محمدعلی ایازی[1]
مقدمه
گفت وگوهای دینی و اعتقادی فرایندی دارد که اگر به مبانی آن توجه نشود، تعاملی هم رخ نخواهد داد. این در صورتی است که اولاً بپذیریم که تنها گفتگو راه ارتباط دینی است. ثانیاً از روشهای مناسب آن استفاده کنیم و آن تکیه بر مشترکات و اصول پذیرفته شده مورد قبول. ثالثاً دانش و ادب لازم در این گفتگو فراهم شده باشد. همه این بر این پایه است که هر یک از طرفین یا اطراف آن بکوشد از طریق گفتگو فضای مفاهمه و درک مشترک را بر ارائه تصویر مثبت و یا ارتقای سطح همکاری ها فراهم سازد. گفتوگو و عقلانیت، دو رکن بهم پیوسته در بسیاری از فرهنگها و ادیان بشمار میرود. بررسی آیات قرآن و احادیث نشان می دهد، اسلام به موضوع گفتوگو، به مثابه روشی مناسب برای برقراری ارتبـاط و تفـاهم بین فرهنگهـا و ادیـان، توجـه ویژهای دارد؛ چندان که میتوان گفت اسلام، آیین گفتوگو، و قرآن، کتاب گفتوگوست. در قرآن، کسانی که به گفتار و سخنان دیگران گوش فـرا میدهند و بهترین آنها را پیروی میکنند،، هدایت شدگان و خردمندان معرفی شدهاند (زمر/18 ) . روشن است که شنیدن سخنان دیگران و گزینش بهترین آنها، آن گاه امکان پذیر است که زمینه طرح نظرات و اندیشه های گوناگون وجود داشته باشد، و این امر، خود برقراری ارتباط و مفاهمه با دیگران را میطلبد.
کسانی که مورد خطاب قرآن قرار گرفتهاند و با آنها به گفتوگو و مفاهمه نشسته است، پیش از آن که پیرو دین و آئینی باشند انسان هستند و خارج از حوزه مرزبندیهای دینی از وجوه و مشترکات انسانی فراوانی برخوردارند. گفت وگوی قرآنی با آنان نیز، با توجه به همین همبستگیها و وجوه مشترک است.
مبانی گفتگو
دعوت اتحاد با اهل کتاب در امور مشترک
همۀ پیروان کتب آسمانی باید بر محور حق یا حقایقی که در آن اشتراک دارند، متحد شوند تا مشرکان نتوانند با بهرهگیری از همستیزی آنان، ایشان را به کلی نفی کنند، چراکه پیروان کتب آسمانی یکساناند: (قُلْ يا أَهْلَ الکِتابِ تَعالَوْا إِلى کَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنکُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُون)(آل عمران: 64)«: بگو: «هان اى اهل کتاب! بهسوى سخنى- که ميان ما و شما یکسان است- درآييد که: جز خدا را نپرستيم، و چيزى را شریک او نپنداريم، و بعضى از ما بعضى ديگر را به جاى خدا (به عنوان) پروردگارانى برنگيريم.» پس اگر (از اين پيشنهاد) روىگردان شدند، بگوييد: «شما شاهد باشيد که ما بىچون و چرا تسليم (خدا) هستيم»، (قُلْ يا أَهْلَ الکِتابِ لَسْتُمْ عَلى شَيْءٍ حَتَّى تُقِيمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيکُمْ مِنْ رَبّکُمْ وَ لَيَزِيدَنَّ کَثِيراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَيکَ مِنْ رَبّکَ طُغْياناً وَ کُفْراً فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الکَافِرِينَ . إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ الصَّابِئُونَ وَ النَّصارى مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ)( مائدة: 68 – 69)«: بگو: «هان اى اهل کتاب! بر هيچ (آيين حقّى) نيستيد تا (هنگامى که) تورات و انجيل و آنچه [: قرآن] را ( که) از جانب پروردگارتان سويتان نازل شده است بر پا بداريد.» و همواره آنچه از جانب پروردگارت سوى تو نازل شده، همانا بر طغيان و کفر بسيارى از آنان خواهد افزود. پس بر گروه کافران اندوه مدار. بىگمان کسانى که ايمان آورده و کسانى (هم) که يهودى شده و (يا) صابى [: التقاطى] و (يا) نصرانىاند، هر کس به خدا و روز بازپسين ايمان آورد و کار نیکو کند، نه بيمى بر ايشان است و نه ايشان اندوهگين مىشوند».
در این جا به ویژه ما مسلمانان باید بیاموزیم که در گرداب سهمگین اختلافات فرو نیفتیم و هر یک همکیش خود را بیدین و بر باطل نخوانیم. شنیدم یکی از برادران ساده لوح ما در مدینۀ منوره که رئیس دانشگاه اسلامی آن جاست، گفته است: رافضیها از یهود بدترند. همچنین شنیدم یکی دیگر از برادران ساده لوحمان در جایی دیگر گفته است: فلسطینیها از یهود بدترند! « این در حالی است که کتاب خدا را میخوانند، آیا خرد نمیورزند؟!»
دعوت به خویشتنداری
(قُلْ أَ تُحَاجُّونَنا فِي اللَّهِ وَ هُوَ رَبُّنا وَ رَبُّکُمْ وَ لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ (139))«: بگو: «آيا (درباره) خدا با ما بحث و گفتگو و ستيز مىکنيد؛ حال آن که او پروردگار ما و پروردگار شماست؟ و اعمال ما تنها از آنِ ما، و اعمال شما تنها از آنِ شماست، و ما تنها براى او اخلاص داريم»:
چرا باید میان کسانی که بیگمان خداوند ربّ همۀ آنهاست همگی مصبوغ به صبغۀ الهی هستند، در بارۀ خدا: در بارۀ ذات او و صفات و افعالش و در بارۀ وحی و آیاتش، بحث و ستیزه شود؟ مخصوصا که (لَنا أَعْمالُنا)«: اعمال ما تنها از آنِ ماست» و شما در قبال آن مسؤولیتی ندارید (وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ)«: و اعمال شما هم تنها از آن شماست» و ما در برابر آن پاسخگو نیستیم و در این جهت برای سخن گفتن صادق هستیم(وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ)«: و ما تنها برای او اخلاص داریم»..
«نقد دعواهای انحصار طلبانۀ اهل کتاب»:
نکته دیگر این دعوت به تعامل نقد انحصارگرائی است. این که تصور کنند که حق از آن آنان است و بس. این از یک سو مشکل ادیان و مانع گفتگو میگردد. این معنا را قرآن با خطاب به یهود و نصاری شروع کرده است، زیرا آنان میان خود دعوا بر سر حقانیت و بهشتی و دوزخی بودن دارند که باید حل شو:
(وَ قالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصارى عَلى شَيْءٍ وَ قالَتِ النَّصارى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلى شَيْءٍ وَ هُمْ يَتْلُونَ الکِتابَ کَذلِکَ قالَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللَّهُ يَحکُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما کانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ( 113))«: و يهوديان گفتند: «نصرانيان بر هيچ (حقى) نيستند.» و نصرانيان (هم) گفتند: «يهوديان بر هيچ (حقّى) نيستند.» حال آن که آنان (هر دو کتاب وحيانى) را مىخوانند. و کسانى که نمىدانند (: و از کتابهاى وحيانى آگاهى ندارند) نيز (سخنى) همانند گفتهى ايشان گفتند. پس خدا روز رستاخيز در آنچه با هم اختلاف مىکردهاند، ميانشان داورى خواهد کرد»:
هر یک از طرفین اهل کتاب حقانیت دیگری را نفی میکند: (لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلى شَيْءٍ)«: یهودیان بر چیزی نیستند»: نه بر حق هستند و نه در بهشت حقی دارند، (لَيْسَتِ النَّصارى عَلى شَيْءٍ)«: نصرانیان بر چیزی نیستند»: نه بر حق هستند و نه در بهشت حقی دارند[2] (وَ هُمْ يَتْلُونَ الکِتابَ)«: حال آن که آنان کتاب را میخوانند»: تورات و انجیل را، و این هر دو کتاب این حقیقت را میگویند که ملاک، ایمان و عمل صالح است نه فرقهگراییِ بیحاصل و نژاد پرستیِ جاهلانه، (کَذلِکَ)«: همچنین» به دور از معیار حق (قالَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ)«: گفتند کسانی که نمیدانند» یعنی همان «افراد امی و بیسوادی که از کتاب جز یک مشت خيالات و آرزوها نمىدانند، و تنها به پندارهايشان دل بسته اند»(بقره: 78)، و نیز مشرکانِ منکر اصل کتاب وحی (مِثْلَ قَوْلِهِمْ)«: سخنی همانند گفتۀ ایشان را». با آن که فرق زیادی است بین حکم کتاب و غیر کتاب اما اهل کتاب خود را در تراز کسانی قرار دادند که بیسوادند و از کتاب خدا چیزی نمیدانند. آنها حقی را که کتاب آسمانی برای اهل کتاب قائل است و آن این که آنان با افراد بی اعتقاد به کتاب آسمانی یکسان نیستند، نادیده گرفتند، (فَاللَّهُ يَحکُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما کانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ)«: پس خدا روز رستاخيز در آنچه با هم اختلاف مىکردهاند، ميانشان داورى خواهد کرد» خواه در آنچه حکم وحیانی کتاب بوده یا در آنچه تحریفش کردند.
وقتی خود اهل کتاب – با آن که کتاب خدا را میخوانند – یکدیگر را نفی میکنند، چگونه از کسانی که نادان و بیاعتقادند میتوان انتظار داشت که همۀ آنها را بر باطل نخوانند؟ آری، آنها همۀ پیروان کتب آسمانی -از جمله مسلمانان – را بر هیچ و باطل خواندند!
«معنای اسلام و تسلیم»:
این مشکل در باره مسلمانان هم صادق است که قکر میکنند چون نام آنان مسلمان است، پس تنها آنان نجات یافته است. لذا قرآن در برابر ادعای انحصارطلبی مقابلۀ به مثل نمیکند و بر عکس به آن سخن پوچ جواب میدهد که: «به بهشت نمیرود مگر کسی که مسلمان باشد»؟ یعنی صرف مسلمان شناسنامهای بودن برای رفتن به بهشت کافی است، هر طور که باشد؟ هرگز، بلکه میفرماید:
(بَلى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ 112)«: آرى، هر کس- در حالى که نیکو کار است- چهرهى (انسانى و ايمانى) خود را به خدا تسليم کند، پاداش وى نزد پروردگار اوست، و بيمى بر آنان نيست و غمگين (هم) نخواهند شد»:
این آیه در سیاق سخنان یهود است که نشان دهد معیار از نجات تسلیم خدا بودن است. در قالب و عناوین و اسم بودن نیست. کلمۀ (بَلی) در این جا بر ادعای (لَنْ يَدْخُلَ) مهر بیاعتباری میزند. یعنی چنین نیست، بلکه غیر شما هم (یهود و نصاری) هم به بهشت میروند.
به عنوان یک قاعدۀ کلی که هر گونه مانع نژادی و مذهبی و فرقهای را برای رفتن به بهشت حذف میکند، میفرماید: (بَلى مَنْ أَسْلَمَ): تنها معیار، تسلیم کردن چهره در برابر خداوند و به عبارت دیگر، روی آوردن با تمام وجوه وجود خود، از ظاهر و باطن و عقیده و عمل و فردی و اجتماعی، به خداوند است، (أَسْلَمَ ... وَ هُوَ مُحْسِنٌ): اسلام نیکو و نیکو کاری اسلامی، یعنی اسلام عقیدتی و عملی، (فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ) «: پاداش وى نزد پروردگار اوست»، به اندازۀ تسلیم کردن چهرهاش و نیکوکار بودنش، مسلمان محسن است (وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ)«: و بيمى بر آنان نيست و غمگين (هم) نخواهند شد». زیرا ممکن است مسلمانی چهرۀ وجودی خود را در هر دو وجه و بُعد آن تسلیم خدا کند اما محسن نباشد، یعنی عقیده و عملش هر دو غیر صالح باشد، یا در یک وجهِ عقیده یا عمل محسن باشد و در وجه دیگر نباشد. چنین مسلمانی هم غیر محسن است. بنا بر این، (وَ هُوَ مُحْسِنٌ) اعم از نیکو ساختن دو رویِ ظاهر و باطن برای خداست، واختصاص به یکی از این دو وجه یا ترک احسان در تسلیم وجه ندارد. پس، هم باید وجه و جنبۀ شناخت و عقیده و نیت و دیگر ابعاد باطن را نیکو ساخت و هم وجه و جنبۀ اعمال و کردار را که از وجه و جنبۀ اول نشأت میگیرند.
پذیرفتن نجات و دادن پاداش
خداوند متعال میفرماید: (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ النَّصارى وَ الصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ )(بقره: 62)«: بىگمان، کسانى که ايمان آوردند و کسانى که يهودى شدند، و نصرانيان و صابيان [: التقاطيان] هر کس (از آنان و ساير موحدان) به خدا و روز بازپسين ايمان آوَرَد و کار شايسته (ى ايمان) کند،- پس اجرشان برايشان نزد پروردگارشان است، و نه بيمى بر آنهاست و نه آنان اندوهناک خواهند شد».
دعوت همه ادیان به مسابقه در نیکی
نمونه دیگر قرآن در پی آیات تعیین قبله که نوعی هویت بخشی به مسلمانان است، به این نکته توجه میدهد:
«َ لِکُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيها فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ أَيْنَ ما تَکُونُوا يَأْتِ بِکُمُ اللَّهُ جَمِيعاً إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (148))«: براى هر امتى وجههاى [: جهت و شريعتى] است (که) او (به همان وجهه) توجهشان مىدهد. پس در کارهاى نیک بر یکديگر پيشى گيريد. هر کجا باشيد، خدا همهى شما را (بىاستثنا) در روز رستاخيز مىآورد. همانا خدا بر همه چيز تواناست»:
نکته اصلی برای مواجهه ادیان نه غلبه و پیروزی یکی بر دیگری است و نه به دست آوردن هویتی خطکشی شده بلکه در این نبردهای حفظ جهتها اصل است همان (فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ) در همۀ زمینههاست. ممکن است «وجهه» و قبلۀ قلبی و جسمی ملحدانِ ماتریالیست باشد، و «وجهه» مشرکان خدایان گوناگون ساختگی، و «وجهه» و قبلۀ جسمی دو طایفۀ اهل کتاب، یعنی یهود و نصارا، به ترتیب قدس و مشرق است و «وجهه» و قبلۀ معنوی آنان رویکردهای گوناگون در شریعت خداوند، و «وجهه» و قبلۀ جسمی مسلمانان کعبه باشد و «وجهه» و قبلۀ معنوی مذاهب و اجتهادات فکری گوناگون اما قرآن «توجهشان میدهد» با انتخاب و اختیار و نه از روی اضطرار و اجبار؛، در این صحنۀ پر پهنه و آکنده از جهتها و رویکردهای گوناگون بیایید در نیکی ها مسابقه بگذارید (فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ) «: و (سابِقُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُم)(حدید: 21)«: پیشی گیرید به سوی جبران کاستیها «کارهای نیک»، همان جهتی است که خداوند شما را متوجه آن میسازد. جالب این که در پایان این سخن خطاب به مسلمانان میگوید: از پرداختن به سخنان و کردارهای مقابله جویانه بپرهیزید و تمام تلاش خود را به سبقت گرفتن در کارهای نیک معطوف میسازد، چراکه حرکت همگان به سوی خداست: «أَيْنَ ما تَکُونُوا«: هر کجا باشید» در هر جایی و با هر جایگاهی و هر کردار و رفتاری «يَأْتِ بِکُمُ اللَّهُ جَمِيعاً) «: خدا همهى شما را مىآورد» همۀ شما را با هم در یوم الجمع (روز فراهم آمدن خلایق)، و (جَمِيعاً) و با جمیع اعمال و رویکردها و گرایشهایتان در روز حسابرسی میآورد، و چیزی از خودتان و اعمالتان از او دور و پوشیده نمیماند.
[1] گزارش سخنرانی استاد محمدعلی ایازی در شام شهادت امام رضا علیه السلام در مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم ۱۴/۷/۱۴۰۰
[2]- در تفسیر فخر رازی، ج4، ص7، آمده است: روایت شده که وقتی هیئت نمایندگی نصارای نجران نزد رسول خدا آمدند، ملایان یهود هم نزد آنان آمدند و با یکدیگر به بحث و مناظره پرداختند به طوری که کار به داد و فریاد کشید و یهود گفتند: شما هیچ دینی ندارید و به عیسی و انجیل کافر شدند، و نصرانیان نیز همین سخن را به یهود گفتند و به موسی و تورات کافر شدند.
مقدمه
گفت وگوهای دینی و اعتقادی فرایندی دارد که اگر به مبانی آن توجه نشود، تعاملی هم رخ نخواهد داد. این در صورتی است که اولاً بپذیریم که تنها گفتگو راه ارتباط دینی است. ثانیاً از روشهای مناسب آن استفاده کنیم و آن تکیه بر مشترکات و اصول پذیرفته شده مورد قبول. ثالثاً دانش و ادب لازم در این گفتگو فراهم شده باشد. همه این بر این پایه است که هر یک از طرفین یا اطراف آن بکوشد از طریق گفتگو فضای مفاهمه و درک مشترک را بر ارائه تصویر مثبت و یا ارتقای سطح همکاری ها فراهم سازد. گفتوگو و عقلانیت، دو رکن بهم پیوسته در بسیاری از فرهنگها و ادیان بشمار میرود. بررسی آیات قرآن و احادیث نشان می دهد، اسلام به موضوع گفتوگو، به مثابه روشی مناسب برای برقراری ارتبـاط و تفـاهم بین فرهنگهـا و ادیـان، توجـه ویژهای دارد؛ چندان که میتوان گفت اسلام، آیین گفتوگو، و قرآن، کتاب گفتوگوست. در قرآن، کسانی که به گفتار و سخنان دیگران گوش فـرا میدهند و بهترین آنها را پیروی میکنند،، هدایت شدگان و خردمندان معرفی شدهاند (زمر/18 ) . روشن است که شنیدن سخنان دیگران و گزینش بهترین آنها، آن گاه امکان پذیر است که زمینه طرح نظرات و اندیشه های گوناگون وجود داشته باشد، و این امر، خود برقراری ارتباط و مفاهمه با دیگران را میطلبد.
کسانی که مورد خطاب قرآن قرار گرفتهاند و با آنها به گفتوگو و مفاهمه نشسته است، پیش از آن که پیرو دین و آئینی باشند انسان هستند و خارج از حوزه مرزبندیهای دینی از وجوه و مشترکات انسانی فراوانی برخوردارند. گفت وگوی قرآنی با آنان نیز، با توجه به همین همبستگیها و وجوه مشترک است.
مبانی گفتگو
دعوت اتحاد با اهل کتاب در امور مشترک
همۀ پیروان کتب آسمانی باید بر محور حق یا حقایقی که در آن اشتراک دارند، متحد شوند تا مشرکان نتوانند با بهرهگیری از همستیزی آنان، ایشان را به کلی نفی کنند، چراکه پیروان کتب آسمانی یکساناند: (قُلْ يا أَهْلَ الکِتابِ تَعالَوْا إِلى کَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنکُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُون)(آل عمران: 64)«: بگو: «هان اى اهل کتاب! بهسوى سخنى- که ميان ما و شما یکسان است- درآييد که: جز خدا را نپرستيم، و چيزى را شریک او نپنداريم، و بعضى از ما بعضى ديگر را به جاى خدا (به عنوان) پروردگارانى برنگيريم.» پس اگر (از اين پيشنهاد) روىگردان شدند، بگوييد: «شما شاهد باشيد که ما بىچون و چرا تسليم (خدا) هستيم»، (قُلْ يا أَهْلَ الکِتابِ لَسْتُمْ عَلى شَيْءٍ حَتَّى تُقِيمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيکُمْ مِنْ رَبّکُمْ وَ لَيَزِيدَنَّ کَثِيراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَيکَ مِنْ رَبّکَ طُغْياناً وَ کُفْراً فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الکَافِرِينَ . إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ الصَّابِئُونَ وَ النَّصارى مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ)( مائدة: 68 – 69)«: بگو: «هان اى اهل کتاب! بر هيچ (آيين حقّى) نيستيد تا (هنگامى که) تورات و انجيل و آنچه [: قرآن] را ( که) از جانب پروردگارتان سويتان نازل شده است بر پا بداريد.» و همواره آنچه از جانب پروردگارت سوى تو نازل شده، همانا بر طغيان و کفر بسيارى از آنان خواهد افزود. پس بر گروه کافران اندوه مدار. بىگمان کسانى که ايمان آورده و کسانى (هم) که يهودى شده و (يا) صابى [: التقاطى] و (يا) نصرانىاند، هر کس به خدا و روز بازپسين ايمان آورد و کار نیکو کند، نه بيمى بر ايشان است و نه ايشان اندوهگين مىشوند».
در این جا به ویژه ما مسلمانان باید بیاموزیم که در گرداب سهمگین اختلافات فرو نیفتیم و هر یک همکیش خود را بیدین و بر باطل نخوانیم. شنیدم یکی از برادران ساده لوح ما در مدینۀ منوره که رئیس دانشگاه اسلامی آن جاست، گفته است: رافضیها از یهود بدترند. همچنین شنیدم یکی دیگر از برادران ساده لوحمان در جایی دیگر گفته است: فلسطینیها از یهود بدترند! « این در حالی است که کتاب خدا را میخوانند، آیا خرد نمیورزند؟!»
دعوت به خویشتنداری
(قُلْ أَ تُحَاجُّونَنا فِي اللَّهِ وَ هُوَ رَبُّنا وَ رَبُّکُمْ وَ لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ (139))«: بگو: «آيا (درباره) خدا با ما بحث و گفتگو و ستيز مىکنيد؛ حال آن که او پروردگار ما و پروردگار شماست؟ و اعمال ما تنها از آنِ ما، و اعمال شما تنها از آنِ شماست، و ما تنها براى او اخلاص داريم»:
چرا باید میان کسانی که بیگمان خداوند ربّ همۀ آنهاست همگی مصبوغ به صبغۀ الهی هستند، در بارۀ خدا: در بارۀ ذات او و صفات و افعالش و در بارۀ وحی و آیاتش، بحث و ستیزه شود؟ مخصوصا که (لَنا أَعْمالُنا)«: اعمال ما تنها از آنِ ماست» و شما در قبال آن مسؤولیتی ندارید (وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ)«: و اعمال شما هم تنها از آن شماست» و ما در برابر آن پاسخگو نیستیم و در این جهت برای سخن گفتن صادق هستیم(وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ)«: و ما تنها برای او اخلاص داریم»..
«نقد دعواهای انحصار طلبانۀ اهل کتاب»:
نکته دیگر این دعوت به تعامل نقد انحصارگرائی است. این که تصور کنند که حق از آن آنان است و بس. این از یک سو مشکل ادیان و مانع گفتگو میگردد. این معنا را قرآن با خطاب به یهود و نصاری شروع کرده است، زیرا آنان میان خود دعوا بر سر حقانیت و بهشتی و دوزخی بودن دارند که باید حل شو:
(وَ قالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصارى عَلى شَيْءٍ وَ قالَتِ النَّصارى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلى شَيْءٍ وَ هُمْ يَتْلُونَ الکِتابَ کَذلِکَ قالَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللَّهُ يَحکُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما کانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ( 113))«: و يهوديان گفتند: «نصرانيان بر هيچ (حقى) نيستند.» و نصرانيان (هم) گفتند: «يهوديان بر هيچ (حقّى) نيستند.» حال آن که آنان (هر دو کتاب وحيانى) را مىخوانند. و کسانى که نمىدانند (: و از کتابهاى وحيانى آگاهى ندارند) نيز (سخنى) همانند گفتهى ايشان گفتند. پس خدا روز رستاخيز در آنچه با هم اختلاف مىکردهاند، ميانشان داورى خواهد کرد»:
هر یک از طرفین اهل کتاب حقانیت دیگری را نفی میکند: (لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلى شَيْءٍ)«: یهودیان بر چیزی نیستند»: نه بر حق هستند و نه در بهشت حقی دارند، (لَيْسَتِ النَّصارى عَلى شَيْءٍ)«: نصرانیان بر چیزی نیستند»: نه بر حق هستند و نه در بهشت حقی دارند[2] (وَ هُمْ يَتْلُونَ الکِتابَ)«: حال آن که آنان کتاب را میخوانند»: تورات و انجیل را، و این هر دو کتاب این حقیقت را میگویند که ملاک، ایمان و عمل صالح است نه فرقهگراییِ بیحاصل و نژاد پرستیِ جاهلانه، (کَذلِکَ)«: همچنین» به دور از معیار حق (قالَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ)«: گفتند کسانی که نمیدانند» یعنی همان «افراد امی و بیسوادی که از کتاب جز یک مشت خيالات و آرزوها نمىدانند، و تنها به پندارهايشان دل بسته اند»(بقره: 78)، و نیز مشرکانِ منکر اصل کتاب وحی (مِثْلَ قَوْلِهِمْ)«: سخنی همانند گفتۀ ایشان را». با آن که فرق زیادی است بین حکم کتاب و غیر کتاب اما اهل کتاب خود را در تراز کسانی قرار دادند که بیسوادند و از کتاب خدا چیزی نمیدانند. آنها حقی را که کتاب آسمانی برای اهل کتاب قائل است و آن این که آنان با افراد بی اعتقاد به کتاب آسمانی یکسان نیستند، نادیده گرفتند، (فَاللَّهُ يَحکُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما کانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ)«: پس خدا روز رستاخيز در آنچه با هم اختلاف مىکردهاند، ميانشان داورى خواهد کرد» خواه در آنچه حکم وحیانی کتاب بوده یا در آنچه تحریفش کردند.
وقتی خود اهل کتاب – با آن که کتاب خدا را میخوانند – یکدیگر را نفی میکنند، چگونه از کسانی که نادان و بیاعتقادند میتوان انتظار داشت که همۀ آنها را بر باطل نخوانند؟ آری، آنها همۀ پیروان کتب آسمانی -از جمله مسلمانان – را بر هیچ و باطل خواندند!
«معنای اسلام و تسلیم»:
این مشکل در باره مسلمانان هم صادق است که قکر میکنند چون نام آنان مسلمان است، پس تنها آنان نجات یافته است. لذا قرآن در برابر ادعای انحصارطلبی مقابلۀ به مثل نمیکند و بر عکس به آن سخن پوچ جواب میدهد که: «به بهشت نمیرود مگر کسی که مسلمان باشد»؟ یعنی صرف مسلمان شناسنامهای بودن برای رفتن به بهشت کافی است، هر طور که باشد؟ هرگز، بلکه میفرماید:
(بَلى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ 112)«: آرى، هر کس- در حالى که نیکو کار است- چهرهى (انسانى و ايمانى) خود را به خدا تسليم کند، پاداش وى نزد پروردگار اوست، و بيمى بر آنان نيست و غمگين (هم) نخواهند شد»:
این آیه در سیاق سخنان یهود است که نشان دهد معیار از نجات تسلیم خدا بودن است. در قالب و عناوین و اسم بودن نیست. کلمۀ (بَلی) در این جا بر ادعای (لَنْ يَدْخُلَ) مهر بیاعتباری میزند. یعنی چنین نیست، بلکه غیر شما هم (یهود و نصاری) هم به بهشت میروند.
به عنوان یک قاعدۀ کلی که هر گونه مانع نژادی و مذهبی و فرقهای را برای رفتن به بهشت حذف میکند، میفرماید: (بَلى مَنْ أَسْلَمَ): تنها معیار، تسلیم کردن چهره در برابر خداوند و به عبارت دیگر، روی آوردن با تمام وجوه وجود خود، از ظاهر و باطن و عقیده و عمل و فردی و اجتماعی، به خداوند است، (أَسْلَمَ ... وَ هُوَ مُحْسِنٌ): اسلام نیکو و نیکو کاری اسلامی، یعنی اسلام عقیدتی و عملی، (فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ) «: پاداش وى نزد پروردگار اوست»، به اندازۀ تسلیم کردن چهرهاش و نیکوکار بودنش، مسلمان محسن است (وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ)«: و بيمى بر آنان نيست و غمگين (هم) نخواهند شد». زیرا ممکن است مسلمانی چهرۀ وجودی خود را در هر دو وجه و بُعد آن تسلیم خدا کند اما محسن نباشد، یعنی عقیده و عملش هر دو غیر صالح باشد، یا در یک وجهِ عقیده یا عمل محسن باشد و در وجه دیگر نباشد. چنین مسلمانی هم غیر محسن است. بنا بر این، (وَ هُوَ مُحْسِنٌ) اعم از نیکو ساختن دو رویِ ظاهر و باطن برای خداست، واختصاص به یکی از این دو وجه یا ترک احسان در تسلیم وجه ندارد. پس، هم باید وجه و جنبۀ شناخت و عقیده و نیت و دیگر ابعاد باطن را نیکو ساخت و هم وجه و جنبۀ اعمال و کردار را که از وجه و جنبۀ اول نشأت میگیرند.
پذیرفتن نجات و دادن پاداش
خداوند متعال میفرماید: (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ النَّصارى وَ الصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ )(بقره: 62)«: بىگمان، کسانى که ايمان آوردند و کسانى که يهودى شدند، و نصرانيان و صابيان [: التقاطيان] هر کس (از آنان و ساير موحدان) به خدا و روز بازپسين ايمان آوَرَد و کار شايسته (ى ايمان) کند،- پس اجرشان برايشان نزد پروردگارشان است، و نه بيمى بر آنهاست و نه آنان اندوهناک خواهند شد».
دعوت همه ادیان به مسابقه در نیکی
نمونه دیگر قرآن در پی آیات تعیین قبله که نوعی هویت بخشی به مسلمانان است، به این نکته توجه میدهد:
«َ لِکُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيها فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ أَيْنَ ما تَکُونُوا يَأْتِ بِکُمُ اللَّهُ جَمِيعاً إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (148))«: براى هر امتى وجههاى [: جهت و شريعتى] است (که) او (به همان وجهه) توجهشان مىدهد. پس در کارهاى نیک بر یکديگر پيشى گيريد. هر کجا باشيد، خدا همهى شما را (بىاستثنا) در روز رستاخيز مىآورد. همانا خدا بر همه چيز تواناست»:
نکته اصلی برای مواجهه ادیان نه غلبه و پیروزی یکی بر دیگری است و نه به دست آوردن هویتی خطکشی شده بلکه در این نبردهای حفظ جهتها اصل است همان (فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ) در همۀ زمینههاست. ممکن است «وجهه» و قبلۀ قلبی و جسمی ملحدانِ ماتریالیست باشد، و «وجهه» مشرکان خدایان گوناگون ساختگی، و «وجهه» و قبلۀ جسمی دو طایفۀ اهل کتاب، یعنی یهود و نصارا، به ترتیب قدس و مشرق است و «وجهه» و قبلۀ معنوی آنان رویکردهای گوناگون در شریعت خداوند، و «وجهه» و قبلۀ جسمی مسلمانان کعبه باشد و «وجهه» و قبلۀ معنوی مذاهب و اجتهادات فکری گوناگون اما قرآن «توجهشان میدهد» با انتخاب و اختیار و نه از روی اضطرار و اجبار؛، در این صحنۀ پر پهنه و آکنده از جهتها و رویکردهای گوناگون بیایید در نیکی ها مسابقه بگذارید (فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ) «: و (سابِقُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُم)(حدید: 21)«: پیشی گیرید به سوی جبران کاستیها «کارهای نیک»، همان جهتی است که خداوند شما را متوجه آن میسازد. جالب این که در پایان این سخن خطاب به مسلمانان میگوید: از پرداختن به سخنان و کردارهای مقابله جویانه بپرهیزید و تمام تلاش خود را به سبقت گرفتن در کارهای نیک معطوف میسازد، چراکه حرکت همگان به سوی خداست: «أَيْنَ ما تَکُونُوا«: هر کجا باشید» در هر جایی و با هر جایگاهی و هر کردار و رفتاری «يَأْتِ بِکُمُ اللَّهُ جَمِيعاً) «: خدا همهى شما را مىآورد» همۀ شما را با هم در یوم الجمع (روز فراهم آمدن خلایق)، و (جَمِيعاً) و با جمیع اعمال و رویکردها و گرایشهایتان در روز حسابرسی میآورد، و چیزی از خودتان و اعمالتان از او دور و پوشیده نمیماند.
[1] گزارش سخنرانی استاد محمدعلی ایازی در شام شهادت امام رضا علیه السلام در مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم ۱۴/۷/۱۴۰۰
[2]- در تفسیر فخر رازی، ج4، ص7، آمده است: روایت شده که وقتی هیئت نمایندگی نصارای نجران نزد رسول خدا آمدند، ملایان یهود هم نزد آنان آمدند و با یکدیگر به بحث و مناظره پرداختند به طوری که کار به داد و فریاد کشید و یهود گفتند: شما هیچ دینی ندارید و به عیسی و انجیل کافر شدند، و نصرانیان نیز همین سخن را به یهود گفتند و به موسی و تورات کافر شدند.