محمد تقی فاضل میبدی
چکیده : به قول شهید مطهری، اصلی که وجود دارد این است که بالاخره امام حسین(ع) در برابر منکری که منشأ آن در حکومت بود ایستاد. امروز تصور میشود منظور از منکر تنها بیحجابی و مسائلی از این قبیل است و معتقد هستند که باید نهی از منکر کرد، اما منکری که امام حسین(ع) اینجا مطرح میکند حکومت نامشروعی است که ظاهری اسلامی داشته اما در واقع قصد گسترش ظلم را دارد. هدف امام حسین(ع) به گفته خود ایشان امر به معروف و نهی از منکر بود و اعتقاد داشتند حکومت ظالمانهای که یزید بنا کرده باید تغییر پیدا کند....
حکومت امویها که از معاویه شروع شد حکومتی به ظاهر دینی بود که با جهل مذهبی مردم گره خورده بود، بنابراین اساس حکومت آنها نامشروع و غصبی بود. به این دلیل اسلامی که آوردند اسلام واقعی نبود؛ قبیلهای از اشراف قریش بودند که از ابتدا با اسلام مشکل داشتند، اسلام نیز با اشرافیگری درافتاده بود. امویان دیدند که نمیتوان در مقابل اسلام به صورت کفر و شرک ایستاد، فرصتطلبی کرده و به ظاهر اسلام آورده و در فرصت مناسبی که پیدا کردند از راه کودتا، ترس، تهدید و تحریف دین جایگاه خلیفه مسلمین را به دست آوردند. معمولا هر اتفاق بزرگ و انقلابیای که رخ میدهد عدهای فرصتطلب به کمین مینشینند تا زمانی که زمینه را فراهم دیدند دوباره بازگشته و هم منافع خود را ببرند و هم به آن انقلاب یا تحولی که ایجاد شده ضربه کاری خود را وارد کنند.
معاویه خلافت خود را از راه قبیلهگری و نسبت فامیلی با حکومت وقت- عثمان- به دست آورده بود و کمکم پس از عثمان، با جنگ و ترس و تهدید خلافت خود را تثبیت کرد. به همین دلیل امام حسن(ع) با او به مقابله برخاست، اما از آنجا که مردم به دنبال پول و منافع بودند ایشان را تنها گذاشتند و امام حسن(ع) لاجرم تن به صلح داد. جریان غصب خلافت که در نهایت به سلطنت و حکومت موروثی تبدیل شد برخلاف عهدنامهای که معاویه با امام حسن(ع) بسته بود انجام گرفت و معاویه پسر خود یزید را از راه موروثی به خلافت منصوب کرد درحالی که باید به خود مردم واگذار میکرد، بنابراین خلافت اسلامی که از راه بیعت مردم پایهگذاری میشد نقض شده و شکل موروثی پیدا کرد. پس از آن معاویه بقیه امور و اینکه چگونه بر مسند خلافت بنشیند به خود یزید واگذار کرد؛ او نیز برای اینکه ظاهر مردمی و شرعی به حکومت خود بدهد راه بیعت گرفتن از مردم را انتخاب کرد. اما عدهای نیز زیر بار این بیعت نرفتند و یزید کوشید تا با زور آنها را وادار به بیعت کردن کند. امام حسین(ع) هرگز تن به حکومت یزید نمیداد و او نیز برای بیعت گرفتن از ایشان به ارعاب و تهدید متوسل شد.
همان طور که پیشتر ذکر شد حکومت امویها که از معاویه شروع شد حکومتی به ظاهر دینی بود که با جهل مذهبی مردم گره خورد. در شامات مردم اسلام واقعی را نمیشناختند؛ اسلامی ساخته بودند که معاویه آن را تبلیغ میکرد، روایتهای دروغ به پیامبر نسبت داده و احادیث ایشان را جعل میکرد و اسلامی که حکومت میخواست به مردم ارایه میشد. اعتقاد مردم نیز به اسلامی بود که معاویه ساخته بود، در زمان یزید مردم مسلمان بودند اما نسبت به اسلام حقیقی جهل داشتند. بنابراین امام حسین(ع) در برابر حکومت نامشروعی که از راه موروثی ایجاد شده و به زور و اجبار بیعت میگرفت، ایستاد.
اما از قیام و حرکت امام حسین(ع) و از نحوه ایستادگی ایشان و اینکه چه هدفی را دنبال میکرد، آیا تنها سلطه و زور را قبول نداشت و گوشهگیری را انتخاب کرده بود یا برعکس، قصد ایستادگی داشت و از ابتدا هدفشان جنگیدن و به شهادت رسیدن بود، تفسیرهای متعددی ارایه شده و هر کس با نگاه تاریخی خود این مسائل را بررسی کرده است. به قول شهید مطهری، اصلی که وجود دارد این است که بالاخره امام حسین(ع) در برابر منکری که منشأ آن در حکومت بود ایستاد. امروز تصور میشود منظور از منکر تنها بیحجابی و مسائلی از این قبیل است و معتقد هستند که باید نهی از منکر کرد، اما منکری که امام حسین(ع) اینجا مطرح میکند حکومت نامشروعی است که ظاهری اسلامی داشته اما در واقع قصد گسترش ظلم را دارد. هدف امام حسین(ع) به گفته خود ایشان امر به معروف و نهی از منکر بود و اعتقاد داشتند حکومت ظالمانهای که یزید بنا کرده باید تغییر پیدا کند.
در روایتی از رسول خدا(ص) خواندم که «هر کس در مقابل حکومت جاعلی قرار گرفت و آن را تغییر نداد، روز قیامت همان جایی میرود که آن حکومت جاعل میرود». با این بیان و این منطق بود که امام حسین(ع) در مقابل حکومت یزید ایستاد. بنابراین اول اینکه حکومت امویان خلافت اسلامی را به موروثی تبدیل کردند در لباس دین اما در واقع نماد ظلم و جهل بود. دوم، در طول تاریخ برخی کسانی جریان عاشورا را درست نشناختند یا اگر شناختند به عمد در مقام تحریف آن برآمدند تا واقعیت عاشورا در بین شیعیان زنده نماند. اما وجه تمایز قیام امام حسین(ع) با سایر قیامهایی که در آن عصر صورت میگرفت در این بود که ایشان در خط مکتب پیامبر و امام علی(ع) حرکت میکند و دلیل ماندگاری قیام ایشان نیز در این است که هیچ هدفی جز مبارزه با ظلم ندارد و در این راه نیز هم خود و هم خانواده ایشان به شهادت میرسند. به طور مثال عبدالله بن زبیر، فردی بسیار سیاسی و طالب قدرت بود و اطرافیان او نیز با یزید مراوداتی داشتند و اساس حرکت او با قیام امام حسین(ع) خیلی تفاوت دارد.
امام حسین(ع) هنگام حرکت از مدینه میفرمودند «إِنّی لمْ أخْرُجْ أشِرًا و لا بطرًا و لا مُفْسِدًا و لا ظالِمًا و إِنما خرجْتُ لِطلبِ الاِصْلاحِ فی أُمهِ جدّی» یعنی من به دنبال خوشگذرانی، پول و مقام نیستم، برای این خارج میشوم که در دین پیامبر خدا که از طریق امویان به فساد کشیده شده اصلاحاتی به وجود بیاید. زمانی که امویان قصد داشتند با زور امام حسین(ع) را به بیعت وادار کنند فرمودند من دست ذلت دراز نمیکنم و تا آخرین نفس نیز ایستادگی کرده و فرمودند «إنِّیْ لا أری الْموْت إِلا سعادهً و الْحیاه مع الظّالِمین إِلاّ برمًا» به تحقیق من نمیبینم مرگ را، مگر سعادت و نمیبینم زندگی در کنار ستمگران را، مگر عار و ننگ. کسی که با این منطق در برابر ظلم بایستد یعنی به دنبال قدرت نیست، بلکه معتقد است اگر بتواند حکومت را بر اساس قرآن و فرامین پیامبر تشکیل دهد خوب است، اما اگر نمیتواند و قدرت نیز در دست دیگران است، زیر بار زور و ستم نمیرود. بنابراین تا آخرین لحظه ایستاد و در تاریخ بشریت جریان زنده مبارزه با ظلم همیشه ماند و باید نیز جریان عاشورا یکی از جریانهای زنده تاریخ باشد.
منبع: روزنامه اعتماد