مصطفی دلشاد تهرانی
شفقنا- پس از مرگ معاویه و بر سر کار آمدن یزید، او براساس منطقی جاهلى حسین (ع) را در برابر دوراهىِ شمشیر و خوارى قرار داد؛ یا بیعت با او را بپذیرد و تن به ذلّت دهد و دیانت را دفن کند، و یا پذیراى شمشیر و مرگ شود. منطق یزید چنین بود که مردمان یا با اویند و یا بر او. پس کسى حقّ حیات مىیافت که با یزید همسویى داشت، یا با او کارى نداشت؛ و هرکه جز این بود، دشمن حربى مىنمود و ریختن خونش مباح بود.
چون یزید در دمشق بر سریر قدرت نشست، نامهاى به ولید بن عُتْبه بن ابىسفیان والى مدینه نوشت و از او خواست که از حسین بن على و عبداللّه بن عمر و عبداللّه بن زبیر بیعت بگیرد و تأکید کرد که او آنان را رها نسازد تا از ایشان بیعت بستاند. والى مدینه از مروان بن حکم مشورت گرفت و مروان او را راهنمایى کرد که پیش از آگاه شدن مردم مدینه از مرگ معاویه حسین بن على و عبداللّه بن زبیر را بخواهد؛ اگر بیعت کردند که کار تمام شده است و اگر ابا کردند آن دو را گردن زند که رها ساختن آنان منشأ فتنه گردد.
ولید پى آنان فرستاد. حسین (ع) و عبداللّه بن زبیر در مسجد بودند. فرستاده والى پیام را رسانید و آن دو گفتند نزد امیر برو و بگو ما نیز خواهیم آمد. پس از رفتن فرستاده والى، عبداللّه بن زبیر از حسین (ع) پرسید ماجرا چیست؟ گفت : «گمان دارم که معاویه مرده است و ولید مىخواهد پیش از آگاه شدن مردم از ما بیعت بگیرد.» عبداللّه گفت: «من نیز چنین مىپندارم، اکنون چه مىکنى؟» حسین (ع) راه خود را انتخاب کرده بود؛ گفت: «نزد والى مىروم و براى آنکه آسیبى به من نزند، چند تن از کسانم را نیز با خود مىبرم تا در صورت درگیرى به دفاع از من برخیزند.»
حسین (ع) به همراهى گروهى از بستگانش نزد ولید رفت و پس از آنکه والى او را از مرگ معاویه باخبر ساخت از وى خواست تا بیعت یزید را بپذیرد. حسین (ع) گفت: «کسى چون من پنهان بیعت نمىکند، پس مردمان را بخواه و مرا نیز بخواه تا ببینیم چه مىشود.» ولید گفت: «به سلامت بازگرد.» مروان گفت: «او را رها مکن! که اگر بیعت نکرده برود دیگر هرگز نمىتوانى از او بیعت بگیرى. همینجا او را تحت فشار قرار ده و اگر بیعت نکرد او را بکش!» حسین (ع) برآشفت و گفت: «نه تو مىتوانى مرا بکشى و نه او». سرانجام حسین (ع) و عبداللّه بن زبیر بیعت نکرده از مدینه رهسپار مکّه شدند.
حسین (ع) در همین ابتداى شکلگیرى حماسه کربلا و عاشورا انتخاب خود را کرد. او در برابر منطق جاهلى یزید و تصمیم او بر نابودى دین و دیندارى و بىآبرویى اسلام و مسلمانى، ایستاد و این منطق جاهلى را شکست داد و دین و دیندارى را رهانید و اسلام و مسلمانى را آبرویى دوباره بخشید.
براساس همین منطق جاهلى، عبیداللّه بن زیاد، حسین (ع) را میان دوراهىِ شمشیر و خوارى قرار داد، و حسین (ع) قیام و مقابله و استقامت و شهادت را بر قعود و معامله و رخوت و ذلّت برگزید، چنانکه در روز عاشورا در سختترین وضع درحالىکه سپاه یزیدیان، حسینیان را محاصره کرده و چون نگین انگشترى در میان خود گرفته بودند، حسین (ع) در برابر صفوف دشمنِ دون خطبهاى حماسى ایراد کرد، و پرچم ارجمندى و سازشناپذیرى را در بلندترین قلّه انسانیت به اهتزاز درآورد تا همگان، زیباترین انتخابِ شرافت آدمى را در بلنداى تاریخ مشاهده کنند و راه بیابند :
«أَلاَ وَ إِنَّ الدَّعِیَ ابْنَ الدَّعِیِ قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ، بَیْنَ السِّلَّهِ وَ الذِّلَّهِ، وَهَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّهِ؛ یَأْبَى اللّهُ ذلِکَ لَنَا وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ حُجُورٌ طَابَتْ وَ طَهُرَتْ وَ أُنُوفٌ حَمِیَّهٌ وَ نُفُوسٌ أَبِیَّهٌ مِنْ أَنْ نُؤْثِرَ طَاعَهَ اللِّئَامِ عَلَى مَصَارِعِ الْکِرَامِ. أَلاَ وَ إِنّى زَاحِفٌ إِلَیْهِمْ بِهذِهِ الْعِصَابَهِ، عَلَى کَلْبِ الْعَدُوِّ، وَ کَثْرَهِ الْعَدَدِ، وَ خَذْلَهِ النَّاصِرِ.» تحف العقول ، ابن شعبۀ حرّانی ، ص ۱۷۱
آگاه باشید که این فرومایه (ابن زیاد)، فرزند فرومایه، مرا میان دوراهىِ شمشیر و خوارى قرار داده است و هیهات که ما تن به خوارى دهیم، زیرا خداوند و پیامبرش و مؤمنان از اینکه ما تن به خوارى دهیم ابا دارند، و دامنهاى پاک مادران و انسانهاى پاکدامن و جانهاى باغیرت و نفوس باشرافت روا نمىدارند که ما فرمانبردارى از فرومایگان را بر قتلگاه رادمردان مقدّم بداریم. آگاه باشید که من با همین گروه اندک پیش مىتازم، با اینکه دشمنان سرسخت و پرشمارند و یاوران دست از یارى کشیدهاند.