رضا احمدی
کشورها و ملتها گروگان حاکمان خود هستند، اگر آنها صالح، دلسوز، آیند ه نگر و مدیر باشند کشور و ملت خود را سرافرازو خوشبخت، می کنند. در غیر اینصورت کشور و ملت خود را تباه خواهند کرد. در اینجا معمر قذافی و ماهاتیر محمد دو نوع حاکم متضاد را مرور میکنیم. سال 1969 افسران جوان به رهبری معمر قذافی با کودتا حکومت را به دست گرفتند و دولت جماهیر عربی خلق سوسیالیستی لیبی را تشکیل دادند او چهل دو سال حاکم لیبی بود. سرهنگ قذافی انقلابی پس از به قدرت رسیدن پایگاهای نظامی خارجی را تعطیل و شرکتهای نفتی آنها را ملی کرد. مهمترین آرمان خود را حمایت بی قید و شرط از فلسطین و دشمنی با اسرائیل و آمریکا اعلام نمود و نگاه به بلوک شرق داشت.
در ۱۹۷۲ قذافی اعلام کرد آزادی فلسطین، آرزوی هر فرد عرب است؛ بههمین منظور هر تبعه لیبی باید آموزشهای نظامی ببیند تا بتواند برای مبارزه علیه امپریالیسم آمریکا آماده باشد. مقارن آن، سرهنگ انقلابی در 1972برای پیش برد اهداف منطقه ای خود «ارتش اسلامی» یا جیش الاسلام را تشکیل داد او نیروهایی از کشورهای مختلف اسلامی جذب کرد و ابزار قدرت در دست قذافی بودند تا در کشورهای مختلف مداخله نماید و جنگجویانش در بیابانهای ناشناخته برای اهداف سرهنگ بجنگند.
سرهنگ برای یک پارچه سازی فرهنگی و از میان بردن منتقدان دست به انقلاب فرهنگی زد. کمیته های مردمی را تاسیس کرد تا با مظاهر فرهنگ غربی به مبارزه بپردازند. او از چاهای نفت دلار استخراج میکرد، بخشی برای ترویج ایدههای انقلابی خود و بخش دیگر هم به نیازهای روزمره و زندگی جمعیت اندک لیبی و زندگی اشرافی خود صرف میکرد. او در مقابل هیچ نهادی پاسخگو نبود. در این بین خانواده و نزدیکانش ثروت های افسانهای اندوختند.
سرهنگ انقلابی، کشور را با پادگان اشتباه گرفته و در قامت یک رهبری ظاهر میشد. و از کارهای اجرایی کنار گرفته بود. در این هنگام «کتاب سبز» را نگاشت تا راهنمای عملی برای ملت لیبی و ملتهای دیگر باشد. کلام و عمل او بالاتر از قانون بود و به کسی جرأت مخالفت نمی داد. قذافی از گروهای ضد غربی و آمریکایی، حمایت مالی و تسلیحاتی میکرد. بدین خاطر این کشور متهم به حمایت از تروریست شده بود.
قذافی تشکیل هر نوع حزب را ممنوع و مؤسس و گروه آن را اعدام میکرد. شرکت کردن در مباحثات سیاسی با کشورهای بیگانه، متهم به جاسوسی شده و به سالها زندان محکوم میشد. آموزش زبانهای خارجی در مدارس ممنوع شد. برای ایجاد رعب، وحشت اغلب اعدامها در ملأعام اجرا و در کانالهای تلویزیونی پخش میگردید. در لیبی آزادی مطبوعات وجود نداشت. نیروهای امنیتی هرگونه میخواستند عمل میکردند و فعال مایشاء بودند. آنها مخالفان را در کشورهای مختلف ترور میکردند. سرهنگ در 1۹۸۴ اعلام کرد، در صورت لزوم ترورها حتی در شهر مقدس مکه و هنگام ادای فرضیه حج انجام خواهد شد.
هواپیمایی را با 300 مسافر بر فراز لاکربی اسکاتلند منفجر کردند. این مسئله موجب تحریمهای بینالمللی علیه لیبی شد عاقبت پس از انکارهای متعدد، اتهام را پذیرفته و غرامت را پرداخت کردند و تحریمهای اقتصادی بر ضدّ این کشور وضع شد. قذافی مخفیانه تاسیسات هستهای راهاندازی کرد و در پی دستیابی به سلاح های کشتارجمعی بود. فشارهای بینالمللی فزونی یافت. سرهنگ ناچار شد صنایع هسته ای خود را از بین ببرد و برنامه سلاح هستهای را کنار گذارد. او سیفالاسلام پسر دوم خود را که روحیاتی شبیه پدر داشت را جانشین خود کرد.
با آغاز بهار عربی ۲۰۱۱ اعتراضهای سراسری، علیه حکومت معمر قذافی بر پا شد. نیروهای نظامی لیبی به همراه فدائیان قذافی به شدت مردم را سرکوب کردندکه شورای امنیت سازمان ملل واکنش نشان داد و قطعنامه توقیف داراییهای قذافی و نزدیکان او را تصویب نمود. اقدامات قذافی و نزدیکانش توسط دادگاه جنایات بینالمللی پیگیری شد. سرهنگ این اعتراضها را توطئه آمریکا و دشمن غربی نامید. سیف الاسلام جانشین او اعلام کرد اروپا را به آتش خواهد کشید. عاقبت قذافی در ۲۸ مهر 1390، به طرز فجیعی به دست معترضین کشته شد. پس از کشته شدن قذافی لیبی صحنه درگیری گروهای مسلح شد و به سه منطقه مستقل تبدیل گردید.
شخصیت بعدی ماهاتیر محمد، پزشک و جراح مالزیایی بود که به نخست وزیری رسید. او برخلاف قذافی از سوی مجلس این کشور، به سمت ریئس دولت انتخاب شد او از قدرت مطلقهای برخوردار نبود. مالزی کشوری فقیر در شرق آسیا بود که درآمد باد آورده نفتی لیبی را نداشت و از ازدیاد جمعیت و تنوع قومی رنج میبرد. ماهاتیر توانست این کشور را در مسیر توسعه قرار دهد. مالاییها او را پدر مدرنیزه مالزی مینامند.
او طی بیست سال مدیریت توانست، مردمی که به علت فقر در بالای درختان زندگی میکردند با برنامه و تلاش به کشور توسعه یافته تبدیل کند. او به مدد عقل بزرگان و تلاش سترگ توانست مالاییهایی که تا ۳-۴ دهه قبل در فقر بهسر میبردند را به درجهای از شعور، فرهنگ و اقتصاد برساند که کشور آنها را در زمره کشورهای جهان اول قرار داد.
این جراح زبردست توانست نقشه راه مالزی را ترسیم و چشمانداز کوتاه مدت و بلند مدت این کشور را معین نماید و غدههای فساد را ریشه کن نماید. آموزش همگانی و پژوهشهای علمی را سرلوحه برنامهها و اهداف توسعه قرار داد. بجای هزینه کردن بودجه کشور در امور نظامی و دخالتهای منطقهای در دیگر کشورها، درآمدهای کشور را صرف آموزش و کسب مهارتهای مورد نیاز و ریشهکن کردن بیسوادی نمود و هزاران نفر از نخبگان را برای کسب دانش و مهارتها، رهسپار بهترین دانشگاههای مهم جهان کرد. او بجای فدایی پروری به نخبه پروری و جذب دانشمندان از سراسر جهان رو آورد. با تقویت بنیادهای فرهنگی و اقتصادی ملت مالزی، این کشور را به ستاره درخشان جهان اسلام تبدیل کرد.
او چون قذافی قدرت را در توان موشکی و هستهای و سلاح کشتار جمعی نمی دانست و بلکه قدرت یک ملت را حاصل تجارت و کارآفرینی میدانست و اقتصاد را اصلیترین و قدرتمندترین ابزار دفاعی در اختیار ملتها میپنداشت.
ماهاتیرمحمد به تفکر سیستماتیک اعتقاد و یقین داشت که انضباط اقتصادی، اولین قدم در خلق حماسه در عرصههای اقتصادی، سروسامان دادن به فضای کسب وکار است. او بر خلاف سرهنگ بجای اینکه وقت و ثروت کشورش را صرف کارهای بیحاصلی چون تولید سلاح های کشتار جمعی و رفتن به استقبال تحریمهای بین المللی کند، استعدادهای کشور را صرف ساماندهی و تولید ثروت ملی کرد. ماهاتیر هیچگاه توان ملت خود را صرف برنامه های هستهای و شیمیایی نکرد؛ بدین خاطر توانست مالزی سنتی و مردم بعضاً بدوی را به یک واحد صنعتی در سطح جهان تبدیل کند و درآمد سرانه کشورش را به مرز ۸ هزار دلار برساند.
او از ظرفیتهای تنوع جمعیتی (نیمی مسلمان و نیم دیگرچینیتبار و هندیتبار پیرو مذهب بودا و هندو) استفاده کرد. جمعیت مسلمان را بر غیره برتری نداد، این تفاوتها نه تنها مانع رشد نشد، بلکه حتی اماکن عبادی و مذهبی را دیوار به دیوار هم ساختند و همزیستی ادیان شعار ملیشان شد. هجوم میلیونی گردشگران خارجی خللی در آداب و سنن اسلامی و سنتی این کشور وارد نکرده است و بلکه موجب تقویت ارزشهای فرهنگی بومی و اخلاقی مالزی گردید. سیاستهای ماهاتیرمحمد در راستای منافع و مصالح آحاد جامعه بود نه حلقه یاران و خودیهای سیاسی. او هرگز چون قذافی منافع یک ملت را در جیب وابستگان قرار نداد و بلکه امکانات آموزش و مهارتآموزی و فرصت رشد و دانشاندوزی را ملی کرد و فرزندش را جانشین خود قرار نداد. او بر خلاف سرهنگ دموکراسی را دشمن ملت خود ندانست و بلکه از این مدل برای تقویت مشارکت عمومی بهره برد و مؤسسان احزاب را در ملا عام اعدام نمیکرد و منتقدین را به جوخه ترور نمیسپرد.
سرهنگ انقلابی خود را مالک کشور دانسته و بی نیاز از عقلا میپنداشت، هر آنچه به ذهنش میرسید عمل میکرد، هرچند به ضرر کشور و مردمش بود. او نام نیکی از خود و ملتش باقی نگذاشت. با این رفتارها ملت خود را در تنگنا قرار می داد و روزی صبر مردم به سرآمد و قیام کرده و او را به قتل رساندند. در حالیکه ماهاتیر محمد توانست در یک برنامه بیست ساله و استفاده از دانش و مدیریت عقلا، کشور خود را به قله های افتخار برساند و سپس از قدرت کناره گرفت.
امروز مالزی راه خود را پیداه کرده است و روند رو بهرشد خود را طی میکند. حاکمیت مستبد قذافی همه عقلای جامعه را از میان برده بود و قدرت را در خود منحصر ساخته و با کشته شدن او دیگر نیرویی برای اداره کشور باقی نگذاشته بود؛ لیبی دچار حرج و مرج شد و کشور به سه تکه تقسیم گردید و حتی هرآنچه قذافی در زمینه آبادی انجام داده بود در درگیریهای نظامی از میان رفت و سالها طول می کشد و هزاران نفر کشته خواهند شد تا کشور به یکپارچه گی سال 1969 برسد.