عبدالرحیم سلیمانی
دین پدیده ای است که با امور دیگر مربوط به زندگی انسان تفاوت بنیادینی دارد. دین با روح و جان و عمق وجود انسان سر و کار دارد. هنر دین این است که ژرفای وجود آدمی را منقلب می سازد و موجود جدیدی را متولد می سازد. هنر ایمان این است که در قلب و ضمیر آدمی انقلاب ایجاد می کند و از انسانی که با حق و حقیقت عناد دارد و در برابر آن گردن کشی می کند، انسانی می سازد که با خضوع تمام به حق گردن می نهد و با دل و جان آن را می پذیرد پس دین و ایمان با اعماق وجود و دل و قلب و ضمیر انسان سر و کار دارد و مسکن و مأوایش آنجاست. همین نکته باعث می شود که مبلغان و مدافعان دین و ایمان کاری سخت و متفاوت در پیش داشته باشند. آنان باید قلعه ای را فتح کنند که دیوارهای بلند متعدد و باروهای بسیار پرشمار دارد. فتح این قلعه تو در تو مشکل تر از هر قلعه و پادگان دیگری است. نفوذ به این قلعه به طریقه های عادی ممکن نیست.
آری! فتح اعماق وجود و قلب آدمیان فتح الفتوحی است که هیچ فتحی قابل قیاس با آن نیست. نفوذ و راه یافتن به اعماق دل و قلب انسان ها سیاست خاص خود را می طلبد و به همین جهت انبیاء و اولیا و مبلغان دین و ایمان روش های ظریف و دقیقی را در پیش می گرفته اند چرا که دل آدمی بسان مرغی وحشی است که با اندک حرکت خشن و نابجایی از جا بلند می شود و به دوردست ها پرواز می کند و دسترسی دوباره به آن مشکل یا غیر ممکن می شود.
دل آدمیان را هرگز نمی توان با خشونت و فشار و آزار فتح کرد. ممکن است با این روش ها بدن انسان ها یا در برخی از موارد عقل آنان تسلیم شود، اما در همان حال که بدن تسلیم است دل وقلب تسلیم نیست و چون فرصت مناسب به دست آورد سر به شورش و طغیان می گذارد.
زوج والا مقام تاریخ اسلام یعنی علی(ع) و فاطمه(س) همان آرمانی را دارند که همه انبیای الهی داشته اند و آن اینکه بشریت را نجات دهند و ایمان را در قلب و جان انسان ها جا دهند. به همین جهت روش آنان متفاوت است. آنان، که هرگز در پی منافع شخصی نیستند و هدف و آرمانی بس والا آنان را از توجه به این منافع باز می دارد، منظور و مقصودی جز هدایت و راهنمایی انسان ها ندارند. این زوج بی نظیر پس از وفات پیامبر اسلام وظیفه ای بس خطیر را بر عهده دارند. آنان باید پرچم مقدس این دین نوپا را برافراشته نگه دارند و حتی به قیمت سوزاندن شمع وجود خود پیش روی حق جویان زمان خود و سراسر تاریخ پرتو افشانی کنند.
و اینگونه بود که علی(ع) و زهرا(س) راه و روشی خاص را، که انبیای الهی قبل از آنان به فرمان خداوند در پیش گرفته بودند، در پیش گرفتند. آنان نه از حق خود با خشونت و درشتی دفاع کردند و نه دین و ایمان را با این روش تبلیغ یا از آن دفاع کردند. آنان راه بسیار لطیف تری در پیش گرفتند. علی(ع) قدرت دارد که دست به شمشیر برده و این نفوذ کلام و جایگاه و موقعیت را دارد که بخش هایی از اجتماع را با خود همراه سازد. اما این روش را درست نمی بیند و هر چند سکوت نمی کند و حق را بیان می کند اما شیوه و روشی بسیار مناسب تر در پیش می گیرد. او با سخن و منطق به پیش می رود و حقیقت را به مردم می رساند. زهرا(س) نیز به گونه ای دیگر همین روش و شیوه را در پیش می گیرد. او به مسجد می رود و سخنرانی می کند و چون موثر نمی افتد روش مبارزه منفی را در پیش می گیرد و با گریه و گوشه گیری پیام خود را می رساند. آنچه مسلم و قطعی است این دو اسوه تاریخ اسلام خشونت و جنگ و کشتار را راه مناسبی برای ترویج و حفظ مکتبی که پیامبر(ص) پایه گذاری کرده بود، نمی دیدند.
در واقع این دو شخصیت اسوه همان روشی را در پیش گرفتند که خداوند آن را به دو شخصیت دیگر توصیه می کند. خداوند به موسی و هارون آنگاه که آنان را نزد فرعون می فرستد روشی خاص را دستور می دهد:
«اذهبا الی فرعون انه طغی. فقولا له قولا لینا. لعله یتذکر او یخشی» به سوی فرعون روید که او طغیان کرده است. پس با او با نرمی سخن گویید امید اینکه او متذکر شود و خاشع گردد(طه/43 و44).
خداوند مهربان می خواهد که همه انسان ها هدایت شوند و به سوی او بازگردند. حتی فرعون، که طاغی شده وفریاد «من پروردگار شما هستم» را سر داده و خود را خدای مردم شمرده، باید هدایت شود و به راه حق دعوت شود. اما این امر با زبان درشت و خشن محقق نمی شود. موسی و هارون وظیفه دارند که با نرمی با فرعون سخن گویند تا شاید با این روش قلب و دل او را تسلیم کنند. سخن درشت و خشن کسی را جذب نمی کند بلکه فراری می دهد.
آنان در واقع سیره و روش پیامبر(ص) را در پیش گرفته اند. خداوند خطاب به پیامبر(ص) می فرماید: «فبما رحمة من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک» به خاطر رحمت الهی با مردم نرم و مهربان شدی و اگر خشن و سخت دل بودی حتما مردم از گرد تو پراکنده می شدند(آل عمران/159).
پس راه و روش پیشبرد دین نرمش و مدارا است و نه سختی و خشونت و علی(ع) و زهرا(س) همین روش را هم خود در پیش گرفته بودند و هم به فرزندان و شاگردانشان تعلیم داده بودند. مردی شامی، که تبلیغات دستگاه اموی چهره ای زشت از آل علی در ذهن او ترسیم کرده است، به مدینه می آید و چون با امام حسین(ع) روبرو می شود به آن حضرت فحاشی می کند و هر چه می خواهد می گوید.
چون سخن او تمام می شود، حضرت با رویی گشاده و با مهربانی تمام به اومی گوید که گویا تو غریب هستی و می توانی به خانه ما بیایی و اگر احتیاجی داشته باشی ما آن را برآورده می کنیم. مرد شامی که انتظار برخورد دیگری داشت، چنان منقلب می شود که می گوید وقتی وارد مدینه شدم از کسی به اندازه این مرد و پدر او نفرت نداشتم و اکنون هیچ کس را به اندازه آنان دوست ندارم(نفثة المصدور، ص40؛ به نقل از داستان راستان؛ ج1، ص 28-30).
شاگرد و ارادتمند علی، مالک اشتر، که فرمانده سپاه امام نیز هست، از بازار شهر عبور می کند و فردی بازاری برای خنداندن دوستان خود به طرف او زباله پرتاب می کند. مالک بدون اینکه خم به ابرو آورد با قدم های استوار به راه خود ادامه می دهد. اطرافیان بازاری به او می گویند که می دانی به چه کسی جسارت کردی؟ او مالک اشتر فرمانده سپاه علی(ع) است. مرد هراسان مالک را تعقیب می کند تا از او عذرخواهی کند تا از مجازات او نجات یابد. مالک وارد مسجد می شود و مرد به او می رسد. مرد می خواهد عذرخواهی کند و می گوید من تو را نمی شناختم و از تو می خواهم که از من درگذری و مرا مجازات نکنی. مالک با رویی گشاده می گوید مجازاتی در کار نیست و من به مسجد آمده ام که برای تو دعا کنم که خدا تو را ببخشاید(سفینة البحار، ماده «شتر»، به نقل از داستان راستان، ص65-67).
آری! روش و شیوه علی(ع) و زهرا(س) و فرزندان و شاگردان آنان نرمش و مهربانی بود. آنان هرگز امر دین را با خشونت پیش نمی بردند. آنان هرگز در پی انتقام از کسی نبودند که احیانا به آنان ظلم و جفایی کرده بود و بلکه با عفو و گذشت و مهربانی دل او را رام می کردند و او را به راه و روش درست دعوت می کردند.
این راه و روش کسانی است که درد دین دارند و نجات و رستگاری مردم و پاکیزگی جامعه آرمان و هدفشان است. اما کسانی که درد دین ندارند و تنها از دین برای اهداف دنیوی خود استفاده می کنند و یا جاهلند و ظرافت و لطافت دین و ایمان را نمی شناسند، از روش و شیوه ای متفاوت استفاده می کنند. روش اینان به جای نرمی و عفو و گذشت، خشونت و انتقام گیری است که البته نتیجه حتمی عمل آنان ایجاد نفرت و بیزاری نسبت به دین است. چه ظلم آشکاری به علی(ع) و فاطمه(س) کسانی روا می دارند که به نام آنان و به اسم طرفداری از آنان خشونت و انتقام را ترویج می کنند. کسانی که با بدترین روش و خشن ترین شکل به مجالس و محافلی که مورد پسندشان نیست حمله می کنند و فریاد «حیدر، حیدر» سر می دهند. کافی است انسان در ایام شهادت حضرت زهرا(س) از یکی از خیابان های شهر مذهبی قم عبور کند و نوشته هایی را پشت شیشه اتومبیل ها بخواند تا عمق انحراف را دریابد. هرگز با نوشته ای روبرو نمی شویم که هدف و آرمان این بانوی بزرگ اسلام را برساند. عموما سخن از خشونت است، سخن از انتقام است، حضرت مهدی هم که می آید هدف و آرمانش انتقام است.
چه ظلم آشکاری است به علی(ع) که در همه تصاویر و همه جا شمشیر او نشان داده شود و شخصیت او در حد یک جنگجوی دلاور تنزل داده شود. شخصیت جامع علی(ع) یک بعدی می شود و جنبه های مختلف برجسته شخصیت آن حضرت به دست فراموشی سپرده می شود. جنبه های علمی آن حضرت، عطوفت و مهربانی او، شخصیتی که وقتی خلیفه مسلمانان است در کوچه بر خاک می نشیند و با کودکان یتیم بازی می کند، عبادت و راز و نیاز آن حضرت و عدالت و احسان آن حضرت...همه و همه فراموش می شود و تنها یک بعد از این شخصیت برجسته می شود به گونه ای که به ذهن می آید همه هنر و شخصیت او در شمشیر بوده است.
این وضعیت دینداری جامعه ماست و در این فضاست که باید انتظار داشت کسانی که نمی توانند چهره زیبای دین را در زیر این همه گرد و غبار ببینند، احیانا از اصل آن دست بر دارند و یا نسبت به آن بی علاقگی نشان دهند. به هر حال حتی وقتی یک فیلم دینی تهیه می شود و از رسانه ملی پخش می شود باز هنر قهرمان آن انتقام است. سرهای بریده قاتلان حسین(ع) در کیسه های خونین به پیش پای قهرمان افکنده می شود تا مومنان شادمان شوند و جگرشان خنک گردد که انتقام گرفته شد و قضیه تمام شد. اما اینکه هدف حسین چه بود و اینکه آن حضرت آرمان و هدفی به نام اصلاح داشت، اهمیتی ندارد.
و بالاخره ظلم عظیم را به دین، نظام و حکومتی می کند که خود را مدعی دینی بودن می دانند ولی در برخورد با مردم و مخالفان و منتقدان هرگز روش و شیوه انبیاء و علی و زهرا را ندارد و برعکس از انواع خشونت ها و روش های سخت و ناروا استفاده می کنند. این روش ها همان لطمه ای را بر پیکر دین وارد می کند که جهان مسیحیت در قرون وسطا و پس از آن تجربه کرده است. تمام دین ستیزی ها و دین گریزی های چند قرن اخیر غرب نتیجه بد دینی ها و روش های خشن و نا درست ارباب کلیسا در قرون وسطا بوده است.