مجري: جناب استاد دکتر ایازی پیرامون بحث بسیار مهم و کلیدیی، که منشأ شبهات بسیاری شده در رابطه قرآن کریم و فرهنگ زمانه، به طور مشخص در یک بحث اصلی و محوری به بحث مي پردازند و اين كه چگونه جلوه هاي فرهنگي عصر نزول در قرآن بازتاب يافته، پاسخ میدهند.
طرح مسئله:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رَبَّ الْعَالَمِينَ و الصلاة و السَّلامُ علی سید الأنبیاء و المرسلین مُحَمَّدِ و آله الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ. رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی.
يكي از مباحث قرآني مطرح در حوزه مطالعات معارفي قرآن همانگونه كه اشاره شد، بازتاب جلوههاي فرهنگي عصر نزول در قرآن كريم و تفسير اين آيات است. در طرح مسئله گفتهاند، وجود عناصري از فرهنگ عصر رسالت در قرآن آمده، كه جلوهاي از مسائل عصر و زمان نزول را نشان ميدهد و شبههاي را القا ميكند كه آيا اين مباحث، متأثر از فرهنگ زمان خويش و منطقه حجاز نيست؟ آيا نشانگر آن نيست كه قرآن پيامها و معارفش مربوط به حل مسائل و مشكلات عصر خاص و مردمی معين است؟
طرح فرهنگ زمانه، پیشینه درازی از قرن سوم به بعد در جهان اسلام دارد.[1] اما اوج این گفتمان در کتابهای مقدس به دوره نقد کتاب عهدین (قدیم، جدید)در قرن هفدهم و هیجدهم میلادی باز میگردد. در آن دوره پس از اشکالهایی که برخی از جریانات به کتاب مقدس گرفتند که این کتاب در مسائل علمی چون حرکت زمین به دور خورشید و خلقت انسان و تحول انواع با این متن سازگاری ندارد، به دنبال پاسخ به اشکال و راه حل برآمدند. یکی از راه حلها، تکثیر اشکال و سرایت دادن آن به قرآن بود. در این باره برخی از مستشرقین تلاشهای بسیار نشان داده تا افزون براینکه بگویند بسیاری از معارف این کتاب برگرفته از کتاب عهدین است، متأثر از فرهنگ زمانه خود می باشد.[2] یکی از کسانی که در این باره تلاش بسیاری کرده، یوسف حداد دره، قسیس(کشیش) مسیحی در مجموعه کتابهای: «دروس قرآنیه» و بهویژه در جلد: «القرآن و الکتاب» است[3]. در این میان کسانی دیگر از عالم اسلام، مانند محمد عزت دروزه در کتاب: «عصر النبی و سیرة رسول الله» و «تاریخ جنس العربی»، کم و بیش این مطالب را به زبان دیگری گفته است، هرچند که پس از دیدن سوء استفاده هایی که یوسف حداد کرده،[4] کتاب «القرآن و المبشرون» را در نقد او نوشته و جهت برداشتهای پیشین را اصلاح کرده است. دروزه، مؤلف تفسیر الحدیث به ترتیب نزول و كتاب سیرة رسول الله في القرآن، و عصر النبي، است.
مسئله از اينجا آغاز ميشود كه ما در قرآن کریم آیاتی داریم که بعضی از آنها مربوط به زمان پیامبر(ص) بوده و ناظر به شرايط و مسائل و مشكلات فكري، اعتقادي و رفتاري عصر جاهليت است؛ لکن عدهای بر این باورند: که این آیات شریفه، امروزه دیگر مصداقی ندارند. مثل بردهداري، دختركشي، ظهار، پسرخواندگي، كه از اینگونه آیات در این زمینه بسیار میباشد؛ بهخصوص در زمینهی آیاتی که بيانگر شرايط فرهنگي و علاقه و تمايلات آن مردم را نشان ميدهد، مثل توصیفاتی که خداوند از بهشت دارد، یا حتی، آیات فقهی، که مصادیقش را اينجانب در كتاب قرآن و فرهنگ زمانه مطرح كرده و به برخي از موارد آن در اين سخن اشاره خواهم كرد.
اهمیت بررسی
این بحث از آن جهت دارای اهمیت و توجه است که تحولات بسياري در اين سده رخ داده و فاصله و شكاف تاريخي ميان نيازهاي قديم و جديد رخ داده و امروز جامعه با مسائلي متفاوت از گذشته مواجه است. برخی از نویسندگان دستهای از آیاتی را مطرح ساختهاند: که در این آیات، جلوههای فرهنگی مردم آن مناطق و آن زمان خاص، را دليل بر تاريخي بودن معارف و احكام قرآن دانسته و شبههاي بر جاودانگي قرآن وارد كردهاند. و گفتهاند اين مسائل و مشکلات مردم مسائل مردمان امروزه نیست و بايد از آن عبور کرده.
بررسی این موضوع کمک می کند که اولاً بدانیم مراد از جلوه های فرهنگی چیست و دقیقاً سخن آنان چه میباشد، ثانیا،ً جهتگیری این جلوه ها چه می باشد، و ثالثاً، به این شبهات چگونه باید پاسخ داده شود و از این بحث در جهت روشن شدن بخش بسیاری از آیات استفاده کنیم.
در طرح شبهه، بدين جهت قابل توجه است كه این مصادیق باعث شده، عدهای این شبهه را به قرآن کریم وارد کنند: که قرآن کتابی نو و جدید و قابل استفاده برای زمانهی ما نمیباشد؛ اگر قرآن کریم اشاراتی به مصادیقی داشته که این مصادیق گذشته، و در دورهی پیامبر(ص) جذابیت داشتهاند. مثلاً: اگر در قرآن از بهشتیها بگونهاي توصیف كرده كه براي آن مردم جاذبه داشته و شيوه زندگي و ايده و مطلوب آن مردم بوده، مثل آياتي كه شيوه زندگي و تفريح و شادماني آن مردم را نشان ميداده است: «مُتَّكِئِينَ عَلى سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِينٍ (طور:20): که بهشتیها بر تختهايى رديف هم تكيه زدهاند و حوران درشتچشم را همسر آنان گرداندهايم. «مُتَّكِئِينَ فِيها عَلَى الْأَرائِكِ لا يَرَوْنَ فِيها شَمْساً وَ لا زَمْهَرِيراً (13) وَ دانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِلالُها وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُها تَذْلِيلاً». (انسان: 14): در آن [بهشت] بر تختها [ى خويش] تكيه زنند. در آنجا نه آفتابى بينند و نه سرمايي.. آیا برای این دورهی ما نیز جذابیت دارد یا خیر؟ اینها مدعی هستند، این آیات، آیاتیاست که دیگر زمانش و جاذبه اش گذشته است. اين شيوه زندگي و خواسته برخاسته از مردمان همان عصر است و آيا بوي كهنگي نمي دهد.
اینجانب در بحث علمی خود قصد آن دارم كه به اين شبهات پاسخ بدهم و توجه خواهم کرد: که اولاً قرآن کریم رسالتی جهانی و جاوداني بر عهده دارد و در هر برهه از زمان نو و تازه میباشد؛ ثانیاً این آیات را چگونه باید دید و تفسیر کرد كه مخصوص آن زمان نباشد؟
شبهات قرآن و فرهنگ زمانه
در این باره، ده شبهه با محورهاي مختلف فرهنگي، تاريخي و جغرافيايي عنوان شده که در آغاز به مواردي از آن اشاره می شود.
براي توضيح اين شبهات، ناچار بايد همه نكات و جنبههاي آن را مورد توجه قرار داد و مواردي را كه تأثيرپذيري قرآن را از فرهنگ زمانه نشان ميدهد، بازگو كرد، تا روشن شود كه آيا اين انعكاس، در رنگپذير كردن دعوت قرآن تأثير دارد، يا انعكاس آن طبيعي و در هر پيام و سخن ارشادي و الهي اجتنابناپذير است، گرچه اين پيام براي همه عصرها و دعوت آن جاويدان باشد.
آيات شبهه برانگيز برچند دستهاند:
1). گروهي از آنها، فرهنگ و آداب مردم جاهلي را نشان ميدهد.
2). گروهي، نيازها و خواستههاي مردم آن عصر را ترسيم ميكند.
3). و گروهي ديگر نمايانگر ارزشها و دانستنيها و باورهاي مردم حجاز هستند.
مثلا قرآن در توصيف بهشت و جهنم به مسايل و اموري پرداخته كه بيشتر در ذائقه اهالي حجاز، دلپذير و فرحانگيز است. كسي كه در سرزمين خشك و بيآب و علف و هواي گرم و سوزان زندگي ميكند، همواره چشم به آسمان دوخته تا ابري ببارد و زمين را نمناك كند؛ همواره در جستجوي آب زلال و گوارا است؛ سبزه و درخت و باغ و بوستان برايش لذتبخش و دستنيافتني است؛ لذا توصيف بهشت براي چنين خواهش و تمنايي به رؤيا و خاطرههاي دلانگيز ميماند. «مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِيها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَيْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِينَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى وَ لَهُمْ فِيها مِنْ كُلِّ الَّثمَراتِ»(محمد/15). مَثَل بهشتي كه به پارسيان وعده داده شده چون باغي است كه در آن نهرهايي است از آبي كه رنگ و بو و طعمش برنگشته و جويهايي از شير كه مزهاش دگرگون نشده است.[5]
«عَيْناً يَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَها تَفْجِيراً»(انسان/6). از چشمهاي كه بندگان خدا از آن مينوشند و به دلخواه خويش جاريش ميكنند. «وَ يُسْقَوْنَ فِيها كَأْساً كانَ مِزاجُها زَنْجَبِيلاًعَيْناً فِيها تُسَمَّى سَلْسَبِيلاً» (انسان/17-18).
«وَ نادى أَصْحابُ النَّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِيضُوا عَلَيْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْكافِرِينَ» (اعراف/50). و دوزخيان، بهشتيان را آواز دهند كه از آن آب يا از آن چه خدا روزي شما كرده، بر ما فرو ريزيد.
«وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ وَ ماءٍ مَسْكُوبٍ وَ فاكِهَةٍ كَثِيرَةٍلا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍوَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ» (واقعه/30-32)
«مقربان خدا و سبقت گيرندگان در باغستانهاي پر نعمت» ... كه در سايهاي پايدار و آبي ريزان و ميوهاي فراوان به سر ميبرند.فِيها فاكِهَةٌ وَ النَّخْلُ ذاتُ الْأَكْمامِ وَ الْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَ الرَّيْحانُ.(الرحمن/4).
بيگمان تكيه قرآن در توصيف بهشت، به نعمتهايي چون آبي كه رنگ و بويش برنگشته، جويبارهايي كه لذتبخش و فرحانگيز است، يا چشمههايي كه اهل بهشت بتوانند از آن آب بنوشند و اگر بخواهند جاريش كنند، يا خواهش اهل جهنم از بهشتيان كه از آن آب بنوشند و اگر بخواهند جاريش كنند، يا خواهش اهل جهنم از بهشتيان كه از آن آب و روزي به آنان نيز بدهند، براي كسي مهم و درك كردني است كه مسأله حياتي آب را در زندگي روزمره خود همواره لمس ميكند و با آن دست به گريبان است. اما براي كساني كه سراسر اطراف و اكناف زندگي آنان را آب فراگرفته و سبزه و درخت و رود و رودخانه از همه سو در دسترس است، تشنگي و خشكي و عطش، بيمفهوم و تا حدي غيرقابل لمس و درك است و طرح آن چندان مهم و جذاب نمينماياند.
تصور كنيد براي كساني كه در مناطق سرسبز و هميشه بهار مناطق استوايي، مناطق شمالي يا مناطق كوهستاني ايران زندگي ميكنند، واقعاً توصيف رودهاي پرآب و درختان سرسبز تا چه حد فرحانگيز و دلنواز است.
بيگمان جاذبهاي كه اين توصيفات براي يك صحرانشين دور از آب و سبزه در منطقهاي گرمسير و خشك و سوزان دارد، براي افراد ديگر ندارد.
توصيفاتي از اين دست در آيات ديگر، درباره بهشت و زيباييهاي آن وجود دارد. مثلاً در قرآن بيش از سی و سه بار اين تعبير به شکلهای مختلف آن آمده است: « جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ». بهشت مانند باغهايي است كه از زير آن نهرهايي عبور ميكنند.
اين جمله، تا چه اندازه براي يك فرد غيرحجازي جذّاب و فرحانگيز است، که این همه در این کتاب تکرار میشود؟
به همين دليل گفتهاند: بهشت قرآن با فرهنگ و ذائقه مردم جزيرهالعرب تناسب دارد. اين معنا آنگاه روشنتر ميشود كه در قرآن از ميوههايي از اين بهشت ياد ميشود كه در آن مناطق يافت ميشده، مانند: انگور، خرما، عنّاب، زيتون، انجير، و نه ميوههايي كه مربوط به مناطق ديگر، مانند: گيلاس، آلبالو، آناناس، پرتقال، ليمو و دهها ميوه مناطق معتدل و سرد سير. گويي بهشت مردمان تنها ميوههاي مناطق گرمسير را دارد.
از نكات جالبي كه در قرآن در توصيف بهشت آورده و با فرهنگ و ادبيات مردم آن عصر متناسب بوده، توصيف شكل نشستن و برخاستن و لميدن و آسايش كردن است كه در مجالس اعيان و اشراف و رؤساي قبايل عرب مرسوم و متعارف بوده كه مردم باديهنشين و دست به دهان و فقير همواره در آرزوي رسيدن به آن بودند و در ذهن و خيال خود چنان جايگاهي را ميپروراندند و آرزو ميكردند:
«مُتَّكِئِينَ عَلى رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَ عَبْقَرِيٍّ حِسانٍ» (الرحمن/76) بر بالش سبز و فرش نيكو تكيه زدهاند.
« مُتَّكِئِينَ عَلى فُرُشٍ بَطائِنُها مِنْ إِسْتَبْرَقٍ وَ جَنَى الْجَنَّتَيْنِ دانٍ» (الرحمن/54) . بر بسترهايي كه آستر آنها از ابريشم درشت بافت است، تكيه ميزنند و چيدن ميوه آن دو باغ به آساني در دسترس است.
«عالِيَهُمْ ثِيابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَ إِسْتَبْرَقٌ وَ حُلُّوا أَساوِرَ مِنْ فِضَّةٍ وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً » (انسان/21)
در بهشت، جامهپوشان، ابريشمي سبز رنگ و ديباي ستبر دربردارند و با دستبندهاي سيمين در خدمتاند و بادههاي پاك مينوشانند.
اين توصيفات شايد در مقايسه با كاخها و بوستانهاي مناطق ديگر، حيرتانگيز و استثنايي نبوده، اما براي اعراب منطقه حجاز كه شكوه و جلال كاخهاي ايران و روم و ثروتمندان آن را نديده بودند، بيگمان جذاب و دلانگيز بوده، لذا قرآن از نعمتهاي مأنوس همان منطقه استفاده كرده و براي توصيف بهشت از اين نمونهها بهره برده است.
نمونه ديگر، اگر بخواهیم مثال بزنیم: یکی از عادات عرب در عصر نزول قرآن تحقیر زنان بوده است. آنها زنان را در ردیف حیوانات میخواندند و به طور کلی وجود زن را ننگ و عار میدانستند. وقتی به پدری خبر میرسید که همسر تو فرزندی دختر، زایمان کرده است؛ «ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِیمٌ »: صورتش آنچنان از ناراحتی و خشم سیاه میشد. که آرزو میکرد که ای کاش دختری نداشت. گاهی آنچنان مسأله برایشان شکننده بود که حاضر میشدند، عزیز خودشان را، زنده، زیر خاک کنند.
خداوند در قرآن کریم میفرمایند: «و بِأَيِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ»: «به چه گناه و به کدامین گناه باید اینها کشته شوند؟»
پس اگر توجه کنیم که مسأله امروز ما دیگر این مسأله نیست که، زنان ارزش و اعتبار ندارند، امروزه زنان شرایط و موقعیتشان کاملاً متفاوت میشود. هرچند به نظر ما امروزه هم هنوز حقوق خودشان را به عنوان، یک انسان، در فرهنگ عامه و در تربیت و در ذهنیت آنها به خوبي باز نیافتهاند.
بنابراين، همانطوری که اشاره شد، یکی از مباحثی که امروزه در حوزهی مطالعات قرآنی، بسیار مطرح میباشد این است: که اگر قرآن کریم در 1400 سال پیش، در منطقهای دور افتاده، به نام عربستان نازل شده است، گويي نيازها و خواستههاي آنان را در نظر گرفته و مخاطبش مردمی بودهاند که به لحاظ فرهنگی، خواستهها و تمايلاتي منطقهاي داشته و از اعتقادی خاص و علمی بهره بردهاند. لذا قران کریم این معارف را برای آنها عرضه کرده است.
پاسخ به شبهات
ما اجمالاً و در نگاهی کوتاه به اين بخش میپردازیم و میخواهیم در این فرصت کوتاه مختصری از این شبهات با منظري ديگر پاسخ دهیم؛
پیش از طرح پاسخ، لازم است این نکته روشن شود که سخن گفتن خدا با دیگران، بلکه انعکاس هر پیام و دعوتی در تعامل مستقیم با مخاطبان، بوده است. اين شيوه سخن گفتن، چه از اصول و مبانی انسانی باشد و چه راهها و روش زندگي كردن باشد، همه بايد عقلایی و قابل قبول و مورد طبع مخاطبان گرفته شود و از سويي راه حلها، به عنوان واقعیتهای انکار ناپذیر تلقی شود. زيرا هر پيامي در صورتی فهمیده و همه گیر میشود، که از زبان درستی و قابل فهم استفاده کند، و بتواند با مخاطب خود به خوبي ارتباط برقرار کند. در توضيح اين اصل و برای فهم درست این تنگاتنگی سخن، با واقعیات بشری، لازم است باز به اين نکته توجه كنيم كه بايد پلي ميان آن واقعيات تاريخي با آنچه امروز در زبان و فرهنگ جامعه است، برقرار شود. از اين رو، به عنوان پیش درآمد گفته می شود:
الف- آیا قرآن کریم در دنیای امروز؛ برای بشریت امروز؛ جهان امروز و تمدن امروز، نیز سخنی برای گفتن دارد ؟
ب- آیا امروز هم میتواند مردم جهان را به سوی سعادت و عافیت رهنمون کند؟
ج- آیا میتواند راه خوشبختی و آسایش و آرامش را به آنها نشان دهد؟
بدون ترديد پل آن واقعيات و نياز امروز تحليل درست چرايي آن سخنان و شيوه سخن گفتن خداوند با مردم آن عصر است، لذا در پاسخ به اصل شبهه، بايد مقدماتي را در طرح مسئله ارائه داد. ما اگر بخواهم آن چهار فصلی را که در کتاب قرآن و فرهنگ زمانه مطرح کردیم توضیح بدهیم در این مقطع کوتاه نمیگنجد، پس باید شما را به اصل کتاب که آن نیز به عنوان کتاب «قرآن و فرهنگ زمانه»، بيش از بيست سال پيش منتشر شده و نخستين كتابي بوده كه به اين موضوع پرداخته است، ارجاع بدهیم. آنجا میتوان به اصل کتاب با تفصیل این آیات دسترسی پیدا کرد که در مورد چگونگی و زمان وحی آن آیات، شروح مفصلی آمده است.
درست است که معاني و حقايق از طريق وحي بر رسول اكرم(ص)، و از سوي خدا نازل شده، اما اين حقايق و معاني، در قالب الفاظ، حروف و كلماتي استفاده شده كه جنبه بشري دارد. از قواعد ادب و فنون بلاغتي بهره برده شده كه ديگران نيز استفاده كردهاند.
همان واژهها، چينشها و ترتيب و تنظيمهايي كه بشر در سخن گفتن خود رعايت ميكند، در قرآن به كار گرفته و رعايت شده است.
ظاهراً اين اصلّ، ترديد ناپذير و براي القاي به مردم و تفهيم سخن، گريزناپذيراست. هر پيامبري ناچار است مقصود خود را در قالب كلماتي بريزد كه در ميان آن مردم رواج دارد. اگر بناست واژهها، وسيله انتقال معاني باشد، هيچ انساني نميتواند بدون توجه به الفاظ متداول مردم عصر خود، مفاهيم و معاني را به ديگران منتقل كند. تنها فرقي كه ميتواند ميان سخن گفتن و به كار بردن قالبها در انتقال معاني وجود داشته باشد، درجه سخن و بلندي و كوتاهي معاني آن است؛ نه ماهيت و جوهره الفاظ. در هر حال، براي القاي پيام به مخاطبان، چارهاي نيست جز آن که معاني بلند در قالب الفاظي مأنوس و مفهوم و مناسب با ذائقه و فرهنگ مخاطبان ريخته شود كه بشر با آنها ارتباط برقرار كند و ذهن انسانها با آن مفاهيم و خواستهها رابطه برقرار ميكند. به همين دليل، قرآن گاهي عين كلمات مخاطبان خود را نقل ميكند، آن را تأكيد يا تصحيح ميكند و يا با سكوت از كنار آن رد ميشود و يا آن را كلاً رد ميكند.
گاهي حتّي گفتگو و جدال ميان مؤمنان و كافران و مستكبران و مستضعفان را نقل ميكند. در نقل قصهها اين مسأله نمايانتر است، زيرا براي ذكر حوادث، ناچار است از سخنان، رفتار و خصوصيات تاريخي و اجتماعي آنان ياد كند و اين امر موجب آن ميشود كه از الفاظ متداول مردم عصر استفاده كند وگرنه مفهوم نخواهد بود. به همين دليل قرآن در موارد بسياري پرسشهاي آنان را نقل ميكند:
«يسئلونك عن الأهلة» (بقره/189)، «يسئلونك ماذا ينفقون» (بقره/215)، «يسئلونك عن الشهر الحرام» (بقره /217)، «يسئلونك عن الخمر و المسير» (بقره/219)، «يسئلونك عن اليتامي» (بقره/220)، «يسئلونك عن الساعة» (اعراف/187)، و دهها سؤال ديگر از طيبات، حيض، انفاق، روح، ذوالقرنين، كوهها و انفال يا با الفاظ ديگري چون استفتاء (نساء/127 و 176).
بيگمان، اين پرسشها سخن مردم عصر است و طرح مسايل و گفتگوها، انعكاسي است از افكار، آرزوها، جدالها و خواستههاي انساني آنان. در اين جا است كه زبان وصف تاريخي پيدا ميكند و اگر در هر زماني و در هر مكاني نازل ميشد، رنگ و زبان و فرهنگ آن مردم را پيدا ميكرد و اين واقعيت تاريخي همه كتب و الواح ديني اديان است. به همين دليل، قرآن بيانگر شرايط محيط و جغرافيا و فرهنگ آنهاست. و اين واقعيت غيرقابل انكار ميباشد.
گذشته از ارتباط تنگاتنگ كلام خدا با الفاظ بشري، نكته ديگر، مسأله زبان است. اين كه قرآن به زبان عربي آمده و تورات به زبان عبري و انجيل به زبان آرامي و بعدها به زبان يوناني و عبري و لاتيني و زبانهاي ديگر تبديل شده، ناشي از گوناگوني مخاطبان وحي بوده است، وگرنه براي خداوند، عربيت، عبريت و زبان آرامي خصوصيتي ندارد. اين، پيامبران بودهاند كه از بطن مردم خود بروز و ظهور كردهاند و با زبان طبيعي مردم، معاني بلند و حقايق عميق و غيبي را بيان كردهاند.
از سوي ديگر، درك واقعيتهاي تاريخي عصر نزول، تنها در اين، خلاصه نميشود. قرآن در هنگامه و موقعيت جغرافيايي خاصي نازل شده كه از اين جهت ممتاز بوده است. اقوام و مذاهب گوناگوني وجود داشتند. مردم مكه و مدينه با زبانها و گويشهاي متفاوتي سخن ميگفتند. از قبايل بدوي عرب گرفته تا يهوديان و مسيحياني كه در اصل از مناطق ديگر به آن منطقه كوچ كرده بودند، و با فرهنگ و پيشينة تاريخي و عادات و رسومي مخصوص به خود زندگي ميكردند و با واژههايي انس داشتند و تعبيرهاي ويژهاي را در زمينه مسايل ديني و غيبي و امور اقتصادي بكار ميگرفتند.
بديهي است كه قرآن در خلاء نازل نشده و بدون توجه به شناخت واژهها و كلمات و بدون رعايت تفهيم و تفاهم، مطالب را ادا نكرده است. شهر مكه مركز تلاقي جهانگردان، بازرگانان و قبايل گوناگوني با عقايد و فرهنگهاي گوناگون بوده است به همين دليل است كه ميبينيم واژههاي دخيل فراوان در قرآن به كار ميرود؛ چه از زبان فارسي، حبشي، رومي و سرياني و چه گويشهاي محلي و منطقهاي حجاز.[6] منزلگاه قرآن، چنين اقتضايي دارد، زيرا خطاب به چنين جماعتهايي سخن گفته است. مثلاً از آن جا كه مردم حبشه و يمن كه از خدا تعبير به رحمان ميكردند[7] و گروهي از آنان در شهر مكه بودند، قرآن عمداً در موارد بسياري به جاي ديگر اسماء خداوند از كلمه رحمان استفاده ميكند. سورة مريم را ملاحظه كنيد بيشترين تكيهاش بر واژه رحمان است كه يازده بار تكرار ميكند و يا در جايي ديگر خداوند تأكيد ميكند:
«قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَيًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِكَ وَ لا تُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَيْنَ ذلِكَ سَبِيلاً» (اسراء/110).
رحمن و غير رحمن يكي است خدا را بخوانيد يا رحمان را بخوانيد، هر كدام را بخوانيد، براي او نامهاي نيكوتر است.
رعايت همزباني و جاذبه
حال در پاسخ به اين واقعيتها بايد توجه كرد گذشته از ارتباط تنگاتنگ كلام خدا با الفاظ بشري، نكته ديگر، مسأله توجه به جاذبه مخاطب به عنوان انسان با خواستههاي مشترك و غرائز واحد در خوردن و استراحت كردن و تمايل به آسايش است. اين كه قرآن در ترسيم بهشت و جهنم از جنات و انهار و حور و غلمان براي پاداش دادن و تشويق كردن به اعمال خوب استفاده ميكند، يا در كيفر افراد منحرف، از آتش سوزان و آب جوش و ميوههاي ناگوار و تلخ چون زقوم و چرك و مانند آن ياد ميكند، به مردم آن عصر اختصاص ندارد. خوبي و خوشي و ترس و درد و سختي معنايي مشترك دارد، هرچند كه صورت ظاهري آن تفاوت پيدا كند.
بيگمان، هر انساني از سبزه و آب، باغ و بوستان و شادابي و زيبايي خوشحال ميشود و به آن كشش پيدا ميكند و از آتش و عذاب و شكنجه و مسايل ديگر گريزان است. شاهد بر مدعا اين است كه در عصر رسالت، مردماني از مناطق ديگر مثل ايران و شامات به حجاز ميآمدند و شنيدن اين آيات، براي آنان همان جاذبه و طراوتي را داشت كه براي يك فرد حجازي داشت. به ويژه آن كه در اين دسته از آيات، بهشت با صفاتي از قبيل جاودانگي، زوالناپذيري، تنوع و ... توصيف شده است. مثلاً خداوند ميفرمايد:
«مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ أُكُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها تِلْكَ عُقْبَى الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ عُقْبَى الْكافِرِينَ النَّارُ»(رعد/35)
وصف بهشتي كه به پارسيان وعده داده شده اين است كه از زير درختان آن نهرها روان است. ميوهها و سايهاش پايدار است. اين فرجام كساني است كه پرواداري كنند.
در اين جا مسأله زوال ناپذيري و پايداري سايهها و هميشگي بودن ميوهها مطرح است و در سوره نحل، هر آن چه بخواهند، نويد داده شده است.
«جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ لَهُمْ فِيها ما يَشاؤُنَ كَذلِكَ يَجْزِياللَّهُ الْمُتَّقِينَ». (نحل/31)
بهشتهاي هميشه بهار براي پارسيان است كه در آن داخل شوند. رودها از زير درختان آنها روان است. در آنجا هر چه بخواهند براي آنان فراهم است.
بنابراين تعبيراتي چون خلود و جاودانگي: لَهُمْ فِيها ما يَشاؤُنَ، «جَنَّاتُ عَدْنٍ (باغ هميشه بهار)، أُكُلُ دائم (خوردنيهاي هميشگي)، ظِل دائم (سايه پايدار) اوصافي است كه به سراي جاويدان مربوط ميشود و از خصوصياتي است كه هر چه بگوييم در دنيا يافت نميشود. قرآن چنين نويدي را براي بهشتيان ميدهد و چنين توصيفي نميتواند مخصوص زمان و مكان معيني و مردمي خاص باشد.
نكته دیگری از این مسائل و مباحث که امروز بحث ما دربارهی جلوههای فرهنگی، عصر نزول در قرآن کریم داراي اهميت میباشد، شیوه طرح این مسأله است: که اگر قرآن در 1400 سال پیش نازل شده است. امروز نیز حرفی برای گفتن دارد؟ اگر پاسخ مثبت است، این دسته از آیاتی که مناسب با آن خواستهها و تمایلات و ذهنیت مردم آن زمان مطابقت داشته را چگونه میشود با موضوعات امروز و نيازهاي نسل جديد ارتباط داد و نشان داد كه امروز قرآن پاسخگوي واقعيات مردم امروز نيز است.
اگر قرآن به مسايل عصر خود ميپردازد و گاه در بيان عقايد به جنبههايي از عقايد و ديدگاههاي عصر خود توجه ميكند، يا احكامي را بيان ميكند كه مختص رفتارهاي دوران خود ميباشد، به اين دليل است كه به مشكلات و نيازهاي آنان نظر دارد و بايد در مرحله نخست مسائل آنان را توجه كند. بدينجهت آن معارف در حقيقت پاسخ پرسش مخاطبان است. اگر قرآن، مسائلی چون ظهار، لعان، زنا، دختركشي، ظلم، جنگ و برادركشي و دهها عنوان محرم را بيان ميكند، از آن روي است كه جامعه معاصر او به اين مشکلها مبتلا بوده است و لذا دستورات قرآن ملموس و مطابق با نيازها و درمان دردهاي آنان است. گذشته از اين كه طرح مبارزه با مفاسد اخلاقي و انحرافات اجتماعي و ابتلا به بيماريهاي دروني، مختص عصر رسالت نيست و مبارزه با آن در هر عصري براي انسان مطرح است.
جايگاه سخن قرآن نسبت به مخاطبان
از سوي ديگر، قرآن كه نميتواند در خلأ صحبت كند و قواعد کلی بگوید و به تعبیر معروف، كليات ابوالبقا ببافد. به هر حال، در هر محيط و در هر زماني نازل ميشد، خواه ناخواه فرهنگ مكان و زمان نزول همان دوران را به خود ميگرفت. چون با مردم همان عصر نيز سر و كار داشت و در پي درمان بيماريهاي آنان نيز بود. نخست لازم بود واقعيتهاي عصر نزول را مورد توجه قرار داده و حركات و رفتار و عادات و عقايد مردم عصر خود را چاره ميكرد و راه درمان بيماريهاي آنان را بيان مينمود.
به نظر اينجانب مهم در تمام اين قضايا، داشتن رسالت عام و پيام های کلی و جاودان برای همه عصرها و نسل هاست که قرآن از چنين ويژگی برخوردار است و در دعوت خود به نكات و دستوراتي توجه دارد كه جنبه عمومي و فرا زماني داشته و در هر شرايطي هدايت و خوشبختي و رهنمود به سعادت را در بر دارد. شاهد بر مطلب، مجموعه دستورات انسانساز و هدايتآور و سعادتآفرين براي افراد و جوامع بشري است. مهمترين اصلي كه براي پيامبران در تحقق اخلاق و معنويت و سمت و سوي خدايي داشتن فراهم كردن زمينههاي تحقق عدالت در ابعاد مختلف آن است، به همين دليل اين مسئله خط واحد و مشترك همه پيامبران عدالت است و قرآن كريم اين مسئله را مطرح كرده و در دهها آيه در باره عدالت سخن گفته است. عدالتي كه يكي از محورهاي آن آزادي انديشه و آزادي عقيده است. چون بدون آزادي عدالت هم تحقق پيدا نميكند. مثلا عدالت قضايي و احكام كيفري بدون حق اعتراض و داشتن وكيل و امكان اعتراض به زنداني و حصر چگونه ميتوان از عدالت سخن گفت. در باره اصل عدالت و ارتباط با فلسفه بعثت پيامبران ميفرمايد:
«لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» (حديد/25). همانا پيامبران را با نشانههاي آشكارا برانگيختيم و با آنان كتاب و ميزان فرستاديم تا مردمان به قسط و دادگري برخيزند.
همچنين ميفرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلى أَنْفُسِكُمْ» (نساء/135). اي كساني كه ايمان آوردهايد بر پاي دارندگان سستي ناپذير قسط و دادگري باشيد.
یا در جایی دیگر می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِيتاءِ ذِي الْقُرْبى وَ يَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ». (نحل/90) خدا همه را به اجراي عدالت و احسان (نيكي كردن به يكديگر) فرمان ميدهد.
قرآن در دستوراتي به اصلاح اجتماعات بشري رهنمود ميدهد و زنجير خرافات و عادات زشت و رسوم غلط را ميگسلد و عقايد باطل را از بين ميبرد. (اعراف/157، انفال/ 26، نحل/36، آل عمران/79)
قرآن انسانها را به سازندگي معنوي و تربيت نسل، نشر دانش و مبارزه با ناداني فراميخواند:«لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ». (آل عمران/ 164)
خدا در آن هنگام به مؤمنان نعمت داده و بر آنان منت نهاد كه در ميان ايشان فرستادهاي از خودشان برانگيخت تا آيات او را بر ايشان فرو خواند و پيراستهشان سازد و به آنان كتاب و حكمت بياموزد، هر چند پيش از آن در گمراهي آشكار بودند.
جالب اين است كه قرآن برخي مطالب راكه به ظاهر مربوط به اين عصر نيست، اما ميتواند براي هر زمان ديگري مفيد باشد. به عنوان نمونه؛ یکی از مسائلی که در گذشته وجود داشته و شاید از صد سال گذشته، حداقل به شکل آن حالت قبلیاش وجود نداشته باشد، مسألهی بردهداری است. در قرآن کریم دستهای از آیات مسألهی «تحریر و رقبه»، یعنی: آزاد کردن بردهها را مطرح كرده است. اما اين سئوال مطرح است كه اگر براي زمان نزول قرآن اين مسئله بوده و در جهت تخفيف آلام بشريت بوده بسيار خوب است، اما:
الف- امروزه كه بردهداری وجود ندارد و فقط در زمان عصر نزول قرآن کریم بردهداری رایج بوده و امروز مشكل ما نيست؟
ب- آیا قرآن کریم نمیتوانست در آن زمان، کاملاً، بردهداری را ملغی کند كه بعد از قرنها بعد ملغي شود؟
پاسخ این است: که اسلام بردهداری را ایجاد نکرده و واقعيت جهاني بوده است. بلکه هزاران سال قبل از اسلام بردهداری وجود داشته و بعد از اسلام هم هزار سال وجود داشته است؛ پس بشریت اگر به مرحلهای از عقلانیت و کرامت نمیرسید، نمیتوانست بفهمد که در آن زمان انسانهایی كه رنج برده داري ميكشيدند چه ميكشند حتي خودشان، به دست خود، فرزندانشان و نزدیکانشان را به خاطر فقر و تنگدستی تا 50 یا 60 سال پیش در مناطق محروم میفروختند. حتی دختراشان را نیز به بردهدارها میفروختند.
واقعیات اجتماعی جزو واقعیاتی نیست که از طریق قانون و فقط با گفتن: این جملات، که امروز این کار باید انجام شود و این کار نباید انجام شود، حل شود. اول باید آمادگی ذهنی برای مردم به وجود بیاید و بعد انجام شود.
لذا میبینیم در قرآن کریم دستهای از آیاتي مطرح هستند که با اين مشكلات به شيوه خاص خود با آنها برخورد كرده است و از نوع قانونگذاري نيست. نمونهاش را در مسأله دخترکُشی، پسرخواندگي، تن فروشي، بردهداری و ظهار است، که در قرآن کریم در سورهی هاي نور، ممتحنه، احزاب و مجادله آمده است: مثلا! در باره ظهار که زنی با پیامبر(ص) جدال میکند و اسم این سوره را به همین نام (مجادله) گذاشتهاند. در آغاز آیات سورهی «احزاب» باز هم مسأله پسرخواندگی مطرح میشود و از جهتی هم مسألهی «ظهار». یا آیاتی که در سورهی «نور» در بحث «لعان»، یا بحث «قسامه» مطرح شده است. خوب روش قرآن اخلاقي، تربيتي و ايجاد آمادگي براي بيان احكام به صورت تدريجي است.
از آنجایی که بحث ما در بارهی قرآن و فرهنگ زمانه میباشد و توضیح دادیم: در دستهای از آیات قرآن کریم اشاره به مفاهیم و موضوعاتی شده است که مربوط به عصر «بعثت پیامبر» است و اشاره کردیم که این سؤال برای عدهای مطرح شده است که اگر قرآن کریم شامل: جلوههای فرهنگی، مسائل جغرافیایی، مسأله خشکی آن منطقه بیآب و علف، مسأله جاهلیت و عقبماندگی آنها، مسأله بردهداری، مسأله ظهار (که عادتی در میان مردم آن زمان بوده است، که زن و شوهر وقتی با یکدیگر نزاع و اختلاف میکردند زمانی که میخواستند زن را مجازات کنند میگفتند: «ظهرک کظهر امی»: كمر تو مثل كمر مادر من است. قسم که می خوردند، دیگر مثل این میشد که همسرش نبود، بچه داشتند، زندگی میکردند. یک مرتبه در این زندگی علقه زوجیت از بین میرفت و این عادت اعراب جاهلیت بود که قبل از اسلام نیز وجود داشت.).
یا مسألهی لعان: که در آن زمان که مثل امروز سیستمهای قضایی برای کشف جرم و برای تشخیص حق نبود؛ از طریق لعان و لعنت کردن (یعنی: اینکه میآمدند قسم میخوردند و لعن میکردند؛ آن کسانی که منکر بودند قسم میخوردند، یا قسامه 50 نفر. گاهی برای اینکه خونی ناحق نشود. قسم میخوردند و از این طریق، این کار قانونی، انجام میشد).
روش قرآن در باره برده داري
یکی از این نمونهها همان دخترکشی و نمونهی دیگر بتپرستی و یک نمونهاش هم بردهداری است. از باب مثال: میگوید اگر کسی خلاف کرد، اگر کسی گناه کرد، «فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ» کفارهی آن را بدهد. اگر به حج رفته ودر آنجا خلاف کرده است، میفرماید: بردهای را آزاد کند. یعنی برای جبران کارهایش از روشهایی استفاده کند که دینی هستند؛ اما در جهت آزاد کردن بردهها در فقه اسلامی و در قوانین قرآن کریم ما بحث احکام «عتق» داریم، ولی احکام«رق» و برده كردن نداریم. عتق یعنی آزاد کردن. یعنی احکام آزاد کردن بردگان؛
پس نکتهای که در این بخش قابل توجه و قابل تأمل میباشد، اینست که قرآن کریم با مخاطبین خود از زبان خودشان و خواستهها و تمایلات خودشان استفاده میکند، تا با مسائل و مشكلات و واقعيات مورد نياز آنان به شيوه قابل اجرا برخورد كند و با زباني و شيوهاي برخورد ميكند كه برای آنها ایجاد جاذبه بکند. این مسئله در باره داستان انبيا و در قصص قرآن کریم كاملا مشهود است.
برگرديم به موضوع برده داري و زباني كه قرآن براي آن مطرح كرده و شبههاي كه در اين باره مطرح شده است. خود قرآن در اين باره تعبیر خیلی دقيقي آورده است. میفرماید: «وَ إِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ مِيثاقٌ فَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلى أَهْلِهِ وَ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ». (نساء: 92) و اگر [مقتول] از گروهى است كه دشمنان شمايند و [خود] وى مؤمن است، [قاتل] بايد بنده مؤمنى را آزاد كند. با ميفرمايد: « لا يُؤاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمانِكُمْ وَ لكِنْ يُؤاخِذُكُمْ بِما عَقَّدْتُمُ الْأَيْمانَ فَكَفَّارَتُهُ إِطْعامُ عَشَرَةِ مَساكِينَ مِنْ أَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ أَهْلِيكُمْ أَوْ كِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ..» (مائده: 89) خدا شما را به سوگندهاى بيهودهتان مؤاخذه نمىكند، ولى به سوگندهايى كه [از روى اراده] مىخوريد [و مىشكنيد] شما را مؤاخذه مىكند. و كفّارهاش خوراك دادن به ده بينواست- از غذاهاى متوسّطى كه به كسان خود مىخورانيد- يا پوشانيدن آنان يا آزاد كردن بندهاى.
خوب «تحریر رقبه». یعنی: آزاد کردن یک گردن. گردن: کنایه از کسی است که در ذمه او تعهدي است. بردگان در آن عصر به صورت مجازي مانند افساري در حيوان در دست صاحب و مالك بوده است. وقتي شخصي بردهاي را آزاد ميكرد، گويي آن افسار و قيد را بردارد و قيد را از او رها كند. اسلام براي كسي كه گناهي كرده و يا قسم بيجايي خورده، كفارهاي تعيين كرده كه بايد بندهاي را آزاد كند. اما امروز كه برده نيست، آيا اين حكم بدون موضوع شده و يا تعبير قرآن كلي است. اگر گفته شود رقبه تنها در برده تفسير ميشود، طبيعي است كه اين حكم موضوع ندارد. اما اگر رقبه را به معناي عام گرفتيم و مصداق آن را در آن زمان برده گرفتيم ديگر امروز حكم بدو موضوع نميشود و مصداقهاي گوناگون پيدا ميكند. حقيقت آن است كه اين آيه اگر ميگفت تحرير الرق، تحرير العبد، اشكال وارد بود، در قرآن باره از كلمه عبد به مناسبتهاي مختلف استفاده شده است، اما در اينجا به عمد و حساب شده استفاده نشده است. لذا اين آيه معناي كلي ميدهد، چون نگفته تحرير عبد و گفته تحرير رقبه كه یک معنای دیگری مثل آزادكردن مديونان زنداني شده و بدهكاران زنداني و افراد محجور شده میدهد. در اين صورت نه تنها اين آيه بوي كهنگي نميدهد بلكه ناظر به مشكلات و نيازهاي امروز هم ميباشد.
حال با توجه به مباحث فرهنگ زمانه، یکی از ایراداتی که به قرآن کریم میگیرند، اینست که میگویند: در قرآن آمده: «تَحْريرُ رَقَبَةٍ» یعنی: اگر این کار را انجام دادی راهش اینست که یک بنده را آزاد کنی. یا برده را آزاد کنی. بعد میگویند: در حال حاضر بردهای نیست، که آزاد بکنیم. پس این آیهی قرآن برای قدیم بوده وکهنه شده است؛ به همین طریق میگویند: پس کل قرآن میتواند کهنه باشد و متعلق به دوران فعلی نیست و متعلق به زمان گذشته است. در صورتي كه با توضيح و ملاحظهاي كه بيان شد، اين اشكال برطرف ميشود.
پس اسلام با واقع بینانهترین شکل، قوانینی را برای ما وضع کرده است که تا امروز هم برای ما قابل اجراست. ما فرض میکنیم امروز تحریر رقبه گفته شده است و تحریر عبد گفته نشده است. در تحریر رقبه، رقبه یعنی: گردن. یعنی: ذمه کسی که در آزاد کردن کسی در ذمهاش چیزی باشد. امروزه در تفسیر برخي از فقهای معاصر و همینطور در تفسیرهاي اینجانب به عنوان مؤلف کتاب نوشتهام: که اگر امروز ذمه این زندانی است، که مدیون است و پولش را نمیتواند، بدهد و در زندان است و در ذمهاش مانده؛ اگر این شخص رضایت بدهد، او آزاد میشود. از یک طرف هم نمیتواند رضایت بدهد؛ چون به خاطر اینکه این شخص تصادف کرده و پدرش را کشته و یا برادرش را کشته و یا همسرش را کشته، پس نمیتواند او را آزاد بکند. سؤال اینست که: نتیجه چه میشود؟ از سويي اگر قرار باشد هرکس بزند و خلاف بکند و آزاد بشود. معلوم نمیشود که فرق ميان خاطي و غير خاطي چيست و از سويي آيا اين فرد تا ابد در زندان بماند چون ديه خطاي خود را ندارد و يا راهي براي برون رفت از معضل وجود دارد. بحث آيه تحریر رقبهی به كار اين مشكل ميآيد و افرادي كه در ذمهی خود اين تكليف را دارند، مي توانند ادا کنند.
نکتهای که اینجا قابل توجه میباشد اینست: که از طرفی مفاهیم را بهگونهای آورده، که امروز هم قابل تفسیر جدید و نگاه جدید باشد و از طرف دیگر دستهای از مسائل و موضوعات را طوری مطرح کرده است که امروزه، مسألهی حیاتی، جامعهی ماست.
توجه به نيازهاي زمان
پس جدا از مباحث زبان شناسانه و توجه قرآن به واقعيات مردم آن روز و مبارزه با خرافات و مشكلات دست و پاگير آن جوامع، ميبينيم قرآن با این دسته از عقايد و رسوم و خرافات مبارزه كرده و به مسائلي پرداخته كه نه تنها مشكلات مردم آن عصر است با تفسيري مشكلات امروز هم هست. نمونهاي به دست ميدهد كه الگوي برخورد با عقايد و رفتارهاي مشابه باشد و جدا از اصول و كليات به اخلاق و اصول انساني و آزادي و عدالت با اموري مبارزه كرده كه الگوي مبارزه با بدبختيهاي جامعه و غل و زنجير فكري و فرهنگي است. این نوع مباحث به جاودانگی این کتاب برای همه انسانها که در طول تاریخ بشریت و برای همه زمانها هستند، برای امروز ما هم مطرح میشوند.
اما جداي از اين نكات، ادعاي من اين است كه جدا از آياتي كه رنگ تاريخي دارد كه چند آيه ميشود، قرآن کریم برای نسل جدید حرف و سخنی برای گفتن دارد. ممکن است در ذهن شما به وجود بیاید و آن این است: که اگر این قرآن یک کتاب هدایت است، امروز برای ما چه حرفی برای گفتن دارد؟
آیا قرآن امروز هم حرفی برای مردم مسلمان بلكه براي بشریت دارد؟ قرآن را اگر باز كني براي بيان راه حل چالشهاي مختلف سخن دارد امروز يكي از مشكلات جامعه ديني نزاعهاي فرقهاي و راه انداختن جنگ شيعه و سني و مشغول كردن ما از مسائل اصلي و مشكلات جامعه مسلمانان از اسرائيل است. در آيات بسياري از قرآن جدا از دعوت به اتحاد و مذمت فرقهگرايي و نزاعهاي مذهبي به مسائلي اشاره ميكند كه آنها هم قابل توجه است. مانند سب نكردن به مقدسات يكديگر، مثل حفظ جان انسانهايي كه با ما نميجنگند. حتی برای مسیحیها، برای یهودیها، برای بوداییها، برای زرتشتیها، برای بهاييها، براي اقوام و ملل دیگر . (ممتحنه: 8)
اهميت توجه به زبان در دعوت
تردیدی نیست که قرآن کریم وقتی میخواسته با مخاطبین خودش ارتباط برقرار کند، مسلماً باید از زبان خودشان، برای سخن گفتن، استفاده کند. خداوند در قرآن کریم در سورهی « ابراهیم» میفرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ»: «هیچ پیامبری سخن نمیگوید، مگر اینکه با مردم خودش بتواند با زبان خودشان صحبت کند». اگر این صحبتی که میکند مفهوم نباشد، جاذبه نداشته باشد و نیز توجه به نیازها و واقعیات و مسائل و مشکلات آنها نداشته باشد، هیچ ارتباطی بین آنها برقرار نمیشود.
زبان باید، زبان آن مطالبی باشد که دقیقاً مردم با آن درگیر هستند. بعضی از مردم عادات، صفات، و خصلتهایی دارند که آنها را عمیقاً رنج میدهد. پس باید با آنها درگیر شد و مبارزه کرد. و از سوی دیگر باید به گونهای سخن گفت و با واقعیات ملموس جامعه حرف زد که بر روی آنها تأثیرگذار باشد.
کسانی که پدر شدند و مسألهی تربیت فرزندانشان مطرح است، میدانند و تجربه دارند که گاهی که میخواهند حرفی به کودک خود بزنند و صحبت کنند نمیتوانند، حرفی که میخواهند بگویند را به او بفهمانند. مثلاً: کودکش میخواهد برود بیرون، داخل کوچه. اگر بخواهد به فرزندش بگوید به کوچه نرو. یا اگر بروی ممکن است، با ماشین یا دوچرخه تصادف کنی و یا اینکه ممکن است تو را بدزدند. بچه دچار کج فهمی میشود. پس طوری باید با او سخن گفت که تحتتأثیر قرار بگیرد و به کوچه نرود.
مثلاً: با زبان کودکانه بایدگفت: لولو میآید میخوردت. یعنی مادر اگر بخواهد تأثیر بگذارد و کلمهای را ادا کند، باید از زبانی استفاده کند، که تأثیر بگذارد. اگر میخواهد بگوید دست نزن به چیزی. اگر دست بزنی دستت میسوزه (مثلاً: اگر بخواهد سر سفره وارد سفره بشود) میگوید دست نزنی جیزهها!
پس به لحاظ تربیتی پیامبران گاهی واقعیات و خواستههای خودشان را به زبان دیگری بیان میکردند و آن چیزهایی را که میتوانستند بیان کنند؛ ولی با آن صراحت نمیتوانستند؛ بگویند. به این طریق میگفتند. لذا قرآن کریم تعبیر به «نزول» میکند. از آن تعبیر به فرود آمدن میکند. یعنی چیزی از جایی و از ظرفی میخواهد بیاید و قرار بگیرد. مثلاً اینکه شما میخواهید چیزی را وارد یک تنگ باریک کنید، پس مجبورید برای آن یک قیف بگذارید؛ زیرا بالای ظرف باز است ولی وقتی که پایین میآید باریک میشود، تا به آنجا برسد.
زبان انبیاء و زبان قرآن کریم از آن نوع زبانیاست که میخواهد با مخاطب خود ارتباط برقرار کند و همچنین برای مخاطب مفهوم باشد و به گونهای صحبت کند که جاذبه داشته باشد. لذا اوصافی را که از بهشت میکند و همچنین اوصافی را که از جهنم میکند به گونهایاست: که در بهشتش ایجاد جاذبه کند «جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ» یعنی: «ما یک بهشت میآوریم وارد بهشتی میکنیم که آنجا درختان باغها هستند.» و نیز میفرماید: «وَأَنْهَارٌ مِّنْ عَسَلٍ مُّصَفًّى»یعنی: اینجا رودخانههایش به جای آب عسل است. به این خاطر آب به عسل تشبیه شده است که اعراب به عسل علاقهی فراوان داشتند و نیز در عرب جاهلی به شراب و خمر خیلی توجه میشد و اصلاً یک بخشی از شعرشان شعر خمریات بوده است. پس در قران کریم آمده است:«وَأَنْهَارٌ مِّنْ خَمْرٍ لَّذَّةٍ لِّلشَّارِبِينَ» یعنی تو میتوانی در آن شنا کنی. «مِّنْ خَمْرٍ لَّذَّةٍ لِّلشَّارِبِينَ» گاهی توصیف میکند از آن شراب و «بِکَأْسٍ مِنْ مَعینٍ بَیْضاءَ لَذَّةٍ لِلشَّارِبینَ» و میفرماید: اینجا شرابش صاف است. «بیضاء» و سفید است و توصیف میکند از آن شراب که همه تعبیراتی است که قرآن کریم از شراب بهشتی میکند.«من حورٍ عین» از حورٌالعین حرف میزند: «يَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمانٌ» میفرماید آنجا وقتی که داخل میشوی جوان هایی هستند، دست بسته منتظر شما «وَ فيها ما تَشْتَهيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ» هر چیزی بخواهید برای شما فراهم میکنند.
توصيفات غير زماني در باره بهشت و جهنم
در باره بهشت و جهنم سخن گفتيم كه بوي تاريخي و جغرافيايي ميدهد. اما سخن اين است كه جدا از برخي ميوهها و خواستههاي جغرافيايي آيا واقعا اين اوصاف زمانمند و تاريخمند است. يا تعبيرهاي عامي در همين آيات وجود دارد كه صورت كلي دارد. در قرآن به هنگام ذكر اين اوصاف گاهي تعبيرهايي آورده كه دفع اين شبهه ميكند. مثلا در يكجا فرموده است: «يُطافُ عَلَيْهِمْ بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ أَكْوابٍ وَ فِيها ما تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ وَ أَنْتُمْ فِيها خالِدُونَ (71) وَ تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي أُورِثْتُمُوها بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (72) لَكُمْ فِيها فاكِهَةٌ كَثِيرَةٌ مِنْها تَأْكُلُونَ (زخرف: 73)سينيهايى از طلا و جامهايى در برابر آنان مىگردانند، و در آنجا آنچه دلها آن را بخواهند و ديدگان را خوش آيد [هست] و شما در آن جاودانيد. كلمه : « تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ» صورت عامي دارد هرچه بخواهيد و لذت ببريد وجود دارد و در اختيار شما گذاشته ميشود.
خوب در كنار آن تعبيرهاي خاص اين تعبيرهاي عام در توصیف بهشت هم آمده است. از این تعبیرات معلوم است که مسأله زمانی نیست؛ بلکه مسأله جاذبه و توجه به نيازهاي فرامكاني و زماني است. مسأله این است که میخواهد توجه مخاطب خودش را جلب کند. اما جدا از اين مسائل دستهاي از آيات ديگر رنگ كهنگي ندارد. اگر در آیاتی میفرماید: «وَقَضَی رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا»: اگر اینکه میخواهد بگوید بعد از عبودیت خدا مسألهی احترام به پدر و مادر مهم است و مسأله اینکه نباید به پدر و مادرتان بیاحترامی بکنید؛ و آن بعد از عبودیت خدا « وَقَضَی رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِیَّاهُ » بلافاصله در دو آیه مطرح میشود میفرماید: «وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا»: اما مسلماً اگر به شما بگوید که به پدرتان کمک کنید، از پدرتان مواظبت کنید، احترامش کنید، احسانش کنید؛ پس یک طرفش ما و پشتوانهای هم از بهشت، یک پشتوانهای هم از عذاب جهنم داشته باشیم. از «ذقوم و از زریق» و از آن عذابهای الهی که از یک طرف ایجاد جاذبه کرده و از یک طرف ایجاد ترس کند
بهشت و جهنم قرآن
در قران کریم از، زبانی استفاده شده است که از آن برای جذب مخاطبینش استفاده میشود. پس در مرحلهی اول این نکته را باید گفت: که قرآن کریم با مخاطبین عصر خودش صحبت میکند، تا بتواند آنها را تحتتأثیر قرار دهد. نسل امروز همگی با شعر آشنا هستند و میدانند تأثیر شعر چقدر زیاد است و جاذبه ایجاد میکند. قرآن شعر نیست، «وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا يَنبَغِي لَهُ» قرآن شعر پیامبر(ص) هم نیست؛ اما زبان و سبک و وزنش نظم و قافیه دارد. ملاحظه كنيد: « قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ. مَلِكِ النَّاسِ. إِلَهِ النَّاسِ. مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ» همانطور که میبینید همهی آن وزن و سجع و قافیه دارد. همان سبک و سیاق در این زبان رعایت شده است. پس مسأله اول این است که اگر بخواهد ایجاد تحول بکند و تحتتأثیر قرار بدهد، باید مخاطبین عصر نزول خود را تحت تأثیر قرار دهد و آنها یک دسته از آیاتیاست که جاذبه ايجاد كند تا بتواند رفتارهایی را كه قصد اصلاح آن را دارد، در روش كاركردگرايي خود دگرگون كند و در مخاطب تحول ايجاد کند.
اما يك قدم عقبتر در باره توصيف بهشت و جهنم و سبزي و طراوت جاذبه گردش در جنات تجري من تحتها الانهار تنها براي مردم جزيره العرب مطلوب نيست بلكه برای ما همه هم اینها مطلوب هستند. حتی برای آن کسانی که در مناطق شمالی زندگی میکنند هم جاذبه دارد. نکتهای ديگر را که باید اینجا اشاره کنیم: این است که قرآن کریم همه حرفهايش چیزهایی نیست که به آنها (مردم آن دوره) فقط اختصاص داشته باشد. یعنی: امروز برای ما هم از بابت آب و هوا و سرسبزی و تفریحات و پرکردن اوقات فراغت جاذبه دارد.
در جمع ما ممکن است کسانی باشند، که در مناطق شمالی کشور زندگی میکنند. آنها حتی روزهای جمعه از خانههایشان بیرون میآیند تا به جاهای خنکتر بروند. شمال سرسبز را ببینید، که مردم برای ییلاق به شمال میروند، در حالیکه آنجا برای آنها جاذبه زیادی دارد، ولی خود شمالیها برای ییلاق به جای دیگری میروند.
اصول عام و جاودانه قرآن
قرآن کریم مسائل و مباحث زیادی را مطرح کرده است که مسائلی دائمی و جاودانه است. قرآن کریم هیچوقت کهنه نمیشود. مثل دعوت به عدالت، مثل دعوت به آزادی، مثل دعوت به کرامت انسان و حقوق بشر. اینها هیچوقت کهنه نمیشوند. اتفاقاً این شگفتانگیز است آیا شما نیز میدانید که در سال 1948 در سازمان ملل وقتی میخواستند، 30 ماده اعلامیه حقوق بشر را بنویسند، گفتند: مبنای نگارش اعلامیه حقوق بشر و این مواد 30 گانه پایه و اساسش چیست؟ میدانید از کانت به بعد فیلسوفان غرب مسأله کرامت انسان را مطرح کرده بودند؛ اما آیا واقعاً کرامت انسان مربوط به قرن هفدهم میلادیاست؟ یا در 1400 سال پیش در جزیرةالعرب در آن مناطقی که اصلاً مسألهی انسانیت و حقوق بشر مطرح نبود، اسلام آن را در آنجا پایهریزی نکرد؟
خداوند در «سوره اسراء» میفرماید: «وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ» بیان نشده: « وَلَقَدْ كَرَّمْنَا المؤمنین» و گفته نشده: « وَلَقَدْ كَرَّمْنَا المسلمین» و نیز نگفته: « وَلَقَدْ كَرَّمْنَا الموحدین» و بیان نکرده: که کرامت متعلق مؤمنین است و نفرموده: کرامت متعلق به مسلمانهاست و نیز نگفته: کرامت مخصوص خداپرستان است. حتی بیان نکرده: «وَلَقَدْ كَرَّمْنَا الانسان». بلکه میفرماید: «وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ» این جنس این موجود (همهی انسانها) دارای کرامت هستند. پس شما میبینید، امروز، قرآن کریم حرفی دارد و یکی از این حرفها بحث کرامت انسان است. یکی از مباحثی که امروز در قرآن کریم مطرح است؛ مسألهی صلح و همزیستی میان انسانهاست. امروزه یکی از دغدغههایی که بشریت را تهدید میکند، همواره نگرانی از ایجاد جنگ است.
مثلاً: در جنگ جهانی اول یک جوان نوزده ساله یک ترور کرد و به خاطر این ترور هفده میلیون آدم کشته شدند. در جنگ جهانی دوم چند نفر کشته شدند؟ اگر امروز جنگ جهانی سومی رخ بدهد دیگر ابزار و سلاحهای گذشته نیست. امروز صحبت از بمب اتم است. بمب اتم مخربتر از سلاحهای گذشته است. پس خطرش هم اصلاً قابل قیاس با جنگهای گذشته نیست. بشریت نگران است که چه باید بکند که به سمت جنگ پیش نرود؟
یکی از جنگهایی که احتمال خطرش بسیار زیاد است جنگهای مذهبی است. یکی از اینها نیز جنگهای توسعهطلبیها و استثمارخواهیهای قدرتهای استکباری است. قرآن در یکی از بخشهای جالب دوگانهاش که میخواهد باب گفتوگو را با ادیان دیگر باز کند به گفتگوي ميان اديان اشارهو فرموده: «یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَی کَلَمَةٍ سَوَاء بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ»: بیایید اهل کتاب حالا اگر شما میخواهید بگویید: ما مسیحی هستیم؛ او می گوید: ما یهودی هستیم؛ او میگوید: من نمیدانم چه و چه..... پس ما میتوانیم با این اصول مشترک با هم توافق کنیم و میتوانیم روی یک اصل واحد کنار همدیگر بنشینیم و زندگی آرامی را به وجود بیاوریم.
اینها حرفهای امروزیها نیست. بلکه1400 سال پیش قرآن کریم این حرف را بیان کرده؛ ولی امروز بسیار پرمعناتر میباشد؛ زیرا اصل همزیستی مسالمتآمیز با ادیان را مطرح میکند. از طرفی دیگر به مسلمانها در باره حقوق اقليتها و رعايت عدالت نسبت به آنان هشدار میدهد (در سوره «ممتحنه») و میفرماید: «لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ» میفرماید: «آنها که با شما نمیجنگند مسلمان نیستند، ولی با شما جنگ هم ندارند، با شما کاری ندارند، شما را اذیت و آزار نمیکنند، با آنها چه کار باید کنیم؟ ای مسلمانان باآنهایی که هم عقیده شما نیستند، هم فکر شما نیستند؛ ولی به شما اذیت و آزاری ندارند و کاری به شما ندارند، میفرماید با خوبي و عدالت رفتار كنيد: «لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ» : با شما نمیجنگند، «أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِم» با آنها نیکی کنید. با آنها خوبی کنید و با عدالت رفتار کنید. اینها حرفهایی است که سرمنشأ جاودانگی اين كتاب است. اينها سخن امروز قرآن است. اگر ادعا ميكنيم كه قرآن حرفي براي گفتن دارد، در حوزه معارف اجتماعي دفاع از عدالت، آزادي و حقوق بشر و پيشگيري از جنگ و نزاع مذهبي و دعوت به صلح و همزيستي است.
قران کریم در 1400 سال پیش این اصول را بیان کرده است، که اینها بستگی به فرهنگ و زمانه و جغرافیا و تاریخ ندارد. مثل بعضی چیزهاست: که در اصطلاح میگوییم اینها تاریخ مصرف دارد. (یعنی: فقط به درد دورهای خاص میخورد). ولی در مورد آیات قران کریم باید گفت: که این حرفها هیچوقت تاریخ مصرف ندارد و همیشگی و جاودانه است.
در یک آیهی دیگر از سورهی «مائده» میفرماید: «ولا يَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى»؛ با کسانی دشمنی داری، دعوا داری و یا.... زمانی هست، که کسی با بستگانش اختلاف پیدا میکند؛ یا با همکارش اختلاف پیدا میکند؛ یا در شهر خودش با اشخاصی از یک شهر دیگر اختلاف پیدا میکند؛ یا یک کشور با کشور دیگری اختلاف پیدا میکند؛ یا یک نظام با یک نظام دیگری اختلاف پیدا میکند؛ در واقع خود کشور به دو دسته میشود: یک عده موافق هستند و یک عده مخالف میباشند؛ میفرماید:«ولا يَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلاَّ تَعْدِلُوا»، یعنی: این دشمنی و اختلافی که با همدیگر دارید وسیلهای نشود، که شما از مسیر عدالت خارج شوید. «أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى» و جالب توجه است که به این نکته اشاره میفرماید: «که مفهوم پارسایی و تقوا اینست: که شما با دشمنتان هم با دشمنی برخورد نکنید و با عدالت برخورد کنید».
فرض میکنیم که شخصی خودش به ما ظلم کرده است؛ ولی همسرش که تقصیر نکرده، فرزندش نیز تقصیر نکرده، برادرش هم تقصیر نکرده است. اگر با خود شخص اختلاف داریم، نباید با همسر و فرزندان و خانوادهاش دشمنی ورزیم. میفرماید: «اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى».
البته واضح است که این جلوههای فرهنگی قرآن اختصاص به زمان عصر نزول ندارد و بیشتر اهداف تربیتی و هدايتي و توجه به اخلاق و انسان سازي دارد. در غیر این صورت اسلام اصلاً نمیتوانست به دیگران عدالت اجتماعی و رفتار صحیح بیاموزد. مثلاً: اگر کسی بگوید: این امر خاص را امروز- فردا بخشنامه کنید. یا کاری که در سطح عموم جامعه است و اصلاً عملی نیست را از کسی بخواهد که این کار را انجام دهد، واضح است که نتیجهای حاصل نمیشود. فرض کنیم: پیامبر اسلام(ص) میفرمود: کسانی از کفار که به جنگ ما آمدهاند و اسیر شدهاند، از فردا دیگر آزاد هستند. آن وقت چه میشد؟
نتیجه این میشد که آنها در جنگ بعدی دوباره در مقابل سپاه اسلام به ستیز میپرداختند. یا اگر ایشان مجبور به حکم دادن برای کشتن آنها میشد، این بسیار غمانگیزتر میبود و اگر به زندانی کردن آنها حکم میداد، بسیار پرهزینه میشد و فضایی برای نگهداشتن زندانیان لازم میشد؛ که باز نیاز به هزینهی مضاعف داشت. پس واقعبینانهترین حکم همان دستورات اسلام بود، که در آن زمان خاص توسط پیامبر(ص) جاری میشد.
واقع بينانه بودن تعاليم قرآن
از ویژگیها و دستورات و قوانین اسلام، واقعبینانه بودن آنها است. یعنی: چیزی را قانونی میگویند: که اجرا پذیر باشد. مثلاً: اگر کسی بگوید در قوانین حقوقی میگویند، یکی از اوصاف قانون باید طوری باشد، که قانونگذار آن را وضع کند که اجرا پذیر باشد، در حالی که اجرا پذیر نباشد، در آن صورت مایهی مسخرهی همگان میشود و همه آن را نقض میکنند. نمونههای این موارد در داخل کشور ما نیز دیده میشود. بعضی اشخاص قوانینی را وضع میکنند و بعد معلوم میشودکه صدها نفر آن را پیگیری کردهاند؛ ولی سرانجام به نتیجهی مطلوب نرسیدهاست و مجبورند چشم بسته از کنار آن بگذرند و خودشان هم حیرتزده میشوند؛ زیرا نمیتوانند به سادگی از کنار آن موارد بگذرند. که البته بسیاری از این نمونهها در مقالات خود در سایت حدیث وحی گته و نوشتهام.
اجمالاً به ذکر یک نمونه از آن میپردازیم و به دو نمونه از آیات قران کریم اشاره میکنیم: آیاتی که خطاب به پیامبر(ص) شده است، سه دسته میباشند. یک دسته آیاتی هستند که جنبهی تعریف و تمجید از پیامبر(ص) را دارند: «إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ» و یا تعبیرات «وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حولک» میفرماید: که تو آدم لیّنی هستی؛ اگر چنین نبودی، مردم دور و برت جمع نمیشدند. اما دستهای از آیات، آیاتی هستند که حالت عتاب و هشدار بر پیغمبر(ص) دارند، پیغمبر عزیز خداست ولی پروردگار به او خطاب میکند: که چنین کن، یا چنین نکن. گاهی اینطور تعبیرات را میبینیم. که خیلی جالبند، ولی این آیات مورد بحث ما نیستند.
دسته سومی آیاتی هستند: که یک دسته از خصلتها را از پیامبر(ص) سلب میکنند؛ که این سلب و نفی کردن بسیار عجیب و معنادار میباشد. یعنی: ما میدانیم پیغمبر(ص) آن صفت را ندارد. مثلاً به عنوان نمونه، میفرماید: «وَمَا أَنتَ عَلَيْهِم بِجَبَّارٍ»: ای پیغمبر تو جبار نیستی. تو زورگو و قلدر و زورکننده نیستی. مگر پیغمبر زور کننده بوده است؟ یا میفرماید: تو در دین جبار نیستی. یا میفرماید: تو هشدار دهنده هستی. تو منظر هستی. تو مبشر هستی. بله؟ «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاَّ مُبَشِّرًا» تعبیر دیگر: «بشیراً کافتاً مزیداً للعالمین»: تو اینطور هستی. یا در آیهای دیگری میفرماید: «لَسْتَعَلَيْهِمْبِمُسَيْطِرٍ»: ای پیغمبر تو مسیطر و چیرهگیر نیستی؟ چرا به پیغمبر(ص) چنین میفرماید؟ پیغمبر(ص) که هیچوقت کسی را مجبور نکرده؟ در همهی جنگها (که در کتاب اینجانب به تفضیل آمده است) آزادی وجود داشته است.
هیچکدام از غزوات پیغمبر جنبه جنگ ابتدایی نداشته و همهی آنها جهادهای دفاعی بودند یعنی: هیچکدام از این جنگها، جنگهای ابتدایی نبوده همهشان جنبهی دفاع از پیامبر(ص) و از مسلمانها را داشته و برای دفاع از آزادی و حقوق مؤمنین بوده است. اما جایی میفرماید: «لَسْتَعَلَيْهِمْبِمُصيْطِرٍ» به جز اینکه میخواهد این مطلب را بگوید که: ای مردم بدانید که در دین اجبار و مجبور کردن نیست.
تعبیر میکند در سوره «یونس» میفرماید: (آیه 99 سورهی یونس)؛ «وَلَوْ شَاء رَبُّکَ لآمَنَ مَن فِی الأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا»: اگر خدا بخواهد همه را مؤمن میکند. «أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ»: تو میخواهی مردم را مجبور کنی؟ امروز یکی از مسائلی که بسیار مهم است؛ مسألهی آزادی عقیده و آزادی اندیشه میباشد.
به همین جهت است که قرآن کریم این نکته را 1400 سال پیش برای ما، امروز، بیان فرموده است. قرآن کریم هرچند دارای جلوههای فرهنگی زمان نزول میباشد؛ اما این جلوهها به جاودانگی و پیام ابدی قرآن کریم آسیبی نمیرساند. یعنی امروزه که آن را باز میکنی، میبینی حرفهایی برای همین امروز انسانها زده است. تعبیری در روایت امام رضا(ع) میباشد، که میفرماید: «ذلک القرآن لم يأت لِزَمان دُونَ زَمان، وَلالِناس دُونَ ناس، فَهُوَ فى كُلِّ زَمان جَديدٌ وَ عِنْدَ كُلِّ قَوْم غَضٌّ إلى يَوْمِ الْقِيامَةِ»: قرآن کریم برای این نیامده که متعلق به یک عده از مردم باشد و برای مردم دیگر نباشد. برای هرروزی قابل تفسیر میباشد. اگر امروز آن را باز کنیم جدید است؛ ولی اگر برای مفسرین آینده هم نگاه کنی باز هم جدید است. مرحوم علامه طباطبایی که میفرماید: «که برای هردو سال یکبار ما باید تفسیر بنویسیم.» اینجانب کتابی دارم به نام قرآن و تفسیر اصلی؛ که تقدیمش کردم و گفتم: «که تقدیم به آن کسی که میگفت: هر دو سال یکبار باید تفسیر بنویسیم.»
تفسیر نوشتن برای چیست؟ برای اینکه قرآن لایه به لایه است. اگر براي مردم ديروز سخني داشته، امروز هم یک حرفی براي گفتن دارد و فردا کسانی دیگر با فکر و ذهنی دیگر و با مسأله دیگر و سؤال دیگر میآیند، وارد میشوند و مسائل دیگری برایشان مطرح میشود و قرآن به گفته روايت امام رضا عليه السلام تنها براي آن روز نيامده: «ذلک القرآن لم يأت لِزَمان دُونَ زَمان». و امروز باید تفسیرش کنیم. پس در مورد قرآن کریم از این جهت میتوانیم ادعا کنیم: که در حوزههای مختلف اجتماعی، اخلاقی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی ما را به سوی سعادت رهنمون میکند. و در هر زماني سخني براي گفتن دارد و اگر از فرهنگ و زبان آن مردم سخن گفته اما اولا بخشي جنبه تاريخي و جغرافيايي دارد كه همانها هم به شيوهاي براي امروز قابل تفسير است. و از طرفي عمده پيامهاي آن عمومي و كلي و جاوداني است.
تقدیرنامه:
با تشکر از جناب آقای دکتر ایازی از این که با بیانات علمی و دقیق و عالمانه خود ما را با این حقیقت رو به رو کردند، که قرآن اگر چه در 1400 سال قبل نازل شد؛ اما این کتاب رنگ کهنگی مثل کتابهای دیگر به خودش نگرفت و هنوز تازه و نو میباشد و دلیلش این است که قرآن کلام خداست و نه کلام یک بشر و این از آن جنبههای، اعجازآمیز، قرآن است و همهی دانشمندان بر همین مسأله اعجازآمیز بودن قرآن معترفند.
ما دانشمندانی داشتیم که مسیحی بودند، در عرصهی علم مثل: پروفسور موریس بوکای که از پزشکان و جنینشناسان و باستانشناسان معروف دنیا هستند. ایشان با مطالعه در آیات قرآن و حقایق علمی قرآن مسلمان شدند و اعتراف کردند به اسلام و (در یک کنفرانس علمی) شهادتین بر زبان جاری ساختند. اینها همه نشان میدهد کتابی که 1400 سال از نزولش گذشته، فقط یک کتاب مثل سایر کتابهای ما نیست.
ما گاهی یک کتاب میخریم داخل قفسههایمان و میگوییم: این کتاب متعلق به ده سال قبل است تا آن را به کتابخانهای هدیه کنیم، ولی قرآن کتابیاست که تا روز قیامت هنوز نو و تازه است و حرفها برای گفتن دارد. البته کسانی هستند که این شبهه را زیاد وارد میکنند و به جوانان مطالبي القا میکنند و میخواهند بگویند: این کتابی که اینقدر شما به آن اعتقاد دارید خیلی هم کتاب خوبی نیست! اگر همینطوری به من و شما بگویند، نمیپذیریم چون متعصبیم و این دینمان و کتابمان است؛ ولی وقتی میآیند علمی صحبت میکنند و میگویند ببینید: داخل این کتاب مسائلي مانند بردهداری آمده كه ديگر براي امروز نيست ؟ یا مثلاً: حورالعین، و اینها مقصود چیست؟ در آن صورت ممکن است ما بگوییم: عجیب است دارد حرف درستی میزند و بعد میخواهند قداست کتاب قرآن را را در نظر ما از بین ببرند. ايشان با مطالب علمي توضيح دادند و به اين شبهات پاسخ دادند. از ايشان به عنوان بخش علمي نمايشگاه تشكر ميشود.
اختتامیه و ادعیه:
با تشکر از جناب آقای دکتر از نیروهای مسلح و یگان ویژه نیروهای مسلح که ما افتخار میکنیم به این عزیزان که حافظ امنیت و حافظ نظم و عرض به خدمت امنیت کشور ما هستند. با حضور این عزیزان است که ما در جامعه احساس آرامش میکنیم و بخشی از همین آزادی و فضاهای علمی که ما در کشور برای اساتیدمان داریم را مدیون زحمات و تلاشهای این عزیزان هستیم و امیدواریم انشاءالله حافظ امنیت ملی و سرزمین و فیزیکی ما باشند و انشاءالله حافظ امنیت معنوی و دینی هم باشند و نگذارند که این نوع ابهامات و این نوع شبهات به ذهن و قلب مردم ما وارد شود، که البته اساتیدی که ستارههای اینچنینی در آسمان علم کشورمان هستند را کم نداریم. الحمدالله زیاد هستند تحقیق میکنند و تلاش میکنند برای جلوگیری از این تیرها و شبهاتی که وارد میشود و هدفشان هم قلب جوانان پاکی مثل جوانان سرزمین ماست. انشاءالله خداوند همهی ما را در پناه خودش و در پناه قرآن کریم حفظ کند و طول عمر با برکت هم به اساتید بزرگوار این کشور بدهد و یک فضای خوب و انشاءالله از امنیت و سلامتی برخوردار باشیم. به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
یادداشت:
[1] . در کتاب مجاز القرآن داستانی آمده که ابوعبیده(112-209)در مجلس یکی از اعیان، کسی در باره: «طلعها کانه رؤوس الشیاطین» پرسش و اشکال می کند که این چگونه سخن گفتن است و او در پاسخ به زبان قوم بودن آن اشاره می کند و می گوید: کلمهم الله تعالی علی قدر افهامهم.ر.ک: تطور دراسات اعجاز القرآن، ص131.
[2] . رضوان عمر ابراهیم. آراء المستشرقین حول القرآن الکریم. ریاض دار طیبه، 1413ق. شبهات حول القرآن و تفنیدها، غازی عنایة، ص838-907.
[3] . مجموعه این کتابها در شش جلد با عنوان فی سبیل الحوار الاسلامی المسیحی به شرح زیر: الانجیل فی القرآن، القرآن و الکتاب در دوجلد، نظم القرآن، القرآن دعوة نصرانیه، مدخل الحوار الاسلامی المسیحی . در بیروت، منشورات المکتبة البولسیه طبعة ثانیه، 1986م، نشر یافته است.
[4] . القرآن و الکتاب اطوار الدعوة القرآنیه، ص375- 390؛ 403-435.
[5]- لازم به يادآوري است كه ترجمة آيات، بيشتر از ترجمه فارسي آقاي مهدي فولادوند، گاه با اندكي تصرف استفاده شده است.
[6] . در بارة موضوع ياد شده،ر.ك: سيوطي، جلالالدين، المهذب فيما وقع في القرآن من المعرب، سيوطي، المتوكلي و آرتور جفري، واژههاي دخيل در قرآن مجيد، ترجمه فريدون بدرهاي.
[7] . واحدي، اسبابالنزول/302؛ حداد، يوسف، القرآن والكتاب/121.