گفت وگوی امام حسین علیه السلام با دشمنان، از موضوعهای مطرح در جلسات و سخرانی های صاحب نظران است. گروهی قائلند که حضرت در این حرکت تاریخی به ما درس گفتگو می دهد و گروهی معتقدند که مطرح کردن این مساله تحریف عاشوراست.
شفقنا در گفت وگو با «حجت الاسلام و المسلمین محد صحتی سردرودی» این موضوع را به بحث گذاشت.حجت الاسلام صحتی پژوهشگر و محقق حوزه علمیه قم است که تا کنون چندین اثر تحلیلی و تاریخی با موضوع امام حسین علیه السلام را به جامعه علمی کشور عرضه کرده است. «شهید فاتح» و «منطق عاشورا پژوهی» دو اثر اخیر این محقق است که به تازگی مجوز انتشار دریافت کرده است.
صحتی در این گفت وگو منطق امام حسین علیه السلام را منطق گفت وگو و مذاکره با دشمن می نامد و تاکید دارد که این مذاکرات در منابع تاریخی بیان شده است. این پژوهشگر حوزه علمیه قم در قسمتی از گفت وگو به صلح بیست ساله امام با معاویه اشاره کرد و گفت: اگر امام حسن ۱۰ سال با معاویه صلح کرد اما حسین ۲۰ سال صلح کرد.
آیا امام حسین علیه السلام در جریان کربلا از راهکار گفت وگو با دشمن استفاده می کنند؟
جواب کاملا مثبت است؛ فرزندان حضرت علی علیه السلام اهل گفت وگو بودند و این طرف مقابل بود که اهل گفت وگو نبودند. حضرت از هر فرصتی برای گفت وگو استفاده کردند. از مدینه تا مکه و از مکه تا کربلا و حتی در بدترین شرایط یعنی در روز عاشورا گفت وگوهای مختلف و متعددی از حضرت نقل شده است.
– مراد شما از موارد نقل شده، خطبه هایی است که از سر نصیحت بیان شده است؟
موارد نقل شده اعم از نصایح و گفت وگوهای دوجانبه و مذاکره است.
– چه لزومی دارد که حضرت در مقابل چنین دشمنی از مذاکره و گفت وگو استفاده کند؟
حضرت تلاش می کردند که مانع از جنگ شوند.
– برای این سخن موید و شاهد تاریخی وجود دارد؟
این نمونه از گفت وگوها از همان مدینه تا مکه و از آنجا تا کربلا وجود دارد اما برای نمونه می توان به گفت وگوی حضرت با سپاه «حر» و گفت وگوی حضرت در روز سوم محرم با سپاه «عمر بن سعد» اشاره کرد.
ما در گفت وگوی حضرت با سپاه حر می بینیم که حضرت از سر صمیمت و خیرخواهی باب گفت وگو را باز می کند و حتی دستور می دهند که سپاهیان دشمن و مرکبهای آنها را نیز سیراب کنند.
امام علیه السلام خودش پیشنهاد گفت وگو را برای عمر بن سعد می فرستد که او هم می پذیرد. محل گفت وگو را در میان میدان یعنی بین دو سپاه قرار می دهند. عمر با بیست نفر از یاران خود می آید. وقتی که به هم می رسند سربازان دور می شوند و این مذاکره تا پاسی از شب طول می کشد. سرانجام عمر می پذیرد که جنگی رخ ندهد و به «عبیدالله» نامه می نویسد که خدا آتش جنگ را خاموش کرد و حسین بن علی علیهما السلام پذیرفته که از مسیری که آمده برگردد و اندیشه ای برای تشکیل حکومت در کوفه ندارد. ابن زیاد هم از این تصمیم خوشحال می شود اما «شمربن ذی الجوشن» مانع عملی شدن این مذاکره می شود. این گفت وگو در بسیاری از منابع تاریخی ما موجود است.
عصر تاسوعا هم وقتی سپاه عمربن سعد به خیمه ها یورش می برند حضرت، جناب قمر بنی هاشم علیه السلام را برای گفت وگو با دشمن می فرستد و از او می خواهد یک شب مهلت بگیرد.
– این نمونه هایی که بیان کردید گفت وگو با هدف توافق با دشمن است یا گفت وگو از سر نصیحت و خیرخواهی؟
اینها گفتگو برای جلوگیری از جنگ و رسیدن به توافق نسبی است. امام می گوید من به کوفه نمی آیم و از راهی که آمده ام بر می گردم و یا به یکی از شهرهای مرزی می روم یعنی از کوفه رفتن کوتاه می آیم.
– اگر امام اهل توافق با دشمن است چرا این توافق را در مدینه انجام ندادند؟
چیزی که مانع از توافق در مدینه شد انعطاف ناپذیری دشمن و اصرار بر بیعت بود. امام هم حاضر نبود که به حکومت یزید مشروعیت ببخشند. توافق اینجا توافق نسبی است و توافق کامل محال بود.
– گفت وگو در چنین شرایطی و با چنین دشمنی چگونه با شعار «هیهات من الذله» قابل جمع است؟
آنچه که ذلت است پذیرش بیعت شخصیتی مثل یزید است. در سخنی که حضرت می فرمایند:«الا و انّ الدّعى بن الدّعى قد رکزنى بین اثنتین بین السّله و الذّله هیهات من الذّله» ذله به معنای بیعت است.امام را میان دو راهی گذاشته بودند و می گفتند یا بیعت یا قتل. حضرت در این مذاکرات دنبال راه سومی بود که نه بیعت باشد و نه قتل.
حضرت مذاکره را ذلت نمی داند بلکه بیعت را ذلت می داند.
– مذاکره یک نوع کنار آمدن با دشمن نیست؟
امام حسین علیه السلام مطابق با واقعیات تصمیم می گیردند. ایشان راه سومی را مقابل دشمن می گشایند که در آن راه در واقع هدایت دشمن هم هست. هدف امام هدایت و گشودن راه دیگری است و می بینیم که عمر بن سعد هم تمایل نشان داد.
– دستآورد این مذاکرات چه بود؟
در این مذاکرات شخصیتی مثل حر به سپاه حضرت می پیوندد و حتی می بینیم که عمر بن سعد و عبیدالله هم می پذیرند که جنگ نکنند ولی شمر مانع می شود و نتیجه دیگر این مذاکرات اختلافی بود که بین دشمن ایجاد شد. بعد از فاجعه عاشورا، یزید حادثه را به گردن عبیدالله و عبید الله به گردن عمر بن سعد می اندازد. این تولید اختلاف نتیجه مذاکرات بود.
–تبادر ذهنی بخشی از جامعه از حادثه کربلا عدم انعطاف پذیری و ایستادگی مطلق در برابر دشمن است. آیا حضرت عالی این برداشت را درست می دانید؟
خیر؛ امام حسین علیه السلام به ما آموختند که حتی در بدترین شرایط هم می توان باب گفت وگو و مذاکره را باز کرد. در تاریخ هم می بینیم که حضرت، اهل انعطاف است و وقتی که مانع از رفتن او به کوفه می شوند اصرار نمی کنند و پیشنهاد تغییر مسیر را می دهند. از جانب حضرت انعطاف بود و از جانب طرف مقابل یورش و جنگ طلبی. لذا ما به کار بردن واژه هایی مانند قیام و انقلاب را برای حرکت امام حسین، دقیق نمی دانیم. حضرت نمی خواستند به هر طریقی که شده است آرامش جامعه را به هم بزند. حضرت یک هدف سلبی دارند و آن بیعت نکردن است؛ یعنی می گویند من این اختیار را دارم که بیعت نکنم و یک هدف ایجابی هم داشتند و آن زیر سوال بردن مشروعیت حکومت یزید بود. حضرت می خواستند به جامعه بگویند ستم و اسلام با هم جمع نمی شوند و کسی نباید ظلم خود را به اسلام ببندد و موفق هم شدند.
چنین نیست که حضرت از امام حسن علیه السلام شجاعت بیشتری داشته و قیام کرده است. اگر امام حسن علیه السلام ۱۰ سال با معاویه صلح کرده، امام حسین علیه السلام ۲۰ سال صلح کرده است. دهه دومی که حضرت با معاویه در صلح است دهه ای است که حضرت می تواند با تمسک به موضوعاتی مانند شهادت امام حسن علیه السلام، پیمان شکنی و قتل جمعی از شیعیان علیه معاویه قیام کند. عراقی ها هم به حضرت این پیشنهاد را داشتند.
اگر حضرت خانواده را همه جا دنبال خود می برد به خاطر این است که بگوید من دنبال جنگ نیستم. حضرت به دنبال خشونت و خونریزی نیست.
– این سخنتان شاهد و موید تاریخی دارد؟
بله؛ در حرکت محرم برای حضرت فرصتهای طلایی پیش آمد که اگر پیش دستی می کردند حتما پیروز می شدند. وقتی سپاه حر از دور پیدا شد زهیر به حضرت گفت به ما خبر رسیده که این هزار نفر راه را گم کرده و ذخیره آب آنها نیز تمام شده و لذا خسته و تشنه اند. اگر در پشت تپه ای که در محل وجود دارد موضع بگیریم حتی با سنگ می توانیم بر اینها غلبه پیدا کنیم. وقتی که به اینها پیروز شدیم مردم هم به ما می پیوندند؛ چون منتظرند که ببینند چه کسی غالب می شود. حضرت استدلال او را پذیرفت اما نخواست که آغاز کننده جنگ باشد. امام حسین علیه السلام اهل محبت و گفتگو است. حتی ظهر عاشورا شمر می خواست به خیمه ها حمله کند و حضرت را دست بسته به ابن زیاد تحویل دهد. حضرت که این نقشه را پیشبینی کرده بودند دور خیمه را خندق کنده و در آن هیزم ریخته و آتش روشن کرده بودند. شمر وقتی این صحنه را دید شروع به بدگویی کرد. در این هنگام «مسلم بن عوسجه» به حضرت می گوید همه فتنه ها زیر سر این شمر است و او هم اینک در تیررس من است اجازه بده او را به قتل برسانم. امام حتی در آن زمان هم نمی پذیرد که آغاز کننده جنگ باشد. یورش و خشونت تماما از طرف مقابل بود ولی امام اهل منطق و گفتگو و دلسوزی و هدایت بودند. در روز عاشورا هم حضرت دائما سخن می گویند تا جایی دشمن که تصمیم گرفت اول دهان مبارک حضرت را هدف قرار دهد.
– چرا مذاکرات به نتیجه نرسید؟
چون طرف مقابل اهل مذاکره نبود.
– در چنین شرایطی چگونه می توان مذاکره را توجیه کرد؟
منطق حکم می کند که انسان تا جایی که می تواند با گفتگو مشکلاتش را حل کند. کسی دست به جنگ می زند و به میز مذاکره پشت می کند که در گفتگو کم آورده است.
– در مکتب امام حسین علیه السلام نشستن و صحبت کردن با دشمن نشانه ذلت نیست؟
نه؛ قبلا هم پیامبر صل الله علیه و آله این کار را کرده بود که نمونه آن «صلح حدیبیه» است. ما در قرآن دو سوره «فتح» و «نصر» را داریم که هر دوی آن در ستایش از فتح و پیروزی است که با گفتگو حاصل شده. خداوند با صراحت مذاکره و صلح را فتح مبین می خواند.
اسلام دین گفت وگو است و امام حسین علیه السلام هم پرورش یافته واز پیشوایان این دین است.
گفت وگو : محمد علی خرمی مشکانی