جلال جلالیزاده
چکیده:امام حسین نمی توانست با حکومت یزید که با رضایت مردم و بر اساس شورا انتخاب نشده بود بیعت کند و این بدعتی که معاویه در اسلام ایجاد کرد وظیفه مجتهد مجاهدی مانند امام حسین(ع) بود که به عنوان یک وظیفه دینی در مقابل این بدعت بایستد چون هیچ بدعتی از ایجاد یک سیستم سیاسی جاهلی و ارتجاعی به نام دین بدتر نیست .لذا امام حسین براساس وظیفه دینی و به عنوان شخصی که سخنش حجت است وظیفه داشت که در مقابل باطل بایستد تا این بدعت که در دین ایجاد شده بود در نسل های آینده جنبه سنت را به خود نگیرد....
امام حسین بن علی نوه خاتم پیامبران و بزرگ شده دامن حضرت فاطمه سرور زنان عالم است.
تاکنون کتاب های زیادی درباره خصائل و فضائل این شخصیت بزرگوار نوشته شده است که هرکس از ظن خود یار وهوادار او شده است و هرکس او را به نفع خود مصادره می کند. یک سنت تاریخی و طبیعی است که بزرگان و مجاهدان و مبارزان درحال حیات تنها و منزوی هستند اما پس از شهادت و یا مرگ طبیعی که هواداری از آنان موجب به خطر افتادن منافع نیست و یا دشمن روی آنان حساسیتی ندارد گروه های زیادی مشاهده می شوند که یا به سبب عذاب وجدان و یا استفاده از موقعیت و محبوبیت رهبران از دست رفته شریک قافله و یا سهیم در منافع نهضت می شوند.
مسلمانان قرن هاست که هزینه عدم همراهی با این امام همام را می دهند و این احساسات و عواطف را که با حدت و شدت بیان می نمایند چون در راستای مسیر و اهداف امام حسین نیست نمی تواند نقش زیادی در تثبیت برنامه های او داشته باشد.
هرچند امام حسن زمام امور را به سبب روحیه صلح طلبی و ایثار حق خود به خاطر وحدت کلمه مسلمین به معاویه سپرد.به شرطی که بعد از خود حکومت را به شورای مسلمین واگذار نماید و روش خلفای راشدین مجددا در جامعه حاکم شود. اما متاسفانه معاویه به عهد خود عمل نکرد و سیاست های کسری و قیصر را در پیش گرفت و این بدعت ارتجاعی را در اسلام بنیان نهاد. مغیره بن شعبه هم یزید را در این زمینه تشویق نمود و هم پدرش را.
اما هنگامی که معاویه به زیاد بن ابیه در این باره نامه نوشت او را نصیحت کرد که در این باره درنگ نماید چون یزید شرط های لازم را ندارد ،معاویه به اندرز زیاد گوش داد اما پس از مرگ زیاد نامه ای به مروان بن الحکم در مدینه نوشت تا برای یزید بیعت بگیرد، با خواندن نامه در مسجد مردم به مخالفت برخاستند. عبد الرحمان بن ابوبکر گفت حکومت را سلطنتی می کنید؟ حسین بن علی وعبد الله بن زبیر مخالفت کردند.
سرانجام امام حسین (رضی الله عنه) جانش را در راه مصلحت وحقوق مردم از دست داد ودر مقابل نظام ارتجاعی بنی امیه سر تسلیم فرود نیاورد.
امام حسین نمی توانست با حکومت یزید که با رضایت مردم و بر اساس شورا انتخاب نشده بود بیعت کند و این بدعتی که معاویه در اسلام ایجاد کرد وظیفه مجتهد مجاهدی مانند امام حسین(ع) بود که به عنوان یک وظیفه دینی در مقابل این بدعت بایستد چون هیچ بدعتی از ایجاد یک سیستم سیاسی جاهلی و ارتجاعی به نام دین بدتر نیست .لذا امام حسین براساس وظیفه دینی و به عنوان شخصی که سخنش حجت است وظیفه داشت که در مقابل باطل بایستد تا این بدعت که در دین ایجاد شده بود در نسل های آینده جنبه سنت را به خود نگیرد.
اگر پیامبر جهاد خارجی را به امتش نشان داد، امام حسین جهاد داخلی را آموزش داد تا مسلمانان در مقاطع مختلف با تاسی به این امام همام با مستبدان و ظالمان مبارزه کنند و از این رهبر مصلح پیروی کنند که برای اصلاح امت جدش و دفاع از سنت و سیره حضرت به عنوان الگو وسر مشق برای اصلاح طلبان در همه ادوار تاریخ درآمده عنوان سرو آزادی بوستان رسول نمی توانست به بهای حفظ جان خود و رفاه خانواده اش ارزش هایی که جدش و یارانش سال ها برای آن زحمت کشیده بودند به پای حکومت کسی که بدون شورا و رضایت امت بر کرسی حکومت نشسته بود فدا کند.
آری امام عاشقان جانش را در راه عشق به دین، دانش، امنیت و گسترش عدل و داد و انصاف فدا کرد و با نیک نامی رفت. و با شادی وسرور از این دنیای فانی به دنیای برین پرواز کرد.
اما کسانی که نتوانستند به سبب سست عنصری و یا حفظ منافع زود گذر امام آزادی را همراهی نمایند دچار عذاب وجدان شدند واین حرکت دینی و عقلانی آمیخته با احساسات وعواطف و خرافات شد، که بر علمای مصلح لازم است با شهامت و شجاعت با سوء استفاده از این حرکت ارزشمند مقابله کنند و نگذارند نا آگاهان با سوءاستفاده از این حرکت مهم دینی به اهداف مادی خود برسند.
بنابراین لازم است به سیره وزندگی حسین بن علی به عنوان یک مجدد و مصلح نگاه کنیم که با دوراندیشی و آینده نگری می دانست حرکت معاویه و یزید چه آثار زیان باری برجامعه اسلامی خواهد داشت که ما امروز آثار آن را به وضوح در عصر خود می بینیم.
امام حسین نظر به مکانت خانوادگی نیازی به حکومت وخلافت نداشت بلکه زندگیش را وقف استمرار ارزش ها و اصول مهم اسلامی کرد که همانا حقوق اساسی مردم در اظهار رای وحکومت براساس شوری و نظر مردم بود.
وچه خوب شیخ رضا ی طالبانی شاعر بزرگ کرد در این باره گفته است:
لافت از عشق حسین است و سرت برگردناست
عشق بازی سر به میدان وفا افکندن است
گر هواخواه حسینی، ترک سر کن چون حسین
شرط این میدان به خون خویش بازی کردن است
سنیام، سنی، و لیکن حب آل مصطفی
دین و آیین من و آباء و اجداد من است
شیعه و سنی ندانم، دوستم با هرکه او
دوست باشد، دشمنم آن را که با او دشمن است
وبا تاسی به اقبال لاهوری می گویم
ای صبا ای پیک دور افتادگان
اشک ما بر خاک پاک او رسان
منبع: پایگاه اطلاعرسانی حزب اتحاد ملت ایران اسلامی