سیدصادق حقیقت
پس از فروکشکردن جنگ در سوریه و به عقب راندهشدن داعش، این سؤال مطرح است که خاورمیانه جدید چه نقشهای خواهد داشت؟ و جایگاه ایران اسلامی در این بین چیست؟ دراینباره به شکل گذرا میتوان به چند نکته اشاره کرد:
١- ایران قدرت بزرگی در منطقه خاورمیانه است و در دوره پساداعش بر قدرت آن افزوده شده. شاید اقرار به همین مسئله، فضا را برای رقبای این کشور تنگ و تیره کرده باشد.
٢- بازپسگرفتن مناطق اشغالشده از سوی خلافت خودخوانده داعش، بهمعنای نابودی کامل این گروهک نیست، چراکه این نیروها به شکل متعصبانه به عملیاتهای کور و زیرزمینی خود ادامه خواهند داد و چهبسا با تشکل جدیدی ظاهر شوند.
٣- عربستان به هیلاری کلینتون کمک مالی کرده بود و انتظار داشت ائتلافی با او علیه ایران اسلامی شکل دهد، اما بلافاصله بعد از پیروزی غیرمنتظره ترامپ، با تیم او وارد مذاکره شد و گوی سبقت را از رقبا ربود. در این فاصله بود که برخی تحلیلگران روابط بینالملل احتمال همکاری راهبردی ایران و رئیسجمهور جدید آمريكا را امری «قریب» میدانستند، اما واقعیت خلاف این بود و متأسفانه ائتلافی علیه ایران شکل گرفت و آن را به امری «غریب» بدل کرد! یک سر این مسئله را باید در بالاآمدن تیم ضدایرانی ترامپ جستوجو کرد، همانگونه که سر دیگرش در سیاستهای جدید محمد بن سلمان ریشه دارد. ایران برای ترامپ و بن سلمان، به «دیگری» تبدیل شده، به شکلی که آنها هویت خود را با ضدیت با ایران اسلامی تعریف میکنند.
٤- عربستان به این دلیل بهراحتی توانست از کلینتون به ترامپ تغییر جهت دهد که لابی فعالی در ماههای پس از پیروزی ترامپ داشت. دقیقا عکس قضیه برای ایران صدق میکرد؛ ایران نهتنها لابی خاصی نداشت، بلکه قانونا نمیتوانست داشته باشد؛ چراکه لابیکردن عملی قانونی برای کشوری است که با کشور میزبان رابطه سیاسی دارد.
٥- چیزی که وضع را وخیمتر کرد، صحنهگردانی اسرائیل در این بین بود. اضافهشدن اسرائیل به تیم آمريكا- عربستان، مثلثی علیه ایران به وجود آورده که بخش اصلی نقشه جدید خاورمیانه را باید در توافقات ایشان دید. عربستان جدید با پولهای نفتی خود از سیاست افراط و سلفیگری فاصله خواهد گرفت و مدرنیزاسیون خاص خود را تجربه خواهد کرد؛ البته چهبسا اینگونه نوسازی نامتوازن، مانند مدرنیزاسیون شاه، مسئلهساز شود. راهبرد آمريكا هم به دو دلیل با دولت عربستان پیوند خورده است: اولا به توافقات اقتصادی و نظامی با این کشور دل بسته است، ثانیا سیاست فروش سلاح بین جمهوریخواهان به معنای تمایل به وضعیت بحرانی یا جنگی تلقی میشود. اسرائیل همانگونه که در قضیه جنگ با داعش و بحران عراق و سوریه هزینه خاصی متحمل نشد، رندانه ترجیح میدهد بدون دادن هزینه، ضلع اول (و نقشآفرین و آتشبیار معرکه) باشد.
٦- تصور عربستان جدید و دولت ترامپ از ایران واقعی نیست. ایران با پذیرش برجام نشان داد سودای دستیابی به سلاح اتمی را در سر نمیپروراند و تهدیدی علیه صلح و ثبات منطقه و جهان محسوب نمیشود. همانگونه که سازهانگاران معتقدند، بیش از آنکه سلاح و منابع اقتصادی در این بین تعیینکننده باشد، بیناذهنیت و تصور رهبران این کشورها مؤثر بوده است. عربستان که در دوره هاشمی و خاتمی روابط خوبی با جمهوری اسلامی داشت، اینک هویت خود را در ضدیت با این کشور و هلال شیعی تعریف میکند. چهبسا اگر شخصیتها یا کشورهایی واسطه میشدند (یا بشوند)، این توهمات به این شدت به وجود نمیآمد.
٧- در مقابل مثلث اسرائیل- آمريكا- عربستان، محور مقاومت (ایران و لبنان و سوریه) و روسیه قرار دارند. اروپا و چین و دیگر کشورها بازیگران اصلی خاورمیانه جدید نخواهند بود، همانگونه که فرانسه یک روز به ایران اقبال داشت و روز دیگر ادبار! شاید فرانسه هم فهمیده که «کدخدا» را باید دید!
٨- منطق سیاست بینالملل حول «منافع ملی» شکل میگیرد. هیچ کشوری دوست یا دشمن ابدی کشور دیگر نیست. برایناساس، روسیه هم تا وقتی با ماست که منافع ملیاش اقتضا کند. هرچند فعلا روسیه منافع خود را در دفاع از محور مقاومت میبیند، ولی دو دغدغه دیگر هم دارد: بالارفتن قیمت نفت، فروش سلاح و بهویژه سامانههای اتمی و موشکی (همانند سامانه اس- ٤٠٠).
٩- مواضع سیاست خارجی ایران علاوه بر وزارت خارجه، توسط دستگاههاي ديگر نیز اتخاذ میشود. این امر هرچند ممکن است نشاندهنده نوعی کثرت در امر سیاست باشد، ولی به نوبه خود میتواند به مبهمکردن فضا نیز کمک کند.
١٠- نتیجه گزارههای فوق آن است که احتمال درگیری بین مثلث اسرائیل- آمريكا- عربستان و محور مقاومت، بهویژه به شکل یک جنگ محدود، دور از ذهن نیست. ترامپ بهظاهر میخواهد به عربستان خوشخدمتی کند و ولیعهد جوان عربستان هم نیاز دارد علائم تغییر در سیاست خارجی این کشور را نشان دهد. چهبسا، بعد از سوریه، اینبار نوبت لبنان باشد. دلیل آن هم روشن است: نفوذ ایران در قلب مردم لبنان (حتی بین بسیاری از مسیحیان)، نقش مهم این کشور در ایستادگی محور مقاومت و همسایگی این کشور با اسرائیل. نهاد تعیینکننده سیاست خاورمیانه در آمريكا، پنتاگون است. منافع ملی آمريكا به سلائق دو حزب فوق گره نخورده است. به همیندلیل باید گفت آمريكا متمایل به واردشدن در جنگ گسترده،همانند جنگ در عراق و افغانستان، نیست. ایران با عراق و افغانستان تفاوت اساسی دارد، درعینحال که ایران اسلامی باید مقتدرانه بر مواضع برحق خود بایستد، به هوشیاری و اصلاح ذهنیتها با حاکمان عربستان (و حتی آمريكا) نیاز مبرم دارد. اگر شعله جنگ جدیدی در خاورمیانه افروخته شود، برنده آن اسرائیل و کارخانههای اسلحهسازی شرق و غرب و بازنده آن دولتها و ملتهای منطقه خواهند بود.