دکتر سید علی میرموسوی: داعش را می توان نمونه ای از خارجی گری دانست
شفقنا- اقدامات گروه تروریستی داعش و نوع برداشت آنها از اسلام به نوعی تفکرات و برداشت های عجیب گروه خوارج در صدر اسلام را در یادها زنده کرد. چرا داعش در ظرف خاورمیانه و جهان اسلام فرصت شکل گیری و بعد گسترش می یابد؟ بسترهای رشد خارجی مسلکی و تفکرات خوارجی و زمینه های شکل گیری آن در منطقه و جهان در چه چارچوبی است؟ خبرنگار شفقنا این موضوع را با حجت الاسلام والمسلمین دكتر سیدعلی میرموسوی، نویسنده و پژوهشگر حوزه دین به بحث گذاشته است. وی به تعبیر مرحوم شهید مطهری در این باب اشاره کرده و می گوید: خارجی گری اگرچه بهعنوان یک مذهب در دوران کنونی چندان مطرح نیست، اما بهعنوان یک رویکرد و منش در جهان اسلام بسیار ظهور و بروز دارد، بنابراین به نظر می رسد که افراط گرایی که روح آن حرکت خوارج است، منحصر به یک زمان خاص نیست.
او که تفکر خوارج را پیوند تقدس و شرارت و یکی از برجسته ترین نمونه های افراطی گری در تاریخ اسلام می نامد، با یادآوری این تصور که تفکر افراطی و خارجی گری در چارچوب مذهب براساس یک نگرش به مباحث دینی و اعتقادی استوار است، بیان می کند: این خشونت به ظاهر مقدس ریشه های اجتماعی و روان شناختی نیز دارد و این زمینه هاست که منتهی به پدیده ای می شود که تحت عنوان خارجی مسلکی از آن یاد شد.
این پژوهشگر حوزه دین، بحران هویت و نظام های اقتدارگرا و سرکوبگری که در جهان اسلام وجود داشته است را به عنوان برخی عوامل روی آوردن گروهی به خشونت معرفی می کند و می گوید: این جریان افراطی گری در چند لایه شکل می گیرد که هر کدام زمینه های خاص خود را دارد. جریان داعش را می توان نمونه ای از همان خارجی گری دانست چون از حیث درون مایه و تفکرات مشابهت های بسیاری بین آنها وجود دارد. البته شکل گیری این جریان در شرایط متفاوتی رخ می دهد.
گفت وگوی شفقنا با دکتر میرموسوی را بخوانید:
*گر بخواهیم بر حرکتی که خوارج آن زمان انجام دادند، نامی بگذاریم، می توان نام آن را افراط گرایی گذاشت. امروز هم افراط گرایی در مناطق مختلف ظهور و بروز دارد، آیا می توان گفت افراط گرایی مختص به زمان و مکان خاصی نیست و از شکلی به شکل دیگر تغییر می کند؟
میرموسوی: افراطی گری به معنای نوع بینش و گرایش، که از هنجارها و دیدگاه های پذیرفته شده در چارچوب فهم متعارف و عقل مشترک جامعه فراتر می رود، صورت های مختلفی دارد که افراطی گری دینی یکی از آنهاست. مورد خوارج یکی از نمونه های آن است که در قرن نخست اتفاق افتاده و همان گونه که اشاره کردید این مورد، نمونه منحصر به فرد آن نیست. به تعبیر مرحوم شهید مطهری خارجی گری اگرچه بهعنوان یک مذهب در دوران کنونی چندان مطرح نیست، اما بهعنوان یک رویکرد و منش در جهان اسلام بسیار ظهور و بروز دارد، بنابراین به نظر می رسد که افراط گرایی که روح آن حرکت خوارج است، منحصر به یک زمان خاص نیست.
*می توان تفکر خوارج را نماد افراط گرایی در تاریخ اسلام دانست؟
میرموسوی: تفکر خوارج پیوند تقدس و شرارت و یکی از برجسته ترین نمونه های افراطی گری در تاریخ اسلام است که البته منحصر به فرد نیست و در جهان اسلام صورت های دیگری هم برای آن وجود داشته و دارد. به هر حال افراط گرایی در جهان اسلام در مذاهب مختلف و به صورت های مختلف بوده است. بهطور مثال حرکت های افراطی و گرایش های باطنی که بعداً در اسماعیلیه پیدا شد، حرکت های افراطی که در خود حنبلی ها اتفاق افتاد و حرکت هایی افراطی که در تداوم اندیشه ابن تیمیه شکل گرفت. افراط گرایی صورت های مختلفی دارد. به نظر می رسد خوارج یکی از نمادهای مهم آن است و شاید نمادی است که بهتر بتواند وضعیت افراط گرایی را بازنمایی کند.
*درون مایه ثابتی که موجب می شود تفکر و جریانی را در تمام ظهور و بروزهای متفاوت آن در زمان های مختلف، افراط گرایی و به نوعی خارجی مسلکی خواند، چیست؟
میرموسوی: مفهوم افراط گرایی در برابر میانه روی نوعی ایدئولوژی سیاسی یا مذهبی است که بسیار فراتر از رویکرد معمول جامعه است و استانداردهای اخلاقی متعارف را نقض می کند. افراطی گری را می توان به فرارفتن از هنجارها و دیدگاه های پذیرفته شده در چارچوب فهم متعارف و عقل مشترک جامعه تعریف کرد، اما در مورد درون مایه اندیشه خوارج چند ویژگی برجسته تر به نظر می رسد. نخستین ویژگی «ظاهرگرایی و قشری گری در تفسیر دین» است و اینکه در تفسیر دین به ظواهر و الفاظ متون دینی بیشتر اصالت می دهند. دومین ویژگی «بی توجهی به عقل و نقش عقل» است که در اندیشه خوارج هم بوده است. در همین راستا می توان ویژگی سوم را «فقدان یک نوع نگاه کل نگر در تفسیر نصوص دینی و بی توجهی به مقاصد شریعت» دانست. به این معنا که در خارجی گری -حال چه در شکل های جدید خود و چه در شکل های قدیم آن به طور مثال در خوارج- آن مقاصد پایدار شریعت مورد توجه قرار نمی گیرد. ویژگی چهارم آنها «خشونت» است. در همه تفکرات افراطی، خشونت و بهره بردن از قدرت به شکل عریان که همان مبتنی بر زور است را می توان مشاهده کرد. در نهایت «تکفیر و تخطئه دیدگاه های رقیب بهعنوان دیدگاه های باطل» که این ویژگی مستلزم یک نوع مطلق گرایی و انحصارگرایی هم هست. مطلق گرایی به این معنا که برداشتی بهعنوان تنها برداشت حق و برداشت درست قلمداد شود و تمامی برداشت های رقیب بهعنوان برداشت باطل مورد تخطئه قرار بگیرد. انحصارگرایی هم به این معنا که حقیقت در تملک یک تفکر و یک طرز فکر خاصی قلمداد شود. به نظر می رسد همه این ویژگی ها به نوعی در تفکر خارجی گری حضور دارد. البته در همین راستا برجسته کردن مفاهیمی مثل مفهوم جنگ یا جهاد و اینکه اسلام در اصل در برابر برداشت های مخالف خود، جهاد را توصیه کرده و مسلمانان بایستی مخالفان را از طریق جهاد از سر راه خود بردارند، نیز در تداوم همان اصول گفته شده، مورد توصیه قرار می گیرد.
*این اندیشه ها در دوره های مختلف به صورت فردی و گروهی وجود داشته است، وجود چه زمینه ها و چه مقدماتی در اعصار مختلف، منجر به ظهور گسترده پدیده خارجی مسلکی می شود؟
میرموسوی: بحث زمینه ها بسیار مهم است و شاید در نگاه اول این تصور به ذهن برسد که تفکر افراطی و خارجی گری در چارچوب مذهب براساس یک نگرش به مباحث دینی و اعتقادی استوار است، اما با نگاهی عمیق تر می توان دریافت که این خشونت به ظاهر مقدس ریشه های اجتماعی و روان شناختی نیز دارد و این زمینه هاست که منتهی به پدیده ای می شود که تحت عنوان خارجی مسلکی از آن یاد کردید. بنابراین به نظر میرسد توجه به زمینه های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در تحلیل این جریان بسیار اهمیت دارد. به طور مثال در مورد خود خوارج، درست است که خوارج در جریان جنگ صفین و ماجرای حکمیت شکل گرفتند، اما با رجوع به منابع تاریخی مشاهده می شود که چه بسا بتوان گفت ریشه های شکل گیری این جریان حتی به زمان خود پیامبر(ص) بازمی گردد. از این رو پیامبر پیش بینی کرده بودند که «در آینده جریانی ظهور می کند که قرآن می خواند ولی این خوانش همراه با تدبر نیست و از حنجره آنان فراتر نمی رود، از این رو آنان همچنان که تیر از کمان رها می شود، از دین خارج می شوند.»
در حقیقت می توان گفت عواملی هست که موجب می شود گروهی به خشونت روی آورند، بعد این گروه در حقیقت برای توجیه خشونت خود به دین متوسل می شوند و در آن شرایط تقدس با شرارت پیوند پیدا می کند و مقدسین لباس اشرار بر تن میکنند. این در دوره های متفاوت فرق می کند. به طور مثال یکی از این عوامل، می تواند بحران هویت باشد. عامل مهم اجتماعی که چه بسا در جهان اسلام کنونی موجب شکل گیری حرکت های تندی در چارچوب اسلام شده است، بحران هویتی است که برخی از مسلمانانی که در جهان غرب زندگی می کردند، با آن روبرو شدند. این بحران ریشه نوع نگاه و رفتار اروپاییان با مسلمانانی داشت که به این سرزمین ها مهاجرت کرده بودند و این احساس را در آنان تقویت میکرد که آنان شهروند درجه چندم محسوب می شوند. این احساس آنان را به بازنگری در تعریف هویت خود تشویق کرد و به تاکید بر اسلام به عنوان عنصر اصلی هویت خود واداشت. عوامل دیگری هم می توان ذکر کرد، به طور مثال نظام های اقتدارگرا و سرکوبگری که در جهان اسلام وجود داشته است، یکی از عوامل موثر در این امور بوده است.
در مجموع این جریان افراطی گری در چند لایه شکل می گیرد که هر کدام زمینه های خاص خود را دارد. در لایه ای این افراد صرفا براساس یکسری اعتقادات دینی ادعای خود را توجیه می کنند. در یک لایه که شاید لایه نخبگان این جریان به شمار می رود، دعواهای سیاسی هم بسیار موثر است. به طور مثال با نگاهی به جریان خوارج در صدر اسلام هم مشاهده می شود نخبگان این جریان که ادعای خود را به ظاهر برای توده در پوشش دین توجیه می کنند، دعواهای سیاسی هم دارند. قسمت دیگر نیز همپیمانان این جریان های افراطی هستند که در اتحاد و همپیمانی با جریان های افراطی، کاملا انگیزه های غیر دینی دارند. به طور قطع زمینه های سیاسی در همپیمانی آنها با نیروهای افراطی تاثیر فراوان دارد. بر این اساس به نظر می رسد که عوامل گوناگونی در حوزه های اجتماع، فرهنگ و سیاست می تواند دست به دست هم دهد و زمینه های این حرکت افراطی را فراهم کند.
*آیا اغلب افرادی که در زمان های مختلف، جذب گروه های خارجی مسلک می شوند یا افکاری هم جنس با آنها دارند، از طبقه اجتماعی خاصی برخاسته اند و انگیزه ها و اهداف دینی، سیاسی و اجتماعی آنها برگرفته از رویکردهای آن طبقه خاص است؟
میرموسوی: افراطیگری در اقشار مختلف جامعه طرفدارانی دارد، از این رو نمی توان پایگاه اجتماعی آنها را منحصر در یک طبقه دانست. با وجود این به نظر می رسد که معمولا در دوران جدید -بویژه در شرایطی که جامعه، جامعه ای توده ای می شود و مرجعیت های سنتی و تاثیرگذار، اعتبار خود را برای یک قشر یا نسلی از دست می دهند- امکان بسیج طبقات پایین برای افراطی گری بیشتر می شود. در مورد خود خوارج در همان صدر اسلام مشاهده می شود که قبیله خاصی هستند که پایگاه اجتماعی خوارج را شکل می دهند. آنها بخشی از یمنی هایی هستند که به سرزمین اسلامی مهاجرت کرده اند یا برخی از افراد قبیله ربیعه که با مضری ها سر ناسازگاری داشتند. در آن شرایط می توان گفت خوارج در قبیله خاصی در حال شکل گیری هستند، اما به نظر می رسد در دوران کنونی، افراطی گری از طبقات مختلف در حال جذب نیروست و هر کدام را با منطق خاصی جذب می کند. از طبقه پایین گرفته تا متوسط و چه بسا از طبقه بالا هم می توان در این جریان مشاهده کرد و بستگی به این دارد که هر کدام با چه انگیزه ای در حال حمایت از این بحث افراطی گری هستند. البته شاید در طبقه پایین بیشتر بتوانند افراد را جذب کنند؛ افرادی که احساس سرخوردگی اجتماعی و ناکامی دارند و نیازمند پشتیبانی و حمایت هستند، قاعدتا بیشتر جذب می شوند. در بررسی افراطی گری از جنبه روانشناسی می توان گفت روانشناسی افرادی که جذب جریان های افراطی می شوند، این نوع سرخوردگی ها، این احساس حقارت و ناکامی ها را به خوبی نشان می دهد. ناکامی ها در حوزه های مختلف اقتصادی، اجتماعی و... می تواند انگیزه ای برای پیوستن به جریان های افراطی ایجاد کند، بنابراین طبیعتا به نظر می رسد که در طبقه پایین زمینه بیشتری برای حمایت از جریان افراطی گری باشد، تا در طبقه متوسط یا طبقه بالا اما به این معنا نیست که جریان افراطی گری حامیان خود را فقط از یک طبقه جذب می کند. بیشتر جذب نیرو از طبقه ایست که دچار سرخوردگی، ناکامی ها و بحران هایی در موقعیت اجتماعی خود شده اند و این دسته هستند که به پیوستن به این جریان های افراطی علاقه دارند.
*در دنیای معاصر آیا می توان گروه افراطی و خشونت گرای داعش را شکلی از خارجی گری دانست و چه نقاط اشتراک و تفاوت هایی بین زمینه های شکل گیری و اهداف و عملکرد آنها می توان ارائه داد؟
میرموسوی: به نظر می رسد که جریان داعش را می توان نمونه ای از همان خارجی گری دانست چون از حیث درون مایه و تفکرات مشابهت های بسیاری بین آنها وجود دارد. البته شکل گیری این جریان در شرایط متفاوتی رخ می دهد و آن تحولی است که در جریان سلفی گری و جریان اسلام گرایی اتفاق افتاده است. در دوران معاصر می توان گفت که بنیادگرایی در مواجهه با اقتضائات روزگار جدید در فرایند تحول خود به دو گرایش تجزیه شد؛ یکی گرایش نوبنیادگرایی یا نوسلفی گری و دیگری گرایشی که تحت عنوان پسااسلام گرایی از آن یاد می شود. نوبنیادگرایی در مواجهه با آموزه ها و نشانه های تمدن جدید غرب به این سمت گرایش پیدا کرد که موضع رادیکال تری نسبت به غرب در پیش بگیرد و جریان داعش، تا حدی محصول همین رویکرد است. البته می توان گفت که جریان داعش از آبشخورهای متعددی سیراب می شود یعنی نمی توان این جریان را تک عاملی تحلیل کرد. به نظر می رسد عوامل گوناگونی دست اندرکار شکل گیری این جریان است، اما به لحاظ فکری و ریشه ای می توان آنها را یک نوع نوسلفی گری قلمداد کرد. طبیعتا در نوسلفی گری، اندیشه های جهادی و این نوع رادیکالیسم اسلامی برجسته می شود و اینکه این گروه ها به دنبال یک نوع اسلام ناب هستند و این اسلام ناب را هم می خواهند فقط از یک تقسیم ظاهرگرایانه از بخشی از آیات به دست آوردند. برخی از این ویژگی با عنوان تزکیه طلبی این جریان هم یاد کرده اند، زیرا این گروه ها به دنبال آنند که تفکر دینی را از هر نوع برداشتی که از دید آنها غیر اسلامی قلمداد می شود، تزکیه کنند و یک نوع اسلامی سازی بسیار افراطی در بحث های خود دارند. در حالی که آن اسلامی سازی که این افراد دنبال می کنند هم این گونه نیست که صرفا تفکرات اسلامی باشد، بلکه این اسلامی سازی که آنها دنبال می کنند، به نوعی ملهم از برخی اندیشه های فاشیستی، ملهم از اندیشه های مارکسیتی لنینیستی است، اما آنها خود را این گونه معرفی می کنند. بر این اساس در ارتباط با مورد داعش، صرفا نمی توان بر بحث عوامل نظری تاکید کرد و عوامل اجتماعی و عینی هم در شکل گیری این جریان تاثیر فراوان داشته است.
به طور مثال «الیور روآ» در کتاب «اسلام جهانی شده» تلاش بسیاری کرده است تا شکل گیری اسلام گرایی افراطی، که داعش یکی از نمونه های آن است، را در پرتو احساس سرکوبی که مسلمانان جامعه غرب نسبت به هویت خود داشته اند، تحلیل کند. به این معنا که چون مسلمانان در جامعه غرب همیشه خود را یک موجود درجه دوم و یک نوع شهروند درجه دوم می پنداشتند و احساس می کردند که با آنها چنین رفتاری می شود، برای جبران این وضعیت به این سمت روی آوردند که خود را بر اساس یک نوع اسلام بدون مرز و اسلام بدون جغرافیا تعریف کنند.
*شما نظر الیور روآ را درباره ریشه های شکل گیری داعش رد می کنید یا می پذیرید؟
میرموسوی: روآ کتاب خود را سال ها پیش از شکل گیری این جریان نگاشته، اما در آن به نوعی ظهور این جریان را پیش بینی کرده است. در این کتاب او حمله آمریکا به افعانستان و عراق را مورد انتقاد قرار داده و آن را موجب گسترش افراطی گری دانسته است. دیدگاه اولیور روآ، امکانات و ابزار تحلیلی خوبی برای توضیح پیوستن نیروهای جهادی از جهان غرب به داعش را در اختیار ما قرار می دهد. البته شاید جامعیت لازم را نداشته باشد، زیرا به نظر می رسد نیروهایی که از جهان اسلام به داعش می پیوندند، تا حدی انگیزه های خود را از تداوم نظام های اقتدارگرایی می گیرند که مانع مشارکت جدی آنان در تعیین سرنوشت سیاسی شده اند. به اضافه عواملی که منجر به سرخوردگی و تحقیر این افراد در جامعه شده است و باید گفت که مجموعه این عوامل در شکل گیری این جریان دخیل بوده اند.
*وجه تشابه خوارج و دیگر گروه های افراطی خارجی مسلک که در زمان ها و مکان های مختلف بروز و ظهور یافته اند، جنگ طلب بودن آنها و جنگ با گناهکاران –به زعم آنها- به هر قیمتی است. جریان صلح طلب در جهان اسلام در برابر این پیوند تقدس با شرارت چقدر می تواند ایستادگی کند و چقدر می تواند پیشرو باشد؟
میرموسوی: به نظر می رسد که تا حدی این ظرفیت را دارد. در آن حد که نشان می دهد که خشونت و تکفیر و افراطی گری پیوند ذاتی با اسلام ندارد. به این دلیل که در شرایط کنونی برخی چنین می پندارند که نسخه اصیل اسلام، همین تفکر افراطی است و چه بسا برای توجیه دیدگاه خود هم به برخی نصوص دینی استناد می کنند که جنگ طلبی و خشونت حاد را در برابر مخالفان توصیه می کند. در حالی که گرایشی که صلح طلبی را تقویت می کند، با ارائه تفسیری متفاوت از آموزه های دینی و استناد به تعدادی دیگر از نصوص دینی که سازگاری اسلام با مدنیت و توسعه روابط انسانی نشان می دهند، می توانند به نوعی به ستیز فکری با این جریان بپردازند و نشان دهند که ذاتی اسلام این نیست.
با وجود این، مشکل این جریان های افراطی صرفا در حوزه مباحث نظری نیست، تا با ارائه یک تفسیر سازگار با دوران جدید از اسلام بتوان دست آنها را خالی و خالی بودن مشت آنها را هویدا کرد، بلکه همانطور که در بحث قبلی اشاره شد، این جریان عوامل و زمینه های اجتماعی و سیاسی دارد که بدون از بین رفتن آن ها نمی توان به از میان برداشتن این نوع تفکر امیدوار بود. البته بی تردید برخورد خشن با این جریان ها هم تا حدی ضرورت دارد؛ یعنی برای مقابله با افراطیون تنها به بحث و گفت وگو بسنده کرد. اگر کسی دست به سلاح برد و تندروی پیشه کرد، حتما باید برخورد تندی با وی نشان داد، اما در عین حال به نظر می رسد که سرکوب نظامی تنها راه حل نیست. به این معنا که چون این جریان ریشه های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی خاصی دارد، برخورد تند با آن ممکن است منجر به تقویت آن شود. با تشبیه جریان های افراطی به یک غده سرطانی بدخیم، می توان گفت چه بسا جنگ و نبرد با این جریان یعنی جراحی این غده سرطانی منجر به گسترش خود این غده سرطانی شود. کمااینکه این اتفاق رخ داده است. به طور مثال یکی از عواملی که در گسترش تفکر داعش تاثیر داشته است، برخوردی است که جهان غرب در ماجرای افغانستان و عراق داشت و آنها را در حرکات خود، تشجیع کرد.
جریان های افراطی در تجربه خود نیز به این نتیجه رسیده اند که نباید برای سقوط دولت ها در کشورهای اسلامی هزینه دهند، اما اگر جایی دولت ساقط شد، بلافاصله باید نیروهای خود را به آن جا منتقل کنند. چراکه این جریان ها سرزمین را بعنوان عرصه ای برای سازماندهی نیروهای خود و جولانگاه تانک ها و سلاح های نظامی خود نگاه می کنند. نگاه آنها به سرزمین، نگاه ملتی که در یک سرزمین، دولتی تشکیل دهند و با دنیا تعامل داشته باشند، نیست. نگاه آنها نگاه کسانی است که می خواهند سرزمین را به عنوان جولانگاه نظامی و پایگاهی برای گسترش فعالیت های نظامی خود به کار گیرند. طبیعی است که وقتی در جایی دولت ساقط شود، آنها نیروهای خود را به آنجا منتقل می کنند. برخوردهای صورت گرفته در عراق و افغانستان کاملا زمینه را برای آنها فراهم کرد. البته در افغانستان به این دلیل که نیروهای ائتلاف توانستند با استفاده از نیروهای ناتو و همپیمانان ناتو در منطقه ثباتی ایجاد کنند، این اتفاق نیفتاد، اما در عراق بلافاصله نیروهای افراطی به سمت عراق حرکت کردند، وقتی سوریه به هم ریخت، این گروه ها به سوریه رفتند و هنگامی که لیبی دچار آشوب شد، به لیبی رفتند.
این حوادث نشان می دهد که برخورد نظامی با این جریان ها محدودیت هایی دارد و چه بسا منجر به گسترش آنها شود، از این رو از بین بردن ریشه های اجتماعی و سیاسی این جریان اولویت دارد و این نیازمند همفکری و همکاری جهانی است. در شرایط کنونی با وجود اینکه ادعای شکل گیری یک ائتلاف جهانی برای برخورد با داعش مطرح می شود، اما در عمل اقدامی مشاهده نمی شود. آنچه در عمل مشاهده می شود، رشد روزافزون و گسترش روزافزون این جریان است. این نشان می دهد یک استراتژی و راهبرد روشنی در برخورد با این جریان وجود ندارد، همانطور که اخیرا اوباما در صحبت های خود اشاره کرد که آمریکا استراتژی روشنی در برخورد با داعش ندارد. البته احتمال بدبینانه این است که چه بسا جهان غرب در ادعای خود جدی نیست. براین اساس مساله را باید یا با فقدان یک راهبرد مشخص یا سود بردن برخی از گسترش این جریان تفسیر کرد. هر چندنگاه بدبینانه چندان دلیلی ندارد ولی رفتار جهان غرب نشان می دهد که از دیدگاه آنان داعش تهدیدی جدی و فوری برای آنان نیست. شاید هم جهان پیشرفته هم در برخورد با این جریان دچار غافلگیری شده و هنوز به یک جمع بندی نرسیده است. آن هم حکایت از این دارد که چه بسا نمی تواند با ریشه های شکل گیری این جریان برخورد کند.
بنابراین به نظر می رسد در مجموع تقویت جریان های صلح طلب و جریان های نواندیش در جهان اسلام یک راهکار برای برخورد با این جریان است، اما تنها راهکار نیست. کما اینکه برخورد نظامی با این جریان هم یک راهکار است، اما تنها راهکار نیست. برای برخورد با این جریان نیازمند یک نوع همفکری و همکاری جهانی هستیم. واقعا زمان برای این موضوع نیز به سرعت در حال از دست رفتن است و در این همفکری و همکاری باید به ابعاد مختلف توجه کرد.
گفت وگو از شیما مفیدی راد- شفقنا