مسعود ادیب
به گفتمان اصلاحطلبی باید از چند زاویه نگاه کرد تا بتوان کثرت و تعدد در آن را یک نقطه مثبت یا منفی تلقی کرد؛ نکته اول، اصلاحطلبی یک جریان ریشهدار در کشور است که میتوان آغاز آن را مقارن با مواجهه شرق با پیشرفت غرب دانست یا به تعبیری دنیای جدید دانست که از این حیث ریشه اصلاحطلبی به دوران نهضت مشروطه یا قبلتر از آن برمیگردد. دو نگرش درباره همین موضوع پدید آمد تا مشخص شود ایران چه روش و منشی را در رویارویی با دنیای جدید به کار گیرد. منش و روش اول برای برونرفت از مشکلات صرفا استفاده از امکانات داخلی و بازگشت سنت قدیم و گذشته بود که تفکر اصولگرایی را تشکیل داد. در کنار این منش و روش تفکر دیگری پدید آمد مبنی بر آنکه تعامل با دنیای جدید برای برونرفت از مشکلات کشور در نظر گرفته شود که بعدا به اصلاحطلبی معروف شد. هر دو جریان فکری با مواضع مشخصی راه خود را دنبال کردند که البته در درون خود با افراط و تفریطهایی نیز مواجه شدند. بر اساس این تعاریف و آنچه از گذشته مرور شد میتوان چنین نتیجه گرفت که جریان اصلاحطلبی به فرد، حزب یا وضعیت یا شرایط خاصی وابسته نیست و هر روز که میگذرد گامهای رو به جلویی در مسیر این جریان برداشته میشود. انقلاب اسلامی نیز یک گام مهم و اساسی در این مسیر بود که باعث شد تا تفکر اصلاحطلبی به درون مرزهای مردمی، حوزوی و سنتها راه پیدا کند تا مسیر جاری و سیال اصلاحطلبی امروز بدون مرز باشد. نکته دوم؛ اصلاحطلبی بهعنوان یک جریان سیاسی از آغاز جمهوری اسلامی به طور جدی فعالیت داشته و در عرصههای مختلف و اقدامات متنوع سیاسی خود را پویا نشان داده که در روزگاری چپ و سپس اصلاحطلبی نام گرفت و ممکن است در آینده نام دیگری بگیرد. در مقابل نیز جریان اصولگرایی زمانی راست، میانهرو یا محافظهکار لقب گرفتند که البته به عنوان یک بال قوی و جناح قدرتمند فعالیت پویایی در عرصههای مختلف سیاسی داشته و طی آن تفاوت دیدگاه خود با اصلاحطلبان را به شکلی ملموس در جامعه به معرض نمایش قرار دادهاند. هر دو جریان یا هر دو گفتمان طی سالیان گذشته نقاط فراز و فرودی داشتند که دوم خرداد سال 76 از جمله مهمترین این نقاط است؛ جایی که آقای سیدمحمد خاتمی در جامعه مطرح شد. امروز اگر بخواهیم کسی را به عنوان الگو و نمونه کامل اصلاحطلبی معرفی کنیم، چهرهای چون آقای خاتمی طرح و عنوان میشود. لازم است اذعان شود که ایشان به خاطر وجاهت و اقبال عمومی و همچنین افکار و منش مستدل صلاحیت چنین مقام و جایگاهی را داشته تا نمونه کامل اصلاحطلبی باشند. جریان اصلاحطلبی طیف گستردهای است که نمیتواند محدود تلقی شود. اصلاحطلبی نه حزب یا جناح که یک جریان عظیم یا طیف گستردهای با منش و روش مشخص است. از طرفی دیگر اعضای هر جریان و طیفی تاحدودی تحت تاثیر عواطف و الزامات انسانی بود تا باعث شود که تمامی اقدامات یک جریان دقیقا بر اساس تئوریها و تعاریف نباشد و احساسات، موقعیتها و انگیزشها تا حدودی تاثیرگذار باشند. بنابراین اگر این نکته در تئوری جریانی ضرب شود آنگاه تعدد و کثرت معنادار شده و تعبیر میشود که مشخصا در بدنه اجتماعی یک جریان قابل فهم است. برخلاف آنکه برخی کثرت را یک نقطه ضعف برای جریان تلقی میکنند اما تعدد در جریان اصلاحطلبی نه ضعف که نشانی از قوت این جریان بهدلیل ریشههای مستحکم تاریخی و مدنی آن است. از آنجا که در جامعه امروز ایران احزاب تاثیرگذار وجود ندارد اقتضا میکند که وحدت در جریان سیاسی با محوریت افراد برجسته جریان مشخصا آنانی که سهم و فهم بیشتری در جریان اصلاحطلبی دارند و در برهههای مهم و سرنوشتساز جریان اصلاحطلبی مانند دولت خاتمی و بخشی از دولت هاشمی فعالیت داشتند بهرهگیری شود. همچنین میتوان از نهادهای سهیم در جریان اصلاحطلبی چون مجمع روحانیون مبارز تهران، مجمع مدرسین و محققین قم و شورای هماهنگی اصلاحات نیز به عنوان مرجعیت جریان اصلاحطلبی بهره برد.