سیدعلی میرموسوی
در قرن اخیر جریان های موعودگرا در دو گونه سیاسی و غیر سیاسی در ایران تقویت شده اند و جریان انجمن حجتیه نمونه ای برای گونه غیر سیاسی آن است. موعودگرايي سياسي تلفيقي از آموزه هاي موعودگرايانه و اسلام سياسي است که وضعیت کنونی را آخر الزمان دانسته و بر این باور است كه تاریخ در حال نزدیک شدن به پایانِ خود است
در میان باورهای شیعه کمتر آموزه ای همچون مهدویت می توان به یاد آورد که با وجود ارزش و اهمیت با کژتابی و سوء استفاده روبرو شده باشد. درون مايه اين آموزه نوید به وجود نجات بخشی است که در آینده به هنگام فراگیر شدن ظلم و ستم و فرو رفتن جهان در تاریکی و آلودگی ظهور می کند و آلودگی را از آن می زداید و پاکی و داد را در آن می-گستراند. در منابع روايي شيعه روايات بسياري با اين مضمون از پيامبر نقل شده است كه «اگر از دنيا حتي به اندازه يك روز باقي مانده باشد خداوند آن روز را چندان طولاني كند تا فردي را از خاندان من بر انگيزد كه نام او با نام من يكي است تا جهان را همچنان كه انباشته از ستم شده است از عدل و داد پر کند».
باور به مهدويت در اندیشه شیعه با سه مفهوم كليدي غيبت، انتظار و ظهور پيوند دارد. غيبت به معناي پنهان و دور از دسترس بودن امام در زمان كنوني است و اشاره به دورانی دارد كه شيعه با نگاهی بدبینانه به نظام هاي سياسي موجود، تحقق حکومت عادلانه با ظهور امام غایب را انتظار می¬کشد. این انتظار از یک سو امید به آینده و خوشبینی به سرانجام تاریخ را پدید می آورد و از سوی دیگر تحقق آرمان شهر و دولت آرمانی را در نبود نجات بخش نا ممکن می¬داند.
نخستین پیامد سیاسی این باور تقدس زدایی از حکومت در عصر غیبت و تلقی آن به عنوان شر لازم است که یکی از پيش فرض-های مهم دولت قانون مدار و مردم سالار در جهان کنونی قلمداد می شود. از این رو بر خلاف برداشت برخی از اندیشمندان مهدویت نه تنها با تاسیس نظامی استوار بر حاکمیت قانون و خواست مردم ناسازگار نیست بلکه ظرفیت زیادی برای تایید آن دارد.
فقهای مشروطه خواه با بهره بردن از این ظرفیت با استبداد و خودکامگی مخالفت و بر ضرورت محدود سازی قدرت سیاسی با قانون و خواست مردم تاکید کردند. اخوند خراسانی و همفکران او بر همین اساس در برابر ادعای مخالفان مشروطه که خواهان مشروطه مشروعه بودند، ایستادگی کردند. از دیدگاه آنان حکومت مشروعه یعنی منطبق با شریعت یا حکومت دینی در گرو حضور امام معصوم در قدرت سیاسی است، از این رو در عصر غیبت امکان پذیر نیست. نایینی با توجه به نبودِ عصمت بر مهار قدرت سیاسی با اتکاء برسازوکارهای بیرونی همچون قانون اساسی و مجلس نمایندگان استدلال و به وجوب مشروطیت حکم می کرد.
اندیشه مهدویت همچنین با برجسته سازی ویژگی عدالت و دادگری در دولت آرمانی بر جایگاه عدالت در مشروعیت سیاسی تا کید می کند. اندیشه و تجربه سیاسی چند هزار ساله بشری گواهی می دهد حاکمیت قانون و محدود سازی قدرت سیاسی نخستین گام در استقرار عدالت است. از این رو دولت آرمانی شیعه که زدودن بی عدالتی در جهان رسالت اصلی آن است در راستای تقویت این دستاورد خواهد بود. بنابر این پیشاپیش می توان دریافت که نظام سیاسی که با حضور نجات بخش موعود شیعه تشکیل می شود نیز نظامی یکه سالار و مبتنی بر حاکمیت مطلقه فردی نیست. بی گمان چنین نظامی در راستای غنی سازی اندیشه و تجربه سیاسی بشر و نه در جهت معکوس آن گام بر خواهد داشت و به جای حاکمیت یک قشر، صنف یا نهاد حاکمیت عموم را در پی دارد.
الگوی نظام آرمانی شیعی که آموزه مهدویت بیان گر است البته با برداشت های رایج در بین شیعه در این باره فاصله دارد. در تاریخ زندگی و اندیشه سیاسی شیعه دو نوع برداشت از حرکت شیعه به سوی این آرمان شهر جلو گیری کرده اند. نخست برداشتی محافظه کارانه از مفهوم انتظار که بی عملی و واکنشی انفعالی در برابر وضع موجود را موجه قلمداد می کرده و ستم پذیری و انقیاد در برابر نظام های خودکامه را در پی داشته است. در گفتار عموم شیعه بسیار شنیده می¬شود که به هنگام برخورد با ستم و استبداد برای رهایی از ظلم را نظام های خودکامه ظهور امام زمان را آرزو و برای تعجیل در فرج آن می کنند. مرحوم طالقانی در حاشیه کتاب تنبیه الامه بر این نوع رفتار شیعه خرده می گیرد و نظام استبدادی را فراورده عمل خود جامعه می داند.از نظر او شیعه در طول تاریخ نظام های استبدادی را بر خود حاکم کرده و سپس برای رهایی از ان به انتظار فرج می نشیند. این نوع برداشت در برابر این اصل مسلم قرآنی قرار دارد که دگرگونی در وضعیت اجتماعی را در وابسته به دگرگونی افراد اجتماع و خواست آنان می داند. ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم.
دومین برداشتی که شیعه را از حرکت به سوی این آرمان شهر بازداشته است موعودگرایی و آخر الزمان گرایی بوده است. موعودگرایی به برداشتی اشاره دارد که پیرامون اصل نجات بخشی جامعه و تاریخ توسط منجی موعود و زیستن در چنین زمانه ای و نزدیک بودن ظهور او سامان یافته است ، از این رو با «آخر الزمان گرایی» ارتباطی تنگاتنگ دارد. موعود گرایی نیز درواقع به شکلی دیگر محافظه کاری و تن دادن به وضع موجود را تقویت می کند. از این دیدگاه ظلم و شر و فاجعه در جهان فراگیر میشود؛ اما ناگهان رویدادی معجزهآمیز رخ میدهد و در پی آن وضعیتی آرمانی پدید میآید و زمین پر از عدالت و خیر میشود و بدکرداران و تبهکاران نابود میشوند و نیکان و خوبرفتاران در بهشتی زمینی مدتی به سر میبرند تا اینکه جهان به پایان میرسد و طومار تاریخ بشری به همراه کیهان فروپیچیده میشود و آن جهان دیگر آغازیدن میگیرد.
در قرن اخیر جریان های موعودگرا در دو گونه سیاسی و غیر سیاسی در ایران تقویت شده¬اند و جریان انجمن حجتیه نمونه ای برای گونه غیر سیاسی ان است. موعودگرايي سياسي تلفيقي از آموزه هاي موعودگرايانه و اسلام سياسي است که وضعیت کنونی را اخر الزمان دانسته و بر این باور است كه تاریخ در حال نزدیک شدن به پایانِ خود است و امام دوازدهم، منجی و موعود، به زودی ظهور خواهد کرد و جهان را از عدل و قسط خواهد آکند. نگارنده تفاوت های این دو گونه را در نوشتاری جداگانه بررسی کرده است. به طور کلی موعود گرایی با تطبیق وضعیت کنونی با دوران اخر الزمان در شکل غیر سیاسی آن به بی عملی و در شکل سیاسی آن به افراط و تند روی دامن می زند.
کوتاه سخن آن که آموزه مهدویت از نظر سیاسی بیانگر وجه آرمان شهری اندیشه شیعه است و بر این اساس با نظریه شاهی آرمانی در اندیشه ایرانی پیوند می یابد. این آموزه همچون دیگر الگوهای آرمان شهری برای ترسیم چشم اندازی خوشبینانه به آینده و کوشش برای تحقق ان طرح شده است ولی واقعیت زندگی و اندیشه شیعه نشان می دهد که کارکردهای مثبت این ایده در پرتو کژنابی و تحریف هایی که در طول تاریخ بر آن عارض شده تضعیف شده است، از این رو بازنگری در برداشت های موجود و کوشش برای تحریف زدایی از آن لازم است.