Please make sure that, your allow_url_fopen or cURL is enabled. Also, make sure your API key and location is correct. Verify your location from here https://openweathermap.org/find

بازتاب دانش و فرهنگ عصر شارع در روایات دیات[1]

بازتاب دانش و فرهنگ عصر شارع در روایات دیات[1]

مهدی منتظر قائم
چکیدهدر زمان امامان جنایت هایی رخ داده است و مردم حکمش را از آنان پرسیده اند. گاه، نیز، راوی جنایتی را که تصور کرده بوده از امام پرسیده است. آن جنایت ها در خلأ رخ نداده و در ذهن هیچ راویِ خالی الذهنی پدید نیامده است؛ همگی متأثر از شرایط زمانه خود بوده است. تأمل در جنایت هایی که در روایات دیات آمده است ما را به این نتایج می­رساند: شناختی که مردم از بدن انسان داشته اند، ابزاری که برای تشخیص میزان جنایت به کار می برده اند، ابزار جنایتی که در عصر امامان استفاده می­شده، جنایت هایی که در عصر امامان رخ می­داده یا برای راویان متصور بوده و اموالی که در عصر شارع بین همه مردم یا مردم بعضی از نواحی رواج داشته و ارزشمند بوده در روایات دیات منعکس شده است. توجه به ویژگی عصری بودن بدن شناختی و جنایت شناختی که در روایات دیات آمده و اموالی که برای دیات تعیین شده است در استنباط حکم دیات برای جنایت هایی که امروزه رخ می­دهد بی تأثیر نیست. فقیه نمی­تواند به قراین مقامی صدور روایات، که چه بسا موضوع احکام در روایات را مقید می­کند بی توجه باشد. دانش و فرهنگ زمانه امامان می­تواند –دست کم- بعضی از دستورهای آنان در مورد دیات را از اطلاق زمانی بیندازد.  استنباط "احکام دیات" از "روایات" بدون آشنایی با زمینه های فرهنگی عصر صدور آن ها و مقایسه آن با زمینه های فرهنگی عصر استنباط میسر نیست. مقتضای اجتهاد زنده در باب دیات، استنباط احکام از ادله اربعه است به گونه ای که از جهات "بدن شناسی، ابزار تشخیص میزان جنایت، ابزار جنایت، انواع جنایت و اموال مناسب برای دیه" با زمانه صدور فتوا تناسب بیشتری داشته باشد.
کلیدواژه ها: دیات، موضوع شناسی، فرهنگ عصر شارع
مقدمههر مسأله فقهی قضیه ای است که در آن، حکم شرعی بر موضوع خود حمل می­شود. در کتاب دیات مسائلی مطرح شده است که موضوعش جنایت و محمولش حکم به وجوب پرداخت مال معین از طرف جانی به مجنی علیه یا وارث اوست. تحقیق در مورد مسائل دیات، به طور معمول، باید تحقیق در موضوع (یعنی جنایت)، تحقیق در حکم (یعنی وجوب) و تحقیق در نوع و مقدار دیات باشد. فقها اغلب در مورد حکم و نوع و مقدار دیات تحقیق کرده اند و محور کتاب دیات بحث در مورد این است که دیه یک جنایت معیّن چه چیز و چه قدر است. در این تحقیق محور بحث، موضوع مسائل دیات است، هر چند انواع دیات (اموال شش گانه) نیز از جهتی مورد بحث قرار گرفته است.
فقها برای دستیابی به حکم دیات و نوع و مقدار آن به روایات دیات مراجعه می­کنند. روایات دیات، اغلب در پاسخ به سوال راویان (در مورد دیه جنایاتی که آن زمان رخ داده بوده) بیان شده است. فقها، طبق معمول، همان جنایاتی را که در عصر شارع رخ داده بوده یا راویان احتمال رخ دادن آن را می­داده اند به عنوان صورت مساله می­نویسند و حکم دیه و نوع و مقدار آن را با توجه به آن چه در همان روایات آمده است استنباط می­کنند و به جامعه امروز ارائه می­دهند. بسیاری از آنان در استنباط و تفسیر متون شرعی متن­گرا هستند و در مقام فهم معنای متن تأکید اصلی­شان بر خود متن و ساختارهای ادبی آن است؛ و چه بسا معتقدند دخالت دادن شرایط خارج از متن برای تفسیر متن زیانبار است (نوبهار، 1395، 27). این گونه استنباط ها سابقه هزار ساله دارد؛ اما در مورد جنایتی که بر انسان وارد می شود، چند سوال مطرح است که برای دستیابی به حکم دیات ضروری است ولی پاسخ چندانی به آن ها داده نشده است:
فقیه، برای استنباط احکام شرع در باب دیات، باید در مرحله اول، بررسی کند: جنایتی که در عصر شارع[2] رخ داده در چه شرایطی بوده است؟ یعنی: 1) مردم معاصر معصوم چه شناختی از بدن انسان داشته اند؟ 2) آنان چه ابزاری برای تشخیص میزان جنایت داشته اند؟ 3) در آن زمان چه ابزاری برای جنایت وجود داشته است؟ 4) چه جنایاتی در آن زمان معمول یا متصور بوده است؟ 5) اموال رایج مناسب دیات در عصر شارع چه چیزهایی بوده است؟ بعد از پاسخ به این سوال ها، فقیه باید بررسی کند: جنایتی که در عصر او رخ می­دهد در چه شرایطی است؟ یعنی: 1) مردم چه شناختی از بدن انسان دارند؟ 2) چه ابزاری برای تشخیص میزان جنایت وجود دارد؟ 3) ابزار جنایت چیست؟ 4) چه جنایاتی رخ می­دهد؟ و 5) اموال رایج مناسب دیات در عصر فقیه چه چیزهایی است؟ در مرحله سوم، فقیه باید به مقایسه این شرایط بپردازد و حکم فعلی دیات و نوع و مقدار آن را از روایات استنباط کند. فقیه، با این رویکرد، برای تفسیر روایات دیات زمینه­گراست و فهم درست آن ها را متوقف بر فهم زمان صدور آن ها می داند و توجه دارد که زمینه و بافت صدور کلام، شناخت شرایط خاصی که متن در آن صادر شده و حتی شناخت ذهنیت و افق معرفتی مخاطبان اولیه یک متن در بسیاری موارد به فهم نهایی مقصود صاحب متن کمک می کند (نوبهار، 1395، 28). به نظر شیخ انصاری علت عمده اختلاف در روایات، 1) مخفی شدن قرائن متصل به کلام (به علت تقطیع روایات یا نقل معنای آن ها) یا قرائن منفصل حالی (که برای مخاطبان معلوم بوده) یا مقالی (که ناپدید شده)؛ و 2) القای مطالب به صورت های گوناگون به علت تقیه یا مصالح دیگر بوده است. به همین دلیل است که شیخ طوسی (در کتاب الاستبصار) برای رفع تعارض بعضی از اخبار به توجیه های دور از ذهن متوسل شده است (انصاری، 1428، 4، 130). نشانه های متعدد دیگری نیز دلالت دارد بر این که برای بسیاری از فقها دست کم بعضی از شرایط صدور متن مورد توجه بوده است. اکنون نیز بعضی از استادان حوزه دست یافتن به گوهر مهم زمان و مکان و توجه به تأثیر آن در فروعات متعدد فقه را لازم و آن را موجب حیات و پویایی و جاودانگی علم فقه دانسته اند و تذکر داده اند که اگر به حقیقت آن توجه نشود بانگ رکود فقه و بن بست اجتهاد سرداده خواهد شد و فقه در زاویه بسیار محدود از جهان و جامعه بشریت اسیر خواهد گردید (امیری، 1389، 88). [3]
این مقاله برای کمک به تفسیر روایات دیات با رویکرد زمینه گرایی در صدد پاسخ به پنج سوال اول است و در مقام تعیین نوع و مقدار دیات نیست؛ اما فقیه را با این سوال مواجه می­کند که، آیا امروزه می­تواند نوع و مقدار دیات را بدون توجه به این پاسخ ها از روایات استنباط کند؟ توجه به این سوال ها و پاسخ های آن ها می­تواند در استنباط احکام دیات و تعیین نوع و مقدار آن ها موثر باشد. این تاثیر، ضرورت تحقیق در موضوع این مقاله را افزایش می­دهد.
1-بازتاب دانش عصر شارع "در قلمرو بدن شناسی" در روایات دیات
1-1- بازتاب بدن شناسی عصر شارع در روایات دیاتبرای تعیین دیه یا ارش یک جنایت ناگزیر باید شناختی از بدن انسان و جنایت وارد شده وجود داشته باشد. مردم در زمان ائمه به اعضا و کارکرد و منافع آن ها تا حدی علم داشته اند. امامان نیز در ارتباط با مردم و بیان شریعت بنا نداشته اند از علوم غیر رایج استفاده کنند؛ بنابراین، متناسب با علم مردم به بدن انسان، با آنان سخن گفته و معلومات آنان در مورد بدن انسان را در موضوع احکام دیات لحاظ کرده اند. بنابراین، بعضی از روایات دیات متاثر از بدن شناسی زمان خود است. در روایات دیات این معلومات نسبت به بدن انسان ارائه شده است:
در روایات دیات پنج مرحله برای رشد جنین ترسیم شده: نطفه، عَلَقه، مُضغه، عظام، ولوج روح و برای هر مرحله زمانی تعیین شده است: نطفه پس از آن که در رحم قرارگرفت چهل روز می­ماند و به عَلَقَه تبدیل می­شود (بروجردی، 1386، 660). عَلَقه که (مثل خون حجامت) خون بسته (همان) یا تکه خون جمع شده و درهم (همان، 662) یا شبیه رگ گوشت است (همان، 666) چهل روز (همان، 660) یا هشتاد روز در رحم می ماند (همان) و به مضغه تبدیل می شود (همان). مُضغَه گوشت سرخ جویده شده است که در آن رگ های سبز درهم و آمیخته وجود دارد (همان) و صد و بیست روز (همان، 662) یا چهل روز در رحم می­ماند (همان، 668) و به استخوان تبدیل می­شود (همان، 660). جنین در این حالت (عظام) به صورت استخوانی است که با گوشت پوشیده شده است (همان، 662). در این صورت، گوش و چشم برای او پدید می آید و اعضا و جوارحش مرتب می­شود (همان، 660) و قبل از این که روح در آن وارد شود شکل و شمایل انسانی پیدا می­کند (همان، 664) و پس از پنج ماه از انعقاد نطفه، حیات در آن وارد می­شود (همان، 666).
به حسب روایات، جنین تا سقط نشود پسر یا دختر بودنش معلوم نمی­شود (همان، 514) و اگر زن بارداری کشته شود و فرزندش سقط نشود ممکن است نتوانیم بفهمیم بعد یا قبل از مادرش مرده است (همان، 514). علامت زنده بودن فرزندی که به دنیا می­آید این است که گریه کند (همان، 662 و 658). [4]
از نظر روایات، کاسه سر (جمجمه) لایه مخروطی است که مغز در آن است (همان، 273) و استخوان های ظریف و نازکی در کنار آن وجوددارد (همان، 272).
در روایات، محل قوه بویایی و شنوایی نیز تعیین شده است: اولی در دو زایده ای (مثل سرِ پستان) که جلو مغز است پخش است (همان، 261) و دومی در عصبی که ته پرده صماخ پهن شده است قراردارد (همان، 261).
از نظر روایات، انسان همیشه از دو سوراخ بینی نفس نمی­کشد؛ بلکه هنگام طلوع فجر از طرف راست بینی و ساعتی که گذشت از طرف چپ بینی نفس می­کشد (همان، 732).
روایات متعدد، بیضه چپ را برتر از بیضه راست و آن را محل درست شدن فرزند دانسته است (همان، 506، 634 دو روایت). [5] بعضی از روایات نیز هر دو را مساوی به حساب آورده است (همان، 634).
جالب است که در روایات، در مورد اولین عضوی که خلق می شود و آخرین عضوی که می­پوسد اظهار نظر شده و آن را استخوان مقعد دانسته است (عاملی، 1410، 251). [6]
1-2- تحلیل روایات دیات ناظر به بدن شناسییکم. کم بودن علم به بدن انسان در عصر امامان: از این روایات فهمیده می­شود: 1) بدن شناسی زمان شارع بسیار محدود و مقدماتی بوده است و با گسترش و عمق بدن شناسی امروز قابل مقایسه نیست. 2) بعضی از علومی که مردم زمان شارع به کارکرد بعضی از اعضای بدن داشته اند امروزه عدم مطابقتش با واقع جزء بدیهیات علم است. 3) امامان برای بیان حکم دیات به بدن شناسی عصر خود استناد کرده اند. (البته این استناد امامان منافات ندارد با این که علم آنان فراتر از علم رایج زمان خود بوده است. )
امروزه در بدن شناسی عصر شارع دو تغییر محسوس رخ داده است: 1) بسیار توسعه یافته است. 2) در بعضی از موارد نادرستی علم عصر شارع از بدیهیات علم شده است.
علم در بایدها و نبایدهای زندگی انسان بسیار موثر است. اغلب مردم، در بسیاری از موارد، برنامه زندگی خود را بر اساس علمی که به خود و عوامل موثر در زندگی دارند تنظیم می کنند. اگر کسی بداند آینده چه اتفاق می افتد چه بسا اکنون به راه دیگری برود و کار دیگری انجام دهد. اگر مردم شناخت دیگری از بدن خود داشته باشند چه بسا به گونه دیگر از آن استفاده کنند و تدابیر دیگری برای پیشگیری از جنایت وارد بر بدن خود به کاربرند و در صورت وقوع جنایت شیوه دیگری برای تعیین میزان مجازات یا جبران مقدار خسارت در پیش گیرند.
وقتی جنایتی رخ می­دهد تعیین میزان مجازات یا جبران خسارت به طور مستقیم با میزان علم به بدن مجنی علیه ارتباط دارد. توسعه یا تغییر علم نمی­تواند در تعیین دیات نادیده گرفته شود؛ زیرا علم به بدن جزء موضوع دیات است.
دوم. تاثیر توسعه بدن شناسی در احکام دیات: وقتی می گوییم قطع یک دست نصف دیه دارد به این معناست که ما علم داریم به این که انسان دو دست دارد. اگر انسان را صاحب یک دست می دانستیم حکم نصف دیه را بر قطع آن حمل نمی­کردیم. بعضی از روایات نیز دیه کسی را که یک چشم داشته و بر اثر جنایت کور شده است بیش از دیه کسی که دو چشم داشته و یکی اش کور شده است قرارداده اند (بروجردی، 1386، 552).
روایتی که برای استخوان های سینه دو دیه متفاوت قرارمی­دهد و بین استخوانی که در کنار بازوست با استخوانی که در کنار قلب است فرق می­گذارد حاکی از این است که به وجود قلب در پشت استخوان سینه توجه دارد. اگر مردم نمی دانستند قلب پشت بعضی از استخوان های سینه است و از این جهت بین استخوان های سینه فرقی نمی­گذاشتند در روایت نیز برای استخوان های سینه دو دیه متفاوت مقرر نمی­شد؛ مگر این که امامان از علم خود استفاده می­کردند و به مردم تعلیم می­دادند که همه استخوان های سینه یکسان نیستند و بنابراین دیه یکسان ندارند.
اگر مردم در عصر شارع اهمیت بعضی از اعضای داخلی بدن را، آن طور که علم امروز کشف کرده است، می­دانستند چه بسا همان تفاوتی که بین استخوان های سینه قرارداده اند بین قسمت های نزدیک به این اعضا قرارمی­دادند و مورد امضای شارع قرارمی­گرفت.
اگر برای مردم عصر شارع معلوم بود که اعضای مختلف داخل بدن با هم متفاوت است و کارایی متفاوت دارد و بعضی از این تفاوت ها بسیار زیاد است برای آن ها یکسان دیه تعیین نمی­شد.
از همین قبیل است مواردی که در روایات دیات جهل به موضوع متعلق حکم قرارگرفته است؛ زیرا در عصر شارع ابزاری برای علم به آن موجود نبوده است. به طور مثال:
1) از نظر روایات دیات علامت زنده بودن جنین این است که از حالی به حال دیگر در آید. اما از نظر علم نوین راههای دیگری نیز برای تشخیص زنده بودن او وجود دارد.
2) جنین مجهول الجنس که موضوع حکم دیات قرارگرفته است امروزه می تواند معلوم الجنس شود. از آن جا که تشخیص موضوع در شأن فقیه نیست و کار او بیان حکم است خودش برای تشخیص جنس جنین اقدام نمی­کند. بعلاوه، هیچ وقت نمی­گوید جنینی را که با استفاده از علوم نوین می توانید جنسش را معلوم کنید از این علوم استفاده نکنید و حکم جنین مجهول را در مورد او جاری کنید. بنابراین، همان طور که علم امروز جنس جنین را معلوم می­کند و در حکم دیات تاثیر می­گذارد و حکم جنین معلوم بر او حمل می­شود، علم عصر شارع نیز که در این مورد محدود بوده و راهی برای تشخیص جنس جنین نداشته در حکم دیات تاثیر گذاشته و حکم جنین مجهول بر آن حمل شده است.
3) در روایات، جنینی که معلوم نیست قبل یا بعد از مادرش فوت کرده است موضوع حکم دیات قرارگرفته است. اما امروزه در بعضی از موارد می­توانند زمان فوت مادر و جنین را معلوم کنند. این علم در حکم دیات تاثیر می­گذارد؛ زیرا با وجود آن نمی­توان به همان شیوه عصر شارع عمل کرد و حکم جنینی که زمان وفاتش معلوم نیست بر او حمل کرد. به عبارت دیگر، موضوع مجهول اکنون معلوم شده و حکمش تغییر کرده است.
4) از نظر روایات فرزندی که متولد می­شود در صورتی زنده به حساب می آید که گریه کند. در حالی که ممکن است از نظر طب امروز راههای دیگر نیز برای آن وجود داشته باشد.
سوم. تاثیر تغییر علم نوین در احکام دیات: بعضی از شناخت هایی از بدن که در روایات دیات به کارگرفته شده و در حکم دیات تاثیر گذاشته است امروزه به وضوح چیزی جز جهل به بدن به حساب نمی آید:
- از نظر روایات دیات: نطفه که وارد رحم زن می شود تا چهل روز می ماند و نطفه نام دارد و بعد از آن به علقه تبدیل می­شود. علقه خون بسته است و چهل یا هشتاد روز در رحم می­ماند و بعد به مضغه تبدیل می­شود. مضغه گوشت سرخ جویده شده است و چهل یا صد و بیست روز در رحم می­ماند و بعد به استخوان تبدیل می­شود.اما از نظر علم امروز: پس از لقاح سلول جنسی مرد و زن، بر اثر تقسیمات متوالی، اندام های مختلف به وجود می­آید. اندازه تقریبی قطر جنین در پایان ماه نخست بارداری 5 میلی متر و در آخر ماه دوم 35 میلی متر است. . . . جنین بین ساعت های 33 تا 48 شروع زندگی خود، به زالو شباهت پیدا می­کند و در این حال هنوز وضع ثابتی در رحم به خود نگرفته و مانند زالو سیلان و حرکت دارد. . . . 30 تا 60 ساعت بعد از لقاح، نطفه انسان دارای 2 سلول، و 60 تا 70 ساعت بعد از لقاح دارای 12 سلول می­باشد و به تدریج سلول ها اضافه می­شود و اَشکال مختلفی به خود می­گیرد. . . . پس از 96 ساعت که از زندگی جنینی می­گذرد، در اثر تکثیر سلولی و تحولاتی که به وجود می­آید، تضاریسی در وضع ظاهری جنین به وجود می­آید و در نتیجه به ماده جویده شده شباهت پیدا می­کند؛ زیرا در این حالت، شکل ظاهری جنین به گوشت جویده شده شباهت دارد و منظور این نیست که قطعه ای از گوشت است (حسینی، 1387، ص221) سپس جوانه استخوان ها به طور پراکنده به وجود می­آید. جوانه دست و پا در هفته پنجم پدید می­آید. در آخر هفته ششم مراکز غضروفی شدن تولید می­شود و حدود استخوان ها مشخص می­شود و هفته هفتم استخوانی شدن این مراکز شروع می­شود. . . . در هفته چهارم لوله قلب به صورت برآمدگی جلب توجه می­کند. رشته های عصبی قلب را در هفته ششم می­توان تمیز داد و به موازات آن سایر عروق به وجود می­آید (همان، 224).
- بنا بر روایتی در باب دیات روی پوست یک لایه وجود دارد. اما از نظر علم و عرف روی پوست بدن چیز دیگری وجود ندارد. هر چند پوست متشکل از سه لایه اصلی است: روپوست (که لایه نازکتر خارجی است)، درم (که لایه ضخیم تر داخلی است) و هیپودرم (که پوست را به بافت های ماهیچه ای متصل می­کند) (ویکی پدیا).
- در روایات دیات آمده است: بیضه چپ محل تکوّن فرزند است؛ و فقهای بزرگی مثل شیخ طوسی و علامه حلی به این روایات استناد کرده اند. در حالی که بطلان این نظر به اثبات رسیده است: در انسان با فرارسیدن زمان بلوغ، ساخت همیشگی اسپرم در بیضه ها با سرعت حدود 125 میلیون اسپرم در روز آغاز می­شود. . . اسپرم بالغ در یک لوله پیچ در پیچ به نام اپیدیدیم که پشت هر بیضه جای دارد، نگهداری می شود (ویکی پدیا). روشن است که با تغییر این علم حکمی که به آن معلل شده است نمی­تواند ثابت بماند. بعضی از فقها نیز تکون فرزند از بیضه چپ را باطل دانسته اند (عاملی، 1410، 237).
- بنا بر روایت، انسان هنگام طلوع فجر از راه سوراخ راست بینی نفس می­کشد و بعد از ساعتی از راه سوراخ چپ نفس می­کشد. این نظر نیز از نظر علمی و تجربی مورد تایید نیست. ممکن است در بعضی از موارد برای بعضی از افراد این اتفاق بیفتد ولی قاعده عام نیست.

2-بازتاب دانش و فرهنگ عصر شارع "در قلمرو میزان جنایت و ابزار آن" در روایات دیات
2-1- بازتاب جنایت شناسی عصر شارع در روایات دیاتوقتی کسی به دیگری جنایتی وارد می­کند، لازم است، برای تعیین مقدار دیه یا ارش، میزان جنایت وارد شده تشخیص داده شود. چنان که از روایات دیات پیداست، در عصر امامان، ابزار تشخیص میزان جنایات بسیار ساده و ابتدایی بوده است:
در عصر صدور روایات، برای تشخیص مقدار کم شدن بینایی دو چشم هیچ راهی نبوده جز این که بینایی مجنی علیه با افراد هم سنّش مقایسه شود (طوسی، 1407، 268؛ بروجردی، 1386، 722)؛ یا این که یک سال به او مهلت بدهند، بعد او را قسم دهند و ادعایش را بپذیرند (بروجردی، 1386، 714 و 706). اما اگر یک چشم کسی آسیب دیده و بینایی اش کم شده، بنا بر روایات، مقدار آسیب به این گونه سنجیده می­شود: چشم آسیب دیده بسته می­شود. بعد، اندازه دید چشم سالم ملاحظه می­شود. سپس چشم سالم بسته و اندازه و نهایت دید چشم آسیب دیده ملاحظه و به همین نسبت محاسبه می­شود (طوسی، 1407، 265؛ بروجردی، 1386، 546 و 548 و 720 سه روایت). ابزار این سنجش، تخم مرغی است که درون آن خالی می­شود و با مویی آویزان می­شود. آن گاه، چشم آسیب دیده را می بندند و چشم سالم را باز می­گذارند و محاسبه می­کنند که [دیدِ چشم سالم] چند ذراع و چند گام است. پس از آن چشم بند را به سمت چشم دیگر می­برند و تخم مرغ را به او نشان می­دهند تا به منتهای دید چشم برسد. آن گاه حساب می کنند که [دیدِ چشم آسیب دیده] چند ذراع و چند گام است. . . . در نتیجه تفاوت بین چشم سالم با چشم آسیب دیده ملاحظه می­شود و آن مقدار که از بینایی اش کم شده اندازه گیری می­شود و به اندازه تعداد گام ها و ذراع ها دیه به او می­دهند (بروجردی، 1386، 722، دو روایت). صورت دیگر آن است که: کسی ادعا کند در اثر آسیبی که به او وارد شده به طور کامل نابینا شده است. در این حالت، برای راستی آزمایی، چشمش را مقابل خورشید می­گیرند. اگر دروغ بگوید نمی­تواند چشمش را باز نگه دارد و به هم می­خورد و اگر راست بگوید هر دو چشمش باز می­ماند (همان، 712، دو روایت). البته در روز ابری هیچ چشمی آزمایش نمی­شود (ابن اشعث، بی تا، 131؛ بروجردی، 1386، 714).
اگر کسی در اثر جنایت شنوایی اش کم شده باشد، از نظر روایات، تنها ابزار تشخیص مقدار آن، تولید صداست. به این صورت که اگر ادعا دارد که شنوایی هر دو گوشش کم شده است، صدایی ایجاد می شود تا نهایت شنوایی اش مشخص شود؛ و اگر بیم آن رود که راست نگوید او را رها می­کنند تا خوابش بالا بگیرد. آن گاه بر سر او فریاد می­زنند؛ اگر شنید، قاضی به نظر خویش مقدار کم شدن شنوایی را اندازه گیری می­کند (بروجردی، 1386، 548)؛ یا این که او را رها می­کنند و وقتی غافل است صدایی نزدیکش تولید می­کنند، اگر آن را شنید حاکم به نظر خویش در باره او عمل می­کند (همان، 546 و 566 و 710)؛ یا این که یک سال به او مهلت می­دهند و دو شاهد عادل مراقب او می­شوند. اگر آنان شهادت دادند که او شنیده و بر پایه شنوایی جواب داده دیگر حقی ندارد. ولی اگر برخورد نکردند که او شنیده باشد او را سوگند می­دهند (بروجردی، 1386، 706).  اما اگر ادعا دارد که شنوایی یک گوشش کم شده است، آن گوشی که ضربه خورده بسته می­شود و روبرویش زنگ زده می­شود و زنگ دورتر برده می شود تا صدا بر او مخفی شود. آن جا علامت گذاری می­شود. همین زنگ پشت سرش [نیز] زده می­شود تا جایی که صدا بر او مخفی شود. این دو فاصله با هم مقایسه می­شود اگر مساوی باشند تصدیق می­شود. همین کار در طرف راست و چپ او نیز انجام می­شود. این دو فاصله با هم مقایسه می­شود اگر مساوی باشند تصدیق می­شود. بعد گوش معیوب باز و گوش سالم بسته می­شود و از روبرویش زنگ زده می­شود و جایی که صدا مخفی می­شود علامت گذاری می­شود و کار قبل تکرار می­شود و فاصله بین شنیدن گوش سالم و معیوب مقایسه می­شود (کلینی، 1407، 7، 322؛ بروجردی، 1386، 708، دو روایت و 710).
اگر کسی ادعا کند در اثر جنایت، قوه بویایی اش از بین رفته است، به حسب روایات، تنها راه راستی آزمایی او ماده تند سوزنده است: ماده تند سوزنده را به او نزدیک می­کنند. اگر راست گفته است [هیچ تغییری در او حاصل نمی­شود]؛ وگرنه، بوی ماده تند به مغزش می­رسد و سرش را دور می­سازد و اشکش جاری می­شود (همان، 712، دو روایت).
برای راستی آزمایی کسی که ادعا می­کند در اثر جنایت قوه چشایی اش از بین رفته است، به حسب بعضی از روایات، او را با اشیای تلخ آزمایش می­کنند (عاملی، 1410، 262)؛ و بنا بر بعضی دیگر از روایات، اقامه بینه بر زوال چشایی و امتحان آن غیر ممکن است. پس، مدعی باید قسم بخورد (همان، 262) و حاکم هر چه صلاح بداند برای او ارش تعیین می­کند (خویی، 1422، 449).
در مورد کسی که مدعی است قدرت تکلمش از بین رفته است، در روایات آمده است که با سوزن آزمایش می­شود: سوزنی به زبان او می­زنند. اگر از آن خون سیاه آمد او در گفته اش صادق است ولی اگر خون سرخ آمد دروغگوست (همان، 706 و 712، دو روایت؛ طوسی، 1407، 268). اما اگر ادعا کند بعضی از حروف را نمی­تواند درست ادا کند باید قسم خورندگانی بیاورد (بروجردی، 1386، 706).
در عصر امامان برای تشخیص نقص در بازو، ساعد و ران ابزاری جز نخ وجود نداشته و همین وسیله در روایات ذکر شده است: اگر نقص در ران یا بازو باشد اندازه گیری نقص با نخی صورت می­گیرد. پای سالم یا دست سالم اندازه گیری می­شود و نقص دست و پا مشخص می­شود و اگر ساق یا ساعد ران یا بازو آسیب دیده است اندازه گیری می­شود و قاضی اندازه ران را ملاحظه می­کند (بروجردی، 1386، 548).
در آن زمان، برای تشخیص این که مجنی علیه از نزدیکی (جنسی) لذت می­برد یا لذت نمی­برد هیچ راهی وجود نداشته و قاضی ناچار بوده است از خودش بپرسد (عاملی، 1410، 263).
جالب است جنایتی که موجب نقص در نفس کشیدن می­شود نیز مورد توجه بوده و در برابر آن، دیه قرارداده شده است. نحوه محاسبه آن به این صورت بوده که: نفَس های کامل را حساب می­کرده اند و ساعتی به آن کار نداشته اند. سپس نفس های ناقص را حساب می­کرده اند و از دیه به اندازه نفس های ناقص به مجنی علیه می­داده اند (بروجردی، 1386، 732).
2-2-تحلیل روایات ناظر به نحوه تشخیص میزان جنایتتشخیص میزان جنایت وارد بر مجنی علیه به عهده عرف است (نه فقیه)؛ زیرا تشخیص موضوعِ حکمِ شرعی به عهده عرف است و در شأن فقیه نیست (موسوی خلخالی، 1425، 499). عرف معاصر شارع برای این تشخیص از ابزار ساده ای برخوردار بوده است. همان ابزار ساده و راههای ابتدایی توسط امامان مورد استفاده قرار گرفته و وارد روایات شده است. روشن است که بشر با پیشرفت علم، به ابزارهای دقیق­تر و راههای مطمئن­تر دست یافته است و برای تشخیص میزان جنایت از آن ها استفاده می­کند. ابزار موجود در زمان معصوم وسیله شناخت میزان جنایت بوده و موضوعیت نداشته است. از این رو فقها با تغییر آن ها، ملغا شدن آن راهها را بدون تردید پذیرفته اند و به لزوم استفاده از راههایی که در روایات بیان شده است فتوا نمی­دهند. اکنون مردم برای تشخیص میزان کم شدن بینایی و شنوایی به بینایی سنجی و شنوایی سنجی مراجعه می­کنند.
2-3- بازتاب فرهنگ عصر شارع "در استفاده از ابزار جنایت" در روایات دیاتبا پدیدآمدن صنعت، زندگی بشر بسیار تغییر کرده است. ابزار زندگی در این دوران بسیار پیچیده و متفاوت از دوران ما قبل صنعت است. جانیان نیز از این تحولات صنعتی استفاده کرده و در صورت امکان از ابزار جدید برای جنایت بهره می گیرند. این ابزار با ابزار ساده ای که در عصر امامان رایج بوده است قابل مقایسه نیست. ابزار جنایتی که در روایات مطرح شده همان ابزار معمول در عصر امامان بوده است:
در روایات از ترساندن زن باردار در شب که موجب سقط جنین شده (بروجردی، 1386، 658) سخن به میان آمده است. خلیفه دوم نیز کسی را (برای اجرای حکم) به دنبال زن بارداری فرستاده است. زن ترسیده، درد زایمان گرفته، فرزندش زنده به دنیا آمده و مرده است (همان، 492). هم چنین، در روایات از کسی که شخص روی دیوار را بترساند و او بیفتد و بمیرد یا استخوانش بشکند (همان، 446) بحث شده است.
کتک زدن زن باردار که موجب سقط می­شود (همان، 658)، سنگ زدن (همان، 672) و لگد زدن به او (همان، 662) و خوردن دارویی که موجب سقط می­شود (همان، 404) از ابزار دیگر جنایت بوده است. تازیانه، عصا، سنگ، آهن و عمود خیمه نیز از ابزار کشتن بوده است (همان، 386 و 392 و 400). در روایات هجوم شبانه و کشتن نوزاد (همان، 514) نیز مطرح شده است.
در آن زمان، چاه نیز یکی از ابزار جنایت بوده است: نوجوانی به خانه غیر رفته، مشغول بازی شده و در چاه افتاده است (همان، 434)، یا مردی در غیر ملک خودش چاهی کنده و دیگری در آن افتاده است (همان، 436). موانعی که در راه ایجاد می شود از همیشه ابزار جنایت بوده و موجب می­شده کسی به آن برخورَد و آسیب بیند (همان، 438).
به حسب روایات، حیوانات نیز می­توانند ابزار جنایت باشند: مردی به خانه کسی رفته، سگ خانگی او را گاز گرفته است (همان، 438، 440). شیری در گودالی افتاده بوده، مردم جمع شده بودند. یکی که ترسیده بیفتد به دیگری آویزان شده، او هم به دیگری آویزان شده و همه در گودال افتاده اند و شیر آنان را مجروح کرده است (همان، 440). حیوانی که کسی سوار بر آن بوده، با دستش به دیگری آسیب زده است (همان، 444). حیوانی انسانی را کشته است (همان، 448، سه روایت، نیز 449). حیوانِ رها شده به کسی آسیب زده است (همان، 452). حیوانی با دستش، دهانش، پایش یا دمش به کسی آسیب زده است (همان، 454). مردی حیوانی را که کسی بر آن سوار است رم داده، او افتاده و مرده، یا استخوانش شکسته است (همان، 446). دو اسب­سوار تصادم کرده اند، یکی از آنان مرده است (همان، 464).
در زمان امامان، تیر، نیزه، خنجر یا وسایل مشابه آن نیز در تحقق جنایت نقش داشته است: کسی تیر یا چیز دیگری پرتاب کرده، چشم مردی آسیب دیده است (همان، 548). کسی نیزه یا خنجر در اعضای بدن دیگری فروکرده است (همان، 736). دیوار کج در خانه همسایه افتاده و کسی را کشته است (همان، 502). کسی دست دیگری را گاز گرفته، دست یا ناخن او خون آمده؛ یا دندانِ پیشِ گازگیرنده کنده شده است (همان، 756، دو روایت).
بازی های بچه ها همواره ممکن است خطرآفرین باشد و موجب جنایت شود. در قدیم یکی از بازی های بچه ها این بوده است: دختر بچه ای سوار دختر بچه دیگری شده، دختر بچه دیگری به مرکوب سوک زده، راکب افتاده و مرده است (همان، 476). بچه ای قلاب سنگ پرت کرده، دندان رفیقش شکسته است (همان، 488).
گاهی کالاهای روی سر حمّالان درد سر ساز بوده و به کسی می­خورده و او را می­کشته یا استخوانش را می­شکسته است (همان، 480).
طبابت نیز، گاهی منجر به جنایت می­شده است. از این رو، در روایات از طبیبان خواسته شده برای مصون ماندن از پرداخت دیه از ولیّ مریض برائت بگیرند (همان، 482).
در قدیم رسم بوده، دایه ها بسیاری از نوزادان را شیر داده و بزرگ می­کرده اند و گاهی اتفاق می­افتاده دایه در خواب روی بچه می­غلتیده و بچه می­مرده است (همان، 490).
در روابط جنسی زناشویی اتفاق افتاده است که شوهری بر همسرش فشارآورده، همسرش مرده است (همان، 494). شوهرانی که همسران غیر بالغ داشته اند گاهی با آنان نزدیکی می کرده و آنان را افضا می­کرده اند (همان، 500).
ترک فعل نیز گاهی موجب جنایت شده است: تشنه ای، از چادرنشینان آب طلب کرده است، آنان آب به او نداده اند، او مرده است (همان، 504).
همه ابزار جنایاتی که در روایات ذکر شده، ابزاری است که در عصر امامان رایج بوده است. اما یک روایت، به اجمال، به زندگی آینده بشر توجه کرده و مبتنی بر مقرراتی که در زمان قائم (ع) وضع خواهد شد حکم به جنایت کرده است: در زمان حضور قائم (ع) اگر سواره ای کنارِ راه برود و به کسی آسیب بزند باید دیه بدهد و اگر پیاده ای وسطِ راه برود و آسیب ببیند دیه ندارد (همان، 480).
2-4- تحلیل روایات ناظر به ابزار جنایتیکم. ابزار جنایت را می توان چند دسته کرد:
1) ابزاری که در زمان شارع رایج بوده ولی اکنون رایج نیست. به طور مثال: الف) در عصر روایات سپردن نوزادان به دایه رایج بوده و گاهی دایه در حال خواب روی کودک می غلتیده و جنایتی رخ می داده است اما اکنون –دست کم در بسیاری از جوامع- رایج نیست که مادران نوزادانشان را برای شیردهی و نگهداری به دایه بدهند. ب) سابق برای شکار شیر در بالای تپه ای گودالی می کندند و در آن طعمه ای می نهادند تا شیر به طمع طعمه به گودال وارد شود و از آن نتواند بیرون آید. اما اکنون چنین روشی رایج نیست.
2) ابزاری که در زمان شارع نبوده ولی اکنون وجوددارد. ابزار جنایت در عصر امامان محدود بوده است. امروزه ابزار دیگری نیز برای جنایت پدید آمده است که قابل مقایسه با آن ابزار نیست؛ مثل باتوم برقی که در ماهیچه ها شوک الکتریکی ایجاد می کند. سلاح شیمیایی نیز در زمان شارع نبوده و می تواند آثاری پدید آورد که سابق شناخته شده نبوده است و ممکن است بعضی از آثارش بعد از چند سال رخ دهد. روشن است که اگر پیامبر امروز مبعوث می شد در مورد جنایتی که با باتوم برقی یا امثال آن رخ می دهد نیز از او سوال می شد.
3) ابزاری که در زمان شارع بوده و الآن هم موجود است و فرهنگ استفاده از آن ها نیز تغییر نکرده است، مثل تازیانه، عصا، سنگ و آهن.
4) ابزاری که در زمان شارع بوده و الآن هم موجود است ولی هدف استفاده از آن ها تغییر کرده است، مثل اسب سواری.
ابزار جنایت وسیله و طریق تحقق جنایت است و موضوعیت ندارد. به طور مثال، قتل از هر طریق و با هر وسیله ای اتفاق بیفتد قتل است و در صورت انتساب آن به یک یا چند نفر ممکن است دیه به آن تعلق گیرد. اما گردآوری اسامی ابزار جنایت رایج در عصر صدور روایات و مقایسه آن ها با ابزار امروزی نشان می­دهد که روایات، دست کم در این جهت، فرزند زمان خودش است و به زبان زمان خودش با مردم زمان خودش صحبت کرده است.
درست است که از دایه و گودال شکار شیر می توان الغای خصوصیت کرد اما مهمتر از آن توجه به زبان روایات است که متناسب با فرهنگ مردم زمان خود است. بنابراین، اگر بنا بر الغای خصوصیت باشد باید فرهنگ زمان صدور روایات از روایات ملغا شود. یعنی فقیه ابتدا باید روایات را به زبان و فرهنگ رایج امروزه بازنویسی کند، بعد، احکام و حقوق را از آن ها استنباط کند.
دوم. روایت آخر (همان، 480)[7] از این جهت جالب است که به مقرراتی اشاره می­کند که در آینده برای عبور و مرور عابران پیاده و وسایل نقلیه وضع می­شود و گاهی عدم رعایت آن ها موجب ضمان می­شود. این روایت به زبان مردم عصر خود نیست، به زبان مردم عصر ماست. همان قدر که فهم این روایت و عملی شدن آن برای مردم معاصر معصومان سخت و ناممکن بوده است فهم روایاتی که همگام با فرهنگ مردم زمان خود بیان شده است برای مردم زمان کنونی سخت است و عملی شدن آن روایات ناممکن به نظر می­رسد. به طور مشخص می­توان به تفاوت فرهنگی ناشی از بود و نبود قانون در جامعه توجه کرد. تصادم دو اسب سوار در جامعه ای که قانونی برای آمد و شد وجود ندارد قابلیت ندارد که تشبیه شود به تصادم دو خودرو در جامعه امروزی. برای استنباط حکم تصادم دو خودرو از تصادم دو اسب سوار کافی نیست که از اسب الغای خصوصیت کنیم و خودرو را به جایش بگذاریم؛ بلکه لازم است فرهنگ اسب سواری در آن زمانه را نیز از آن الغا کنیم: اسب سواری در زمانه ای که هیچ مقرراتی برای اسب سواران وجود ندارد. با الغای این فرهنگ چیزی از موضوع باقی نمی­ماند که بتوانیم آن را با ماشین سواری (در زمانه ای که برای ماشین سواری مقررات وجود دارد) مقایسه کنیم و حکمش را به این تسری دهیم. بنابراین ناچاریم برای تصادم خودروها احکام دیگری وضع کنیم. عامل مهم در وضع دیه، "نسبت دادن جنایت به کسی" یا "تقصیر" است. در هر دو زمان تصادم اسب ها و ماشین ها ممکن است منتسب به یکی از طرفین باشد ولی نمی­توان نحوه انتساب جنایت به یک اسب سوار را بعینه در مورد انتساب جنایت به راننده خودرو تسری داد. تفاوت وسایل نقلیه و تفاوت فرهنگ رانندگی در دو زمان موجب تفاوت انتساب جنایت می­شود.
سوم. طبابت ممکن است منجر به جنایت شود و بنا به روایات مریض می­تواند طبیب را از جنایت احتمالی بریء الذمه کند ولی آیا لازم است طبیب عوارض طبابت را به مریض بگوید یا لازم نیست؟ در روایات سخنی از این نکته به میان نیامده است و این، دلالت دارد بر این که در عصر شارع چنین چیزی رواج نداشته و جزء فرهنگ روابط طبیب و بیمار نبوده است. اما امروزه در بعضی از جوامع این فرهنگ رایج است که طبیب باید عوارض جسمی و روانی طبابتش (در جراحی) را به بیمار بگوید. در غیر این صورت بیمار ممکن است ادعا کند اگر این عوارض را می­دانستم طبیب را بریء الذمه نمی کردم یا تن به طبابت و جراحی اش نمی­دادم. بنابراین نمی­توان اخذ برائت از بیمار را به گونه ای که در عصر شارع مبرء ذمه طبیب بوده است به این زمان نیز تسری داد و همین حکم را به طور مطلق جاری دانست؛ یا این که باید این روایات را مقید کرد به مواردی که مریض عوارض طبابت را می­داند.
چهارم. به نظر می رسد برای انطباق مسائل امروز با مسائل مطرح شده در روایات و استنباط حکم آن ها وحدت موضوع آن مسائل (امرزو و دیروز) کافی نیست. نمی­توان گفت: دیروز اسب سواری و طبابت از ابزار جنایت بود و امروز هم این ها وجوددارد و تغییر نکرده است. برای استنباط حکم از روایات باید به وحدت فرهنگ زمان صدور روایات و زمان معاصر نیز توجه داشت. در صورت تفاوت این دو فرهنگ نمی­توان حکم یکی را به دیگری تسری و به شارع نسبت داد. ممکن است یک نحوه تصادم اسب با عابر پیاده در سابق موجب انتساب جنایت به اسب سوار می­شده است ولی همان نحوه تصادم امروزه موجب انتساب جنایت به او نشود. هم چنین، ممکن است یک نحوه طبابت در سابق موجب انتساب جنایت به طبیب نمی­شده است ولی همان نحوه طبابت امروزه موجب مقصر شمردن طبیب شود.
3-بازتاب فرهنگ عصر شارع "در قلمرو انواع جنایت" در روایات دیات
3-1- بازتاب فرهنگ عصر شارع "در قلمرو انواع جنایت بر جسم و روان" در روایات دیاتدر کتاب "جامع احادیث الشیعة" انواع جنایات رایج در عصر امامان (نه جنایات مستحدث) بیان شده است؛ جنایاتی که بسیاری از آن ها امروزه نیز اتفاق می­افتد:
جانیان ممکن است جنایات مختلفی بر جنین وارد کنند: مجروح کردن جنین (بروجردی، 1386، 514)؛ سقط نطفه، علقه، مضغه، استخوان، بعد از روییدن گوشت روی استخوان، جنین کامل یا جنین روحدار (همان، 656 و 674) و کشتن حامله (همان، 656).[8]
جنایت بر سر و صورت به گونه های مختلف محقق می­شود: سر کسی بشکند و استخوانش نمایان یا جابجا شود یا سرش سوراخ شود (همان، 570). پوست سر کنده شود (همان، 572). گونه سوراخ شود و درون دهان دیده شود؛ یا سوراخ گونه خوب شود ولی اثر آن روی گونه بماند؛ یا به گونه تیر بخورد و در استخوان فرورود و به استخوان چانه برسد؛ یا گونه سوراخ شود ولی تیر در استخوان فرونرود (بروجردی، 1386، 568-570). شکاف در صورت به گونه ای باشد که به استخوان برسد و استخوان دیده شود؛ یا جراحت زشتی ای داشته باشد؛ یا جراحتی باشد که عمق ندارد (به استخوان نرسیده) و بعد خوب شود و اثرش بماند (همان، 570). صورت شکافته شود یا تکه ای از گوشت آن هم کنده شود ولی درون دهان دیده نشود (همان، 570). صورت مجروح شود و گوشت زیر پوست نمایان شود (همان، 570). پیشانی بشکند و بدون عیب خوب شود (همان، 572). لب بالا از بیخ بریده شود یا قسمتی از آن بریده شود؛ در نتیجه دندان ها پیدا شود و بعد جراحت لب خوب شود؛ یا لب شکاف بردارد و زشتی بدی پیدا کند. همین طور در مورد لب پایین (همان، 574). جنایتی بر لب وارد شود که باعث شود لب رها شود [شل شود]، یا این که جمع شود، به گونه ای که نتواند به هم برسد و در نتیجه دندانها پیدا باشد (عاملی، 1410، 211). قسمت نرم جلوی بینی بریده شود. بینی با تیر یا نیزه سوراخ شود و خوب نشود یا خوب شود. یک طرف قسمت نرم جلوی بینی سوراخ شود و به پرده وسط دو سوراخ برسد. یک طرف قسمت نرم جلوی بینی سوراخ شود و به قسمت نرم طرف دیگر برسد (بروجردی، 1386، 559). لبه بینی بریده شود. سوراخی در آن پدید آید ولی خوب شود و پارگی اش از بین برود. در یکی از دو سوراخ بینی سوراخی تا بالای بینی (یعنی پرده بین دو سوراخ) واقع شود (همان، 560، سه روایت و 562). بینی پاره شود (همان، 560). همه گوش بریده شود. قسمتی از گوش بریده شود (همان، 566). نرمی گوش بریده شود (همان، 566، دو روایت). گوش ها ضربه بخورند و صاف شوند (همان، 566). مردی به زنی حمله کند و سرش را بتراشد. ممکن است موی سر او بروید یا نروید (همان، 538). ریش مرد تراشیده شود و درنیاید یا دربیاید (همان، 588 و 590). ریش مرد کنده شود یا تراشیده شود یا با آب داغ کنده شود (همان، 590). سبیل مردی تراشیده شود، [ممکن است] سبیل او دربیاید یا درنیاید (همان، 590). صاحب حمام آب داغ روی مردی بریزد و موی سر او بریزد و نروید (همان، 590). مردی دیگ خورشت را بر سر کسی بریزد، موی سرش او بریزد و در طول یک سال مهلتی که به او داده شده است نروید (همان، 590). دندان کنده شود (همان، 576). دندان سیاه شود به مدت یک سال، ولی نیفتد (همان، 578). دندان بعد از سیاه شدن بیفتد (همان، 578). دندان ترک بردارد ولی نیفتد (همان، 578). دندان، به سرخی تغییر رنگ دهد (همان، 580). دندان، به سبزی تغییر رنگ دهد (همان، 580). دندان آسیب دیده سیاه شود و در طول یک سال مهلتی که داده شده می افتد یا نمی افتد (همان، 580). دندان های عقل دندان زاید به حساب می آید و جنایت بر آن ها با جنایت بر دندان های دیگر فرق دارد (همان، 582). همه زبان یا قسمتی از آن بریده شود (همان، 586). زبان شخص لال بریده شود (همان، 586)، مادرزاد باشد یا غیر مادرزاد (همان، 588).
در روایات، جنایت بر قسمت های مختلف بدن به این صورت بیان شده است: ترقوه بشکند و بدون عیب خوب شود، ترک بردارد، استخوانش پیدا شود، استخوانش از جایش منتقل شود یا سوراخ شود (همان، 592). شانه بشکند و خوب شود، ترک بردارد، استخوانش پیدا شود، استخوانش از جایش منتقل شود، سوراخ شود یا استخوانش کوبیده شود و خرد شود و کج جا بیفتد. شانه دررفتگی پیدا کند (همان، 592 و 594). گردن بشکند و کج شود و مانع بلعیدن غذا شود، یا بلعیدن غذا را سخت کند (عاملی، 1410، 222). بازو بشکند و بدون عیب خوب شود، استخوانش پیدا شود، استخوانش از جایش منتقل شود یا سوراخ شود (بروجردی، 1386، 594). آرنج بشکند و بدون عیب خوب شود، ترک بردارد، استخوانش پیدا شود، استخوانش از جایش نقل شود، سوراخ شود، کوبیده و خرد شود یا استخوانش جدا شود (همان، 596). دست قطع یا مجروح شود (همان، 598). ساق دست بشکند و بدون عیب خوب شود (همان، 598). استخوان نی ساعد بشکند، ترک بردارد، نمایان شود، جا به جا شود یا سوراخ شود (همان، 598). جراحتی [بر بدن وارد شود] که در درون نفوذ کند [و چرکین شود] (همان، 622). از دو طرف تیر یا نیزه ای در بدن فرورود (همان، 622). ناف باد کند، بالای عانه یا در عانه، و پوست زیرین را پاره کند و یکی از دو بیضه باد کند (همان، 632). فتق در شکم پدیدآید (همان، 636). کسی شکم دیگری را لگدمال کند تا باد، ادرار یا مدفوع از او خارج شود (کلینی، 1407، 7، 377؛ عاملی، 1410، 253).
کف دست بشکند یا کنده شود؛ استخوانش پیدا شود، جا به جا شود یا سوراخ شود (بروجردی، 1386، 600). مچ دست بشکند (همان، 598) یا استخوانش کوبیده و خرد شود و بدون عیب خوب شود (همان، 600). مفصل مچ دست کوبیده و خرد شود (همان، 598). انگشت شست قطع شود (همان، 604). استخوان انگشت شست بشکند و بدون عیب خوب شود، ترک بردارد، نمایان شود، جا به جا شود، سوراخ شود یا جدا شود (همان، 604). مفصل بالای انگشت شست بشکند و بدون عیب خوب شود (همان، 604). استخوان انگشت قطع، نمایان یا جا به جا شود یا ترک بردارد. مفصل انگشت بشکند. کف دست زخم شود و خوب نشود. استخوان کف دست جا به جا یا نمایان شود. کف دست سوراخ یا جدا شود، یا بشکند و بدون عیب خوب شود، یا زخم شود و خوب نشود (همان، 606 و 604). استخوان کف دست ترک بردارد، نمایان شود، جا به جا شود یا سوراخ شود (همان، 604). مفصل بالای انگشتان قطع شود یا بشکند؛ یا استخوانش نمایان شود، جا به جا شود، سوراخ شود یا جدا شود (همان، 604). مفصل بالای انگشت های چهارتایی قطع شود یا بشکند (همان، 608). مفصل دوم انگشت شست از بالا بشکند و بدون عیب خوب شود؛ یا استخوانش پیدا شود یا استخوانش منتقل شود (همان، 608). مفصل وسطی انگشت های چهارتایی قطع شود یا بشکند؛ یا استخوانش نمایان شود، جا به جا شود، سوراخ شود یا جدا شود (همان، 608). انگشت های چهارتایی (غیر از انگشت شست) قطع شود. مفاصل آن ها که به کف دست وصل است بشکند. استخوانش جا به جا شود، پیدا شود، سوراخ شود یا جدا شود (همان، 608). انگشت از بیخ قطع شود یا شل شود (همان، 608). انگشت شَل شود و بعد قطع شود (همان، 610). ساق دست ضربه بخورد و مچ بشکند. کف دست خشک (فلج) شود. انگشت های دست نیز فلج شود (همان، 612). انگشت های پا شل شود (همان، 612). دست شل قطع شود (همان، 614). انگشت اضافی بریده شود (همان، 566). ناخن کشیده شود (همان، 606) و نروید یا سیاه و فاسد بروید یا سفید بروید (همان، 616).
قفسه سینه کوبیده شود و خردشود و دو طرف یا یک طرف آن کج شود (همان، 622). قفسه سینه و دو کتف کج شود (همان، 622 و 624). سینه شکاف بردارد و یکی از دو کتف کج شود (همان، 622). یکی از دو کتف خم شود و قفسه سینه هم بشکند (همان، 624). قفسه سینه بشکند و دو طرف یا یک طرفش خم شود (همان، 624). استخوان سینه نمایان شود (همان، 624). سینه مجروح شود و استخوان سینه نمایان شود (همان، 622). دو کتف و پشت مجروح شود به گونه ای که استخوانش نمایان شود (همان، 622). گردن کج شود و یک سو بماند که نتواند به طرف دیگر التفات کند (همان، 622). ستون فقرات شکسته شود و بدون عیب خوب شود یا با عیب و کجی جوش بخورد (همان، 622). یک استخوان دنده که طرف قلب است بشکند یا ترک بردارد (همان، 622). استخوان های دنده جا به جا، نمایان، یا سوراخ شود (همان، 622). یکی از استخوان های پهلو که کنار بازوان است بشکند، شکاف بردارد، جا به جا شود، نمایان شود یا سوراخ شود (همان، 622). جنایت موجب شود مجنی علیه به یک طرف کج شود و نتواند به سوی دیگر بگردد (همان، 624). یکی از استخوان های دنده که کنار قلب است بشکند، جدا شود (همان، 624)، نمایان شود یا سوراخ شود (همان، 624). یکی از استخوان های دنده پهلو که نزدیک دو بازو است بشکند یا ترک بردارد (همان، 624). یکی از استخوان های دنده پهلو که نزدیک دو بازو است نمایان شود، سوراخ شود یا معیوب شود و خوب شود (همان، 624). استخوان های پهلو که کنار سینه است بشکند یا استخوان های پهلو که کنار بازوان است بشکند (همان، 624). پستان زن یا سر پستان او یا سر پستان مرد بریده شود (همان، 628).
لگن بشکند و بدون عیب جوش بخورد، ترک بردارد، استخوانش نمایان شود یا بشکند و استخوانش جابه جا شود، جدا شود یا کوبیده شود (همان، 642 و 644). استخوان لگن کوبیده شود و کج جوش بخورد (همان، 644). ران شکسته شود و بدون عیب جوش بخورد یا کج شود یا ترک (شکاف) بردارد (همان، 642). استخوان ران نمایان شود، جا به جا شود یا سوراخ شود (همان، 644). استخوان ران زخمی بخورد که خوب نمی شود (همان، 644). زانو بشکند و بدون عیب جوش بخورد، شکاف بردارد، استخوانش نمایان شود، جا به جا شود یا زخمی شود که خوب نمی شود، سوراخ شود، کوبیده شود و کج شود یا جدا شود (همان، 646). ساق پا بشکند و بدون عیب خوب شود یا ترک بردارد، استخوانش نمایان شود، سوراخ شود، جا به جا شود یا چیزی در آن فرورود یا زخمی شود که خوب نمی شود یا ساق پا کج شود (همان، 646 و 648). برآمدگی روی پا کوبیده شود و بدون عیب جوش بخورد (همان، 646). زانوها بشکند و بدون عیب جوش بخورد یا ترک بردارد، یا استخوانش نمایان شود، جابه جا شود، سوراخ شود، کوبیده شود یا جدا شود (همان، 648). برآمدگی پشت پا و قدم (از مچ پا تا سر انگشتان) کوبیده شود و بدون عیب جوش بخورد؛ یا قدم بشکند و بدون عیب جوش بخورد یا استخوان قدم نمایان شود یا سوراخ شود (همان، 648 دو روایت).
پا قطع شود (همان، 648). پا در اثر ضربه، جمع نشود (همان، 650). قدم پا بشکند و بدون عیب جوش بخورد یا استخوانش نمایان شود، جابجا شود یا سوراخ شود به گونه ای که بسته نشود یا عمیق سوراخ شود (همان، 650). کسی در اثر آسیب، پایش به سمت داخل کج شود (سر پا به سمت داخل و پاشنه به سمت بیرون) و نتواند راه رود مگر کمی که برایش فایده ای ندارد (همان، 632). انگشت های پا و استخوان هایی که در قدم پا است و انگشت شست پا (بریده شود) یا استخوان انگشت شست بشکند، جابجا شود، ترک بردارد، نمایان شود، عمیق سوراخ شود یا جدا شود (همان، 650). بند بالای انگشت شست بریده شود، استخوانش نمایان شود، جابجا شود، عمیق سوراخ شود، ترک بردارد یا جدا شود (همان، 652). ناخن انگشت شست پا کنده شود (همان، 652). ناخن کنده شود و نروید یا سیاه یا سفید بروید (کلینی، 1407، 7، 342). انگشت پا بریده شود یا استخوان انگشت های چهارگانه (غیر از شست) قطع شود، نمایان شود، جابجا شود، ترک بردارد یا سوراخ شود (بروجردی، 1386، 652). پا زخم شود و خوب نشود (همان، 652). مفصلی از انگشت های چهارگانه بشکند یا ترک بردارد؛ یا استخوانش جابجا شود، نمایان شود، عمیق سوراخ شود یا جدا شود (همان، 652 و 654).
استخوانی که مغز دارد بشکند و بدون عیب خوب شود (همان، 658). ستون فقرات بشکند و در اثر آن فرد نتواند بنشیند یا نتواند راه برود یا نتواند انزال منی کند یا نتواند نزدیکی کند یا پاها شل شود (همان، 626)؛ یکی از دو منفعت (راه رفتن، نزدیکی کردن) به طور کامل یا به طور ناقص برگردد. ستون فقرات خوب شود و یکی از این دو منفعت برگردد (عاملی، 1410، 231). ستون فقرات بشکند و خوب نشود یا با عیب جوش بخورد، یعنی خم شود، یا بدون عیب جوش بخورد (بروجردی، 1386، 624 و 626). ستون فقرات خمیده شود (همان، 628 و 632).
استخوان مقعد شخصی بشکند یا ضربه بخورد و در نتیجه کنترل مدفوع یا ادرار از دست برود (همان، 724). مردی کتک بخورد و در نتیجه نتواند مدفوعش را کنترل کند یا تسلسل ادرار پیدا کند، تسلسل ادرارش تا چاشت یا وسط روز یا تا آخر روز یا تا شب ادامه داشته باشد (همان، 726، سه روایت). مردی با انگشت بکارت دختری را پاره کند و در نتیجه مثانه او پاره شود و کنترل ادرارش از بین برود (همان، 540). مردی کتک بخورد و ادرارش بند بیاید (همان، 726). آلت تناسلی مرد یا ختنه گاهش بریده شود (همان، 630 و 632). آلت تناسلی نوجوان یا پسر غیر بالغ یا مردی که ناتوانی جنسی دارد یا خواجه بریده شود (همان، 630). مردى مرد دیگری را با عصا بزند و در نتیجه آلت تناسلى او یا توان آمیزش او از بین برود (همان، 714). بیضه مردی بریده شود (همان، 630). مردی آسیب ببیند و بیضه هایش باد کند یا نافش (اگر بالای عانه باشد) باد کند و ممکن است در عانه باشد و پوست زیرین را پاره کند و یکی از دو بیضه اش باد کند (همان، 632 و 634). کسی آسیب ببیند و مبتلا به فتق شکم شود یا به اندازه یک گردو باد کند ولی فتق نگیرد (همان، 636). بیضه زوجی باد کند، مبتلا به فتق شود و فرزند دار نشود (همان، 634). بیضه چپ یا راست بریده شود (همان، 634). آلت تناسلی زن قطع شود (همان، 636). بالای آلت تناسلی زن بریده شود (عاملی، 1410، 239). زن افضا شود (بروجردی، 1386، 638). زوج با زوجه قبل از نه سالگی نزدیکی کند و او معیوب (افضا) شود (همان، 638). مردی دختری را با انگشت افضا کند در نتیجه مثانه اش پاره شود و اختیار ادرارش از بین برود (همان، 640). دختری افضا شود و نتواند زایمان کند (همان، 724).
سر مرده ای بریده شود یا شکمش پاره شود یا با او کاری شود که اگر زنده بود می مرد (همان، 684-686). استخوان مرده بشکند (همان، 692 دو روایت و 562). دست راست یا یکی از اعضای بدن مرده قطع شود (همان، 690).
کسی کاری انجام دهد یا جنایتی مرتکب شود (مثل جنایت خالد بن ولید در طایفه بنی مصطلق) که زنان و بچه ها بترسند (همان، 674)؛ کسی کاری کند که دل دیگری بلرزد و زهره اش برود (همان، 728).
3-2- بازتاب دانش عصر شارع "در قلمرو انواع جراحت" در روایات دیاتدر روایات دیات ده جراحت در سر، صورت و بدن ذکر شده است: دامعه، فاقره، باضعه، متلاحمه، سمحاق، موضحه، مأمومه، هاشمه، منقله و تغییر رنگ محل لطمه دیده:
دامعه کوچک جراحتی است که چشم انسان را به گریه می­آورد ولی خون بیرون نمی آید یا پوست را مى‏خراشد و خون چون اشك از آن ترشح مى‏كند. دامعه بزرگ خون از آن جارى مى‏شود (بروجردی، 1386، 738). فاقره جراحتی است كه پوست را مى‏شكافد ولى از گوشت چيزى را نمى‏برد (همان، 738). باضعه جراحتی است كه پوست را قطع مى‏كند و كمى از گوشت را مى‏برد (همان، 738). متلاحمه جراحتی است كه با گوشت همراه مى‏شود و در آن فرو مى‏رود (همان، 738). سَمحاق جراحتی است كه پوست و همه گوشت را مى‏برد و به پوست سر، كه بر روى استخوان است مى‏رسد (همان، 738 و 740) و (اگر در صورت باشد) در صورت زشتى‏ پديد می‏آورد (همان، 740). موضحه جراحتی است كه استخوان را آشكار مى‏سازد (همان، 738)، استخوان انگشت (همان، 752) یا کاسه سر را نمایان می سازد (طوسی، 1407، 293)، به کاسه سر می رسد ولی آن را نمی شکند (کلینی، 1407، 7، 326؛ عاملی، 1410، 273) و ممکن است منجر به مرگ شود (بروجردی، 1386، 740). مأمومه جراحتی است كه فرو رود ولى به درون نرسد، پس جراحت در ميانه اين دو است (همان، 740)، اگر در سر باشد و با شمشير باشد، هر چيزى را و استخوان را قطع مى‏كند و به مغز سر مضروب مى‏رسد و چه بسا زبانش يا شنوايى‏اش سنگين و چه بسا بهم ريختگى عقلى بر او عارض مى‏شود و اگر با گرز يا عصا محكم بزند، به سخت‏تر از قطع كردن مى‏رسد و استخوان مغز [جمجمه‏] از آن شكسته مى‏شود (همان، 740)، و در آن صورت به طور معمول کسی زنده نمی ماند(عاملی، 1410، 274) و اگر در بدن باشد به داخل بدن می­رسد (بروجردی، 1386، 734). هاشمه جراحتی است كه استخوان سر را خُرد مى‏كند؛ و مُنقّله جراحتی است كه استخوان‏ها از آن جابه‏جا مى‏شود، يعنى تكه استخوان از شكافى كه ايجاد شده بيرون مى‏آيد و يك استخوان یا چند استخوان – كم يا زياد، كوچك يا بزرگ- مى‏شكند (همان، 744 و 734)، جراحتی که موجب می شود استخوان جدا شود و عضو معطل بماند یا معطل نماند (عاملی، 1410، 250)، استخوان سر، صورت یا بدن جا به جا می شود (کلینی، 1407، 7، 326؛ عاملی، 1410، 272)، هر استخوانى در بدن جا به جا شود، جايى از بدن شكافته شود و استخوان بدون آن كه بشكند و دو تا شود بيرون آيد (بروجردی، 1386، 746). مردی به صورت یا بدن دیگری سيلى بزند و جاى سيلى سياه، سبز یا سرخ شود (همان، 750، ابن بابویه، 1413، 158)، رنگ جدید مداوم باشد یا برطرف شود (عاملی، 1410، 278). ضربه به چشم بخورد و چشم سرخ شود یا چشم و اطرافش سبز شود (بروجردی، 1386، 750). زخمی که خوب نمی­شود (همان، 644).
3-3- بازتاب دانش عصر شارع "در قلمرو انواع جنایت بر منافع" در روایات دیاتدر روایات دیات، بین اعضا و کارکرد آن ها فرق گذاشته شده و برای جنایت بر هر کدام دیه جداگانه در نظرگرفته شده است:
کسی در اثر جنایت، صدایش از بین برود (بروجردی، 1386، 698) ولی بتواند حروف را درست ادا کند (عاملی، 1410، 266). کسی زبانش سنگین شود و بعضی از حروف را نتواند به طور فصیح ادا کند (بروجردی، 1386، 700، دو روایت) یا اصلا نتواند بعضی از حروف را ادا کند (همان، 704، 702 دو روایت). کسی شنوایی اش (همان، 706) و دیگری بینایی اش (همان، 714) یا بویایی اش از هر دو سوراخ بینی یا از یک سوراخ بینی از بین برود (عاملی، 1410، 259). مردی کتک بخورد و مقداری از نفَسَش کم شود (بروجردی، 1386، 732).
همه عقل کسی یا بعضی از آن از بین برود (عاملی، 1410، 10، 254)، عقلِ از بین رفته بازگردد یا بازنگردد (همان؛ بروجردی، 1386، 718). کسی در اثر ضربه ای که به سرش خورده، عقلش از بین برود و نه وقت نماز را بفهمد و نه آن‏چه مى‏گويد و نه آن چه درباره‏اش مى‏گويند (همان، 716).
گردن کسی تا شود و به یک طرف بیفتد (همان، 728). بین چشم و گوشِ کسی صدمه ببیند و او نتواند به اطراف توجه کند (همان، 698 و 700، دو روایت).
کسی استخوان نشيمنگاهش بشکند و كنترل مدفوع (بروجردی، 1386، 724) یا کنترل ادرار (فاضل هندی، 1416، 425) یا کنترل هر دو را از دست بدهد (بروجردی، 1386، 724 و 726، دو روایت). کسی کتک بخورد و ادرارش بند نیاید. این تسلسل ادرار ممکن است تا شب یا تا نصف روز یا تا بالا آمدن روز ادامه داشته باشد (همان، 726، چهار روایت؛ کلینی، 1407، 7، 315). مردى گرفتار بند آمدن ادرار شود‏ (بروجردی، 1386، 726). مردی ضربه بخورد و در نتیجه در حال نزدیکی نتواند انزال کند (عاملی، 1410، 263). مردی ضربه بخورد در نتیجه نتواند همسرش را باردار کند، هر چند بتواند انزال کند. زنی ضربه بخورد و در نتیجه نتواند باردار شود (همان، 263). کسی در اثر ضربه، از نزدیکی لذت نبرد (همان، 263). دختری افضا شود و در نتیجه نتواند زایمان کند (بروجردی، 1386، 724). شکم یا فرج دختری ضربه بخورد و حیض نشود یا نازا هم بشود (همان، 728).
3-4- تحلیل روایات ناظر به انواع جنایات و جراحاتیکم. شارع دست کم در بیان احکام دیات منفعل بوده است نه فعال. بسیاری از روایات دیات پاسخ به سوال در باره جنایاتی است که رخ داده بوده یا سوال کننده آن ها را فرض کرده است. بنابراین همه سوال ها و پاسخ ها جزئی است و به ندرت امامان در مقام بیان یک قاعده کلی برآمده اند. [9] امامان همانند یک مساله­گو برای مردم عادی مساله گفته اند و سوالشان را پاسخ داده اند. مخاطب امامان، اغلب، مردم عادی بوده اند نه عالمان؛ و ، به جز در موارد نادر، در مقام بیان کلیات و قواعد دیات نبوده اند. اگر روایت "علینا القاء الاصول و علیکم التفریع"(حرّ عاملی، 1409، 27، 62) معتبر باشد دست کم در باب دیات رعایت نشده است. به عبارت دیگر، امامان در مقام وضع قانون دیات نبوده اند. آنان، چه بسا، وضع قانون را به مردم سپرده اند که با قاعده عقلایی "حکم الأمثال فیما یجوز وفیما لایجوز واحد"، که مورد استناد فقها نیز قرارگرفته است (به طور نمونه ر. ک. به: نجفی، 1381، 60) از این احکام جزیی احکام کلی را استنباط کنند. بنابراین، کسی که می­خواهد برای دیات قانونی مبتنی بر روایات بنویسد باید از احکام جزئی احکام کلی و قواعد و اصول را استنباط کند و آن ها را به زبان قانون درآورد. ترجمه روایات دیات نمی­تواند جای قانون دیات را پر کند.
دوم. از آن جا که شناخت مردم معاصر امامان از بدن انسان نسبت به امروزه خیلی محدودتر بوده، شناخت آنان از جنایت ها نیز محدودتر بوده است. به طور مثال، در روایات برای شکستگی استخوان دیه تعیین شده اما انواع و اقسام شکستگی ها لحاظ نشده و همه آن ها جنایتِ واحد به حساب آمده است. امروزه در علم پزشکی بین این شکستگی های استخوان فرق گذاشته شده است: شکستگی عرضی، مایل، مارپیچی، درهم فرورفته و کنده شده (بای، 1394، 42).
سوم. در زمان امامان بعضی از جنایت ها پیش نیامده و مورد سوال قرارنگرفته و در نتیجه، حکم آن بیان نشده یا، دست کم، به ما نرسیده است و ما در مورد آن ها تکلیف منصوص نداریم. به طور مثال: 1) در روایات دیات سخنی از سوختگی وجود ندارد، با این که سوختگی در عصر امامان ممکن و قابل پیش بینی بوده است. اکنون فقها ناچارند سوختگی ها را با جراحت های ناشی از زدن و فروبردن چاقو یا میله آهنی در بدن مقایسه کنند و حکمش را از آن ها استنباط کنند. در حالی که ممکن است جنایت ناشی از سوختگی با جنایت ناشی از زدن متفاوت باشد. 2) در روایات حکم "کسی که در اثر ضربه ای که به مغزش خورده عقلش را از دست داده است" آمده است؛ اما حکم "کسی که در اثر ضربه ای که به مغزش وارد شده تعادل در راه رفتن را از دست داده است" در روایات وجود ندارد. اکنون این تردید وجود دارد که در این جنایت، آیا دیه "نقصان در منافع عضوی که تعادل راه رفتن را از دست داده" یا دیه "منافع آن بخش از مغز که وظیفه حفظ تعادل راه رفتن را دارد" قابل مطالبه است؟ در صورت اول، باز این تردید وجود دارد که آیا دیه "فلج بودن نسبی پا" یا دیه "نقص نسبی در راه رفتن" قابل مطالبه است (ر. ک. به: قشقایی، 1379، 117-124)؟ 3) در روایات دیات فرق بین فلج بعضی از اعضا و از بین رفتن منافع آن ها روشن نیست (ر. ک. به: علیشاهی، 1393). 4) در روایات دیات سخنی از طحال به میان نیامده است؛ نه مردم از جنایت بر طحال سوال کرده اند و نه امامان در این باره حکمی داده اند و اکنون با این تردید مواجه ایم که آیا از بین رفتن طحال موجب دیه کامل است یا بیش از ارش بر جانی واجب نمی­کند (ر. ک. به: اکرمی، 1394، 122).
چهارم. در روایات دیات راهی برای تشخیص حکم جنایاتی که در زمان شارع قابل پیش بینی نبوده ارائه نشده است. دایره جنایاتی که امروزه رخ می دهد بسیار گسترده تر از جنایاتی است که در روایات ذکر شده و آثاری به دنبال دارد که در روایات پیش بینی نشده است. به طور مثال اسیدپاشی یا اتصال باتوم برقی به بدن ممکن است آثاری داشته باشد که با جنایاتی که در زمان صدور روایات معمول بوده است متفاوت باشد.
پنجم. در روایات دیات فقط خسارت های وارد بر بدن و منافع اعضا مورد توجه قرارگرفته است. از این که در مورد "خسارت های وارد بر روان" و "عدم النفعی که ناشی از سلب آزادی افراد است" از امامان سوالی نشده است معلوم می شود این موارد رایج نبوده یا فرهنگ مطالبه دیه وجود نداشته است. فقها در این خلأ روایات باید جنایت را به آسیب های وارد بر بدن و منافع اعضا منحصر کنند و در مورد خسارت های معنوی به برائت از وجوب پرداخت دیه حکم دهند یا طبق بناهای عقلایی میزان جبران خسارت را تعیین کنند.  
ششم. در بعضی از روایات دیات آثاری بر یک جنایت مترتب شده است که در علم پزشکی نوین انکار می­شود. به طور مثال: به حسب روایت، شکستن استخوان مقعد موجب عدم کنترل ادرار شده است. در مورد این روایات دو احتمال داده می­شود: 1- جنایتی که رخ داده فراتر از شکستن استخوان مقعد بوده ولی چون در ظاهر بدن پیدا نبوده است عدم کنترل ادرار را به شکستگی استخوان مقعد نسبت داده اند. اگر این احتمال درست باشد می­توان گفت: اطبای زمان شارع، در بعضی از موارد، همه آثار جنایت را نمی­توانسته اند تشخیص بدهند. آنان فقط آثار ظاهری جنایت را می­توانسته اند بفهمند. اما اطبای امروز میزان جنایت را حتی اگر اثر ظاهری نداشته باشد بهتر می­توانند تشخیص بدهند. بنابراین در بیان احکام دیات نمی توان به جنایاتی که در روایات آمده و میزان دیه ای که برای آن ها تعیین شده است اعتماد کرد. 2- تشخیص طبی زمان شارع وارد روایات دیات شده است. به نظر اطبای زمان شارع شکستگی استخوان مقعد موجب زوال کنترل ادرار می­شده و همین نظر توسط امامان نیز بیان شده است. بنابراین، با تغییر این تشخیص طبی، برای دستیابی به احکام دیات نمی­توان به آن روایات استناد کرد.
4-بازتاب فرهنگ عصر شارع "در استفاده از اموال مناسب برای دیات" در روایات
4-1- بازتاب دیات رایج در عصر شارع در روایاتابن ابی لیلی می­گفت: دیه در زمان جاهلیت 100 شتر بود. رسول خدا آن را تثبیت کرد. بعدها او بر گاوداران 200 گاو و بر گوسفندداران 1000 گوسفند و بر طلاداران 1000 دینار و بر نقره داران 10000 درهم و بر یمنیان 200 حلّه قرارداد. علی (ع) می­گفت: دیه 1000 دینار یا 10000 درهم برای شهرنشینان است؛ و بر صحرانشینان است که 100 شتر بدهند و برای روستاییان 200 گاو یا 1000 گوسفند است (حر عاملی، 1409، ‏29، 193).
4-2- تحلیل روایات ناظر به انواع دیاتما وقتی تاریخ زندگی مردم را در عربستان ورق می زنیم می­بینیم اساس و پایه دارایی آنان را اموالی از قبیل شتر، گاو و گوسفند تشکیل می­داده و مسایل اقتصادی آنان بر همان اموال پی ریزیی می­شده و بر این اساس بوده که خداوند متعال در قرآن مجید فرموده است: وَالْخَيْلَ وَالْبِغالَ وَالْحَميرَ لِتَرْكَبُوها وَزينَةً وَيَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُون (النحل:8)؛ وَتَحْمِلُ أَثْقالَكُمْ‏ إِلى‏ بَلَدٍ لَمْ تَكُونُوا بالِغيهِ إِلاَّ بِشِقِّ الْأَنْفُسِ (النحل:7)؛ وَالْأَنْعامَ خَلَقَها لَكُمْ فيها دِفْ‏ءٌ وَمَنافِعُ وَمِنْها تَأْكُلُون (النحل:5). این اموال در پرداخت دیه جنایت های عمدی، شبه عمد و خطای محض مورد توجه قرارگرفته و بخش مهم زکات نیز به حیوانات سه گانه اختصاص داده شده است. محور قرارگرفتن این اموال در دیات و زکات به علت آن نبوده که شارع مقدس نظر خاصی نسبت به اموال مذکور داشته است، بلکه به علت این بوده که بیشتر اموال و دارایی مردم را در آن سرزمین تشکیل می­داده اند. . . . شتر نزد اعراب به اندازه ای ارزش داشته که آنان مال و دارایی خود را با شتر در نظر می­گرفتند و وقتی از مال کسی سوال می­کردند مقدار شتران او را نام می­بردند (مرعشی، 1372، 5-7).
از این شش کالایی که در عصر پیامبر و امامان در بین مردم رایج بوده و کالای گران قیمت به حساب می­آمده است، اکنون بیش از سه تای آن ها موجود نیست. درهم و دینار و حله های یمنی که آن زمان بوده است امروزه موجود نیست؛ و شتر هم کمیاب است. هم چنین، در هر منطقه افراد کمی هستند که گاو یا گوسفند دارند. در عوض، امروزه کالاهای دیگری ارزش پیدا کرده است و معیار ثروت به حساب می­آید، مثل: زمین، ساختمان، ماشین، معدن، کارخانه، پول، امتیازهای مالی و. . . . آیا فقیه می­تواند بدون توجه به شرایط اقتصادی عصر شارع و رواج آن شش کالا و مقایسه آن شرایط با شرایط اقتصادی عصر خود، برای دیه، بر همان شش کالا اصرار بورزد؟
نتیجه گیریاغلبِ موضوع های احکام، عرفی اند و حقیقت شرعی ندارند و پرداختن به آن ها و تعیین مصادیقشان در شأن فقیه نیست؛ اما گاه عدم توجه به موضوع و شرایط زمانی و مکانی آن (که موثر در حکم است) موجب می­شود کار فقیه در حد نقل روایت تنزل کند و مضمون روایت را به عنوان فتوا ارائه دهد. در حالی که جنایتی که در عصر معصوم رخ داده و حکمش بیان شده است همیشه این قابلیت را ندارد که مضمون فتوای فقیه در عصری دیگر را تشکیل دهد؛ زیرا این کار، استنباط حکم از روایت نیست. استنباط حکم از روایت مستلزم این است که مقتضَیات زمانی و مکانی روایت به دست آید و همراه موضوع حکم بیان شود. ممکن است آن مقتضیات برای موضوع قرینه صارفه به حساب آید و آن را از اطلاق بیندازد. در این صورت، اگر آن مقتضیات با مقتضیات زمانی و مکانی عصر فقیه یکسان نباشد تعمیم حکم روایت به موضوعی که مقتضیات زمانی و مکانی اش تغییر کرده است تعمیم درستی نیست. ممکن است ابتدا که فقیه با روایت مواجه می شود موضوع حکم را مطلق یا عام ببیند و قرینه لفظی بر تقیید یا تخصیص نیابد و تصور کند حکم مذکور بر موضوع به طور مطلق حمل شده است و موضوع هیچ خصوصیتی ندارد که بتواند دایره حکم را محدود کند. در حالی که ممکن است عرف با مطالعه دانش و فرهنگ مردم معاصر صدور روایات و مقایسه آن با دانش و فرهنگ عصر خود موضوع حکم را عام یا مطلق نبیند و مقتضیات زمان معصوم را موجب تقیید یا تخصیص موضوع حکم بداند. در این صورت، فقیه که متخصص استنباط احکام از ادله است و تشخیص موضوع و قیود آن (در غیر مخترَعات شرعی) به عهده او نیست لازم است فهم عرفی در تشخیص موضوع و قیود آن را در استنباط خود به کارگیرد و حکم مستنبَط را بر آن موضوع عرفی حمل کند. فقیه نمی تواند به قراین مقامی صدور روایات، که چه بسا موضوع احکام در روایات را از اطلاق یا عموم می اندازد بی توجه باشد.
امام خمینی در پیامی خطاب به روحانیان (معروف به منشور روحانیت)، در باره موضوع هایی که شرایط زمانی و مکانی شان تغییر می کند نوشته است: اجتهاد به همان سبک صحیح است ولی این بدان معنا نیست که فقه اسلام پویا نیست؛ زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در اجتهادند. مسأله ای که در قدیم دارای حکمی بوده است به ظاهر همان مسأله در روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد یک نظام ممکن است حکم جدیدی پیدا کند، بدان معنا که با شناخت دقیق روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی همان موضوع اول که از نظر ظاهر با قدیم فرقی نکرده است، واقعا موضوع جدیدی شده است که قهرا حکم جدیدی می طلبد (خمینی، بی تا، 289). شهید بهشتی نیز ضمن توصیه هایی که به روحانیان داشته، درباره تلازم فهم قرآن و سنت با فهم فرهنگ معاصر آن گفته است: اسلام، قرآن، کتاب و سنت وقتی آمد، در یک محیط بی‌سابقه سفید نیامد. سطور نهضت اسلام، در یک صفحه‌ سر تا پا سفیدِ‌ بی‌رنگ نوشته نشد. صفحه‌ انسانیت در آن روز رنگ‌ها داشت. کتاب و سنت ناظر به آن رنگ‌ها هستند؛ بنابراین فهم قرآن بدون آشنایی با زمینه‌های فرهنگی قرآن، به‌طور کامل – حتی در حدّ نصاب هم- میسر نیست. بنده همیشه عرض کرده‌ام، هرکس می‌خواهد تفسیر شروع کند، اول باید یک دوره تورات و انجیل را بخواند. قرآن آمده ناظر بر همین‌ها؛ با خوب‌هایش یا بدهایش (بهشتی، سایت بنیاد نشر آثار و اندیشه های دکتر بهشتی). به نظر وی گاهی خصوصیات و شرایط محیطی جزء موضوع حکم می­شود (بهشتی، 1378، 52).
بدون تردید عواملی که در تعیین دیه هر جنایت موثر است (1- علم به بدن و روان انسان، 2- شناخت ابزار جنایت، 3- توان تشخیص میزان جنایت، 4- فرهنگ ارتباط اجتماعی و اقتصادی مردم) در طول چهارده قرن تغییر کرده است و در استنباط احکام دیات از روایات نمی­توان به این عوامل و تغییر تدریجی آن ها بی توجه بود. صدمه ای که وسایل نقلیه کنونی به انسانی وارد می کند نیز قابل مقایسه با صدمه شتر، اسب و الاغ نیست و نمی توان مسئولیت سواره ها را با هم مقایسه کرد. علاوه بر تغییر ماهوی وسایل نقلیه امروزی نسبت به وسایل نقلیه موجود در زمان امامان، فرهنگ ماشین سواری امروزی با فرهنگ الاغ سواری پیشین متفاوت است. آن روز مقرراتی برای الاغ سواری نبود ولی امروز ماشین سواری مقررات دارد. مسئول دانستن طبیب و دیه گرفتن از او نیز تابع عوامل متغیر است. بنابراین، بدون در نظر گرفتن شرایط عصر صدور روایت و تغییر آن ها نمی­توان به طور مطلق و برای همه زمان ها و همه مکان ها یکسان تعیین دیه کرد.
امامان (همچون پیامبران) مأمور بوده اند با مردم به اندازه فهم و ذهنیتشان سخن بگویند (کلینی، 1407، 1، 23؛ مجلسی، 1403، 2، 69). بنابراین، به ناچار از دانش و فرهنگ رایج زمان خود برای بیان احکام استفاده کرده و آن ها را به استخدام احکام شریعت درآورده اند. آنان با اتکا به محدوده علمی مردم زمان خود احکام دیات را برای آنان بیان کرده، یا احکام دیاتِ مبتنی بر آن علوم را امضا کرده اند. در بعضی از روایات دیات آثاری بر بعضی از جنایات مترتب شده است (مثل محلّ تکوّن فرزند) که علم نوین آن را انکار می­کند. اکثر روایات دیات پاسخ به سوال هایی است که در مورد جنایاتِ واقع شده یا جنایات فرضی از امامان پرسیده شده است. این سوال ها متناسب با دانش و فرهنگ مردم معاصر امامان بوده است. تنها یک روایت است که با توجه به آینده و تغییر فرهنگ عبور و مرور صادر شده و بیان کرده است وقتی این فرهنگ رایج شد حکم هم تغییر می­کند.
سه تا از کالاهایی که در روایات متعلق حکم دیات قرارگرفته است (درهم، دینار و حلّه) نیز اکنون موجود نیست و یکی از آن ها (شتر) رایج نیست. لازمه عمل به روایات این نیست که کشورهای اسلامی درهم و دینار ضرب کنند و رواج دهند یا حلّه یمنی ببافند و مردم را به استفاده از آن وادارند.
جمود بر نص، بدون توجه به روح روایت ما را به هدایتی که هدف انبیا و امامان بوده است نزدیک نمی­کند. رکن مهم استنباط حکم فقهی بررسی شرایط عصر صدور شریعت و مقایسه آن با شرایط عصر افتاست. با گذشت بیش از دوازده قرن و پیدایش تمدن ها و فرهنگ های جدید، رشد علم و پیدایش صنایع ماشینی، تغییر سبک زندگی و پدیدآمدن پول، امروزه بعید است بتوان مفاد روایات دیات را پیاده کرد. مقتضای اجتهاد زنده در باب دیات، استنباط احکام از ادله اربعه است به گونه ای که از جهت بدن شناسی، ابزار تشخیص میزان جنایت، ابزار جنایت، انواع جنایت و اموال مناسب برای دیه با زمانه صدور فتوا تناسب بیشتری داشته باشد. از این رو، پیشنهاد می شود: فقهای عظام (دامت برکاتهم) در اقتدا به سیره سلف صالح خود اجتهاد در باب دیات را نیز زنده نگه دارند، به تکرار مکررات مشغول نشوند، بازتاب دانش و فرهنگ عصر شارع در روایات دیات را بررسی کنند، جهات پنج گانه مذکور را در استنباط احکام دیات مورد نظر قراردهند، نتایج نوین آن را به حقوقدانان جهان عرضه کنند و این بخش فقه را از اتهام تحجّر و ناکارآمدی برهانند.
فهرست منابعکتاب ها:
قرآن کریم.
ابن اشعث، محمد،بی تا، الجعفریات، تهران، مکتبة النینوی الحدیثة.
ابن بابویه (صدوق)، محمد، (1413 ق. )، کتاب من لا یحضره الفقیه، جلد 4، قم، دفتر انتشارات اسلامی.
اسماعیل تبار، احمد و همکاران، (1387 ش. )، منابع فقه شیعه (ترجمه جامع أحادیث الشیعة)، جلد 31، تهران انتشارات فرهنگ سبز.
انصاری، مرتضی، (1428 ق. )، فرائد الاصول، قم، مجمع الفکر الاسلامی.
بروجردی، آقاحسین، (1386 ش. )، جامع أحادیث الشیعة، جلد 31، تهران، انتشارات فرهنگ سبز.
بهشتی، سید محمد، (1378 ش. )، دکتر شریعتی جستجوگری در مسیر شدن، تهران، انتشارات بقعه.
حرّ عاملی، محمد، (1409 ق. )، وسائل الشیعة، جلد 27 و 29، قم، موسسة آل البیت.
خمینی، روح الله، (بی تا)، صحیفه امام، جلد 21، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
خویی، سید ابوالقاسم، (1422 ق. )، مبانی تکملة المنهاج (الموسوعة)، جلد 42، قم، موسسة إحیاء آثار الامام الخویی.
طوسی، محمد، (1407 ق. )، تهذیب الأحکام، جلد 10، تهران، دارالکتب الإسلامیة.
عاملی ، زین الدین (شهید ثانی)، (1410 ق. )، الروضة البهیة (المحشی-کلانتر)، جلد 10، قم، داوری.
فاضل هندی، محمد، (1416 ق. )، کشف اللثام، جلد 11، قم، دفتر انتشارات اسلامی.
کلینی، محمد، الکافي، (1407 ق. )، جلد 7 و 1، تهران، دارالکتب الإسلامیة.
مجلسی، محمد باقر، (1403 ق. )، بحار الانوار، جلد 2، بیروت، دار إحیاء التراث العربی.
موسوی خلخالی، سید محمد مهدی، (1425 ق. )، الحاکمیة في الإسلام، قم، مجمع اندیشه اسلامی.
نجفی، علی (کاشف الغطاء)، (1381 ق. )، النور الساطع فی الفقه النافع، جلد 1، نجف، مطبعة الآداب.
نوبهار، رحیم، (1395 ش. )، اصول فقه، تهران، بنیاد حقوقی میزان.پایان نامه:
امیری، سعید، (دفاع شده در بهمن 1389)، تحلیل مبنای دیه، استاد راهنما: رحیم نوبهار، تهران، دانشکده حقوق دانشگاه شهید بهشتی.مقاله­ها:
اکرمی، روح الله، (زمستان 1394)، دیه طحال با نقدی بر رای وحدت رویه، مجله "پژوهش حقوق کیفری"، شماره 13.
بای، حسین علی، (بهار 1394)، تأملی در قاعده دیه شکستگی استخوان ها، مجله "حقوق اسلامی"، شماره 44.
حسینی، سید ابوالقاسم، (بهار 1387)، بررسی ابعاد حیات در طول زندگی جنینی و نقش آن ها در دیه، مجله "الهیات و حقوق"، شماره 27.
علیشاهی، ابوالفضل، (بهار 1393)، ازکارافتادگی اعضای بدن انسان (فلج عضوی) و تعیین دیه آن، مجله "فقه پزشکی"، شماره 18.
قشقایی، حسین، (پاییز 1379)، دیه بر هم خوردن تعادل اعضا در اثر آسیب به مغز، مجله "دیدگاه های حقوق قضایی"، شماره 19.
مرعشی، سید محمد حسن، (بهار 1372)، بحثی تاریخی اقتصادی فقهی در باره دیات ششگانه، "مجله حقوقی دادگستری"، شماره 7.سایت­ها:
سایت بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید دکتر بهشتی، سخنرانی آیت الله دکتر سید محمد بهشتی، در سال 1356 در مدرسه حقانی، تاریخ مراجعه: 16/ 3/ 1396.
ویکی پدیا، تاریخ مراجعه 10/ 3/ 1396. 
 
یادداشت ها:
[1] نویسنده بر خود لازم می داند از داوران محترم، که این مقاله بدون داوری دقیق و مکرر آنان به این صورت تنظیم نمی شد، تشکر کند.
[2] منظور از "عصر شارع"، عصر نزول شریعت و تبیین آن توسط معصومان است.
[3] به نقل از: جواد فاضل لنکرانی، زمان و مکان در علم فقه، مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی امام خمینی، اجتهاد زمان و مکان، 3، 59.
[4] روایات، جنین کامل را این گونه معرفی می کند: جنین کامل انسانی است با جان، و آفریده شده و استخوان و گوشت دارد و اعضا و جوارحش مشخص شده و روح عقل در آن دمیده شده است. متحول شدن جنین در شکم مادر از حالی به حالی با روح زنده غذایی است که در پشت های پدران و رحم های زنان می گردد (از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود) و اگر در جنین روح زنده غذایی نبود در رحم از حالتی به حالت دیگر درنمی آمد (بروجردی، 1386، 662). جنین کامل انسانی است با جان؛ و گوشت و استخوان و جوارحش مرتب شده و روح حیات و بقا در آن دمیده شده است (همان، 662).
هم چنین، روایات، در مورد جنین سقط شده این گونه اظهار نظر می کند: نطفه که مثل آب بینی، سفید است (همان، 660) ممکن است، هنگام سقط، همراه با آن، یک تا بیست قطره خون بیرون آید (همان، 662). اگر بیست قطره خون بیرون آید علقه بوده است (همان، 666-664) و اگر خون آلود بیرون آید و خونش صاف باشد، خون صاف مال فرزند است؛ و اگر خونش سیاه باشد از دورن [خود زن] است (همان)؛ و اگر در مضغه استخوان خشکی شبیه گره باشد استخوانی است که در آغاز است؛ و ممکن است چند استخوان در آن باشد (همان).
[5] از نظر روایات، لب پایین نیز بر لب بالا فضیلت دارد؛ زیرا به همراه دندان ها غذا را در دهان نگه می دارد (همان، 574)، آب (همان، 574) و آب دهان را نیز در دهان نگه می دارد (همان، 576).
[6] علاوه بر این ها، از نظر روایات، روی پوست یک لایه هست (همان، 740)؛ روی کاسه سر نیز پوست وجود دارد (همان). بعضی از استخوان ها مغز دارد (همان، 512) و یک استخوان انگشت شست در سمت کف دست قراردارد (همان، 604).
[7] در زمان حضور قائم (ع) اگر سواره ای کنارِ راه برود و به کسی آسیب بزند باید دیه بدهد و اگر پیاده ای وسطِ راه برود و آسیب ببیند دیه ندارد.
[8] در روایات، در مورد زوجی که هنگام نزدیکی، بدون تمایل زوجه اش منی خود را بیرون از رحم او ریخته 10 دینار دیه تعیین شده است (بروجردی، 1386، 656).
[9] البته این مشکل در همه فقه خود را نشان می دهد. بسیاری از قواعد فقه مستندِ حدیثیِ معتبری ندارد و مهمترین دلیل آن ها سیره عقلاست. قاعده لاضرر نیز به دنبال ماجرای اختلاف سمره و مرد انصاری بیان شده است و اگر آن اختلاف رخ نمی داد چه بسا این قاعده عقلایی مدرک روایی نمی داشت.
Image

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ

 

پس بشارت ده به آن بندگان من كه به سخن گوش فرا مى‏ دهند و بهترين آن را پيروى مى كنند

مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم