عبدالرحیم سلیمانی
امام علی النقی الهادی(ع) می فرماید:
«من امن مکر الله و الیَمَ اخذه، تکبّر حتی یحُلَّ به قضاؤه و نافذ امره، و من کان علی بینة من ربه هانت علیه مصائب الدنیا و لو قُرِض و نُشر؛هر کس از حساب الهی، خود را در امان بداند و از مواخذه آسوده باشد گردن کشی و تکبر پیشه کند تا داوری قطعی خدا و امر نافذش او را فرا گیرد، و هر کس روشن بینانه و با دلیل روشن الهی مشی کند، حوادث نا گوار دنیا در نظرش سبک و آسان آید، هرچند او را با مقراض تکه تکه کرده، پراکنده گردانند (تحف العقول، کوتاه سخنان امام علی النقی(ع)، ح7).
امام علی النقی(ع) در این سخن کوتاه به دوگونه زیست که از دو باور متفاوت سرچشمه گرفته است، اشاره کرده، پیامد این دو نوع زیست را بیان می فرماید. بی تردید قرآن مجید و دیگر متون اسلامی بیش از هر چیز دیگر بر یگانه پرستی و توجه به مبدأی یکتا و یگانه و تکیه و اعتماد به او تاکید و پافشاری کرده اند. یگانه پرستی یک سخن و قول یا یک علم و دانش و یا یک باورداشت صرف نیست، بلکه یک گونه زندگی و زیست است. زیست موحدانه با زیست مشرکانه بسیار متفاوت است. در واقع موحد کسی است که در همه حرکات و سکناتش توحید و یگانه پرستی نمایان و آشکار است و مشرک کسی است که مشرکانه زندگی می کند و در زندگی اش به غیر خدا تکیه می کند و از او کمک می خواهد و به او دل می بندد و ...امام(ع) در قسمت اول سخن خود به یک طرف طیف از انسان ها اشاره می کند؛ کسانی که نه تنها تکیه گاه و امیدشان و مرکز توجه اشان خدا نیست، بلکه از این گذشته چنان خدا را فراموش کرده اند که از حساب الهی و مواخذه و دادرسی او در هراس نیستند. پیامبر خدا(ص) می فرماید: «به کسی غیر از خدا تکیه نکن، که خدا تو را به همو وا می گذارد» (مستدرک الوسائل، ج11، ص217، ح12790). این واگذار شدن به غیر خدا حتما سقوط انسان را در پی دارد. انسانی که از خدا می برد و نه تنها این تکیه گاه محکم و مطمئن را از دست می دهد، بلکه از حساب و مواخذه او خود را ایمن می پندارد، به دام خودپرستی و خودکامگی می افتد. نهایت سقوط انسان کبر و خودپرستی است که به فرموده امام هادی(ع) نتیجه قطعی بریدن از خدا و ایمن دانستن خود از اوست. این سقوط را پیامبر خدا(ص) اینگونه بیان می کند:
«ای ابوذر! هر کس بمیرد و در دلش ذره ای تکبر باشد، بوی بهشت را استشمام نمی کند مگر اینکه پیش تر توبه کند. [ابوذر] عرض کرد: ای رسول خدا! من زیبایی را دوست دارم، حتی دوست دارم بند تازیانه ام و دوال کفشم زیبا باشد. آیا از این حالت بیم کبر و خودپسندی می رود؟ فرمود: دلت را چگونه می یابی؟ عرض کرد: آن را شناسای حق و آرام گرفته بدان می یابم. فرمود: پس این حالت، کبر نیست. بلکه کبر آن است که حق را فرو گذاری و به ناحق روی آوری و به مردم با این دید نگاه کنی که هیچ کس آبرویش چون آبروی تو و خونش چون خون تو نیست»(بحارالانوار، ج77، ص90).
پس مطابق این سخن، کبر همان گردن کشی در مقابل حق و حقیقت است و کسی که خود را برتر از دیگران می بیند نیز تسلیم حق و متواضع در برابر آن نیست؛ چرا که خودپرستی در مقابل حق پرستی قرار دارد. اما در مقابل کبر فروتنی است که همان تسلیم بودن در مقابل حق و حقیقت است. امام علی(ع) می فرماید: «فروتنی را جوییدم و آن را جز در پذیرش حق، نیافتم. پس حق پذیر باشید، زیرا پذیرش حق و حقیقت انسان را از تکبر دور می سازد»(بحارالانوار، ج69، ص399).
اما گویا کسی که از خدا دور می گردد و در نتیجه دچار کبر و گردن کشی می شود دو ویژگی را که لازم و ملزوم یکدیگرند با هم می یابد. او هم حق ستیز می گردد و هم انسان ها را پست و حقیر می شمارد. امام صادق(ع) از قول رسول خدا نقل می کند که فرمود: «بزرگترین تکبر، پست شمردن مردم و خفیف شمردن حق است. فردی پرسید: پست شمردن مردم و خفیف شمردن حق چیست؟ فرمود: اینکه در برابر حق نادانی کند و از اهل حق بد گوید. پس هر کس چنین کند با خداوند بر سر آنچه برازنده اوست به ستیز برخاسته است» (الکافی، ج2، ص310).
پس سفاهت و نابخردی و تسلیم نشدن در مقابل حق و حقیقت و نیز بدگویی و بی احترامی به حق پرستان والا مقام، جنگ و ستیز با خداوند است و پیامدی جز سقوط و نابودی انسان ندارد.
البته این سخن درباره انسان های والا و ارجمند بود. اما از تعالیم دین مبین اسلام بر می آید که انسان نباید خود را از دیگران به طور مطلق برتر بداند که اگر اینگونه باشد گردن کش در مقابل حق و حقیقت است. امام صادق(ع) می فرماید: هر کس بر این باور باشد که از دیگران برتر است، او در شمار مستکبران و گردن کشان است. فردی پرسید: اگر گنهکاری را ببیند و به سبب بی گناهی و پاکدامنی خود، خویشتن را از او برتر بداند چه؟ فرمود: هیهات هیهات! چه بسا که او آمرزیده شود اما تو را برای حسابرسی نگه دارند...» (کافی، ج8، ص128).
پس مطابق سخن امام هادی(ع) سرانجام بریدن از خدا و احساس امنیت از حسابرسی او، استکبار و گردن کشی در مقابل حق و حقیقت و تحقیر انسان ها و پست شمردن آنهاست. این استکبار و گردن کشی نتیجه ای جز سقوط و نابودی و تباهی ندارد که این قانون حتمی خداوند است.
اما در سوی دیگر طیف کسی قرار دارد که موحدانه زندگی می کند؛ کسی که با دلیل روشن و برای هدفی روشن حرکت می کند و خود را به سرچشمه نور واقعی متصل کرده است زندگی متفاوتی دارد. او نه تنها در مقابل حق و حقیقت سرکشی و استکبار ندارد، بلکه با تمام وجود در مقابل آن خاضع است. چنین انسانی به مقام و جایگاهی دست یازیده است که چون کوه استوار و راسخ است. هیچ طوفان سهمگین و هیچ زلزله بنیان کنی نمی تواند مومن را از حق پرستی و باطل ستیزی باز دارد. امام هادی(ع) می فرماید چنین کسی چنان محکم و استوار است که حوادث ناگوار دنیا در نظرش سبک و خفیف و آسان است. اگر بدنش را تکه تکه کرده، پراکنده اش گردانند او دست از حق پرستی بر نمی دارد. او به جایی و جایگاهی رسیده است که چنان آرام و مطمئن است و چنان محکم و استوار است که نه تنها جلوی باطل پرستان و کید و مکرهای آنان خم نمی شود، بلکه آنان را حقیر و ناچیز می یابد و آنان را با حق پرستی خود به کرنش وا می دارد. به فرموده امام صادق(ع) مومن به واسطه ارتباط با خدا قدرتمند و عزیز است و از هیچ چیز نمی هراسد (بحار الانوار، ج67، ص305).