حمیدرضا شریعتمداری: دینداری ما باید منجر شود انسانیتر و اخلاقیتر زندگی کنیم
حجتالاسلام و المسلمین دکتر حمیدرضا شریعتمداری میگوید: خیلی از ما باری هستیم بر دوش ائمه و تشیع و بهجای اینکه خودمان را سپر تشیع کنیم، تشیع را سپر خود کردهایم و اگر کسی به ما عیبی گرفت، جوری تفسیری و تعبیر میکنیم که انگار به ائمه عیب میگیرد. بعد هم میگوییم تو ناصبی هستی. چهبسا ایراد او به ائمه نیست و به من است.
دانشیار دانشگاه ادیان و مذاهب قم میافزاید: ما باید به گونهای آموزش داده شویم که در رفتارهایمان عاقلانه عمل کنیم؛ یعنی قبل از اینکه به اینجا برسیم که فلان مورد دینی یا غیردینی، مشروع یا نامشروع است، باید ببینیم این کار عاقلانه است یا نه. چون دین در چارچوب عاقلانه رفتار کرده است و تقوا و عقل یکی است. تقوا یعنی یعنی سنجیده عمل کردن. این مسئله نوعی از تربیت است و نوع دیگری از تربیت دینی، تحمل یکدیگر است.
شریعتمداری با بیان اینکه باید به گونهای عمل کنیم که پیام عاشورا و ارزشهای آن همچنان بهعنوان ارزشهای اسلامی باقی بماند و همه مسلمانها را دربر بگیرد، میافزاید: در عزاداریهای امام حسین حتی پیروان دیگر ادیان هم حضور دارند و عاشورا میراث اسلامی، و بلکه میراث انسانی است و نباید از عاشورا بهرهبردایهای فرقهای و طائفهای و خاص شیعی کنیم؛ و در صورت انجام خلاف این امر، عاشورا رنگ و بو و تاثیرگذاری خودش را از دست خواهد داد. این استاد دانشگاه ادیان و مذاهب معتقد است: اگر اهداف اصلی عاشورا و امام حسین کنار بروند و فقط عزاداریها اصالت پیدا کنند، یک آسیب است و عزاداریها باید بهانهای باشند تا معارف دینی منتشر شود.
متن گفت وگوی شفقنا با حجتالاسلام و المسلمین شریعتمداری را می خوانید:
* چه زمانی جامعه دینی به این بلیه دچار میشود که دین در آن جامعه، لقلقه زبان دینداران میشود؟
خطاباتی که در دین وجود دارد گاهی شامل همه انسانها اعم از متدین و نامتدین و مسلمان و نامسلمان است؛ ولی برخی خطابات هست که متوجه مسلمانها و مؤمنان است. مثلاً مخاطب این فرمایش قرآن که وای بر اهل نمازی که کم میگذارند یا مراد از ریا نکردن در مسائل دینی روشن است که مؤمنین هستند. لذا برای لقلقه زبان نشدن دین یک مرحله این است که انسان وارد حوزه دین و ایمان شود و مرحله بعدی این است که دین و ایمان خودش را حفظ کند و حفظ کردن به این معنا که این التزام و این باور و تدین باقی بماند چراکه اگر دینداری آفت زده شود تخریبهایی بهمراتب بیشتر میتواند داشته باشد.
این فرآیند زمانی میتواند خطرناکتر باشد که کار خلاف اخلاق و یا خلاف مبانی عقلی بهنام دین یا توسط دیندار صورت گیرد. در این صورت است که دین ملکوک میشود. بهخصوص که رسیدن به اغراض سوء با استفاده از دین راحتتر مقدور میشود. به همین جهت است که گاهی عبارات تند و شدیدی درباره دیندارها و نوع دینداری بهکار رفته است. از جمله همین عبارتی که منسوب است به امام حسین (ع) که وقتی مشکلات زیاد میشود، دیندارها کم میشوند. این مشکلات و سختیها هم لزوماً به معنای مشکلات مادی و ظاهری نیست. یکی از انواع این مشکلات میتواند فتنههایی باشد که حق را با باطل میآمیزد. گاهی فردی بهخاطر هواپرستی، امام برحق را با ناحق یا امری که سنت پیامبر است را با چیزی که سنت نبوی نیست، خلط میکند. در چنین شرایطی است که دیندارهای واقعی کم میشوند؛ در اینجا نیز مراد دیندارانی است که استقامتشان در برابر سختیها بیشتر باشد. واژه استقامت هم در تعابیر دینی ما دقیقاً به معنای پایداری و مقاومتی است که ما امروزه میگوییم. همان استقامتی که در سوره هود از قول پیامبر میفرماید من را پیر کرد.
* نشانههای جامعهای که آغشته شده به انحرافاتی که نام بردید، چیست؟
بارزترین نشانه و کارکرد انحراف از یک گذاره دینی و یا اخلاقی این است که آن ارزش، دیگر کارکرد خودش را ندارد. وقتی از یک ارزش دینی دائما تبلیغ میشود ولی خاصیتی که خود دین گفته را ندارد، نشانهای است برای اینکه آن ارزش دچار انحراف و افت شده است. مثلاً نماز مانع فحشا و منکر میشود. حال اگر در جامعهای ولو بهصورت نسبی دیدیم که نماز وجود دارد اما به آن اندازه که نماز وجود دارد، به همان اندازه منکر و فحشا و کارهای ناپسند و بداخلاقی کم نشده، باید شک کنیم که نکند نماز موجود، فقط یک قالب ظاهری است. لذا مهمترین شاخصه و نشانه آفت زده شدن دینداری این است که دیگر دینداری آن خاصیتی که خود دین گفته است را نداشته باشد.
* آیا در چنین جامعهای دین تبدیل به یک ابزار شده است؟
کسانی هم ممکن است آگاهانه یا ناگاهانه از دین درجایگاه یک ابزار استفاده کند. ولی همیشه اینطور نیست که شخص بهواسطه دینداریاش حتماً به غرض دنیوی برسد. انحرافها متفاوت است. همه افرادی که از امام حسین (ع) حمایت نکردند لزوما دنبال مطامع دنیوی نبودند یا لزوما نمیخواستند از دین استفاده ابزاری کنند. برخیشان شاید میترسیدند، یا برخیشان فهمهای نادرست داشتند. در واقع جامعه آنقدر دچار اختلاف و فتنه شده بود که برخی از آنها فکر میکردند راه صواب و نجات این است که خودشان را از هرجایی که احتمال درگیری میرود دور کنند. یعنی امر بر برخی از آنها مشتبه شده و دینداریاشان دچار آفت شده بود. لذا لزوما اینطور نیست که استفاده ابزاری از دین کنند. البته ممکن است کسانی هم آگاهانه یا ناآگاهانه استفاده ابزاری از دین داشته باشند. البته گاهی دین میخواهد کارکردهای دنیایی هم داشته باشد. اینکه انسان به کارکردهای دنیایی دین توجه داشته باشد لزوماً منفی نیست. مثلا مصیبتی به انسان وارد شده وبا خواندن قرآن تسلی پیدا میکند. این، یک امر دنیایی است و مثبت است.
* چه میشود جامعهای به اینجا میرسد که دین را ابزار قرار دهد؟
باید پذیرفت که دین ظرفیت بالایی برای استفاده ابزاری شدن دارد. دین اگر به معنای رقیقش در نظرگرفته شود -یعنی خداپرستی و خداشناسی که میتوان گفت اکثریت قاطع مردم در طول تاریخ و همین الان هم حتا در کشورهای غیرمتدین دارند- آنگاه میتوان ادعا کرد در طول تاریخ کمتر دورهای وجود داشته که خالی از دین بوده باشد. الان در اروپا هم که بروید میبینید که مراکز مذهبی فعال هستند. نفوذی که دین دارد، ظرفیت زمینه استفاده ابزاری از دین را افزایش میدهد. به این بیان که هر چیزی که ارزشمند است به همان اندازه این ظرفیت را دارد که کسانی از آن استفاده سو کنند.
اما اینکه چه میشود جامعهای به اینجا میرسد که دین را ابزار قرار دهد، برمیگردد به مرزبانان دین. مرزبان میخواهد عالم دین باشد یا تکتک افراد. البته مرزبانی در حد کلانش وظیفه عالمان دینی است. وقتی ببینیم دین خودش مطرح است، اماغایات دین مطرح نیست باید متوجه باشیم که از دین استفاده ابزاری میشود. به تعبیر که از امام باقر (ع) در باب بنیامیه نقل شده، اینها قرآن میخوانند اما حقش را رعایت نمیکنند. وقتی معاویه به مردم میگوید من بهحکم قضاوقدر خدا خواسته که من به شما مسلط شوم؛ یعنی حاکمیت خودش را گردن خدامی اندازد، مشخص است که او دارد از دین استفاده ابزاری میکند. وقتی دین مطرح باشد ولی ظلم همچنان وجود داشته باشد و نارواییهای اخلاقی وجود داشته باشد، یعنی دین کارکرد خودش را ندارد و انحراف یا انحرافاتی صورت گرفته است. این انحرافها مختلف است و عمده انحرافها، معنوی است نه لفظی. از همین رو وقتی مخالفان اسلام دیدند که طومار دین با ایجاد انحرافات لفظی جمع نشد، هوشمندتر از آن بودند که مبارزه با خود این دین را ادامه دهند و گفتند این دین سرجایش باشد ولی آن را تحریف میکنیم.
تحریفهای معنوی هم انواع و اقسامی دارد. یکی از ظریفترین تحریفها که انسانها سخت است که آن را بفهمند، جابجایی اولویتهاست. یعنی چیزی که مهمتراست، اهمیتش کمتر نشان داده میشود. این مسئله نیاز دارد که عالمان با بصیرت بیایند طبقهبندی کنند که عقاید، اعمال و اخلاقیات درهردین چه جایگاهی دارد و چه نسبتی بین آنها برقرار است. امام معصوم میفرماید در خطاب به دینداران نگاه نکنید که او سجدهاش چقدر طولانی است. نگاه کنید که آیا صدق حدیث دارد یا نه؛ آیا در سخنانش هم راستگو است یا نه؛ ایا ادای امانت میکند یانه. در اینجا ادای امانت از ادای نماز هم مهمتر میشود البته نه به این معنا که نماز خواندن جایگاه خودش را از دست میدهد، ولی قرار است نمازخواندن منتهی شود به اینکه انسان اخلاقی تر و انسانی تر و معنوی تر شود. وقتی ما اینطور نیستیم یعنی نماز، آن کارکرد لازم را برایمان نداشته است.
* اگر امانتداری را یکی از مولفههای انسانیت تعریف کنیم، آیا به این معنا خواهد بود که دین بر بستر انسانیت و مفاهیمی که تمام بشر آن را قبول دارد، گسترانیده شده است؟
دینداری ما باید منجر شود انسانیتر و اخلاقیتر زندگی کنیم. ائمه درباره شیعهها روایات فراوانی دارند که شیعه واقعی را وصف میکند. درصد بسیاری از این اوصاف مربوط به عمل و اخلاق است. مثلا امام صادق (ع) درباره شیعه میگوید اگر میخواهی ببینی شیعه کیست، ببین بین مردم، چه کسی از همه مورداعتمادتر است، او شیعه است. در همه ارزشها، شیعه باید نماد آن ارزشها باشد؛ البته در پرتو تبعیت از اهلبیت علیهم السلام و نماز و روزه و اعمال دینی. معتقدم چه بسا امروزه بیشترین آسیبی که تشیع میبیند از جانب برخی شیعههاست. ما بهجای اینکه خودمان را سپر تشیع کنیم، تشیع را سپر خود کردهایم. اگر کسی به ما عیبی گرفت، جوری تفسیری و تعبیر میکنیم که انگار دارد به ائمه علیهم السلام عیب میگیرد. بعد هم میگوییم تو ناصبی هستی چهبسا ایراد او به ائمه علیهم الاسلام نیست و به من است. خیلی از ما باری هستیم بر دوش ائمه و تشیع.
* گویا شما اخیرا میان برادران اهلسنت رفته بودید. با توجه به تجاربتان در عرصه تقریب، آیا اساسا امکان وحدت عملی و واقعی بین اهلسنت و تشیع وجود دارد؟ آیا تربیت فردی و اجتماعی و سعه صدر دربرابر عقاید مختلف تأثیری در گسترش اتحاد شیعه و سنی دارد؟
بحث وحدت بحث گستردهای است و ما تا حدی پیش رفتیم و موفق هم بودیم. اینکه اگر ناکامی داریم، دلایلش چیست و چشم اندازها چطور تفسیر شوند، بحث مفصلی است. ما باید مبانیمان را روشن کنیم؛ باید ذهنیتمان را اصلاح کنیم و از همه مهمتر ما نیازمند تربیت هستیم. من سالهاست درباب تکفیریها و اینکه چطور یک عده تکفیری میشوند، مطالعه میکنم. این اتفاق تلخ در میان اهل سنت افتاده و ممکن است در بین شیعه هم رخ دهد، همچنان که در همه ادیان سابقه دارد که عدهای تکفیری میشوند و غیر خودشان را طرد کنند و بعد دنبال حذف و ریشه کردن آنها بروند. شبیهترین جریان به تکفیریهای امروز، جریان خوارج است. خودشان را تافته جدابافته میدیدند و محیط اسلامی را تبدیل کردند به دارالکفر و دارالجهاد. میخواهم بگویم این رویکردهای تکفیری و تکفیرگرایی برمیگردد به تربیت نادرست. در اینجا آداب اجتماعی را رعایت نکردن، مرادم نیست. ما باید تربیت شویم. تربیت هم انواع و اقسام دارد. یک نوع آن تربیت عقلی است. ما باید به گونهای آموزش داده شویم که در رفتارهایمان عاقلانه عمل کنیم. یعنی قبل از اینکه به اینجا برسیم که فلان مورد دینی یا غیردینی، مشروع یا نامشروع است، ببینیم این کار عاقلانه است یا نه. چون دین در چارچوب عاقلانه رفتار کرده است. اینجا هم بحث عقل نظری و فلسفی نیست. مراد این است که آیا فلان عمل را عقل میپسندد یا نه؛ عقل دینی. یعنی عقلی که در دین روی آن تاکید شده است. کنار این تعبیر از عقل، میتوان تعبیر تقوا را قرار داد. یعنی تقوا و عقل یکی است. تقوا یعنی سنجیده عمل کردن. این نوعی از تربیت است. نوع دیگری از تربیت دینی، تحمل همدیگر است. ما همدیگر را تحمل نمیکنیم. من کاری ندارم که گرایشهای فکری و سیاسی ما چیست. این ربطی به گرایشهای این چنینی ندارد. ما میتوانیم خیلی زیبا از اصول لیبرالیسم دفاع کنیم ولی واقعاً تحمل نداشته باشیم. من از عقل صحبت میکنم؛ از تحمل شنیدن گفتوگو حرف میزنم. متاسفانه سعهصدری که باید داشته باشیم را نداریم. پیامبر گوش شنوا بوده و همه حرف ها را می شنیده است. الان دشمن سرسخت سیاسی ما اگر سخنرانیای بکند آیا ما صحبتش را با حوصله و دقیق گوش میدهیم؟ معمولا نه. مثلا سخنان سخیف ترامپ که اخیرا در سازمان ملل علیه کشورمان داشت را چند نفر از مسئولین ما یا مردم عادی که علیه آن موضع گیری هم میکنند، کامل گوش کرده است؟ تلوزیون هم که از یک جایی به بعدش یک ترجمه ضعیف و نادرستی پخش کرد. این حرفم یعنی خوب ببین، خوب بشنو، نه اینکه لزوما تابع آن حرف بشویم، بلکه باید تابع بهترین سخن شویم و این با تمرین و تربیت میسر میشود.
* آیا برای گسترش شعائر حسینی میتوان از وجه مشترکی به نام انسانیت استفاده کرد و از همین رهگذر جاذبهامان بیش از دافعه شود؟ همان کاریکه امام حسین (ع) میکند و شخص مسیحی به نام وهب یا حر را جذب خودش میکند و نشان میدهد کسی که اندیشه و گروه یکسانی با ما ندارد را هم میتوان جذب کرد. این منش امام حسین (ع) چه درسی برای ما دارد؟
اگر دینداری ما درست باشد، پرتوافشانیاش فراوان و قدرت جذبش بسیار میشود. خدا به پیامبر اکرم (ص) میفرماید تو اگر آدم تندخو و غلیظالقلبی بودی و در دلت نسبت به همه بدبین و بدنگر بودی، همین مومنینی هم که دورت هستند، پراکنده میشدند. این نشان میدهد اگر ما به حقیقت دین پایبند باشیم، قاعدتا باید اینطور باشد که جاذبهامان بیشتر باشد. امروزه شما اگر بهترین حرفها را هم به گوش دیگران برسانید، دیگران به این نگاه نمیکنند که پیام شما زیبا هست یا نه؛ بلکه نگاه میکنند که شما چگونه رفتار میکنید، پیامتان چقدر ناشی از حسن نیت و صداقت است . به عنوان مثال اینکه چرا تقریب مذاهب که یکی از مهمترین پروژههای جمهوری اسلامی است، آن قدری که باید و شاید پیش نرفت، عوامل مختلفی دارد. یکی از عواملش این است که بسیاری از ما واقعاً دنبال تقریب نبودهایم. خیلی از کارگزارن و عالمانی که حرف از تقریب میزدند، صادقانه و مجدّانه دنبال تقریب نبودند. تقریب سعهصدر میخواهد و اصلا به معنای کوتاه آمدن از آن چیزی که به آن اعتقاد دارید نیست. لزومی ندارد شما کوتاه بیایید ولی میتوانید به همه احترام بگذارید و برای همه حق ابزاز نظر، عبادت و حق حضور در عرصه های مختلف را قائل باشید. مدلی که ما در امام موسی صدر دیدیم که کاری میکند که اذان شیعی از رادیوی لبنان پخش شود یا شورا و مجلسی را مخصوص شیعهها تاسیس میکند؛ این کارها را میکند ولی با بقیه مسلمانها و حتی غیر مسلمین، انسانی برخورد میکند و برای آنها مقدار و حق قائل است. هیچ سنّیای حس نمیکرد پایبندیهای او به تشیع علیه سنیها پیش میرود؛ یعنی میگوید امام موسیصدر میخواهد هویت خودش را حفظ کند، انسجام خودش را داشته باشد و جامعه خودش جامعه جا افتادهای باشد ولی درعین حال میخواهد با جوامع دیگر همزیستی داشته باشد و برای من هم بهعنوان سنّی یا مسیحی حق حیات قائل است. این میشود که سنّی و شیعه و مسیحی برای امام صدر احترام قائلاند. اتفاقی که با ظهور امام زمان (عج) خواهد افتاد این است که ایشان درعین حالی که جامعه مذهبی را تقویت میکند، آغوش گشودهای هم برای متدینین به دیگر ادیان دارد.
* آیا تاکید بر هویت خودم طوری که غیریّت سازی شود، گام اول در عدم موفقیت تقریب و همگرایی است؟
من مشکلی با هویتسازی، غیریّتسازی، خودی و غیرخودی ندارم. ما درهمه واحدهای اجتماعی اول باید انسجام درونی آن واحد را حفظ کنیم. اما نباید در پی حذف غیرخودی یا مسلمان و شیعه کردن تحمیلی دیگران باشیم. اگر ما در تقریب به این معنا صادق و جدی میبودیم کار پیش میرفت. معتقدم در دهه اول انقلاب تا حدی در این مسئله صداقت و جدیّت داشتیم و کارمان پیش رفت. مادامی که واقعا از ارزشهای انسانی و اسلامی نمایندگی کنیم، کار تقریب پیش میرود.
* نگاه رسمی برادران اهلسنّت به واقعه عاشورا چیست و آیا ممکن است وقایعی مثل عاشورا، غدیر، انتظار و مهدویت نقطه اشتراک بین اهل سنت و شیعه قرار گیرد؟
من سلسله بحثهایی داشتم که از آن تعبیر میکنم به (تفسیرهای تقریبی از اختصاصات شیعی). معتقدم در تقریبی که دنبال میکنیم، باید سه کار صورت گیرد: یکی اینکه باید مشترکات را مشخص کنیم و بشناسیم و تلاش کنیم که این مشترکات بیشتر شود؛ دوم اینکه در اختلافاتی که داریم همدیگر را معذور بدانیم و سوم اینکه از عقاید خاص خودمان، تفسیرها و تصویرهایی ارائه کنیم که ممکن است مخالف من آن را قبول نداشته باشد، ولی احساس کند که در سنّت اسلامی معقولیت و مقبولیتی دارد. مثلا من وقتی از عصمت اهلبیت علیهم السلام صحبت میکنم یک سنّی با این کنار نمیآید ولی میداند امکان اینکه اشخاصی مثل پیامبر (ص) معصوم باشند، وجود دارد. یا مثلا زمانیکه من از به امامت رسیدن امام جواد (ع) در خردسالی صحبت میکنم، این را میتوانم جوری تفسیر و تبیین کنم که مخالف من بگوید که درست است که من این مسئله را قبول ندارم، اما چنین چیزی امکان وقوعی دارد؛ نمونهاش حضرت عیسی (ع) که مورد پذیرش همگان است. لذا نباید مقاماتی برای امام معصوم (ع) قائل شوم که اهلسنّت بگوید که شما برای پیامبر (ص) هم چنین مقامی قائل نیستید. این را من میگویم پروژه تفسیر تقریبی. ما میتوانیم از دیدگاههای تاریخی، فقهی و کلامیامان تقریرهایی ارائه کنیم که برای مخالفانمان قابل هضمتر و قابل قبولتر باشد. آنها هم باید چنین تقریرهایی ارائه کنند. وقتی مثلاً درباره عدالت همه صحابه حرف میزنند، هرکاری بکنی این برای من قابل فهم نیست.
* چرا عدالت همه ائمه برای ما قابل فهم است ولی وقتی یک سنّی درباره عدالت صحابی پیامبر حرف میزند، برای ما قابل فهم نباشد؟
چون صحابی با همدیگر جنگیدهاند. ائمه علیهم السلام ما با هم نجنگیدهاند. برخی صحابی همدیگر را تکفیر کردهاند. بالاخره یکیشان راست و دیگری دروغ میگوید. روایتی از پیامبر (ص) داریم که اگر دونفر همدیگر را تکفیر کردند یکیشان کافرخواهد بود. چون وقتی فردی را تکفیر میکنی یا تکفیرت درست است و طرف مقابلت کافر است یا درست نیست و دراین صورت تو کافر خواهی بود. صحابه با هم نزاع کردهاند، جنگ کردهاند. چطور میشود همه شان عادل باشند.
و اما درمورد عاشورا که پرسیدید، باید بگویم چون در طول زمان و بهمرور از آن استفاده شده و در سالهای اخیر بعضا استفاده فرقهای از عاشورا زیاد شده و در تفسیر شعائرش جوری با آن برخورد شده که انگار فقط مال ما شیعههاست و انگار موضعی است در قبال سنیها و گویا اصلا اساسا چیزی که در عاشورا اتفاق افتاده جنگ بین سنّی و شیعه بوده و طرف امام حسین (ع) شیعه بوده و طرف مخالف سنی بودهاند و چون این فضا غلیط شده، احساس میکنم باید یک تفسیر تقریبی از عاشورا ارائه کنیم. من در جاهای مختلف این بحث را ارائه کردهام. در واقع عاشورا میراث اسلامی است و نه فقط شیعی؛ امام حسین (ع) که در راس جبهه خوبان در عاشوراست بهعنوان رهبر جناح شیعه در برابر جناح اهلسنت عمل نمیکند. شعارهای امام حسین (ع) قبل از اینکه شیعی باشد، شعارهای اسلامی است. جبهه بندیای که در کربلا وجود دارد، جبهه اهل ایمان و جبهه اموی است و لذا در زیارت عاشورا و زیارتهای دیگر بنیامیه را لعن میکنیم نه اهل سنّت را.
عاشوار میراث اسلامی است و بهرهبرداری از آن هم باید بهرهبرداری اسلامی باشد. البته ما شیعهها این افتخار را داریم که بیش از همه این میراث را حفظ کردهایم و برایش عزاداری کردهایم ولی باید به گونهای عمل کنیم که این پیام عاشورا و ارزشهای آن همچنان بهعنوان ارزشهای اسلامی باقی بماند و همه مسلمانها را دربر بگیرد. در عزاداریهای امام حسین (ع) فقط شیعهها نیستند و حتا پیروان دیگر ادیان هم حضور دارند. این میراث اسلامی است و ما باید همچنان بهعنوان میراث اسلامی آنرا حفظ کنیم. حتا میتوانیم بگوییم عاشورا میراث انسانی است برای کل انساینت و از بهرهبردایهای فرقهای و طائفهای و خاص شیعی باید پرهیز کنیم. اگر خلاف این کار را بکنیم، ماجرای عاشورا رنگ و بو و تاثیرگذاری خودش را از دست میدهد. باید از طائفهگری و فرقه گرایی در آیینهای عاشورا بپرهیزیم. البته پرهیزهای دیگری هم لازم است. مثلا نباید آیینهایمان هولبرانگیز باشد و انسانها را از عاشورا و عزاداری فراری دهد.
* آسیبهای عزاداریهای ما چیست و با توجه به افزایش برخی ناهنجاریها در جامعه که خلاف فلسفه و پیامهای عاشوراست، چرا عزاداریهایمان در کاهش این ناهنجاریها، آنطور که میبایست، تأثیرگذاری لازم را نداشته است؟
عزاداری هم مانند دینداری است. قرار است عزاداری تاثیرات مثبتی داشته باشد. باید بعد از این عزاداریها اتفاقاتی در ما بیفتد و باید به امام حسین (ع) شبیهتر شویم ؛ باید در رفتار و سیره زندگیامان به خاندان امام حسین (ع) نزدیکتر شویم؛ باید ظلم ستیز باشیم و در هرجای دنیا ظلم بود فارغ از هر چیزی، نسبت به ظلم و ظالم حساس باشیم. اگر این اتفاقهای خوب نیفتد، معلوم است که عزاداریهای ما مشکل دارد. لذا باید رصد کینم که
آیا جامعه شیعه که هرسال عزاداری میکند، آیا باورمندیهایش به اهلبیت بیشتر میشود؛ آیا معرفت دینیاش عمیقتر میشود. اگر ارزشها کمرنگتر شود معلوم است عزاداریمان دچار مشکل شده است. آیینهایی که ما در عزاداری داریم را من آیینهای عرفی مینامم؛ اگر این آیینها به گونهای پیش برود که اصل شود، یعنی اگر اهداف اصلی عاشورا و امام حسین (ع) کنار بروند و فقط عزاداریها اصالت پیدا کنند، یک آسیب است و عزاداریها باید بهانهای باشند تا معارف دینی منتشر شود.
* روحانیت بهعنوان مرزبان دین، برای این مسئله چه تلاشهایی کرده است؟
طبیعتا مرکزیت در ارائه و طرح معارف با روحانیّت است، و مرکزیترین کانونی که اسلام برای طرح این معارف معرفی کرده، مسجد است نه هیئت، حسینیه و فرهنگسرا. البته که همه اینها میتواند باشد ولی مرکزیّت با مسجد است. جامعه ما دارد به این سمت میرود که این مرکزیّت و همه مرکزیّتها دارند از بین میرود و هیچ مرکزیّتی که بتواند الگو و اثرگذار و بازدارنده باشد، نیست یا اینکه دارد مرکزیّتهای کاذب جایشان را میگیرد. مرکزیّتهای کاذبی که خارج از فضای دینی است را فعلا کاری نداریم؛ در امر دین قطعا مرکزیّت با مداحان نمیتواند باشد. قطعا کانونیترین شعائر و آیینهای دینی نمیتواند عزاداری باشد و عزاداری نمیتواند از نماز و حج مهمتر باشد.
* آیا سایه افکندن منازعات، بازیها و جناح بندیهای سیاسی میتواند از دست رفتن مرکزیّتی که نام بردید یا جایگزین شدن مرکزیّتهای کاذب را تشدید کند؟
این نگاه که سیاست، صرفا به کسب قدرت تبدیل شود، به خود سیاست آسیب میزند چه رسد به دینداری؛ بهخصوص در کشور ما که یک حکومت دینی را دنبال کردهایم. البته وجود احزاب و گرایشهای سیاسی که معطوف به کسب قدرت- نه کسب قدرت به هرقیمتی بلکه کسب قدرت به منظور خدمت بیشتر به مردم- اشکالی ندارد. منظور من، سیاستزدگی است؛ یک نوع اصالت جناح و گرایش سیاسی است؛ یک جور رسیدن به قدرت به هرقیمت است که سپهر دینداری و سیاست ما را خراب میکند. طبیعتا قرار بر این است که سیاست ما دینی باشد نه اینکه دین ما سیاسی شود. نباید جناح خاصی تمام تریبونهای مذهبی را دراختیار بگیرد و موقعیتهای مذهبی، بیشتر در اختیار یک جناح باشد و عزاداری فرصت استفاده جناح خاصی که احیانا تریبونهای بیشتری دارد را تامین کند. چرا که یک جناح سیاسی ممکن است شکست بخورد و یا بد عمل کند و این به عزاداری هم آسیب وارد خواهد کرد. در این میان روحانیت باید بداند که رسالت اصلیاش فهم دین، تفسیر دین، ایجاد بسترهای لازم برای اجرای دین و بیان آرمانهای آن است. هیچ ایرادی ندارد که روحانی همزمان که این حیثیت دینی را دنبال میکند بهعنوان یک کارگزار سیاسی و مسئول اجرایی عمل کند ولی باید بداند که این یک شان ثانوی اوست و عنوان اصلی او نیست. مثلا هر روحانیای میتواند بهعنوان یک شهروند، کاندیدای مجلس شود، ولی حیثیت روحانی، اصالتا اقتضای این را دارد که او کار دینی بکند و رسالت دینیاش را انجام دهد. اگر ما رسالت اصلیمان را گم نکنیم، مسائل مختلف از جمله سیاستزدگی ها و جناح بندیها به روحانیت و دینداری آسیببی نخواهد زد؛ ولی بسیاری از ما رسالت اصلی را فراموش کردهایم و طبیعتا یکی از عواملی که باعث شده روحانیت مرکزیّت خودش را از دست دهد این است که ما آنطور که باید وظایفمان را ایفا نمیکنیم و در خیلی جاها از جمله در ماه محرّم رسالت دینی ما را کسانی که روحانی نیستند، دارند انجام میدهند و دارند مرکزیت پیدا میکنند؛ چون ما کار اصلی خودمان را زمین گذاشتهایم و کارهای دیگر، تبدیل به کارهای اصلیامان شده است.