محمد تقی فاضل میبدی
... در اینجا نقل داستانی را شایسته می دانم ؛ از یاران نامدار و از اصحاب خاص حضرت علی ع کمیل بن زیاد نخعی بود . حضرت برحسب علاقه واعتمادی که به او داشت در زمان خلافتش ،اداره یکی از بخشهای نه چندان معروف عراق را به نام " هیت " به او داد . کمیل با آن مقام و معنویتی که دارا بود ، اما در مقام اجرا از پس اداره آن بخش برنیامد . امام علی از ضعف مدیریت کمیل ناراحت شد و در پی نامه ای پرخاشانه چنین گفت : " اما بعد فإنّ تضییع المرء ما ولّی و تکلّفه ما کفی لعجز حاضر و رای متبر " معنای این عبارت به فارسی چنین است : تباه کردن کاری که بر عهده انسان است و پذیرفتن کاری که از عهده آن برنیاید، ناتوانی بسیار بزرگی است . تا بدانجا که حضرت می فرماید : " فقد صرت جسراً لمن اراد الغارة من عدائک الی اولیائک ؛ یعنی ای کمیل تو- به خاطر ناتوانی- پلی شده ای تا دشمنانت از آن بگذرند و بر دوستانت یورش برند . ( نهج البلاغه ، نامه 61 )
نتیجه ای که از این نامه گرفته می شود این است : اداره کردن امور جامعه از ناحیه هرکس باشد ، ولو کمیل بن زیاد نخعی ،اگر به نا بسامانی انجامید، باید در برابر آن ایستاد . متولیان امور جامعه هرچند پاک نهاد و دیندار باشند،ممکن است در اداره کردن امور کشور توانایی لازم را نداشته باشند و به نام دین و عرفان و معنویت ملتی را به ورطه نابودی بکشانند . کمیل بن زیاد انسان بزرگ ، خودساخته و باکرامت بود؛ اما نتوانست یک بخش کوچکی را اداره کند و علی ( ع ) ملاحظات را کنار گذاشت و بی پرده با او سخن گفت . تذکر به هنگام و موضع گیری شفاف و واکنش سریع در برابر هر کس که جامعه را به دور از عقل و تجربه اداره می کند ،از آموزه های مهم اسلام است . و این به عهده عالمان و متفکران است . اسلام دراین راستا تا آنجا پیش رفته است که می گوید : گفتار حق و عدل در برابر حاکمان ، چه عدل و چه جور ، برترین جهاد است ؛ زیرا اگر به موقع جلوی مفاسد گرفته شود و رودربایستی ها کنار رود و ملاحظات صنفی مانع نگردد ،دچار مشکلات نمی شویم . در جهان جدید برای اینکه جلوی مفاسد حاکمان را بگیرند " کلمة الحق " که اسلام آن را " افضل الجهاد " نامیده است در قالب احزاب مستقل و روزنامه برده اند . مراجع محترم و صاحبان فتوا سزاوار است در مورد احزاب و روزنامه ها به عنوان آمران به معروف وناهیان از منکر باب اجتهاد را بگشایند .واین دونهاد سازنده وکنترل کننده رادرجامعه رسمیت بخشند. تاریخ به ما می آموزد که انسانهای پاک و خوشنام که در دل مردم جای داشتند و از قدیسان به شمار می آمدند ،در قبای قدرت پایشان لغزیده است ؛حال یا از روی نادانی و بی تجربگی و یا از راه غلبه هوای قدرت بر آنان .
مراجع بزرگوار حتماً تاریخ به قدرت رسیدن مسیحیت را در روم خوانده اند . اجمالاٌ : مسیحیت که منادی اخلاق ، مساوات و مدارایی بود ،زمانی که برای نخستین بار در روم به قدرت رسید مسیر دیگری در پیش گرفت . بدین معنا که مالک کلیسا شد و برای تقویت این نهاد به اصطلاح دینی اموال بی حدی را صاحب ومالک گشت . کسانی که روزی منادی اخلاق و مدارایی بودند ،خود مظهر تعصب و سرکوبی دیگران گردیدند .
کنستانتین اول چون به قدرت رسید ومسیحیان و حواریون و فداییان حضرت عیسی(ع) چون پلی به دیار قدرت زدند ،دستور قلع و قمع دیگر فرق و یا هر نوع دگر اندیشی را صادر می کردند . کنستانس فرزند نخست این پادشاه مقتدر مسیحی دستور داد تمام معابد ،بجز مسیحیان، را ویران کرده و اموالشان را مصادره کردند . چه فتواهای قتلی که به نام دفاع از مسیحیت صادر نگردید . ( ویل دورانت ، تاریخ تمدن ، ج 3 )
کلیساهای کاتولیک هرگونه ظلم و جنایتی را به عنوان دین توجیه می کردند . تاریخ حاکمیت کلیساها بسیار عبرت آموز است . شگفت این که پس ازقرنهاستم ، کسانی چون لتر و کالوین که از معترضان جنایات کلیساها بودند، زمانی که خود به قدرت رسیدند مخالفان خود را از دم تیغ گذراندند . " ولتر به اندازه خود پاپ که با او به مبارزه می پرداخت خشک و متعصب و سختگیر بود . یعنی نهضت پروتستانی ،آزادی مذاهب را به اروپا نیاورد . بلکه یک نوع تعصب و خشک مذهبی جدید را رواج داد . کالون به قدری متعصب و خشک بود که بسیاری اشخاص را فقط از آن جهت که با عقاید او موافقت نداشتند و آزاد فکر بودند در آتش سوزاند " . (نهرو، نگاهی به تاریخ جهان ، ج 1 ، ص 557 )
اینها و صدها نمونه از این دست نشانگر این است که مدعیان آزادی و عدالت و دین خواهی ممکن است بعد از به قدرت رسیدن ، عدالت کش و آزادی ستیز شوند. لهذا عالمان دین باید همواره چشم کنترل خود را بکار گیرند . دراینجا سخن بر سر این نیست که چه کسی و با چه نامی حکومت می کند ، سخن برسر این است انحراف در هر حکومتی ودرهرقامتی ممکن است راه پیدا کند ؛ اگر راه پیدا کرد مسئول نخست آن عالمان دین هستند که چرا بی تفاوتی را اختیار نمودند . ممکن است گفته شود که این بی تفاوتیها به خاطر نا آشنایی با مشکلات و مفاسد است . دردمندانه باید گفت اگر پای چنین عذری درمیان باشد؛ این عذر بدتر از گناه تلقی می شود . اسلام به ما آموخته است که فقیهان باید عالمان به زمان باشند تا تیرگیها و نیرنگها بر آنان هجوم نیاورد . کسانی که مدیریت فکر ی جامعه را به عهده دارند، باید مصائب و آفتها را نیک بشناسند . مراجع محترم می دانند اگر مدیریت فکری جامعه دچار آسیب گشت ،بر حرکتهای مادی و مدیریت اقتصادی و سیاسی آن تاثیر می گذارد . کسی به زیبایی امام صادق دراین باره سخن نگفته است : " العالم به زمانه لا تهجم علیه اللوابس " هرکس مسائل ومشکلات زمان خود را نیک بداند، دشواریها براو شبیخون نمی زند . به نظر می رسد اشتباه بزرگی که که درحوزه ها رخ داده این است که برخی بر این باورند که درس خواندن و فقیه شدن و لباس اجتهاد به تن کردن و در نهایت مرجع تقلید شدن یک هدف بزرگ و مقدس است . باید گفت درنگاه اسلام هیچ کدام ازاینها یک هدف متعالی تلقی نمی شود .تمام اینها وسیله است برای رهایی انسانها از درد و رنج و ستمهایی که برآنان می رود .هدفی که برای عالم دین تعریف شده مبارزه با درد و رنج آدمیان و بدعتهای دردین است . اینکه فقیه جای پیامبر نشسته است به معنای قداست فقیه نیست ؛بلکه به معنای ادامه راه پیامبر است که قرآن چنین تبیین می کند : ولقد ارسلنا موسی و آیاتنا إن اخرج قومک من الظلمات الی النور ؛ موسی را با آیات خود فرستادیم تا قومش را از تاریکیها به روشنی برد .
رسالت پیامبران و نیز عالمان دین نجات مردم از تاریکیهاست . پیامبر اسلام از درد و رنجی که بر قومش می رفت سخت آزرده می گشت : " لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمومنین رئوف و رحیم " رسولی ازخودشما به سویتان آمدکه رنجهای شمابراوسخت است.واصراربرهدایت شماداردونسبت به مئومنان مهربان است(توبه/127)
دراین روزگار دنیای اسلام ومسلمانان از دوسو رنج می برند ؛ یکی از سوی برخی حاکمان نااهل که جز به قدرت و حفظ بقای خود نمی اندیشند و دیگری از دینداران خشک مغز و افراطی وجاهلان متنسکی که در راه اعتقاد نادرست خود دست به هر عمل نادرستی می زنند . و هرکس غیر آنان بیاندیشد کافر دانسته و خون آو را مباح می دانند . مراجع بزرگوار و عالمان دین باید حساب اسلام واقعی را از حساب این دسته از حاکمان و دینداران متعصب جدا سازند . ما پیش از اینکه دردنیای اسلام ،بحث مسلمان و غیر مسلمان و شیعه و غیر شیعه داشته باشیم ،بحث ظالم و مظلوم و شکم باره و گرسنه و بلاهایی که برسر مردم می رود را داریم . سخن برسر تبعیضهای ناروای اقتصادی ، حقوقی و برکشیدن آدمهای نالایق برسر کرسی اداره جامعه است . ممکن است برای برخورد با این ناهنجاریها هزینه هایی تحمیل گردد .امام علی در نامه ای به فرزندش امام حسن در برخورد با کژیها وتحمل هزینه ها سه نکته را یادآورمی شود ؛ یکی اینکه جهاد در راه خدا را با ملامت ملامتگران رها نسازد . دوم اینکه برای حق گویی پا در ورطه سختیها بگذارد و خود را به امواج سهمگین درافکند و سوم اینکه تفقه در دین نماید . ( نهج البلاغه ، نامه 31 ) برای اینکه در نگاه امام علی ( ع ) غایت دین جلوگیری از کجیهاست . " غایت الدین الامر بالمعروف و نهی عن المنکر " ( غررالحکم ) غایت دین که چنین است ،غایت فقه به طریق اولی باید مبارزه با ناراستیها باشد.
امام خمینی در تحریر الوسیله چنین فتوا می دهد : " اگر سکوت علمای دین و رؤسای مذهب چنان باشد که بیم آن برود که در اثر این سکوت منکر، معروف شود و معروف ،منکر گردد . سخن گفتن برآنان واجب است و سکوت جایز نمی باشد . ولو آنکه بدانند که سخن گفتنشان فایده ندارد . ( تحریر ، ج 1، ص 450 مسله 8)
نباید پنداشت که اگر فردی عالم وپرهیزگاردر راس امور قرار گیرد ،خطایی از او سرنخواهد زد ،که این پندار نادرست است . زیرا کسانی که به دین نزدیک باشند، ممکن است خطاهای خود را از راه دین توجیه نمایند و کژرویهای خود را صائب بدانند . غالب کسانی که جامعه را به تباهی کشاندند، کارهای خود را ازلحاظ دینی درست می شمردند . علت اینکه امام علی خود را در معرض نقد دیگران قرار می دادند و از دیگران می خواهند تااو را فوق خطا ندانند و از گفتن سخن حق با ایشان دریغ نورزند؛ زیرا خطر خطا و لغزش درکمین هرکس نشسته است ....