رضا احمدی
مارکوپولو،[1] پسر تاجر ونیزی و بزرگترین سیاح قرن 13 م/ 7 ق است که شرح سفرهایش را در کتابی به نام سفرهای مارکوپولو ثبت کرده است. مارکو هنگامیکه هفده ساله بود به همراه پدر و عمویش با کشتی به آسیا سفر کرد و پس از ۲۴ سال همه به ونیز بازگشتند. در هنگام بازگشت آنها، ونیز با جمهوری جنوا در جنگ بود و مارکو به زندان افتاد. او داستانهای سفر خود را برای همسلولیاش تعریف کرد و سپس مکتوب و منتشر شد. پس از انتشار سفرنامه مارکوپولو، زمینه آشنایی اروپاییان با دنیای متمدن و ثروتمند آن زمان فراهم آمد و ذهن اروپاییان را به شرق معطوف کرد و اهمیت سیاسی و اقتصادی شرق را برای آنها روشن ساخت. اروپا در این دوره در حاکمیت کلیسا قرار داشت. آشنایی آنها با مسلمانان و شرق، زمینهساز آگاهی و بیداری و پی بردن به عقبماندگی از کاروان تمدن شد. اینگونه سفرنامهها الهامبخش کسانی چون کریستف کلمب و ماژلان واسکودوگاما شد. در بین ایرانیان محمدعلی سیاح در قرن نوزدهم، چنین نقشی را ایفا کرده است. وی پس از بیست سال سفر به اروپا، امریکا، هندوستان، ژاپن و شرق آسیا و حتی شهرهای ایران مشاهدات خود را ثبت و در سه جلد به نام سفرنامه حاج سیاح محلاتی تدوین کرد. بعضی از آن بارها منتشر شده است. حاج سیّاح به دور دنیا به راه افتاد و به قول خودش، برای «پیدا کردن آدمیّت» و برای «کشف خودش» در اقالیمی بیرون از محیط عرفی و مذهبیاش به جستوجو پرداخت. این سفر آفاقی آن روی سکّه سفر انفسی است، برای کشف خود.
چرا باید حاج سیّاح را بهتر شناخت؟
اولین ایرانی که بهطور تمام و کمال در دوران مدرن، جهان را دیده است حاج محمدعلی سیّاح است و با بسیاری از بزرگان نیمه دوم سده نوزدهم میلادی، ازجمله تزار روس، گاریبالدی، امپراتور بلژیک، رئیسجمهور امریکا و امپراتور یونان دیدار و بحث کرده و از آن گزارشی به دست داده است. مارکوپولوی ایرانی برای بسیاری از ایرانیان شناختهشده نیست، به همین دلیل بهحکم وظیفه ملی بر خود فرض دانستم چنین انسان اندیشمند و آزاده در حد بضاعت معرفی شود.
حاج محمدعلی سیاح
حاج محمدعلی سیاح در خانوادهای اهل علم در سال 1218 ش در محلات به دنیا آمد و در سال 1304 ش درگذشت. محمدعلی برای تحصیل علوم دینی ابتدا به تهران آمد و سپس برای تکمیل تحصیلات راهی عتبات شد. حوزه نجف فرصتی شد تا با طلاب دیگر کشورها آشنا شود. این آشناییها، اندیشه و نگرش محمدعلی را نسبت به جهان متحول کرد و شوق دانستن را در او زنده کرد. میرزامحمدعلی محلاتی در ۲۳ سالگی، سفرِ خود را بهعنوان یک جهانگرد به دور دنیا آغاز کرد. به گرجستان، روسیه، عثمانی، اروپا، امریکای شمالی، شمال افریقا و مصر، عربستان، سوریه، لبنان، یمن زنگبار، ترکمنستان، ژاپن، چین، افغانستان و هندوستان مسافرت کرد و در 1256 شمسی بهخاطر تقاضای مادرش به ایران بازگشت. پس از بازگشت به ایران نیز سیاحتی به شهرهای ایران را آغاز کرد و به دلیل سفرهای فراوانش به حاجی سیاح معروف شد. وی نخستین بار از طریق نیویورک وارد امریکا شد و تا سانفرانسیسکو نیز در سفرهای خود پیش رفت. در ۲۶ مه ۱۸۷۵ در دادگاه ناحیه ۱۲ کالیفرنیا تابعیت آمریکا را رسماً پذیرفت. دو نوبت موفق به دیدار پرزیدنت اولیسس گرنت رئیسجمهور امریکا شد.
او مسافرت خود را از تبریز بهسوی قفقاز آغاز و در هندوستان به پایان آورد. با زبانهای ارمنی، ترکی و روسی، فرانسه و انگلیسی و عربی آشنایی داشت، آنقدر که بتواند با آن تکلم و رفع حاجت کند. او از گرجستان روانه استانبول شد و از آنجا به اروپای شرقی، فرانسه، انگلستان و ایتالیا؛ سپس به سوئد، نروژ و آلمان رفته و در آلمان دو بار بیسمارک، صدراعظم بنیانگذار آلمان نوین، ملاقات کرد و از آنجا دوباره به روسیه رفت و به کمک قونسول ایران به حضور تزار الکساندر دوم رسید و در مراجعت به استانبول، با سید جمالالدین اسدآبادی و افکار او آشنا شد و از مریدان او شد.
آنگاه سایر ممالک اروپا را از قبیل سوئیس و اتریش و دانمارک و پرتغال و یونان و اسپانیا و رومانی و بلغارستان را سیاحت کرد. سپس از بندر هاوز به کشتی نشسته و به نیویورک رفت و سالها در ممالک متحده امریکای شمالی به گردشگری پرداخت. خود او نوشته است که کراراً به ملاقات رئیسجمهوری، مستر گرنت، نائل آمده است.
با استفاده از تابعیت امریکا مسافرتی به ژاپن کرد. در ژاپن با حاج عبدالله بوشهری نامی-که چهل سال در ژاپن اقامت داشت آشنا شد. آنگاه از ژاپن به چین و از آنجا به هندوستان رفته و مدتهای مدید آن سرزمین را سیاحت و از آنجا به افغانستان و ترکمنستان -که تازه به تصرف روس درآمده بود- رفته است. وی آنطور که خودش نقل کرده، نُه مرتبه به مکه مشرف شده بود.
بازگشت به ایران
حاج سیاح در سال 1256 شمسی به ایران مراجعت کرد. در بدو ورود به خاک ایران از راه بوشهر اینگونه وصف میکند: نسیم وطن بر رخسارم وزیده، لذت دیگری درک کردم، لکن این نسیم را عفونت ظلم و بینظمی و بیتربیتی زهرآگین کرده، از طرفی شادی وصول به وطن از دیگر اندوه خرابی آن حالی به من دست داد که نمیدانستم شرح دهم.
وضع ایران را عجیب میبینم. مدت مدیدی خارجه را دیدهام و تأسفها بر حال حاضر ایران وطن محبوب دارم که زیاد در حال تنزل است. همه به ظاهر سازی اکتفا میکنند. پس از هجده سال دوری، انتظار داشتم که تغییراتی در وضع مملکت انجامیافته و مردم در رفاه و شهرها آباد شده باشد، ولی با دیدن بندر بوشهر معلوم شد که انتظاری بیهوده داشتهام و چنان تأثری به من دست داد که اگر شوق زیارت مادرم نبود، از همین بوشهر مراجعت میکردم. (ج 2 ص 12.)
دستاورد مارکوپولوی ایرانی
حاج سیاح از 23 سالگی تا پایان عمر در پی سیاحت بود و حاصل آن دو جلد کتاب است. جلد اول سفرنامه حاجی، سیاحت غرب است که شامل هجده سال سیاحت در چهار قاره جهان است. حاجی روزانه مشاهدات خود را مینوشت. بهمرور به سیاح معروف شد. به هر شهری میرسید مورد احترام بود. این اثر با کوشش علی دهباشی تدوین شده است.
حاج سیاح گزارشهایی از اوضاع شهرها و تمدن غرب ارائه و با افسوس به مقایسه آنها با ایران پرداخته است. گزارش از اخلاق اجتماعی، پیشرفتهای چشمگیر صنعتی، تربیت و آموزش مردم و رونق اقتصادی و پیشرفتهای اجتماعی و سیاسی، چهره اروپای قرن نوزدهم را به ایرانیان ترسیم میکند.
جلد دوم خاطرات حاجسیاح، دوره خوف و وحشت نام دارد که درواقع گزارشی از سیاحتهای او در شهرهای ایران است. در این کتاب به اوضاع اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ایران توجه دارد و در خلال بحثها، خلقوخوی ایرانیان را نقد و بررسی میکند. این اثر به کوشش حمید سیاح و به تصحیح سیفالله گلکار زیر نظر شادروان ایرج افشآر آماده چاپ شد و 1359 به همت انتشارات امیرکبیر چاپ شد و بهخاطر مطالب انتقادی و ریزبینیهای اجتماعی اوضاع ایران قرن نوزدهم دیگر اجازه چاپ نیافت.
جلد سوم کتاب خاطرات سفرنامه امریکاست (دکتر علی فردوسی مشغول تدارک طبع آن است). هنگامیکه به امریکا میرسد آن را بهصورت تمام و کمال تجربه میکند. خواسته بود بفهمد که چرا جمهوری دموکراتیک انتخابی در امریکا خوب کارکرده است و نه آنچنان درجاهای دیگر.
او نخستین نویسنده خاطرات زندان در تاریخ معاصر ماست؛ برای اینکه او نخستین ایرانی است که عبارت «حقوق بشر» را به همان معنا و زاویه کاربرد امروزی آن به کار برده است؛ از نخستین کسانی است که مشروطهخواهی کرده است و مطلوبش از آن فرهنگسازی مدرن بوده است؛ برای اینکه پس از دیدن بخش بزرگی از جهان سرتاسر ایران را هم گشته است تا نخستین آدمی باشد که کوشیده خارجه و داخله را سیاحت کردهباشد.
حاج سیاح اندیشمندی بود که به دنبال آزادی میگشت. در دیدار با گرنت، رئیسجمهور امریکا، نیز همین ارزیابی را بیان کرده است و گفته است که پس از پانزده سال سفر در جستوجوی آزادی بهراستی تنها هنگامیکه به امریکا میرسد آن را بهصورت تمام و کمال تجربه میکند. این جمله نشاندهنده این است که یک تعارف یا ذوقزدگی محض نیست.
کارنامه حاج سیاح
در سدهای پیش از آغاز جنبش مشروطهخواهی که ایران از خواب گران قرونوسطای خود بیدار و نطفه اندیشه نوگرایی و آزادیخواهی در ایران بسته میشد، با سفرنامهها به کشورهای بیگانه و رسالههای اجتماعی و سیاسی دو نوع نوشته ادبی بود که تجددخواهان ایرانی برای انتشار اندیشه جدید به تحریر آن روی آوردند. تردیدی نیست که نوشتن سفرنامه و رسالههای اجتماعی و سیاسی یکی از عمدهترین راههای آشنا کردن ایرانیان با اندیشه تجدد بود؛ اما تجددخواهی به یگانه صورت اجتماعی و سیاسی آن محدود نمیشد. (طباطبایی،1386، ص 335.)
سیاحت بیستساله حاج سیاح به حوزه تمدنی غرب، روسیه، اروپا و امریکا و تحریر مشاهدههایش و گزارش از تجددگرایی آنها، زمینه آشنایی ایرانیان با تمدن جدید شد. این آشنایی، آغاز اندیشیدن و تفکر جدید ایرانی است. گرچه ایرانیان بهواسطه تمدن کهنشان و مذهب، خود را از سخن جدید مستغنی میدانستند و همین شیوه تفکر، موجب عقیم ماندن در اندیشه شده است.
از سوی دیگر بهموازات این بستر عقیم اندیشگی، جامعه بسته و سنتی ایران که از دویست سال قبل در یک سکون و ایستایی قرارگرفته است، عدم وجود راههای پیوند و مبادله، بیاطلاعی و بیخبری مستمر شهرها، بیسوادی فراگیر، ناامنی نهادینهشده، فقر و مسکنت بالا و سرزمینی نیمهخشک و روستاهای پراکنده و کوچک، جمعیت کوچنده و صحرانشین، اقتصاد معیشتی، حکام ولایات که از هیچ ظلم و تعدی کوتاهی نمیکردند، خرافهگری، قشریگرایی و عقلستیزی که سنت جاری بود جامعه را از حرکت باز داشته بود.
ایرانیان از تحولات دنیای جدید پیرامون خود غافل مانده بودند. در این دوره ایران در محاصره جغرافیایی طبیعی و سیاسی گرفتار آمده است. در شمال و غرب دو قدرت نیرومند روسیه و عثمانی معارض چونا دیوار بلند مانع رسیدن آگاهی و تجددخواهی میشدند.
آنگاهکه هیئتها و کارگزاران و مسافرانی چون حاج سیاح به آن دیار میرفتند، با دنیا و سرزمینی متفاوت مواجه میشدند. عمق تفاوت و فاصله به حدی بود که جز حیرت و شگفتی و اعجاب چیزی نمییافتند.
آنها با دنیای جدیدی پرشکوه و جلال، متنوع و متکثر روبهرو شدند که رفاه و امنیت رعیت و توان تکنیکی و تولیدات بزرگ و خلق آثار باشکوه داشتند. مردم در شهرها و آبادیها و با نظم و قانون و همراه با آزادی بهگونهای که بزرگ و کوچک حق تخطی از آن نداشت و همه در برابر قانون مساوی بودند. ایرانیان در مواجهه با این وضع جدید در حیرت، حسرت و شرمندانه، کنجکاوانه مینگریستند.
حاج سیاح با دیدن این شگفتیها به ثبت و ضبط آن پرداخته و برای هممیهنان خود سوغات آورد تا آنها را از خواب گران و توهم بزرگی و عقل کل دانستن بدر آورد.
مصاحبه با روزنامه امریکایی
در سال ۱۸۷۵ یکی از خبرنگاران سانفرانسیسکو از نشریه «اینتراوشِن» با حاج سیاح مصاحبه مفصلی کرده است: «میرزا جنتلمنی است با قامتی متوسط، پیشانیبلند متفکرانه، گیسوان درازی که به شانهاش میرسد و آن حالت غیرقابلتوصیف وقار و طمأنینه که وجه متمایزه شرقیان فرهیخته است. سکنات و وجنات او آرام است، خطاب او مؤدبانه و هنگامیکه به موضوعی علاقه خاص داشته باشد، چشمان درشت سیاهش از هیجان به درخشش درمیآیند، حرکات او سریعاند، امّا همیشه متناسب و موقّر و جریان کلامش بهویژه بلیغ، آنهم برای یک خارجی که طبیعتاً دانش زبان انگلیسیاش محدود است. امّا میرزا در زبانهای دیگر به شکل چشمگیری روان است، به فرانسه، آلمانی، ایتالیائی و روسی بهراحتی حرف میزند و در کل قادر به تکلّم به هشت زبان متفاوت است. او میگوید: «من پویندهای بودم به دنبال دانش، نه به دنبال باختن خود.»
سیاحت در غرب
در این قسمت موضوعاتی را که حاج سیاح در دهها کشور و صدها شهر دیده بود و در نوشتههایش به آن اشاره دارد، میتوان بدین گونه دستهبندی کرد:
نظم و آبادی
سیاح از نظم حاکم بر نظام شهری و حکومتی در تعجب است: «به رفیق خود گفتم برادر فایده نظم اینست که ملک بدین درجه ترقی و آبادی حاصل میکند. گفت: فی الحقیقت در کتابهای ما که وصف بهشت را نوشتهاند از این بهتر نخواهد بود.» (سفرنامه حاج سیاح، همان، ص 158)
فایده نظم
«از بلوار استراگ و ایتالیا (شهر پاریس) گذشته آن شب به هرکجا که رفتم جز نور چراغ به خط مستقیم ندیدم. خانهها جمیع منور به چراغگاز تا طبقه هفتم. ...الحق گویا یکپارچه جواهر بود. به رفیق خود گفتم برادر فایده نظم این است که ملک بدین درجه ترقی و آبادی حاصل میکند.» (همان، ص 159)
شهرسازی
سیاح از تمیزی و نظم کوچههای شهر که بر اساس مهندسی است میآورد: «در تمام شهر آنچه از تماشای خانهها و غیره سیاحت نمودم، جمیع از سنگ فرش کردهاند و دیوار آن از آجرهای تراشیده، کمتر ناتراشیده دیدم. خانهها اغلب چهار طبقه کمتر و بیشتر کم دیده شد. کوچهها، جمله به یک نسق برای عبور انسان، هر دو طرف سنگ تخته فرش شده که پیاده بر آن برود.»
شهرداری
آشنایی با مدیریت شهری و شهرداری که امور آن را به عهد دارد: «هر شب شهر را جاروب نموده، صبح آب میپاشند که روز غبار نشود و شب تا صبح چراغها روشن است که هر کس هر جا میخواهد برود، روز و شب تفاوتی نیست.
چراغها به چراغپایه چدن نصب و روشنی آنها از چراغگاز و بدان خیابان و دیوار، کرسیها نهاده جهت عموم مردم که چون شخصی بخواهد شهر و دشت را سیاحت کند ممکن باشد و مردمان بیکار، روزنامهها به دست گرفته، فراز کرسیها، در سایه درختان نشسته روزنامه میخوانند؛ و آب جاری به تدبیر بالای دیوار آوردهاند.» (تاریخ اندیشه ص 521-519)
لولهکشی
آب به تمام شهر بهقدر لوله سماور بزرگ از چدن بردهاند و به پیچ باز میشده آب میآید و برای فواره به هراندازه که بخواهد میجهد و نیز لولهپیچ دیگری را بدان وصل میکنند. (سفرنامه، ص 149)
مریضخانه
حاج سیاح که در اثر پیادهروی زیادی پاهایش زخمی شده بود، در شهر لایباخ در بیمارستانی بستری شد تا هم استراحت کند و هم مداوا. «از پلیس نوشته گرفتم دو روزی به مریضخانه بروم. چون وارد مریضخانه شدم پاهایم را شستند. راهبه آمد گفت شستن پا کافی نیست باید حمام برود. مرا به حمام بردند، حمام بسیار خوبی بود. در آنجا دو شیر داشت و یک حوض کوچک حلبی که هر طور خواست آب سرد و گرم کند. صابون به من دانند. دیدم چند تخت در آنجا نهادهاند و بر بالای آن اسم صاحبش را نوشتهاند. یک مرتبه طعام میدهند و هر که فقیر باشد خرجش از شهر داده میشود و چون میخواهد بیرون برود برحسب تصدیق طبیب است. روز دو بار طبیب به بالین هر مریض میآید.»(همان، ص 100.)
کشتی
در پاریس شرکتهای بسیار است که تذکره راهآهن و کشتی آتشی میفروشند. به هر جای معروف دنیا کشتی فرنگیان میروند. تجار بسیار معتبر معروف که با اکثر شهرهای مشهور دنیا مراسلات و معاملات دارند (تاریخ اندیشه، ص 547.)
حملونقل شهری
کالسکههای عمومی فراوان است، باقیمت بسیار ارزان، عراده عمومی که از یک طرف شهر بهطرف دیگر میبردند. (سفرنامه، ص 271)
راهآهن
اکثر شهرهای اروپا و حتی روسیه و امریکای شمالی به راهآهن مجهز است و مهمترین وسیله حملونقل بار و مسافر است. در بین راه یکی از حاج سیاح میپرسد وضع راهآهن شما چطور است؟ با شرمندگی پاسخ میدهد: «در ایران راهآهن نیست. اولین بار امیرکبیر در پی آن بود تا از تبریز تا بندر گواتر در دریای عمان قطار بکشد. پس از او میرزا حسین سپهسالار به دنبال آن بود. در ایران هنوز بحث در جواز و عدم جواز آن مانده است.
در مرکز پاریس پیاده شدیم. مرکز بیمانندی درنهایت خوبی، پوشیده از شیشه، گردشگاه بسیار نیکو، حجرات مختلفه برای نشستن و انتظار وقت، قهوهخانه خیلی خوب، دفتر راهآهن و تلگرافخانه و پولیس هریک جداگانه مکانی دارند و منور است آنجا چراغگاز و کالسکهها بر در منتظر از هر هتل به کرایه اختیاری که هر جا بخواهند بروند.» (همان، ص 156.)
مترو
حاج سیاح در لندن بر مترو سوار میشود: «راهآهن اسبی در بسیاری از کوچههای بزرگ کشیدهاند که با اسب میرود. زیر اکثر کوچهها راهآهن است که به بخار میرود. شصتوشش مرکز در آن شهر بنا شده، از پلهها پایین میرود و تذکره گرفته بهر محله که بخواهد سوار شده میبرند. با کمال تحسر و تحیر که چرا ما از این جنس مردم خارجیم و پس ماندهایم؟ چه وقت از خواب غفلت بیدار خواهیم شد.»(همان، ص 207)
تلگراف
ابزار اطلاعرسانی که در قرن نوزدهم در اروپا اختراع شد و همه را به هم نزدیک کرد. حاجی در سیاحت از آن یاد کرده است: «تمام شهر به چراغگاز منور، راهآهن به تمام انگلند و اسکاتلند کشیده شده، تلگراف هم به نحو مزبور، تجارت آنجا بسیار معتبر است.»(تاریخ اندیشه، ص 504)
هتل
هجده هتل بسیار خوب و مشهور بود؛ که بهترین آنها موسوم به گراند هوتل و هوتل دلوار بود. قیمت مخارج مشخص، شاه و گدا یکسان. (همان، ص 526)
پارک
باغچههای کوچک سر هر گذر است. باغچه نبات نزدیک شهر جهت تفریح مردم.
زندان
دیدار از زندان در شهر میلان ایتالیا که از چه نظم و ترتیبی برای زندانیان تدارک دیدهاند. وقتی حاج سیاحی به بازدید میرفت برخلاف ایران ممانعتی از بازدید نمیکردند: «بالجمله داخل قلعه مانند شدم؛ از هر طرف پنجرههای آهنین، یک طرف محبس زنان و طرفی محبس مردان، ولی تماماً به مدت معین که تا چند وقت باید آنجا باشند، روزها قبل از ظهر گردش میکنند و خوراک معین به ساعت معین میخورند. حمام معین بهروز معین میروند.» (سفرنامه، ص 121)
نهادهای آموزشی، مدرسه
تنها مدرسه به سبک جدید توسط امیرکبیر بنیان نهاده شد. زمان افتتاح آن سر امیر را بر خاک نهاده بودند؛ و هنوز بحث در جواز و حرمت مدرسه حل نشده است. در اروپا مدارس متعدد وجود دارد. مدرسه مجانیه برای عموم مردم و مدرسه کوچکی است که راهبه ها اطفال بسیار کوچک را میآورند. پستانی ساخته در او شیر میریزند و به دهان طفل میگذارند، میمکند، معاینه پستان مادر. هرکه پول دارد ماهانه میگیرند و هر کس ندارد محض خدا تربیت میکنند. بعد از حد رشد اگر دختر است کارهای شایسته دختران به او میآموزند از خواندن و نوشتن و دوختن و بافتن و پختن و غیره، اگر پسر است به او صنعت میآموزند، غالباً بهر صنعتی که خودش مایل باشد. (همان، ص 146)
کتابخانه
یکی از نهادهای آموزشی است که اروپا بسیار موردتوجه و حمایت است. در پاریس دوازده کتابخانه بسیار مشهور معروف دارد؛ که بزرگترین همه آنها در راه مسمای به «رورشلو»، هر روز از ساعت نه که بامداد فرنگیان است الی ساعت ده که هنگام شام باشد. هرکه به آنجا خواهد رفته و هر کتاب که خواهد میستاند. (همان، ص 175)
دانشگاه
در دیدار از کپنهاگ به دیدار دانشگاه آن شهر رفته است: دارالفنون بسیار خوبی دارد، موسوم به اونیورسیته، علوم متداوله یورپ به تمام آنجا تحصیل میشود و السنه مختلف درنهایت خوبی تحصیل میکنند. (تاریخ اندیشه، ص 495)
دانشکده پزشکی
«تربیت طبیب از وظایف آن است، در این دوره دانشکدههای پزشکی مسئولیت این مهم را عهدهدار بودند. در پاریس مدرسه طبیه بسیار مشهور ممتاز در جهان است که تحصیل طبایع و خواص اشیاء و امزاج و امراض آدمیان از بریدن و قطع کردن در آن مدرسه، تشریح خانه بسیار خوبی دارد، چنانچه حجرهای مملو بود از اعضاء قبیحه انسان، تشریح جگر و ...» (سفرنامه، ص 176)
زنان
«زن کاپیتان کشتی اطلاعات وسیعی درباره شیراز، تهران و بغداد داشت. متحیر شدم با خود گفتم سبحانه الله چنین ملکی که زنان ایشان اینگونه تحصیل میکنند، من مفلوک پریشان میخواهم به گدایی تحصیل کنم.» (تاریخ اندیشه، ص 513.)
اقتصاد، کارخانجات
در سیاحت به منچستر مهمترین بندر بریتانیا از عظمت آن میگوید: «به تماشای کارخانجات، الحق و الانصاف نخستین کارخانه یوروپ میباشد که از هر جهت منظم است. در جایی که آهن گداخته میشود، پنجاه من آهن یا چدن و غیره دفعتاً گداخته و چکش به قوت بخار بالا رفته و یک مرتبه به روی آن صفحه و غیره میخورد. بهسان چوب آهن میبرد». (همان، ص 501)
کارخانه
«در قرن نوزدهم اکثر کالاهای تولیدی در جهان مربوط به اروپاییها بود. کارخانههای بهرهمند از نیروی بخار تولید میشد. کارخانههای کنار رودخانه که انواع اقمشه و اجناس دیگر ترتیب میدهند. از چیزهای که دیدم چکشی بود قریب دویست من وزن داشت، به قوت بخار از جای بلند میشود. برای آلت کشتی یا چیز دیگر میسازند.»(سفرنامه، ص 189)
سگ هم باید کار کند
«در اروپا همه کارها به دست بخش خصوصی است و همه باید کار کنند و حتی حیوانات را هم در خدمت خود گرفتهاند.» حاج سیاح از دیدن سگ تعجب میکند. در وین دیده بود که سگها را به کالسکه بسته و عرابه را میکشند: «در این ولایت سگ هم نان مفت نمیخورد، بیجهت به سگ هم نمیدهند.» (همان 93.)
اتاق بازرگانی
«در لیون در کنار نمایشگاه فرش اتاق تجار هم وجود داشت. فرشهای کهنه از قبیل قالی منتخب برای تماشای آن گذاشتهاند. دارالشورای تجار که همهروزه مجمعی از اجزا دارد مشورت مینمایند.» (تاریخ اندیشه، ص 525)
اوقات فراغت، روزنامه
روزنامه پدیدهای است که ایرانیان در قرن نوزده با آن آشنا شدند و اولین روزنامه در زمان محمدشاه و توسط میرزا صالح شیرازی یکی از دانشآموختگان اروپا بنام کاغذ اخبار راهاندازی شد: «در اینجا اغلب فعله ها (کارگر) و بیکارها محض وقتگذرانی نشسته و روزنامه میخوانند و خود را مشغول میکنند؛ و نیز چاپخانههایی بخاری دارد و آلتی که آنجا هر روزنامه و هر نوع کتاب را چاپ میزنند.» (تاریخ اندیشه، ص 547)
چاپخانه
«کارخانه بخاری دیدم که روزنامه طبع مینمود، یک روز هفده روزنامه چاپ میشد.»(همان، ص 526)
تئاتر
«از سرگرمیهای رایج در اروپا تئاتر بود؛ که مردم در زمان فراغت برای تماشای آن میروند. چند شب صاحب هتل تذکره تیاتورها را گرفت و ما نیز سیاحت نمودیم. شب اول در سیرگاه موسوم به گران اوپرا که اولین تیاتور پاریس میباشد. طبقات مختلفه قیمت حجرات و غرفهها جهت خدام و غیره جداگانه، خدمه را لباسی معین، مبالهای بسیار خوب با آب جاری و مستراح با ملزومات که کاغذ و آب باشد و مبالها در یک طرف که در درجه شش باید ایستاد.»(سفرنامه، ص 161)
باغوحش
«به باغچه دپلانت داخل شدیم، ابتدا اکثر وحوش درنده و چرنده را سیر کردیم که برای هریک جای مخصوص ساختهاند. باغوحش ترتیب دادهاند که مرغها غریبه از هر قسم، وحشی و بومی بر وفق عادت خودشان آشیانه دارند. گاو کوهی و آهوی دشتی و زرافه و غیره» (همان، ص 177)
موزه
«موزهای نیز در همان باغچه است. مشحون از صنایع حجاران معروف قدیم و تشریحات استخوان جمله حیوانات و محجری که دور باغچه کشیدهاند.» (همان، ص 118)
آثار باستانی
«توجه به آثار باستانی و آشنایی با گذشته اقوام از مسائل موردتوجه اروپائیان بود که هنوز این باور در بین ایرانیان رایج نبود. از علامات قدیمه مخروبه آن شهر طامپل ذاکر میباشد. اینها را محترم داشتهاند چونکه از علائم قدیمه است و نشانی از کمالات ... آن مردم دارد که بسان معابد محترم خود محترم میدارند.» (تاریخ اندیشه، ص 524)
سیرک بازی
«شب به تیاتور رویال رفتم، بازی جانبازی بود. اکثر دختران و زنان لباس بسیار شیک پوشیده به رنگ بدن و تور در زیر پابسته و ریسمان و چوب آویز.»(سفرنامه، ص 199)
جشنها
ورود سیاح به پاریس مصادف با ورود سلطان عثمانی به آن شهر بود از دیدن جشن و چراغانی متعجب شده بود: «کسی راضی نبود که شب صبح شود. بعد از ساعتی بنای آتشبازی شد میان نهر در همان میدان بهنحویکه تقریرش عچز دارم تا تحریر چه رسد؛ چراغهای الوان به اشکال مختلفه لاتعد و لاتحصی و...متصل سبحان الله مشغول بودم که جنس انسان از تربیت تا چه درجه ترقی میکند. در تمام آن شهر یک نفر با لباس چرکین ندیدم». (همان، ص 159)
نهادههای حقوقی و سیاسی، عدالتخانه
«نظم حاکم ناشی از بر قراری قانون در این سرزمین است. هنوز عدالتخانه در این دیار شکل مناسبی نیافته است. سبحان الله آن پایه صنعت و این پایه آزادی که ابداً نمیتواند کسی با کسی سؤال و جواب کند، هرکس به تکلیف خود عالم، اگر گناهی کند جزا داده میشود، بلکه خود جزای خود را میداند، نظم و قانون ولایت را سلطان مشاهده میکردم زیرا که برای هر گناهی عدالتخانه معینی دارند». (همان ص 160)
عدالتخانه
با تحقق تفکیک قوا در غرب دادگاه مستقل از اراده حاکمیت شکل گرفت: «یکی از عمارات بیمثل عالم آنجاست. داخل شدیم، جمعی را دیدیم هریک بجای خود درنهایت ادب و سکوت نشسته، چون یکی تکلم میکند دیگران همه گوش میدهند. وکیل دعوی و حاکم لباس عدل کلاهسفید بر سربسته مانند سر پیرزنان. دفترخانه کوچکی در پیش رونهاده، فراز میزی با کتاب قانون که هرکس سخن بگوید و خلاف قاعده نمینماید به کتاب رجوع و جزا میفرمایند». (همان، ص 200)
پارلمان
«مجلس نمایندگان که به قوه مقننه شهرت دارد، پس از تفکیک قوا در اروپا گسترش یافت. مفهوم در این هنوز روشن نیست و بعد در نهضت مشروطه در ایران شکل گرفت. مشورتخانه بسیار بزرگ خیلی منظمی دارد موسوم به پارلمنت، در آنجا مکانهایی برای وکلای مشورتخانه فراهم میشوند، هریک کرسی جدا دارند. مینشینند و گفتگو مینمایند در مصلحت امور جمهور مردم از هر طبقه که باشند». (همان، ص 208)
کتاب قانون
رفتم در پلیس شهر دیدم کتابی دارد و مقصرین را که میآوردند، بهموجب کتاب قانون جزای کردار او را میدادند. گفتم چرا علماء پا توسط نمیکنند. گفت اگر علماء یا روسا هم خلافی بکنند مثل سایرین جزا میبینند. (تاریخ اندیشه، ص 507)
آزادی
حاج سیاح در گزارشهای خود بیشتر به مدرنیسیون حاکم بر اروپا توجه داست. در اینجا به وضع آزادی در فرانسه نظر میکند: «چند تا از کارگران فرانسه را دیدم که دشنام به ناپلئون میدادند و میگفتند با این ریشخند مردم را از خود راضی کردی آفرین، امید آنکه لوی سیسر بر تخت سیاه طوق گیوتین را به گردنت ببینم متحیر شدم که اینها چه مردمانی هستند.» (سفرنامه، ص 164)
هایدپارک
در انگلستان پارک بزرگی وجود دارد که در آن آزادی کامل وجود دار د حاج سیاح از آن دیدن کرده بود: «هاید پارک که باغچه بسیار خوب با برکهای است برای گردش عموم مردم در آنجا». (همان، ص 210)
جمعبندی:
آنگاهکه ایرانیان با دنیای جدید، آشنا گردیدند، دل در گرو دست یافتن آن داشتند. کارگزاران حکومتی در مأموریتها، دانشجویان و سیاحان جزء اولین کسانی بودند که با تمدن جدید روبرو شدند. آنها این آگاهیها را به داخل ایران منتقل کردند. در 150 سال اخیر تجدد و مدرنیته مهمترین مسئله ایران بوده است.
حاج سیاح پس از بازگشت اضطراری به ایران، همت خود را جزم کرد با انتشار آگاهی اوضاع را تغییر دهد. آنگاه که سید جمالالدین اسدآبادی مصلح شرق وارد ایران شد، در رکاب او قرار گرفت. در راه قانونخواهی و مشروطه در تلاش بود و بدین خاطر در این راه با تبعید، زندان و محرومیت روبهرو شد. او در جنبش مشروطه همراه دیگر اندیشمند نقشآفرینی کرد.
منابع:
- حاج سیاح، محمدعلی؛ سفرنامه حاج سیاح محلاتی به فرنگ، به کوشش علی دهباشی، انتشارات سخن، 1390.
- حاج سیاح محلاتی، محمدعلی، خاطرات، به کوشش حمید سیاح، زیر نظر ایرج افشار، انتشارات امیرکبیر، 1359.
- طباطبایی، سید جواد، مکتب تبریز، مبانی تجددخواهی، انتشارات ستوده، چاپ دو ا 386.
- معتمد دزفولی، فرامرز، تاریخ اندیشه جدید ایرانی، نشر شیرازه، 1390.
(bukharamag.com/1389.04.2107.html)
[1] Marco Polo
مارکوپولو،[1] پسر تاجر ونیزی و بزرگترین سیاح قرن 13 م/ 7 ق است که شرح سفرهایش را در کتابی به نام سفرهای مارکوپولو ثبت کرده است. مارکو هنگامیکه هفده ساله بود به همراه پدر و عمویش با کشتی به آسیا سفر کرد و پس از ۲۴ سال همه به ونیز بازگشتند. در هنگام بازگشت آنها، ونیز با جمهوری جنوا در جنگ بود و مارکو به زندان افتاد. او داستانهای سفر خود را برای همسلولیاش تعریف کرد و سپس مکتوب و منتشر شد. پس از انتشار سفرنامه مارکوپولو، زمینه آشنایی اروپاییان با دنیای متمدن و ثروتمند آن زمان فراهم آمد و ذهن اروپاییان را به شرق معطوف کرد و اهمیت سیاسی و اقتصادی شرق را برای آنها روشن ساخت. اروپا در این دوره در حاکمیت کلیسا قرار داشت. آشنایی آنها با مسلمانان و شرق، زمینهساز آگاهی و بیداری و پی بردن به عقبماندگی از کاروان تمدن شد. اینگونه سفرنامهها الهامبخش کسانی چون کریستف کلمب و ماژلان واسکودوگاما شد. در بین ایرانیان محمدعلی سیاح در قرن نوزدهم، چنین نقشی را ایفا کرده است. وی پس از بیست سال سفر به اروپا، امریکا، هندوستان، ژاپن و شرق آسیا و حتی شهرهای ایران مشاهدات خود را ثبت و در سه جلد به نام سفرنامه حاج سیاح محلاتی تدوین کرد. بعضی از آن بارها منتشر شده است. حاج سیّاح به دور دنیا به راه افتاد و به قول خودش، برای «پیدا کردن آدمیّت» و برای «کشف خودش» در اقالیمی بیرون از محیط عرفی و مذهبیاش به جستوجو پرداخت. این سفر آفاقی آن روی سکّه سفر انفسی است، برای کشف خود.
چرا باید حاج سیّاح را بهتر شناخت؟
اولین ایرانی که بهطور تمام و کمال در دوران مدرن، جهان را دیده است حاج محمدعلی سیّاح است و با بسیاری از بزرگان نیمه دوم سده نوزدهم میلادی، ازجمله تزار روس، گاریبالدی، امپراتور بلژیک، رئیسجمهور امریکا و امپراتور یونان دیدار و بحث کرده و از آن گزارشی به دست داده است. مارکوپولوی ایرانی برای بسیاری از ایرانیان شناختهشده نیست، به همین دلیل بهحکم وظیفه ملی بر خود فرض دانستم چنین انسان اندیشمند و آزاده در حد بضاعت معرفی شود.
حاج محمدعلی سیاح
حاج محمدعلی سیاح در خانوادهای اهل علم در سال 1218 ش در محلات به دنیا آمد و در سال 1304 ش درگذشت. محمدعلی برای تحصیل علوم دینی ابتدا به تهران آمد و سپس برای تکمیل تحصیلات راهی عتبات شد. حوزه نجف فرصتی شد تا با طلاب دیگر کشورها آشنا شود. این آشناییها، اندیشه و نگرش محمدعلی را نسبت به جهان متحول کرد و شوق دانستن را در او زنده کرد. میرزامحمدعلی محلاتی در ۲۳ سالگی، سفرِ خود را بهعنوان یک جهانگرد به دور دنیا آغاز کرد. به گرجستان، روسیه، عثمانی، اروپا، امریکای شمالی، شمال افریقا و مصر، عربستان، سوریه، لبنان، یمن زنگبار، ترکمنستان، ژاپن، چین، افغانستان و هندوستان مسافرت کرد و در 1256 شمسی بهخاطر تقاضای مادرش به ایران بازگشت. پس از بازگشت به ایران نیز سیاحتی به شهرهای ایران را آغاز کرد و به دلیل سفرهای فراوانش به حاجی سیاح معروف شد. وی نخستین بار از طریق نیویورک وارد امریکا شد و تا سانفرانسیسکو نیز در سفرهای خود پیش رفت. در ۲۶ مه ۱۸۷۵ در دادگاه ناحیه ۱۲ کالیفرنیا تابعیت آمریکا را رسماً پذیرفت. دو نوبت موفق به دیدار پرزیدنت اولیسس گرنت رئیسجمهور امریکا شد.
او مسافرت خود را از تبریز بهسوی قفقاز آغاز و در هندوستان به پایان آورد. با زبانهای ارمنی، ترکی و روسی، فرانسه و انگلیسی و عربی آشنایی داشت، آنقدر که بتواند با آن تکلم و رفع حاجت کند. او از گرجستان روانه استانبول شد و از آنجا به اروپای شرقی، فرانسه، انگلستان و ایتالیا؛ سپس به سوئد، نروژ و آلمان رفته و در آلمان دو بار بیسمارک، صدراعظم بنیانگذار آلمان نوین، ملاقات کرد و از آنجا دوباره به روسیه رفت و به کمک قونسول ایران به حضور تزار الکساندر دوم رسید و در مراجعت به استانبول، با سید جمالالدین اسدآبادی و افکار او آشنا شد و از مریدان او شد.
آنگاه سایر ممالک اروپا را از قبیل سوئیس و اتریش و دانمارک و پرتغال و یونان و اسپانیا و رومانی و بلغارستان را سیاحت کرد. سپس از بندر هاوز به کشتی نشسته و به نیویورک رفت و سالها در ممالک متحده امریکای شمالی به گردشگری پرداخت. خود او نوشته است که کراراً به ملاقات رئیسجمهوری، مستر گرنت، نائل آمده است.
با استفاده از تابعیت امریکا مسافرتی به ژاپن کرد. در ژاپن با حاج عبدالله بوشهری نامی-که چهل سال در ژاپن اقامت داشت آشنا شد. آنگاه از ژاپن به چین و از آنجا به هندوستان رفته و مدتهای مدید آن سرزمین را سیاحت و از آنجا به افغانستان و ترکمنستان -که تازه به تصرف روس درآمده بود- رفته است. وی آنطور که خودش نقل کرده، نُه مرتبه به مکه مشرف شده بود.
بازگشت به ایران
حاج سیاح در سال 1256 شمسی به ایران مراجعت کرد. در بدو ورود به خاک ایران از راه بوشهر اینگونه وصف میکند: نسیم وطن بر رخسارم وزیده، لذت دیگری درک کردم، لکن این نسیم را عفونت ظلم و بینظمی و بیتربیتی زهرآگین کرده، از طرفی شادی وصول به وطن از دیگر اندوه خرابی آن حالی به من دست داد که نمیدانستم شرح دهم.
وضع ایران را عجیب میبینم. مدت مدیدی خارجه را دیدهام و تأسفها بر حال حاضر ایران وطن محبوب دارم که زیاد در حال تنزل است. همه به ظاهر سازی اکتفا میکنند. پس از هجده سال دوری، انتظار داشتم که تغییراتی در وضع مملکت انجامیافته و مردم در رفاه و شهرها آباد شده باشد، ولی با دیدن بندر بوشهر معلوم شد که انتظاری بیهوده داشتهام و چنان تأثری به من دست داد که اگر شوق زیارت مادرم نبود، از همین بوشهر مراجعت میکردم. (ج 2 ص 12.)
دستاورد مارکوپولوی ایرانی
حاج سیاح از 23 سالگی تا پایان عمر در پی سیاحت بود و حاصل آن دو جلد کتاب است. جلد اول سفرنامه حاجی، سیاحت غرب است که شامل هجده سال سیاحت در چهار قاره جهان است. حاجی روزانه مشاهدات خود را مینوشت. بهمرور به سیاح معروف شد. به هر شهری میرسید مورد احترام بود. این اثر با کوشش علی دهباشی تدوین شده است.
حاج سیاح گزارشهایی از اوضاع شهرها و تمدن غرب ارائه و با افسوس به مقایسه آنها با ایران پرداخته است. گزارش از اخلاق اجتماعی، پیشرفتهای چشمگیر صنعتی، تربیت و آموزش مردم و رونق اقتصادی و پیشرفتهای اجتماعی و سیاسی، چهره اروپای قرن نوزدهم را به ایرانیان ترسیم میکند.
جلد دوم خاطرات حاجسیاح، دوره خوف و وحشت نام دارد که درواقع گزارشی از سیاحتهای او در شهرهای ایران است. در این کتاب به اوضاع اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ایران توجه دارد و در خلال بحثها، خلقوخوی ایرانیان را نقد و بررسی میکند. این اثر به کوشش حمید سیاح و به تصحیح سیفالله گلکار زیر نظر شادروان ایرج افشآر آماده چاپ شد و 1359 به همت انتشارات امیرکبیر چاپ شد و بهخاطر مطالب انتقادی و ریزبینیهای اجتماعی اوضاع ایران قرن نوزدهم دیگر اجازه چاپ نیافت.
جلد سوم کتاب خاطرات سفرنامه امریکاست (دکتر علی فردوسی مشغول تدارک طبع آن است). هنگامیکه به امریکا میرسد آن را بهصورت تمام و کمال تجربه میکند. خواسته بود بفهمد که چرا جمهوری دموکراتیک انتخابی در امریکا خوب کارکرده است و نه آنچنان درجاهای دیگر.
او نخستین نویسنده خاطرات زندان در تاریخ معاصر ماست؛ برای اینکه او نخستین ایرانی است که عبارت «حقوق بشر» را به همان معنا و زاویه کاربرد امروزی آن به کار برده است؛ از نخستین کسانی است که مشروطهخواهی کرده است و مطلوبش از آن فرهنگسازی مدرن بوده است؛ برای اینکه پس از دیدن بخش بزرگی از جهان سرتاسر ایران را هم گشته است تا نخستین آدمی باشد که کوشیده خارجه و داخله را سیاحت کردهباشد.
حاج سیاح اندیشمندی بود که به دنبال آزادی میگشت. در دیدار با گرنت، رئیسجمهور امریکا، نیز همین ارزیابی را بیان کرده است و گفته است که پس از پانزده سال سفر در جستوجوی آزادی بهراستی تنها هنگامیکه به امریکا میرسد آن را بهصورت تمام و کمال تجربه میکند. این جمله نشاندهنده این است که یک تعارف یا ذوقزدگی محض نیست.
کارنامه حاج سیاح
در سدهای پیش از آغاز جنبش مشروطهخواهی که ایران از خواب گران قرونوسطای خود بیدار و نطفه اندیشه نوگرایی و آزادیخواهی در ایران بسته میشد، با سفرنامهها به کشورهای بیگانه و رسالههای اجتماعی و سیاسی دو نوع نوشته ادبی بود که تجددخواهان ایرانی برای انتشار اندیشه جدید به تحریر آن روی آوردند. تردیدی نیست که نوشتن سفرنامه و رسالههای اجتماعی و سیاسی یکی از عمدهترین راههای آشنا کردن ایرانیان با اندیشه تجدد بود؛ اما تجددخواهی به یگانه صورت اجتماعی و سیاسی آن محدود نمیشد. (طباطبایی،1386، ص 335.)
سیاحت بیستساله حاج سیاح به حوزه تمدنی غرب، روسیه، اروپا و امریکا و تحریر مشاهدههایش و گزارش از تجددگرایی آنها، زمینه آشنایی ایرانیان با تمدن جدید شد. این آشنایی، آغاز اندیشیدن و تفکر جدید ایرانی است. گرچه ایرانیان بهواسطه تمدن کهنشان و مذهب، خود را از سخن جدید مستغنی میدانستند و همین شیوه تفکر، موجب عقیم ماندن در اندیشه شده است.
از سوی دیگر بهموازات این بستر عقیم اندیشگی، جامعه بسته و سنتی ایران که از دویست سال قبل در یک سکون و ایستایی قرارگرفته است، عدم وجود راههای پیوند و مبادله، بیاطلاعی و بیخبری مستمر شهرها، بیسوادی فراگیر، ناامنی نهادینهشده، فقر و مسکنت بالا و سرزمینی نیمهخشک و روستاهای پراکنده و کوچک، جمعیت کوچنده و صحرانشین، اقتصاد معیشتی، حکام ولایات که از هیچ ظلم و تعدی کوتاهی نمیکردند، خرافهگری، قشریگرایی و عقلستیزی که سنت جاری بود جامعه را از حرکت باز داشته بود.
ایرانیان از تحولات دنیای جدید پیرامون خود غافل مانده بودند. در این دوره ایران در محاصره جغرافیایی طبیعی و سیاسی گرفتار آمده است. در شمال و غرب دو قدرت نیرومند روسیه و عثمانی معارض چونا دیوار بلند مانع رسیدن آگاهی و تجددخواهی میشدند.
آنگاهکه هیئتها و کارگزاران و مسافرانی چون حاج سیاح به آن دیار میرفتند، با دنیا و سرزمینی متفاوت مواجه میشدند. عمق تفاوت و فاصله به حدی بود که جز حیرت و شگفتی و اعجاب چیزی نمییافتند.
آنها با دنیای جدیدی پرشکوه و جلال، متنوع و متکثر روبهرو شدند که رفاه و امنیت رعیت و توان تکنیکی و تولیدات بزرگ و خلق آثار باشکوه داشتند. مردم در شهرها و آبادیها و با نظم و قانون و همراه با آزادی بهگونهای که بزرگ و کوچک حق تخطی از آن نداشت و همه در برابر قانون مساوی بودند. ایرانیان در مواجهه با این وضع جدید در حیرت، حسرت و شرمندانه، کنجکاوانه مینگریستند.
حاج سیاح با دیدن این شگفتیها به ثبت و ضبط آن پرداخته و برای هممیهنان خود سوغات آورد تا آنها را از خواب گران و توهم بزرگی و عقل کل دانستن بدر آورد.
مصاحبه با روزنامه امریکایی
در سال ۱۸۷۵ یکی از خبرنگاران سانفرانسیسکو از نشریه «اینتراوشِن» با حاج سیاح مصاحبه مفصلی کرده است: «میرزا جنتلمنی است با قامتی متوسط، پیشانیبلند متفکرانه، گیسوان درازی که به شانهاش میرسد و آن حالت غیرقابلتوصیف وقار و طمأنینه که وجه متمایزه شرقیان فرهیخته است. سکنات و وجنات او آرام است، خطاب او مؤدبانه و هنگامیکه به موضوعی علاقه خاص داشته باشد، چشمان درشت سیاهش از هیجان به درخشش درمیآیند، حرکات او سریعاند، امّا همیشه متناسب و موقّر و جریان کلامش بهویژه بلیغ، آنهم برای یک خارجی که طبیعتاً دانش زبان انگلیسیاش محدود است. امّا میرزا در زبانهای دیگر به شکل چشمگیری روان است، به فرانسه، آلمانی، ایتالیائی و روسی بهراحتی حرف میزند و در کل قادر به تکلّم به هشت زبان متفاوت است. او میگوید: «من پویندهای بودم به دنبال دانش، نه به دنبال باختن خود.»
سیاحت در غرب
در این قسمت موضوعاتی را که حاج سیاح در دهها کشور و صدها شهر دیده بود و در نوشتههایش به آن اشاره دارد، میتوان بدین گونه دستهبندی کرد:
نظم و آبادی
سیاح از نظم حاکم بر نظام شهری و حکومتی در تعجب است: «به رفیق خود گفتم برادر فایده نظم اینست که ملک بدین درجه ترقی و آبادی حاصل میکند. گفت: فی الحقیقت در کتابهای ما که وصف بهشت را نوشتهاند از این بهتر نخواهد بود.» (سفرنامه حاج سیاح، همان، ص 158)
فایده نظم
«از بلوار استراگ و ایتالیا (شهر پاریس) گذشته آن شب به هرکجا که رفتم جز نور چراغ به خط مستقیم ندیدم. خانهها جمیع منور به چراغگاز تا طبقه هفتم. ...الحق گویا یکپارچه جواهر بود. به رفیق خود گفتم برادر فایده نظم این است که ملک بدین درجه ترقی و آبادی حاصل میکند.» (همان، ص 159)
شهرسازی
سیاح از تمیزی و نظم کوچههای شهر که بر اساس مهندسی است میآورد: «در تمام شهر آنچه از تماشای خانهها و غیره سیاحت نمودم، جمیع از سنگ فرش کردهاند و دیوار آن از آجرهای تراشیده، کمتر ناتراشیده دیدم. خانهها اغلب چهار طبقه کمتر و بیشتر کم دیده شد. کوچهها، جمله به یک نسق برای عبور انسان، هر دو طرف سنگ تخته فرش شده که پیاده بر آن برود.»
شهرداری
آشنایی با مدیریت شهری و شهرداری که امور آن را به عهد دارد: «هر شب شهر را جاروب نموده، صبح آب میپاشند که روز غبار نشود و شب تا صبح چراغها روشن است که هر کس هر جا میخواهد برود، روز و شب تفاوتی نیست.
چراغها به چراغپایه چدن نصب و روشنی آنها از چراغگاز و بدان خیابان و دیوار، کرسیها نهاده جهت عموم مردم که چون شخصی بخواهد شهر و دشت را سیاحت کند ممکن باشد و مردمان بیکار، روزنامهها به دست گرفته، فراز کرسیها، در سایه درختان نشسته روزنامه میخوانند؛ و آب جاری به تدبیر بالای دیوار آوردهاند.» (تاریخ اندیشه ص 521-519)
لولهکشی
آب به تمام شهر بهقدر لوله سماور بزرگ از چدن بردهاند و به پیچ باز میشده آب میآید و برای فواره به هراندازه که بخواهد میجهد و نیز لولهپیچ دیگری را بدان وصل میکنند. (سفرنامه، ص 149)
مریضخانه
حاج سیاح که در اثر پیادهروی زیادی پاهایش زخمی شده بود، در شهر لایباخ در بیمارستانی بستری شد تا هم استراحت کند و هم مداوا. «از پلیس نوشته گرفتم دو روزی به مریضخانه بروم. چون وارد مریضخانه شدم پاهایم را شستند. راهبه آمد گفت شستن پا کافی نیست باید حمام برود. مرا به حمام بردند، حمام بسیار خوبی بود. در آنجا دو شیر داشت و یک حوض کوچک حلبی که هر طور خواست آب سرد و گرم کند. صابون به من دانند. دیدم چند تخت در آنجا نهادهاند و بر بالای آن اسم صاحبش را نوشتهاند. یک مرتبه طعام میدهند و هر که فقیر باشد خرجش از شهر داده میشود و چون میخواهد بیرون برود برحسب تصدیق طبیب است. روز دو بار طبیب به بالین هر مریض میآید.»(همان، ص 100.)
کشتی
در پاریس شرکتهای بسیار است که تذکره راهآهن و کشتی آتشی میفروشند. به هر جای معروف دنیا کشتی فرنگیان میروند. تجار بسیار معتبر معروف که با اکثر شهرهای مشهور دنیا مراسلات و معاملات دارند (تاریخ اندیشه، ص 547.)
حملونقل شهری
کالسکههای عمومی فراوان است، باقیمت بسیار ارزان، عراده عمومی که از یک طرف شهر بهطرف دیگر میبردند. (سفرنامه، ص 271)
راهآهن
اکثر شهرهای اروپا و حتی روسیه و امریکای شمالی به راهآهن مجهز است و مهمترین وسیله حملونقل بار و مسافر است. در بین راه یکی از حاج سیاح میپرسد وضع راهآهن شما چطور است؟ با شرمندگی پاسخ میدهد: «در ایران راهآهن نیست. اولین بار امیرکبیر در پی آن بود تا از تبریز تا بندر گواتر در دریای عمان قطار بکشد. پس از او میرزا حسین سپهسالار به دنبال آن بود. در ایران هنوز بحث در جواز و عدم جواز آن مانده است.
در مرکز پاریس پیاده شدیم. مرکز بیمانندی درنهایت خوبی، پوشیده از شیشه، گردشگاه بسیار نیکو، حجرات مختلفه برای نشستن و انتظار وقت، قهوهخانه خیلی خوب، دفتر راهآهن و تلگرافخانه و پولیس هریک جداگانه مکانی دارند و منور است آنجا چراغگاز و کالسکهها بر در منتظر از هر هتل به کرایه اختیاری که هر جا بخواهند بروند.» (همان، ص 156.)
مترو
حاج سیاح در لندن بر مترو سوار میشود: «راهآهن اسبی در بسیاری از کوچههای بزرگ کشیدهاند که با اسب میرود. زیر اکثر کوچهها راهآهن است که به بخار میرود. شصتوشش مرکز در آن شهر بنا شده، از پلهها پایین میرود و تذکره گرفته بهر محله که بخواهد سوار شده میبرند. با کمال تحسر و تحیر که چرا ما از این جنس مردم خارجیم و پس ماندهایم؟ چه وقت از خواب غفلت بیدار خواهیم شد.»(همان، ص 207)
تلگراف
ابزار اطلاعرسانی که در قرن نوزدهم در اروپا اختراع شد و همه را به هم نزدیک کرد. حاجی در سیاحت از آن یاد کرده است: «تمام شهر به چراغگاز منور، راهآهن به تمام انگلند و اسکاتلند کشیده شده، تلگراف هم به نحو مزبور، تجارت آنجا بسیار معتبر است.»(تاریخ اندیشه، ص 504)
هتل
هجده هتل بسیار خوب و مشهور بود؛ که بهترین آنها موسوم به گراند هوتل و هوتل دلوار بود. قیمت مخارج مشخص، شاه و گدا یکسان. (همان، ص 526)
پارک
باغچههای کوچک سر هر گذر است. باغچه نبات نزدیک شهر جهت تفریح مردم.
زندان
دیدار از زندان در شهر میلان ایتالیا که از چه نظم و ترتیبی برای زندانیان تدارک دیدهاند. وقتی حاج سیاحی به بازدید میرفت برخلاف ایران ممانعتی از بازدید نمیکردند: «بالجمله داخل قلعه مانند شدم؛ از هر طرف پنجرههای آهنین، یک طرف محبس زنان و طرفی محبس مردان، ولی تماماً به مدت معین که تا چند وقت باید آنجا باشند، روزها قبل از ظهر گردش میکنند و خوراک معین به ساعت معین میخورند. حمام معین بهروز معین میروند.» (سفرنامه، ص 121)
نهادهای آموزشی، مدرسه
تنها مدرسه به سبک جدید توسط امیرکبیر بنیان نهاده شد. زمان افتتاح آن سر امیر را بر خاک نهاده بودند؛ و هنوز بحث در جواز و حرمت مدرسه حل نشده است. در اروپا مدارس متعدد وجود دارد. مدرسه مجانیه برای عموم مردم و مدرسه کوچکی است که راهبه ها اطفال بسیار کوچک را میآورند. پستانی ساخته در او شیر میریزند و به دهان طفل میگذارند، میمکند، معاینه پستان مادر. هرکه پول دارد ماهانه میگیرند و هر کس ندارد محض خدا تربیت میکنند. بعد از حد رشد اگر دختر است کارهای شایسته دختران به او میآموزند از خواندن و نوشتن و دوختن و بافتن و پختن و غیره، اگر پسر است به او صنعت میآموزند، غالباً بهر صنعتی که خودش مایل باشد. (همان، ص 146)
کتابخانه
یکی از نهادهای آموزشی است که اروپا بسیار موردتوجه و حمایت است. در پاریس دوازده کتابخانه بسیار مشهور معروف دارد؛ که بزرگترین همه آنها در راه مسمای به «رورشلو»، هر روز از ساعت نه که بامداد فرنگیان است الی ساعت ده که هنگام شام باشد. هرکه به آنجا خواهد رفته و هر کتاب که خواهد میستاند. (همان، ص 175)
دانشگاه
در دیدار از کپنهاگ به دیدار دانشگاه آن شهر رفته است: دارالفنون بسیار خوبی دارد، موسوم به اونیورسیته، علوم متداوله یورپ به تمام آنجا تحصیل میشود و السنه مختلف درنهایت خوبی تحصیل میکنند. (تاریخ اندیشه، ص 495)
دانشکده پزشکی
«تربیت طبیب از وظایف آن است، در این دوره دانشکدههای پزشکی مسئولیت این مهم را عهدهدار بودند. در پاریس مدرسه طبیه بسیار مشهور ممتاز در جهان است که تحصیل طبایع و خواص اشیاء و امزاج و امراض آدمیان از بریدن و قطع کردن در آن مدرسه، تشریح خانه بسیار خوبی دارد، چنانچه حجرهای مملو بود از اعضاء قبیحه انسان، تشریح جگر و ...» (سفرنامه، ص 176)
زنان
«زن کاپیتان کشتی اطلاعات وسیعی درباره شیراز، تهران و بغداد داشت. متحیر شدم با خود گفتم سبحانه الله چنین ملکی که زنان ایشان اینگونه تحصیل میکنند، من مفلوک پریشان میخواهم به گدایی تحصیل کنم.» (تاریخ اندیشه، ص 513.)
اقتصاد، کارخانجات
در سیاحت به منچستر مهمترین بندر بریتانیا از عظمت آن میگوید: «به تماشای کارخانجات، الحق و الانصاف نخستین کارخانه یوروپ میباشد که از هر جهت منظم است. در جایی که آهن گداخته میشود، پنجاه من آهن یا چدن و غیره دفعتاً گداخته و چکش به قوت بخار بالا رفته و یک مرتبه به روی آن صفحه و غیره میخورد. بهسان چوب آهن میبرد». (همان، ص 501)
کارخانه
«در قرن نوزدهم اکثر کالاهای تولیدی در جهان مربوط به اروپاییها بود. کارخانههای بهرهمند از نیروی بخار تولید میشد. کارخانههای کنار رودخانه که انواع اقمشه و اجناس دیگر ترتیب میدهند. از چیزهای که دیدم چکشی بود قریب دویست من وزن داشت، به قوت بخار از جای بلند میشود. برای آلت کشتی یا چیز دیگر میسازند.»(سفرنامه، ص 189)
سگ هم باید کار کند
«در اروپا همه کارها به دست بخش خصوصی است و همه باید کار کنند و حتی حیوانات را هم در خدمت خود گرفتهاند.» حاج سیاح از دیدن سگ تعجب میکند. در وین دیده بود که سگها را به کالسکه بسته و عرابه را میکشند: «در این ولایت سگ هم نان مفت نمیخورد، بیجهت به سگ هم نمیدهند.» (همان 93.)
اتاق بازرگانی
«در لیون در کنار نمایشگاه فرش اتاق تجار هم وجود داشت. فرشهای کهنه از قبیل قالی منتخب برای تماشای آن گذاشتهاند. دارالشورای تجار که همهروزه مجمعی از اجزا دارد مشورت مینمایند.» (تاریخ اندیشه، ص 525)
اوقات فراغت، روزنامه
روزنامه پدیدهای است که ایرانیان در قرن نوزده با آن آشنا شدند و اولین روزنامه در زمان محمدشاه و توسط میرزا صالح شیرازی یکی از دانشآموختگان اروپا بنام کاغذ اخبار راهاندازی شد: «در اینجا اغلب فعله ها (کارگر) و بیکارها محض وقتگذرانی نشسته و روزنامه میخوانند و خود را مشغول میکنند؛ و نیز چاپخانههایی بخاری دارد و آلتی که آنجا هر روزنامه و هر نوع کتاب را چاپ میزنند.» (تاریخ اندیشه، ص 547)
چاپخانه
«کارخانه بخاری دیدم که روزنامه طبع مینمود، یک روز هفده روزنامه چاپ میشد.»(همان، ص 526)
تئاتر
«از سرگرمیهای رایج در اروپا تئاتر بود؛ که مردم در زمان فراغت برای تماشای آن میروند. چند شب صاحب هتل تذکره تیاتورها را گرفت و ما نیز سیاحت نمودیم. شب اول در سیرگاه موسوم به گران اوپرا که اولین تیاتور پاریس میباشد. طبقات مختلفه قیمت حجرات و غرفهها جهت خدام و غیره جداگانه، خدمه را لباسی معین، مبالهای بسیار خوب با آب جاری و مستراح با ملزومات که کاغذ و آب باشد و مبالها در یک طرف که در درجه شش باید ایستاد.»(سفرنامه، ص 161)
باغوحش
«به باغچه دپلانت داخل شدیم، ابتدا اکثر وحوش درنده و چرنده را سیر کردیم که برای هریک جای مخصوص ساختهاند. باغوحش ترتیب دادهاند که مرغها غریبه از هر قسم، وحشی و بومی بر وفق عادت خودشان آشیانه دارند. گاو کوهی و آهوی دشتی و زرافه و غیره» (همان، ص 177)
موزه
«موزهای نیز در همان باغچه است. مشحون از صنایع حجاران معروف قدیم و تشریحات استخوان جمله حیوانات و محجری که دور باغچه کشیدهاند.» (همان، ص 118)
آثار باستانی
«توجه به آثار باستانی و آشنایی با گذشته اقوام از مسائل موردتوجه اروپائیان بود که هنوز این باور در بین ایرانیان رایج نبود. از علامات قدیمه مخروبه آن شهر طامپل ذاکر میباشد. اینها را محترم داشتهاند چونکه از علائم قدیمه است و نشانی از کمالات ... آن مردم دارد که بسان معابد محترم خود محترم میدارند.» (تاریخ اندیشه، ص 524)
سیرک بازی
«شب به تیاتور رویال رفتم، بازی جانبازی بود. اکثر دختران و زنان لباس بسیار شیک پوشیده به رنگ بدن و تور در زیر پابسته و ریسمان و چوب آویز.»(سفرنامه، ص 199)
جشنها
ورود سیاح به پاریس مصادف با ورود سلطان عثمانی به آن شهر بود از دیدن جشن و چراغانی متعجب شده بود: «کسی راضی نبود که شب صبح شود. بعد از ساعتی بنای آتشبازی شد میان نهر در همان میدان بهنحویکه تقریرش عچز دارم تا تحریر چه رسد؛ چراغهای الوان به اشکال مختلفه لاتعد و لاتحصی و...متصل سبحان الله مشغول بودم که جنس انسان از تربیت تا چه درجه ترقی میکند. در تمام آن شهر یک نفر با لباس چرکین ندیدم». (همان، ص 159)
نهادههای حقوقی و سیاسی، عدالتخانه
«نظم حاکم ناشی از بر قراری قانون در این سرزمین است. هنوز عدالتخانه در این دیار شکل مناسبی نیافته است. سبحان الله آن پایه صنعت و این پایه آزادی که ابداً نمیتواند کسی با کسی سؤال و جواب کند، هرکس به تکلیف خود عالم، اگر گناهی کند جزا داده میشود، بلکه خود جزای خود را میداند، نظم و قانون ولایت را سلطان مشاهده میکردم زیرا که برای هر گناهی عدالتخانه معینی دارند». (همان ص 160)
عدالتخانه
با تحقق تفکیک قوا در غرب دادگاه مستقل از اراده حاکمیت شکل گرفت: «یکی از عمارات بیمثل عالم آنجاست. داخل شدیم، جمعی را دیدیم هریک بجای خود درنهایت ادب و سکوت نشسته، چون یکی تکلم میکند دیگران همه گوش میدهند. وکیل دعوی و حاکم لباس عدل کلاهسفید بر سربسته مانند سر پیرزنان. دفترخانه کوچکی در پیش رونهاده، فراز میزی با کتاب قانون که هرکس سخن بگوید و خلاف قاعده نمینماید به کتاب رجوع و جزا میفرمایند». (همان، ص 200)
پارلمان
«مجلس نمایندگان که به قوه مقننه شهرت دارد، پس از تفکیک قوا در اروپا گسترش یافت. مفهوم در این هنوز روشن نیست و بعد در نهضت مشروطه در ایران شکل گرفت. مشورتخانه بسیار بزرگ خیلی منظمی دارد موسوم به پارلمنت، در آنجا مکانهایی برای وکلای مشورتخانه فراهم میشوند، هریک کرسی جدا دارند. مینشینند و گفتگو مینمایند در مصلحت امور جمهور مردم از هر طبقه که باشند». (همان، ص 208)
کتاب قانون
رفتم در پلیس شهر دیدم کتابی دارد و مقصرین را که میآوردند، بهموجب کتاب قانون جزای کردار او را میدادند. گفتم چرا علماء پا توسط نمیکنند. گفت اگر علماء یا روسا هم خلافی بکنند مثل سایرین جزا میبینند. (تاریخ اندیشه، ص 507)
آزادی
حاج سیاح در گزارشهای خود بیشتر به مدرنیسیون حاکم بر اروپا توجه داست. در اینجا به وضع آزادی در فرانسه نظر میکند: «چند تا از کارگران فرانسه را دیدم که دشنام به ناپلئون میدادند و میگفتند با این ریشخند مردم را از خود راضی کردی آفرین، امید آنکه لوی سیسر بر تخت سیاه طوق گیوتین را به گردنت ببینم متحیر شدم که اینها چه مردمانی هستند.» (سفرنامه، ص 164)
هایدپارک
در انگلستان پارک بزرگی وجود دارد که در آن آزادی کامل وجود دار د حاج سیاح از آن دیدن کرده بود: «هاید پارک که باغچه بسیار خوب با برکهای است برای گردش عموم مردم در آنجا». (همان، ص 210)
جمعبندی:
آنگاهکه ایرانیان با دنیای جدید، آشنا گردیدند، دل در گرو دست یافتن آن داشتند. کارگزاران حکومتی در مأموریتها، دانشجویان و سیاحان جزء اولین کسانی بودند که با تمدن جدید روبرو شدند. آنها این آگاهیها را به داخل ایران منتقل کردند. در 150 سال اخیر تجدد و مدرنیته مهمترین مسئله ایران بوده است.
حاج سیاح پس از بازگشت اضطراری به ایران، همت خود را جزم کرد با انتشار آگاهی اوضاع را تغییر دهد. آنگاه که سید جمالالدین اسدآبادی مصلح شرق وارد ایران شد، در رکاب او قرار گرفت. در راه قانونخواهی و مشروطه در تلاش بود و بدین خاطر در این راه با تبعید، زندان و محرومیت روبهرو شد. او در جنبش مشروطه همراه دیگر اندیشمند نقشآفرینی کرد.
منابع:
- حاج سیاح، محمدعلی؛ سفرنامه حاج سیاح محلاتی به فرنگ، به کوشش علی دهباشی، انتشارات سخن، 1390.
- حاج سیاح محلاتی، محمدعلی، خاطرات، به کوشش حمید سیاح، زیر نظر ایرج افشار، انتشارات امیرکبیر، 1359.
- طباطبایی، سید جواد، مکتب تبریز، مبانی تجددخواهی، انتشارات ستوده، چاپ دو ا 386.
- معتمد دزفولی، فرامرز، تاریخ اندیشه جدید ایرانی، نشر شیرازه، 1390.
(bukharamag.com/1389.04.2107.html)
[1] Marco Polo