سعیدیانفر: بازسازی مفاهیم دینی از کارهای امام حسین بود./ الگوپذیری یکی از ویژگیهایی است که در درون انسان وجود دارد./ شخصیت اهل بیت به دست افراد نادانی که سعی میکردند بر جنبههای عاطفی زیاد تکیه بکنند ولی بر جنبههای معرفتی کم-تر تکیه کردند، پوشانده شد./ خوش اخلاقی هم چون ارتباط خوب انسان با انسان دیگری است، که مرضی خدا است ارتباط غیر مستقیم با خداوند است.
حجتالاسلاموالمسلمین محمدجعفر سعیدیان فر از زندانیان سیاسی قبل از انقلاب،پژوهشگر و نویسنده دینی، فرمانده اسبق سپاه قم، نماینده دور دوم و سوم مجلس و عضو مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم در این مصاحبه ضمن اشاره به برخی ابعاد سیره اجتماعی امامحسین(ع)، به ضرورت الگوپذیری عملی از آن حضرت در کنار محبت به آن بزرگوار اشاره کردند.
یکی از کارهای امامحسین(ع) بازسازی مفاهیم دینی بود
* پرداختن به کدام بُعد از ابعاد شخصیتی امامحسین(ع) را برای زندگانی امروز ما ضروریتر میدانید؟
** با تشکر از حضرتعالی و مجله حریمامام که این فرصت را به من دادند که در رابطه با شخصیت اباعبداللهالحسین(علیهالسلام) صحبتی داشته باشم؛ بحث من در رابطه با اباعبدالله و کلّاً ائمه معصومین این است که ما نگاهمان نباید تک بعدی باشد. متأسفانه الان نگاهی که ما به امامحسین(علیهالسلام) و سایر ائمه داریم، فقط بر جنبه عاطفی و محبت تکیه میکنیم و گاهی چاشنیاش هم به کرامات و چیزهایی که بعضاً هم با عقل جور نمیآید و برای نسل امروز ما هیچ اقناعی نیست، متوسل میشویم؛ در صورتی که ما در رابطه با امام حسین(ع) و ائمه معصومین(ع) سه پایه و سه بُعد را باید در نظر بگیریم:
۱- معرفت: اولین قضیه این است که ما باید به آنها معرفت و عرفان پیدا بکنیم چون شما در همه زیارتها هم میخوانید «عَارِفاً بِحَقِّكُمْ». عارفاً بحقکم، بحث شناخت شناسنامهای نیست؛ بحث این است که اصلاً فلسفه امامت چیست و اصلاً امام فقط برای دوست داشتن است یا نه غیر از این که ما باید امام را بشناسیم، وظایف دیگری هم در قبال او داریم؟! البته یک پایه هم محبت و عاطفه است؛ ولی پایه مهمتر اسوهپذیری و این است که ما باید از آنها متابعت بکنیم. الگوپذیری یکی از ویژگیهایی است که در درون انسان وجود دارد. انسانها دنبال الگو هستند و ائمه(علیهمالسلام)می توانند الگوهای عملی زندگی ما باشند. این که ما فقط بر محبت تنها و جنبه-های عاطفی و کرامت هایی که آنها را فوق بشری قرار بدهد، تکیه بکنیم، به نظر من این به معنای این است که ما ائمه و امامحسین را از دسترس خودمان دور بکنیم و اینها را در جایی قرار بدهیم که دیگر غیرقابل پیروی باشند؛ و این خودش یک اشکال مهمی است که متأسفانه در تفکر جامعه ما گاهی ایجاد شده است؛ مثلاً میگویند حرکت امام حسین مخصوص خودش بود!
البته امامحسین در یک جایگاه کرامتی والا قرار دارد و ما جایگاه والای او را قبول داریم؛ ولی خود امامحسین دریک خطابهای در راه حرکت بسوی کوفه و کربلا دریک توقفگاه برای نماز می خوانند ودرآغاز آن عموم مردم را مخاطب قرار می دهند« «أَیُّهَا النّاسُ؛ إِنَّ رَسُولَ اللّهِ(صلى الله علیه وآله) قالَ: «مَنْ رَأى سُلْطاناً جائِراً...» می فرمایند«فَلَکُمْ فِیَّ أُسْوَهٌ»،(تاریخ طبری ج3 ص306 احقاق الحق ج11 ص639)امام(ع) برروی واژه اسوه تاکید می کنند و می گویند برای شما در من اُسوه است؛ یعنی از من پیروی بکنید. خب از چه چیزی پیروی بکنم؟ چگونه پیروی بکنم؟ بدون آگاهی و بدون معرفت آیا میشود پیروی کرد؟
۲- محبت: محبت و عاطفه باید باشد؛ چون موتور حرکت است. محبت اهلبیت را من قبول دارم و بسیار هم مهم است؛ منتها این محبت مربوط به هدایت و این است که انسان در جهت هدایت به سوی کمال الهی قرار بگیرد. ولی متأسفانه در تاریخی که بر اسلام گذشته است، فاجعههایی هم در رابطه با اباعبدالله-الحسین(ع) و هم در رابطه با ائمه و اهلبیت، اتفاق افتاده است که به قول علامه طباطبایی در تفسیر «المیزان»- که من در کتاب «نگرش امامعلی به قدرت»، این بحث را آوردهام- می-گوید «مرجعیت اهلبیت، با این همه تأکید که شده بود، ودر حدیث متواتر ثقلین اهلبیت کنار قرآن قرار گرفته بودند در زمان خلفا به صورت سیاسی و غیرسیاسی رها شد... در جوامع حدیثی که دهها هزار حدیث آمده است، از امامحسین و اهلبیت خیلی حدیث کم است و اصلاً نمیگذاشتند کسی سراغ اینها برود و اگر هم کسی به آنها مراجعه کرده است، حدیثی از اینها روایت نشده است و اهلبیت مثل امام حسن، امام حسین و امام علی(علیهم السلام) که از کودکی همیشه و شبانهروز در کنار پیغمبر بودند و با پیغمبر بزرگ شدند، در جوامع روایی احادیث که اهلسنت روایت کردهاند، از آنها حدیث خیلی کم هست؛ مثلاً در فقه از امام حسین 3-2 حدیث بیشتر روایت نشده است، یا از امامحسن هم-با این که خلافت ظاهری هم داشته است- تعداد احادیث در فقه خیلی کم است؛ اما از فلان صحابی که دو سه سال پیغمبر را دیده است، ده هزار حدیث روایت شده است. البته بعداًدریک برهه ای از زمان در دوره انتقال حکومت از بنی امیه به بنی عباس توسط امام باقر وامام صادق (علیهم السلام) در فرصتی که پیش آمد، یک مقدار احادیث پدران بزرگوارشان ائمه معصومین راکه به فراموشی سپرده شده بودند باز گوکردند واحیا شد ولی بعداً آن هم دچار انحراف دیگری شد که غالّین ایجاد کردند و کذّابین هم چیزهایی را به خود ائمه نسبت دادند و انحراف دیگری ایجاد شد». (ترجمه تفسیر المیزان، ج 5، صفحه 450)
* دشمنان و دوستان غافل چگونه میان شخصیت اهلبیت(ع) و مردم جدایی انداختند؟ چرا در طول تاریخ مردم کمتر به سراغ الگوگیری از معصومین(ع) رفتهاند؟
** من این را میخواهم مطرح کنم که چه شد که امام-حسین(علیهالسلام) که جزو عترت است و کتاب و عترت با هماند و عترت، مفسّر کتاب است و حدیث عترت را همه شیعه و سنی نقل کردهاند، و شخصیت امامحسین(ع) به عنوان الگو برای ما بسیار مهم است که ما بتوانیم از او الگو پذیری بکنیم، کنار زده شدند؟!
در آن سه پایه کارهایی شد.
در مرحله اول مرجعیت اینها را اجازه ندادند.
در مرحله دوم، امام صادق و امام باقر(علیهماالسلام) بین دو خلافت اموی و عثمانی فرصتی گیرشان آمد و سعی کردند که احادیث پدرانشان و فراموششدهها را احیا بکنند؛ ولی بعداً انحرافی ایجاد شد و هم کذابین و جعالین آمدند سعی کردند حدیثهای جعلی به همان ائمه نسبت بدهند و هم «غالّین» آمدند احادیث خیلی زیادی در کرامت و چیزهایی که اینها را از دسترس و اسوه بودن خارج بکند، جعل کردند. این انحراف دوم بود که اتفاقاً امامرضا(ع) در عیونالرضا روی این مسئله تکیه دارد و حدیث مفصلی در آنجا از پدران گرامیشان ائمه معصومین (علیهم السلام) روایت کرده اند که درقسمتی ازاین حدیث درپاسخ به سئوال شخصی که درباره احادیث مربوط به امامان از ایشان سئوال کرده می فرماید: « قَالَ الرِّضَا يَا ابْنَ أَبِي مَحْمُودٍ إِنَّ مُخَالِفِينَا وَضَعُوا أَخْبَاراً فِي فَضَائِلِنَا وَ جَعَلُوهَا عَلَى ثَلَاثَةِ أَقْسَامٍ أَحَدُهَا الْغُلُوُّ وَ ثَانِيهَا التَّقْصِيرُ فِي أَمْرِنَا وَ ثَالِثُهَا التَّصْرِيحُ بِمَثَالِبِ أَعْدَائِنَا (عیون اخبار الرضاج1 ص303) مخالفین حدیثهای جعلی را به ما نسبت دادند وسه دسته حدیث دراحادیث صحیح به صورت جعلی داخل کردند اول« الْغُلُوُّ» احادیث غلو آمیز درباره ما که به ما مقام فوق بشری دادند دوم احادیث « التَّقْصِيرُ » که مارا ازشأن شایشته ای داریم پائین آوردند وسوم« التَّصْرِيحُ بِمَثَالِبِ أَعْدَائِنَا » احادیث هتاکی ودشنام به دشمنان ومخالفان را جعل کردند وبه مانسبت دادند برای این که دیگران را به ما بدبین بکنند ودرامت اسلامی ایجاد تفرقه کنند».
در مرحله سوم هم به دست افراد نادانی که سعی میکردند بر جنبههای عاطفی زیاد تکیه بکنند ولی بر جنبههای معرفتی کم-تر تکیه کردند، شخصیت آنها پوشانده شد. در شرایط فعلی که بیشتر به نظر من بر میگردد به این که الان در مجالس ما بیشتر بر روی کرامات تکیه میشود وکسانی که بحث میکنند، کم تر حدیث از ائمه میخوانند؛ مخصوصاً کسانی که ذاکر و مداح هستند، بیشتر به بحثهای عاطفی تکیه میکنند. البته من برای همه نمیگویم و برای بعضیهایشان احترام قائلم؛ ولی این فضای ایجاد شده، فضایی است که تغییری در روش انسانها ایجاد نمیکند. همچنین مناسبتها خیلی زیاد شده است و ما الان فربهی مناسک و فربهی مناسبتها داریم؛ ولی متأسفانه چه قدر الگوپذیری میکنیم؟ و این هم معضلی است که الان ایجاد شده است و باید زعمای قوم برای آن فکری بکنند.
مثلاً در شخصیت اباعبداللهالحسین(ع)، احادیث اخلاقی زیادی از آن حضرت هست ولی کم تر دیدهام در محافل و مجالس از امامحسین احادیث اخلاقی خوانده بشود. یا در رابطه با قرآن، جالب است- من خودم کاری به صورت یک مقاله هم انجام دادم و قبلاً هم در دنیای مجازی گذاشتهام و بعد میخواهم اینها را کتاب بکنم- از روزی که امامحسین از مدینه حرکت کرد و نهضت عاشورا را آغاز کرد، حدود 17 آیه قرائت کرد و قدمبهقدم در هر جلسهای آیه مناسب آنجا را میخواند؛ یعنی عملکرد او تفسیر یک آیه بود و این خیلی مهم است. مثلاً وقتی مروان در مقابلش میایستد و تهدید میکند و تقریباً میخواهد برای بیعت تحقیر هم بکند، امامحسین(ع) این آیه را میخواند: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»(احزاب، آیه 33) یعنی ما بیعت زوری نمیکنیم و از ما پلیدی دور است. یا قبل از حرکت به کربلا این آیه را می-خوانند که «إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ»(هود، آیه 88) من اصلاحگرم. جالب است روز عاشورا به آن جمعیتی که آن جا هستند و بسیار آدهای نادانی هستند یعنی جمع شدهاند و خودشان هم نمیدانند چه کار دارند میکنند، میگوید «ثُمَّ لا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً». «غُمَّةً» از غَمام و به معنای ابر است. میگوید نکند امری بر شما پوشیده باشد، آن کاری میخواهید بکنید که با من دارید میجنگید، کار بسیار خطرناکی است. که این هم باز یک آیه قرآن است.(یونس، آیه71)
یعنی قدمبهقدم امامحسین(ع) تفسیر قرآن میکند یعنی دارد با قرآن حرکت میکند و ما این شخصیت را داریم و باید در مسیر حرکتش فقط نرویم روی محبت و دوستی تکیه بکنیم. قبلاً گفتم من منکر محبت و حتی منکر گریه نیستم ولی وقتی می-گوییم مجالس ذکر، شما اگر به مفردات راغب رجوع بکنید، راجع به کلمه «ذکر» میگوید «المعرفه بعد المعرفه» یعنی دائماً شناخت پیدا کردن؛ پس ذاکر امامحسین کسی است که به دیگران معرفت و اگاهی میدهد؛ ولی آیا واقعاً ما آگاهی می-دهیم؟ آیا واقعاً این کارهایی که میکنیم، در جهت آگاهی است؟ این است که به این بُعد از شخصیت امامحسین هم باید توجه داشته باشیم.
* عملکرد امام حسین در زدودن تحریف از مفاهیم دینی چگونه بود؟
** یکی از کارهای امامحسین در حرکتش و شخصیتش، بازسازی مفاهیم دینی بود. مفاهیم دینی خیلی وارونه شده بود و ما شخصیت امام حسین را که بررسی میکنیم، میتوانیم مطرح بکنیم که اباعبدالله در حرکتی که انجام داد و در طی زندگیاش، دنبال این بود که مفاهیم دینی مندرس شده را بازسازی بکند.
مثلاً یکی از این مفاهیم، «امامت» است که تبدیل شده بود به خلافت و اطاعت از حاکمانی که خالی از عدالت بود؛ و امام-حسین این معنی را بسیار جالب مطرح میکند. وقتی که از او دعوت میکنند که برود کوفه، و میگویند ما امامی نداریم، میگوید: «فَلَعَمْري، ما الإمامُ إلّا الحاكمُ بالكِتابِ، القائمُ بالقِسْطِ، الدّائنُ بِدِينِ الحَقِّ، الحابِسُ نَفْسَهُ على ذاتِاللّهِ» (تاریخ طبری، جلد 5، ص353) آن کسی که شما فکر میکنید امام است، اصلاً امام نیست؛ بلکه امام کسی است که عامل به کتاب که همان قرآن و قانون است، باشد؛ به قسط و عدل عمل کند؛ طرفدار حق باشد؛ خویشتندار باشد و دچار استکبار و غضب نباشد. در قرآن هم مطلق امام قابل تمجید نیست؛ قرآن ویژگیهای ائمه هدایت را چنین میفرماید «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ»(انبیاء، آیه 73) و بعد درباره ائمه نار هم دارد میگوید «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يُنْصَرُونَ»(قصص، آیه 41) بعضیهایشان دنبال ائمه ناراند. پس امام سعی کردند که در مقابل خلفای اموی که مفهوم امامت را از داخل تهی کرده بودند و به صورت خلافت تبدیل کرده بودند، مفهوم امامت را بازسازی بکند.
مفهوم دیگر، بیعت و رابطه مردم با امام بود؛ که امام حسین بیعت اجباری را نمیپذیرفت. در دینی که رسولالله آورده است، بیعت، رابطه بر اساس اختیار و آزادی است و مُکرَه، بیعتش قابل قبول نیست و نه پیغمبر بیعت مکره میخواست، نه امام-علی؛ ولذا امامحسین میفرماید اینها از من زوری بیعت می-خواهند و من به هیچ وجه بیعت اجباری نمیکنم. درحقیقت می-خواهد مفهوم رابطه مردم با امام و بیعت را بازسازی بکند.
مفهوم دیگری که امامحسین(ع) درصدد اصلاح تحریف از آن بود، «اطاعت» بود. در ذهن مردم جا افتاده بود که باید از هر کس که خلیفه باشد، اطاعت کرد؛ چون خلیفه رسولالله است و باید از خلیفه رسولالله اطاعت کرد. امامحسین(ع) قشنگ میگوید «أَیُّهَا النّاسُ؛ إِنَّ رَسُولَ اللّهِ(صلى الله علیه وآله) قالَ: «مَنْ رَأى سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلاًّ لِحُرُمِ اللهِ، ناکِثاً لِعَهْدِ اللهِ، مُخالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللهِ، یَعْمَلُ فِی عِبادِاللهِ بِالاِثْمِ وَ الْعُدْوانِ فَلَمْ یُغَیِّرْ عَلَیْهِ بِفِعْل، وَ لاَ قَوْل، کانَ حَقّاً عَلَى اللهِ أَنْ یُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ». ألا وَ إِنَّ هؤُلاءِ قَدْ لَزِمُوا طاعَةَ الشَّیْطانِ، وَ تَرَکُوا طاعَةَ الرَّحْمنِ...»( تاریخ طبری، ج3، ص306) پیغمبر فرمود هر کس که سلطان جائری بببیند که سنتهای پیغمررا نقض میکند و به بندگان خدا ظلم میکند، اگر بر علیه او قیام نکند، خدا او را در جایگاه آن ظالم قرار میدهد. یعنی مظلوم و ظالمی که ظلمپذیر باشد، باهماند. این خلفائی که شما فکر میکنید خلیفه پیغمبرند، اینها خلیفه نیستند؛ اینها طاعت خدای رحمان را ترک کرده-اند و ملازم طاعت شیطاناند.
حتی وقتی که معاویه پس از اسقرار حاکمیتش به او مینویسد: «شنیدهام وبه من گزارش داده اند که دنبال فتنه گری درمیان امت اسلامی هستی»، امامحسین در جواب نامهاش می-نویسد که «گزارش نمّامها را توجه نکن؛ اما راجع به فتنه، من فتنهای بزرگتر از امارت تو بر مسلمین سراغ ندارم؛اگر بنا باشد با کسی مقابله کنم، با فتنه خلافت تو است»(الامامه والسیاسه ج1 ص202-204 والغدیر ج10 ص160-161). در این پاسخ هم امام حسین به باز شناسی مفهوم فتنه می پردازد که دستاویزی برای سرکوب حق طلبان گردیده است
یکی از ابعاد شخصیتی وسیره عملی امام حسین(ع) از اول تا آخر همین بود که این مفاهیم دینی را که بدست دین ابزاران معطوف به قدرت دچار تحریف ووارونگی محتوایی شده بود بازسازی میکرد.
* به عنوان حسن ختام روایتی را از امام حسین (ص) بیان فرمایید.
** امام حسین(علیهالسلام) میفرماید که «اَلْخُلْقُ الْحَسَنُ عِبَادَةٌ» خوشاخلاقی عبادت است. نکتهاش هم این است که میفرماید همان طور که عبادت، ارتباط مستقیم با خدا است، خوش اخلاقی هم چون ارتباط خوب انسان با انسان دیگری است، که مرضی خدا است ارتباط غیر مستقیم با خداوند است. (کنزالعمّال، ج13، ص151، ح36472)
حدیث بعدی که فکر میکنم حدیث زیبایی است، «قالَ رَجُلٌ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلىٍّ عليه السلام: يا ابْنَ رَسُولِ اللّه ِ أَنَا مِنْ شيعَتِكُمْ، قالَ: اتَّـقِ اللّه َ وَ لا تَدّْعِيَنَّ شَيْئاً يَقُولُ اللّه ُ لَكَ كَذِبْتَ وَفَجَرْتَ فِى دَعْواكَ، إِنَّ شيعَتَنا مَنْ سَلُمَتْ قُلُوبُهُمْ مِنْ كُلِّ غِشٍّ وَغِلٍّ وَدَغَلٍ، وَلكِنْ قُلْ أَنَا مِنْ مَوالِيكُمْ وَمُحِبّيكُمْ» میگوید مردی به امامحسین گفت من از شیعیان شما هستم؛ امام حسین فرمود تقوای الهی را پیشه کن و ادعا نکن چیزی که خدا به تو می گوید، دروغ می-گوید- شعیان ما شیعیان کسانیاند که قلبشان از هر غش و دغلی پاک باشد. بگو من از دوستداران شما هستم. نگو از شیعیان ما هستی.(تنبیهالخواطر، ج2، ص 106) در حقیقت تأکید این حدیث بر همان بحث الگوپذیری است.
حدیث سوم هم خیلی زیبا و درمورد کمک به دیگران است که می-فرماید: «اِعلَموا أنَّ حَوائِجَ النّاسِ إلَيكُم مِن نِعَمِ اللّهِ عَلَيكُم، فَلا تَمَلُّوا النِّعَمَ فَتَحورَ نِقَما»(نثرالددر، ج1، ص134) احتیاجات مردم به شما از نعمتهای خدا بر شما است؛ پس از نعمتها خسته نشوید، که تبدیل به نقمت میشوند. در یک نقل دیگر دارد «إعْلَمُوا أنَّ حَوَائِجَ النّاسِ إلَيْكُمْ مِنْ نِعَمِ اللّه عَلَيْكُمْ فَلا تَمَلُّوا النَّعَمَ فَتَتَحَوَّلُ إلي غَيْرِكُمْ»(کشفالغمة، ج 2، ص241) احتیاجات مردم به شما از نعمتهای خدا بر شما است؛ پس از نعمتها خسته نشوید، که نعمتها به دیگری داده میشود