سید محمدعلی ایازی
مقدمه
در باره شخصیت که موضوع روان شناسی نیز هست، در قرآن پرسش های فراوانی است. این که شخصیت چیست و چه جایگاهی دارد و تفاوت آن با توصیف روان شناختی در کدام است، تفاوت های فردی و در شخصیت چیست و مهم ترین عوامل تأثیر گذار در شخصیت در قرآن چه می باشد؟.....
وقتی میتوان این مسائل از مباحث شخصیت را شناخت که به جهت گیری های قرآن در باب شخصیت توجه شود و دلیل انطباق آن آیات را شناخت که بتوان جایگاه شخصیت در قرآن را دریافت، و روش پیشنهادی این کتاب الهی را برای ارتقای انسان از موقعیت وراثتی، خانوادگی، آموزشی و تربیتی و محیط اجتماعی و سیاسی را نشان داد.
جایگاه شخصیت در قرآن
یکی از ویژگیهای قرآن توجه به شخصیت و هویت تربیتی است. در این کتاب، كمال انسان و به فعليت رساندن تواناییهای عالي او، يكي از محوریترین و اساسیترین اهداف رسالت پیامبران معرفی شده است. (بقره: 129، آل عمران: 16، جمعه: 2). این معنا آنگاه حاصل میگردد که مراحل تکون و ابعاد وجودي او شناسایی شوند. همچنين آن دسته از ظرفیتهای وجودي كه در نهاد او تعبيه شده، برای خود انسان مشخص شود. به همین دلیل دستهای از آیات قرآن به توصیف حالات انسان میپردازد و شخصیت مثبت و منفی انسان را به مناسبتهای مختلف به صورت هدفمند شرح میدهد.[1] امروز شخصيت، مجموعهای از جنبههای بدني، عادات، تمايلات، حالات، افكار و رفتارهايي توصیف شده است كه در فرد به صورت خصوصيات و صفاتي نسبتاً پايدار درآمده که به مانند كل عمل میکند. برخی از روان شناسان مسلمان مفهوم «شاكله»: در آیه: «قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِهِ فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدى سَبِيلًا» (اسراء 84). را به معناي شخصيت و نزدیک به اصطلاح روان شناسی آن گرفتهاند.[2]زیرا شاكله در همين حالي كه شكل و ظاهر و اعمال و رفتار بيروني فرد را تشكيل ميدهد؛ به افكار و عواطف و نسبتهاي باطني و دروني فرد نيز اشاره دارد كه به صورت مستمر پيوسته در اعماق درون و لایههای زيرين باطن انسان نفوذ كرده است. بر طبق این آیه که در مقام توصیف است، خبر از واقعیت بیرونی انسان میدهد که انسانها در رفتار تابع شاکله ها خود هستند. از این جهت به نظر قرآن شخصیت، رفتار، ادراك و احساس آدميرا شكل ميدهد و آنها را به سبك و سياق خود ميآفريند، ویژگیهای بارز و پايداري كه بر فكر، احساس، نيت و رفتار آدمي احاطه دارد، و آینده و زندگی او را ترسیم میکند. از این جهت شخصیت، محور مسئله معرفت نفس و پایه تکلیف دانسته شده است.
نسبت روان شناسی و معرفت نفس اسلامی
گفته شد، شاكله يا شخصيت، عبارت از ساخت و هيئت واحد رواني انسان است كه در اثر تعامل وراثت، محيط و تربیت و جامعه، به شیوهای خاص پاسخ میدهد. این مسئله به حق در اصطلاح روان شناسی با نام شخصیت، توصیف شده است[3]. به همین دلیل شخصيت را شايد بتوان اساسیترین موضوع علم روان شناسي دانست. زيرا در زمینههایی مانند يادگيري، انگيزه، ادراك، تفكر، عواطف و احساسات، هوش، رفتارهای ارادی و مواردي از اين قبيل به آن ارتباط پیدا میکند. با این تحلیل، میتوان مرکز بحث روان شناسی را شخصيت، و مهمترین آن دانست كه به خاطر اهميت آن، رشتة مستقلي با عنوان روان شناسي شخصيت به وجود آمده و مطالعات و بررسیهای دامنه داري را به خود معطوف داشته است. آنچه مرز این دانش را با آموزهای دینی معرفت نفس معین کرده، آن است که روان شناسی دانش است، اما این آموزها نوعی معرفت شناسی هدفمند و معنا دار برای توصیه برای چگونه زیستن و هویت یافتن است. تردیدی نیست که این دانش به اهداف معنوی کمک میکند و انسان را در معناداری زندگی و در شكل گيري و تحقق رفتار انسان جهت میدهد، اما به این معنا نیست که فلسفه روان شناسی و معرفت نفس در فرهنگ اسلامی و معارف دینی یکسان باشد و یا توصیههایی که دین برای گذشتن از مرحلهای از روان و نفس میکند، به سادگی در کار تجربی روان شناس، قابل بیان باشد، مثلاً آنچه قرآن برای پیشگیری از جرم و اخلال روانی، مانند نخوردن شراب و یا آلوده نشدن به قمار، یا رفتارهای جنسی میکند، تنها يك توصیه نیست، نوعی تفسیر از ضدیت با شخصیت مورد نظر قرآن را بیان میکند و عامل اخلال روانی و هویتی میداند. یا در نسبت سنجی میان عوامل کسب شخصیت به مجموعهای از عوامل، مانند وراثت، محیط نيازها، یا عوامل شناخت ها، انگارهها، گرایشها، به نظر میرسد که مبانی متفاوتی دارد و در میان آرا و نظرات روا نشناسان با برخی مخالفت دارد. مثلاً در باره مسئولیت پذیری، هر چند محیط و یا قدرت روان شناسی توجیه کننده وضعیت شخص است، اما آموزههای دین چنین انگارهای را نمیپذیرد و برای اراده در انجام رفتارها، و کسب هویت و شکل دهی شخصیت اهمیت بسیاری میدهد و دین به تربیت برای کسب رفتارهای ارادی بیشتر توصیه میکند.
تفاوتهای فردي در شخصيت
مردم از لحاظ استعداد و تواناییهای جسمانی و روانی و عقلانی،تفاوتهای زیادی با یکدیگر دارند که منشا آنها به تأثیر عوامل وراثتی و محیطی بر میگردد. توجه به ملاک تفاوتهای فردی در استعدادها و تواناییهای انسان برای تنظیم مسایل آموزشی و تربیتی است به گونهای که هر فرد به نوع آموزشی که متناسب با استعداد و تواناییاش میباشد، راهنمایی و ارشاد میشود. یا در مقام تربیت و سیر سلوک با آگاهی از ظرفیت و توانایی به تربیت خود میپردازد.
شخصيت بهنجار
شخصيت بهنجار از نظر قرآن، که در روان شناسی از آن سخن گفته میشود، کسی که هنجارهای اتماعی را رعایت می کند، شخصيتي است كه دستورات اخلاقی و دینی را با آگاهی عمل میکند و هنجارهای فردی و اجتماعی در مرز میانهای قرار دارد و تعادل میان قوا را در دستور کار خود قرار میدهد و به تعبیری عدالت شخصی دارد، هم به جسم توجه میکند، هم به روح، و نيازهاي هر كدام ارضا شود. انساني كه داراي شخصيت بهنجار است، به جسم و سلامت و نيرومندي آن اهميت میدهد و نيازهاي آن را در حدودي كه شرع مقدس روا میداند، برآورده میسازد و همزمان با آن به خدا ايمان میآورد. عبادات و اموري را كه موجب رضاي خدا هستند، انجام میدهد و از اعمالي كه موجب خشم خدا میشود اجتناب میکند. این دستورات شامل حقوق خدا و حقوق انسانها میشود و کوشش میکند حقوق دیگران را ضایع نکند.
تقسیمات شخصیت:
شخصیت از نظر قرآن دارای ابعادی است، شخصیت فردی و شخصیت اجتماعی. شخصیت و هویت فرد، و شخصیت و هویت جامعه (برای کسانی که قائل به هویت و حیات مستقل جامعه هستند). همچنين شخصيت بهنجار(به عنوان نمونه: مؤمنون: 1-4) و نابهنجار(انعام: 179) با جهان بینی الهی و معرفت نفسی که به دست میدهد که او خلیفه خدا در روی زمین است(بقره:30)، تعلیم اسما به او داده شده،(بقره:31) از نفحه روح الهی برخوردار است،(حجر: 29، ص72) امانتی دارد که موجودات دیگر نتوانسته اند، آن را در بر گیرند،(احزاب:72) و حیات او به مثابه حیات دیگر موجودات نیست(مائده: 32) دارای کرامت ویژه است(اسراء: 70). و نيز عوامل سازنده بهنجاري و نابهنجاري شخصيت شامل ابعاد معنوی و اخلاق دینی توصيف شده است.
تقسیم شخصیت از نظر راههای بهنجاری و نابهنجاری، زیرا قرآن كريم به منظور دستیابی به قوام و ثبات و رشد شخصيت و ارتقاي نفس به مدارج كمال انساني، راههایی را كه بتواند زمينه کسب هویت و قوام شخصیت او را فراهم سازد، ارائه داده و اموری که ایجاد اخلال در شخصیت میکند، پرهیز داده است. از سوی دیگر، این تعالیم خود یکی از تقسیمات معرفتی در باره شخصیت میگردد، شخصیت در مرحله غیر ارادی، آنگاه که به دنیا میآید و در انتخاب پدر و مادر و وراثتهای آن نقشی نداشته، یا شرایط جغرافیایی و محیط و سطح آموزش و دانش و دسترسی به اطلاعات تأثیر گذار در شخصیت او میگردند و هویت او را ساختهاند. و دستهای دیگر آنگاه که به آگاهی و قدرت انتخاب میرسد و از میان انبوه مشکلات به کسب هویت و اصلاح شخصیت خود میپردازد.
در حوزه معارف دین نسبت به شخصیت نیز تقسیم دیگری کرد: یکی از طریق بیان ارزشها و اصول اخلاقی و در برابر حالات گوناگون روان او را متذكر شده و علل انحراف و بيماري و همچنين راههای درمان را نشان داده است. و دیگری نشان دادن الگوهایی که به تکوین شخصیت انسان و پیشگیری از سردرگمی که میتواند به كمك آنها، شخصيت انساني خويش را رشد دهد.
مایههای مثبت شخصیت
کسانی که شخصیت بهنجاری دارند، میتوان گفت دارای صفات و رفتارهایی هستند که میتوان از آن به سلامت نفس یاد کرد. این بهنجاری در اثر عواملی به دست میآید، در فرهنگ قرآنی تقوا میتواند در پيشگيري و درمان افكار اغراض و سلامت روان مؤثر باشد. در تقوا هميشه يك نوع ترس وجود دارد. ترس از به خطر افتادن سعادت و يا گرفتار شدن به شقاوت و بدبختي و عذاب الهي كه از آن به «خداترسي» نيز تعبير میشود. تقوا هم به انسان بینش و قدرت تمییز میدهد. و از سوی دیگر شخصیت او را میسازد. «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً وَ يُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ» (انفال: 29). اگر از خدا پروا داريد، براى شما [نيروى] تشخيص [حقّ از باطل] قرار مىدهد و گناهانتان را از شما مىزدايد. اکنون باید دید که مهمترین صفات شخصیت ساز از نظر قرآن کدام هستند.
عزت نفس، یعنی این که انسان ارزش وجودی خود را بشناسد و برای آن ارج و قرب بشناسد. آن را در مسیر حق قرار دهد و ارزان نفروشد. مانند گوهری که انسان او را میشناسد و هر جا نمیبرد و هر جا خرج نمیکند و در اختیار هرکس نمیگذارد. و برای راحتی دنیا و کسب اموال و خوشی و زینت به هر کاری دست نمیزند. در اصل عزت میگوید: «مَنْ كانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعاً إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ» (فاطر: 10)؛ هر كس سربلندى مىخواهد، سربلندى يكسره از آنِ خداست. سخنان پاكيزه به سوى او بالا مىرود، و كار شايسته به آن رفعت مىبخشد. در معارف اهل بیت(ع) نیز از این صفت با تعبیرهای مختلفی یاد شده است.«مَن هانت عليه نفسه، فلا تأمَن شرّه[4]؛ كسي كه خودش را بي مقدار میداند، از شرّ او ايمن مباش».در مقابل كسي كه احساس زبوني و فرومايگي كند و شرافت شگرف خويشتن را باور نداشته باشد، از ارتكاب هر گونه رفتار ناپسند اخلاقي باكي ندارد.
متانت:که از آن وقار و طمأنینه در رفتار یاد شده که قرآن در سخن گفتن، راه رفتن، نمونه ای از آن را بیان میکند و گویی تأثیر گذار در شخصیت میداند: «وَ اقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ» (لقمان: 19)؛ و در راهرفتنِ خود ميانهرو باش، و صدايت را آهسته ساز، كه بدترين آوازها بانگ خران است.
عفت: پاکدامنی و نگهداری شکم و زیر شکم از چیزهایی که از انسان نیست و از دیگران است و به تعبیری حرام است. نمونه ای از آن در عفت جنسی و چشمی در قرآن در خود نگهداری چشم از دیگران برای مردان و زنان بیان شده است.(نور: 30-31).نمونههای دیگری از این صفات که تأثیر گذار در شخصیت اخلاقی است در قرآن بیان شده که نیازمند شرح و تفصیل بیشتر است، مانند، خویشتن داری، سلامت نفس، آزادگی، شجاعت، خردورزی.
هدف داری: ضرورت اصل داشتن غايت و هدف براي داشتن برنامه و احساس امید. از منظر قرآن كريم، انسان بيهوده خلق نشده است. «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ».(مؤمنون، 115) به صراحت اين آيه، خلقت انسان را هدفمند معرفي میکند و مقصد را نيز بازگشت به سوي خدا معرفي میکند.
آزادي مثبت:از طريق كوشش براي پيوستن و اتحاد با مردمان ديگر است. بدون آنكه شخص آزادي و تماميت خود را از دست بدهد.
تعادل شخصيت: مناسبترین راه حل مشكل تضاد ميان جنبههای جسماني و رواني انسان، در واقع ايجاد هماهنگي ميان آن دو است. به اين معني كه انسان در حدود شرع، نيازهاي جسماني خود را ارضا كند و همزمان با آن به ارضاي نيازهاي رواني نيز بپردازد. «و ابتغ فيما اتيكَ اللّهُ الدّارَ و الاخرهَ و لا تنسَ نصيبَكَ من الدنيا...(قصص، 77) ؛ و در آنچه خدا به تو داده، سراي آخرت را جستجو كن و بهرهات را از دنيا فراموش مكن».
ثبات شخصيت:يكي ديگر از ویژگیهای انسان كامل ثبات شخصيت است كه در اثر تغيير و تحولات بيروني دچار دگرگوني و اضطراب نمیشود. افسوس نخوردن به از دست دادن چيزي و شادمان و سرمست نشدن از به دست آوردن نعمتي، از ویژگیهای ستايش شده اين انسانها در قرآن بيان شده است:«لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ» (حدید: 23). ثبات در قلب به عنوان كانون احساسات و عواطف:«وَ ما كانَ قَوْلَهُمْ إِلاَّ أَنْ قالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا فِي أَمْرِنا وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا» (آل عمران: 147) و برای پیامبر شخصیتی که خدا از آن خبر میدهد(فرقان: 32) و ثبات در گفتار به عنوان ويژگي پسنديده انسان مؤمن در دنيا و آخرت: «يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ» (ابراهیم: 27) و ثبات در رفتار به عنوان مدد و ياري خداوند براي مؤمنان: «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ» (محمد: 7)، سه خصلت توصيف شده در قرآن است كه شخصيت انسان را ثابت نگه داشته است. قرآن پايداري در برابر آزمايشات را، پاداش ايمان و عمل صالح دانسته و آن را به درختي پاك تشبيه كرده است كه ريشه و اساس آن استوار و غيرقابل تغيير است(ابراهيم، 24).
شرح صدر: گشادگي صدر و یا دریادلی و فراخ بودن روح و روان را میتوان از ديگر ویژگیهای دیگر كمال شخصیت در قرآن ياد كرد، كه چون نوري روشني بخش، از جانب خدا براي انسان ارزاني داشته،(الزمر: 22) که موجب هدايت و كمال وي میگردد.(انعام: 125) شرح صدر، به عنوان ابزاري مهم در پيامبري و هدايت گري، از جانب حضرت موسي (ع) درخواست شده (طه: 25) و خداوند از آن به عنوان نعمتي بزرگ براي پيامبر خاتم خويش(انشراح:1) ياد كرده است.
صفات منفی شخصیت
در قرآن کریم هر چند برای وراثت جایی قائل است، و از آن به جنس خبیث و طیب و شجره خبیثه و طیبه یاد میکند (ابراهیم:24- 26)، اما برای اراده انسان نقش اساس قائل است و تمام هدف دین این است که انسان با خودآگاهی پی به مشکلات وراثتی و ژنتیکی و بسا ناتوانایی های عضوی که تأثیر گذار در کسب شخصیت و یا مبارزه با رفتارهای ویژه ببرد و مانع تأثیر گذاری آن بشود. بدون شک از این مرحله که بگذریم، صفات منفی در انسان که ریشه در شخصیت و ساختار تربیتی، آموزشی و محیطی دارد، باز ذاتی انسان نیست و هر انسان به جز این که در فطرت زمینه خوبی را دارد، میتواند با تمرین و ریاضت و تلاش و اصلاح نفس آنها را که در یک محیط خاص یا در اثر نقص عضو به وجود آمده، برطرف کند. مانند کسی که میخواهد با تمرینهای مداوم تواناییهای خود را بالا ببرد و کاستیها و نقطه ضعفها را کاهش دهد. البته ممکن است مانند کسی که عضو سالم دارد، یا آموزشهای بیشتری پیدا کرده، نشود، اما میتواند هندسه شخصیتی خود را دگرگون کند و یک نابینا، و افلیج به مراتب از انسانی سالم هویت دانشی و اجتماعی و تأثیرگذارتر پیدا کند. اين معنا هم با تجربه و هم از راه بحثهای علمى به ثبوت رسيده است. از سوی دیگر در بخش وراثتی كه ميان ملکهای نفسانى و احوال روح و ميان اعمال بدنى رابطه خاصى است. و نيز ثابت شده كه ميان صفات درونى و نوع تركيب بنيه بدنى انسان يك ارتباط خاصى است، پارهاى از مزاجها خيلى زود عصبانى مىشوند و به خشم در مىآيند، و طبعاً خيلى به انتقام علاقهمندند، و پارهاى ديگر شهوت شكم و غريزه جنسى در آنها زود فوران مىكند، و آنان را بىطاقت مىسازد، و به همين منوال ساير ملکهای كه در اثر اختلاف مزاجها انعقادش در بعضىها خيلى سريع است، و در بعضى ديگر خيلى كُند و آرام. خلاصه اينكه شخص عصبانى در عين اينكه عصبانى و دچار فوران خشم شده، باز هم مىتواند از انتقام صرف نظر كند، و شخص شکمباره باز نسبت به فعل و ترك عمل مناسب با خلقش اختيار دارد، و چنان نيست كه شخص شهوتران در آنچه كه به مقتضاى دعوت شهوتش مىكند مجبور باشد، هر چند كه ترك عمل مناسب با اخلاق و انجام خلاف آن دشوار و در پارهاى موارد در غايت دشوارى است.[5]
نمونهای از این صفات منفی به شرح زیر است. احساس حقارت، احساس ناتوانی، یأس و نا امیدی، دلمردگی، عجب، عدم اعتماد به نفس، پيمان شكني، ريا، ترس، دروغ، بخل، سودجويي، که اکنون به بخشی از آن اشاره میشود.
فرصت طلبي:که یکی از بیماریها در نظامهای استبدادی است، در روایتی از امام آمده: «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُبْغِضُ مِنْ خَلْقِهِ الْمُتَلَوِّنَ فَلَا تَزُولُوا عَنِ الْحَقِّ وَ أَهْلِهًِ»[6]. بدانید که خداوند دشمن میدارد، آدم متلون را که هر روز خود را به هر رنگ در میآورد که به قدرت نزدیک شود، پس از حق و اهلش جدا نشوید.
پيروي از هواي نفس، نمونهای از عوامل تزلزل شخصیت در فرهنگ قرآنی است.
کبر و تکبر و یا حس برتریجویی:یکی از مهمترین صفات منفی و تأثیر گذار در شخصیت، جاذبه و فعالیت مثبت و منفی انسان است. حس برتری جوییدر اساس بیشتر از احساس کمبود شخصیت و از عقدة حقارت سرچشمه میگیرد.
کینه:و نفرت نسبت به انسانها، حسادتشان به مؤمنان در نعمتهایی كه خداوند به آنها عطا فرموده است.
بدبینی:ترديد و شك نسبت به دیگران و عدم توانايي در قضاوت در زندگی و شخصیت متزلزل و مردد.
برون فكني يا فرافكني:نسبت دادن آرزوها، تمايلات، انگیزهها و خصايلي كه از سوي فرد ناپسند تلقي میشود، به ديگران است. فرافكني نوعي حیله عقلي است كه فرد با نسبت دادن حالتهای نفساني و انگیزهها و عيوب و اشتباهات خود به ديگران از آن استفاده میکند، يعني او اين مقولهها را به جاي خود در ديگران احساس میکند، مثلاً كسي كه در درون خود نسبت به كسي دشمني دارد. این مسئله در نظامهای سیاسی باعث بایکت کردن مخالفان و ایجاد بدبینی و تضاد و قطبی شدن جامعه میشود. «وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ . أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لكِنْ لا يَشْعُرُونَ»؛( بقره، 11-12)
اضطراب:احساس فراگيری است که نقش مهمي در تمامي ارتباطهای فرد با ديگران، چه در حال و چه در آينده، و احساس رنجوری ايفا میکند.
درون فكني: درون فكني حالتي است كه شخص خوبیها يا موفقيتهاي ديگران را به خود نسبت داده، يا آنها را از خود میداند.
علاقه اجتماعي:آدمي اجتماعي به دنيا میآید و به اجتماعي بودن خود علاقهامند است. اين علاقه اجتماعي در نوع آدمي فطري و ذاتي است، اما مانند بسياري از غرايز فطري ديگر نياز به تمرین و ممارست و تماس داشتن با عالم بيرون و راهنمايي و تربيت برای تقویت روحیه و مبارزه با فردگرایی و تکروی و استبداد به رأی دارد.
عوامل تکون شخصیت
1- پدر و مادر:منظور از این نقش از دو جهت میتوان اشاره داشت، یکی بُعد وراثتی آن است. یعنی شخصیتی که ریشه و برگرفته از مسائل ژنتیکی انسان دارد و یا به شخص هویت ویژهای در اثر تولد در یک خانواده، قبیله، نسل و نژاد میدهد و موقعیتهای مثبت و منفی ایجاد میکند و یکی به طور خاص نقش تربیتی والدين در خانواده، است که نقش محوري و مركزي دارد، چنان كه رسول اكرم(ص) در اين خصوص فرموده است: «كُلُّ مولودٍ يولَدُ علي الفطرهِ حتي يكونَ أبَواهُ يُهَوِّدانِهِ و يُنَصِّرانِهِ[7]؛ هر نوزادي بر فطرت توحيد متولد میشود، و پدر و مادرش او را يهودي و نصراني میکنند و از راه فطرت منحرف میسازند. و جالب این که اختیاری نیست و هیچ انسانی نمیتواند از آن گریزی داشته باشد و پدر و مادر و اجداد خود را تعیین کند. به همین دلیل امام كاظم (ع) میفرماید: «يُحفَظُ الاطفالَ بِصلاحِ آبائِهم؛[8] يعني كودكان با خوبیها و شايستگيهاي والدينشان، حفظ میشوند». در خانوادهای كه هدفهای ارزشمند و معنوي حاكميت دارد و توجه به دستورات و توصیههای تربيتي و روان شناختي در شكل بندي منظومههای ارتباطي والدين و فرزندان رعايت میشود، زمينه سلامت روان و رشد شخصيت بهنجارِ فرزندان فراهم میگردد. از آن طرف بسیاری از فضائل و رذایل شخص ناخواسته و نادانسته است. مانند فقر و اعتیاد خانواده، یا موقعیتهای اشرافی و سیاسی خانواده و یا یک نسل.
2- محیط:در خانوادهای كه هدفهای ارزشمند و معنوي حاكميت دارد و توجه به دستورات و توصیههای تربيتي و روان شناختي در شكل بندي منظومههای ارتباطي والدين و فرزندان رعايت میشود، زمينه سلامت روان و رشد شخصيت بهنجار فرزندان فراهم میگردد.
3- رسانهها در دنیای کنونی:رسانههای همگاني مانند مطبوعات، راديو، تلويزيون، سينما، ماهواره، اينترنت و ... در حال حاضر بيش از هر زمان ديگري در ساخت الگوهاي شخصيتي افراد نقش دارند. نقش رسانه به لحاظ علمی امروز تأثیر فوقالعادهای در حیات جامعه دارد و اثرات مثبت و منفی آن تردید ناپذیر شناخته شده است. به اين موضوع در روان شناسي نوين تأكيد شده، و از آن به عنوان نقش همانندسازي یاد شده است.[9] نقش پذيري انسان از ديگران به ویژه در تأثیر خیال در معارف دینی، مورد توجه قرار گرفته و از آن به دوستي و صميميت ياد شده است؛ زیرا لازمة هر تأثيري، برقراري رابطه عاطفي میباشد. اين نقش پذيري به مقتضاي افراد و اثر گذار و نوع تأثير آن، در بعضي آيات نكوهش گرديده است[10] و در هدايت پذيري متقين ستوده شده است.[11]
4- ازدواج:تشكيل خانواده و انتخاب همسر در زن و مرد در شکل گیری شخصیت هر یک از طرفین اهمیت بسیار دارد. به همین دلیل همسر گزيني و تشكيل خانواده، مهمترین رويداد زندگي دوره جواني است و تا پايان عمر بر جريان حيات و سعادت و شخصيت فرد اثر میگذارد. رسول خدا درباره انتخاب همسر فرمودند: «ایّاکم و خضراءُ الدمن». قيلَ: «يا رسولَ الله و ماخضراءُ الدَمنِ؟» قال: «المرأهُ الحَسناءُ في منبت السّوءِ»[12]؛ به پرهیزید از گياه مزبله. عرض شد يا رسول الله گياه مزبله چيست؟ فرمود: زن زيبايي كه در خانواده نااهل و محيط آلوده رشد يافته است».
5- دوستان:روان شناسان معتقدند كه معاشرت با دوستان در تمام دورههاي زندگي بر شخصيت انسان تأثيرگذار است. آدمي بسياري از خلق و خوهاي خود را از رهگذر معاشرت با دوستان و قرار گرفتن در ارتباط با آنها كسب میکند. تا آنجا که قرآن از این بد گزینی یاد میکند که روزی تأسف میخورد: «يا وَيْلَتى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيلاً» (فرقان: 28) در روایتی از حضرت رسول نقل شده است: «المَرءُ عَلي دينِ خَليلِه»[13]؛ انسان بر دين دوست خود است». یا حضرت علي (ع) نيز آسيب پذيري شخصيت انسان از دوستان نااهل را اینگونه تبيين نموده است: «مُجالسةُ اهل الهوي مَنسأةٌ للايمان و مُحضرةُ للشيطان[14]؛ هم نشيني و دوستي با اهل هوي و هوس دور كننده ايمان و نزديك کننده شيطان به انسان میباشد».
6- تربیت روحی:این عنوان از آن در روان شناسی وجدان اخلاقی یاد شده است. وجدان را محصول تربیتهای اجتماعي و شرايط يادگيري میدانند. امّا وجدان اخلاقي عبارت است از قوهای كه علاوه بر درك خويشتن و آگاهي به حالات دروني، ارزش اعمال انسان را نيز تعيين میکند، خوب و بد اعمال را تشخيص میدهد و به قضاوت و سنجش در اين زمينه میپردازد. و بر این اساس به تربیت خود میپردازد تا به گونهای ای که شخصیت فرد به آن گونه میشود که خصلتهای منفی کاهش پیدا کند و خصلتهای مثبت افزایش پیدا کند.
7- نظام سیاسی:در تکوین و نهادینه شدن برخی صفات شخصیت در جوامع اهمیت بسیاری دارد. هر آموزش و رفتار حکومت چه در جهت مثبت و چه در جهت منفی یکی از عوامل تأثیر گذار در شخصیت افراد و جامعه است. شاهد بر اين معنا روايتي است که از امام کاظم (ع) در ذيل آيه شريفه: «قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ» (اعراف/32) از کتاب غيبت نعماني نقل شده است: « انّ القرآن لهُ ظاهرٌ و باطن، فَجَميعُ ما حَرَّم الله فِي القرآنِ فَهُو حرامٌ عَلي ظاهرهِ كَما هو في الظاهر، و الباطنُ مِن ذلک ائمة الجور، و جميع ما َاحل اللهُ في الکتاب فهو حلال و هو ظاهر، و الباطن من ذلک ائمة الهدي»[15]. طبق اين بيان، گناهاني که در قرآن آمده، موارد آشکاري دارد که همان محرمات است، اما باطن اين فواحش، امامان جور و ستم است و تمام حلالها در کتاب خدا اوامري است که خداوند در قرآن بيان کرده، و باطن آنها امامان بر حق و هدايت هستند.
نمونه دیگر، تأثیرنظامهای استبدادی در روحیات انسانها در صفاتی مانند فرهنگ تملق، ریاکاری، دورویی، ضعف و جبونی است. قرآن نمونهای از این فرهنگ را بیان میکند که چگونه به تحقیر شخصیت میپردازند تا اطاعت و تسلیم افراد جامعه را نهادینه کنند و از بحرانهای عدم مشروعیت پیشگیری کنند. در قرآن کریم در باره یکی از همین قدرتهای استبدادی میگوید: «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ». (زخرف: 54).پس قوم خود را تحقیر کرد [و آنان را فريفت] و اطاعتش كردند. باز در جایی دیگر از تأثیر نظام سیاسی در شخصیت میگوید: «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِي الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِيَعاً يَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ يَسْتَحْيِي نِساءَهُمْ إِنَّهُ كانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ» (قصص: 4). در باره قدرت طاغیان میگوید: «فَأَمَّا مَنْ طَغى(37)وَ آثَرَ الْحَياةَ الدُّنْيا(38)فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوى (39)؛(نازعات: 37-41)پس هر كس که سركشی کند و زندگي دنيا را برگزيند، دوزخ جايگاه اوست». «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ (نمل: 14)تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ(قصص: 83).
لذا قرآن از زبان موسی نقل میکند: به شکرانه نعمتی که به من دادی، پشتوانه ستمگران نخواهم شد.: «قالَ رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيراً لِلْمُجْرِمِينَ». (قصص/ 17). موسى گفت پروردگارا به خاطر اين نعمت كه به من ارزانى داشتى تا آخر عمرم هرگز پشتيبان مجرمين نمىشوم. «پشتوانه ستمگران شدن ممنوع است.» چون میداند که کمک به ظالم هر اندازه که باشد، به جامعه و دین مردم آسیب میرساند و مردم را بی هویت و بی شخصیت میکند.
باز در اهمیت تأثیر منفی نظامهای سیاسی جائرانه اضافه شود که استبداد و خودمحوری خود نوعی بیماری اجتماعی است و اين بيمارى در جوامع استبداد زده، داستان درازى دارد. آثار و زیانهای استبداد به یکی و دو تا ختم نمیشود، یکی از آشکارترین این زیانها، توسعهنیافتگی است. یکی دیگر از آنها قطبی شدن جامعه و فراهم شدن فضای جبهه بندی و شکل گرفتن جنگهای مذهبی است. از آثار دیگر نظامهای استبدادی دینی و سیاسی، رواج تکفیر است. از دیگر آثار استبداد، پایین آمدن و فرو کاهش پیدا کردن ظرفیت و قدرت تحمل مخالف است، چون ظرفیت فکری و قدرت تحمل جامعه پایین میآید، هر سخنی خطرناک، توطئه آمیز و مشکوک به نظر میرسد، چنانکه تکفیر به حاکمان کمک میکند تا مخالفان خود را سرکوب کنند. به همین دلیل، عموماً در محیطهای رشد نيافته و بی سواد و کم سواد و عوام پرست شكل میگیرد. در جوامعى كه سعهصدر و قدرت تحمل عقايد در افراد تنزل يافته و هر فكر مخالفى به حساب ضديت با دين و شريعت گذاشته میشود و عدهای چنين میاندیشند كه تنها عقايد آنها صحيح و برتر و قدسى است و كسانى كه همراهى با آنان را ندارند، محكوم و مطرود هستند، شكل میگیرد.
در برابر این توصیفات منفی که تأثیر گذار در شخصیت فرد و جامعه و به همه نهادهای آن از جمله نظام دینی و خانواده است، تأثیر حکومتهای عادل و آزاد و با انتخاب مردم است. در روایتی پیامبر گرامی، ویژگیهای حکومت عادلانه را بر می شمارد. اين روايت نيز هم از طريق شيعه و هم سنى نقل شده است: «إذا كانت اُمراؤُكُم خِياركُم و أغنياءُكُم سُمَحاءُكم و أمرُكُم شورى بِينِكُم، فَظَهْر الارض خَيرٌ لَكُم مِن بَطنَها.».[16] يعنى: «هنگامى كه حكومتگران شما از بهترینها باشند و ثروتمندان كريمان و در ميان شما نظام شورايى برقرار باشد، پس بدانيد كه روى زمين براى شما از زير زمين بهتر است.» كنايه از اينكه زندگى مردم راحتتر است.
7- نقش اراده شخص:پس از گذار از همه این عوامل از نظر قرآن تمام توجه به این مهم است. این اصل هر چند در روان شناسی برای اصلاح شخصیت سخن گفته شده، اما آن چنان که قرآن در باره آن سخن گفته کندوکاو نشده و هدفمندی و جهت گیری علم النفس در فرهنگ اسلامی و مباحث گسترده علم اخلاق، عرفان عملی و تجربههای سیر و سلوکی و ادبیات غنی پیرامونی آن شاهد بر اهمیت و توجه به این عامل و حاکمیت یافتن آن بر همه عوامل پیشین است. در حقیقت تمام مباحث روان شناسی اسلامی برای شناخت نقاط خلل در شخصیت برای تأثیر گذاری در اراده است. از سوی دیگر مهمترین وجه مشترک میان دانش روان شناسی با علم نفس در فرهنگ اسلامی اهتمام به معرفت و تأثیر آن در ساختن شخصیت پس از وراثت، پدر و مادر، محیط ، آموزش و رسانه و نظام اجتماعی و سیاسی است. زیرا از نظر قرآن هیچ چیز از مسئولیت او کاهش نمیدهد. «و لا تكسِبُ كُلُّ نفسٍ الّا عليها و لا تزرُ وازِرَهٌ وِزرَ اُخري» (انعام/164) هيچ كس چيزي نيندوخت و هيچ كس بار گناه ديگري را بر دوش نمیگیرد». و لذا علت رفتار آدمي، را باید در خود او جستجو كرد، نه در عوامل محيطي و بيروني، گرچه عوامل بيروني نيز نقش دارند.
نکته دیگر از ويژگىهاى انسان، داشتن وجدان اخلاقى و شناخت فطرى خوبىها و بدىها و سرزنش و ملامت خود يا ديگران به هنگام انجام بدىها است. راضى به فرمان حقّ باشد و آنچه بر سرش آيد بىتاب نشود. آیه بعد، «کل نفس بما کسبت رهینه»(مدثر،38) هر کس در گرو آن چیزی است که کسب کرده است.رهينه" از ماده" رهن" به معنى" گروگان" است، و آن وثيقه در گرو انجام وظائف و تكاليف او است، هنگامى كه آن را انجام مىدهد آزاد مىگردد و گر نه در قيد اسارت باقى خواهد ماند[17].
راههای حفظ شخصیت
انسان موجودي كمال خواه است و ترقي خويش را در بسياري از موارد در موقعيت و پذيرش اجتماعي میبیند. در تقسیمهای شخصیت گفته شد، این راهها به دو بخش ارادی و غیر ارادی تقسیم میشود، مثلاً گاه لازم است که التهاب و ناآرامی شخص فرو کاهش داده شود، یکی از طریق امور ارادی و انتخابی و بر اثر آموزش و ممارست و تربیت است، مانند ذکر و تلقین که براي حفظ و بقاي شخصيت، از آن استفاده میشود و گاه به شیوههای ناخودآگاه آگاه و غيرارادي براي كاهش اضطراب استفاده میشود.اما نباید فراموش کرد که انسان دارای اختیار و اراده است و میتواند به همه عوامل جبری محیط فائق آید و با آنها مبارزه کند و بر مشکلات خود فائق آید.
راههای اصلاح و حفظ شخصیت را میتوان از جهتی دیگر به دو بخش تقسیم کرد، یکی آنهایی که در دین تعلیم داده شده، و به کمک آنها انسان میتواند به بهبود حال خود بپردازد، مانند کسب معرفت از خود و شناخت ضعفها و قوتها، و عمل بر اساس آنها و تجربههای بشری برای کسب مهارتها و تمرینهای لازم برای غلبه بر آنها و دیگری دستوراتی که به تقویت اراده انسان در اصلاح و بهبود کمک میکند، که آنها به دو بخش تقسیم میشوند، اثباتی، مانند نماز، روزه، دعا، ذکر، و استعانت از حضرت حق برای مبارزه با صفات خلل زا و تخریب کننده شخصیت و در بخش سلبی ترک محرمات و گناهانی که به صورت مستقیم و غیر مستقیم هویت انسانی انسان را بر باد میدهد و شخصیت او را ملکوک میسازد.
جمع بندی
شخصیت آدمی از نظر قرآن، دارای یک شاکله کلی و غیر ارادی نیست، بلکه شاکله ها دارد، یک شاکله آدمی زاییده نوع خلقت و خصوصیات ترکیب مزاج و شرایط روحی و خانوادگی و محیطی اوست که شاکله ای شخصی و خلقتی است، و از فعل و انفعالهای مجازات بدنی او حاصل میشود. مانند خود مزاج او که در یک کیفیت میانهای است که فعل و انفعالهای کیفیتهای متضاد با یکدیگر حاصل میشود. و شاکله دیگر او در اثر وراثت و تربيت و فرهنگ اجتماعى غیر اختیاری(و به تعبیر برخی زندان و جبر اجتماعی[18]) مانند محیط و نظام اجتماعی و سیاسی براى انسان پيدا مىشود. از نظر قرآن به لحاظ روان شناسی برای شخصیت و صیانت آن اهمیت بسیار قائل شده و شناخت نفس برای جایگاه شخصیت و حفظ آن دانسته شده است. مشکلات و مسائل رواني رفتار انسان هر چند مرحله نخست برگرفته از وراثت، چدر ومادر و محیط است، اما مسئولیت انسان به عنوان انسان عاقل و خردمند را نمی کاهد و تمام توقعات از آن هنگام آغاز می گردد که به موقعیت خود پی ببرد و شخصيّت فكرى و روحى و اخلاقى خود را اصلاح کند. و در این میان انتخاب راه و روش و شیوه تربیت و سیر و سلوک و ممارست فراوان برای اصلاح و بهبود و در مرحلهای ارتقا نقش اساسی را ایفا می کند. به همین دلیل خود بسیاری از شیوه های سیر و سلوک را بیان کرده و در این جهت می توان ادعا کرد، روش های خود سازی توقیفی و تابع دستور دینی است و نمی توان از هر روشی استفاده کرد. یوگا و ریاضت های سخت غیر انسانی و دستور العمل های خودساخته گاه نه تنها تعادل شخصیت می سازد که موجب مهجوریت می شود و روشن شدن آن در این نوشته نمی گنجد و نیازمند به مباحث بسیار دارد.
فهرست منابع
احمدي، علي اصغر، روان شناسي شخصيت از ديدگاه اسلامي، تهران، چاپخانه سپهر، چاپ اول، 1368
باقري، خسرو، نگاهي دوباره به تربيت اسلامي، تهران؛ انتشارات مدرسه، چ هفتم،1374.
بستاني، محمود، اسلام و روانشناسي، ترجمه محمود هويشم، مشهد، آستانقدسرضوي، چاپسوم، 1387
مجلسی، بحار الانوار، بیروت، دارالوفا، 1402ق.
یادداشت ها:
[1]. در قرآن کریم بارها از صفاتی مثبت حب خیر، دارای فطرت، و یا صفاتی همچون هلوع، جزوع، منوع، یاد شده است.
[2]باقری، خسرو، نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، ص130.
[3]. احمدي، علي اصغر.روان شناسي شخصيت از ديدگاه اسلامي، ص 21. تهران، چاپخانه سپهر، چاپ اول، 1368.
2. مجلسي، محمدباقر، بحار الانوار، 1403، ج 44، ص 192.
[5].الميزان، ج13، ص: 263
[6] بحارالانوار، ج69، ص126 ، باب 100 الشك ...
3. قمي، عباس، سفينه البحار، تهران، دارالاسوه، 1414، ج 7، ص 115.
2. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، 1413 ق، ج 5، ص 178
1. شعاري نژاد، علي اكبر، نگاهي نو به روش شناسي آموختن، تهران، چاپخش، 1380، ص 218
2. فرقان، 28
3. زخرف، 68.
1. كليني، محمدبن يعقوب، فروع كافي، ج 5، ص 332، باب اختيار الزوجه، حديث 4.
4. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1403، ج 74، ص 192.
5. محمدي، ميزان الحكمه، 1367، ج 2، ص 63.
[15]. بحارالانوار،، ج24، ص190 .
[16]ـ سنن ترمذى، ج 3، ص 361، باب 64; تحف العقول، ص 36.
[17]. از بعضى از كلمات اهل لغت مانند راغب اصفهانی، چنين بر مىآيد كه يكى از معانى" رهن" ملازمت و همراهى است. طبق اين معنى مفهوم آيه چنين مىشود كه همه همراه اعمال خويشند، خواه نيكوكاران، و خواه بدكاران.
[18]. اشاره به اثر معروف دکتر شریعتی از چهار زندان، طبیعت، تاریخ، محیط و نظام سیاسی.