Please make sure that, your allow_url_fopen or cURL is enabled. Also, make sure your API key and location is correct. Verify your location from here https://openweathermap.org/find

فقر به نظام اعتقادی افراد ضربه می‌زند

فقر به نظام اعتقادی افراد ضربه می‌زند

محمدرضا یوسفی: رشد اقتصادی مناسب در جامعه، قطعاً میزان فقر را کاهش می‌دهد ./ تفسیر روایت «کاد الفقر أن یکون کفرا»
شفقنا- نزدیک است که فقر به کفر بیانجامد؛ این حدیث از پیامبر(ص) را بارها شنیده‌ایم و هر کسی از زاویه دید خود تفسیری بر آن داشته است. یکی این فقر را معنوی و دیگری مادی می‌داند؛ بویژه غالب اندیشمندان گذشته، این فقر را فقر نفس تعبیر کرده‌اند؛ اما مقصود فقر در این روایت چیست و پیامبر(ص) در این عبارت به دنبال هشدار دادن نسبت به چه مساله‌ای است؟ فقر در بسیاری از احادیث، مورد نکوهش  استو در مقابل، احادیث فراوان دیگری نیز آن را ستایش کرده‌اند؛ پس فقر، افتخار و قرب به خداست یا به سمت کفر می‌کشاند؟ ارتباط فقر با کفر چیست؟ اگر فقر را به معنای فقر نفس تعبیر کنیم، آیا بی‌ارتباط با فقر اقتصادی است یا خیر؟
حجت‌السلام‌والمسلمین دکتر محمدرضا یوسفی عضو هیات علمی دانشگاه مفید قم که از اساتید اقتصاد است، در گفت‌وگویش با شفقنا پیرامون نسبت میان فقر و ایمان در حدیث «کاد الفقر أن یکون کفرا» می‌گوید: واقعیت این است که معنای فقر در این روایت را چه فقر نفس و چه فقر اقتصادی بدانیم؛ در هر صورت فقر می‌تواند با گسترش گناه در زندگی به نظام اعتقادی و زندگی عملی افراد ضربه بزند و بی‌اعتقادی و آسیب‌های روانی و اجتماعی را در جامعه تشدید کند.
متن کامل گفت‌وگوی شفقنا با حجت‌الاسلام‌والمسلمین محمدرضا یوسفی را بخوانید:
*از جنبه‌های مختلفی حدیث «کاد الفقر أن یکون کفرا» را تفسیر کرده‌اند، نگاه شما به این موضوع چیست و فکر می‌کنید چه نسبتی میان فقر و ایمان برقرار است؟
یوسفی: در مورد این حدیث از جهات مختلفی بحث شده است. ابتدا نگاهی به رویکرد روایات و تاریخ به این حدیث داشته باشیم تا بتوان قضاوتی در ارتباط با آن داشت. تحولی در تفسیر این روایت وجود دارد؛ در کتاب اصول کافی این روایت از رسول خدا ذکر شده است که «کاد الفقر أن یکون کفرا و کاد الحسد أن یغلب القدر».  این روایت که روایتی معتبر نیز به شمار می‌رود بدین معناست که ممکن است فقر به کفر بیانجامد و از سوی دیگر نیز حسد ممکن است قضا و قدر را بر هم زند. با توجه به ترتیب بیان این دو عبارت در یک روایت در کنار همدیگر، بعضی اندیشمندان این گونه برداشت کرده‌اند که بحثی کاملاً اخلاقی در حال بیان است و اساساً بحث فقر اقتصادی مدنظر نیست.
سُیوطی از مفسرین و علمای بزرگ اهل سنت نیز در نقل این روایت با معنای اخلاقی، آن را بیان می‌کند. راغب اصفهانی، معانی مختلفی برای آن ذکر می‌کند؛ به اعتقاد وی یک معنای فقر، فقر نفس است یعنی انسان از درون احساس تهی بودن، کوچکی و خواری کند؛ معنای دیگر فقر نیز در نظر راغب اصفهانی، حرص و آز است. این روایت را نیز با در نظر گرفتن معنای حرص برای فقر، تفسیر می‌کند. دلیلی که برای این تفسیر عنوان می‌کند نیز آن است که در این روایت در ابتدا در مورد فقر و سپس درباره‌ی حسد صحبت شده است بنابراین معنای فقر در بخش ابتدایی روایت، حرص است. به این معنا که از فقر نفس، منظور نوعی تهی بودن است و فردی که آن غنای شخصیتی را نداشته باشد، سعی می‌کند با ظواهر بیرونی، تهی بودن درون  خود را جبران کند و در نتیجه حرص می‌زند. چرا که فکر می‌کند داشتن مال، مقام، شهرت یا دیگر ظواهر بیرونی می‌تواند آن خلاء شخصیتی درونش را پر کند.
در روایتی از امام حسن(ع) در مورد همین روایت سوال شده است که معنای فقر را در این روایت از امام جویا شدند. حضرت در پاسخ می‌فرماید که «الحرص و الشره» که به همان حرص اشاره می‌کنند. بر اساس همین معنا نیز برخی تعبیر کرده‌اند که فقر در اینجا به معنای فقر نفس است و هیچ ربطی به اقتصاد ندارد. در گذشته برداشت، همین بود؛ به ویژه این که در کنار کاد الحسد ان یغلب القدر بیان شده است.
*بنابراین غالب نظرات مفسران از فقر بر معنای فقر نفس در این روایت تأکید دارد؟
یوسفی: بله! اندیشمندان گذشته اعم از سیوطی، راغب اصفهانی و … بر معنای فقر نفس در این روایت اتفاق نظر دارند. در روایتی از امام حسن مجتبی(ع) در کتاب «معانی الاخبار» مرحوم  صدوق نیز معنا را به این سمت می‌برد. دلیل هم آن است که این روایت از پیامبر(ص) در کنار سایر نکات اخلاقی ذکر شده است. مرحوم مجلسی هم در توضیح این روایت در شرح اصول کافی کتاب «مرآت العقول» خود، سه معنا برای فقر بیان می‌کند. یکی را از قطب راوندی، یکی را  از غزالی و یکی را نیز از خود نقل می‌کند و بعد می‌گوید که هر سه معنا یکی است؛ آن معنا در نظر وی این است که فقر یعنی نیاز به مردم و اتکا نکردن به خدا. این یک فقر است که انسان به خدای خود اتکا نداشته باشد و خود را از خدا خالی ببیند. با همین نیز قسمت دوم روایت را تعریف می‌کند. کسی که در زندگی اش خدا نباشد و به همین دلیل نتواند به خدا تکیه کند، مجبور است کارهای دیگری از جمله امور خلاف اخلاق و … انجام دهد. گذشتگان، بیشتر به این جنبه‌ها توجه داشتند اما با توجه به افزایش مطالعات علمی و گسترده شدن توجهات به جنبه‌های اجتماعی و اقتصادی، با مراجعه به این روایت، فقر اقتصادی را از آن برداشت شده است. از نظر اقتصادی و اجتماعی، شواهد فراوانی در جامعه‌ی امروز وجود دارد که ارتباط میان فقر و آسیب‌های اجتماعی و امثال آن را نشان می‌دهد، در نتیجه فقر را به معنای فقر اقتصادی نیز تعبیر کرده‌اند.
تأثیرات روانی فقر اقتصادی منجر به فقر روحی نیز خواهد شد
یوسفی: در مطالعات و ضمایم قرن بیستمی، فقر را به معنای گرسنگی و نداشتن گرفتند، اما گذشتگان به همان معنای اخلاقی در نظر گرفته اند. این نکته را باید مورد توجه قرار داد. در این جا می‌توان براساس نگاه گذشتگان به این روایت که فقر را فقر نفس تعبیر می‌کنند، پاسخ این پرسش را بررسی کرد که ارتباط فقر با کفر چیست؟ مساله‌ی دیگری که می‌توان مورد سوال قرار داد، آن است که اگر فقر را  به معنای فقر نفس گرفتیم، آیا می‌تواند بی‌ارتباط با فقر اقتصادی باشد یا خیر؟ نکته‌ی مهم آن است که فقر نفس پیش آمده برای انسان که در آن فرد از درون، احساس تهی بودن می‌کند، منشاهای مختلفی اعم از عاطفی، روانی و … دارند. واقعیت این است که بخشی از آن‌ها واقعیت اجتماعی و اقتصادی دارند. به تعبیر امیرالمومنین(ع) انسانی که به لحاظ مالی فقیر باشد، در شهر خود نیز غریبه است یعنی هویت اجتماعی و جایگاه مهمی در شهر خود ندارد. یک فرد فقیر با توجه به شرایطی که در اجتماع با آن مواجه می‌شود، به مرور احساس تهی بودن هم به او دست می‌دهد. در حقیقت در زمان مواجهه با افراد ثروتمند، خود را کوچک می‌داند. بر این اساس تأثیرات روانی فقر اقتصادی منجر به فقر روحی نیز خواهد شد و این گونه افراد در مقایسه با دیگران، احساس تهی بودن و کوچکی می‌کنند و دچار خلأ شخصیتی می‌شوند. انسانی که از درون احساس تهی و کوچک بودن می‌کند، ممکن است موازین اخلاقی را زیر پا گذارد. در نتیجه حتی اگر این روایت را بر اساس تفسیر گذشتگان به معنای فقر معنوی هم در نظر بگیریم، این فقر معنوی هم حتماً ریشه‌هایی دارد. بویژه در قرن حاضر که مناسبات اجتماعی به گونه‌ای است که چشم انسان‌ها بیشتر نسبت به اموال دیگران باز است و اطلاعات بیشتری از دنیای بیرونی دارد. به طور طبیعی به  این دسته از افراد، بیشتر احساس فقر، خواری و کوچکی دست می‌دهد.
*تضاد موجود میان برداشت فقر اقتصادی از معنای این حدیث و اثرگذاری آن بر فقر روحی با روایات دیگری از پیامبر مانند مباهات ایشان به فقر یا گنجینه‌ای نزد خدا دانستن فقر و روایاتی دیگر با این رویکرد را چطور توضیح می‌دهید؟
یوسفی: مباحث و قوانین اجتماعی با  قوانین فیزیک و شیمی متفاوت است. برای مثال وقتی گفته می‌شود آب در صد درجه می‌جوشد، یعنی آب حتماً به صد درجه که رسید، می‌جوشد. در حالی که در حوزه‌ی مباحث اجتماعی و اقتصادی، قوانین صد در صد نیستند بلکه منظور آن است که این امر، زمینه‌ساز آن هست. واقعیت هم این است که به طور طبیعی غالب مردم در اثر فقر اقتصادی، دچار فقر روحی نیز می‌شوند. گرچه موارد نقض آن هم وجود دارد و افرادی هستند که خود، فقر را انتخاب می‌کنند و فقیر می‌مانند یا حتی بعضی افراد که دچار فقر می‌شوند، چنان شخصیت بزرگی دارند که به آن فقر روحی دچار نمی‌شوند. مسایل اجتماعی، مسایل غالبی و اکثریتی و نه صد در صدی است. از این جهت می‌توان مواردی را نیز مثال زد که فلان فرد فقیر بوده اما هرگز دچار خلأ شخصیتی نبوده است بلکه شخصیت بزرگی است. این‌ گروه دو دسته هستند؛ یک دسته‌ خود نخواستند که ثروتمند شوند یعنی ترجیح دادند به دنبال عبادت خدا بروند در حالی که اگر کار دیگری انجام می‌دادند، وضعیت مالی خوبی داشتند. این دسته، گروهی خاص هستند. برای مثال در مورد انبیا و اولیا چنین نگاهی مطرح است. سلمان و ابوذر یا افراد مشابه این بزرگان روح بسیار بزرگی دارند و دنیایی که این بزرگان برای خود ترسیم کرده‌اند، دنیایی دیگر است. گروه دوم نیز آن دسته از فقرا هستند که تمایل به داشتن ثروت دارند اما با روحی که دارند، هیچ گاه دچار آن خلأهای درونی نمی‌شوند. این دو دسته از فقرا در اقلیت قرار دارند و عموم مردم اینگونه هستند که وقتی دچار فقر می‌شوند، به دنبال آن مشکلات هم برای آن‌ها ایجاد می‌شود و ناخودآگاه در مقایسه‌ با افراد ثروتمند دچار این خلاء شخصیتی می‌شوند.
روایت دیگری نیز از پیامبر(ص) در اصول کافی نقل شده که مشابه این روایت اما گویاتر است که این فقر، فقر اقتصادی است. طبق برخی از نقل‌ها در آخرین خطبه‌ای که پیامبر(ص) در حالت بیماری در مدینه برای مردم خواندند، گفته شده است که «به کسانی که بعد از من می‌آیند و حکومت را به دست می‌گیرند و خلیفه می‌شوند، چند توصیه دارم». یکی از توصیه‌های پیامبر آن است که «لم یفقرهم فیکفرهم» یعنی«افرادی که بعد از قدرت را در دست می گیرند بترسند از این که سیاست‌هایی اتخاذ کنند که مردم را فقیر کند و در نتیجه آنان به کفر کشیده شوند». به این معنا که مراقب باشید سیاست‌ها، عمل و اداره‌ی کشورتان به گونه‌ای نباشد که منجر به فقر مردم شود. به دنبال آن می‌فرمایند که اگر شما به دلیل سیاست و اداره‌ی نادرست خود، فقر اقتصادی را در جامعه‌ به وجود آورید، مردم را به کفر می‌کشانید. در اینجا کاملاً مشخص است که فقر حتماً به معنای معنوی و احساس خلاء شخصیتی نیست بلکه به طور روشن پیامبر از فقر اقتصادی می‌گوید.
*پس فقر ممدوح به چه معناست؟
فقر انتخابی یا ممدوح، از سر ناچاری نیست
یوسفی: فقر ممدوح، فقر انبیاء و اولیا است. حضرت عیسی(ع)، حضرت یوسف(ع) یا سلمان را در نظر بگیرید. آن‌ها توانایی کار کردن دارند، کار هم می‌کنند و شاید درآمد خوبی هم داشته باشند، اما حاضر می‌شوند این فقر اقتصادی را به دلیل اهداف دیگری بپذیرند. آن انبیا و اولیا حاضرند فقیر بمانند و در عین حال به کمک محرومین بیایند و برای هدایت و اخلاق و نجات مردم وقت بگذارند. این فقر، آن مضرات را ندارد؛ فقری ممدوح و فقر اقتصادی است که خود فرد انتخاب کرده است. فقر انتخابی یا ممدوح، از سر ناچاری نیست، اما فقر دیگری که فقر روحی به دنبال دارد، از سر ناچاری است و با وجود کار و زحمت شبانه‌روزی در آخر از پس مخارج زندگی برنمی‌آید. آن فقر، مذمت می‌شود.
*با توجه به برداشت شما از این حدیث، پیامدها و ریشه‌های فقر مد نظر شما چه مولفه‌هایی را در بر می‌گیرد؟
یوسفی: اگر کفر را به عنوان پیامد فقر معنوی در نظر بگیریم؛ در این جا دو معنا برای کفر می‌توان قایل شد. وقتی شخص به لحاظ روحی دچار خلأ شد، ممکن است اساساً خدا را کنار بگذارد یعنی اعتقاد او نسبت به خدا کم شود یا خدا را نعوذبالله عادل نداند و  ظالم بداند. از نظر اعتقادی ممکن است این مسیر را طی کند. کفر دیگری که می‌توان در این بحث معنا کرد، کفر عملی است. منظور از کفر عملی این است که اگر از این شخص پرسیده شود خدا را قبول دارد یا خیر، پاسخ مثبت می‌دهد؛ حتی ممکن است نماز هم بخواند و عبادات ظاهری را انجام دهد اما خدا در زندگی این شخص دور است. به همین دلیل هرکاری می‌کند و ممکن است دزدی کند یا خلاف‌های دیگر چون بت او پول است و برای رسیدن به آن هر کاری انجام می‌دهد. خدای این شخص در زندگی عملی وی، پول و شهرت و مقام است. خدای واقعی که می‌گوید آن را قبول دارد را تنها در زمان رسیدن به بن‌بست صدا می‌کند اما در شرایط عادی به یاد او نیست و در عمل بت پول را می‌پرستد.
اگر فقر را به معنای اقتصادی نیز بگیریم، باز هم از نظر عملی مرتکب کفر می‌شویم یعنی گناه‌ها شیوع پیدا می‌کنند و به تعبیر امروزی‌ها آسیب‌های اجتماعی افزایش می‌یابد. تقریباً پاییز سال ۱۳۹۰ که تحریم ها بر زندگی مردم اثر گذاشت از طرف نیروی انتظامی گزارشی داده شد مبنی بر اینکه در زمان افزایش نرخ ارز و بدتر شدن وضعیت مردم، میزان دزدی‌های کوچکِ حدود صد هزار تومان تقریباً دو برابر شده است. بر این اساس وقتی مردم دچار فقر می‌شوند، ممکن است جیب‌بری، برداشتن پنهانی اجناس مغازه‌ها و امثال آن افزایش پیدا کند. آمار آسیب‌های اجتماعی، وجود ارتباط بین این دو مولفه را تأیید می‌کند.
واقعیت این است که معنای فقر در این روایت را چه فقر نفس و چه فقر اقتصادی بدانیم؛ در هر صورت فقر می‌تواند با گسترش گناه در زندگی به نظام اعتقادی و زندگی عملی افراد ضربه بزند و بی اعتقادی و آسیب های روانی و اجتماعی را در جامعه تشدید کند.
*آیا واقعاً در جامعه‌ی امروز بشری راهکاری وجود دارد که از بروز فقر اقتصادی و به تبع آن از بعد معنوی آن جلوگیری کنند و به حالت تعادلی در جامعه برسند؟ اصلاً در طول تاریخ چنین تجربه‌ای وجود دارد؟
عیوسفی: بله! راه‌های فراوانی برای آن وجود دارد اما این راه‌ها، کوتاه مدت نیستند. بسیاری از جوامع تجربه‌های خوبی را در مبارزه‌ی با فقر (اقتصادی) داشتند. برای مثال زمانی چین، بیشترین تعداد فقرای جهان -حدود هفتصد میلیون نفر- را داشت اما حدود ۵۰۰ میلیون نفر از جمعیت  فقیر خود را در عرض یک دهه  کاهش داد. تجارب دیگری را نیز در مکزیک می‌توان مثال زد که دولت‌ها با طراحی برنامه‌هایی تلاش کردند فقرا را از فقر نجات دهند و تا اندازه‌ای نیز موفق شدند. در برزیل هم چنین تجربه‌ای وجود دارد و در برخی مکان‌ها نیز توانستند کمک کنند. راه‌حل مشکل، فقط این نیست که ما شکم آن‌ها را سیر کنیم؛ راه‌حل این است که بتوان زمینه‌های اشتغال آن‌ها را ایجاد کرد، توانمندی و مهارت‌های زندگی را در آن‌ها افزایش داد و روی بحث‌های فرهنگی آن‌ها کار کرد. چرا که عامل فقر، بیکاری، نداشتن مهارت یا فقدان فرصت‌های شغلی است. اگر رشد اقتصادی مناسبی در جامعه وجود داشته باشد، قطعاً میزان فقر کاهش پیدا می‌کند. در نتیجه به این شکل نیست که صفر شود زیرا بخشی از فقر هم به عوامل شخصی و رفتار انسان برمی‌گردد، اما می‌توان تا حد بالایی، آن را کاهش داد. بر فرض فردی که سراغ اعتیاد می‌رود یا دائم‌الخمر می‌شود، طبیعی است که عاقبتی مطلوب نداشته باشد. در همه‌ی جوامع، بخشی از مردم این گونه هستند. البته این دسته همیشه در اقلیت هستند و برای آن‌ها نمی‌توان کار چندانی انجام داد.
Image

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ

 

پس بشارت ده به آن بندگان من كه به سخن گوش فرا مى‏ دهند و بهترين آن را پيروى مى كنند

مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم