در گفتگوی صفیر با آیت الله موسوی تبریزی (دادستان اسبق انقلاب)
صفیر: بحث حریم خصوصی جزء مفاهیم مدرن و امروزی است. سؤالی که اینجا مطرح می شود این است که در متون اسلامی اعم از کتاب و سنت، حریم خصوصی چه جایگاهی دارد و چه تأکیداتی بر حفظ این موضوع شده است؟
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم. سؤالی که فرمودید سؤال خوبی است و این که اصطلاح حریم خصوصی مفهومی مدرن می باشد در ابتدای امر کلام درستی است. گرچه مفهومی به نام حریم خصوصی در فقه به صراحت و با این عنوان مطرح نشده ولی در منابع اصلی دینی ما مثل قرآن و روایات و فقه مطالب بسیاری وجود دارد که به عناوین مختلف به این موضوع پرداخته است. مانند اصطلاح عورت یا ممنوعیت تجسس در احوال مؤمن یا اشاعه سِرّ و موارد دیگری که از بزرگترین گناهان شمرده شده و در بعضی از روایات از زنا با محرم یا از چند تا زنا شدیدتر است.
در ابتدا به آیات و روایاتی اشاره می کنم. در سوره نساء آیه 148 میفرماید: «لایُحبُّ الله الجَهرَبالسوء مِنَ القول الا مَن ظُلِم»، خداوند دوست ندارد که بدی های دیگران آشکار گردد مگر از ناحیه کسی که به او ظلم شده است. این آیه شریفه در رابطه با حفظ آبرو که از مصادیق حریم خصوصی است، می باشد و از پرده دری منع می کند. حالا پرده دری و آبرو بردن، به خاطر اطلاع یافتن ابتدایی باشد یا به خاطر اینکه تصادفاً مطلع شود یا فردی خودش سرّش را به دیگری بگوید؛ این آیه می فرماید خداوند دوست ندارد که ما بدی های دیگران را آشکار کنیم. بعضی ها فکر می کنند این «جهر بالسّوء» در آیه به معنای فحش دادن و اهانت به دیگری است، نه! بلکه فحش دادن و اهانت عنوان جداگانه ای دارد و گناه مخصوصی است. مفهوم آیه این است: خصوصیاتی که در دیگران وجود دارد، ما آن را اعلام کنیم؛ دلیل و قرینهاش این است که در ادامه می فرماید: «اِلّا مَن ظُلمَ» به این معنی که اگر شخصی به شما ظلم کرده یعنی یک عمل مخفیانه انجام داده که ظلم درباره شماست و دیگران از آن اطلاع ندارند، در این مورد استثنا شده و مظلوم می تواند مثلا در دادگاه شکایت کند و اگر رسیدگی نشد می تواند فریاد بزند. ولی غیر مظلوم و کسی که از آن ظلم مطلع است، حقّ ندارد که کارهای بد او را افشاء کند برای اینکه وارد شدن در حریم خصوصی، حریم شکنی و حرمت شکنی در جامعه و از حیثیت انداختن فردی دیگر است و این کار را خداوند در اینجا جز برای کسی که مظلوم واقع شده جایز نمی داند. در سوره نور آیه 19 می فرماید: «إنّ الّذینَ یُحّبُونَ أن تَشیع الفاحِشة فِی الّذینَ آمنوا لَهُم عَذاب ألیم»، کسانی که دوست دارند فحشا را درباره کسانی که مؤمن هستند اِشاعه بدهند- یعنی اسرار را علنی کنند یا درباره مؤمن تهمت بزنند و آبروریزی کنند- برایشان عذابی دردناک است. یعنی حتّی آن مطلبی که درباره دیگران گفته حتی اگر دروغ نباشد، بازی با حیثیت و آبروی مؤمن است و «و ما ستره الله» را اظهار و افشاء کرده که این کار حرام است. یعنی در حریم خصوصی مؤمن وارد شدن و احترام مؤمن را خدشه دار کردن عذاب بزرگی دارد. در سوره حجرات آیه شریفه 12 خداوند میفرماید: « لا تَجَسّسوا و لا یَغتَب بَعضُکُم بَعضا» اینجا و در این آیه هتک حریم خصوصی، از تجسس شروع می شود و بعد به غیبت می رسد و این دلیل است که غیبت هم دنباله تجسس می آید. بنابراین مقدمه گناه در این آیه، تجسس در امور باطن، عورات و حیثیّات مؤمنین و وارد شدن در حریم خصوصی آنان است و بزرگترین حریم خصوصی مؤمن هم آبروی اوست.
صفیر: واژهایی در متون دینی اعم از متونی که به اخلاقیات یا احکام می پردازد هست به نام عورت؛ که شما هم آن را به کار بردید مراد از این واژه چیست؟
در این باره روایت صحیحه عبدالله بن سنان را داریم که خیلی جالب به این موضوع پرداخته است: « قال: قلتُ لَه عَورةُ المؤمنِ عَلی المؤمنِ حرام؟ قال: نعم، قلت: تَعنی سِفلَیه؟ قال : لیس حیث تَذهبُ، انّما هی اِذاعة سِرّه»، میپرسد آیا عورت مؤمن بر مؤمن حرام است؟ امام صادق(ع): بلی! بعد می پرسد: آیا مراد پایین تنه است؟ امام(ع): اینگونه نیست که تو فکر می کنی بلکه مراد، افشای سرّ مؤمن است، (اصول کافی، جلد،2 صفحه 358، حدیث2). راوی هم مانند بعضی ها فکر می کرده مراد از عورت، پایین تنه و عریان بودن است ولی امام(ع) مراد از عورت را چیزی میداند که باید پوشیده باشد و از مصادیق افشای آن این است که بروید تجسس کنید و سرّش را در جامعه فاش نموده و آبرویش را ببرید. روایت دیگر که آن هم صحیحه است از امام صادق(ع) نقل شده که: « عورةُ المؤمن الی المؤمن حرام؛ قال: ما هو أن یَنکشِف فَتری منه شیئا، انَّما هو ان تَروی علیه او تَعیبَه»، امام(ع) در باره اینکه عورة مومن بر مومن حرام است فرمود: این نیست که چیزی از کسی منکشف شود و شما به آن نگاه کنید بلکه این است که شما به دنبال پیدا کردن عیب دیگری باشید و دنبالش را بگیرید،(همان، ص359، ح3). در جای دیگر از امام صادق(ع) در تعریف غیبت آمده است: «الغِیبةُ أن تَقولَ فی أخیکَ ما سَتَره الله عَلیهِ»، معنای غیبت این است که درباره برادرت مطلبی بگویی که خدا آن را پوشانده است،(همان،ص358،ح7). آنچه خدا خواسته پوشیده بدارد یعنی حریم شده و خداوند آن را حریم قرار داده است. در حدیث دیگری آمده است:«مَن قالَ فی مؤمن ما رَأتُه عَیناهَ وَ سَمِتهُ اُذناهُ فهو مِن الذَّینَ قال الله عزّوجلَّ إنَّ الذَّینَ یُحبّونَ أن تَشیعَ الفاحشةَ فی الذَّینَ آمنوا لَهُم عَذاب ألیم»، کسی که درباره مؤمنی آنچه را دیده و شنیده بگوید از مصداق این آیه شریفه است که می فرماید: کسانی که دوست دارند زشتیها را درباره مومنان اشاعه دهند، برایشان عذاب دردناک است،(همان ،ص357، ح2). «لَهُم عَذاب الیم» در رابطه با کسانی است که دیدهها و شنیدهها را افشا می کنند که این غیر از تهمت و دروغگویی است. در این جا یک واقعیّتی را از دیگری دیده که خداوند آن را پوشانده و حریمی برای آن قایل شده که مردم نمیدانند. بنابراین افشاء کردن آن و سرک کشیدن به اسرار مردم حرمت دارد چون ورود به حریم خصوصی آنان است. ما در روایات از این قبیل مطالب زیاد داریم که در رابطه با کشف اسرار مؤمنین حکم حرمت صادر شده است فرقی نمیکند دنبال اسرار مؤمن رفتن به هر طریقی باشد مانند این که بدون اینکه حقّی داشته باشیم پرونده شخصی را از فلان اداره مخفیّانه برداریم و مطالعه کنیم، یا به ناحق در خانه مردم دوربین و شنود بگذاریم؛ اینکه ناحق میگویم همیشه ناحق است مگر اینکه حیثیّت اسلام و مملکت با حفظ حریم شخصی در تزاحم باشد. شما علاوه بر این روایات، روایات دیگر را مورد دقت دهید که مردم را از توهین به هم، سرزنش کردن دیگران و هر آنچه مربوط به شخصیت اوست، ناپسند می شمارد.
صفیر: به نکته خوبی اشاره کردید و آن اینکه دوربین و شنود گذاشتن در خانه مردم طبق این روایات تجاوز به حریم خصوصی است. در روایات چگونه به این موضوع پرداخته شده است؟ با توجه به اینکه محل سکونت در زمره حریم خصوصی شمرده شده است.
درباره حرمت «دار» و اینکه خانه هم جزو حریم خصوصی است و گذاشتن دوربین و شنود در آن ممنوع شمرده شده، روایتی صحیحه از امام باقر(ع) می خوانم: « عورةُ المؤمن علی المؤمن حرام، و قال من اطَّلع علی مؤمن فی منزله فَعیناهِ مُباحة للمؤمن، فی تلک الحال و من دمَّر علی مؤمن بغیر اذنه، فدمه مباح للمؤمن فی تلک الحالة»، اگر کسی به دنبال کسب اطلاع از منزل مؤمنی باشد چشمانش برای آن مؤمن مباح است و کسی که بدون اذن صاحب خانه ای به آن وارد شود خونش در آن حالت مباح است،(وسایل، ج29، ص66، ح2). طبق این حدیث نگاه کردن از سوراخ به خانه مردم و همچنین دوربین یا شنود گذاشتن برای کسب اطلاعات از حریم خانه حرمت دارد و اگر در این حال صاحب خانه چشم او را کور کند یا هنگام ورود بدون اجازه، او را بکشد دیه ندارد.
صفیر: طبق این دست روایات فتوا هم داده شده؟
بله! همه فتوا داده اند و مخالف هم ندارد. و علاوه بر این روایت، روایت هفتم همین باب هم که صحیحه است بر این امر تصریح دارد.
صفیر: چه نتیجه ای که از این روایات می گیرید؟
معنای همه اینها این است که هر مؤمنی حریم خصوصی دارد و حریم خصوصی او عندالله محترم است؛ شکستن این حریم خصوصی با تجسس و تفحُص یا با افشاگری، بزرگترین گناه و معصیت است و مجازات دارد و در آن حال هر مؤمنی همانگونه که باید از جان، مال و خانوادهاش دفاع کند باید از حریمش هم دفاع کند و اگر دفاع کرد و در این راه کشته شود شهید است و اگر کسی را در این راه بکشد هیچ مجازاتی ندارد.
صفیر: علاوه بر مسکن، پرونده های استخدامی و پزشکی، حساب های بانکی، خودرو و... هم از مصادیق حریم خصوصی محسوب می شود؟
حریم خصوصی شامل ماشین، منزل، پرونده های استخدامی افراد در ادارات و شرکت های خصوصی، حساب های بانکی، پرونده پزشکی و بسیاری موارد دیگر می شود. فقها در این باره به طور پراکنده فتوا دادهاند ولی به گونهای نیست که یک باب مستقلی برای این مسأله قرار داده باشند.
صفیر: با توجه به قواعد فقهیّه ای مانند: قاعده لاضرر، یا قاعده تسلط بر اموال؛ آیا می توانیم وجوب حفظ حریم خصوصی را استنباط کنیم؟
این قواعد وجود دارد ولی در ابتدای امر احتیاجی نداریم که به این قواعد تمسک کنیم؛ چون بالاتر از این قواعد، نصوصی از آیات و روایات بر این مطلب دلالت دارد. ولی در باره همین قاعده: «الناس مسلطون علی اموالهم» که در برخی نقلها،« علی انفسهم» هم دارد، باید گفت به قول مرحوم آیت الله منتظری: وقتی مردم بر اموالشان تسلط دارند به طریق اولویت بر جانشان مسلطند. آن وقت این جان، تنها جسم نیست، جسم فقط یک قالب است ولی شخصیّت و روح انسانی که حیثیت و آبروی می باشد دارای اهمیت بالاتری است. هر کسی اسراری دارد که بر آن مسلّط بوده و احدی بدون اجازه- همانطور که به مال کسی نمی توان دست اندازی کرد- نمی تواند متعرض آن شود. یا مثلاً قاعده «لاضرر» هم شامل موضوع بحث خواهد شد چرا که اگر با اطلاع از اسرار دیگران و افشای آن یا با توهین به او ضرر زدیم، قطعاً یک نوع ضرر روحی و حیثیتی بر او وارد می شود و این هم معلوم است که قاعده « لاضرر» شامل آن میشود.
صفیر: در همین متونی که فرمودید اگر دقت کنیم، لفظ و واژه مؤمن بسیار به کار برده شده است سؤالی که اینجا پیش میآید این است که آیا این حریم خصوصی مختص به مؤمنان است یا غیر مؤمنان را هم شامل می شود؛ و آیا کسانی که در دایره مسلمانی به نحو عام هستند؛ یا حتّی آنهایی که در دایره مسلمانی نیستند را زیر پوشش خود می گیرد؟
این روایات درباره مؤمن است چون در یک محیط اسلامی وارد شده ولی آنچه مسلّم است این که تنها مربوط به مؤمن نیست بلکه مربوط به انسان است. هر انسانی برای خودش حریم خصوصی دارد و تجاوز به حریم او عرفاً و عقلاً ظلم محسوب می شود و ظلم یک حکم ما قبل دینی است درباره هر کس که باشد فرق نمیکند چه مومن چه غیر مومن ...
صفیر: و از مستقلات عقلیه است.
بله از مستقلات عقلیه است و به اصطلاح ما قبل دینی است. عیب کسی را فاش کردن یا در میان دیگران آبرویش را بردن، ظلم بزرگی است. علاوه بر این، آیه: «لایُحبُّ الله الجهرَ بالسُّوء من القول الا مَن ظُلِمَ»، عام است و شامل غیر مسلمانان هم می شود. در متون دینی گفته شده «إنّ الله لا یحب الظالمین»، یا«إنّ الله لا یحب المعتدین»، اولاً؛ فرقی نمی کند ظالم یا مظلوم چه کسی باشد؛ با هر ایده و عقیدهای و در هر موضوعی باشد. ثانیا؛ کفاری هستند که در جامعه اسلامی زندگی می کنند و با ما تعهد بستند - علاوه بر اینکه به عنوان یک انسان حقوقشان محترم است - و معاهَد؛ یا اینکه اهل هدنه هستند که این هم باز، یک نوع قرارداد آتش بس یا عدم جنگ است و در کنار مسلمانان زندگی مسالمت آمیزی دارند اینان در ذمّه کشورند و قوانین ما را قبول کردند و ما به آن شناسنامه دادیم. معنایش این است که جان، مال، حیثیت و آبروی آنها به اندازه یک مسلمان محترم است؛ فرقی نمی کند اهل کتاب باشند یا نباشند، و یا حتّی بهایی باشند. چون ما به او شناسنامه میدهیم یعنی تو را به عنوان یک شهروند نظام جمهوری اسلامی می پذیریم این معنایش این است که جان، مال و حیثیتش برای ما محترم است و آنچه را که باید یک انسان از آن استفاده کند این هم می تواند استفاده کند مثلاً هوا، فضا، آب، مدرسه، تحصیل؛ مگر اینکه در قانون از اوّل برخی فعالیتها ممنوع باشد مانند این که در قانون اساسی چند اقلیّت دینی را به رسمیّت شناختیم که آنها می توانند عبادتگاه داشته باشند اما غیر از این استثناء مابقی گرچه نمی توانند عبادتگاه علنی داشته و تبلیغات مذهبی کنند ولی حق تحصیل، و تجارت دارند و حیثیت و حریم خصوصیشان محترم است، بدون اجازه حق ورود به خانه آنها و همچنین شنود گذاری را نداریم، و دیگر مواردی که در باره یک مسلمان لازم است مراعات شود درباره آنها هم لازم است رعایت شود. البته در فقه ما از اصطلاح شهروند استفاده نشده بلکه یا مسلمان گفته شده یا اهل ذمّه؛ که عرض کردم در قبال اهل ذمّه، به تعهدی که با آنها داریم عمل می کنیم.
صفیر: اگر مسلمانی به غیر از قلمرو اسلام مسافرت کرده و به اصطلاح در دارالکفر زندگی کند در این صورت نیز باید به حریم خصوصی غیرمسلمانان احترام گذارد، به چه بیان و توضیحی؟
غیرمسلمانی که در خارج از مرزهای جامعه مسلمانان زندگی می کند نیز یک نوع معاهَد است چرا که تمام کشورهای دنیا در سازمان ملل جمع شده و قبول کردیم که همه کشورها حق و حقوق و قوانینی دارند که محترم است و هر کسی که ویزا می گیرد و به کشور دیگر می رود، با این ویزا گرفتن یعنی متعهد است تمام قوانین آنجا را محترم بداند و به حقوق مردم آن کشور تعرض نکند. متأسفانه بعضی جوان های ما در گذشته وقتی به دیگر کشور ها می رفتند کارتهای جعلی درست می کردند و قطار یا اتوبوس سوار می شدند یا یک چیزی درست می کردند و با تلفن، مجانی حرف می زدند! اینها همه حرام و معصیّت است چون قانون آنجا را محترم نشمردیم در حالی که ما با ویزا گرفتن تعهد دادیم که قانون را عمل کنیم. علاوه بر این، حیثیت آنها هم برای ما محترم است کما اینکه همان جا حیثیت ما هم محترم است و اگر کسی در کشور دیگر جیب مرا بزند یا مثلاً بدون دلیل ماشین مرا بگردد می توانم شکایت کنم و آنها باید رسیدگی کنند و حتماً هم رسیدگی میکنند.
صفیر: به عنوان یک اصل اوّلی ممنوعیّت تعرّض به حریم خصوصی دیگران مبرهن است اما موارد استثنا کجاست و شامل چه مواردی می تواند باشد؟
در یک جمله می گویم که هیچ استثنایی ندارد مگر در مقام تزاحم. در واجبات الهی و محرّمات اگر جایی یک حکم مهمی با یک حکم اهم تزاحم پیدا کرد، یا جایی فاسد با افسد تزاحم پیدا کرد، اهم و فاسد مقدم می شود. اگر مثلاً کسی از کوچه ای رد می شود و یک دفعه می بینید یک خانه ای آتش گرفته و فریاد نامحرمی بلند است و کمک می خواهد آنجا دیگر نباید دنبال این باشد که محرمی پیدا کند، بلکه می تواند درب را بشکند و وارد آنجا شده دست زن صاحبخانه را هم گرفته و بیرون آورد و لازم نیست بگوید حاج خانم چادر سر کن یا دست به من نزن! این جا نجات جان انسان واجب اهم است و وقتی که نجات او موقوف به ارتکاب حرامی دیگر است که در مقابل اهم قرار گرفته، حرمت برداشته می شود. یا مثلا نامحرمی در حال غرق شدن است آن هم به همین ترتیب نجاتش واجب است با هر مقدماتی. در این موارد در شرع مقدس اسلام، قانون آنچنان مترقی و کلّی است که راه را باز کرده است. البته تشخیص اهم و مهم و تشخیص افسد و فاسد و صالح و اصلح را همه می فهمند مثل همین نجات انسان، البته مواردی در رابطه با احکام هست که به قول آیت الله خویی(رحمة الله علیه) ممکن است خیلی ها نفهمند که این حکم حِکمتش بیشتر است یا حکم دیگری، ولی به نظر من آن را هم عرف خیلی روشن می فهمد. من به شما عرض کنم من خیلی تحقیق کردم؛ غیر از اصل نماز که با هر ترتیبی می تواند ادا شود، همه احکام الهی در تزاحم با اَهم می تواند ترک شود. جان انسان چنان اهمیت دارد که در قرآن می فرماید:« مَن قَتَل نَفسا بِغیر نَفس فَکانّما قَتَل النّاسَ جَمیعا»، که با قتل نفسی، انسانیّت نابود می شود؛ امّا در فقه هست که اگر مثلا یک عدّه محارب، کافر و دشمنان اسلام، چند مسلمان را اسیر گرفته و از آنها به عنوان سپر استفاده می کنند، اگر هیچ راهی پیدا نکردیم به جز اینکه آن مسلمانها را بکشیم تا راه کفار را سدّ کنیم، اشکالی در قتل وجود ندارد و هم قاتل هم مقتول هر دو در بهشت هستند.
صفیر:آنچه که فرمودید در بحث تزاحم در مسائل عبادی بود که خود عرف در اکثر موارد می تواند منبع تشخیص اهم و مهم باشد. امّا در مسائل سیاسی و امنیتی و آنجایی که متعلق به بحث حفظ نظام می شود، دایره بحث تشخیص تزاحم اَهم و مهّم چیست؟ می بینیم که این موضوع از مباحث توسعه دار است و ممکن است کسی بگوید برای حفظ نظام و حاکمیّت لازم است ما وارد حریم خصوصی شهروندان بشویم، شنود بگذاریم، و... . در مسائل امنیتی و اطلاعاتی هم این دایره خیلی وسیع تر می شود. پرسش من این است که چه ساز و کاری در راه تشخیص می تواند وجود داشته باشد که بحث عوامل خودسر به وجود نیاید؟
اوّلاً در باره موضوع حفظ نظام، باید هم نظام و هم حفظش را معنا کنیم. نظام معنایش این است مردم مسلمان برای امنیت، حفظ جان و مال خودشان و اداره جامعه یک نظامی تشکیل دادند و این از همه مسائل مهمتر بوده و از ضروریّات عقلی است که دین هم بر آن صحه گذاشته است. نظام یعنی منافع عموم را در نظر گرفتن، حالا در رأسش یک وقتی یک رهبر یا رئیس جمهور یا شورای حکومتی می باشد و برای حفظ مصلحت مردم و نظم جامعه، مسلما چنین نظامی را باید حفظ کرد. اگر عدّه ای نظم جامعه را به هم می زنند به هر راه و وسیله ای مانند دست بردن به سلاح که محارب حساب می شوند؛ چنین افرادی جان و مالشان محترم نیست. یا بعضیها برای برهم زدن نظم نظام و اجتماع جاسوسی برای دشمنان می کنند، بالاخره اینجا وظیفه نظام است که از راههای صحیح و معمول آنان را کنترل وتعقیب کند، امّا اگر نشد و در این راه، حریم خصوصی یک نفر یا گروهی به خطر می افتد به گونه ای که اگر وارد این حریم نشویم خطر بزرگی متوجه جامعه و امنیّتش خواهد شد، در این صورت تزاحم رخ میدهد که تشخیص آن هم با افرادی است که از سوی مردم به مسئولیّت گمارده شدهاند. همینطور که امام (رحمة الله علیه) مثلاً مجمع تشخیص مصلحت را برای این امر قرار داد. در این جا بد نیست نمونه ای را بیان کنم؛ یکی از دلایل صدور فرمان هشت مادّهای امام(ره) شنودگذاری و همه جا سرک کشیدن و حیثیت افراد را ریختن و کارهای خلاف شرع کردن از سوی برخی نهاد ها مانند... بود. آنوقت به این فکر افتادند که مثلاً مجوز بگیرند. آن موقع هنوز وزارت اطلاعات تأسیس نشده بود و معاونت اطلاعات سپاه داشتیم که آقای رضا سیف اللهی معاون بخش اطلاعات سپاه بود و همین کار وزارت اطلاعات را در بُعد امنیّت داخلی انجام میداد و امنیّت خارجی زیر نظر نخست وزیری بود که آن موقع آقای خسرو تهرانی مسؤلیت آن را به عهده داشت. در هر صورت یک نامه ای از طرف آقای محسن رضایی برای من نوشته بودند که گاهی اطلاع پیدا میکنیم که مثلاً افرادی از گروهکها و دیگران می خواهند با افرادی تماس بگیرند و از آنها اطلاعات کسب کنند آیا ما می توانیم برای این افراد به طور کلی شنود بگذاریم؟ من در جواب گفتم که نه، هرگز! و با فعالیت های معمول اطلاعاتی باید این کار را انجام بدهید مگر اینکه یقین پیدا کنید یکی از همان مجاهدین خلق یا دیگر گروهکها، که از کارهای ضد امنیتی کنار نکشیدهاند با افرادی تماس میگیرند، اگر یقین کنید تماس های خاص دارند فقط آنها را می توانید شنود کنید ولی مابقی را نمی توانید. بعد که از من مأیوس شدند رفتند و از یک شخصی نامه گرفتند که هر جا شما صلاح بدانید می توانید شنود بگذارید. آنوقت آنها به همان شخص هم رحم نکردند و اوّلین شنود را برای او گذاشتند؛ یا مثلاً یادم است که مرحوم... سه تا پسرش هواداران منافقین بودند که کشته شدند. یکی تصادف کرد، یکی هم در خانه تیمی کشته شد و دیگری هم در حال فرار از مرز ارومیه کشته شد و اعدام نشدند. آنوقت دخترهایش هم هوادار منافقان بودند... پسر کوچکترش نامه ای به خواهرش فرستاده بود که من اسلحه می فرستم، هر روزی که موسوی تبریزی و لاجوردی با پدر در خانه ملاقات دارند، هر سه را بکش و حتی پدرشان را هم گفته بود بکش، و فرار کن. تا اینکه این نامه در یکی از خانه های تیمی به دست آقای لاجوردی افتاده بود.آقای لاجوردی به من گفت چکار کنیم منزل آقای... را می خواهم شنود بگذارم. من گفتم صبر کن و اینکار را نکن تا من با امام صحبت کنم. من با امام صحبت کردم که امام فرمود: نه هرگز این کار را نکنید ولی به خود صاحب خانه بگویید که یک چنین جریانی هست و مواظب باش. خلاصه امام، اجازه شنود گذاشتن حتی برای این موضوع مهم را ندادند.
صفیر: به نکته جالبی اشاره می فرمایید که یک حاکم شرع به طور کلّی نمی تواند بگوید چون به طیف خاصی مشکوک هستیم پس شنود مجاز است بلکه پرونده شخص خاصی باید مورد بررسی قرار گیرد، و پس از آن اجازه شنود داده شود.
البته در رابطه با گروه های مسلح و در رابطه با افرادی که ثابت شده مسلّماً از اعضای آن گروه های مسلّح هستند می تواند به طور عام اجازه داده شود. برای اینکه مسأله امنیّتی است و امنیّت نظام از همه چیز مهمتر است و ما می دانیم که آنها علیه امنیّت جامعه اقدام می کنند و لذا قبل از آن که گروهکها اعلام جنگ مسلّحانه کنند جایز نبود.
صفیر: اشارهایی فرمودید به بیانیه هشت مادّه ای مرحوم امام اگر مطلب خاصّ دیگر در رابطه با این بیانیه هست بفرمایید.
علّت صدور این بیانیه مهم چند چیز بود که مهم ترین آنها، ورود به حریم خصوصی مردم بود مثلاً در رابطه با شنود گذاشتن، یا در رابطه با بعضی از سؤال های بسیار بی ربط خانوادگی در گزینش ها، یا در رابطه با سابقه افراد؛ همان طور که عرض کردم اینها همه جزء حریم خصوصی حساب می شود. در بحث استخدام ها هیئت چند نفرهای بود که پرسشهایی از زندگی خصوصی افراد می کردند؛ شخص مسنی نزد من آمد و گفت که بازجوی جوانی از من می پرسید شما در... فلان کار را کردهای یا نه؟! خب اینها خیلی بد بود... که من خودم همانجا تلفن زدم به آقای فلاحیان و ایشان هم واکنش خوبی نشان داد و از آن شخص عذرخواهی کرد. آن موقع در دادگاهها، کمیته های انقلاب، در سپاه، دادسراهای انقلاب و در گزینشها، چنین مسایلی مطرح می شد. امام در این فرمان می فرماید اگر مجبور شدند برای گرفتن افراد محارب و گروه های مسلّح وارد خانه ای شوند و مثلاً آنجا دیدند که مشروب یا مواد مخدر است حق ندارند آن را افشاء کنند یا اگر اشتباهی به جایی رفتند و مثلا آلات جرمی پیدا کردند نباید آبرویشان را ببرند. به نظر من به فرمان هشت مادهای الآن هم درست عمل نمی شود و واقعاً یک منشور بسیار خوبی در رابطه با حقوق اشخاص و جامعه است.
صفیر: ما واجبی داریم به نام امر به معروف و نهی از منکر؛ بفرمایید رابطه امر به معروف و نهی از منکر و دایره آن نسبت به حفظ حریم عمومی چیست؟ اگر کسی بخواهد به این واجب عمل کند لازم است دست به تجسس بزند تا منکر فرد دیگر را بیابد و سپس نهی از منکر کند. آیا امر به معروف و نهی از منکر دایره اش متعلق به حریم عمومی جامعه است یا حریم خصوصی را هم شامل می شود و ثانیاً با بحث حرمت تجسس چگونه قابل جمع است؟
آنچه که در رابطه با امر به معروف و نهی از منکر مسلّم است، مرحله اوّل، برای پاکسازی و یک نوع تربیت جامعه است و این تربیت جامعه امکان ندارد مگر اینکه با مقدمات و مراتبش انجام بگیرد و همه فقهاء به مراتب امر به معروف و نهی از منکر معتقد هستند. هیچ گاه امر به معروف، با انجام منکر امکان انجام ندارد. اما در پاسخ سؤال شما؛ برای اجرای امر به معروف و نهی از منکر کسی حق تعرض به حریم خصوصی افراد جامعه را ندارد؛ حتّی با سؤال کردن که آیا فلان عمل منکر را انجام داده است یا نه، یا با ورود به خانه، یا شنود گذاشتن. عرض کردم حتی پرسیدن از او که فلان کار مخفیانه را انجام داده و به رخ او کشیدن، حرام و معصیّت است اینها از باب اذیت می باشد و اذیّت مؤمن حرام است. در صورتی که ثابت شد کار خلافی انجام داده، باید به او غیر مستقیم فهماند که کارش بد بوده است، مگر اینکه غیرمستقیم اثر نداشته باشد نباشد و علنی منکری را انجام بدهد. اگر بدانیم که حکمش را نمیداند باید حکم را برای او بیان کرد، اگر می داند منکر است و انجام میدهد و بدانیم که تأثیر دارد گفتن من لازم است ولی اگر بدانم که تأثیر ندارد تذکر دادن هم لزومی ندارد. در مجموع امر به معروف و نهی از منکر شرایطی دارد که باید رعایت گردد. مرحوم آیتالله منتظری در جلد دوم ولایت فقیه صفحه 217 در برابر کسانی که می گویند امر به معروف مطلقا واجب است دلایلی می آورند که خلاصه آن این است: حتّی تمام مراتب آن باید به خاطر مصلحت عامه و عالم انجام بگیرد. درست است که وجوب نهی از منکر و امر به معروف به خاطر مصحلت عامّه مردم است، امّا منافات ندارد که به اذن امام مشروط باشد، با اذن امام یعنی مقرّرات و قانون. و اگر هر کسی بخواهد متصدی این امر شود اختلال نظام لازم می آید که اصلاً خودش خلاف نظام باشد و مفسدهاش شاید بیشتر باشد. نفسها محترمند و ما باید نفوس محترم را حفظ کنیم و اگر یک نفسی با گفتن من توهین و تحقیر می شود و قلبش جریحه دار بشود نباید این کار را انجام بدهم. احتیاط در باب دماء و قاعده تسلط اقتضا دارد که این واجب الهی مشروط به اذن و بر اساس مقررات و قانون باشد. ما باید بیاییم طوری امر به معروف و نهی از منکر کنیم که دخالت در سلطه شخص بر خودش و مالش – همان حریم خصوصی- نشود. واگر در جایی برای حفظ کیان اسلام و مسلمین مجبور به این دخالت یا حتی ضرب و جرح شدیم باید به قدر متیقن بسنده کرده و بر اساس اذن امام – و قانون و مقررات- صورت گیرد؛(پایان نقل قول از مر حوم آیت الله منتظری). خلاصه مطلب این که امر به معروف و نهی از منکر شرایطی دارد از جمله اینکه اولاً منکر را خودش بشناسد، ثانیا احتمال تأثیر بدهد، ثالثا فاعل منکر به طور مستمر اصرار بر انجام کار ناپسند در جامعه دارد - نه این که مثلا یک بار کار خلافی از او سر زده است- رابعا در نهی کردن مفسده نباشد و اگر مفسدهای متوجه خودش یا مالش یا یکی از مسلمین باشد، یا اصلاً حیثیت نظام و اجتماع از بین می رود و هرج و مرج پیش می آید، در اینجا واجب است. این شرایط را مرحوم آیت الله منتظری در کتاب ولایت فقیه خویش مفصلا بحث کرده اند.
صفیر: بنابراین، امر به معروف و نهی از منکر شامل عملی نمی شود که کسی در حریم خصوصی خودش انجام دهد.
مسلّماً شامل حوزه خصوصی نمی شود.
صفیر: پرسش پایانی من این است که به نظر شما برای اینکه در جامعه واقعاً حریم خصوصی رعایت شود جدای از حوزه وضع قوانین، اجرا و ضابطین، چه ساز و کاری باید پیشه کرد که خود جامعه یک جامعه اخلاقی شده به رشد کافی برسد و بتواند خود به خود حریم ها را حفظ کند؟
مهمترین راه، تعلیم و تربیت افراد جامعه است البته در مرحله اوّل باید مربیّان خوب داشته باشیم که خودشان صالح باشند، در روایت میفرماید:« اذا فسد العالِم فسد العالَم»، اگر عالمان فاسد و ناصالح شوند، نتیجه تربیتی آنان عکس خواهد شد و جامعه فاسد خواهد شد. در روایت دیگری می فرماید:«النّاس علی دین ملوکهم»، اگر حکّام صالح باشند، مسلّماً غیر حکّام هم صالح خواهند شد. به تعبیر حضرت علی (ع) فرهنگ جامعه را حکّام می سازند و اینها مسلّماً اگر فاسد بشوند دیگران را هم فاسد می کنند. برای همین است که بزرگترین نهی از منکر، نهی از حاکمان فاسد است:« افضلُ الجهاد کلمةُ عدل عند امام جائر». روایات زیادی داریم که به نقش اصیل عملکرد حاکم و عالم در فرهنگ جامعه، تصریح دارد. نکته دیگر درباره روش تربیتی است ما باید بدانیم روش تربیتی خیلی لطیف است بالخصوص در این زمان و با این همه امواج مخالف که از اقصی نقاط جهان به سوی ما میآید. ما باید ببنیم که چگونه و با چه استدلالی می خواهیم برخورد کنیم اگر استدلال ما استدلالی ضعیف برای دین شناسی و معرفی آن باشد، به دین ظلم کرده ایم چون در برابر استدلال های قویتر، پاسخ های ضعیف ما ممکن است حتّی کسانی را دچار تردید کند گاهی مطالبی در برخی رسانه ها و روزنامه ها مطرح می شود که کسانی که شبهه دارند نه تنها بر طرف نمی شود بلکه سوالاتشان خیلی بیشتر شده و به ضرر تمام می شود و لذا در روایات داریم که امر به معروف و نهی از منکر این گونه نیست که بر همه واجب باشد بلکه« إنّما هو علی العالم القوی المطاع»، بر عالمِ قویّ مُطاع واجب است. مطاع بودن هم شرطش این است که خودش معروف و منکر را بفهمد، عامل و تارک آن، و مطاع و اثر گذار باشد. در مجموع من نظرم این است که برای رعایت حریم خصوصی بهترین راه امور تربیتی و فرهنگی و اخلاقی است و با زور و اجبار قابل تزریق نیست مانند دین که اجبار پذیر نیست. پیغمبر(ص) 23 سال زحمت ها کشید، مصیبت ها و فشارها و فحش ها را تحمل کرد تا احکام اسلام را آرام آرام جا اندازد، خود خدا مگر نمی توانست همه این احکام اسلام را یک جا به حضرت آدم بگوید ولی این کار را نکرد زیرا اوّلاً باید استعداد بشر تقویت شود و کسانی به واقعیّات برسند، و آرام آرام ایمان در دلها جا بگیرد. از طرفی عوامل ضعف ایمان هم بسیار زیاد است و فعالیت جنود شیطان هم زیاد است آنها زودتر اثر در قلب و روح اثر می گذارند تا جنود رحمان، به خاطر اینکه جنود رحمان به انسان می گویند باید آزادی نفسانیّت خود را باید کم کنید، تا به ایمان و آخرت برسید؛ ولی جنود شیطان آزادی های نفسانی را به طور مطلق به انسان تلقین میکنند که این خود دارای جاذبه است. به جز نفس لوامه، نمی شود جلوی این جنود شیطان را گرفت مگر با عالمانِ عاملِ عادلِ وارد؛ حتّی عالم عادل غیر وارد ممکن است ضرر بزند و باعث بی دینی بخشی از جامعه بشود.