رضا احمدی
19 اسفند سالروز رحلت سید جمالالدین اسد آبادی است که طی 30سال تلاش خستگیناپذیر در پی بیداری و نجات مسلمانان از استبداد، جهالت، تفرقه، خرافه و آشنایی آنها با جوهره اسلام بود. بیش از 120 سال از درگذشت ایشان میگذرد. در آن عصر در منابر و مساجد، سخنی از واعظان و عالمان درباره بیداری، حقوق، قانون و آزادی گفته نمی شد و ندایی که مردم را به دفاع از دین ، حقوق و آزادی برانگیزاند، شنیده نمیشد.
در بیشتر مدارس و حوزههای علمیه، کتابها ساکت و آرام باز و بسته میگشت و درسها یکنواخت و بیتعهد خوانده میشد. طلاب و نویسندگان از رسالت و تعهد خویش آگاه نبودند و مفتیان راه را نمی شناختند. روزنامهنگاران شهامت نداشتند و تجددخواهان از اصالت موضعی برخوردار نبودند. روشنفکران اعتماد به نفس را از دست داده بودند. صاحباب قدرت، در پی توسعه قدرت مطلقه خود بوده، سر بر آستان بیگانگان فرو میآوردند.
در این عصر خفته بود که سید جمال الدین طلوع کرد. سید جمال الدین اسدآبادی پس از سفرها و تاملها و دیدن حال اسفبار مسلمانان، از اندونزی تا اسکندریه، از تهران تا قاهره و از مکه تا ماوراء النهر، پس از دیدن خاموشی عالمان و متروک ماندن قرآن و غلبه خیانت و ستم و گریزانی از حق، با حضور در کشورهای مسلمان و غیر مسلمان و شرق و غرب، بانگ اصلاحات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی برآورد. او بی آنکه، خود را به رنگ، زبان ملیت و مذهب محدود سازد، پرچم اصلاحات را بر افراشت. پیامش نجات انسانها بود. او به عنوان یک مسلمان آگاه از عقب ماندگی، استبداد زدگی، جهالت، خرافه و بیگانگی از پیام نجات بخش اسلام و...رنج میبرد.
سید جمال سالها در پاریس، لندن مونیخ، وین و... به روزنامه نگاری، گفتگو با اندیشمندان، رهبران سیاسی و سخنرانی در دانشگاهها و مراکزی علمی به این جمعبندی رسید که «به غرب رفتم اسلام را دیدم ولی مسلمان ندیدم و به مشرق برگشتم اسلام ندیدم، ولی مسلمان دیدم.» این سخن حاصل سی سال تجربه او بود که مسلمانان آن را جدی نگرفتند و دچار وضعیت نابهنجاری شدند که حال و روز امروز آنان گواه نشنیدن آن سخن است.
اگر ما چون گذشته متوجه وخامت مسئله نباشیم و نتوانیم همزمان با بر قراری امنیت و عدالت اجتماعی، رفتارها و پندارها و گفتارهای حاصل از زیستن در زیر ظلم، فقر و نابرابری خود را تغییر دهیم، همچنان از نظر اخلاقی دچار آسیب خواهیم بود.
اگر همزمان با برنامهریزی در جهت توسعه مادی جامعه، برنامههایی در جهت تحول اخلاقی و معنوی مردم تدارک دیده نشود، به طور قطع نه تنها اخلاق در بین مردم رشد نخواهد کرد. بلکه همین خلقیات، مانع بزرگی در راه توسعه خواهد بود.
ما پند دلسوزانه آن مصلح بزرگ را جدی نگرفتیم و حال پس از یک قرن، هنور گرفتار همان مصائب گذشته هستیم. متاسفانه سالهاست چشم بر واقعیتها بستهایم و در توهم بزرگی و تفاخر به گذشته و تاریخ چند هزارساله و مسلمانی خود، بر واقعیتهای جامعه چشم بستیم و همچنان در مشکلات اخلاقی فردی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و حقوقی غوطهور هستیم و این خلقیات سد راه توسعه و ترقی ما گردیده است. امروز هم که مردمان به دیار غرب میروند، شاهد همان جمله سید هستند؛ زیرا ما آن پند را جدی نگرفتیم و آن را چون گذشتگان دشمنی تلقی کردیم.
دسته ای از خلقیات که جامعه ما را آزار می دهد:
در طول تاریخ در جامعه ایران رابطه انسانها برابر نبوده است و انسانها همواره در ترس و ناامنی به سر میبرند و برای امنیت خود ، به سکوت، سازش، تعریف، تمجید و اطاعت بی چون و چرا رو میآورند. انتقاد تحمل نمیشود، و بله قربانگویی احترام تلقی میشود. مصلحان دشمنترین مردم محسوب میشوند و قدرتمندان از حالت جانثاری، بندگی و ذلت مردم لذت میبرند. زورگویی به زیردست را خوش میدارند، هر اعتراض به مافوق تهدید است و هر اعتراضی رنگ سیاسی پیدا کرده، باید سرکوب شود. باید همرنگ جماعت شوید. حقیقت تلخ ترین چیز است. از القاب بلند لذت می بریم، جامعه را به خودی و غیره خودی تقسیم میکنیم. ریاکاری و چند چهرهگی، دروغگویی، سرک در زندگی دیگران، از غیبت و تهمت لذت بردن، خود را در پشت چهره دین مخفی کردن، به رسمت نشناختن عقیده دیگران، قانون گریزی، تفاخر به گذشته، فامیلگرای، عدم پذیرش تفاوتها، نپذیرفتن اشتباهات، روحیه عذرخواهی نداشتن از خطاها و خطاها را به گردن دیگران انداختن، از پیشرفت دیگری رنج بردن و خود را در هر زمینه صاحب نظر دانستن، خود را پاسخگو ندانستن و استفاده ابزاری از مقدسات، توهم دشمن و... اینها دستهای از خلقیاتی است که ما را درمانده و زمینگیر کرده است.
سخن سید جمالالدین اسد آبادی بیشتر ناظر بر این خلقیات است. ما این خلقیات نهادینه شده طی قرنها را در زیر عناوین ملی و مذهبی پنهان کرده و حاضر به ملاحظه و اصلاح آن نشدیم. اگر پیام سید جمال الدین را مدیران گذشته و حال جدی می گرفتند، قطعا وضع ما بهتر از امروز بود.
19 اسفند سالروز رحلت سید جمالالدین اسد آبادی است که طی 30سال تلاش خستگیناپذیر در پی بیداری و نجات مسلمانان از استبداد، جهالت، تفرقه، خرافه و آشنایی آنها با جوهره اسلام بود. بیش از 120 سال از درگذشت ایشان میگذرد. در آن عصر در منابر و مساجد، سخنی از واعظان و عالمان درباره بیداری، حقوق، قانون و آزادی گفته نمی شد و ندایی که مردم را به دفاع از دین ، حقوق و آزادی برانگیزاند، شنیده نمیشد.
در بیشتر مدارس و حوزههای علمیه، کتابها ساکت و آرام باز و بسته میگشت و درسها یکنواخت و بیتعهد خوانده میشد. طلاب و نویسندگان از رسالت و تعهد خویش آگاه نبودند و مفتیان راه را نمی شناختند. روزنامهنگاران شهامت نداشتند و تجددخواهان از اصالت موضعی برخوردار نبودند. روشنفکران اعتماد به نفس را از دست داده بودند. صاحباب قدرت، در پی توسعه قدرت مطلقه خود بوده، سر بر آستان بیگانگان فرو میآوردند.
در این عصر خفته بود که سید جمال الدین طلوع کرد. سید جمال الدین اسدآبادی پس از سفرها و تاملها و دیدن حال اسفبار مسلمانان، از اندونزی تا اسکندریه، از تهران تا قاهره و از مکه تا ماوراء النهر، پس از دیدن خاموشی عالمان و متروک ماندن قرآن و غلبه خیانت و ستم و گریزانی از حق، با حضور در کشورهای مسلمان و غیر مسلمان و شرق و غرب، بانگ اصلاحات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی برآورد. او بی آنکه، خود را به رنگ، زبان ملیت و مذهب محدود سازد، پرچم اصلاحات را بر افراشت. پیامش نجات انسانها بود. او به عنوان یک مسلمان آگاه از عقب ماندگی، استبداد زدگی، جهالت، خرافه و بیگانگی از پیام نجات بخش اسلام و...رنج میبرد.
سید جمال سالها در پاریس، لندن مونیخ، وین و... به روزنامه نگاری، گفتگو با اندیشمندان، رهبران سیاسی و سخنرانی در دانشگاهها و مراکزی علمی به این جمعبندی رسید که «به غرب رفتم اسلام را دیدم ولی مسلمان ندیدم و به مشرق برگشتم اسلام ندیدم، ولی مسلمان دیدم.» این سخن حاصل سی سال تجربه او بود که مسلمانان آن را جدی نگرفتند و دچار وضعیت نابهنجاری شدند که حال و روز امروز آنان گواه نشنیدن آن سخن است.
اگر ما چون گذشته متوجه وخامت مسئله نباشیم و نتوانیم همزمان با بر قراری امنیت و عدالت اجتماعی، رفتارها و پندارها و گفتارهای حاصل از زیستن در زیر ظلم، فقر و نابرابری خود را تغییر دهیم، همچنان از نظر اخلاقی دچار آسیب خواهیم بود.
اگر همزمان با برنامهریزی در جهت توسعه مادی جامعه، برنامههایی در جهت تحول اخلاقی و معنوی مردم تدارک دیده نشود، به طور قطع نه تنها اخلاق در بین مردم رشد نخواهد کرد. بلکه همین خلقیات، مانع بزرگی در راه توسعه خواهد بود.
ما پند دلسوزانه آن مصلح بزرگ را جدی نگرفتیم و حال پس از یک قرن، هنور گرفتار همان مصائب گذشته هستیم. متاسفانه سالهاست چشم بر واقعیتها بستهایم و در توهم بزرگی و تفاخر به گذشته و تاریخ چند هزارساله و مسلمانی خود، بر واقعیتهای جامعه چشم بستیم و همچنان در مشکلات اخلاقی فردی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و حقوقی غوطهور هستیم و این خلقیات سد راه توسعه و ترقی ما گردیده است. امروز هم که مردمان به دیار غرب میروند، شاهد همان جمله سید هستند؛ زیرا ما آن پند را جدی نگرفتیم و آن را چون گذشتگان دشمنی تلقی کردیم.
دسته ای از خلقیات که جامعه ما را آزار می دهد:
در طول تاریخ در جامعه ایران رابطه انسانها برابر نبوده است و انسانها همواره در ترس و ناامنی به سر میبرند و برای امنیت خود ، به سکوت، سازش، تعریف، تمجید و اطاعت بی چون و چرا رو میآورند. انتقاد تحمل نمیشود، و بله قربانگویی احترام تلقی میشود. مصلحان دشمنترین مردم محسوب میشوند و قدرتمندان از حالت جانثاری، بندگی و ذلت مردم لذت میبرند. زورگویی به زیردست را خوش میدارند، هر اعتراض به مافوق تهدید است و هر اعتراضی رنگ سیاسی پیدا کرده، باید سرکوب شود. باید همرنگ جماعت شوید. حقیقت تلخ ترین چیز است. از القاب بلند لذت می بریم، جامعه را به خودی و غیره خودی تقسیم میکنیم. ریاکاری و چند چهرهگی، دروغگویی، سرک در زندگی دیگران، از غیبت و تهمت لذت بردن، خود را در پشت چهره دین مخفی کردن، به رسمت نشناختن عقیده دیگران، قانون گریزی، تفاخر به گذشته، فامیلگرای، عدم پذیرش تفاوتها، نپذیرفتن اشتباهات، روحیه عذرخواهی نداشتن از خطاها و خطاها را به گردن دیگران انداختن، از پیشرفت دیگری رنج بردن و خود را در هر زمینه صاحب نظر دانستن، خود را پاسخگو ندانستن و استفاده ابزاری از مقدسات، توهم دشمن و... اینها دستهای از خلقیاتی است که ما را درمانده و زمینگیر کرده است.
سخن سید جمالالدین اسد آبادی بیشتر ناظر بر این خلقیات است. ما این خلقیات نهادینه شده طی قرنها را در زیر عناوین ملی و مذهبی پنهان کرده و حاضر به ملاحظه و اصلاح آن نشدیم. اگر پیام سید جمال الدین را مدیران گذشته و حال جدی می گرفتند، قطعا وضع ما بهتر از امروز بود.