عبدالرحیم سلیمانی
در طول تاريخ افراد زيادي با وضعيت نامطلوب جامعه خود مبارزه كردهاند؛ اما تعداد اندكي از اين مبارزان را ميتوان مصلح خواند. در واقع افرادي را كه با وضع ناهنجار موجود مبارزه ميكنند ميتوان به دو دسته معترض و مصلح تقسيم كرد كه دومي اخص از اولي است. هر مصلحي نسبت به وضعت موجود معترض است اما هر معترضي را نميتوان مصلح خواند. در صورتي معترض مصلح است كه انديشمندي ژرفنگر باشد و ريشه بيماري جامعه را دريافته باشد و با بينشي عميق براي اين بيماري دارو تجويز كند. به هر حال صرف اعتراض به معناي اين است كه شخص اين را فهميده كه در جامعه نابسامانيهايي وجود دارد. اما كار سخت و دقيق اين است كه فرد به علت نابساماني و راه درمان آن دست يابد و آن را به صورت دقيق بيان كند.
مرحوم آيتالله طالقاني به حق شايسته نام مصلح است. او با شاه مبارزه نميكند، بلكه با استبداد و ديكتاتوري مبارزه ميكند. در نظر او ديكتاتوري و استبداد و خودرأيي ريشه همه فسادها و تباهيهاست و فرقي نميكند كه نوع نظام چگونه باشد. از نظر او مشكل، شخص نيست بلكه مشكل اين است كه مهمترين اصل اسلامي كه مشاركت عمومي در تعيين سرنوشت و مشورت عمومي است، بر زمين مانده است. ايشان در آخرين خطبه نماز جمعه خود ميگويد:
«... صدها بار من گفتم كه مسأله شورا از اساسيترين مسائل اسلامي است؛ حتي به پيامبرش با آن عظمت ميگويد با اين مردم مشورت كن، به اينها شخصيت بده، بدانند كه مسئوليت دارند، متكي به شخص رهبر نباشند. ولي نه اينكه نكردند، ميدانم چرا نكردند، هنوز هم در مجلس خبرگان بحث ميكنند در اين اصل اساسي قرآن، كه به چه صورت پياده شود، بايد، شايد،يا اينكه ميتوانند؛ نه! اين يك اصل اسلامي است. يعني همه مردم از خانه و زندگي و واحدها بايد با هم مشورت كنند.... با همه اينها من متأسفانه نميدانم چه عللي باعث شد كه تا به حال تأخير افتاده است. البته شايد بعضي علتهايش را ميدانم ولي جاي گفتنش نيست، مگر يك وقتي كه وقتش برسد» (آيه رحمت، ص134)
و باز ايشان ميگويد:
«از نظر قرآن و از نظر اسلام، هر خانهاي بايد يك مركز شورايي باشد هر دهكده و هر گروهي بايد در كارشان يك شورايي داشته باشند. شما ملاحظه ميكنيد در قرآن، درباره زندگي خانوادگي، يعني شيردادن بچه كه هيچ به چشم نميآيد و از نظر مردم مسأله مهمي نيست، ميگويد با مشورت بايد باشد ... چه رسد به اداره يك دهكده، چه رسد به اداره يك شهر يا كشور، همه بايد واحدهاي شورايي باشد... به خود پيغمبر خطاب ميكنند: «و شاورهم فالامر». يك عرب بياباني را ناديده نگير، بگذار او هم احساس شخصيت كند كه در سرنوشت خودش دخالت دارد. هر فردي يك ديدي براي خودش دارد كه در شورا ديدش را به تو منتقل ميكند. پنج نفر يعني پنج عقل، پنج نور كه با هم جمع بشوند، مسلما شعاع و پرتوش بيشتر از يك نور است» (طالقاني، از آزادي تا شهادت، ص472)
مرحوم آيت الله طالقاني تنها حدود شش ماه پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران در قيد حيات بودهاند. در اين مدت كوتاه ايشان به صورتی بسيار عجيب بر رأي و نظر مردم در انتخاب حاكمان و دخالت در همه امور تأكيد كرده است. اين امر نشان ميدهد كه كار با انقلاب تمام نشده است. سقوط يك ديكتاتور يك چيز است و حاكميت مردم چيزي ديگر. در نظر ايشان اگر مردم به صورت واقعي در سرنوشت خود دخالت نداشته باشند حكومت و نظام همان طاغوت و استبداد است و هيچ فرقي نكرده است. ايشان ميگويد:
«يا بايد مردم در سرنوشت خودشان دخالت داشته باشند يا نه؛ يا طغيان و استبداد و استكبار، يا شورا. يعني اگر اين نشد آن است. اگر مردم در سرنوشت و در مسير زندگيشان و دخالت در كارهايشان ممنوع شدند، معنياش اين است كه يك عدهاي مثل قيم بالاي سر اينها باشند، قيم براي صغار...» (همان، ص350).
ايشان طاغوت را اينگونه تعريف ميكند:
«طاغوت به معناي لغوي و وسيع، هر خودخواه و سركش بر انديشه و آزادي و حق خلق است... طاغوت از ماده طغيان، سركشي و خروج از مسير طبيعي و فطري است (همچون طغيان رودخانه از بستر طبيعي خود)؛ طغيان بر خلق، سلطه جابرانه بر حقوق و مواهب آنهاست» (پرتوي از قرآن؛ ج2، ص207)
پس مطابق نظر ايشان تا جايي كه حقوق مردم به طور كامل به آنان داده نشده است و مردم به صورت كامل در سرنوشتشان دخالت داده نشدهاند و همه چيز حكومت و جامعه به معناي واقعي به مردم واگذار نشده باشد، هنوز طاغوت حاكم است. ايشان مي گويد:
«در نظام اجتماعي ما رهبري را بايد توده مردم انتخاب كنند. در نظام اجتماعي ما، اين هرم، كه دربار بود، ساقط شد، ولي هنوز قواعدش باقي است. اگر شوراها تشكيل شود، اگر مردم، همه حق رأي داشته باشند، همه حق نظر داشته باشند، اين هرم قابل بقاء است وگرنه آسيبپذير است. براي اينكه از رأس هرم امر صادر نشود و از پايين بجوشد، بايد نظام شورايي باشد» (آيه رحمت، ص138).
اين نظر و رأي و مشورت عمومي است و حكومت هرگز نبايد كاري كند كه براي مثال مخالفين نظام از آمدن به مجلس منع شوند:
«در مجلس ما بايد مخالفين هم بيايند. اگر نيايند هم،ما بايد دعوتشان كنيم، حرفشان گفته شود. ما هيچ نبايد وحشت كنيم كه گروههاي ديگر راه پيدا كنند، حرفشان را بزنند، بلكه بايد از اينها دعوت كنيم، والا پنجاه نفر، شصت نفر كه هم لباس و هم فكر باشيم و در يك جا جمع بشويم، همه یک رأي داريم. چون از آن موازين نميتوانيم خارج شويم» (طالقاني، از آزادي تا شهادت،ص252).
بنابراين كسي كه با طاغوت و استبداد مبارزه ميكند در صورتي يك مصلح واقعي است كه درد جامعه را بشناسد. درد جامعه استبداد زدگي است و تا درمان نشود مشكلات حل نميشود. اين درد در صورتي حل ميشود كه نظامي ايجاد شود كه حق مردم را به طور كامل به رسميت بشناسد و همه چيز را از آن مردم بداند و آنان را در تمام تصميمگيريها دخالت دهد و بداند كه هيچ قدرتي و هيچ اختياري در جامعه جداي از خواست و اراده مردم نيست. و از سوي ديگر در صورتي جامعه اصلاح ميشود كه يكايك مردم خود را مسئول بدانند و به خود اجازه دهند كه در كارها دخالت كنند و حتي شخص اول نظام را نقد كنند. حكومت نبايد از مردم اطاعت و تبعيت محض طلب كند والا همان طاغوت است. بايد مانند امام علي(ع) از مردم بخواهد كه او را نقد كنند و اشكالاتش را بيان كنند:
«اين مسئوليت عمومي است، نه يك طبقهاي، نه يك قشري، حتي يك فرد عادي ميتواند نسبت به كسي كه در رأس مملكت واقع است، امر به معروف و نهي از منكر كند. نه كارشكني، ايراد بي جهت گرفتن؛ راه نشان دادن، آقا اين راهتان اشتباه است، بايد اين راه را برويد،اين كلمهاي كه گفتيد نادرست است. همين شما كه نشستهايد، صدها، هزارها گوش، سخنان مرا گوش ميدهيد، نبايد تعبدا قبول كنيد، فرد فرد شما مسئوليد. به من بگوييد اين جاي كلام نابجا بوده است. مسلمانهاي صدر اسلام مگر اين طور نبودند... اگر يك عده را انتخاب كرديد براي مجلس خبرگان، خيال نكنيد از شما رفع مسئوليت شده، اگر عدهاي را انتخاب كرديد براي مجلس شورا، خيال نكنيد مسئوليت از شما رفع شده. فرد فرد شما مسئوليد، بايد با تمام شعور و چشم و گوشتان مراقب اعمال اينها باشيد. امر به معروف و نهر از منكر! اين جامعه آزاد است، اين جامعهاي است كه رشد افراد ناباب و ناصالح در اين جامعه از بين خواهد رفت. علي(ع) همين را ميگويد، بعد ميفرمايد اگر ترك كرديد پستترين و رذلترين مردم بر شما مسلط ميشوند» (آيه رحمت، ص 145-146).
اينها سخناني است كه مرحوم آيت الله طالقاني عموما در خطبههاي نماز جمعه و پس از پيروزي انقلاب بيان ميكرده است. از تأكيد ايشان بر ميآيد كه انقلابي كه شاه را سرنگون ميكند يك انقلاب سطحي و بسيار ناتمام است. اصلاح واقعي آن است كه همه جامعه حكومت را از آن خود بدانند و همه كس را نقد كنند و از امر به معروف و نهي از منكر حتي نسبت به بالاترين مقام كوتاهي نكنند. مردم همه، قدرت و حكومت را حق خود بدانند و در همه ا مور تأثيرگذار باشند. همه مسئولان هم قدرت و اختيارشان را از مردم بگيرند و هم در طول مسير از رأي و نظر مردم در همه تصميمها استفاده كنند. ايشان همين سخنان را در غير از خطبه و سخنراني و قبل از پيروزي انقلاب به گونهاي ديگر در مقدمهاي كه بر كتاب معروف مرحوم آيتالله نائيني تحت عنوان «تنبيه الامه و تنزيه المله» زده، بيان كرده است:
«چون دانسته شد كه حقيقت حكومت اسلامي ولايت بر امور و تصرفات شخصي والي بسيار محدود است پس شخص والي و سلطان بدون رأي و مشورت عموم ملت كه شريك در مصالح نوعيهاند نميتواند تصرف و اقدامي نمايد... وجوب مشورت در امور و حوادث به حسب نصوص آيات و سيره پيغمبر اكرم از امور مسلمه است. دلالت آيه و شاورهم فيالامر» كه پيغمبر مقدس و معصوم را بدان خطاب و مكلف نموده، بس واضح است...، روش پيغمبر اكرم(ص) و اميرالمؤمنين(ع) بر اين بوده و ... به هر حال بايد از آن پيروي نمود. ظالم پرستان مستبدتراشان به نام دين، اگر به كتاب و سنت ايمان و از آن خبر داشتند بايد اين شورا را كه ارث اسلام است و به ما برگشته از خود بدانند و محكم بدارند، نه با دين مخالش پندارند».
پس مرحوم آيتالله طالقاني را از اين جهت بايد يك مصلح ژرفنگر دانست كه تغييرات ظاهري و روبنايي را كافي نميدانسته و در پي شناخت و درمان دردهاي اجتماع بوده است. در نظر ايشان تا زماني كه دموكراسي واقعي پياده نشود و مردم در سرنوشت خود و جامعه دخالت داده نشوند و خود را مسئول ندانند، جامعه گرفتار طاغوت و استبداد است و هرگز اصلاح نخواهد شد. آرمان ايشان حكومت اسلامي بوده، اما دموكراسي را نه تنها ناسازگار با دين مبين اسلام نميدانسته، بلكه اموري مانند حق تعيين سرنوشت و دخالت در همه امور اجتماع و مشورت همگاني را از اصول مسلم و جداناشدني اسلام ميدانسته است. ايشان هر بيان و قرائتي از اسلام را كه با دموكراسي و مشورت عمومي و دخالت همگان در تصميمسازي ناسازگار باشد، كج فهمي و انحراف ميشمارد. ايشان سقوط نظام شاهنشاهي را كافي نميدانسته و تنها به آن به عنوان برطرف شدن مانع و ايجاد زمينه براي پياده كردن دموكراسي مينگریسته است.