ویل دورانت، تاریخ تمدن، عصر ایمان، ص 231.
[55]. سوره علق/ آیه 6 و 7.
[56]. سوره یونس/ آیه 25.
[57]. سوره نساء/ آِیه 94.
[58]. سوره نحل/ آیه 112.
منبع:نشریه صفیر حیات
Image

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ

 

پس بشارت ده به آن بندگان من كه به سخن گوش فرا مى‏ دهند و بهترين آن را پيروى مى كنند

مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم