محمدتقی فاضلمیبدی
استاد پرآوازه آواز ایرانزمین محمدرضا شجریان پس از سالیانی رنج و اندوه به دیار باقی پر کشید و صدای گرم و دلنشینش را در سینههای مردم عاشق به یادگار گذاشت. در میان هنرمندان فرازمند جهان کم بودهاند کسانی که در نهانخانه جان میلیونها مردم به خاطر هنرشان نفوذ کرده باشند. استاد شجریان از معدود هنرمندانی بود که با روح فرهنگ این مرز و بوم گره خورد و دل آدمیان را به دنبال صدایش به یغما برد. نگارنده این سطور خاطرات زیادی از او شنیده است که جای ذکرش نیست. روزی برایم گفت در کنسرتهای خارج از کشور کسانی که فارسی نمیدانند و شرکت میکنند، شیفتگیشان از این صدا و آواز است که اینها را به سوی خود میکشاند و درشگفتند که این صدا از کدام حلقوم و حنجرهای برکشیده میشود. باز برایم میگفت: در دریا روی قایق میخواندم، صدایم که به اوج میرفت، مرغان دریا بالای سرم پرواز میکردند.
شجریان هنرهای دیگری در کارنامه خود داشت که از آوازش کم نبودند. خوشنویسی، گلکاری، گیاهشناسی، گلپروری در کنار موسیقی به همراه داشت. از او شنیدم که میگفت عاشق خاکم و غالب گلهای خودروی وحشی که در کوهساران میروید، میشناسم. دانش موسیقی او کمتر از آوازش نبود. شعرشناسی و سبکشناسی و اینکه کدام اوزان عروضی را در کدام دستگاه موسیقی بخواند، از هنرهای کمنظیر او بود. همانطور که صدا در دستگاهها و ردیفها و گوشههای مختلف شکل میگیرد، شعر نیز در بهطور مختلف و اوزان عروضی متعدد نظم میگیرد. حفظ تناسب وزن شعر با دستگاه و گوشه و ردیف، کاری بود که شجریان از آن غفلت نمیکرد.
در کنار این همه زیبایی، حفظ استقلال شخصیت و هویت کاریاش بود. هیچگاه گوهر هنرش را با زر ناسره سودا نمیکرد و این دُرِ لفظ دری را با حزبی و گروهی گره نمیزد. بالهای هنرش را برای مردمش پرواز میداد، هر شعری را مناسب با اوضاع روزگار برمیگزید و میخواند. از آن مهمتر، چیزی که شجریان را صدرنشین کرد، تعهدش به هنر و همدلی و همدردیش با مردم بود. آواز را برای آواز نمیخواست. آواز را روشی در جهت احیای فرهنگ مردم ایران میدانست.
او عطار و مولوی و حافظ و سعدی را به خانههای مردم برد. گوش مردم را با سرودههای شاعران بزرگ آشنا کرد. شاهکاری که تمام مردم به استقبالش شتافتند، خواندن چند بیت مثنوی و صدای به اوج نشسته «ربنای» او بود که آیاتی چند از قرآن را با سلیقه بیهمتای هنری خود برگزیده بود و در بهترین حالات معنوی بر سر سفرههای مردم حضور داشت و همه شیدای شنیدن شور آواز و دعای «ربنایش» بودند. حیف که سالها این آواز ملکوتی از مردم دریغ داشته شد. امید است مسئولان رسانه ملی این صدای روحی و معنوی را به صداوسیما بازآورند و «ربنای»ای که وقف مردم شد، به گوش مردم بسپارند. و در پایان خطاب به او از قول فرخی سیستانی میگویم: «شرف و قیمت و قدر تو به فضل است و هنر/ نه به دیدار و به دینار و به سود و به زیان/ هر بزرگی که به فضل و هنر گشت بزرگ/ نشود خُرد به بد گفتن بهمان و فلان/ گرچه بسیار بماند به نیام اندر تیر/ نشود کُند و نگردد هنر تیغ نهان».
استاد پرآوازه آواز ایرانزمین محمدرضا شجریان پس از سالیانی رنج و اندوه به دیار باقی پر کشید و صدای گرم و دلنشینش را در سینههای مردم عاشق به یادگار گذاشت. در میان هنرمندان فرازمند جهان کم بودهاند کسانی که در نهانخانه جان میلیونها مردم به خاطر هنرشان نفوذ کرده باشند. استاد شجریان از معدود هنرمندانی بود که با روح فرهنگ این مرز و بوم گره خورد و دل آدمیان را به دنبال صدایش به یغما برد. نگارنده این سطور خاطرات زیادی از او شنیده است که جای ذکرش نیست. روزی برایم گفت در کنسرتهای خارج از کشور کسانی که فارسی نمیدانند و شرکت میکنند، شیفتگیشان از این صدا و آواز است که اینها را به سوی خود میکشاند و درشگفتند که این صدا از کدام حلقوم و حنجرهای برکشیده میشود. باز برایم میگفت: در دریا روی قایق میخواندم، صدایم که به اوج میرفت، مرغان دریا بالای سرم پرواز میکردند.
شجریان هنرهای دیگری در کارنامه خود داشت که از آوازش کم نبودند. خوشنویسی، گلکاری، گیاهشناسی، گلپروری در کنار موسیقی به همراه داشت. از او شنیدم که میگفت عاشق خاکم و غالب گلهای خودروی وحشی که در کوهساران میروید، میشناسم. دانش موسیقی او کمتر از آوازش نبود. شعرشناسی و سبکشناسی و اینکه کدام اوزان عروضی را در کدام دستگاه موسیقی بخواند، از هنرهای کمنظیر او بود. همانطور که صدا در دستگاهها و ردیفها و گوشههای مختلف شکل میگیرد، شعر نیز در بهطور مختلف و اوزان عروضی متعدد نظم میگیرد. حفظ تناسب وزن شعر با دستگاه و گوشه و ردیف، کاری بود که شجریان از آن غفلت نمیکرد.
در کنار این همه زیبایی، حفظ استقلال شخصیت و هویت کاریاش بود. هیچگاه گوهر هنرش را با زر ناسره سودا نمیکرد و این دُرِ لفظ دری را با حزبی و گروهی گره نمیزد. بالهای هنرش را برای مردمش پرواز میداد، هر شعری را مناسب با اوضاع روزگار برمیگزید و میخواند. از آن مهمتر، چیزی که شجریان را صدرنشین کرد، تعهدش به هنر و همدلی و همدردیش با مردم بود. آواز را برای آواز نمیخواست. آواز را روشی در جهت احیای فرهنگ مردم ایران میدانست.
او عطار و مولوی و حافظ و سعدی را به خانههای مردم برد. گوش مردم را با سرودههای شاعران بزرگ آشنا کرد. شاهکاری که تمام مردم به استقبالش شتافتند، خواندن چند بیت مثنوی و صدای به اوج نشسته «ربنای» او بود که آیاتی چند از قرآن را با سلیقه بیهمتای هنری خود برگزیده بود و در بهترین حالات معنوی بر سر سفرههای مردم حضور داشت و همه شیدای شنیدن شور آواز و دعای «ربنایش» بودند. حیف که سالها این آواز ملکوتی از مردم دریغ داشته شد. امید است مسئولان رسانه ملی این صدای روحی و معنوی را به صداوسیما بازآورند و «ربنای»ای که وقف مردم شد، به گوش مردم بسپارند. و در پایان خطاب به او از قول فرخی سیستانی میگویم: «شرف و قیمت و قدر تو به فضل است و هنر/ نه به دیدار و به دینار و به سود و به زیان/ هر بزرگی که به فضل و هنر گشت بزرگ/ نشود خُرد به بد گفتن بهمان و فلان/ گرچه بسیار بماند به نیام اندر تیر/ نشود کُند و نگردد هنر تیغ نهان».