عبدالرحیم سلیمانی
انسانهاي كامل و كساني كه مسير انسانيت را پيمودهاند و با عمل به دستورات الهي، كه از طريق عقل و وحي دريافتهاند، به بالاترين درجات انسانيت رسيدهاند، و حق و حقيقت را بر همه چيز مقدم داشته، در واقع مجسمه حقيقت گشتهاند، اينان الگو و اسوه ديگر انسانها هستند. هنر اين انسانها اين است كه رنگ خدايي را كه در درون همه انسانها بالفطره وجود دارد به فعليت رسانيده و خداگونه گشتهاند و با اينكه به لحاظ خلقت و قواي خدادادي دقيقا مانند ساير انسانها هستند اما همت بلند و عزم راسخ، آنان را به قلههاي رفيع انسانيت و خداگونگي رسانيده است.
پيامبر خدا(ص) به فرموده قرآن مجيد از يك سو انساني مانند ديگر انسان هاست و هيچ تفاوتي با آنان ندارد (كهف/110) و از سوي ديگر با سعي و تلاش و مجاهدت خود به مقامي رسيده است كه الگو و اسوه ديگر انسانها شده است (احزاب/21). همين مسير را شخصيت والايي مانند ابراهيم خليل(ع) طي كرده است تا اينكه به جايگاهي رسيده كه اسوه ديگر انسانها گشته است. (ممتحنه /4). مقام والاي اسوه بودن پس از اين حاصل شده است كه ابراهيم خليل(ع) آزمايشهاي خطير الهي را با موفقيت پشت سرگذاشته و اين را به اثبات رسانيده كه همه جا و همه وقت حق و حقيقت را بر همه چيز مقدم ميدارد و تمام درجات خودپرستي و نفسپرستي را رها كرده و با تمام وجود حق و حقيقت را بر همه چيز مقدم ميدارد و به مقام رفيع حنيف نائل آمده است.
پس مقام اسوه بودن بالاترين مقام انسان است كه تنها با عمري مجاهدت و از خودگذشتگي و فداكاري حاصل ميشود. چه ظلم عظيمي است به اين انسانهاي والا كه گمان رود كه آنان اين مقام را نه با سعي و تلاش خود، بلكه با قدرتي خدادادي كه تنها به آنان داده شده است، به دست آوردهاند. آنان از هنگام تولد متفاوت با ديگران خلق شدهاند. آنان از ابتدا به گونهاي خلق شدهاند كه الگو و اسوه باشند. در واقع آنان الگو و اسوه خلق شدهاند نه اينكه اين مقام را با تلاش و مجاهدت طاقتفرساي خود به دست آورده باشند.
از سوي ديگر اين اسوههاي بزرگ دو خدمت ارزشمند به بشريت ارائه ميدهند، يكي اينكه با اعمال شايسته و نيكوي خود و با ترك اعمال ناشايست، به انسانها مصاديق اعمال نيكو و زشت را نشان ميدهند و ارزشهاي عملي را از ضد ارزشها متمايز ميسازند. انسانها با ديدن و مطالعه زندگي اين شخصيتها به بايدها و نبايدهاي زندگي خود شناخت پيدا ميكنند. اما خدمت دوم، بر خلاف خدمت اول كه معرفتي و شناختي است، رواني است. انسانها با ديدن الگوها و اسوهها قلههاي انسانيت را دست يافتني ميبينند. وقتي انساني مانند من اين راه را پيموده و قلهاي را فتح كرده است پس من هم توان انجام آن را دارم و ميتوانم و بايد اين راه را طي كنم. و البته اين خدمت دوم بسيار ارزشمندتر از خدمت اول است چرا كه خدمت اول جايگزين دارد و شناخت و معرفت نسبت به بايدها و نبايدها را از الفاظ متون ديني نيز ميتوان به دست آورد، اما اين خدمت دوم، يعني فراهم شدن زمينه رواني كمال براي انسانها، جايگزين ندارد. اما اين خدمت دوم در صورتي محقق ميشود كه الگوها و اسوهها انسانهايي مانند ما باشند و به لحاظ خلقت تفاوتي با ما نداشته باشند و همه نقاط ضعفها و قوتهاي ما را داشته باشند. كساني كه اين الگوها و اسوهها را به لحاظ خلقت متفاوت با ديگر انسانها معرفي ميكنند در واقع خدمت اصلي اسوه بودن را از آنان ميگيرند و از اين جهت ظلم به بشريت ميكنند.
ظلم ديگر اين است كه به اين اسوهها بعد نجاتبخشي داده شود و بدين وسيله جنبه اسوه بودن آنان كمرنگ شود. قرآن مجيد با صراحت تمام و با تاكيد شديد بيان ميكند كه انسان تنها و تنها با سعي و تلاش و كوشش خود نجات مييابد.( نجم/39) و در آيات متعددي آورده است كه به سود و زيان انسان تنها آن چيزي است كه خود او كسب كرده است و همه اشخاص ديگر تنها نقش راهنمايي و اسوه و الگو بودن را ايفا ميكنند. دادن بعد نجاتبخشي به انسانها در واقع نابود كردن بعد راهنمايي و اسوه بودن آنهاست. اسوه بودن تنها در صورتي كارايي دارد كه انسان با عمل و تلاش خود و با انجام اعمال صاالح و ترك اعمال ناشايست به نجات و سعادت برسد.
دخت گرامي پيامبر خدا(ص)، حضرت زهراي مرضيه(س) يكي از اين اسوهها و الگوهاي والا و بزرگ است. او شخصيتي است كه انسانها بايد زندگي او را مطالعه كنند و چگونه زيستن را از او بياموزند. انسانها بايد با مطالعه والگو قرار دادن زندگي شخصيتي مانند زهراء(س) راه رسيدن به قله انسانيت را بياموزند و آنگونه كه او قله را فتح كرده ديگران هم چنين كنند. انسانهايي كه مانند او و با الگو قرار دادن او اعمال شايسته انجام ميدهند و اعمال ناشايست را ترك ميكنند قطعا طبق وعده الهي به نجات و رستگاري دست مييابند و هيچ نيازي به منجي و نجاتبخش ديگري ندارند.
زهراي مرضيه(س) شخصيتي است كه در تمام زندگي خود مصلحت دين و جامعه را بر مصلحت شخصي خود مقدم كرده است و حاضر شده است كه خود را فداي حق و حقيقت كند. آن حضرت بهترين روش را براي بيان حقيقت در پيش گرفته و هرگز حاضر نشده است براي گرفتن حق شخصي خود مصالح اجتماعي و ديني را زير پا بگذارد. آن حضرت همه سخن و حقخواهي خود را با روشي مسالمتآميز و همراه با نرمي و ملايمت و مدارا انجام ميدهد، چرا كه ميداند دين با خشونت ميانهاي ندارد و اگر جايي در دين خشونت هست از باب اضطرار و ناچاري است. آن حضرت حاضر ميشود كه حقوق شخصياش تضييع گردد ولي لطمهاي به دين نوپا و اجتماع نوپا وارد نشود و ...
به هر حال دخت گرامي پيامبر يك الگو و اسوه است و چه در زندگي شخصي و خانوادگي و چه در اجتماع و در ميان مردم دينداري واقعي را به بهترين شكل ممكن به اجرا درآورده است. وظيفه ديني سخنگويان و نويسندگان مذهبي اين است كه چهره نوراني زهراء (س) و شيوه دينداري او را به مردم معرفي كنند و مردم را تشویق كنند كه از شخصيت برجستهاي مانند او الگو بپذيرند. تكيه بر امور ديگر و براي مثال پايين آوردن مقام انبياي بزرگ الهي و شخصيتها ديگر و مطرح كردن ملاكها و معيارهايي كه خود پيامبر و زهرا با آنها مبارزه كردهاند، به سود دين و مذهب و مكتب و انسانيت نيست. اينكه به جاي الگو و اسوه بودن زهراء (س) بر نجاتبخش بودن او تاكيد شود و براي مثال عالمي بگويد: «روزي كه همه پيامبران بيچارهاند زهراء راه نجات است» و .... سخناني بيمعنا و مخالف روح تعاليم قرآن و پيامبر است. حضرت زهرا و همه شخصيتهاي بزرگ ديگر الگو و اسوهاند و انسان را به سوي كمال هدايت و راهنمايي ميكنند و هر يك به گونهاي به انسان درس چگونه زيستن ميدهند.