Please make sure that, your allow_url_fopen or cURL is enabled. Also, make sure your API key and location is correct. Verify your location from here https://openweathermap.org/find

اخلاق کريمانه در حکمت ديني بخش(4)

اخلاق کريمانه در حکمت ديني بخش(4)

محمدتقی خلجی

شرحي بر دعاي مکارم الاخلاق امام سجاد(ع(

«ايمان»

«َللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمّدٍ وَآلِ مُحمَّدٍ، وَبَلّغِ بِايماني اَکْمَلَ الايِمانِ».

بارخدايا! بر محمّد و دودمانش درود فرست، و ايمانم را به کامل ترين مرتبة آن برسان.

در قرآن کريم و احاديث رسيده از پيامبر(ص) و اهل بيت(ع)، واژه هايي است که در آثار علمي و فلسفي کم تر ديده مي شود؛ واژه هايي هم چون «وحي، تقوي، احسان، اخلاص، جهاد، امر به معروف و نهي از منکر و ...».

و اما در اين ميان واژة «ايمان» را منزلتي ديگر است. ايمان، از واژه هاي کليدي است که خود و مشتقّاتِ آن، در صدها آيه از قرآن کريم و همين طور، در بسياري از احاديث اسلامي، به تکرار آمده است، و همچون واژة عشق و اميد، از ناب ترين مقولاتِ انساني است که زندگيِ آدميان را حلاوت و طراوت مي بخشد.

با اين که دستآوردِ بعثت حضرت محمد(ص)، «اسلام» ناميده شده است و شريعت او را «شريعت اسلام» گويند، اما قرآن کريم و احاديث، بيش تر، کساني را که اين پيام جامع الهي را پذيرفته اند، «مُؤمِنون» (مؤمنان = ايمان آورندگان) مي خواند.

پيامبران الهي، براي بشر ارمغان هايي نفيس و گرانسنگ، آورده اند که در اينجا به برخي از آن ها اشاره مي شود:

1.دروازة «غيب» را که ايجاد نوعي ارتباط با خداست و وسيلة آن نماز و نيايش و احساس حضور خدا در لحظه لحظه زندگي است، به روي آدميان گشودند که هرگز، در هيچ وهمي درنمي گنجد.

2.نغمه هايي دل نواز و شورانگيز، در گوشِ جان آدميان سرودند، که هيچ گاه و از هيچ زباني شنيده نمي شود؛ نتوانست و نخواهد توانست شنيد.

3.انسان هايي را در آغوشِ تعاليم خود پرورش دادند که تاريخ، گويا و هم گواهِ حضور آن هاست و بهترين شاهدان اند بر حقانيت راهِ آنان، تا اگر کسي پرسد که نمونة هدايت شدة راهشان کيست، يکي از ايشان را نشان دهند؛ نزد شيعيان، اميرالمؤمنين علي بهترين شاهد «لا ريب فيه» است.

و اما ايمان، آن حقيقتِ ناب، و متعالي است که پيامبران الهي ـ و نه فيلسوفان و عالمان ـ اين طبيبانِ بي منّت و بي اجرت، در برابر اين ارمغان ها که به رايگان در اختيار آدميان نهاده اند، از ايشان طلب کرده اند. خواسته اند، تا به عنوان يک «مؤمن» (دارندة ايمان) به اين همه احسان و بخشش پاسخي در خور بدهند؛ يعني افزون بر باور داشتن خداوند، که خالق همة هستي و پروردگارِ همه آفريده هاست، به همة پيامبران، مردان پاک و معصومي که تعاليم شان ملتقايِ غيب و شهود و نهان و آشکار جهان است، و به همة کتاب هاي آسماني، به جهان آخرت، به معاد، و بالاخره به فرشتگانِ خداوند، که آنچنان نقش مهمّي در توصيف قرآنيِ ادارة جهان و رابطة انسان با خداوند ايفا مي کنند و نفوذ ديد آدميان را از ظاهرِ ديوارهاي جهانِ محسوس فراتر مي برند؛ يعني نيروهاي مدبّر و کارگزار و متصرف در امور جهان و انسان و الهام بخشان و آورندگان وحي و نويسندگان اعمال و ... را باور داشته باشند.

رسولان خداوند، در دورة رسالت شان، همگان را به ايمان فراخواندند، و امّا مخاطبِ شان با اينکه فراخوانِ اين مردان الهي با «بنيّه» و نشانه هايي روشن و بي ابهام، همراه بود و صداقت و سَداد و درستي گفتار و رفتارشان را حکايت مي کرد، بي هيچ دليل و برهاني، به تکذيب آن برخاستند: يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِم مِّن رَّسُولٍ إِلاَّ كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُون؛ «اي دريغا بر اين بندگانِ [ناسپاس نعمت ناشناس]! هيچ پيامبري نزدشان نمي آمد مگر که او را ريشخند مي کردند». و هيچ نشانه اي از نشانه هاي پروردگارشان، به آنان نرسيد مگر که از آن روي گردان بودند؛ وَمَا تَأْتِيهِم مِّنْ آيَةٍ مِّنْ آيَاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا كَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِينَ؛ براي همين تکذيب ها و ريشخندها و روي گرداني ها بود که از جانب خداوند، بارها و بارها مورد سرزنش و نکوهش قرار گرفتند و در دامِ تدبير خداوند گرفتار شدند: فَأَتَاهُمْ الْعَذَابُ مِنْ حَيْثُ لَا يَشْعُرُونَ.

در اهميت ايمان همين بس که،

اوّلاً: جوهرة آن، بيش تر، به حوزة دين و دين داري ارتباط دارد و منزلتِ آن در ادبيات و تعاليم ديني، به خوبي نمايان است.

ثانياً: در آموزه هاي اسلام، هيچ تفارقي ميانِ آدميان به اندازة تفارقِ ميان مؤمن و غيرمؤمن نيست و به رسميّت شناخته نشده است. و اما تفارق هاي ديگر، مانند مرد بودن و زن بودن يا سفيد بودن و سياه بودن و نظير اين ها، تفارق هايي طبيعي و فيزيکي است که به هيچ روي، در رابطة انسان با خداوند در رابطه او با جهاني که در آن زندگي مي کند، نقش و تأثيري ندارد.{يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَ أُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ} «اي مردم! ما شما را از مردي و زني آفريديم و شما را گروه ها و قبيله ها کرديم تا يکديگر را بازشناسيد؛ بي گمان گرامي ترين شما نزد خداوند، پرهيزگارترين شماست».

پيامبر گرامي اسلام(ص) در فرازي از سخنراني حجّه الوداع ( حجّ بدْرود) که از والاترين سخنراني هاي آن حضرت(ص) است و در ميانِ عامّه و خاصّه، در منابع شيعي و سنّي، مشهود است، فرمود: «اَيُّها النّاسُ! اِنَّ رَبَّکُمْ واحدٌ وَاِنَّ اَباکُمْ واحدٌ، کُلُّکُم لِآدَمَ وآدَمُ مِنْ تُرابٍ «اِنَّ اَکْرَمَکُمْ عِنداللهِ اَتقاکُمْ» وَلَيْسَ لِعَرَبيٍّ عَلي عجمعيّ فَضْلٌ الاّ بالتَّقوي». اي مردم! پروردگارِ شما يکي است و پدرتان يکي، شما جملگي از آدم هستيد و آدم از خاک: «بي گمان گرامي ترين شما نزد خداوند، پرهيزگارترين شماست» و هيچ عربي را بر هيچ غير عربي برتري نيست جز به پرهيزگاري. اين آيه و اين سخن پيامبر(ص)، پيام صلح و دوستي را در جهان به صدا در آورده است، تا به فرمان پروردگار عالم جنگ هفتاد و دو ملت را پايان دهد. پيام اين است که اي مردم، ما شما را از مردي و زني آفريديم و به تعبير دقيق تر، ما شما را زن و مرد آفريديم، تا هم کنار هم دل خوش باشيد و هم فرزنداني از خود به جاي گذاريد و نيز، ما شما را در آيين ها و گروه ها و قبايل گوناگون پديد آورديم نه براي آنکه هريک با ديگري به جنگ برخيزيد؛ بلکه تا يکديگر را بشناسيد، و از برکات وجود هم، برخوردار شويد و بي جهت به جان يکديگر نيفتيد و کوس برتري قبيله اي بر قبيله ديگر نزنيد؛ زيرا معيارِ داوري در بارگاه الهي، تقوي و پرهيزگاري و فضيلت است. بنابراين، هريک از شما از هر قبيله و قومي که باشيد اگر از کارهاي زشت پرهيز کنيد و کارهاي نيکو انجام دهيد، نزد خداوند گرامي ترين خواهيد بود. همانا که خداوند به برتري و امتياز بندگانش از يکديگر داناتر است: «اِنَّ اللهَ عَليمٌ خَبيرٌ».

نعمت هاي خداوند، بسيار و بي شمار است: وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللّهِ لاَ تُحْصُوهَا، «و اگر نعمت هاي خدا را برشماريد، نمي توانيد شمار کرد»: فضل خداي را که تواند شمار کرد؟ يا کيست آنکه شکر يکي از هزار کرد؟! و از سويي، هر نعمتي که در اختيار ما آدميان است، از اوست؛ وَمابِکُم مِن نِعْمَةٍ فَمِنَ اللهِ؛ «هر نعمتي داريد، از خداوند است». و امّا هيچ نعمتي در ميان نعمت هاي انبوهِ خداوند، هم سنگ و هم پاية نعمت ايمان نيست؛ چرا که ايمان، اساس همة خوبي ها و نيکي ها و زيبايي هاي معنوي است. و بدون آن، آدمي نمي تواند حرکتي مثبت به سوي فرائض الهي و واجبات ديني و تکاليفي انساني داشته باشد: مَّثَلُ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِمْ أَعْمَالُهُمْ كَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِي يَوْمٍ عَاصِفٍ لاَّ يَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُواْ عَلَى شَيْءٍ ذَلِكَ هُوَ الضَّلاَلُ الْبَعِيدُ ، «حکايتِ کردارِ آنان که به پروردگارشان کفر ورزيدند، چون تودة خاکستري است که در روزي بادخيز، باد بر آن بِوَزَد؛ از آنچه به چنگ آورده اند، چيزي در کف ندارند؛ اين، همان گمراهيِ ژرف است». و آيه 39 سوره نور:وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ... وَمَن لَّمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ ،« و کساني که کفر ورزيده اند، اعمال شان [که به عنوان خيرات انجام مي دهند] به سرابي مانَد در بياباني که تشنه آن را آب مي پندارد، اما وقتي که به آن جا مي رسد از آن چيزي نمي يابد و خدا را نزدش مي يابد که حساب او را کامل مي دهد و خدا حسابش سريع است... يا: [اعمال شان] به ظلماتي مانَد که در درياي بسيار عميق که موجي آن را مي پوشاند و بالاي آن موجي ديگر است (موج بر فراز موج). و بالاي آن ابري است؛ ظلماتي است بعضي بالاي بعضي؛ هرگاه [آدمي] دست خويش را بيرون آورد بعيد است آن را ببيند؛ و کسي که خدا نوري براي او قرار نداده است هيچ نوري براي او نيست».

چه تمثيل زيبايي است! از بدايع تمثيلات قرآني است که خداوند براي تقريب ذهن و روشن کردنِ حقيقت آورده است. نقّاشي روشن و الهام بخشي از وضعيت کافران است. به راستي، اگر مجموعة تمثيلات و تصويرسازي هاي قرآن را هنرمنداني مؤمن و کارآمد و آشنا با مفاهيم قرآني، از کلمات به نقش و رنگ آورند، مي توان نمايشگاهي بديع و نوين در عالم هنر برپا کرد که از فلک تا ملکوت سرنوشت آدميان را در اطوارِ سير به سوي ابديت نشان دهد، و چه غافلند کساني که تصوير و صورت را دور از شأن کلام خداوند مي دانند؛ کلامي که زيباترين جلوة اعجاز الهي است. در اين دو آيه سخن از اعمال کافران است که ممکن است خود ايشان و مردم ديگر ندانند که مانند چيست و چه حقيقتي دارد. خداوند مي فرمايد اين اعمال و اين زندگي بدون ايمان سرابي را مانَد در بياباني که از دور درياي موّاج به نظر مي آيد و تشنه مي پندارد که در بيابان به آب رسيده است، اما وقتي بدان نزديک مي شود، هيچ نشاني از آب نمي يابد. و تعبير قرآن عجيب است که مي فرمايد به جاي آب، پرودرگار خود را پيش روي حاضر مي بيند؛ يعني ناگهان با واقعيت محض روبه رو مي شود و درمي يابد که به هيچ طراوت، و صفايي نرسيده و از زندگي انساني سيراب نشده است و تشنه و گرسنه بايد با هزار حسرت و دريغ دنيا را ترک کند و با واقعيتي تلخ روبرو شود و آن واقعيت در حقيقت حساب اوست که به او عطا مي شود.

و باز براي روشن تر شدنِ وضع و حال اسف بار کافران تمثيل ديگر آورده که بسيار تيره و هولناک است و آن اين است که: زندگي کافران گويي مثل کسي است که غرقة درياست در شبي بسيار ظلماني و دريايي بسيار عميق که ظلمت شب از يک سو، و ظلمت ابرهاي تيره بر بالاي آن از سوي ديگر او را فرا گرفته است: «شب تاريک و بيم موج و گردابي چنين هائل» (حافظ). چنان که اگر دستش را به اميد نجاتي از آب برآوَرَد، آن دست اميد را در آن ظلمات نتوان ديد! اين زندگي تاريک نصيب کسي است که خود را از نور فطرت الهي و نور هدايت و ايمان ـ که نورٌ علي نورٍٍ؛ يعني نوري بر بالاي نوري ديگر است ـ محروم گردانيده و در ظلمت محض به هزار کار ناشايست اقدام مي کند و اين سنّت الهي است که هرکس از نور مطلق الهي بريد، نور ديگري نخواهد يافت: {و َمَن لَّمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ} ؛ مگر آنکه به خيالاتي دل خوش کند و از چراغ جادوي پيرزن سخّاره اي مدد گيرد که آن نيز خاموش مي شود و او را در ظلمت محض مي اندازد و هلاک مي کند:

دور است سرِ آب از اين باديه هشدار                       تا غول بيابان نفريبد به سرابت               (حافظ)

ايمان در حقيقت کارآمدترين وسيله براي تعالي روح آدمي است: «اِنَّ اَفْضَلَ ما تَوَسَّلَ بِهِ المتوسِّلُونَ اليَ اللهِ سُبْحانَهُ الايمانُ بِهِ وَبِرَسُولِهِ» . براي همين، خداوند در ميان نعمت هاي بي شمار و انبوهش تنها نعمتِ ايمان و نعمت نبوّت و امامت را، که هدايت به سوي ايمان است، به رخ بندگانش کشيده است آنجا که فرمود: {يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُل لَّا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلَامَكُم بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَدَاكُمْ لِلْإِيمَانِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ} ،« بر تو منّت مي نهند که اسلام آورده اند؛ بگو براي اسلامِ تان بر من منّت ننهيد؛ بلکه اين خداوند است که بر شما منّت مي نهد که شما را به ايمان رهنمون شده است؛ اگر راست مي گوييد».

و روشن است که نعمت ايمان، تنها به لحاظ اينکه کليد سعادت بشر است و جوازِ ورود آدمي به بهشت و رضوانِ الهي است، اهميت ندارد؛ بلکه همچنان که در بحث هاي آينده خواهيم گفت، اهميت ايمان از آن روست که از يک سو، انگيزة هر کار خير و اساس و پاية همة فضائلِ انساني است: «بِالايمانِ يُسْتَدَلُّ عَلَي الصّالِحاتِ ، به سبب ايمان آدمي به عمل صالح رهنمون مي شود». و از سويي ديگر، نيرومندترين مانع و بازدارنده از کارهاي زشت و رذائل اخلاقي است؛ امام رضا(ع) مي فرمود: «لا يَسْرِقُ السّارِقُ حينَ يَسْرِقُ وَهُوَ مُؤمِنٌ وَلا يَشْرَبُ الشّارِبُ حِينْ يَشْرَبُ الْخَمْرَ وَهُوَ مُؤمِنُ وَلا يَقْتُلُ النَّفْسَ الَّتيِ حَرَّمَ اللهُ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَهُوَ مُؤمِنٌ، دزد در حالي که مؤمن باشد دزدي نمي کند، و نوشندة مي در حالي که مؤمن باشد مي نمي نوشد و در حالي که مؤمن باشد کسي را که خداوند ريختنِ خونش را احرام کرده به ناحق نکشد».

Image

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ

 

پس بشارت ده به آن بندگان من كه به سخن گوش فرا مى‏ دهند و بهترين آن را پيروى مى كنند

مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم