محمدتقی فاضلمیبدی : جریان کربلا، تقابل عدل و ظلم است، تقابل عقل و جهل است و تقابل دین حقیقی با شبهدینی است که ابزار شده بود.
صحنه عاشورا تقابل دو نوع دینداری بود. دین عدالتجو و حکومت به ظاهر دینی و ظالمانه. دین در تاریخ دو گونه خود را نشان داده است. گاهی به شکل ارزش و اخلاق در میان مردم که انسانهای وارستهای از متن آن برخاستند و از جهت اخلاق و انسانیت، کامل بودند. گاهی هم خود را در عرصه قدرت و ثروت نشان داد و به عنوان یک ابزار در خدمت طرفداران قدرت و ثروت قرار گرفت. به تعبیر دیگر دین پوششی برای توجیه کارهای طالبان قدرت و ثروت بود که نخستینبار در حکومت امویان پیدا شد و دین خدا ابزاری شد تا بر اموال مسلمین و قدرت تسلط پیدا کنند.
امام حسین(ع) در یکی از سخنانش میفرماید: «وَاسْتَأثَروُا فیأموالِ الْفُقَراءِ و المَساکینَ» یعنی پس از قدرت گرفتن، اموال فقرا و مساکین را در اختیار خودشان گرفتند. مثل بنیامیه که واقعا اسلام نیاورده بود و اسلامشان برای این بود که از راه نفوذ وارد شوند، ثروتهای کشورهای اسلامی را صاحب شوند و رسوم جاهلیت را دوباره بازگردانند و نخستین کسیکه حقیقتشان را آفتابی و روشن کرد، امام علی(ع) بود که در نامهای از اینکه اسلام آوردن یک چیز است و تظاهر به اسلام کردن چیز دیگر، سخن گفت. «مَا أَسْلَمُوا وَلَكِنِ اسْتَسْلَمُوا، وَأَسَرُّوا الْكُفْرَ، فَلَمَّا وَجَدُوا أَعْوَاناً عَلَیهِ أَظْهَرُوهُ» اینها اسلام نیاوردند و به ظاهر اسلام آوردند و کفرشان را پنهان نگه داشتند و همین که عدهای طرفدار پیدا کردند، حقیقت خود را ظاهر کردند. بنابراین دین شاید برای نخستینبار است که اینجا خودش را به شکل یک ابزار برای توجیه کارها نشان میدهد؛ حکومتی که ادعای جانشینی پیغمبر را میکند.
جریان عاشورا را نباید با نگاه رازآلود، رمزآلود و آسمانی نگاه کنیم که امام حسین(ع) بود و مسائل سرّی و ارتباط با خداوند و راز و رمزی که در حقیقت عاشورا نهفته است. اگر بنا را بر این گذاشتیم، امام حسین(ع) را در برههای از تاریخ منحصر کردیم و باید در موزههای تاریخ به آن نگاه کرد. اما اگر حقیقت عاشورا را تحلیلی و عقلایی نگاه کنیم که چرا این قیام صورت گرفت، آنوقت به درد امروزمان هم میخورد.
در عاشورا باید به سه موضوع دقت کرد؛ نخست اینکه چه زمینههایی باعث شد کسی به نام معاویه 20 سال خلافت کند و 40 سال ریاست داشته باشد و خلافت اسلامی را تبدیل به سلطنت موروثی کند؟ دوم، چگونگی خود واقعه عاشوراست. سوم که از همه مهمتر است اینکه به عاشورا به عنوان حقیقت تاریخی نگاه و آن را تحلیل کنیم که در روزگار امروزمان میتواند موثر باشد.
امام حسین(ع) در یکی از نامهها خطاب به مردم کوفه که میخواست حرکت خود را به یک قاعده تاریخی تبدیل کند، از قول پیامبر خدا میگویند: «مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِاللَّهِ نَاكِثاً لِعَهْدِاللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِاللَّهِ یعْمَلُ فِی عِبَادِاللَّهِ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ ثُمَّ لَمْ یغَیرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ كَانَ حَقِیقاً عَلَىاللَّهِ أَنْ یدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ».یعنی هرکسی حکومت جاهلی دید که حلال خدا را حرام میکند، تعهدش را با اسلام میشکند، با سنت پیغمبر مخالفت میکند- و از همه بدتر- در حق بندگان خدا گناه و تجاوز به حقوق مردم میکند، اگر بلند نشود، حرکت نکند، قیام نکند، سخن نگوید، سزاوار است که خداوند در روز قیامت همانجا که ظالم را میبرد، او را هم ببرد. تبدیل قیامش به قاعده تاریخی که هرکس در مقابل حاکم ظالمی قرار گرفت، وظیفه دارد با زبان و فعلش، ظلم را از سر مردم کم کند. توجه به این اصل که اسلام آمده تا مردم را از ظلم نجات دهد و نه فقط از کفر. اسلام، کفر را از بین برد. ظلم زاییده کفر است، کفر را از بین برد تا ظلم از بین برود. قرآن هم خوانده شود به ظاهر خوانده میشود.
شب عاشورا در اردوگاه یزید قرآن خوانده میشد. لشکر بنیامیه حامی ظلم بود. درحقیقت صحنه عاشورا تقابل عدل و ظلم و دفاع از حقوق انسانهاست. در این نگاه بشر در تاریخ وظیفه دارد از حق انسان در هر کجا که تجاوز شد، دفاع کند. معاویه برای اینکه بتواند حکومت به ظاهر دینی خود را حفظ و مردم دیندار جاهل را طرفدار خود کند، نگذاشت مردم با دین خدا آشنا شوند و بنای تحریف دین را گذاشت. از اینرو به عدهای از روحانیون و وعاظ رایج آن زمان پول خوبی داد تا بالای منبر در مذمت علیابنابیطالب سخن بگویند و علی را از چشم مردم بیندازند تا حقیقت اسلام ناب آن روز که علی بود، الگوی مردم قرار نگیرد. چون اگر علی الگو قرار میگرفت، دیگر کسی زیر بار معاویه نمیرفت. یکسری احادیث هم از قول پیغمبر خدا در مدح و تعریف خود جعل کرد که در تاریخ بینظیر و کمنظیر بود.
تا قبل از معاویه انتقاد از خلفا آزاد بود و زن و مرد پای خطبههای خلیفه انتقاد میکردند. معاویه جلوی انتقاد را گرفت و در یکی از خطبههای نمازجمعه از اینکه من بین شما و زبان شما فاصلهای نمیگذارم و هرچه میخواهید بگویید، سخن گفت که مادامی که مزاحم مُلک و حکومت ما نباشید، آزادید هرچه میخواهید بگویید. درحقیقت خط قرمز آزادی، دایره قدرت و حکومت خودش بود. بنابراین با دستاندازی به ثروت مردم، تحریف دین خدا و جلوگیری از انتقاد و آزادی بیان، ثروت دست عدهای خاص و قدرت دست معاویه متمرکز شد. کسی حق چون و چرا نداشت و برخی از وعاظ و مداحانی که در خدمت خلیفه بودند، بنای تحریف دین خدا را گذاشتند.
امام حسین(ع) سال 58 که هنوز معاویه سر کار است در مراسم حج در منا خطبهای در مذمت علمای دین میخواند که از قرآن که در آن خداوند، علمای یهود و مسیحیت را مذمت میکند، درس نگرفتهاید. آنها که حرف زور میگفتند و مال زور میخوردند که همان «گفتار گناهآلود و ثروت بادآورده» است. امامحسین(ع) قبل از آنکه معاویه یا بنیامیه را مذمت کند، عالمان دین را مذمت میکند که در مقابل معاویه ساکت نشستند و چنین شجره خبیثهای درست شد. ختم کلام اینکه جریان کربلا، تقابل عدل و ظلم است، تقابل عقل و جهل است و تقابل دین حقیقی با شبهدینی است که ابزار شده بود.
صحنه عاشورا تقابل دو نوع دینداری بود. دین عدالتجو و حکومت به ظاهر دینی و ظالمانه. دین در تاریخ دو گونه خود را نشان داده است. گاهی به شکل ارزش و اخلاق در میان مردم که انسانهای وارستهای از متن آن برخاستند و از جهت اخلاق و انسانیت، کامل بودند. گاهی هم خود را در عرصه قدرت و ثروت نشان داد و به عنوان یک ابزار در خدمت طرفداران قدرت و ثروت قرار گرفت. به تعبیر دیگر دین پوششی برای توجیه کارهای طالبان قدرت و ثروت بود که نخستینبار در حکومت امویان پیدا شد و دین خدا ابزاری شد تا بر اموال مسلمین و قدرت تسلط پیدا کنند.
امام حسین(ع) در یکی از سخنانش میفرماید: «وَاسْتَأثَروُا فیأموالِ الْفُقَراءِ و المَساکینَ» یعنی پس از قدرت گرفتن، اموال فقرا و مساکین را در اختیار خودشان گرفتند. مثل بنیامیه که واقعا اسلام نیاورده بود و اسلامشان برای این بود که از راه نفوذ وارد شوند، ثروتهای کشورهای اسلامی را صاحب شوند و رسوم جاهلیت را دوباره بازگردانند و نخستین کسیکه حقیقتشان را آفتابی و روشن کرد، امام علی(ع) بود که در نامهای از اینکه اسلام آوردن یک چیز است و تظاهر به اسلام کردن چیز دیگر، سخن گفت. «مَا أَسْلَمُوا وَلَكِنِ اسْتَسْلَمُوا، وَأَسَرُّوا الْكُفْرَ، فَلَمَّا وَجَدُوا أَعْوَاناً عَلَیهِ أَظْهَرُوهُ» اینها اسلام نیاوردند و به ظاهر اسلام آوردند و کفرشان را پنهان نگه داشتند و همین که عدهای طرفدار پیدا کردند، حقیقت خود را ظاهر کردند. بنابراین دین شاید برای نخستینبار است که اینجا خودش را به شکل یک ابزار برای توجیه کارها نشان میدهد؛ حکومتی که ادعای جانشینی پیغمبر را میکند.
جریان عاشورا را نباید با نگاه رازآلود، رمزآلود و آسمانی نگاه کنیم که امام حسین(ع) بود و مسائل سرّی و ارتباط با خداوند و راز و رمزی که در حقیقت عاشورا نهفته است. اگر بنا را بر این گذاشتیم، امام حسین(ع) را در برههای از تاریخ منحصر کردیم و باید در موزههای تاریخ به آن نگاه کرد. اما اگر حقیقت عاشورا را تحلیلی و عقلایی نگاه کنیم که چرا این قیام صورت گرفت، آنوقت به درد امروزمان هم میخورد.
در عاشورا باید به سه موضوع دقت کرد؛ نخست اینکه چه زمینههایی باعث شد کسی به نام معاویه 20 سال خلافت کند و 40 سال ریاست داشته باشد و خلافت اسلامی را تبدیل به سلطنت موروثی کند؟ دوم، چگونگی خود واقعه عاشوراست. سوم که از همه مهمتر است اینکه به عاشورا به عنوان حقیقت تاریخی نگاه و آن را تحلیل کنیم که در روزگار امروزمان میتواند موثر باشد.
امام حسین(ع) در یکی از نامهها خطاب به مردم کوفه که میخواست حرکت خود را به یک قاعده تاریخی تبدیل کند، از قول پیامبر خدا میگویند: «مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِاللَّهِ نَاكِثاً لِعَهْدِاللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِاللَّهِ یعْمَلُ فِی عِبَادِاللَّهِ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ ثُمَّ لَمْ یغَیرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ كَانَ حَقِیقاً عَلَىاللَّهِ أَنْ یدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ».یعنی هرکسی حکومت جاهلی دید که حلال خدا را حرام میکند، تعهدش را با اسلام میشکند، با سنت پیغمبر مخالفت میکند- و از همه بدتر- در حق بندگان خدا گناه و تجاوز به حقوق مردم میکند، اگر بلند نشود، حرکت نکند، قیام نکند، سخن نگوید، سزاوار است که خداوند در روز قیامت همانجا که ظالم را میبرد، او را هم ببرد. تبدیل قیامش به قاعده تاریخی که هرکس در مقابل حاکم ظالمی قرار گرفت، وظیفه دارد با زبان و فعلش، ظلم را از سر مردم کم کند. توجه به این اصل که اسلام آمده تا مردم را از ظلم نجات دهد و نه فقط از کفر. اسلام، کفر را از بین برد. ظلم زاییده کفر است، کفر را از بین برد تا ظلم از بین برود. قرآن هم خوانده شود به ظاهر خوانده میشود.
شب عاشورا در اردوگاه یزید قرآن خوانده میشد. لشکر بنیامیه حامی ظلم بود. درحقیقت صحنه عاشورا تقابل عدل و ظلم و دفاع از حقوق انسانهاست. در این نگاه بشر در تاریخ وظیفه دارد از حق انسان در هر کجا که تجاوز شد، دفاع کند. معاویه برای اینکه بتواند حکومت به ظاهر دینی خود را حفظ و مردم دیندار جاهل را طرفدار خود کند، نگذاشت مردم با دین خدا آشنا شوند و بنای تحریف دین را گذاشت. از اینرو به عدهای از روحانیون و وعاظ رایج آن زمان پول خوبی داد تا بالای منبر در مذمت علیابنابیطالب سخن بگویند و علی را از چشم مردم بیندازند تا حقیقت اسلام ناب آن روز که علی بود، الگوی مردم قرار نگیرد. چون اگر علی الگو قرار میگرفت، دیگر کسی زیر بار معاویه نمیرفت. یکسری احادیث هم از قول پیغمبر خدا در مدح و تعریف خود جعل کرد که در تاریخ بینظیر و کمنظیر بود.
تا قبل از معاویه انتقاد از خلفا آزاد بود و زن و مرد پای خطبههای خلیفه انتقاد میکردند. معاویه جلوی انتقاد را گرفت و در یکی از خطبههای نمازجمعه از اینکه من بین شما و زبان شما فاصلهای نمیگذارم و هرچه میخواهید بگویید، سخن گفت که مادامی که مزاحم مُلک و حکومت ما نباشید، آزادید هرچه میخواهید بگویید. درحقیقت خط قرمز آزادی، دایره قدرت و حکومت خودش بود. بنابراین با دستاندازی به ثروت مردم، تحریف دین خدا و جلوگیری از انتقاد و آزادی بیان، ثروت دست عدهای خاص و قدرت دست معاویه متمرکز شد. کسی حق چون و چرا نداشت و برخی از وعاظ و مداحانی که در خدمت خلیفه بودند، بنای تحریف دین خدا را گذاشتند.
امام حسین(ع) سال 58 که هنوز معاویه سر کار است در مراسم حج در منا خطبهای در مذمت علمای دین میخواند که از قرآن که در آن خداوند، علمای یهود و مسیحیت را مذمت میکند، درس نگرفتهاید. آنها که حرف زور میگفتند و مال زور میخوردند که همان «گفتار گناهآلود و ثروت بادآورده» است. امامحسین(ع) قبل از آنکه معاویه یا بنیامیه را مذمت کند، عالمان دین را مذمت میکند که در مقابل معاویه ساکت نشستند و چنین شجره خبیثهای درست شد. ختم کلام اینکه جریان کربلا، تقابل عدل و ظلم است، تقابل عقل و جهل است و تقابل دین حقیقی با شبهدینی است که ابزار شده بود.