محمدتقی فاضل میبدی
نمیتوان هرکس را با عنوان تغییر عقیده و یا انکار ضروری دین، به اعدام تهدید و یا محکوم کرد؛ ارتداد در قرآن مجازات دنیوی ندارد و آنچه در صدر اسلام به عنوان ارتداد اتفاق افتاده است، صرفا ًسیاسی و همراه با نفاق و فتنه بوده است. بنابراین حکم چنین مرتدی را باید به عنوان تعزیر و با حفظ شرایط در اختیار حاکم گذاشت تا بر اساس عرف زمان حکم مرتد صادر شود.
خلق همه سر به سر نهال خدايند هيچ نه بركن تو زين نهال و نه بشكن»
هرازچندی شنیده میشود که در دیار مسلمانی، کسی به جرم تغییر عقیده و با عنوان ارتداد، به اعدام محکوم میشود. همزمان در سراسر جهان، طرفداران حقوق بشر و پارهای کشورها، مواضع تندی در مقام ممانعت از این حکم اتخاذ میکنند. لازم است تا با نگاهی دوباره به مبانی این فتوا، دریابیم آیا میتوان کسی را به صرف تغییر عقیده اعدام کرد و اصل عدالت، آزادی و حفظ حیات انسانی که اسلام بر آن پای فشرده است را نادیده گرفت یا خیر.
1- تمدني كه انسان امروز وارث آن است، از سرچشمههای اساطير اوليه، گرايشهاي ماورايي صبحدم تاريخ و اعتقادات گونهگون روييده است؛ به قول «پلوتارك» مورخ يوناني، هيچ تمدني خالي از خاستگاه ديني و اعتقادي، از بستر تاريخ، برنخاسته است. اگر دغدغههاي ديني و احساسات آييني و مذهبي در سلوك آدميان نميبود، آداب و رسوم، تمدن و علومي به وجود نمیآمد. چراکه دين و آيينهای ماورايي، پديدهای فطري و همزاد با آدميان است. انسان نخستين به نيروي رازآلودي كه نگاهدارنده زمين، آسمان و سراسر زندگي است، عميقاً احساس وابستگي ميكرد و انسانهاي اوليه عموماً به نيروهاي فراطبيعي باور داشتند. بسياري از باورهاي فرهنگي از اين گونه گرايشها سرچشمه گرفته است؛ زيرا اگر برای تمام پرسشهاي آدمي از دریچهی علوم پاسخي یافت شود، این سؤال که آغاز و انجام جهان چيست و خاستگاه و جايگاه انسان كدام است، همواره بيپاسخ است و يا پاسخ روشن و يكدستي ندارد.
بنابراين انسان براي اينكه آغاز و انجام خود و جهان را بداند و برای پرسشهای اولیهی خود پاسخی بیابد، بر اساس فطرتش، آيينهای ماورايي را براي برميگزيند و جواب اين سئوال را در آن سوي طبيعت و در ادیان موردپذیرش خود ميجويد. عبدالکریم سروش میگوید: «دكارت هيچگاه در عرصه «امر ممتد»، به صورت مطلقً مكانيكي نميانديشيد و با وجود آنكه ميخواست همهچيز را بر تصورات واضح و متمايز بنا كند، پاي هيولايي مبهم و خردناپسند به نام انزوا را در علم باز ميكند.»[1]
2- از پديدههاي غيرقابل انكار، حضور اديان مختلف، ملل و جریانهای گوناگون در تاريخ آيين آدميان است. براي مورخان اديان روشن نيست که از سپيدهدم تاريخ تاكنون چه تعداد دين به وجود آمده است. همینطور هيچ ديني نتوانسته است اديان ديگر را منسوخ كرده و خود را دين غالب و برتر قرار دهد.
بررسی اسطورهشناختی[2] «علمالاساطير» نشان ميدهد افسانههايي که در ميان فرق و اقوام مختلف، از خلقت عالم و آدم و يا از خدا و خدايان حكايت ميكرده است، يكسان نبوده و هر قومي با زبان خود و نگاه خود به این مسائل پرداخته است؛ یعنی هيچگاه به دنبال تحميل گرايش خود به ديگري نبوده است. البته هردینداری ممکن است دین خود را حق دانسته و ادیان دیگر را باطل بشمارد و اگر به دنبال تحميل عقايد برميآمدند، فرجام آن جنگهاي خونيني بوده كه در ميان اديان و مذاهب رخ داده است.
به تعبير قرآن كريم: «لکل جعلنا منکم شرعه ومنهاجا»، «ما برای هرکدام از شما آیین و طریقتی روشن قرار دادیم.»[3] و در آیهای دیگر: «لا يزالون مختلفين»، «اين نوع اختلافات برافكندني نيست.» عارفان كه اين نكته را خوب دريافته بودند، مرزهاي اديان را مانند ديوارههايي ميشمردند كه وجودش مجازي اما ضروري است و چون آنرا برگيري، همه حقيقت واحدي بيش نخواهد بود.
همچو آن يك نور خورشيد سما
صد بود نسبت به صحن خانهها
ليك يك باشد همه انوارشان
چون كه برگيري تو ديوار از ميان
ده چراغ در حاضر آري در مكان
هر يكي باشد به صورت غير آن
فرق نتوان كرد نور هر يكي
چون بنورش روي آري بيشكي
اطلب المعني من الفرقان قل
لا نفرق بين آحاد الرسل (مولوي)
بنابراين، از نگاه عارفان، جنگ و جدالهاي مذهبي، حاصل کوتهنظری به ادیان و مذاهب است؛ با اینهمه هركس در این جهان، قصهی شوق خود را به زباني ميسرايد:
پيش ما سوختگان مسجد و ميخانه يكي است
حرم و دير يكي است، سبحه و پيمانه يكي است
اين همه جنگ و جدال باعث كوتهنظري است
گر نظر پاك كني كعبه و بتخانه يكي است
هر كس قصه شوقش به زباني گويد
چون نكو مينگرم حاصل افسانه يكي است (عماد خراساني)
و به تعبیرمولوی:
هندیان را اصطلاح هند مدح
سندیان را اصطلاح سند مدح
مهم اين است كه در هر سَري، سِرّي از خدا باشد و در برابر او به تضرّع و تحيّر بنشيند:
گر مرشد ما پير مغان شد چه تفاوت
در هيچ سَري نيست كه سِرّي زخدا نيست (حافظ)
پس ادعاي اينكه تمام اديان باطلند جز يك دين، سخن نكوهيدهاي است؛ در تاريخ نيز چنين ادعايي جايي براي خود باز نكرده است.
پس مگو كاين جمله دينها باطلند
باطلان بر بوي حق دام دلند
گويا مولوي اين معنا را از قرآن كريم بر گرفته باشد: «ان الذين آمنوا والذين هادوا والنصاري و الصابئين من آمن بالله واليوم الآخر و عمل صالحاً فلهم اجرهم عند ربهم و لاخوف عليهم و لا هم يحزنون»، «كساني كه ايمان آوردند و كساني كه به آيين يهود، صائبيان و نصارا گرويدند، هرگاه به خدا و روز رساخيز ايمان آوردند و عمل صالح انجام دهند، پاداششان نزد خداوند مسلم است و هيچگونه ترس و اندوهي براي آنان نيست.»[4]
به هر روي حقيقت دين معشوقي است كه با هزار جلوه خودنمايي ميكند و هر كسي با ديده خود، آن جلوه را به تماشا مينشيند:
با عشق و ناز و دلبری، در جلوهی حور و پری
هردم به شکل دیگری، یارم ببازار آمده (مولوی)
با صد هزار جلوه برون آمدي كه من
با صد هزار ديده تماشا كنم تو را (فروغي بسطامي)
این بيان شيوا و شيرينِ عارفان اشاره به این آيه زيباي قرآن دارد: «لكل امّة جعلنا منسكاً هم ناسكوه فلا ينازعنك في الامر»، «براي هر امتي مناسكي قرار داديم كه آنها بدان عمل ميكنند، پس نبايد در اين امر با تو به ستيزه برخيزند.»[5] بنابراين اختلاف اديان و مذاهب و گوناگوني امم يك امر طبيعي و غيرقابل انكار است. قرآن علت اختلاف امتها را چنين تبيين ميكند: «... لكل جعلنا منكم شرعه و منهاجا و لو شاءالله لجعلكم امة واحدة و لكن ليبلوكم في ما اتيكم ...»، «براي هريك از شما امتها شريعت و راه روشني قرار داديم و اگر خدا ميخواست شما را يك امت قرار ميداد. ولي خواست تا شما را در آنچه داه است، بيازمايد.»[6] يكي از كارهاي مهم پيامبر (ص) در مدينه، به رسميت شناختن اديان الهي پيشين بود. به همین دلیل در منشورنامهی مدينه چنين آمد: «يهود بنيعوف نيز امتي هستند با مؤمنان؛ يهوديان به خود و مسلمانان به دين خود هستند.»[7]
برخي با استناد به آيه شريفه: «و من يتبع غير الإسلام ديناً فلن يقبل منه»، «كسي كه ديني غير از اسلام بپذيرد، از او پذيرفته نميشود.»،[8] ميخواهند تمام اديان الهي را به جز اسلام باطل بدانند. بیشتر مفسران از جمله علامه طباطبايي، کلمهی «اسلام» در آيه را تسليم در برابر حق دانستهاند.
3- يكي از نكات مشترك اديان، بالأخص اديان ابراهيمي، عزت و كرامت ذاتي انسان است؛ چراکه انسان در اديان توحيدي، دربردارندهی روح خداوند است: «و نفخت فيه من روحي»، «و خداوند تاج كرامت را بر سر بنيآدم نهاده است.»[9] «لقد كرمنا بني آدم»، «ما فرزندان آدم را كرامت بخشيديم.»
تاج كرمناست بر فرق سرت
طوق اعطيناك آويز برت (مولوي)
انبياي بزرگ تاريخ در برابر چه كساني ايستادند؟ به قول دكتر شريعتي كدام پيامبر با فيلسوف، متفكر و انديشمند جنگيده و درگير شده است؟ به بيان نائيني: درگيري موسي با فرعون آيا به آن دليل بود كه فرعون خدا را قبول نداشت و يا به اين دليل بود كه فرعون مردم را ميترساند و عزت، آزادي و كرامت آدميان را زيرپا ميگذاشت و آنان را تحقير ميكرد؟ «فاستخف قومه فاطاعوه»، «فرعون مردم را تحقير ميكرد تا مردم از او اطاعت كنند.» بنابراين انسان داراي هر عقيدهاي كه باشد، داراي كرامت ذاتي است.
اصل 23 قانون اساسي تصريح میکند كه: «تفتيش عقايد ممنوع است و هيچكس را نميتوان به صرف داشتن عقيدهاي مورد تعرض و مؤاخذه قرار داد.» جالبتر اينكه اين اصل از ميان 53 نفر رایدهنده، تنها يك مخالف داشت.
حضرت علي (ع) در فرازي از نامهی خود به مالك اشتر ميگويد: «اما اخ لك في الدين او نظير لك في الخلق»، «افراد ملت يا همدين تو هستند و يا همنوع تو.»[10] یعنی به گونهاي با آنان مراوده کن كه مسلمان از غيرمسلمان متفاوت نباشد.
در مادهی نخست اعلاميهی حقوق بشر آمده است:
«تمام افراد بشر آزاد به دنيا ميآيند و از لحاظ حيثيت و حقوق با هم برابرند. همه داراي عقل و وجدان هستند و بايد نسبت به يكديگر با روح برادري رفتار كنند.»
4- براي حفظ كرامت و عزتي كه در ذات انسان نهفته است، حقوقي متصور است كه از آن به عنوان حقوق طبيعي ياد ميشود:
4،1- حق حيات: نخستين حقي كه براي هر انساني در اسلام تعریف شده است، حق حيات است و هيچكس حق ندارد حيات كسي را تهديد كند. به گونهاي كه قتل يك انسان برابر قتل جميع انسانها است.[11] همینطور كسي حق ندارد حيات خود را ساقط كند و دست به خودکشی بزند: «ولا تقتلوا انفسکم ان الله کان بکم رحیماً.»[12] این حق، در تمام مراتب انسانی، از مرحله جنینی گرفته تا دوران کهولت و پیری، محفوظ است؛ به مردان و زنهای مطلقه (اگر حامله باشند)، دستور میدهد انفاق کرده تا بچههایشان را با رشد و کمال وضع حمل کنند: «وان کن اولات حمل فانفقوا علیهن حتی یضعن حملهن.»[13] حضرت علی (ع) به مالک دستور میدهد: «بپرهیز از اینکه خونی را به ناحق بریزی و حکومت خود را با ریختن خون افراد استوار مساز؛ زیرا ریختن خون حرام، پایههای حکومت را سست و ویران میکند.»[14]
4،2- حق آزادی: یعنی آزادی عقیده، اندیشه، بیان، رفتار و زیستن از حقوق مسلم آدمیان است که در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و در مادهی نخست اعلامیهی حقوق بشر بر آن تأکید شده است؛ در حقیقت آزادی حقی نیست که حاکمان برای شهروندان وضع کنند. بلکه این حق از حقوق طبیعی و خدادادی است و حاکمان باید از این اصل الهی حمایت و صیانت کنند و نگذارند کسی به حریم آزادی تجاوز کند. حضرت علی (ع) میفرماید: «ولا تکن عبد غیرک قد جعلک الله حراً» یا «ان الناس کلهم احرار»، «همه آدمیان آزادگانند.»
مادهی اول اعلامیه حقوق بشر میگوید: «تمام افراد بشر آزاد به دنیا میآیند و از لحاظ حیثیت و حقوق با هم برابرند. همه دارای عقل و وجدان هستند و باید نسبت به یکدیگر با روح برادری رفتار کنند.»
ماده هجدهم میگوید: «هرکس حق دارد از آزادی فکر، وجدان و مذهب بهرهمند شود. این حق متضمن آزادی در تغییر مذهب یا عقیده و همچنین متضمن آزادی در اظهار عقیده و ایمان و نیز شامل تعلیمات مذهبی و اجرای مراسم دینی است.»
ماده نوزدهم: «هرکس حق آزادی عقیده و بیان دارد و حق مزبور شامل آن است که از داشتن عقاید خود بیم و اضطرابی نداشته باشد.»
مرحوم شهید مطهری آزادی را یک حق مسلم فطری دانسته و میگوید:«آزادی یکی از لوازم حیات و تکامل است. یعنی یکی از نیازهای موجود زنده، آزادی است. یکی از مقاصد انبیاء به طور کلی و به طور قطع این است که آزادی اجتماعی را تأمین کنند و با انواع بندگیهای اجتماعی و سلب آزادیهایی که در اجتماع هست، مبارزه کنند.»[15] وی در جایی دیگر میگوید: «از دیدگاه اسلام، آزادی و دموکراسی بر اساس آن چیزی است که تکامل انسانی انسان ایجاب میكند، یعنی آزادی، حق انسان بما هو انسان است. حق ناشی از استعدادهای انسانی انسان است... .»[16] در واقع دو مسأله در مورد آزادی مهم است: یکی اینکه هرکس حق دارد هر عقیدهای را برگزیند و به هر آیینی که خواست روی آورد و دیگر این که هیچ بیم و هراسی در ایمانورزی و اعلام عقیدهی خود نداشته باشد؛ یعنی حکومت باید به گونهای عمل کند که هر کسی در بیان عقاید خود آزاد باشد. حضرت علی (ع) به مالک اشتر میگوید: «واشعر قلبک الرحمة للرعیة والمحبة لهم واللطف بهم ولا تکونن علیهم سبعاً ضاریاً تغتنم اکلهم فانهم صنفان: اما اخ لک فی الدین واما نظیر لک فی الخلق.»، «قلب خویش را نسبت به رعیت مهربان کن و برای آنان با محبت و دلگرمکننده باش؛ مانند درنده مباش که خوردن آنان را فرصت شماری. به تحقیق مردم دو دستهاند؛ یا برادر دینی تواند و یا در خلقت مانند تواند.»[17] طبیعی است مراد از آزادی، اظهار عقاید است نه اینکه هرکس هرسخن بیمبنایی را به دین نسبت دهد و خود را بدون مبنا و منطق متولی دین بداند. آزادی واقعیتی است که اگر در انسان تحقق نیابد، به انسانیت انسان آسیب بزرگی وارد میکند. امام علی (ع) میفرماید: «من قصرعن احکام الحریه اعید الی الرق»، «هرکس از ویژگیهای آزادی، کم وکاستی داشته باشد، به بردگی بازمیگردد.»[18] و «من قام بشرائط الحریه اهل للعتق»، «آنکس که شرایط آزادی را در خود پدید آورد، شایسته آزادی است.»[19]
البته دور از انصاف است که حریت و آزادی را تنها حریت از بردگی بدانیم و هیچ بهایی برای اندیشه و آیین آدمیان قایل نباشیم. حفظ حقوق آدمیان بر اساس عقایدشان، سخنی است که قرآن بر آن تأکید میورزد. آیهی شریفهی «لا اکراه فی الدین» (اجباری در دین نیست)، گویای این واقعیت است که دین تحمیل کردنی نیست و لزوماً از آدمیان میخواهد به عقاید دیگران احترام بگذارند و کسی را نشاید تا دیگری را به تغییر عقیده اجبار نماید؛ البته این معنا گویای این نیست که هیچ مجادله و بحثی در درستی یا نادرستی عقاید صورت نگیرد. بلکه بحث و جدال بر سر عقاید باید با شکل درست و انتخاب شایسته و بر اساس عقل و منطق باشد. قرآن كريم خطاب به مسلمانان، اين سنت را چنين پايهريزي كرده است: «ولا تجادلوا اهل الكتاب الا بالتي هي احسن ...»، «با اهل كتاب جز با روش نيكو مجادله نكنيد.»[20] و در جاي ديگر دعوت به راه حق را بر اساس حكمت و گفتار نيكو ميداند: «ادع الي سبيل ربك بالحكمة والموعظة الحسنة... .» راغب اصفهاني حكمت را چنين معنا ميكند: «...والحكمة اصابة الحق بالعلم والعقل.»، «حكمت راه حق را به عقل و علم پيوند ميدهد.»
4،3- به دنبال طرح حق حيات و حق آزادي، يعني زندگي توأم با آزادي كه اصل مسلم حقوق بشر و حق طبيعي است، بايد دانست در اسلام در چه مواردي ميتوان كسي را از حق حيات محروم كرد. دیدیم كه اصل اوليهی قرآن كريم حفظ حيات است و هر نوع قتلي حرام تلقي گشته است=: «ولا تقتلوا النفس التي حرم الله الا بالحق. من قتل نفساً بغير نفس او فساد في الارض فكأنما قتل الناس جميعاً.» و همچنين ميفرمايد: «لا تقتلوا انفسكم.» در اين آيات به طور واضحً قتل انسانها حرام شده و كشتن يك انسان به منزلهی كشتن جامعه تلقی شده است. مواردي كه بر اساس قرآن كريم حكم اعدام بر آن جاري ميشود، دو مورد بيشتر نيست:
1- يكي قتل عمد است: چنانچه كسي عمداً انساني را به قتل برساند، اولياي دم ميتوانند يكي از این سه راه را برگزينند: نخست قصاص، دوم گذشت از قصاص و گرفتن خونبها و سوم گذشت از هر دو. جالب اينكه پس از تشريع حكم قصاص (كتب عليكم القصاص)، خداوند ميفرمايد: «فمن عفي له من اخيه شي فاتباع بالمعروف واداء اليه باحسان ذلك تخفيف من ربكم... .» قرآن پس از آوردن حكم قصاص، يك دستور اخلاقي و عاطفي قرار داده و آن اين است قاتل را به عنوان «برادر»ی ياد ميكند كه اگر از او درگذري، اين تخفيف خداوند است و اين روش تربيتي قرآن بر تقاص مقدم است.
2- مورد دومي كه خداوند حكم اعدام را تشريع كرده است، مجازات كساني است كه فساد و محاربه ميكنند: «انما جزاء الذين يحاربون الله ورسوله ويسعون في الارض فساداً ان يقتلوا او يصلبوا او تقطع ايديهم وارجلهم من خلاف او ينفوا في الارض»، «كيفر آنان كه با خدا و پيامبرش به جنگ برميخيزند و اقدام به فساد در روي زمين ميكنند، [و با تهديد اسلحه، به جان و مال و ناموس مردم حمله ميكنند]، فقط اين است كه اعدام شوند، يا به دار آويخته گردند يا (چهار انگشت از) دست راست و پاي چپ آنها بريده شود و يا از سرزمين خود تبعيد شوند.»[21] درمورد اینکه محارب کیست و حکم او چگونه است، فقها بحثهای فراوانی کردهاند که در اینجا مجال ذکر آنها نیست. به صورت کوتاه باید گفت: معترضانی که به اعمال حکومتها اعتراض دارند و آشکارا اعتراض خود را بیان میکنند، نه تنها محارب نیستند، بلکه این ازحقوق به رسمیت شناخته شدهی آنان است. محارب کسی است که سلاح برکشد، مردم را بترساند و امنیت عمومی را مختل کند.
ارتداد
معناي اين واژه، بر اساس تعريف راغب اصفهاني اين است: «ارتداد و ردّه، بازگشت به راهي است كه شخص از آن آمده است. اما ردّه تنها در مورد كفر به كار ميرود و ارتداد در مورد كفر و غير آن است.» ابن فارس در مقاييس اللغه ميآورد؛ «مرتد را از آن روي مرتد گويند، چون خود را به كفر خويش باز ميگرداند.» فقها، با اتفاق نظر، اصطلاح مرتد را چنين تعریف كردهاند: «به كفر گراييدن مسلماني كه اسلام را از روي عقل، اراده و بلوغ پذيرفته باشد» و تعريف روشنتر آن اين است: «كسي كه از اسلام به كفر بازگردد.» آياتي كه در بر دارنده اين اصطلاح است، از اين قراراند:
1- «... ومن يرتدد منكم عن دينه فيمت وهو كافر فاولئك حبطت اعمالهم في الدنيا واولئك اصحاب النار هم فيها خالدون.»، «هركس از شما از دينش برگردد و در حال كفر بميرد، اعمالش در دنيا و آخرت باطل شده است و اينان از اصحاب دوزخند.»[22]
در این آیه هیچگونه مجازات و حدی در این دنیا برای اصحاب ارتداد تشریع نشده و خداوند، فقط از بین رفتن اعمال و عذاب اخروی آنان خبر میدهد. علاوه بر این، همانطور که صدر آیه گویای آن است، عدهای در ماههای حرام، که در آن جنگیدن حرام است، نبرد میکردند تا برخی را از جبههی اسلام به جبههی کفر برانند و سنگر مسلمانان را تخلیه کنند. البته این کار بیشتر با فتنه انجام میشد و پس از ارتداد و فتنه همواره جنگی بر اسلام تحمیل میشد: «...والفتنة اکبر من القتل ولا یزالون یقاتلونکم حتی یردوکم عن دینکم ان استطاعوا ومن یرتد منکم عن دینه... .» بنابراین ارتداد در اینجا یعنی جبهه اسلام را خالی کردن و به سوی کفر گراییدن. در اینحال اگر عقوبت دنیوی هم مقرر شود، چندان غيرمعقول به نظر نمیرسد؛ همچنانکه در غالب کشورهای جهان، اگر در هنگام رویارویی سربازان، یک جبهه به سود جبهه ی مقابل پایگاه خود را ترک کند، مجازات سنگینی در پی خواهد داشت. به دلیل این که پس از ارتداد، تمام اسرار نظامی و غیرنظامی در اختیار دشمنان قرار میگیرد و تمام راهها برای نصرت و پیروزی مسدود میشود. یکی از ترفندهای دشمنان اسلام صدر اسلام این بود که به یاران خود میگفتند: شما بامدادان تظاهر به اسلام کنید و شامگاهان از اسلام بازگردید و با این عمل شک و تردید را در دل مسلمانان پدید آورید. قرآن این ترفند را چنین بازگو میکند: «وقالت طائفة من اهل الکتاب آمنوا بالذی انزل علی الذین آمنوا وجه النهار واکفروا آخره لعلهم یرجعون.»[23]
دقیقاً در پس توطئه ارتداد، حرکات سیاسی برای ضعیف کردن نظام اسلامیِ نبوی وجود داشته است؛ ایمان آوردن بعضی در روز و شامگاهان به کفر بازگشتن آنها، فعل و انفعالی علمی و فکری نبوده است. بلکه عملی است برای نابود کردن اصل اسلام.
زید بن اسلم از پیامبر چنین نقل میکند: «قال رسول الله: من غیّر دینه فاضربوا عنقه»، «هرکس دینش را تغییر داد، گردن او را بزنید.» این روایت در کتب اهل سنت چندینبار تکرار شده و کسانی که بر اساس این روایت و بدون توجه به زوایای تاریخی، فتوایی همهجایی و همگانی میدهند، قابل تأملاند. علت اینکه از قول پیامبر (ص) آوردهاند: «کافر مرتد از کافر حربی بدتر است»، این است که کافر مرتد اسرار نظامی مسلمین را در اختیار دارد، اما کافر حربی ندارد. در کتاب «الام» شافعی آمده است که: «پیامبر هنگام پیروزی بر مشرکان، همیشه آنان را نمیکشت، بلکه بر برخی منت مینهاد و از بعضی فدیه قبول میكرد و با برخی مفادات میکرد. اما در مورد افراد مرتد، یا آنان را میکشت و یا مسلمان میشدند.»[24] این مسأله گویای این است که اسیر مشرک، اسرار نظامی مسلمین را در اختیار نداشت اما مرتد دارای چنین امتیازی بود.
2- آیهی دیگر مربوط به ارتداد، آیه 53 سوره مائده است: «یا ایها الذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یأتی الله بقوم یحبهم ویحبونه...»، «ای کسانی که ایمان آوردهاید، هرکس از شما از آیین خود بازگردد، (به خدا زیانی نمیرساند) خداوند جمعیتی را میآورد که آنها را دوست دارد و آنان نیز خدا را دوست دارند؛ در برابر مؤمنان متواضع و در برابر کافران سرسخت و نیرومندند... .»
مرحوم علامه طباطبایی این آیه را به آیات قبل مربوط میداند که از تولیت و استیلای غیر مسلمانان بر مسلمانان نهی شده است.[25] منظور از استیلای غیر مسلمانان بر مسلمانان، برگرداندن جامعهی اسلامی به جامعهی غیراسلامی است؛ افراد تازه مسلمان هر لحظه در معرض این دام بودند تا با ارتداد خود دولت تازه تأسیسیافته پیامبر را به ساقط کنند. اینگونه خداوند پیامبر را دلداری و دلگرمی میدهد و میفرماید: اگر این قوم تازه مسلمانان به ارتداد روی میآورند، خداوند قوم دیگری را که شایستهترند، جایگزین میکند.[26] بنابراین ارتداد در اینجا، با دین بازی کردن و جبههی کفار را علیه مسلمین تقویت کردن است. پس از آیات یاد شده خداوند تأکید میکند: «یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا الذین اتخذوا دینکم هزواً ولعبا من الذین اوتوا الکتاب من قبلکم والکفار اولیاء واتقوا الله ان کنتم صادقین»، «ای کسانی که ایمان آوردهاید، افرادی از اهل کتاب که آیین شما را به باد استهزا و بازی میگیرند و مشرکان را ولیّ خود انتخاب نکنید و از خدا بپرهیزید اگر ایمان دارید.»[27]
در اینجا، جای طرح این پرسش است: اگر کسی در مسائل علمی، کلامی و فلسفی به نکاتی دست یافت که باورهای پیشین او را دگرگون کرده و یقیناش را نسبت به پارهای از گزارههای دینی از دست دهد، آیا مشمول تعریف مرتد میشود؟ وانگهی اگر تعریف ارتداد بر چنین شخصی منطبق شود، باید حکم اعدام بر او جاری شود؟
باید گفت چون دگرگونی در عقیده و اندیشه به اختیار انسان نیست و در تعریف مرتد گفتهاند: کسیکه با اختیار از اسلام به کفر بازگردد، و انسان نمیتواند در برابر چیزی که برای او مسلم است، تسلیم نشود، باید بین ارتداد فکری و ارتداد سیاسی تمایز قایل شد.
بگذریم از اینکه در تعریف ارتداد، برخی از فقها دو نکته را متذکر شدهاند: یکی اظهار کفر و دیگری جهد و انکار ضروری دین. آیا با این تعریف و با توجه به شأن نزول آیات ارتداد، میتوان هرکسی را که در مرحله تحقیق به مطلبی دست یافته که بر خلاف مشهور است، به تیغ ارتداد سپرد؟ به عبارت دیگر آیا با صرف تغییر عقیده، بدون اشِعار و اجِهار کفر، چنین فردی مرتد تلقی میشود؟ با بررسیهای تاریخی جریان ارتداد در عهد پیامبر (ص) و در روزگار خلیفهی اول، روشن میشود که ارتداد جریانی برای فتنهانگیزی و سیاسیکاری بوده است. به قول ابن اعثم کوفی: «گروهی بعد از مرگ پیامبر از دین بازگشتند تا دعوای نبوت کنند و بعضی بر آن شدند تا مسلمانان را از لحاظ مالی از پا درآورند؛ آنها جلوی پرداخت زکات را گرفتند تا جامعهی مسلمین از لحاظ مالی و اقتصادی ویران شود و گروهی دیگر پس از ارتداد زنی را به عنوان پیامبر انتخاب کردند... .»[28]
بنابراین ارتداد در عهد پیامبر و خلیفهی اول، تنها تغییر عقیده نبوده است؛ بلکه تغییر عقیده همراه با فتنه و نفاق بوده است. کار ارتداد به جایی رسید که گروهی گرد مسیلمهی کذاب را گرفتند و به نبوت او اقرار کردند. بعد از وفات پيامبر (ص) جامعهی اسلامي با بحران از دين برگشتگان روبرو شد و اين جريان ميرفت تا تفرقه را در جامعهی اسلامي ایجاد كند. اصحاب رده در پي آن بودند تا با طرح پيامبران دروغين، قيام در برابر خليفهی وقت و عدم پرداخت زكات به هدف از بين بردن حكومت نايل شوند.
اما در مورد حکم اعدام که بر مرتد جاری میشود باید گفت اگر ارتداد را عملی سیاسی، نفاقبرانگیز و فتنهانگیز بدانیم، حکماش را باید به عنوان تعزیر در اختیار حکومت گذاشت؛ همچنانکه محقق حلی (676 – 602 هـ) در شرایع الاسلام ارتداد را از جمله جرمهایی میداند که مجازات مقدر شرعی ندارد. یعنی از حیطهی «حدود» خارج و جزء «تعزیرات» است.[29]
شاید علت تعزیری بودن آن باشد که ارتداد به تنهایی موضوع حکم نیست، بلکه ارتداد به اضافهی فتنه، نفاق و آشکار کردن اسرار جامعهی مسلمانان برای کفار و مشرکان است. در متون تاریخی از قتل چهار نفر در زمان پیامبر (ص) به عنوان مرتد یاد شده است که هیچکدام از آنان تنها به خاطر ارتدادشان به مرگ محکوم نشدند؛ برای نمونه «عبداللهبن سعدبن ابی سرح» ابتدا اسلام آورد و از کاتبان وحی بود. اما در نوشتن وحی خیانت میکرد و کلمات را به دلخواه خود مینوشت. سپس از اسلام بازگشت و مشرک شد. پیامبر (ص) پس از فتح مکه دستور قتل او را صادر کرد اما با شفاعت عثمان ازجنگال مرگ رهایی یافت و هنگامیکه در زمان حکومت عثمان به صدارت رسید، کشته شد. «عبدالله بن خطل» که در مدینه از اصحاب پیامبر (ص) بود و از طرف ایشان زکات را جمعآوری میکرد، هنگام انجام مأموریت، خدمتکار خود را کشت و مرتد شد و هنگام فتح مکه به قتل رسید. «مقیس بن صحابه» و «ساره» از کنیزان عبدالمطلب نیز به جرم خیانت به مسلمانان به مرگ محکوم شدند.[30] مرحوم بازرگان میگوید: «بسیاری از علما و فقها، خاصه اکثریت اهل سنت، مرتدین و سبّکنندگان را که با گفته یا عمل خود به خداوند، حضرت رسول( ص) و یا به اسلام اهانت میکنند، محکوم به مرگ میدانند. در حقیقت گزارشهایی در مورد منازعه یا حمله به مخالفان یا معاندین اسلام در زمان حیات حضرت محمد (ص) و خلیفه اول رسیده است. در واقعیت آنعصر، ارتداد منسوب به اشخاص بیش از مخالفت ساده دینی یا خروج از اعتقاد یکتاپرستی بوده و در مورد مخالفتهای سیاسی، عقیدتی و قیام مسلحانه علیه امت تازه تولد یافته اسلام به کار برده میشد یا مربوط به خروج از تعهدات و قراردادها بودکه هدف آن سرکشی و شورش اعلام میشد. در غیر اینصورت چگونه میتوان اجازه، یا حتی دستور صدور مرگ و حکم اعدام یا هرگونه خشونت دیگر را به خاطر ایمان و اعتقاد دینی تصورکرد؟ قرآن دقیقا اعلام کرده است که: «در دین هیچ اکراه و اجباری وجود ندارد.»[31] خداوند بیش از صدبار این نکته را برای حبیب خود تکرار کرده است که رسالت تو شاهد بودن و دادن امید و بیم به انسانها برای آخرت آنها و پرتو افکندن بدون آنکه خود را مسئول، مراقب، مامور و گزارشگر عقاید و اعمال اشخاص بدانی. در مورد تنبیه یا تعیین سرنوشت کافران و منافقان، خداوند است که تصمیم میگیرد و کیفرخواهد داد. از نظر قرآن، معتقد بودن یا نبودن انسانها از امور شخصی محسوب میشود و در رابطه مستقیم با خداوند خالق بوده و بستگی به تشخیص خود اشخاص دارد.» همچنانکه خداوند در قرآن میفرماید: «قل یا ایها الناس قد جائکم الحق من ربکم فمن اهتدی فانما یهتدی لنفسه ومن ضل فانما یضل علیها وما انا علیکم بوکیل.»[32]
در اينجا به رواياتي اشاره خواهیم کرد كه در عصر ائمه (ع) صادر شده است؛ پارهاي از اين روايات حكم مرتد را، به طور مطلق، اعدام ميداند:
1- حسن بن سعيد ميگويد: «دست نوشتهاي را ديدم كه مردي خطاب به امام رضا (ع) نوشته بود: آيا كسي كه مسلمان متولد شده و سپس كافر گشته و از اسلام خارج شده توبه داده ميشود يا بدون توبه كشته ميشود؟ حضرت در پاسخ فرموده بود: كشته ميشود.» آيا با اين سند كه از دست نوشتهی مردي روايت شده، ميتوان فتواي قتل كسي را صادر كرد كه تغيير عقيده داده است؟ آيا چنين روايتي، که در صحت آن اعتبار چندانی وجود ندارد، با آيات عدم اكراه و اجبار در دين و عدالت و رحمت قرآني در تضاد نيست؟ در اينجا تنها صحت سند روايت كافي نيست، بلكه بايد مضمون و دلالت روايت با محتواي قرآن و نیز عدل خداوندي در تعارض نباشد. جز اينكه بگوييم ارتداد در این روايت، همان ارتداد توأم با رفتارهاي سياسي و براندازانه است.
2- در موثقه عمار ساباطي از قول اما صادق (ع) آمده است: «هر مسلماني ميان ساير مسلمانان مرتد شود و نبوت پيامبر اسلام را انكار و وي را تكذيب كند، خونش بر هركس كه اين موضوع را از او شنيده مباح است و بر امام است كه وي را بدون توبه دادن بكشد.»
اين روايت هر چند از آن به عنوان موثقه ياد شده است، اما در بخش نخست آن دعوت به نوعي ترور يا هرج و مرج وجود دارد؛ چطور ميشود در جامعهاي قانونمند و داراي دستگاه قضايي، از قول امام (ع) گفته شود: هركس از كسي تكذيب پيامبر را شنيد ميتواند او را بكشد؟ اگر گفته شود در پایان روايت آمده است كه امام وقت بايد او را بدون توبه به قتل برساند، ميتوان پاسخ داد: آنچه موضوع حكم در اين روايت قرار گرفته است، جحد و يا تكذيب پيامبر است. و اينكار با تغيير عقيده تفاوت دارد. به تعبير ديگر جحد و يا انكار، نوعی مبارزه و در نهايت تلاش برای براندازي يك نظام ديني است و اينكار در غالب نظامهاي دنيا مجازاتي سخت در پي دارد. بنابراين نميتوان با اين روايت نيز فتواي قتل كسي كه عقیدهاش را تغییر داده است، صادر كرد.
3- در روايتي معتبر محمد بن مسلم از امام باقر (ع) نقل ميكند: «هر كس نبوت پيامبري را انكار و او را تكذيب كند، خونش مباح است زيرا مرتد است.»
جمله «دمه مباح»، باز دعوت به يك نوع ترور است. به این معنا که هركس بتواند دست به سلاح برد و كسي را به عنوان انكار كنندهی پيامبري به قتل برساند. به نظر ميرسد اين روايت و امثال آن در مقام اجمال و اهمال است. در هر صورت، نميتوان با اين روايات فرمان قتل كسي را، تنها به خاطرتغییر عقیده، صادر كرد و يا كسي را بدون حضور در محكمهی قضايي به قتل رساند. اسلامي كه در مورد خون و به تعبير فقهاء، «دماء و فروج» (يعني خون و ناموس) بيش از ساير موضوعات حساس است، چطور ميتواند خون كسي را به جرم اينكه تغيير عقيده داده است مباح بداند؟
مرحوم آيتالله خوانساري در جامع المدارك ميگويد: «با اخبار آحاد يعني اخباري كه ظنآور است و استناد آن به امام معصوم (ع) چندان روشن نيست، نميتوان خون كسي را مباح دانست.»
4- فضيل بن يسار از امام صادق نقل ميكند: «مرد مسلماني را كه از اسلام به مسيحيت گراييده بود، نزد اميرالمؤمنين (ع) آوردند. پس حضرت او را توبه دادند و او توبه را برنتافت و قبول نكرد. در اين حالت علي (ع) موهايش را گرفت و فرمود: اي بندگان خدا او را لگدمال كنيد؛ مردم چنان لگدمالش كردند كه مرد.»
اشكال مهمي كه در اين روايت به نظر ميرسد، اين است كه آيا میتوان برای كسي به صرف اينكه مسيحي شده و با اختيار عقيدهی خود را تغییر داده است، چنين حكمي صادر كرد. البته در روايتي از قول پيامبر خطاب به امام علي (ع) چنين آمده است: «هرگاه ديدي كه مردم از مسير هدايت به گمراهي منحرف شدهاند، با آنان مبارزه كن؛ زيرا تو مبتلا به مردمي ميشوي كه اقدام به تأويل قرآن ميكنند، دچار شبهات ميشوند و شراب را حلال ميدانند. حضرت به پيامبر عرض كرد: آيا اینها جزء مرتدين هستند و يا از فتنهگراناند؟ پيامبر در جواب فرمود: آنان از فتنهگران هستند.» روشن است كه فتنه در جامعه بسي بالاتر از ارتداد است. چراکه ارتداد به تنهايي و يا تغيير عقيده در يك فرد، جامعه را گرفتار تشويش و پريشاني نميكند. اما اگر ارتداد به فتنه تبديل شود، جرم به حساب ميآيد. همانطور كه ارتداد اهل «رده» پس از مرگ پيامبر (ص) از راه عدم پرداخت زكات، به عنوان جرمی سياسي تلقي شد و خليفهی اول را به مبارزه با آنان واداشت.
همانطور که اشاره شد بنا به نقل منابع تاريخي، ارتداد پس از رحلت پيامبر اسلام (ص) با ادعاي نبوت پيوند داشت و به اصطلاح ارتداد همراه با «تنبّي» بود. يعني دستگاهي در برابر قرآن و پيامبر بنا كرده بودند تا با آنان مقابله کنند. مرحوم آیتالله منتظری میگوید: «انتخاب دین و عقیده یا تغییر آن غیر از ارتداد است. کسی که درصدد رسیدن به دین و عقیده مطابق با واقع باشد، طبعا دین خاص یا عقیده خاصی را انتخاب میکند یا آنرا تغییر میدهد و در هر دو حال، خود را محق و طالب حق و حقیقت میداند؛ هرچند ممکن است به نظر دیگری، دین و عقیده او باطل باشد. اما شخص مرتد درصدد رسیدن به حق نیست؛ بلکه او میداند حق چیست و کجاست و با اینحال درصدد مبارزه و معاند با حق است و از این جهت در جوهر ارتداد، عناد و جهد و لجاجت وجود دارد... . در ارتداد علاوه بر جحد و عناد مرتدان، نوعی محاربه با مسلمانان به چشم میخورد.»[33]
تاریخمندی احکام
یکی از اصلهایی که باید در اجتهاد و صدور احکام بر مبنای شرع لحاظ شود، اصل شأن نزول آیات و تاریخمند بودن احکام است. یعنی باید دید زمان و شرایط پیرامونی تا چه میزان در تشریع حکم دخالت داشته است. شارع مقدس هیچگاه در عالم خلأ و دور از واقعیتهای خارجی حکمی را تبیین نکرده است؛ همانطور که احکام امضایی اسلام به خاطر حفظ شرایط و تأمین مصالح زمان خود بوده است.
دربارهی حکم ارتداد نیز نباید از انگیزههای ارتداد و شرایط آن و سایر مسایلی که در موضوع ارتداد دخالت داشتهاند، غافل بود. در نگاهی تاریخی، یکی از عوامل عمده و دیگر ارتداد، تحریک یهودیان و تشکیل شبکههای جاسوسی بوده است. آیهای که در اینباره نازل شده، چنین است: «وقالت طائفه من اهل الکتاب آمنوا بالذی انزل علی الذین آمنوا وجه النهار واکفروا آخره لعلهم یرجعون»، «و جمعی از اهل کتاب (از یهود) گفتند: (بروید در ظاهر) به آنچه بر مؤمنان نازل شده، در آغاز روز ایمان بیاورید و در پایان روز، کافر شوید (و باز گردید). شاید آنها از آیین خود بازگردند. و این توطئه کافی است تا آنرا متزلزل کنید.»[34]
بنابراین، با نگاه به جریان کلی قرآن که:
1- آزادی عقیده و نفی اکراه در انتخاب دین را ارج مینهد،
2- کرامت ذاتی برای بنیآدم قائل است،
3- کشتن انسانها را - جز در دو مورد- حرام دانسته است،
4- و قانون عدالت بر کل نظام شریعت و طبیعت حاکم است،
نمیتوان هرکس را با عنوان تغییر عقیده و یا انکار ضروری دین، به اعدام تهدید و یا محکوم کرد؛ ارتداد در قرآن مجازات دنیوی ندارد و آنچه در صدر اسلام به عنوان ارتداد اتفاق افتاده است، صرفا ًسیاسی و همراه با نفاق و فتنه بوده است. بنابراین حکم چنین مرتدی را باید به عنوان تعزیر و با حفظ شرایط در اختیار حاکم گذاشت تا بر اساس عرف زمان حکم مرتد صادر شود.
--------------------------------------------------------------------------------
1. سروش، عبدالکریم، مبادي مابعد الطبيعي علوم نوين، ص15.
2. Mythology
3. قرآن، مائده:47.
4. قرآن، بقره:61.
5. قرآن، حج:67.
6. همان، مائده:48.
7. سیره ابن هشام، ج2، ص126.
8. قرآن، آلعمران:85.
9. همان، حجر:29.
10. نهجالبلاغه، نامه53.
11. قرآن، مائده:32.
12. همان، نساء:29.
13. قرآن، طلاق:6.
14. «ایاک والدماء وسفکها بغیر حلها ... فلا تقوین سلطانک بسفک دم حرام.»
15. مطهری، مرتضی، آزادی معنوی، ص15.
16. مطهری، مرتضی، پیرامون انقلاب اسلامی، ص65.
17. نهجالبلاغه، نامه 53.
18. حکیمی، محمدرضا، الحیات، ج7، ص196.
19. همان، همانجا، پیشین.
20. قرآن، عنكبوت:46.
21. همان، مائده:33.
22. همان، بقره:217.
23. قرآن، آلعمران:72.
24. شافعی، الام، ج6، ص156.
25. «یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا الیهود والنصاری اولیاء... .»
26. «فسوف یأتی الله بقوم یحبهم ویحبونه... .»
27. قرآن، مائده:57.
28. صرامی، سیف الله، احکام مرتد از دیدگاه اسلام و حقوق بشر، ص129.
29. محقق حلی، شرایعالاسلام، ج4، ص147.
30. صرامی، سیف الله، احکام مرتد از دیدگاه اسلام و حقوق بشر، ص126.
31. «لااکراه فی الدین.»
32. قرآن، یونس:108.
34. منتظری، حسینعلی، حکومت دینی و حقوق انسان، صص130و131.
34. قرآن، آلعمران:72.