رضا احمدی
بیستم دی ماه سالروز شهادت امیرکبیر اصلاحگر ایرانی در عصر قاجار است. امیرکبیر تربیت یافته عباس میرزا و خاندان قائم مقام بود. او از جوانی وارد دستگاه دیوانی شد و زیر نظر میرزا عیسی، قائم مقام فراهانی و فرزندش مهارت آموخت و همزمان با فرهنگ و تمدن جدید آن سوی مرزها نیز آشنا شد. وی با مسافرت به روسیه و دیدار با تزار و حضور سه ساله در مذاکرات ارزنه الروم و نشست و برخاست با دیپلماتهای اروپایی دریافت که بیرون از مرزهای ایران، کشورها با استفاده از علم و دانش توانستهاند سرزمینهای خود را به خوبی آباد سازند و حاکمان براساس قانون و ضابطه و به صورت عقلانی حکم میرانند.
امیرکبیر در تبریز در دستگاه ولیعهد ناصرالدین میرزا بود و در به سلطنت رساندن او مهمترین نقش را ایفا کرد. شاه جوان، امیرکبیر را به عنوان صدراعظم خود منصوب کرد. امیر این فرصت تاریخی را غنیمت شمرد تا آرزوهای خود را جامعه عمل بپوشاند.
امیرکبیر شخصی روشن ضمیر بود که اندیشه های او در تماس با نخبگان کشورهای روسیه، عثمانی و اروپا، فراتر از فضای بسته عشیریهای قاجار شکل گرفته بود. وی طی سه سال و چند ماه حکومت، جامعه عقب مانده و بیخبر خود را به سمت پیشرفت و توسعه رهنمون ساخت. او سعی داشت حکومت را قانونمند سازد، خرج و دخل حکومت را سامان و از خرجهای بی حد و حساب وابستگان و نوری چشمیها جلوگیری کرد؛ لذا برای شاه هم مقرری تعیین نمود که در تاریخ ایران بیسابقه بود. حقوق شاهزادگان و دریاربان را نظم داد، امنیت و ارتش ملی را بنیان گذاشت، اولین مرکز علمی آموزشی دارالفنون را بنیان گذاشت، اولین بیمارستان را ساخت و واکسن را هم رواج داد.
وی نظام قضائی جدید را تاسیس و شکنجه را در زندانها ممنوع ساخت. کارخانههایی را بنیان نهاد و استادان و منهدسان خارجی را استخدام و جوانان ایرانی را برای تحصیل به اروپا اعزام کرد. طرح ساخت راه آهن آغاز، شیوه پاسپورت، نیروی دریایی و نمایشگاه دائمی کالاهای ایرانی را پایهگذاری کرد. کتابهای علمی را از خارج خریداری کرد و دستور ترجمه آن را داد و در نهایت از دخالت بیگانگان در امور داخلی ایران جلو گیری کرد و ...
امیرکبیر میخواست حکومت را عقلانی و قانونمند سازد و مناصب را به اهل آن واگذار کند. او از فروش مناصب جلوگیری کرد. اصلاحات در ساختار بیمار کشور سخت و پر خطر بود. در این فرهنگ سیاسی عشیریه ای، به کسانی که اهل بودند، همه چیز می رسید. یعنی کسانیکه چاکر، مطیع، رام و هماهنگ با قدرت بودند. آنها از خوان بیتالمال بسیار بهره میبردند. در این عصر هر نوع متفاوت اندیشیدن و تغییر را انحراف می دانستند. شاه ظل الله بود. کلام و دستور او واجب الاطاعه و مناصب براساس تقرب به درگاه ظل الله عطاء میشد. ناصرالدین شاه با کسانی که صد در صد از نظر، عقیده، عمل و حتی نیت با او همراه نبودند مشکل داشت و آنها را از خود دور و از مناصب اخراج می نمود.
اصلاحات امیرکبیر منافع شاهزادگان، دربایان، زنان و مادر شاه، رجال سیاسی, بعضی از روحانیون و روس و انگلیس را به خطر انداخته بود. همه کسانی که منافع آنها از اصلاحات امیر آسیب دیده بودند، جبهه واحدی را تشکیل دادند.
حاکمیت ایران در طول تاریخ دوگانه بوده است. اول: نهاد سلطنت: شامل شاه، دربار و شاهزادگان که نهادی مستقل، دائمی، قدرتمند، ظل اللهی و غیر پاسخگو تشکیل داده بودند. دوم: نهاد صدر اعظمی که از آن رعیت بود و مسئولیت اجرایی کشور را عهده دار بود. در عصر امیر کبیر نهاد صدر اعظمی به دنبال اصلاح اوضاع نابسامان ایران بود.
امیر از اوضاع ایران و دیگر ممالک آگاه بود. او میگفت:هرکس اوضاع ایران را بیند، دلش خون شود. همه جای ملک پریشان، ملت پریشان، تجارت پریشان، خیال پریشان، عقاید پریشان، شهر پریشان، شهریار پریشان، خدایا این چه پریشانی است؟!”عقب مانده، فقیر، بیسواد، تحت فشار دول استعماری، دارای شاهی مستبد، غیرپاسخگو درباری مفت خور و مردم بی خبر از از تحولات دنیا، بیش از دویست سال با آن فاصله داشتند.
امیرکبیر می خواست این فاصله را کمتر کند. آرزو داشت ایران و ایرانی پیشرفت کند و سرفراز باشد. در مقابل، درباریان شاهزادگان و آنانی که با اصلاحات، منافع سرشار خود را از دست میدادند با امیر به مخالفت برخاستند و عاقبت چون بزرگمهر، فتحعلیخان داغستانی، قائم مقام فراهانی، مصدق و... غریبانه در حمام فین کاشان به شهادت رسید و ایران از توسعه و پیشرفت باز ماند. با شهادت امیرکبیر ایرانیان از داشتن صدر اعظمی مدیر و شایسته و مدبّر، اندیشمند و میهندوست محروم شدند.
منابع :
۱. آدمیت، فریدون، امیرکبیر و ایران، انتشارات خورازمی، چاپ 1389.
۲. آل داود، سید علی، امیر و ناصرالدین شاه، کتاب رایزن، 1394.
۳. زیبا کلام، صادق، سنت و مدرنیته، انتشارات روزنه، 1359.
۴. سریع القلم، محمود، فرهنگ سیاسی ایران، انتشارات فرزان، 1389.
۵. همایون کاتوزیان، محمدعلی، ایران جامعه کوتاه مدت، ترجمه عبدالله کوثری، نشر نی، 1391.
بیستم دی ماه سالروز شهادت امیرکبیر اصلاحگر ایرانی در عصر قاجار است. امیرکبیر تربیت یافته عباس میرزا و خاندان قائم مقام بود. او از جوانی وارد دستگاه دیوانی شد و زیر نظر میرزا عیسی، قائم مقام فراهانی و فرزندش مهارت آموخت و همزمان با فرهنگ و تمدن جدید آن سوی مرزها نیز آشنا شد. وی با مسافرت به روسیه و دیدار با تزار و حضور سه ساله در مذاکرات ارزنه الروم و نشست و برخاست با دیپلماتهای اروپایی دریافت که بیرون از مرزهای ایران، کشورها با استفاده از علم و دانش توانستهاند سرزمینهای خود را به خوبی آباد سازند و حاکمان براساس قانون و ضابطه و به صورت عقلانی حکم میرانند.
امیرکبیر در تبریز در دستگاه ولیعهد ناصرالدین میرزا بود و در به سلطنت رساندن او مهمترین نقش را ایفا کرد. شاه جوان، امیرکبیر را به عنوان صدراعظم خود منصوب کرد. امیر این فرصت تاریخی را غنیمت شمرد تا آرزوهای خود را جامعه عمل بپوشاند.
امیرکبیر شخصی روشن ضمیر بود که اندیشه های او در تماس با نخبگان کشورهای روسیه، عثمانی و اروپا، فراتر از فضای بسته عشیریهای قاجار شکل گرفته بود. وی طی سه سال و چند ماه حکومت، جامعه عقب مانده و بیخبر خود را به سمت پیشرفت و توسعه رهنمون ساخت. او سعی داشت حکومت را قانونمند سازد، خرج و دخل حکومت را سامان و از خرجهای بی حد و حساب وابستگان و نوری چشمیها جلوگیری کرد؛ لذا برای شاه هم مقرری تعیین نمود که در تاریخ ایران بیسابقه بود. حقوق شاهزادگان و دریاربان را نظم داد، امنیت و ارتش ملی را بنیان گذاشت، اولین مرکز علمی آموزشی دارالفنون را بنیان گذاشت، اولین بیمارستان را ساخت و واکسن را هم رواج داد.
وی نظام قضائی جدید را تاسیس و شکنجه را در زندانها ممنوع ساخت. کارخانههایی را بنیان نهاد و استادان و منهدسان خارجی را استخدام و جوانان ایرانی را برای تحصیل به اروپا اعزام کرد. طرح ساخت راه آهن آغاز، شیوه پاسپورت، نیروی دریایی و نمایشگاه دائمی کالاهای ایرانی را پایهگذاری کرد. کتابهای علمی را از خارج خریداری کرد و دستور ترجمه آن را داد و در نهایت از دخالت بیگانگان در امور داخلی ایران جلو گیری کرد و ...
امیرکبیر میخواست حکومت را عقلانی و قانونمند سازد و مناصب را به اهل آن واگذار کند. او از فروش مناصب جلوگیری کرد. اصلاحات در ساختار بیمار کشور سخت و پر خطر بود. در این فرهنگ سیاسی عشیریه ای، به کسانی که اهل بودند، همه چیز می رسید. یعنی کسانیکه چاکر، مطیع، رام و هماهنگ با قدرت بودند. آنها از خوان بیتالمال بسیار بهره میبردند. در این عصر هر نوع متفاوت اندیشیدن و تغییر را انحراف می دانستند. شاه ظل الله بود. کلام و دستور او واجب الاطاعه و مناصب براساس تقرب به درگاه ظل الله عطاء میشد. ناصرالدین شاه با کسانی که صد در صد از نظر، عقیده، عمل و حتی نیت با او همراه نبودند مشکل داشت و آنها را از خود دور و از مناصب اخراج می نمود.
اصلاحات امیرکبیر منافع شاهزادگان، دربایان، زنان و مادر شاه، رجال سیاسی, بعضی از روحانیون و روس و انگلیس را به خطر انداخته بود. همه کسانی که منافع آنها از اصلاحات امیر آسیب دیده بودند، جبهه واحدی را تشکیل دادند.
حاکمیت ایران در طول تاریخ دوگانه بوده است. اول: نهاد سلطنت: شامل شاه، دربار و شاهزادگان که نهادی مستقل، دائمی، قدرتمند، ظل اللهی و غیر پاسخگو تشکیل داده بودند. دوم: نهاد صدر اعظمی که از آن رعیت بود و مسئولیت اجرایی کشور را عهده دار بود. در عصر امیر کبیر نهاد صدر اعظمی به دنبال اصلاح اوضاع نابسامان ایران بود.
امیر از اوضاع ایران و دیگر ممالک آگاه بود. او میگفت:هرکس اوضاع ایران را بیند، دلش خون شود. همه جای ملک پریشان، ملت پریشان، تجارت پریشان، خیال پریشان، عقاید پریشان، شهر پریشان، شهریار پریشان، خدایا این چه پریشانی است؟!”عقب مانده، فقیر، بیسواد، تحت فشار دول استعماری، دارای شاهی مستبد، غیرپاسخگو درباری مفت خور و مردم بی خبر از از تحولات دنیا، بیش از دویست سال با آن فاصله داشتند.
امیرکبیر می خواست این فاصله را کمتر کند. آرزو داشت ایران و ایرانی پیشرفت کند و سرفراز باشد. در مقابل، درباریان شاهزادگان و آنانی که با اصلاحات، منافع سرشار خود را از دست میدادند با امیر به مخالفت برخاستند و عاقبت چون بزرگمهر، فتحعلیخان داغستانی، قائم مقام فراهانی، مصدق و... غریبانه در حمام فین کاشان به شهادت رسید و ایران از توسعه و پیشرفت باز ماند. با شهادت امیرکبیر ایرانیان از داشتن صدر اعظمی مدیر و شایسته و مدبّر، اندیشمند و میهندوست محروم شدند.
منابع :
۱. آدمیت، فریدون، امیرکبیر و ایران، انتشارات خورازمی، چاپ 1389.
۲. آل داود، سید علی، امیر و ناصرالدین شاه، کتاب رایزن، 1394.
۳. زیبا کلام، صادق، سنت و مدرنیته، انتشارات روزنه، 1359.
۴. سریع القلم، محمود، فرهنگ سیاسی ایران، انتشارات فرزان، 1389.
۵. همایون کاتوزیان، محمدعلی، ایران جامعه کوتاه مدت، ترجمه عبدالله کوثری، نشر نی، 1391.