سروش محلاتی: رنگ و بوی مذهبی در ذات انقلاب بود.
شیما مفیدی راد: بهمن هر سال با کوله باری از پرسش به میان نسل من می آید؛ نسلی که انقلاب را تجربه نکرده و بیشتر با نمادها و نتایج آن مواجه بوده است. شاید این سوال شما هم باشد که چه زمینه هایی دست به دست هم می دهند و در برهه ای از زمان جمعی عظیم، هم آهنگ می شوند و به دنبال تغییر بر می آیند؟ چطور می شود که روحانیت، سکان این کشتی را به دست می گیرند؟ حجت الاسلام والمسلمین محمد سروش محلاتی در این مورد به شفقنا می گوید: رنگ و بوی مذهبی در ذات انقلاب بود، نه آنکه انقلاب ذاتاً غیر اسلامی بود و روحانیت با سکانداری خود، رنگ و بوی دینی به آن داد.
او در بخشی از صحبت های خود با اشاره به نگاه حضرت امام در مقایسه با مراجع پیش از ایشان آیت الله بروجردی و شیخ عبدالکریم حائری در برخورد با حکومت، تأکید می کند که به حرکت درآوردن روحانیت، کار ساده ای نبود و می گوید: مقاومت در برابر ایشان، بسیار بود. سروش محلاتی همچنین در قیاس کارکرد امروز و گذشته مساجد با بیان اینکه مساجد نتوانسته اند در جامعه، پایگاهی برای سلایق متنوع سیاسی باشند، انتقاد می کند که فعلاً به گمان متولیان، مسجد باید مانند تریبون نماز جمعه باشد و فقط از آن یک صدا شنیده شود.
سروش محلاتی در این گفت وگو نقش روحانیت را به عنوان موتور محرکه انقلاب اسلامی تحلیل کرده است.
*گروه های متعددی پیش از انقلاب، معترض و منتقد عملکرد رژیم شاهنشاهی بودند که برخی از آنها حتی قرابتی با دین نداشتند، چگونه انقلاب ایران خیلی سریع و در حدی وسیع، رنگ و بویی مذهبی به خود گرفت و به نوعی روحانیت، سکاندار این تحولات سیاسی در جامعه ایران شد؟
سروش محلاتی: برای پاسخ به این سوال باید به دو مطلب اساسی توجه داشت؛ اول آنکه جامعه ی ایران، واقعاً یک جامعه مذهبی و دینی است و دین در میان مردم، نفوذ فوق العاده ای دارد و در هر کجا که این عامل به صحنه آید، به سرعت یارگیری می کند و در سطح وسیعی تأثیرگذاری دارد. دوم آنکه روحانیت در جامعه ما، از بیشترین تأثیرگذاری برخوردار است و هیچ گروه و طبقه دیگری با آن قابل مقایسه نیست، بخصوص در جامعه ی قبل از انقلاب، روحانیون علاوه بر نفوذ معنوی، دارای یک شبکه اجتماعی و ارتباطی قوی در سراسر کشور بودند و در همه ی مراسمات و اجتماعات مذهبی، حضور می یافتند. طبیعی است که در چنین جامعه ای اگر روحانیون به صحنه مبارزه قدم بگذارند، از قدرت بالایی برخوردار می شوند و توان بسیج توده ها را پیدا می کنند، در حالی که گروه های دیگر از چنین پشتوانه ای برخوردار نبودند. بر این اساس بنده با تعبیر شما که انقلاب، رنگ و بوی مذهبی به خود گرفت، موافق نیستم چون این رنگ و بو در ذات انقلاب بود، نه آنکه انقلاب ذاتاً غیر اسلامی بود و روحانیت با سکانداری خود، رنگ و بوی دینی به آن داد.
*در روزگاری که روشنفکران، دین را افیون توده ها و مخدر جامعه می خواندند، چه نیرو و برنامه ای دین را به بطن جامعه آورد و هیزم در آتشدان انقلاب ریخت و اسلام و روحانیت در آن دوران چه چیزی به مردم عرضه کردند که نتیجه اش سقوط پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی بود؟
سروش محلاتی: همانطور که شما هم اشاره کردید، چنین تعبیراتی در فضاهای روشنفکران مطرح می شد (آن هم عده ای از آنان) ولی مگر آنها در جامعه ایران، چقدر نفوذ فکری داشتند؟ آنها در میان توده های مردم اصلاً نفوذی نداشتند، اما روحانیت توانست حتی این نگاه را در میان خود آنها هم به چالش بکشد و عملاً نشان دهد که اسلام، عامل حرکت، بیداری و مقابله با ظلم و استبداد است. قهراً در برابر واقعیت ها، تئوری رنگ می بازد و نمی تواند خود را حفظ کند. اصل مساله این بود که متفکران اسلامی در حوزه و دانشگاه مانند مطهری، طالقانی و همینطور بازرگان و شریعتی، چهره ای از اسلام را نشان دادند که هیچ کس نمی توانست آن را افیون و مخدّر بداند. برای انقلاب کردن و انقلابی بودن، به مایه های فکری و اعتقادی نیاز بود و در اسلام و به ویژه تشیع، این مایه های غنی به وفور وجود دارد. بر این اساس از اسلام به انقلاب رسیدن، یک امر غیر عادی نیست که به دنبال پیدا کردن علت آن باشیم. البته این حکم را به هر مذهب و دینی نمی توان تعمیم داد و این اتفاق می تواند بیفتد و بلکه افتاده است که دین عامل تخدیر توده ها شود. استاد بزرگوارمان شهید مطهری، منصفانه این مطلب را می پذیرفت. حتی پیش از انقلاب اسلامی در ایران، در کشورهای اسلامی مانند الجزایر، اسلام به عنوان زمینه ساز انقلاب، توانایی خود را نشان داده بود. جالب است که احمد بن بلّا (رییس جمهور انقلابی الجزایر) گفته بود وقتی خروشچف به الجزایر آمد و من قدرت انقلابی اسلام در آفریقا را مطرح کردم، خروشچف تأیید کرد. منظور این است که حتی آن تئوری پردازان هم در برابر این واقعیت، ناچار به عقب نشینی شده بودند.
*برخورد فرهنگ مذهبی بومی با فرهنگ سیاسی حاکم در پیش از انقلاب اسلامی چه تاثیری در بحران مشروعیت حکومت شاهنشاهی داشت و روحانیت با استفاده از چه ابزارهایی توانست این موقعیت را برای به ثمر نشستن انقلاب، مدیریت کند؟
سروش محلاتی: بحران مشروعیت در رژیم پهلوی، ابتدا جنبه عینی داشت و ناشی از اختناق سیاسی و فساد در دربار بود، حتی قبل از آن، اعتراض متوجه رژیم یا شخص شاه نبود. به طور مثال در آبان سال ۴۱ امام خمینی نامه ای به شاه دارد با عنوان «حضور مبارک اعلیحضرت همایونی» و در آنجا کاملاً با ملاطفت با شاه برخورد می کند و در عین حال به شدت نسبت به رییس دولت و نخست وزیر که اسدالله علم است، اعتراض دارد و می گوید که عَلَم، اوامر ملوکانه را اطاعت نمی کند. بر این اساس در این دوره، موضوع انقلاب مطرح نیست و اعتراضات در جهت اصلاح اوضاع است، اما در یک دوره پانزده ساله، وقتی اعتراضات گسترش یافت و بخصوص به سرکوب و کشتار مردم رسید، بحران مشروعیت به پایه های رژیم رسید و حضرت امام، موضوع غیرقانونی بودن اساس سلطنت پهلوی را مطرح کردند چون رژیم با تغییر در قانون اساسی مشروطیت، دودمان پهلوی را برای همیشه پادشاهی می داد و البته اصل مجلس موسسان برای این تغییر غیر قانونی بود. نکته مهم و قابل توجه این است که نه حضرت امام و نه دیگر شخصیت های اصلی انقلاب، در طول دوران مبارزه و تا سقوط رژیم پهلوی، این رژیم را به لحاظ مشروعیت دینی به معنای آن که حق فقها را غصب کرده اند و از جانب مراجع، مأذون نیستند و لذا طاغوت به حساب می آیند، مورد نقد و اعتراض قرار نمی دادند و این موضع در ادبیات سیاسی آنان کاملاً مسکوت بود، هر چند در مباحث فقهی مطرح می کردند. امام خمینی بارها و بارها مطرح می کردند که مردم نشان داده اند این رژیم را نمی خواهند و همین اصل بود که در داخل و خارج از کشور، هیچ شخص یا دولتی نمی توانست انکار کند؛ چه اینکه اَحَدی نمی توانست بگوید که بدون رضایت مردم باز هم رژیم باید بماند یا می تواند مشروعیت داشته باشد. به هر حال روحانیت در مبارزه از منطق خاص خود در مبنای مشروعیت اصلاً استفاده نکرد (با صرف نظر از اینکه آیا می توانست استفاده کند یا نه) و از همان منطقی که در هر رژیم دیگر هم بحران مشروعیت به وجود می آورد، کمک گرفت بنابراین در این مقطع، گروه های غیر مذهبی هم با توجه به این منطق، همراهی داشتند.
*نقش رهبری و هوشمندی سیاسی امام در استفاده از ابزارهایی که دین در اختیارشان قرار داده بود و برای بسیج مردم به کار گرفته شد، چه بود و چگونه بدون نمود رسمی، شبکه ای از روحانیان هوادارش را در اقصی نقاط کشور شکل داد؟
سروش محلاتی: امام خمینی دارای دو موقعیت بود که یک موقعیت، برخاسته از نهاد مرجعیت بود. این نهاد در جامعه شیعه، پرقدرت ترین نهاد بوده است که یک نمونه آن فتوای یک سطری میرزای شیرازی برای شکستن قرارداد رژی بود که کل کشور را به خیزش و قیام وادار کرد. روشن است که قدرت این نهاد، از امام نبود، بلکه قدرت امام از این نهاد بود، اما امام خمینی موقعیت دومی هم پیدا کرد. این موقعیت، ناشی از فراست و هوشمندی ایشان و برخاسته از حرّیت و شجاعت ایشان بود. امام خمینی همه ی این ظرفیت مرجعیت شیعه را به صحنه ی مبارزه آورد. امام نیازی به ایجاد شبکه ای از روحانیون نداشت، چون چنین شبکه ای در سراسر کشور وجود داشت و با مرجعیت مرتبط بود. قدرت فوق العاده امام این بود که این شبکه را که در گذشته صرفاً در جهت امور تبلیغی طلاب به کار گرفته می شد یا در جهت جمع آوری وجوهات شرعیه کاربرد داشت، به میدان مقابله با رژیم آورد. این در حالی بود که رژیم نه چنین شبکه ای در اختیار داشت و نه وقتی که تصمیم گرفت با کمک برخی از روحانیون وابسته، مشابه سازی کند و بدلی برای آن تأسیس کند، موفق به آن شد. البته امام با ورود به مبارزه، سعی و تلاش کرد که همه علما را به صحنه بیاورد، اما برخی از آنها نمی توانستند پا به پای ایشان حرکت کنند و کم کم متوقف شدند. به طور مثال حضرت امام خیلی بر موقعیت خاص آیت الله سید احمد خوانساری در تهران توجه داشت و مکاتباتی هم برای ترغیب ایشان داشتند، اما بعد از چند گام، وی کناره گیری کرد و در پاسخ به یک نامه تند امام، نوشت که با زبان ملایمت اطلاعیه بدهید. امام در سطح علمای متوسط و در سطح طلاب، موفقیت بیشتری داشت و تأثیرگذاری عمیق تری به جا می گذاشت. البته به حرکت درآوردن روحانیت، کار ساده ای نبود، چون حوزه در مقطع قبل که دوره زعامت آیت الله بروجردی بود و دوره پیش از آن که دوره حاج شیخ عبدالکریم حائری بود، با رژیم مدارا کرده بود و روحانیت، این خط مشی را از مرجعیت دینی پذیرفته بودند و حالا امام می خواست این مشی را تغییر دهد. البته مقاومت در برابر ایشان، بسیار بود؛ یک بار امام در سخنرانی چهلم شهدای مدرسه فیضیه در اردیبهشت ۴۲ در مسجد اعظم قم، اشاره به همین افراد مخالف از علما کردند و فرمودند : « نگویید علی مسلک الشیخ»، مقصودشان سکوت به بهانه ی تبعیت از مسلک حاج شیخ عبدالکریم حائری بود.
*امروز در ابزار روحانیون برای ارتباط با مردم و ساختن فرهنگ سیاسی، چه تفاوتی با پیش از انقلاب مشاهده می شود و به طور مثال مساجد، آرای مراجع و همینطور منابر چقدر از کارایی گذشته خود برخوردارند؟
سروش محلاتی: ارتباط گذشته روحانیون با مردم، دو ویژگی داشت: یکی آنکه این ارتباط، مستقیم و چهره به چهره در محافل دینی از قبیل مساجد بود. دوم آنکه برای توده های مردم در شهرستان ها و اقصی نقاط کشور، این ارتباط، تنها کانال ارتباط برای آگاهی از مسایل سیاسی بود و تجمعات در مساجد، کارکردی از نوع کانون های حزبی داشت، اما اینک این ارتباط در جمهوری اسلامی دستخوش تغییر شده است، چون اولاً آن ارتباط چهره به چهره ضعیف تر شده است و روحانیت برای کارهای تبلیغی خود، بیشتر از ابزارهای رسانه ای استفاده می کند یعنی حضور بسیاری از علما در فضای مجازی، بیش از فضای حقیقی است. به علاوه بسیاری از روحانیون ترجیح می دهند که از فضای مسجد، بهره برداری سیاسی نکنند و این گرایش در میان متدینان هم طرفداران فراوانی دارد و به همین دلیل است که علمای غیر سیاسی، در جذب مسلمانانی که دین را بدون پیرایه های سیاسی می خواهند، جاذبه بیشتری دارند؛ تا جایی که اگر قبل از انقلاب، کناره گیری از سیاست، در میان بسیاری از مردم، یک نقطه ضعف برای عالم دینی بود و او را در انزوا قرار می داد، امروز برای بسیاری کاملاً به عکس است. ثانیاً امروز کانال های فراوانی در اختیار مردم قرار دارد که می تواند برای رشد اجتماعی و سیاسی مردم مفید باشد. ابزارهای جدید رسانه ای، جای مساجد را گرفته و بخشی از نقش سیاسی آن را ایفا می کند. به علاوه مساجد نتوانسته اند در جامعه، پایگاهی برای سلایق متنوع سیاسی باشند و گرایشات مختلف را پذیرا شده و در برنامه ها و سخنرانی ها به آنها اجازه فعالیت و مانور دهند. فعلاً به گمان برخی متولیان، مسجد باید مانند تریبون نماز جمعه باشد و فقط از آن یک صدا شنیده شود. همین محدودیت، موجب آن شده است که فرصت و مجال کافی برای ارائه دیدگاه های دیگری که در میان مراجع تقلید و علمای بزرگ وجود دارد، در مساجد یا رسانه های رسمی، کمتر وجود داشته باشد.