عبدالرحیم سلیمانی
در طول تاریخ کم نبوده اند کسانی که مدعی هدایت انسان ها به سوی رشد و کمال بوده اند. اما در این میان انبیا روش و شیوه ای خاص داشته اند، روش و شیوه ای که تنها راه رسیدن به رشد و کمال واقعی است. از قرآن مجید بر می آید که روش و سیره انبیاء، که خداوند آن را از آنان طلب می کرده، این بوده که حق را برای مردم بیان، و آنان را دعوت به تفکر و تامل می کرده اند. خداوند به پیامبرش می فرماید: «فذکر انما انت مذکر لَست علیهم بمصیطر»(غاشیه، 21و22). ای پیامبر! تنها به مردم تذکر بده و آنان را آگاه گردان تو شانی غیر از این نداری و تو بر مردم مسلط نیستی که کاری غیر از این انجام دهی. در آیه ای دیگر خطاب به پیامبر می فرماید: «و ما علی الرسول الا البلاغ»(نور، 54). وظیفه پیامبر تنها ابلاغ و رسانیدن است و نه غیر آن. و باز می فرماید: « لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی...»(بقره، 256). هیچ اکراهی در دین نیست راه هدایت و رشد تبیین گردید و از راه ضلالت و گمراهی جدا و آشکار گردید.
وظیفه پیامبر این است که تذکر دهد و آگاهی دهد و راه رشد و هدایت را به انسان ها نشان دهد. اما این انسان ها هستند که باید تامل و تفکر کنند و راه درست را برگزینند. انبیای الهی معلم و آموزگار بشریت هستند، به این معنا که راه درست را از گمراهی برای انسان آشکار می سازند و به او آگاهی می دهند و از او دعوت می کنند که تامل و تفکر کند. دعوت انبیا هرگز به تبعیت کورکورانه و بدون تفکر و تامل و تعقل نیست. تفاوت معلمان واقعی و منادیان واقعی حق و حقیقت با کسانی که انسان ها را به جای دعوت به حق دعوت به خویشتن می کرده اند در این است که آنان حق را بیان می کرده و مردم را به تامل و تفکر در آن دعوت می کرده اند و اینان از مردم تبعیت و تقلید کورکورانه طلب می کرده اند.
پیامبر خدا از یک سو می فرماید: «من برای تعلیم فرستاده شدم» (بحار، ج1، ص206) و می فرماید «دانش جویی بر هر مسلمانی واجب است» و از سوی دیگر فرموده اند که «برترین عبادت تفکر است» و «هیچ عبادتی مانند تفکر نیست» و درباره اباذر غفاری آمده است که «اکثر عبادت اباذر اندیشه کردن بود»(مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، ص9-11).
مرحوم شهید مطهری(ره) به حق معلم خوانده شده است چرا که او از یک سو روشنگری می کند و حقیقت را بیان می کند و از سوی دیگر تامل و تفکر و اندیشه ورزی را ترویج و تبلیغ می نماید و در آثار متعددی به گونه های مختلف بر این امر تاکید می ورزد. او بر خلاف بسیاری از مدعیان که مردم را به جزم اندیشی دعوت می کنند، انسان ها را به شک و تردید دعوت می کند چرا که یقینی را ارزشمند می داند که از رهگذر شک و تردید و پس از تامل و تفکر به دست آمده باشد و به همین جهت حتی شک و تردید را مقدس می شمارد:
«عصر ما از نظر دينی و مذهبی - خصوصا برای طبقه جوان - عصر اضطراب و دودلی و بحران است . مقتضيات عصر و زمان ، يك سلسله ترديدها و سؤالها بوجود آورده و سؤالات كهنه و فراموش شده را نيز از نو مطرح ساخته است . آیا بايد از اين شك و ترديدها و پرس وجوها - كه گاهی به حد افراط میرسد متأسف و ناراحت بود ؟ به عقيده من هيچگونه ناراحتی ندارد . شك ، مقدمه يقين ، پرسش ، مقدمه وصول ، و اضطراب ، مقدمه آرامش است . شك ، معبار خوب و لازمی است هر چند منزل و توقفگاه نامناسبی است . اسلام كه اين همه دعوت به تفكر و ايقان میكند ، بطور ضمنی میفهماند كه حالت اوليه بشر ، جهل و شك و ترديد است و با تفكر و انديشه صحيح بايد به سر منزل ايقان و اطمينان برسد .یكی از حكما میگويد : " فائده گفتار ما را همين بس كه تو را به شك و ترديد می اندازد تا در جستجوی تحقيق و ايقان برآئی " . شك ، نا آرامی است ، اما هر آرامشی بر اين نا آرامی ترجيح ندارد . حيوان شك نمیكند ، ولی آيا به مرحله ايمان و ايقان رسيده است ؟ ! آن نوع آرامش ، آرامش پائين شك است ، بر خلاف آرامش اهل ايقان كه بالای شك است . بگذريم از افراد معدود مؤيد من عند الله ، ديگر اهل ايقان ، از منزل شك و ترديد گذاشته اند تا به مقصد ايمان و ايقان رسيدهاند . پس صرف اينكه عصر ما عصر شك است نبايد دليل بر انحطاط و انحراف زمانی ما تلقی شود . مسلما اين نوع از شك ، از آرامشهای ساده لوحانهای كه بسيار ديده می شود پائين تر نيست . آنچه می تواند مايه تأسف باشد اين است كه شك يك فرد ، او را به سوی تحقيق نراند ، و يا شكوك اجتماعی ، افرادی را بر نيانگيزد كه پاسخگوی نيازهای اجتماع در اين زمينه بوده باشند »(عدل الهی، مقدمه).
ایشان درباره آزادی تفکر و اندیشه می گوید: «پس اسلام که رشته تقلید را از اساس پاره کرده است و می گوید من اصول دین را بدون اینکه آزادانه آن را درک کرده باشید نمی پذیرم، چنین مکتبی آیا اصلا امکان دارد که مردم را مجبور بکند به اینکه بیائید اسلام را به زور بپذیرید؟»(پیرامون جمهوری اسلامی، ص12).
و باز ایشان درباره آزادی اندیشه در اسلام می گوید: «اسلام چون به منطق خودش اعتماد داشت هیچوقت نمی آمد مردم را بترساند بگوید درباره این مسائل فکر نکن؛ بلکه می گفت هر چه دلت می خواهد فکر کن...این است که اسلام نه تنها به مردم اجازه می دهد، بلکه فرمان می دهد که در اینگونه مسائل فکر کنند، درباره معاد فکر کنند، و نمونه تفکر به دست مردم می دهد، درباره نبوت فکر کنند، و درباره سایر مسائل. چرا؟ روی این اطمینانی است که اسلام به منطق خودش دارد. روی این حساب است که پایه این دین روی منطق و فکر و تفکر است»(همان، ص133-134).
و باز می گوید: «من مکرر در نوشته های خودم نوشته ام: من هرگز از پیدایش افراد شکاک در اجتماع که علیه اسلام سخنرانی کنند و مقاله بنویسند، متاثر نمی شوم هیچ، از یک نظر خوشحال هم می شوم. چون می دانم پیدایش اینها سبب می شود که چهره اسلام بیشتر نمایان شود...اساسا دینی که منطقش بر اساس فکر و عقل است، بر اساس حساب است، بر اساس فلسفه است، بر اساس یک سلسله مصالح است، در این جهت نگرانی ندارد. روی همین حساب از صدر اسلام تا کنون آن آزادی تفکری که اسلام به مسلمین و به ملل دیگر درباره اسلام داده، هیچ ملت دیگری نداده است و این از افتخارات اسلام است»(همان، ص134-136).
شهید مطهری اسلام را دین آزادی اندیشه و تفکر می داند و معیاری برای این امر ارائه می دهد: «هر مکتبی که به ایدئولوژی خود ایمان و اعتقاد و اعتماد داشته باشد، ناچار باید طرفدار آزادی اندیشه و آزادی تفکر باشد. و به عکس هر مکتبی که ایمان و اعتمادی به خود ندارد جلو آزادی تفکر را می گیرد. این گونه مکاتب ناچارند مردم را در یک محدوده خاص فکری نگه دارند و از رشدشان جلوگیری کنند»(پیرامون انقلاب اسلامی، ص11).
پس اگر بخواهیم سخن شهید مطهری را در این باره جمع بندی کنیم باید بگوییم آیات و روایات اسلامی و نیز تاریخ اسلام به روشنی نشان می دهد که اسلام دین آزادی اندیشه و تفکر است و اگر کسانی این آزادی را بر نمی تابند به هیچ وجه درک درستی از اسلام ندارند و آنچه به نام اسلام ارائه می دهند هیچ شباهتی با اسلام واقعی ندارد.
ایشان در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی ایران خطاب به غیر مسلمانان با ادبیاتی بسیار محترمانه اینگونه می گوید: «من به همه این دوستان غیر مسلمان اعلام می کنم، از نظر اسلام تفکر آزاد است، شما هر جور که می خواهید بیندیشید، بیندیشید، هر جور که می خواهید عقیده خودتان را ابراز کنید، ابراز کنید، هر طور که می خواهید بنویسید، بنویسید، هیچ کس ممانعتی نخواهد کرد»(همان، ص13).
همچنین ایشان درباره آزادی اندیشه و بیان در حکومت اسلامی می گوید: «در حکومت اسلامی احزاب آزادند، هر حزبی اگر عقیده غیر اسلامی هم دارد، آزاد است. اما ما اجازه توطئه گری و فریب کاری نمی دهیم. احزاب و افراد در حدی که عقیده خودشان را صریحا می گویند و با منطق خود به جنگ ما می آیند، آنها را می پذیریم»(همان، ص17).
اینها وعده هایی است که شهید مطهری درباره حکومت و جمهوری اسلامی که در حال تحقق بود می داد. در نگاه او در حکومت اسلامی هم برای احزاب و گروه ها و هم برای اقلیت های دینی آزادی اندیشه و بیان به طور کامل وجود دارد. بلکه به هیچ معنا در دین اکراه و اجبار وجود ندارد. ایشان در شان نزول آیه «لا اکراه فی الدین» از قول ابن عباس نقل می کند که برخی از بت پرستان حجاز کودکان خود را به یهودیان، که فرهیخته تر از اعراب بودند، می سپردند تا آنان را آموزش دهند. هنگامی که یهودیان بنی النظیر پیمان شکستند و خیانت کردند و حکم بر این شد که آنان حجاز را ترک کنند، برخی از کودکان اعراب، که در این زمان مسلمان شده بودند، نزد این یهودیان بودند. این کودکان به یهودیان علاقه مند شده بودند و خواستند که با آنان مهاجرت کنند. والدین این کودکان مانع رفتن آنان می شدند تا آنان را مجبور به اسلام کنند. پیامبر فرمود در دین اجبار و اکراه نیست. بگذارید هر دینی خودشان می خواهند انتخاب کنند(سیری در سیره نبوی، ص251-255). پس طبق برداشت ایشان حتی فرزندان مسلمانان می توانند دین دیگری را انتخاب کنند.
ایشان در مسائل اجتماعی رشد یک ملت را تنها در گرو آزادی و انتخاب آزادانه می داند واین امر را به شدت رد می کند که در حکومت دینی یک فرد در راس قرار گیرد و در همه امور دخالت کند و به جای مردم تصمیم بگیرد. ایشان رشد فکری و بصیرت اجتماع را نه در تبعیت از یک فرد، بلکه در آزادی و انتخاب آگاهانه می داند:
«یکی دیگر از مسائلی که بشر باید در آن آزاد باشد...رشد بشر است. بشر اگر بخواهد رشد پیدا بکند باید در کار خودش آزاد باشد، در انتخاب خودش آزاد باشد...اگر سرپرست های اجتماع بخواهند و لو به حسن نیت(تا چه رسد به اینکه سوء نیت داشته باشند) به بهانه اینکه مردم قابل و لايق نيستند و خودشان نمی فهمند آزادی را از آنها بگيرند به حساب اينكه مردم خودشان لياقت ندارند ، اين مردم تا ابد بی لياقت باقی می مانند مثلا انتخابی می خواهد صورت بگيرد ، حالا يا انتخاب وكيل مجلس و يا انتخاب ديگری ممكن است شما كه در فوق اين جمعيت قرار گرفته ايد واقعا حسن نيت هم داشته باشيد و واقعا تشخيص شما اين باشد كه خوب است اين ملت فلان فرد را انتخاب بكند ، و فرض می كنيم واقعا هم آن فرد شايسته تر است اما اگر شما بخواهيد اين را به مردم تحميل بكنيد و بگوئيد شما نمی فهميد و بايد حتما فلان شخص را انتخاب بكنيد ، اينها تا دامنه قيامت مردمی نخواهند شد كه اين رشد اجتماعی را پيدا كنند اصلا بايد آزادشان گذاشت تا فكر كنند ، تلاش كنند ، آنكه می خواهد وكيل بشود تبليغات كند ، آن كسی هم كه می خواهد انتخاب بكند مدتی مردد باشد كه او را انتخاب بكنم يا ديگری را ، او فلان خوبی را دارد ، ديگری فلان بدی را دارد يك دفعه انتخاب كند ، بعد به اشتباه خودش را پی ببرد ، باز دفعه دوم و سوم تا تجربياتش كامل بشود وبعد به صورت ملتی در بيايد كه رشد اجتماعی دارد و الا اگر به بهانه اينكه اين ملت رشد ندارد بايد به او تحميل كرد ، آزادی را برای هميشه از او بگيرند ، اين ملت تا ابد غير رشيد باقی می ماند رشدش به اينست كه آزادش بگذاريم ولو در آن آزادی ابتدا اشتباه هم بكند صد بار هم اگر اشتباه بكند باز بايد آزاد باشد»(پیرامون جمهوری اسلامی، ص121-122).
پس مطابق قرائت و روایت مرحوم شهید مطهری از اسلام، آزادی اندیشه و تفکر و بیان از ذاتیات اسلام است به گونه ای که بدون آن از اسلام چیزی جز نام باقی نمی ماند. این آزادی شامل حال همه گروه های جامعه، چه سیاسی و چه فرهنگی و چه دینی می شود و هیچ کسی حق ندارد به هیچ بهانه ای جلوی این آزادی ها را بگیرد. انتخاب دین به طور کلی آزاد است و کسی را نمی توان بر این امر اکراه و اجبار کرد. رشد و تکامل انسان ها تنها در گرو انتخاب آزاد آنان است.
ایشان از یک سو علت بقای اسلام را همین اعطای آزادی می داند: «به همین دلیل آزادی ها بود که اسلام توانست باقی بماند. اگر در صدر اسلام در جواب کسی که می آمد و می گفت من خدا را قبول ندارم، می گفتند بزنید و بکشید، امروز دیگر اسلامی وجود نداشت. اسلام به این دلیل باقی مانده که با شجاعت و با صراحت با افکار مختلف مواجه شده است»(پیرامون انقلاب اسلامی، ص18). و از سوی دیگر ایشان علت پیدایش و شکوفایی تمدن اسلامی را توجه به علم و دانش و احترام به آزادی ها و عقاید دیگران می داند(پیرامون جمهوری اسلامی، ص127).